حدود سه سال است که از انتشار مجموعه ترجمه مدخلهای دانشنامه فلسفی استنفورد میگذرد. این کار که به همت انتشارات معتبر ققنوس انجام شده است، خدمت دیگری به عرصه نحیف علوم انسانی در کشور ماست. از محاسن و مزایای این مجموعه چیزی نمیگوییم که دیگران بسیار گفتهاند. اما تاکنون هیچ بررسی قابل توجهی در مورد آن صورت نگرفته است و کسی آن را در ترازوی نقد سبک و سنگین نکرده است. آری، از آغاز انتشار این مجموعه تعریف و تحسین بسیاری در مورد آن مطرح شده است و همچنان نیز ادامه دارد. نگارنده این سطور هم نه تنها با این حکم کلی مخالف نیست و از انتشار آن در کل تقدیر میکند، اما نمیتوان برخی از اشکالات مهم را نادیده گرفت. اگر این اشکالات را به وضوح مشخص نکرد، بیم آن میرود که به ضرر دانشجویان فلسفه تمام شود؛ کسانی که ظاهرا مخاطبان اصلی تلقی شدهاند.
همچنین این واقعیت را هم باید مدنظر قرار داد که در باب ارزش و اعتبار این دانشنامه انگلیسیزبان بسیار اغراق شده است. در کنار مزیتهای آن، نباید کاستیهای آن را نادیده گرفت. برای نمونه علیرغم اینکه بیش از بیست سال از آغاز به کار آن میگذرد، هنوز هم برخی مدخلهای بسیار مهم را ندارد؛ مثلا هیچ مدخلی برای فیلسوفان بزرگی همچون سیگر برابانتی، کارل بارت، رولان بارت، کارل رانر، پل تیلیش، رادولف بولتمان، ارنست بلوخ و ابنرشد نگاشته نشده است. به تبع جریان بسیار مهم ابنرشدیان لاتینی هم مغفول واقع شده است.همچنین مدخلی برای برخی مکاتب مهم، همچون شالودهشکنی و تبارشناسی، منظور نشده است. علاوه بر این موارد، هیچ مدخلی برای بعضی جریانهای بزرگ و بسیار مهم فلسفه معاصر، به عنوان مثال نوتومیسم، ساختارگرایی و پساساختارگرایی، اختصاص ندادهاند. این موارد به هیچ وجه قابل چشمپوشی نیست، به ویژه آنکه برای خیلی از موارد فرعی و کماهمیت مدخلی در نظر گرفته شده است، اما این موارد مذکور که قطعا از بخشهای اصلی و مهم فلسفه هستند، مورد توجه واقع نشدهاند. واقعیت آن است که دانشنامه فلسفی استنفورد یک منبع خوب اما معمولی است. در حوزه فلسفه دانشنامههای بسیار بهتر و معتبرتری وجود دارد که باید بر این دانشنامه مقدم شوند. در هر صورت فعلا با خود دانشنامه کاری نداریم و تنها به ترجمه آن عطف نظر میکنیم.
روشن است که از منظرهای مختلف و طبق مبانی مختلفی میتوان این مجموعه را نقد و بررسی کرد. همچنین واضح است که بهترین روش برای نقد این مجموعه آن است که هر مدخلی بهطور جداگانه بررسی شود. اما از آنجایی که چنین کاری مجال بسیار زیادی میخواهد، در اینجا فقط به ذکر چند نکته کلی بسنده میکنیم. در همین زمینه نیز خود را محدود میکنیم به یادداشت دبیر مجموعه که در ابتدای هر مدخل آمده است. این یادداشت را میتوان معرفی کلی این مجموعه از منظر ناشر و سرپرست مجموعه بهشمار آورد. نقد ما نیز بر همین اساس است. لذا میتوان گفت این مجموعه را از منظر خود دستاندرکاران آن و طبق مبنای خود آنان ارزیابی میکنیم.
خلاصه نقد ما آن است که ترجمه این مجموعه با برخی از اهداف مطرح شده همخوانی ندارد. نتیجه عملی این نقد هم آن است که باید با احتیاط و تأمل بیشتری سراغ این مجموعه رفت. و پیشنهاد میشود که فرآیند انتشار این مجموعه اصلاح شود.
اشکالات کلی مجموعه
الف) دبیر مجموعه میگوید: “با مجموعهای خواندنی مواجهیم، مجموعهای که غالبا مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع تأمل فلسفی به دست میدهد”. ایشان میافزاید: “کسی که میخواهد اولین بار با مسئله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود”.
بر مبنای چنین حکمی فرض میکنیم، برای مثال، کسی با اندیشههای ایمانوئل لویناس آشنایی ندارد و اکنون درصدد است که با این فیلسوف آشنا شود. او طبق همین امر به مدخل “لویناس” از این دانشنامه رجوع میکند و آن را با دقت و حوصله و قدرت مطالعه میکند. نتیجه کار چه خواهد بود؟ روشن است؛ در یک کلمه: هیچ. حکایت بسیاری از دیگر مداخل – برای مثال “پدیدارشناسی”، “آگاهی”، “متافیزیک” و… – نیز همین است. نگارنده هیچ دانشجوی فلسفه را ندیده است که از مطالعه اینگونه مدخلها طرفی بر بندد. واقعیت آن است که بسیاری از این مدخلها فقط به کار استادان و متخصصان میآید؛ زیرا به صورت خیلی فشرده، نتایج و دستاوردهای جدید آن موضوع را گزارش کرده است و دانشجوی تازهکار یا خواننده علاقمند چیزی دستگیرش نمیشود.
نکته دیگر آن است که این مدخلها خالی از اشتباهات نیست و لازم است که مترجم یا دبیر مجموعه بر این امر نیز نظارت داشته باشند تا خوانندهی بیاطلاع به راه غلط نرود. برای مثال مدخل “سهروردی” اشتباهات فاحشی دارد که خوشبختانه مترجم محترم در پاورقیها توضیحات لازم را داده است و بسیاری از خطاهای اساسی نویسنده را جبران کرده است.
ب) “این را هم نباید از نظر دور داشت که خاستگاه این دانشنامه به هیچ روی موجب نشده است که متفکران و مباحث فلسفه قارهای نادیده گرفته شوند”.
ولی بهنظر میرسد کاملا عکس این مطلب صادق باشد. روح و سویه اصلی بیشتر مدخلها فلسفه تحلیلی است. حتی آنگاه که به مباحث فسلفه قارهای میپردازد، باز هم وضع از همین قرار است. برای مثال در مدخل “پدیدارشناسی” پس از گزارش کوتاه و فشرده این جریان عظیم فلسفی، نویسنده فقط به ارتباط و تاثیر آن در معرفتشناسی، منطق، فلسفه ذهن و آگاهی بسنده کرده است. این در حالی است که هیچ سخنی از هنر، زیبایی، ادبیات، دین، روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ به میان نمیآید. دلیل این امر کاملا واضح است؛ پدیدارشناسی از منظر فلسفه تحلیلی نگریسته و بررسی شده است. پدیدارشناسی شاهرگ اصلی فلسفه قارهای است؛ در آن سنت بالیده و در آن سنت تاثیرات ژرف و گستردهای داشته است اما در این مدخل چنین تصویری از آن نمیبینیم. کسی که میخواهد با این جریان بزرگ آشنا شود، لازم است که آن را در گستره و جغرافیای فلسفه قارهای ببیند و نه از منظر فلسفه تحلیلی. به عنوان مثالی دیگر در این زمینه میتوان به مدخلهای دیگری همچون “آگاهی”، “عشق”، “دوستی” و “دروننگری” اشاره کرد که نظریات فیلسوفان قارهای در آنها مطرح نشده است و کاملا در حال و هوای فلسفه تحلیلی نگاشته شدهاند. این در حالیاست که فیلسوفان قارهای در اینباره سخنان بسیار گفتهاند و نظریات مهمی را مطرح کردهاند که نباید نادیده گرفته شوند. در مقدمه نیز اشاره شد که برخی از فیلسوفان و مکاتب مهم فلسفه قارهای بهطور کلی نادیده گرفته شدهاند.
ج) “در گام نخست انتخابی اولیه از میان چند صد مدخلی که در دانشنامه آمده است صورت گرفته”.
معلوم نیست انتخابها با چه ملاکی بوده است. طبیعی است که بهترین ملاک نیازهای مخاطب ایرانی است. بسیار خوب است که ملاک گزینش، خلأهای موجود در فضای فلسفه کشورمان باشد. بر این اساس، مدخلهایی همچون “یاکوبی”، “ماکس شلر” و “فیخته” بسیار خوباند؛ زیرا بسیار راهگشا و آموزنده هستند و در سایر کتابهای ترجمهشده نظیر ندارند. اما بسیاری از دیگر مدخلها این حس را به خواننده منتقل میکنند که گویی تصادفی یا سلیقهای انتخاب شدهاند؛ زیرا مطالعه آنها هیچ مزیتی ندارد. بسیاری از مدخلها، دستکم برای یک دانشجو، یا نامفهوم هستند و یا اینکه با رجوع به دیگر منابع میتوان به اطلاعات بیشتر و فهم بهتری در آن موضوع دست پیدا کرد.
د) در یادداشت دبیر مجموعه از “مرحله ویرایش” سخن به میان آمده است که در آن “تمامی ترجمهها سطر به سطر با متن انگلیسی مقابله خواهند شد تا عیار کار در خور این مجموعه باشد”.
متأسفانه یکی از مشکلات این مجموعه زبان گنگ آن است که ریشه در ترجمه تحت اللفظی دارد. به همین علت با یک نگاه گذرا هم میتوان فهمید که اصلا هیچ ویرایش مناسبی در کار نبوده است. کوچکترین واحد ترجمه چیزی نیست جز گزاره و نه واژه. از همه مهمتر این است که نه فقط عبارات، بلکه ساختار جملات نیز باید به فارسی برگردانده شود. البته این مشکل مختص به ترجمه مدخلهای این دانشنامه نیست و متاسفانه در بیشتر ترجمهها این فاجعه زبانی رواج دارد که ساختارهای انگلیسی متن اصلی در ترجمه فارسی به همان صورت باقی میماند.
همچنین گفته شده که “در این میان تلاش میشود توازن شایستهای میان احترام به سبک و زبان هر مترجم از یک سو و اقتضائات مجموعه از سوی دیگر به دست آید”. اما به جز چند استثنا، بیشتر مترجمان این مجموعه افراد جوان و تازهنفسی هستند که بعید است در ترجمه صاحب سبک باشند. به همین دلیل نیازی به حفظ سبک آنان – اگر سبکی در کار باشد – در ترجمه نیست و لازم است که ویراستار حرفهای و باتجربه طبق صلاحدید خود ترجمهها را اصلاح کند.
ه) “تلاش بر این است که، در صورت فراهم بودن شرایط، انتشار این مجموعه استمرار پیدا کند و به سرنوشت مجموعههایی دچار نیاید که آغازی چشمگیر داشتهاند ولی دولتشان چندان پاینده نبوده است”.
علیرغم اینکه انتشار این مجموعه با استقبال نسبتا خوبی مواجه شد، اما بهنظر میرسد عاقبت این مجموعه، به دلیل اشکالات پیش گفته، از نوع همان مجموعهها خواهد بود و این استقبال گسترده فروکش کند؛ زیرا خوانندگان فارسی زبان پس از رجوع به این مدخلها و برگشتن با دستخالی، اندک اندک سرخورده شده و امید خود را از دست میدهند، مگر اینکه پس از این شاهد بازنگری و بهبود فرآیند انتشار مدخلهای بعدی باشیم.
پایان سخن
دو مورد اول مربوط به خود دانشنامه است و لذا ناشر و دستاندرکاران ترجمه نمیتوانند در این زمینه کاری کنند. اما موارد بعدی را بهراحتی میتوان برطرف کرد. از نظر ما بهطور خلاصه دو کار مهم و اساسی باید انجام شود: 1- گزینش مدخلهای بهتر، مناسبتر و آموزندهتر 2- ویرایش علمی و ادبی جدی. این دو کار هم به هیچ وجه دشوار و پیچیده نیست و بهراحتی میتوان از پس آنها برآمد.
و نکته آخر: واقعیت آن است که ترجمه صرف درد ما را مداوا، و مشکل ما را حل نمیکند و اینکه در عرصه فلسفه تقریبا همه فعالیتها متمرکز بر ترجمه است، به معنای یک بحران بزرگ و فراگیر فکری و فرهنگی است، یا دستکم معلول چنین بحرانی است. آنچه ما واقعا به آن نیاز داریم این است که استادان، متخصصان و صاحبنظران کشورمان به زبان خودمان تالیفات مستقل داشته باشند. ما باید در فلسفه آموزگارانی از جنس خودمان و به زبان خودمان داشته باشیم.
.
.
نگاهی به چند و چون ترجمه و انتشار دانشنامه استفورد توسط نشر ققنوس
نقدی کوتاه بر دانشنامهای فراخ
نویسنده: دکتر علی غزالیفر
منبع: مد و مه
.
.
از اين منظر كه يكى از مدعاهاى مترجمين و نشر دهندگان اين مجموعه، آشنايى مخاطب نسبتا عام با سرفصلهايى در علوم انسانى بطور عام و فلسفه بطور خاص است، نقد بسيار بجاييست. چنين مجموعه اى از اين جهت كه خلاصه اى فشرده از هر سرفصل ارائه ميكند، پرسپكتيو ارزشمندى در اختيار مخاطب پيگير و آشنا به الفباى مضامين موجود در فلسفه قرار ميدهد، لكن جهت استفاده ى مخاطب عام، گنگ و مبهم مينمايد.
بسیار عالی و مفید
ممنون بخاطر این مطلب روشنگر
حقیقتا من هم از بیشتر مدخلها نتوانستم استفاده کنم
حالا که این مطلبو خوندم فهمیدم که علتش چیه