روزی که واقعه تروریستی خونین «دهمزنگ» توسط داعش در کابل رخ داد و طی آن تظاهرات مسالمتآمیز مردم توسط سه انتحارکننده، به خاک و خون کشیده شد، من در چندصدمتری مکان حادثه، مشغول معرفی کتاب «خشونت: پنج نگاه زیر چشمی» از اسلاوی ژیژک به دانشجویان خود بودم. برای همه ما این همزمانی عجیب بود. ساعاتی بعد از آن حادثه غمبار، یکی از دانشجویان به طعنه پرسید: این دست کتابها برای تحلیل چنین وقایعی چه کاربردی دارند؟ چرا که کتاب، صحنه هماوایی اندیشههای والتر بنیامین و اسلاوی ژیژک در باب خشونت است. خشونتی که بیشتر تعریفی فلسفی و حقوقی مییابد و به دنبال تحلیلی از شرایط زمینهساز ایجاد خشونت میگردد. اما به نظر میرسد برای خشونتهای دراماتیزه شده تروریستی سالهای اخیر جهان بخصوص توسط داعش، کاربرد چندانی ندارد.
1- علیه دیگری بزرگ؟
روزی که واقعه تروریستی خونین «دهمزنگ» توسط داعش در کابل رخ داد و طی آن تظاهرات مسالمتآمیز مردم توسط سه انتحارکننده، به خاک و خون کشیده شد، من در چندصدمتری مکان حادثه، مشغول معرفی کتاب «خشونت: پنج نگاه زیر چشمی» از اسلاوی ژیژک به دانشجویان خود بودم. برای همه ما این همزمانی عجیب بود. ساعاتی بعد از آن حادثه غمبار، یکی از دانشجویان به طعنه پرسید: این دست کتابها برای تحلیل چنین وقایعی چه کاربردی دارند؟ چرا که کتاب، صحنه هماوایی اندیشههای والتر بنیامین و اسلاوی ژیژک در باب خشونت است. خشونتی که بیشتر تعریفی فلسفی و حقوقی مییابد و به دنبال تحلیلی از شرایط زمینهساز ایجاد خشونت میگردد. اما به نظر میرسد برای خشونتهای دراماتیزه شده تروریستی سالهای اخیر جهان بخصوص توسط داعش، کاربرد چندانی ندارد.
در حال حاضر اذهان مردم جهان، بیشتر معطوف به نوعی «هراس اشتیاقانگیز» شده است که توسط گروههای تروریستی در رسانهها تکثیر میگردد. در چنین وضعیتی نوع خشونت و متعاقبا نوع میل به اعمال ویرانگر نیز دستخوش دگرگونی شده است. هرچه ویرانگرتر دیدنیتر و سرگرمکنندهتر. امیال طبیعی مرگ، آشکار شده و تقویت گردیده است. بنابراین دیگر نمیتوان تحلیل والتر بنیامین را برای شیوههای جدید خشونتورزی در جهان امروزین مورد توجه قرار داد. باید راه دیگری برگزید. باید از «خشونت الهی» بنیامین و «خشونت خدایگانی» ژیژک عبور کرد و از خشونت «علیه خدایگان» سخن به میان آورد.
جورجو آگامبن در کتاب «وضعیت استثنایی» توضیح میدهد که هدف بنیامین در تحلیل خشونت، نشان دادن امکانپذیری شکلی از خشونت است که به کلی بیرون از حوزه «قانون» و ورای آن باشد که بتواند دیالکتیک دور زننده میان خشونت واضع و حافظ قانون را متلاشی کند. این سیمای دیگری از خشونت است که قانون آن را چونان تهدیدی برای هستی خود قلمداد میکند چون اساسا خشونتی بیرون از حوزه قانون است. بنیامین آن را «خشونت ناب» یا «الهی» و در عرصه بشری «خشونت انقلابی» مینامد.
اما آیا خشونتهای فعلی جهان چنین است؟ خشونتهایی که با مجوز کارگزاران دینی و با تایید قوانین شرعی به وقوع میپیوندد آیا از سنخ خشونتیست که بنیامین میگوید؟ آیا سربریدن افراد با شعار «الله اکبر» دال بر این است که آن «دیگری بزرگ» پشت پردهی این خشونتها چهره خود را پنهان کرده است؟ اسلاوی ژیژک با وام گرفتن از والتر بنیامین، «خشونت ناب» او را «خشونت خدایگانی» نامیده و مینویسد: «آیا میخواهید بدانید خشونت خدایگانی به چه میماند؟ به وحشت انقلابی سالهای 94-1792 نگاه کنید. این وحشت انقلابی خشونت خدایگانی بود[…] هیچ معیاری وجود ندارد که ما را قادر سازد یک اقدام خشونتبار را خدایگانی بشناسیم؛ اقدام واحدی که برای ناظری بیرونی صرفاً فوران خشونت است میتواند برای دست اندرکاران آن خدایگانی باشد. هیچ دیگریِ بزرگ وجود ندارد که خدایگانی بودن آن را تضمین کند، خطر تعبیر و فرض کردن آن به عنوان خشونتی خدایگانی تماماً متوجه خود کنشگر است[…] خشونت خدایگانی دقیقاً مداخله مستقیم خداوند قادر و قاهری نیست که بخواهد نوع بشر را به خاطر زیادهرویهایش مجازات کند، نوعی پیش پرده یا گوشه کوچکی از داوری نهایی روز قیامت نیست: تفاوت میان خشونت خدایگانی و کنش غیر ارادی عاجزانه خشونتبار ما انسانها در این که خشونت خدایگانی به هیچ وجه تجلی قادریت خدا نیست بلکه نشانهای از ناتوانی خدا یا همان دیگری بزرگ است» (ژیژک، خشونت، پنج نگاه زیر چشمی:1389 :172)
این حکم، باید حکم درستی باشد که بدانیم پشت پرده اعمال تروریستی و خشونتبار امروز، چهره مرموز آن «دیگری بزرگ» یا لبخند رضایت او از رفتار کارگزارانی دلسوز، پنهان نیست، بلکه به عکس، بر روی این پرده، هراس او در کنترل گفتمان خشونتبار بنیادگرایی دینی مشهود است. «دیگری بزرگ» اکنون در حال هراس به سر میبرد و خشونتهای امروز جهان نه خشونت ورای «قانون»، نه خشونت «الهی» و «ناب» که به نحوی خشونت غیرخدایگانی و علیه «خدایگان» است؛ چرا که این نمایشهای خشونتبار تروریستی اگرچه به نام «او» و با استفاده از قوانین دینی «او» صورت میپذیرد اما به نظر میرسد همه در هراس «او» انجام میشود. اکنون او نیز در کنار ابناء بشر، مورد تهاجم بیامان برساختههای قوانین خود قرار گرفته است. و چه بسا اکنون این «ما» هستیم که میخواهیم به «او» پناه بدهیم
2- علیه نظم نمادین
حتی اگر به نظر برسد که گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه به پایان تشکیلاتی خود نزدیک شده است باید بدانیم که به پایان ایدئولوژیک خود نرسیده است. آنها از بستری برخواستهاند که به شکلی فراگیر علیه هرگونه نظمی در جهان قدعلم کرده و رویای جهانی عاری از خشونت و یکپارچه را بر باد است. آنها به شیوهای مرکز گریز یا ضدمرکز عمل میکنند و اگر پایتختشان از بین رفته باشد هم، اکنون مرکز خود را به مکانهای دیگر انتقال میدهند و آنقدر این انتقال با کیفیت انجام میشود که خاصیتی گریز از مرکز به خود میگیرد و به مرور زمان، ذهن هر نیروی داعشی تبدیل به مرکز عملیات به اختیار تروریستهای سیاهپوش میشود. چرا که رفتار آنها بر هراسی بنیادین استوار است و نظام سلطه نیز از این هراس برای تشدید آن استفاده میکند.
ما فکر میکنیم تروریستها عاملان راستین خشونت هستند اما به نظر میرسد این اعمال برای آنها علت موجهی دارد: «ترس از بیگانگان». داعش و تروریستها دچار هراس از بیگانه شدهاند به همین دلیل شکل ترور و ابزار ترور را تغییر دادهاند تا از چیزی دفاع کنند که تا پیش از این گویی وجود نداشته است.
داستان رابینسون کروزو نمونة خوبی از این نوع «هراس» است. شخصیت اصلی رمان یعنی رابینسون که به خیال خود تنها فرد ساکن در جزیره است پس از 15سال تنهایی زیستن، ناگهان ردپای یک فرد دیگر را در قلمرو خود مشاهده میکند. او نه تنها از این وضع خوشحال نیست بلکه از آن هراس هم دارد. این ردپا در داستان حتی ردپای «جمعه» کاراکتر دیگر داستان هم نیست بلکه تمهیدیست بر اینکه راه را برای حضور «وحشی»ها در داستان باز کند. رابینسون از این هراس دارد که جزیرهاش پس از اینهمه سال مورد هجوم «بیگانه»ها قرار بگیرد.
گروههای تروریستی برساخته شده در نظم حاکم جهانی نیز در حال حاضر دچار چنین وضعیتی هستند. به همین دلیل یک نوع مرکزگریزی انجام عملیات تروریستی در رفتار این گروه وجود دارد که هرگونه عملیات پراکنده و قتل و و غارت خشونتآمیزی را میتواند زیرپوشش خود قرار دهد. چنین شیوهای همچنین میتواند برای هر فرد خشونتطلبی در جهان، الهام بخش باشد. استراتژی انتحارهای سرگردان و مرتبط کردنش با شیوههای نامنسجم کشتار، چتر عملیات گروه تروریستی داعش را به طور مشخص آنقدر وسیع کرده است که هرفرد روان پریشی را با هر انگیزه خونریزی با خود همسو میکند. چنین امری قطعا انگیزهها را نیز تغییر داده است. فاصله بین رادیکالیسم و حالت معمولی از میان رفته است.
از منظری دیگر، چنین طغیانی علیه نظم نوین جهانی و هرگونه نظام دیگری را میتوان به طغیان فرد علیه «نظم نمادین» در اندیشه ژاک لکان مانند کرد. این وضعیت با استفاده از تمثیل اودیپ فروید و سپس خوانشی از لکان به گونهای دیگر قابل توضیح است؛ چرا که به نظر میرسد ما در دوران مثلثوار «کودک، مادر و پدر» قرار داریم و بین پدر (قوانین حاکم بر کشورها، نظامهای جهانی) و پسر (گروههای بنیادگرای تروریستی) بر سر تسلط بر مادر (عقاید دینی و لزوم بازگشت به آنها)، نزاعی خونین و عمیق درگرفته است.
به عقیده فروید؛ عقده ادیپ از آنجا شکل میگیرد که پسر به مادرش عشق میورزد و نسبت به او احساس تملک و وابستگی کامل دارد اما در این میان پدر رقیب و یک تهدید برای او تلقی میشود. زمانی که این این امر در کودک تشدید میگردد باعث ایجاد «اضطراب اختگی» در وی میشود. کودک با مداخله پدر از دنیای خیالی زیبای کودکانه به جهان نمادین فقدان و غیاب پرت میشود. گذار از امرخیالی به امر نمادین، یا آنچه فروید، گذار از طبیعت به فرهنگ مینامد، شکل میگیرد. مدار بستهی میل متقابل میان مادر و کودک با مداخله عنصر سوم، «نام پدر» میگسلد و فضایی ایجاد میشود که در آن کودک میتواند خود را به عنوان موجودی مجزا از مادر شناسایی کند. ژاک لکان عنصر سوم را «نام پدر» میخواند زیرا از نظر او لزومی ندارد که پدر واقعی یا حتی فردی مذکر باشد بلکه موقعیتی نمادین است که کودک را از آغوش امن مادر دور میکند.
حال میتوان مشاهده کرد که در روزگار فعلی ما، نظم نوین جهانی یا هرگونه قانونی که شکلدهنده کشورهای مستقل است (به عنوان پدر، دیگری بزرگ یا نظام سرمایهداری و غیردینی) در دل کودک وحشت زده (گروههای بنیادین تروریستی) هراس ایجاد کرده است چرا که در نظر کودک، این نظم نمادین، این نظام تبلیغ شوندهی بیگانه، او را از خانهی امنش، از آغوش مادر (دین و عقاید حقّهاش) دور کرده و محروم ساخته است. به همین دلیل میتوان گفت که عصر ما عصر هراس از «نظم نمادین» است. در نظرگاه ژاک لکان؛ مرحله نظم نمادین (حضور نام و قانون پدر و دیگری بزرگ) مرحله غیاب و فقدان است. چنین امری متعاقبا سبب تن دادن یا دست زدن به نوعی خشونت دیوانهوار و غیرقابل کنترل است. در حالیکه مرحله قبل که مرحله خیالی نام دارد دوران یگانگی کودک با مادر است و در این دوره وحدت و یگانگی آسایش و امنیت خاطر برای فرزند و مادر فراهم است.
اکنون «اودیپ»های عصبانی از دست پدر، میخواهند به هر ترتیبی شده او را به قتل رسانده و این نظم نوین، این نظم نمادین را از بین ببرند تا مجدد به وحدت و یگانگی، به وصال مادر برسند و با تسلط بر دنیای یگانهی مادرانهی عقاید دینی خود، جهانی منطبق با اصول اتوپیایی آن بازسازی نمایند. آنها در راه رسیدن به چنین آرمانی از هیچ خشونتی چشم نمیپوشند و هر کس، هر مخالفی به عنوان «دیگری کافر» که قصد مقابله با این خواست عمیق روانی را داشته باشد به وحشیانهترین شکل ممکن از بین میرود. در واقع آنها نه تنها تهدیدکنندگان نظم موجود، که سرطانهای نظم موجود هستند. تكههایی از اين نظم كه عليه منطق آن به صورت بيرويه شروع به رشد کردهاند و همانطور كه سرطان، امري مرگبار است آنها نیز مرگبار و غمبار هستند. سلولهایي شوم از كالبد نظم موجود که به تمام سلولهای دیگر حملهور شدهاند و از قواعد کالبد واحد سرپيچي ميكنند. اکنون آنها در توليد مثل نیز، افراط كرده و بيجهت تكثير ميشوند.
این افراد، کلیشه تصورات فردی را برهم زدهاند و با وجود اینکه هرکدام یک پیشینه زندگی دارند اما در مرحلهای بیزمان با اخلاقی دیگر و شیوهای دیگر، زندگی تازهای را آغاز کردهاند. در بین خود تلاش میکنند با هم کنار بیایند. زندگیشان فلش بک ندارد بلکه در آن همه چیز به آیندهای انتزاعی و اتوپیایی منتقل شده است. انتقال ذهن به آینده انسان را تبدیل به شیئی میکند. ما این سوژههای دستکاری شده را به اسم قاتلان پدر میشناسیم. آنها مدام به اعمال محیّرالعقولی روی میآورند که میتوان آن را «خشونت غیاب» یا «خشونت فقدان مادر» نامید.
3- خشونت در تعویق
اما نكته مهمی كه باید به آن اشاره داشت این است که استراتژي داعش در خشونتورزی، استراتژی «رازآمیز» است. آنها استراتژیشان را به عنوان يك «راز» حفظ كرداند. به نظر میرسد از نظر آنها تنها راه رهايي از سيستم هوشمند سرمايهداري «کفر جهاني»، مخفي نگاهداشتن «راهبرد» است. سيستمهاي هوشمند، هر راهبردي را به سادگی جذب خويش ميكنند و سپس هر عمل تروریستی را تنها تبدیل به زيوري میسازند بر سيل اخبار كسالت بار خويش و به مرور زمان به سمت طبیعیسازی آن حرکت مینمایند. چرا که بدینوسیله اذهان جهان معطوف به چیزهایی میشود که در عین حال که هراسانگیز است اما سرگرمکننده و اشتیاقبرانگیز نیز هست. این طبیعیسازی و کلیشهسازی فرایندهائیاند که از طریق آن ساختهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی به صورت امور طبیعی عرضه میشوند. بنابراین چنین اعمالی دارای کارکردی کاملا ایدئولوژیک بوده و وظیفه تقویت گفتمان مسلط را بر عهده میگیرند.
میشل فوکو، کلیشهسازی را نوعی بازی قدرت/ معرفت مینامد که جهان را طبق هنجارها طبقهبندی کرده و افراد طرد شده از این هنجارها و نورمها را به عنوان دیگری غیرخودی فرض میکند. این جهان برای گروههای حاکم آنقدر خوب است که آن را به همان گونهای که برایشان به نظر میرسد برای همگان، طبیعی و اجتنابناپذیر میسازند.
اگر به فضایی که در این زمینه وجود دارد دقت کنیم، میبینیم که یک نزاع رسانهای بین این سیستمهای هوشمند و گروههای تروریستی وجود دارد. رسانههای حاکم سعی دارند خشونتهای رایج را در ادامه اعمال تروریستی کلاسیک گروههای پیکارجو جلوه دهند و به مرور زمان آن را از کار بیندازند و از آن برای اهداف بعدی خود استفاده نمایند، اما از سوی دیگر، داعش و پیروانش دست به تقابلی متفاوت میزنند. آنها علیه کلیشههای موجود در ترور، به کشتار و ایجاد رعب و وحشت به شیوههایی غیرقابل پیشبینی روی آوردهاند (کشتار با کامیون، منفجر کردن و سرخ کردن افراد زنده در آتش). گویی جهان صحنه تئاتری هولآور است که مسئولیت جلوههای ویژه خونبار آن بر دوش داعش قرار گرفته است.
آنها به خشونت، وجهی زیباییشناختی میدهند. در هر عملیات از شیوهای خاص و غیرکلاسیک بهره میبرند تا با قیامت فرم، خشونت آشکار در عملشان را به تعویق انداخته و آن را تاثیرگذارتر نمایند. اگر کار آنها را لزوما کاری هنری ندانیم اما باید آن را نوعی «دستکاری زیباییشناختی شوم» در ارائه امر خشونتبار تلقی کنیم. این زیبائیشناسی شوم چیزیست که از آن استراتژی همچون «راز» برمیخیزد و سیستمهای هوشمند سرمایهداری را دچار حیرت و هراس کرده است. رسانههای مجازی و خانگی نیز به رازآمیز بودن این استراتژی ویرانگر یاری رساندهاند و آن را به عنوان یک عنصر تحیرآور پذیرفته و زمینه را برای تولید و بازتولید آن مساعد میکنند.
در واقع میتوان گفت؛ گسترش رسانههای مجازی نسبت پررنگی با گسترش تروریسم دارد. بخش عمدهای از تروریستها در واقع برساخته این شبکههای مجازی و تکثیر حیرتانگیز اعمالیست که انجام میدهند چرا که آتوریته رسانههای برقدرت با این شبکههای عمومی بسیار کمتر از گذشته شده است. وقتی کار به اینجا میکشد شکل و شیوههای انجام کار برای تروریستان نیز تغییر میکند. آنها برای اینکه On the shelf باشند، یعنی در معرض تقاضای مخاطبان (مشتریان) قرار داشته باشند، متقابلا به برخی اعمال محیرالعقول روی میآورند که تعریف پذیری آن برای ما ساده نیست: چیزی که شاید «خشونت در تعویق» نام داشته باشد.
4- جنگ جهانی ترور
ما هنوز به طور قطع نمیدانیم که آیا در پایان عصر دول متحد یا سازمان ملل به سر میبریم یا نه؟ اما در شرایطی که گروههای تروریستی به طور همزمان، امنیت کل جهان را به خطر انداختهاند، پربیراه نیست که به این نظریه به طور جدی توجه نشان بدهیم. آستانه تاریک نوع بشر، اکنون در حال به نمایش گذاشتن نوع دیگری از نبوغ ویرانگر خود است که تا کنون در جریان تاریکاندیشیهای او، بیسابقه بوده است. ما در وضعیت تولید و تکثیر «سلاحهای نامرئی» هستیم. سلاحهائی که یکسره از مواد جهان سنتی ساخته شده و تکنولوژی دنیای معاصر و در کل، مدرنیته را به سخره گرفتهاند. به سرمایهداری حمله میکنند و در عین حال برساخته آن هستند. بسیار خونریزتر و ویرانگرتر از هر بمب هدایت شونده و قابل کنترلی عمل کرده و به مناسبات و ارزشهای جهان معاصر تسخر میزنند.
تاریخ جنگ و خشونت هیچگاه چنین سلاحهائی را به یاد نمیآورد اما اکنون آنها تولید شده و در حال تکثیرند؛ با ترکیبی از میل به تخریب و استشمام خون برای ارضاء نیازهای بنیادین روانی و ایدئولوژیک خود.
یک تروریست انتحاری، سلاح کشتار جمعی خود را در ذهنش حمل میکند و در هر لحظه میتواند آن را در امنترین نقاط جهان از غلاف خارج کرده و مورد استفاده قرار دهد. «اسب تروا»ی تروریسم اکنون میتواند به راحتی به هر دژ مستحکمی نفوذ کرده و نیروهای خود را برای ایجاد آشوب و وحشت در آنجا پیاده نماید. آنها در کمترین لحظه با کمترین مشکلات میتوانند بنیانهای قویترین ارتشها و حکومتها را به لرزه درآورند. در چنین شرایطی دیگر نمیتوان از پیشگیری و آمادگی لازم سخن به میان آورد؛ چرا که «سلاح نامرئی» همیشه در نزدیکترین نقطه به امنترین جاها قرار دارد. اروپا و امریکا به عنوان آرمانشهرهای قرن20 و آغاز قرن 21 اکنون به اهدافی دلنشین برای ویرانی و وحشت تبدیل شدهاند. تروریستها با شیوههای نوین و غیرتشخیص خود هر روز بلوایی تازه در فضای امن پنداشته شدهی آنها ایجاد کرده و راه را برای یک آتشبازی جهانی آماده میکنند.
بنابراین پرسش اصلی در چنین شرایطی این است که واقعا آیا عصر سازمان ملل و دول متحد به سر آمده است؟ آیا «دشمن نامرئی»، سنت جنگ کلاسیک بین دول را از بین برده است؟ و مهمتر از همه اینکه آیا ما در آستانه «جنگ جهانی ترور» هستیم ؟ آیا جنگ جهانی بعدی، جنگ ترور است؟
5- نهایت خشونت
طبق آنچه گفته شد، خشونتهای بنیادگرایانه تا به حال بر اساس نوعی ترس، هراس یا بهتر بگوییم بر اساس نوعی «خشونت نمادین» بوجود آمدهاند. خشونت نمادین اصولا از سوی نظامهای حاکم و رسانههای آنها اعمال میشود و سعی دارد «سبک زندگی» فرهنگهای دیگر را با دستکاریهای جدی، به شکل سبک زندگی خود درآورد. عقاید، باورها و رسوم سایر فرهنگها در مواجهه با چنین فضایی دستخوش تغییر میشود. این دست خشونتها در واقع خشونتهای کنشگرانه هستند و باعث ایجاد عکسالعملهای خشونتبار در میان فرهنگهای «درحاشیه» میشوند. در مورد گروههای تروریستی بنیادگرای دینی و هراس آنها از نظام فعلی حاکم برجهان، شرایط بدین منوال است.
بنابراین به نظر میرسد برای جلوگیری از بلوای بیشتر، باید از اعمال چنین خشونتهای نمادینی در اوضاع فعلی جهان دست کشید و بیشتر از این بر آن پافشاری نکرد و حتی سعی در اصلاح آن نمود؛ چرا که ثمره آن چیزی جز تولید و تکثیر کینه و خشونت، نخواهد بود. اما متقابلا در مقابله با گسترش روزافزون اعمال تروریستی گروههای بنیادگرا باید از «برخورد خشونتآمیز» در برابر «برخورد خشونتآمیز» استفاده نمود. همانطور که در نظریه ژاک لکان، کودک پس از گذر از مرحله خیالی به ناچار و با آتوریتهی شرایط حاکم در مرحله بعد، تن به پذیرش «نظم نمادین» میدهد، باید این گروههای خشونتطلب و خونریز وحشی را نیز با اقتدار و مواجههی همه جانبه، رام و آرام نمود تا با اعمال فشار، از سرکشی و کشت و کشتار بیرویه خود دست کشیده و به عنوان تکهای از نظم موجود (تکهای اگرچه روانپریش از نظم موجود)، حتی اگر شده به اجبار به پذیرش آن تن بدهند و برای دستیابی به خواستههای خود راه دیگری جز «خشونت بیپایان» را برگزینند.
اقدام ایران برای حمله موشکی به گروه تروریستی داعش را میتوان از این زاویه مورد توجه قرار داد؛ نهایت خشونت علیه خشونتگران. رضایت نسبی افراد مختلف از باورهای مختلف از این اقدام موشکی ایران نشاندهنده یک باور عمومی گفتمانی در این زمینه است. حتی در میان مخالفان نظام سیاسی در ایران نیز میتوان این رضایتمندی و تمایل برای اعمال خشونت با تروریستان را مشاهده نمود.
با این وجود این نیز یک نظر کلی است و ما به طور قطع نمیدانیم که در عصر پایان دول متحد، در برابر تروریسم بنیادگرای دینی، آیا اِعمال «نهایت خشونت» بهترین شیوه ممکن خواهد بود یا خیر؟
.
.
خشونت فقدان مادر
دکتر یامان حکمت (حمید تقیآبادی)
.
.
نویسنده متن بالا مفاهیم کاملا ضد و نقیض را در هم امیخته و هیچ نتیجه ای نگرفته.