فلسفه به چند دلیل به خودآگاهی حیوانات علاقمند است؛ فلسفه میپرسد اگر انسان جایی در طبیعت داشته باشد پس باید پرسید انسان با دیگر چیزهایی که در طبیعت وجود دارند چه نسبت و چه شباهتها و اختلافاتی دارد. دومین دلیل این است که اگر مشخص شود که حیوانات دارای خودآگاهی هستند آنگاه محدودههای دانش و روششناسی علمی بازتر و گستردهتر میشود. دلیل سوم این است که اگر حیوانات از خودآگاهی برخوردار نباشند آنوقت دیگر نمیتوان به پژوهشگران پزشکی و زیستشناختی ایراد اخلاقی گرفت که حیوانات را مورد آزمایش قرار میدهند یا حتی به مزرعهداران و طیورداران ایراد گرفت که چرا آنها را در غیراخلاقیترین شرایط پرورش میدهند.
دلیل چهارم این است که اگر معلوم شود که حیوانات هم دارای خودآگاهی هستند آنگاه میتوان به اعتبار و درستی پژوهشهایی که دربارهی خودآگاهی صورت گرفته و خودآگاهی حیوانات را نادیده گرفته است ایراد وارد کرد.به رغم همهی این سووالها، مسالهی خودآگاهی حیوانات هنوز محل بحث و مناقشه است. حتی میتوان گفت که این مساله بین دانشمندان تابوست. گرچه خیلی از مردم بر این باورند که حیوانات از تجربیات آگاهانه برخوردارند. دیر یا زود، علم یا فلسفه باید تکلیف خودش را با این مساله معلوم کند. پاسخی که علم یا فلسفه به این مساله میدهد میتواند تصویر ما از جهان را دگرگون سازد.ما در این برنامه به استدلالاتی که تاییدکنندهی خودآگاهی حیوانات است میپردازیم. و در برنامهی بعدی استدلالاتی را بررسی خواهیم کرد که مدعیند حیوانات خودآگاهی ندارند.
استدلال شباهت
اگر به حیوانات خانگی نگاه کنیم ممکن است بین رفتار این حیوانات با رفتار انسان شباهتهایی پیدا کنیم. اما تحقیقات رفتارشناسی علمی و عصبشناسی هم شباهتهایی بین رفتار حیوانات و انسان پیدا کردهاند. واکنشهایی که بسیاری از حیوانات، بهویژه پستانداران، به رخدادهای دردناک دارند بسیاری از مردم را به این فکر میاندازد که حیوانات هم میتوانند درد را بفهمند و از آن رنج بکشند.
حیوانات مانند انسان آواهای متمایز و تخصصیای تولید میکنند، به ترس واکنش نشان میدهند، از حیوانات صدمهدیده پرستاری میکنند، مانند انسانها یاد میگیرند که چه چیز خطرناک است و از آن دوری کنند، حیوانات مانند انسانها دچار اختلالات بصری میشوند؛ همگی اینها ظن و گمان شباهت بین حیوان و انسان را افزایش میدهد.
حتی حیوانات در زمینهی عصبشناسی هم با انسانها مشترکاتی دارند؛ همهی پستانداران آناتومی مغزشان بسیار شبیه است و با آناتومی مغز مهرهداران هم شباهتهای زیادی دارد. حتی اگر بین آناتومی مغز آنها اختلاف اساسی و ساختاری وجود داشت، باز هم میتوانستیم مدعی شویم که حیوانات قادرند خودآگاهی داشته باشند.
تحقیقات بیشماری در زمینهی وضعیت خودآگاه صورت گرفته است که از حیوانات بهعنوان نمایندهی انسان استفاده کردهاند تا ارتباط بین خودآگاهی و فعالیت عصبی و رفتار را بسنجند. بیشتر این تحقیقات به مسالهی درد در بدن انسان مربوط میشده است. زمانی میتوان به این تحقیقات اعتبار دارد که شباهتهایی بین انسان و حیوان وجود داشته باشد.
اما وجود چنین شباهتهایی باز هم نمیتواند دلیلی بر این باشد که حیوانات مانند انسان یا به اندازهی انسان حساس هستند. انسان دارای خصیصهای است که حیواناتِ نزدیک به انسان هم از آن بیبهرهاند؛ از میان همهی موجودات، این فقط انسان است که میتواند شطرنج بازی کند. شطرنجبازیکردن نمونهای از خودآگاهی است. شباهتهای میان انسان و حیوان دلیل بر این نمیشود که بگوییم اصولِ شناختی و ادراکی حیوانات و انسانها یکی است.
استنتاج برای بهترین توضیح
حالا که فهمیدیم استدلال شباهت میان انسان و حیوان بسیار سست و ضعیف است، میتوانیم بنیادی نظری و تئوریک دست و پا کنیم تا ویژگیهای (رفتاری و عصبی) مشاهدهپذیر حیوانات را به خودآگاه ارتباط دهیم. برای اینکه بتوان خودآگاهی را پژوهید، باید بتوانیم رفتار را شناسایی کنیم، چرا که فقط موجود خودآگاه میتواند عمل توضیح یا تفسیر را انجام دهد و نه موجود ناخودآگاه؛ موجود خودآگاه با استراتژی استنتاج میتواند به بهترین توضیح و تفسیر برسد.
اگر موجودی بداند که خودآگاه برای چه منظوری استفاده میشود، پس میتواند از آن دانش استفاده کند تا وجودِ آن خودآگاه را استنتاج کند و به کار بنددش. تحقیقات نشان داده است که حیوانات میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و مسالهها را حل کنند. اما با این همه، برخی از منتقدین بر این باورند که بین این نمونههای رفتاری حیوانات و خودآگاه ارتباط سیستماتیک و سازمانیافتهای وجود ندارد.
اما از طرف دیگر، طرفداران این نظریه میگویند شاید خودآگاهی که در حیوانات یافت میشود برای جبران کمبودهای دستگاه عصبی آنها باشد. یعنی شاید خودآگاه برای زنبور عسل ارزش بیشتری داشته باشد تا برای انسان.
ظرفیت ذهنیای که حیوانات برای تصحیح خطاهای ادراکیشان دارند میتواند دلیلی بر این باشد که شاید حیوانات نیز خودآگاهی داشته باشند. البته خود تصحیح خطا دلیلی بر خودآگاه نیست؛ اگر حیوانی بتواند از قاعده یا اصلی که پس از تصحیح خطای ادراکی به دست آورده برای موقعیت بعدی استفاده کند، آنگاه میتوانیم بگوییم که حیوانات خودآگاهی دارند.
رویکرد تفسیری
برخی از فیلسوفان میگویند که خودآگاهِ حیوانات غیرانسانی، به استنتاج مربوط نمیشود، بلکه به تفسیر مربوط میشوند. جان سیرل میگوید «من وقتی وارد اتاق میشوم استنتاج نمیکنم که سگام حیوانی خودآگاه است، بل حدس میزنم افرادی که در اتاق هستند خودآگاهاند. من با این افراد به گونهای وارد تعامل میشوم که مناسب رابطه با یک موجود خودآگاه است. من صرفا با این افراد جوری برخورد میکنم که با موجودات خودآگاه برخورد میکنم.»
اگرچه از منظر روانشناسی، این گفتهی سیرل ممکن است درست باشد، اما از صلاحیت کافیای برخوردار نیست و از نظر قانونی و اخلاقی و علمی نیز موجه نیست. از طرف دیگر این گفتهی سیرل ما را به سمت هرمونتیک حیوانات میرساند؛ فهمیدن وضعیت ذهنی حیوانات، به ادراک و تفسیر انسان مربوط میشود. آشنایی و مراودت با سگ، میتواند انسان را مفسری حساس سازد؛ مفسری که نسبت به دیگر مفسران، به وضعیت عاطفی و شناختی سگ حساستر است.
با این همه، حتی در میان دانشمندانی که با این موضوع همدلی دارند و به موضوع غنای ذهنی حیوانات حساس هستند، فقدان تحقیقات تجربی احساس میشود. برای اینکه بفهمیم آیا زندانیشدن ببرها در باغوحش موجب دلتنگی آنها میشود یا نه، برای اینکه بفهمیم آیا ماهیها وقتی شکار میشوند درد میکشند یا نه، نیاز به معیارهای تجربی داریم.
.
.
آیا حیوانات خودآگاهی دارند؟
نویسنده: حمید پرنیان
.
لطفا در مورد فلسفه تحلیلی با دکتر زهیر نوع پرست مصاحبه ای کنید. با احترام، علی