حمید زارعی: بحث از روشنفکری دینی گویا هیچ زمان در کشور ما فروکش نمیکند. زمانی این نحلهی فکری در اوج خود بود و آثار متفکران آن مورد توجه بسیار قرار میگرفت. در زمانی دیگر، نقدها و تخریبهای بسیاری به آن شد. اما هیچ زمانی توجه به این تفکر نادیده گرفته نشده است.
انتشارات کویر، کتابی را منتشر کرده و این بار از یک نسل پس از عبدالکریم سروش سخن به میان آورده است. اگر انتقادها به جریان روشنفکری دینی، معطوف به پروژهی فکری سروش بود، این کتاب اینک گامی فراتر را نشان داده و افراد دیگری را در نحلهی روشنفکری دینی جای داده است. کتاب «حدیث نواندیشان دینی» با عنوان فرعی “یک نسل پس از عبدالکریم سروش” متکفل بحث از سه روشنفکری است که امروز در عرصهی تفکر ایران به فعالیت میپردازند. این کتاب را سید هادی طباطبایی به رشتهی تحریر در آورده است.
فصل نخست این کتاب به آراء ابوالقاسم فنائی اختصاص دارد. مهمترین ایدهی فنائی، تقدم اخلاق بر دین است. نویسنده برای طرح این ایده، کوشیده است تا ابتدا ضرورت این بحث از طرف فنائی را نشان دهد. وی برای ورود به این مسأله، ابتدا معضلاتی را نشان داده که از “تقدم دین بر اخلاق” حاصل میشود. به تعبیر نویسنده: “کم نبودند نارواییها و نامردمیهایی که بر بشر رفته و مُهر دیانت بر پیشانی داشته است. از هنگامی که نعل اسب یزیدیان بر پیکر امام سوم شیعیان میتاخت و قصد قرب الهی را انتظار داشت؛ تا به امروز که سر از بدن کودک سوری جدا میکنند و فریاد تکبیر سر میدهند، دین و دینداری یکی از متهمین این خشونتها بوده است. جامهی سیاه و زلف پریشان داعشیان از آن روی دردناک بود که برچسب دین بر جبین داشت. شاید هم متون دینی ظرفیت آن را داشته است که برخی پرچم لاالهالاالله بر دست گیرند و سَبُعیت بورزند و سودای تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را در خاطر بپرورند. قساوت را به نهایت برسانند و نام مسلمانی بر خود بنهند و ننگ انسانیت لقب گیرند.” (ص28)
نویسنده پس از این تعابیر، عنوان میکند که: “از جنایات عریان این نامردمان درگذرید؛ آراء فقهی برخی فقیهان را بنگرید که چگونه از اخلاق چشم میپوشند تا مگر حکم دیانت را به زعم خود عملی سازند”. وی سپس برخی از آراء فقهی را نشان میدهد که مخالف با اخلاق است و در دنیای امروز، میتوان آن احکام را غیر اخلاقی دانست. وی با ذکر این موارد، مقدماتی را طرح میکند تا به بحث اصلی فنائی بپردازد. فنائی با طرح مسأله تقدم اخلاق بر دین، کوشیده است تا این احکام غیر اخلاقی را از ورود به فهم دینی مانع شود. او ابتدا ناکارآمدیهای نظریه تقدم دین بر اخلاق را نشان میدهد و معایب آن را بر میشمرد؛ سپس ایدهی اصلی خود را که تقدم اخلاق بر دین است را مطرح میکند.
نویسنده در طرح مباحثی که از فنائی نقل میکند، کوشیده است تا ثمرات این مباحث را نیز در جامعهی امروز نشان دهد. در جایی اینگونه عنوان میکند که: “اخلاق را از پشتوانه نگرشهای فقهی برداشتن، این قابلیت را دارد که نتایج نامبارکی را نیز رقم زند. کودکان عراقی را در به در میکند؛ دخترکان نیجری را به قصد مشق قرآنی میرباید و بر آنها جفا میکند؛ بر زنان ایزدی دست درازی میکند، کلمهُ حقٍ عِندَ امامٍ جائِر را در نطفه خفه میکند، محافل علمی را به بهانهی ترویج اندیشه دینی بر هم میزند. از همینجاست که فنائی در عبارتی کلیدی عنوان میکند که: امر به معروف شرعی، از راههای غیر اخلاقی، در حقیقت خود یکی از منکرات اخلاقی به شمار میرود”. (ص41)
یکی از مباحث کلیدی که فنائی طرح کرده، بحث از “خدا به مثابه ناظر آرمانی” است. در این طرح، گفته می-شود که خداوند به عنوان نمونه و منبع اصلی تمامی داوریهای اخلاقی است. اگر تصور انسان از خدا به مثابه-ی خدایی مستبد و خودکامه باشد، عبادت و بندگی او نیز ثمرهای جز بی اخلاقی به ارمغان نمیآورد. فنائی به این مسأله مهم تأکید دارد که صِرف عبادت و بندگی خداوند برای اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن انسان کافی نیست. بلکه باید دید که شخص چه خدایی و چه معبودی را پرستش میکند.
فنائی در عبارتی کلیدی عنوان میکند که ارتباط با خدا و دوری و نزدیکی به او امری شخصی و خصوصی است و نمیتواند منشأ حقوق ویژهی اجتماعی یا تبعیض در حقوق اجتماعی باشد. نویسنده این عبارت فنائی را مورد توجه قرار داده و ثمرات آن را در جامعهی امروز به تصویر کشیده و در ادامه اینگونه بیان کرده است که: “این هم آفتی در جوامع دینی است. در برخی از این جوامع، حتی در برگزیدن افراد برای پستهای اداری و مناصب حکومتی نیز پای ارتباط آنها با خدا در میان میآید. از افراد پرسش میشود که به چه میزان در مراسم مذهبی شرکت میجویند؟ چقدر بر دعاهای مأثوره اهتمام میورزند؟ از تعقیبات نماز پرسش میشود. از حضور در جماعتهای دینی میپرسند. از اینها شگفتتر آنکه در هنگام انتخاب مسئولی کشوری، پای ارتباط او با خدا در میان میآید. بعضی افراد در جوامع دینی، برای ترغیب متدینان به خود، پای ارتباط شخصیشان با خدا را پیش میکشند. یکی میگوید با خدای خود پیمان بستم و مسئولیت را پذیرفتم؛ دیگری عنوان میکند که ارادهی خداوند بود تا بر کرسی ریاست تکیه زنم. اما و هزار اما که خلوص دینی، هیچ ملاک برتری در کسب صدارت امور دنیوی و اجتماعی نیست. این خیال خامی است که چون فردی صلاه دائم به جای میآورد و بر صوم مدام است، میتواند و میباید بر کرسی ریاست بنشیند. ملاک و معیار تصدی امور دنیوی، صلاحیت و شایستگی علمی و اخلاقی و تخصصی است و نه هیچ امر دیگری.” (ص50)
در این کتاب از مباحث مهم دیگری که فنایی طرح کرده نیز سخن گفته شده است. مواجهه با فقه، ارتداد، تأملی در اوقات شرعی، معنویت قدسی، منازعه عقلانیت و معنویت، از دیگر مباحثی است که در فصل نخست کتاب به آن پرداخته شده است.
فصل دوم را بحث از آرش نراقی تشکیل میدهد. طرح اصلی نراقی، منظومهای است که آن را “سنتگرایی انتقادی” نام گذاشته است. بر اساس این طرح، نراقی کوشیده است تا هم به دستاوردهای دنیای جدید التفات داشته باشد و هم پشت پا به آموزههای سنت نزند. وی بر اساس همین منظومه است که مباحث خود را طرح کرده و به پیش برده است. به عنوان نمونه، وقتی که وی از معاد جسمانی سخن میگوید، ایدهای را به میان میآورد که هم منطبق با دستاوردهای جدید بشری است و هم، تعالیم منقول در متون دینی را مورد توجه قرار داده است. مواجهه نراقی با مقولهی وحی نیز خالی از همین نحوه رویکرد وی نیست.
نویسنده در این کتاب نشان داده است که نراقی با طرح دقیقی که از وحی به نمایش میگذارد، انتقادهایی را به تلقیهای ناپیراسته از وحی نیز به انجام رسانده است. نراقی در این خصوص، به دیدگاههای عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و اکبر گنجی نقد کرده و آنها را برای فهم صحیح از وحی مفید به یقین نمی-داند. تأملات اخلاقی، اخلاق حقوق بشر، اخلاق خشونت، اخلاق شکنجه، دیانت و مدنیت، حقِ ناحق بودن، رواداری، تأملی در تابوی همجنسگرایی، عرفانیات، عصر اختفای الهی، تجربه ملال در روزگار کنونی و دیگر مباحثی که نراقی از آنها سخن گفته، در این کتاب نیز مورد توجه قرار گرفته و به بحث گذاشته شده است.
منظومه فکری سروش دباغ، فصل سوم از این کتاب را تشکیل میدهد. نویسنده در ابتدای هر فصل کوشیده است تا مختصری از زندگانی این متفکران را به تصویر کشد. در این فصل نیز در احوالات دباغ اینگونه آورده است که: “… دباغ به همراه پدر در محافلی حاضر میشد که شعر و علم و ادب، رزق وافر و رایج آن بود. دوبار به همراه پدر به دیدار آیت الله خمینی در جماران رفت. به دیدار آیت الله منتظری در قم میرفت. پدر که دست بر قلم میشد و نظریات خود را بر آفتاب میافکند، مخالفتها نیز سر بر میآورد. فرزند او شاهد حملات مکرر جماعتی بود که بر جلسات پدر یورش میبردند و محافل وی را بر هم میزدند. او شاهد بود که چگونه نامههای تهدید آمیز، آرامش خانواده را بر هم میزند. .. این همه رعب و وحشت آفرینیها اما همگی به نجوای مثنوی خوانیهای پدر رخت بر میبست. صبحهای جمعه که پدر به آواز، اشعار مولوی و سعدی و حافظ را میخواند کافی بود تا غم از خانه برود.”(ص 282)
افرادی را که سروش دباغ از آنها اثر گرفته و پای آنها را به منظومه روشنفکری دینی نیز کشانده است، یکی سهراب سپهری است و دیگری لودویک ویتگنشتاین. این دو هم بر دباغ اثرات فکری گذاشتهاند و هم دباغ کوشیده است تا نقش آنها را در ایدههای خود برجسته کند. دباغ طرحهایی را در دفاع از عنوان روشنفکری دینی به میان آورده است. همچنین نقاط قوت این نحلهی فکری را برجسته کرده است، تمایز آن را با دیگر رقیبان فکری نشان داده است. ایدههای او در خصوص عرفان مدرن، مسألهی حجاب، ارتداد، ازدواج عرفی، تفسیر قرآن، اقسام ایمان ورزی، تأملاتی در خصوص فیلم و رمان، از دیگر مباحثی است که در این فصل به آن پرداخته شده است.
نویسنده کوشیده است تا در انتهای هر فصل، نشان دهد که آراء هر کدام از این متفکران، به چه کار امروز ما میآید. در این فصل نیز در قسمتی که با عنوان ” آراء دباغ به چه کار ما میآید؟” اینگونه عنوان شده است که: ” میتوان همقدم با دباغ شد و زیست این جهانی را صبغهای دینی بخشید. با دباغ میتوان دست در دست سهراب سپهری نهاد و از مرگ نهراسید. میتوان زندگانی در همین سرا را به جِد گرفت و از پرداختن به امور دست نایافتنی و غیر ضروری آن جهان درگذشت….وی توجه اساسی را به زندگانی این جهانی معطوف میکند. او تأکید بر این دارد که میباید از دل همین ناملایمات زندگی، از همین گرز و آهن دنیوی راه نجاتی یافت و دین را وسیلهای برای آرامش و سکینه در همین دنیا قرار داد.” (صص410-411)
نویسنده به همین سه متفکر بسنده کرده است. به نظر میرسد میشد از افراد دیگری نیز در این کتاب سخن گفت. همچنین برخی از ایدههای این روشنفکران، مطرح نشده است. به عنوان مثال، ایدههای آرش نراقی در خصوص مسألهی شرور نیز میتوانست مورد بحث قرار گیرد که در این کتاب به این بحث اشارهای نشده است. نویسنده کوشیده است که برخی انتقادها نیز به آراء این سه متفکر عنوان کند. اما به نظر میرسد که این کتاب، قرائتی همدلانه را در ترسیم دیدگاههای آنها برگزیده است. در مجموع، این کتاب را که با قلمی خوشخوان و روان به نگارش درآمده است را میباید خواند. حتی اگر با قرائت نواندیشان دینی موافق نباشیم هم، میتوان این کتاب را که به برخی از معضلات جامعهی امروز ما نیز پرداخته است را مورد توجه قرار داد.
.
.
عنوان کتاب: حدیث نواندیشان دینی
نویسنده کتاب: سیدهادی طباطبایی
نویسنده معرفی کتاب: حمید زارعی
.
.
عالی
به نظر من این نوع مطالب برای عامه مردمی ارائه میشود که لازم است تفکرشان دستکاری شود .
و نه برای کسانی که زوایای اصلی دین و ارتباط آنرا با بشر مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند.
به گونه ای این نوع ارائه برای انحراف افکار عمومی برای نفوذ نئولیبرالیسم ( اباحه گری جدید) است.
افرادی هستند که میتوانند ارتباط سیستمی بین دنیای مجازی را با دنیای مادی و اثر بخشی آنها بر هم را اثبات کنند ، فقط آنها میتوانند به تمامی سؤالات بشر در خصوص دین پاسخ دهند.آنها میدوانند حوزه اخلاق را با حقیقت ادیان پیوند دهند.
لطفا کلمه (میدوانند) به (میتوانند) تغییر و در مطلبم اصلاح گردد.