به نظر می رسد جهان برای داشتن قابلیت ایجاد حیات، به صورت دقیقی تنظیم شده است. این مقاله شواهدی را دال بر نظریۀ «تنظیم دقیق»1 بررسی کرده و به بیان رقیب مهم آن یعنی نظریۀ «وجود بیش از یک جهان»2 می پردازد.
***
مقدمه
مثل معجون در داستان «موطلایی و سه خرس»، از طرق قابل قبول زیادی می توان به این نتیجه رسید که جهان ما دقیقا با هدف ایجاد شرایطی برای ممکن ساختن زندگی طراحی شده است. دانشمندی به نام «پل دیویس»3 در کتابش راز مو طلایی4 چنین می نویسد: حیرت آور نیست اگر جهان توسط خدای ادیان توحیدی بزرگ آفریده شده باشد؛ خداوند دلیل خوبی داشته است برای آفریدن جهانی با این خصوصیات که مخلوقاتی هوشمند بتوانند در آن تکامل یابند تا قابلیت برقرار کردن ارتباط با او را پیدا کنند. جایگزین مهم دیگر فرضیۀ طراحی مدبرانه5، فرضیه وجود بیش از یک جهان است، یک مجموعۀ عظیم از جهان ها که پارامترهای علم فیزیک در آنها طیف گسترده ای از مقادیر را دربر می گیرد. این مقاله مسائل بی شماری را دربارۀ فرضیۀ وجود بیش از یک جهان بیان می کند، و استدلال می کند که طراحی الهی منطقی ترین توضیح دربارۀ مبنای داده های کیهان شناختی است.
انفجار بزرگ
اکنون این مطلب توسط بیشتر کیهان شناسان پذیرفته شده است که عمر جهان، از یک حالت متراکم و داغ و تقریباً در چهاردههزارمیلیون سال قبل آغاز شده است. از انفجار و سرد شدن این گلولۀ انفجاری بسیار کهن کهکشان ها، ستاره ها و سیاره هایی به وجود آمدند که امروزه ما می بینیم و این همان مدل مشهور «انفجاربزرگ»6 دربارۀ خاستگاه جهان است.
مشاهدۀ تعیین کننده ای که نظریۀ انفجار بزرگ را تقویت می کند، توسط ادوین هابل7 درسال1920 انجام شد که می گوید جهان در حال انبساط است؛ یعنی کهکشان های دور در حال دور شدن از ما هستند. طبیعتاً می توان نتیجه گرفت مادۀ اولیۀ جهان متراکم تر بوده و در واقع جهان فعلی باید از یک حالت ابتدایی بسیار متراکم به دست آمده باشد. اما این موضوع مانع متخصص فیزیک نجومی کمبریج، آقای فرد هویل8 و همکارانش برای طرح دلائل فلسفی در کنار دلائل علمی نشد و آنها نظریۀ «حالت ثابت»9 را ارائه کردند. بر طبق نظریۀ اخیر جهان ازلی و ابدی است، و ثبات خود را در همۀ زمان ها و همۀ مکان ها در بزرگ ترین مقیاس ها ضرورتاً حفظ می کند؛ مثلا فضاهای خالی که از انبساط بر جا می مانند به طور مستمر با ماده ای جدید پر می شوند که دقیقاً با سرعتی مناسب تولید می شود. با این وجود نظریۀ انفجار بزرگ به نحو قانع کننده ای توسط سه رشته مهم از مشاهدات حمایت می شود.
1. این نظریه به صورتی است که یک زمینۀ تشعشعی یکنواخت را که دربرگیرندۀ جهان است از پیش در نظر می گیرد و می بینیم این پدیده یعنی تشعشع پس زمینه ای ریزموج کیهانی، قویاً نظریۀ حالت ثابت را رد می کند؛ چرا که این نظریه توضیحی برای آن ندارد.
2. این نظریه به نحو صحیحی فراوانی سبک ترین عناصر شیمیایی (به طور قابل ملاحظه هلیم و ایزوتوپ دو تریوم هیدروژن) را توجیه می کند و آنها را تشکیل شده از انفعالات هسته ای در اولین دقایق وجود جهان می داند. این در حالی است که متخصصان فیزیک نجومی از توضیح تولید این عناصر و مدل های ترکیبات هسته ای در ستارگان و منابع هسته ای بزرگ دیگری که در جهان تولید نور و گرما می کنند ناتوان بودند، بنابراین تولید عناصر سبک در انفجار بزرگ کاملکنندۀ توجیهی قانع کننده است برای اینکه چطور عناصر سنگین تر از هیدروژن تولید شدهاند.
3. مشاهدات، تعداد بیشتری از کهکشان های فعّال را در فاصله های دورتر نشان می دهند (که به دلیل سرعت مشخص نور، شبیه دوران های اخیر تاریخ جهاناند). نظریۀ انفجار بزرگ باعث می شود انسان انتظار چنین آثاری را از تکامل کیهانی داشته باشد در حالی که در نظریۀ حالت ثابت، جهان در همۀ دوران ها یکسان به نظر می رسد. بنابراین، طبق نظریۀ انفجار بزرگ، مکان و زمان تقریبا چهاردههزارمیلیون سال قبل با هم به وجود آمدند. علاوه بر این سنت آگوستین10 مدت ها پیش در سال400 میلادی به این نتیجه رسیده بود که مکان و زمان با هم به وجود آمدهاند، و این یکی از چند نمونه ای است که متألهان مسیحی دوران های اخیر در آنها از مباحث مدرن پیشی گرفتهاند. چرخش ساعت نیز از همین انفجار، بهعنوان پدیده ای که انبوه مواد را به صورت مجموعه ای از کهکشان ها درآورد آغاز شد. در این کهکشان ها ستاره ها به وجود آمدند. بخش اصلی انفجار بزرگ -که برای کهکشان ها به ارث گذارده شده- ساده ترین عنصر شیمیایی یعنی هیدروژن به همراه مقداری هلیم و عناصر سبک دیگر است. دیگر عناصر شیمیایی در هسته ستارگان ایجاد شدهاند، جایی که دمای هوا به صدها میلیون درجه می رسد. هنگامی که نیروی هسته ای آنها افول می کند، عظیم ترین ستارگان به عنوان اَبَرنواَختر به شکلی تماشایی منفجر می شوند. بنابراین نسل بعدی ستارگان متشکل از موادی هستند که با عناصر شیمیایی سنگین تر غنی شدهاند. به این ترتیب ستارگان جدید نیز می توانند دارای سیاره شوند.
خورشید با سیاره هایش تقریبا ً4.6 بیلیون سال قبل تشکیل شدهاند. از آنجا که عناصر شیمیایی تشکیل دهندۀ زمین و موجودات روی آن در هستۀ نسل پیشین ستارگان ایجاد شدهاند میتوان گفت که “ما از بقایای ستارگان مرده ساخته شدهایم.”
اصل تنظیم دقیق جهان
اصل آنتروپیک11 مصطلح (مربوط به دوران پيدايش انسان) بیان می کند که قوانین علم فیزیک و شرایط ابتدایی انفجار بزرگ منطقاً باید طوری باشد که وجود ما را ممکن سازد. به علاوه تجزیه و تحلیل ها نشان می دهند که قوانین و شرایط ابتدایی، هر دو باید بسیار خاص باشند. در واقع -“دقیق تنظیم شده”- باشند تا هدف فوق را برآورده کنند.
شمار مثال های تنظیم دقیق فراوان است. اجازه دهید برای آماده کردن زمینه فقط تعدادی از آنها را بررسی کنیم.
الف) ثابت های فیزیکی
قوانین علم فیزیک توضیح می دهندکه چطور ماده تحت تأثیر چهار نیروی اساسی در طبیعت رفتار می کند(جاذبۀ زمین، نیروی الکترو مغناطیسی، و نیروهای هسته ای ضعیف و قوی). ما برای اهداف خود به ثوابتی علاقهمندیم که بزرگی نسبی این نیروها و مقادیرکمیت های مهم دیگر مثل جرم های کوچک را معین می کنند.
i) یکی از مهم ترین عناصر ضروری برای حیات - البته حیاتی که ما آن را می شناسیم- هیدروژن است؛ نبود هیدروژن یعنی نبود آب و بنابراین نبود حیات. اگر نیروی هسته ای ضعیف -نیروی مربوط به واپاشی پرتوزا- از قرار معلوم به طور تصادفی، از طریقی نسبتاً خاص به نیروی گرانشی مربوط نمی شد، یا تمام هیدروژن طی چند ثانیۀ انفجار بزرگ تبدیل به هلیم می شد و یا چیزی از آن تبدیل نمی شد، در این مورد از چنین نیروی ضعیف که نسبتاً سست است می توان به این نتیجه رسید که هیچ امکانی برای وجود آب و حیات در هیچ یک از مراحل بعدی تاریخ جهان وجود نمی داشت. به علاوه این ضرورت که ستارگان عظیم برای آزاد کردن عناصر شیمیایی که تولید کردهاند باید به صورت ابرنواختر منبسط شوند رابطه ای را بین این نیروی ضعیف و نیروی گرانش در هر دو جهت اعمال می کند.
ii) آنطور که ما می دانیم حیات بر پایۀ عنصر کربن بنا شده است، و بعید است که هیچ عنصر دیگری بتواند ترکیب به حد کافی پایداری را برای تولید اشکال جای گزین حیات ارائه دهد. اکسیژن هم ضروری است. کربن یک گام در مسیر تولید اکسیژن و دیگر عناصر موجود در جدول تناوبی است. ما نیازمند تأمین این هر دو هستیم: در درجۀ اول تهیۀ کربن و سپس - و شاید حتی مهم تر- نسوزاندن همۀ کربن برای به دست آوردن اکسیژن و عناصر دیگر. اگر نیروی هسته ای قوی که هسته ها را کنار یکدیگر نگه می دارد و نیروی الکترومغناطیسی عمل کننده بین اجزاء باردار به صورت فعلی در تعادلی دقیق نبودند، ما از همان ابتدا کربن را نداشتیم یا همۀ آن برای تولید اکسیژن می سوخت. این جنبۀ بحث آنتروپیک، توسط فرد هویل کشف شد که از آن برای پیش بینی وجود سطح انرژی پنهان(رزونانس) در هستۀ کربن استفاده کرد. پیش بینی او توسط فیزیکدانان هسته ای آزمایشگاهی نسبتاً شکاک تأیید شد. این هماهنگی خاص محرک اصلی هویل (فردی شکاک در موضوعات دینی که – مطابق با بیان فوق، دارای دلایل فلسفی برای پیشنهاد نظریۀ حالت ثابت بود) برای بیان این نظر بود:
اگر می خواستید کربن و اکسیژن را در کمیت های تقریباً مساوی از طریق ترکیبات هسته ای اختری تولید کنید فقط دو سطح مشخص بود که شما باید به آن توجه می کردید و توجه شما باید فقط در حدی می بود که این سطوح واقعاً وجود دارند. آنچه فهم عرفی از این مطالب دریافت می کند آن است که فهمی ماورایی بر علم فیزیک احاطه دارد و به همین ترتیب بر شیمی و زیست شناسی نیز مسلط است و اینکه هیچ نیروی بی هدفی در طبیعت وجود ندارد که ارزش سخن گفتن را داشته باشد. اعدادی که بر طبق وقایع محاسبه می شود برای من بسیار قطعی است به طوری که این نتیجه را تقریباً غیرقابل تردید می کند.
iii) سوم، جرم پروتون باید تقریباً 1840 برابر جرم الکترون باشد – ظاهراً برای این امکان که فرآوردههای شیمیایی، بتوانند ساخته شده و پایدار بمانند به خصوص برای مولکول های پیچیده ای مثل DNA که بخش های سازندۀ حیات هستند.
ب) شرایط اولیه
i) اول اینکه، چگالی متوسط ماده در جهان در همان آغاز باید برابر با کسر 1/1060 از “چگالی بحرانی” مصطلح باشد که جهان های باز را (که برای همیشه منبسط می شوند) از جهان های بسته (با انقباضی شدید واپاشیده می شوند) متمایز می کند. اگر این چگالی کوچکتر از این مقدار که هست باشد جهان منبسط خواهد شد سریعتر از آنکه کهکشانها وستاره ها بتوانند تشکیل شوند. اگر بزرگ تر باشد تمام جهان تحت تأثیر نیروی گرانشی تنها در عرض چند ماه فروخواهد پاشید. در هر دو حالت شما جهانی خستهکننده بدون هیچ گونه امکان حیات خواهید داشت. دقتی در حد 1060مورد نیاز است تا یک اسلحه هدفی را که در دورترین نقطۀ جهان است و چهارده میلیون سال نوری با ما فاصله دارد بزند.
ii) ثانیاً، و در ارتباط با مطالب فوق، بر خلاف تصور ما معلوم می شودکه جهان برای اینکه نوع بشر بتواند در آن زندگی کند نیازمند اندازه ای بزرگ است. این اندازه ای است که یک جهان در حال انبساط با تراکمی نزدیک به مقدار بحرانی در چهاردهمیلیون سال به دست می آورد که به ایجاد انسان منجر می شود. در ساده ترین مدل کیهان شناختی (که برای این هدف مناسب است) اندازه، جرم و عمر جهان در حال انبساط به یک فرمول ساده مربوطاند. یک جهان با جرم یک کهکشان ساده برای ساختن یکصد بیلیون ستاره شبیه خورشید مادۀ کافی دارد اما چنین جهانی فقط در حدود یک ماه منبسط خواهد شد به طوری که هیچ ستاره ای با این وصف نمی تواند در عمل تشکیل شود. بنابراین این استدلال که پهنای این جهان اشاره می کند به ناچیزی بشر، به نوعی اغراق است، در واقع تنها اگر جهان آن قدر وسیع باشد که شامل یکصدبیلیون کهکشان شود ما می توانیم در آن باشیم.
iii) سوم، باید در انفجار بزرگ نظمی با دقّتی بسیار شگفتانگیز وجود داشته باشد. ما می دانیم که جهان در حال حرکت است از وضعیتی منظّم به سوی وضعی بسیار آشفته (طبق قانون دوم ترمودینامیک) و در این مورد است که شما در آغاز جهان به مقادیر زیادی از نظم نیاز داشتید تا بتوانید کهکشانها و ستاره ها را بسازید؛ یعنی ساختارهای منظمی که اکنون می بینیم. آقای روگر پنروز12 پروفسور باز نشستۀ ریاضیات در آکسفورد نشان داده است که جهان ما یکی از جهان هاي ممکن است که آن مقدار نظم مورد نیاز برای ایجاد پیچیدگی موجود را در خود داشته است، به عبارت دیگر چیزی شبیه این مقدار از نظم مورد نیاز بوده است تا ما بتوانیم در اینجا باشیم. فرض کنید شما باید تعدادي متن را می نوشتید که هر کدام روی یک اتم از جهان حک می شد، این تعداد اتم درکل جهان قابل مشاهده وجود نداشت که شما را قادر به این کار کند.
مختصراً جهانهایی که به طور بالقوه توسط این تغییرات کوچک حاصل می شوند هیچ مجال قابل ملاحظه ای برای توسعه های جالب توجه و به خصوص تکامل آفریده های پیچیده مثل ما را ندارند و به یقین فیزیک دانان با چنین انطباقهایی روبه رو شدهاند. همانطور که فریمن دایسون13 تعبیر می کند: هرچه بیشتر جهان و جزئیات معماریاش را بررسی می کنم مدارک بیشتری پیدا می کنم دال بر اینکه جهان از طریقی باید شناخته شود که ما در پیش گرفتهایم. طبیعتاً یک نتیجه از تمام این مباحث به دست می آید و آن عبارت است از این که هماهنگیهای کیهانی که ما ملاحظه می کنیم در واقع تصادف نیستند: فرضیۀ یزدان گرایانه به یقین مرجح است چرا که دارای چنین مضمونی است: خداوند آشکارا این جهان را با قصد قبلی و برای ایجاد موجوداتی که دارای تفکّر منطقی و وجدان هستند، با هدف توجه به آنها و برقراری ارتباط توسط آنها با خود طراحی کرده است. فرضیۀ یزدان گرایانه می تواند دلایلی را ارائه دهد با هدف توجیه اینکه چرا خداوند ممکن است یک جهان را و به این سبک خاص خلق کند. برای مثال یک خدای خیر همان طور که در مسیحیت فرض شده است احتمالاً باید نیروی آفرینندگی اش را به کار اندازد و موجوداتی را ایجاد کند که برای قدردانی از وی به خاطر آفرینش این جهان توانا هستند. چنین طرحی به یقین با جهان به طور دقیق تنظیم شده ای که مشاهده می کنیم سازگار است.
جای گزین هایی برای نظریه طرّاحی مدبّرانه
ممکن است این پرسش مطرح شود که چطور می توان از این نتیجه گریخت که جهان آشکارا با قصد حضور ما در آن طراحی شده است؟ در واقع تعدادی راه فرار وجود دارد. ایده هایی وجود دارند که می گویند «آیا ما نمی توانیم به نظریه ای بنیادی تر و بهتر دست یابیم که حقیقتاً برخی از مواردی را که شما دربارۀ آنها سخن گفتید به نحوی توجیه کند؟» رقیب اصلی برای نظریه طراحی مدبرانه؛ «نظریۀ تورم»14 نامیده می شود که اخیرا مطرح شده است. این نظریه دوره ای از انبساط را برای جهان فرض می کند که با سرعتی باورنکردنی، در کسر از اولین ثانیۀ وجودش و در نتیجۀ انفجار بزرگ رخ می دهد. این استدلال برای مثال معتقد است، جهان در آن زمان خود به خود به آهنگ انبساط بحرانی متمایل شده است. دو مشکل در ارتباط با این رویکرد وجود دارد. اول اینکه: یک نظریۀ بنیادی تر به هیچ وجه نیاز به طراحی توسط خداوند را نفی نمی کند؛ چرا که اکنون نیز این پرسشها به طور جدی مطرح است: چرا نظریۀ بنیادی جدید مقادیری را ارائه می دهد که روی اعدادی که دربارۀ آنها سخن گفتهایم اعمال می شوند. این ابهامی که ما دربارۀ اعداد دقیق تنظیم شده به آن دچار می شویم، دقیقاً در مورد اعدادی هم که در نظریۀ تورم مطرح است، وجود دارد.
چرا باید نظریۀ تورم با این مقادیر عددی خاص از میان همۀ نظریههای ممکن برگزیده شود؟ ثانیاً نظریۀ تورّم خود نیازمند تنظیم دقیق است! در بررسیهای اخیر اشکال مختلف این نظریه برای مطابقت با پدیده های جهان، به راحتی از مرز یکصد نسخۀ مختلف گذشته است که حتی شامل نسخه ای به نام «تورم فوق طبیعی» نیز می شود. حتی کیهان شناس آمریکایی آلن گاس15 – بنیان گذار نظریۀ تورم- اعتراف می کند که نمی تواند آن را درک کند! به نظر می رسد ابتکار نظریۀ تورم تحت تأثیر نمونه ای از خود تورم قرارگرفته است که تا حدودی وابسته به دایره های تودرتویی است که مستلزم حفظ مدل بطلمیوسی منظومۀ شمسی است و این مدل سازگار با این مشاهده است. از طرف دیگر در حالیکه برخی کیهان شناسان مثل پنروز16 شک گرا هستند باید تصدیق شود که نظریۀ تورم در بسیاری موارد در جامعۀ کیهان شناختی پذیرفته می شود و اخیراً توسط جدیدترین مشاهدات ماهواره ای مربوط به تشعشع زمینۀ کیهانی، مورد حمایت جدی واقع شده است.
استدلال مهمی که مخالفان نظریۀ طراحی مدبرانه ارائه می دهند به این ترتیب است: آنها استدلال می کنند که اگر نه دقیقاً یکی، بلکه جهانهای زیادی وجود داشته باشند و اگر ثابتهای طبیعت و شرایط ابتدایی در انفجار بزرگ مقادیر متفاوت زیادی را بپذیرد آنگاه می توان جهانی شبیه جهان خودمان بهعنوان یکی از این مجموعه جهانها داشت. بنابراین تصور نمی شود که ما از بودن در جهانی با شرایط بسیار خاصی که جهان ما دارد حیرت زده شویم به این دلیل که نمی توانستیم در جهان های دیگر وجود داشته باشیم؛ حتی در جهان هایی که تفاوت بسیار کمی با جهان ما دارند.
مشکلاتی دربارۀ نظریۀ وجود بیش از یک جهان
در واقع این عقیده دربارۀ وجود چند جهان، دچار مشکلات فراوانی است.
(i) در درجۀ اول این جهانها کاملاً غیر قابل مشاهده هستند. یک نظریه تنها وقتی حقیقتا علمی است که بتواند پیش گویی هایی دربارۀ اشیاء مشاهدهشدنی انجام دهد و نظریۀ مذکور به نحوی جدی در این امتحان در می ماند. مشکل این است که ما واقعاً نمی توانیم هیچ ارتباطی با این جهانها داشته باشیم. آسانترین راه برای مجسم کردن چند جهان با هم این است که آن را به صورت فضاهای متمایز عظیم در داخل یک فضا که مثل گنبدی بقیه را دربر می گیرد در نظر بگیریم. چنین ساختاری نظریه تورم را در برخی از نسخه ها به خصوص نسخه آندری لیند17 با عنوان تورم دائمی18، به این صورت درمیآورد که جهانها را باید به صورت حباب هایی در نظر گرفت که به دلیل محدودیت سرعت نور از برقراری ارتباط با یکدیگر ناتوان هستند. تلاشهایی برای ارتباط دادن نظریه تورم ابدی با نظریۀ رشته ای19 (نظریه ای که فرض می کند ذرات درون اتم نه به صورت ذره بلکه به صورت رشته های تک بعدی هستند) در حال انجام است؛ این نظریه نامزدی مهم برای دفاع از نظریه فوق است که از گرانش و مکانیک کوانتوم ترکیب شده و از آن انتظار می رود که بتواند ده به توان منفی 43 ثانیۀ اول از وجود جهان را توضیح دهد. اما مشکل همۀ مدلهای این چنینی این است که بر اساس آنها نمی توان به سادگی به این نتیجه رسید که جهان های دیگر وجود دارند. راههای دیگری که برای اثبات وجود بیش از یک جهان پیشنهاد شدهاند آنها را به نحو بنیادیتری بیارتباط با جهان ما در نظر می گیرند. (مثلاً فرض کنید آنها از طریق انقباضها وانبساطهای پیدرپی یک جهان یا از طریق واقعی سازی نتایج پیشنهادی اندازه گیریهای کوانتومی در برخی جهات به دست می آیند). استفان هاوکینگ20 -کیهان شناس- به طور جالب توجهی توضیح داده است که دیگر نظر سابق خود را مبنی بر اینکه جهانهای جدید می توانند از جهان ما در مرکز سیاه چاله ها منشعب شوند قبول ندارد. همان طور که جان پلکینگارن21 اشاره می کند، وجود چند جهان نه تفسیری علمی بلکه تفسیری متافیزیکی از تنظیم دقیق جهان ارائه می کند. چرا که وجود این جهانها نسبت به همه داده های تجربی کاملا خنثی است یعنی آنها مشاهدهنشدنی هستند. واقعیت این است که چه مایل باشیم و چه نباشیم چند تفسیر متافیزیکی پیش روی ماست که هر کدام را می توان به جای دو تای دیگر پذیرفت: یا این جهان واحد و واقعیتی است که توان ادراک ندارد، یا بیش از یک جهان وجود دارد و یا این جهان طراحی شده است. (گرچه ما این شقوق را به عنوان انتخابهای اصلی در نظر می گیریم، امکان منطقی این نیز وجود دارد که خداوند جهانهایی به تعداد نامتناهی را طراحی و خلق کرده است).
(ii) همچنین مشکلات تکنیکی جدی دربارۀ نظریۀ وجود بیش از یک جهان مطرح شده است. بنابراین گریختن از ضروری بودن مقدارهای مشخص برای برخی از پارامترها حتی برای سر پا کردن چند جهان اول تقریباً غیرممکن است. قبلاً اشاره شد که چطور چگالی متوسط جهان باید به مقدار بحرانی -که مرز بین چگالی جهانی که برای همیشه منبسط می شود و چگالی جهانی که عاقبت منقبض می شود است- بسیار نزدیک باشد. به این ترتیب شما به چگالی متوسط در دستگاه چهار بعدی گسترده ای نیاز دارید که برای رسیدن به یک جهان بینهایت، زیر مقدار بحرانی باشد و هیچ دلیلی وجود نداردکه چرا باید اینطور باشد. در واقع این حالت خیلی هم بعید به نظر می رسد. در هر حال ما هرگز نمی توانیم واقعاً چگالی متوسط یک جهان بی نهایت را بدانیم چرا که درکل (به لحاظ منطقی و علمی) و نه فقط در عمل ورای دسترس اندازه گیریهای ما است.
(iii) بنابراین همانطورکه بری کالینز22 و استفان هاوکینگ مدتها پیش از این یادآور شدند، احتمال اینکه هر جهان خاصی دقیقاً برای زندگی باشد صفر است. یعنی اینکه حتی تعداد بی نهایتِ جهانها به هیچ وجه تضمین نمی کند که حتی یک جهان، دقیقاً برای زندگی باشد. نظریۀ وجود بیش از یک جهان می تواند توضیح دهد که چرا یک جهان بسیار خاص شبیه جهان ما وجود دارد اگر وقتی که شما جهان را بهطور شانسی در نظر می گیرید احتمال اینکه آن درست برای زندگی است یقینی باشد. این احتمال می تواند بسیار کوچک باشد اما ضروری است که یقینی باشد. اگر این احتمال صفر باشد این بیان ناکام می ماند.
(iv) مشکل دیگری نیز وجود دارد، اگر جهان زیستپذیر ما عضوی تصادفی از مجموعۀ چند جهان بود به چه چیزی شبیه می شد؟ در نظریۀ وجود بیش از یک جهان، جهان ما خاص خواهد بود، ولی نه خاصتر از اینکه برای تکامل ما ضروری باشد. برخی فیزیک دانان، به خصوص استیون وین برگ23 ادعا می کنند نظریۀ وجود بیش از یک جهان در توضیح اینکه چرا یک ثابت خاص – یعنی به اصطلاح ثابت کیهانی- بسیار کوچک است موفق بوده است. از این ثابت گاهی به عنوان انرژی تاریک یاد می شود و 70 % ترکیب جهان را تشکیل داده است؛ توجه کنید که اشیاء اموری پیچیدهتر از آنچه ما در بالا مطرح کردیم هستند: اعتقاد بر این است که اجزاء اصلی جهان را تقریباً %5 مادۀ معمولی، %25 نوعی از مادۀ تاریک شناخته نشده و %70 انرژی تاریک تشکیل می دهد که جمع آنها تقریباً چگالی بحرانی را به دست می دهد.
باور بر این است که انرژی پنهان از تغییر در خلأهای کوانتومی به دست می آید گرچه چگالی آن بر مبنای چنین محاسباتی بیشتر از ده به توان منفی صدوبیست برابر چیزیکه مورد انتظار بود نیست. وجود بیش از یک جهان ممکن است دقیقاً توضیح دهد که چرا ثابت کیهانی در جهان ما بسیار کوچک است زیرا یک مقدار کوچک برای تشکیل کهکشان و بنابر این برای وجود ما ضروری است.
(v) با این وجود مشکل خیلی بدتری هست که نظریه فوق برای توضیح آن ناتوان به نظر می رسد. این مشکل نسبتاً شبیه به این مثال است که یک میمون برای قرنها روی یک ماشین تایپ می نشیند. خیلی محتملتر است که «بودن یا نبودن» را در یک صحنه از نمایش نامۀ هملت تایپ کند تا همۀ آن را (البته جالب است بدانید در آزمایشی در سال 2002 گروهی از میمونها به ساخت حتی یک کلمه به هیچ وجه نزدیک نشدند و بسیار ترجیح دادند کامپیوتر را بررسی کنند یا از آن برای چیدمان استفاده کنند). در یک چنین روشی فراهم کردن مجموعۀ کوچکی از نظم مثلاً به اندازۀ منظومۀ شمسی که به وسیلۀ بی نظمی عمومی احاطه شده بسیار محتملتر است از فراهم کردن کیهانهای کاملاً منظم شده که ما واقعاً مشاهده می کنیم. آقای پنروز چگونگی این نتیجه گیری را به این ترتیب شرح داده است: جهان ما نظمی با نسبت 1 در1010123 دارد. در واقع فقط برای ایجاد یک منظومۀ شمسی که با شلوغی کامل احاطه شده، با برخوردهای تصادفی اشیاءکوچک، که همۀ آن چیزی هستندکه برای ایجاد زندگی لازم است، نظم مورد نیاز بسیارکمتر از این است گرچه هنوز زیاد است، یعنی 1 در101060. از آنجایی که1010123کاملاً 101060 را در بر می گیرد، می توان نتیجه گرفت گرچه یک جهان با نظم 1 در1010123 با احتمال یک وجود دارد اگر همۀ جهانهای ممکن وجود داشته باشند احتمال برپا داشتن چنین جهانی فقط 1 در1010123 هست و این مطلب کاملاً با این فرض متعارف بر اساس نظریۀ وجود بیش از یک جهان در تعارض است که احتمال بر پا داشتن چیزی که ما در آن هستیم نزدیک به یک است. این مشکل بهطور جدی قدرت توجیه نظریه وجود بیش از یک جهان را زیر سؤال می برد. توجه به این نکته مهم است که ما به دنبال شرایطی نیستیم که احتمال وجود جهان دیگری غیر از جهان ما را بیشتر می کند بلکه به دنبال شرایطی هستیم که احتمال وجود جهانی را که در آن هستیم بیشتر می کند، به عبارت دیگر احتمال وجود یک جهان کوچک منظم که با بی نظمی احاطه شده بیشتر است از وجود بیش از یک جهان که در کنار هم یک مجموعه منظم را تشکیل می دهند.
(vi) این پرسش نیز وجود دارد که در صورت وجود بیش از یک جهان این جهان ها به طور کلی به چه چیزی شبیه خواهند بود؟ برای پاسخ به این پرسش چاره ای نیست جز اینکه علم فیزیک را کنار بگذاریم و راه متافیزیک را در پیش بگیریم و بگوییم همه جهانهای ممکن وجود دارند و این تضمین می کند که جهان ما هم حتما وجود دارد. در این صورت بیشتر این جهانها فعلیت خاصی ندارند؛ بخش کوچک باقی مانده هم تعدادی موجودات افسانهای مثل تک شاخها و گرگ نماها خواهند داشت و میزان رنج در این جهانها بسیار بیشتر از جهان فعلی ما خواهد بود. در واقع در این دیدگاه هر چیزی که بتواند اتفاق بیفتد در مکانی و زمانی اتفاق خواهد افتاد. اگر این طور به قضیه نگاه شود به کار بردن علم، اتلاف کامل زمان خواهد بود. به جای سعی برای یافتن دلایل امور می توانیم صرفاً شانه هایمان را بالا بیندازیم و بگوییم «بسیار خوب، چیزی مثل جهان ما میشود در یکی از این جهانها اتفاق بیفتد و این همان جهانی است که ما در آن هستیم» و این برای علم بسیار زیان بار است.
(vii) در نهایت، تجربیات دانشمندان نشان می دهد هرچه تفسیر سادهتر باشد درست بودن آن محتملتر است و سادگی همان چیزی است که نظریۀ وجود بیش از یک جهان، فاقد آن است. اصلی وجود دارد که تیغ اوکام24 نامیده می شود (اصل علمی که معتقد است در توضیح چیزی، مفروضات نباید بیشتر از آن باشند که مورد نیاز است.) پس از قرن چهارده فیلسوف و متأله ویلیام اوکام - که اظهار میکند بین دو توضیح پیشنهادی رقیب باید آن را انتخاب کنید که به صرفه تر است- کمترین تعداد موجودات را فرض می کند. نظریه وجود بیش از یک جهان در دورترین نقطۀ تصورکردنی از این اصل قراردارند.
نتیجهگیری
هدف این مقاله بسط نظر طراحی یزدانی در همۀ جزئیات نیست بلکه بیشتر نقد برخی از استدلالهایی است که معتقدند این جهان طراحی نشده است. با این وجود، استدلالی قوی بر این مدعا وجود داردکه طراحی الوهی یک تفسیر سادهتر و سودمندتر برای وجود جهان بسیار خاص ما بیان می کند، و اینکه برخلاف چیزی که در نظریه وجود بیش از یک جهان مورد انتظار است محتملتر است که ما یک جهان کاملاً منظم را مشاهده کنیم که خداوند آن را طراحی کرده باشد. در اصل فرضیههای یزدانگرایانه تفسیرهای بسیار جامعتری ارائه می کنند. این به این دلیل است که خداوند به عنوان مفهومی ازلی، ضروری است، و یک جهان مادی یا حتی مجموعۀ چند جهان محتمل الوقوع است. یعنی خداوند نمی تواند فقط باشد و باید دارای خصوصیات مخصوص به خود باشد. از قبیل همهدان بودن، همهتوان بودن و مانند آن. این کمترین معنای مفهوم خدا است. برخلاف جهان که میتواند وجود داشته باشد یا نه و می تواند متفاوت از چیزی باشد که اکنون هست. همین مطلب دربارۀ وجود بیش از یک جهان مطرح است و در واقع پرسش دربارۀ خاص بودن جهان ما با نظریۀ مذکور حل نشده بلکه فقط به آن منتقل شده است: چرا یک مجموع مشخص از چند جهان وجود دارد و چرا دارای این جهان های مشخص است. به هر حال اعتقاد به خداوند به عنوان وجودی ضروری هم توضیحی برای اینکه چرا هر چیزی وجود دارد ارائه می کند هم دلیلی است برای وجود این جهان خاص -در واقع فوق خاص- آن قدر که منجر به تولید ما می شود.
علاوه بر این در حالیکه ناتوانی انسان برای دیدن خداوند بیشتر از ناتوانی اش برای دیدن جهانهای دیگر است، در واقع هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند خداوند نمی تواند تأثیراتی قابل مشاهده در جهان ما داشته باشد برخلاف جهانهای دیگر. مسیحیان ادعا می کنند که تأثیرات زیاد این چنینی وجود دارند که شامل تجسم خود خداوند می شود البته قطعا این دعاوی باید اعتبار سنجی شوند.
در پایان پذیرفتن اینکه جهان از روی اراده، توسط خداوند و با تمرکز جدی بر ایجاد موجودات هوشمند که می توانند با خالق خود رابطه برقرار کنند طراحی شده است، خیلی منطقیتر از باور به وجود بیش از یک جهان بدون خداوند است. تسلیم شدن در برابر مدلهای فکری نامنظم و به طور کلی غیرعلمی و حدسی، جهانهای غیر قابل مشاهده و تعداد زیادی از باورهایی که کاملاً منسوخ شدهاند برای توضیح دادن طبیعت بسیار خاص این جهان خاص، غیرمنطقی به نظر می رسد.
.
.
رادنی دی.هولدر*
ترجمه فائزه برزگر تبریزی**
* Rodney D. Holder
** دانش آموختۀ کارشناسی ارشد فلسفه دین؛ دانشگاه علامه طباطبایی
.
.
منبع
Is the Universe Designed?
Publication date: April 2007. © The Faraday Institute for Science and Religion.
پي نوشت ها
1. fine-tuning // 2. The existence of a multiverse // 3. Paul Davies // 4. The Goldilocks Enigma // 5. design // 6. Big Bang theory // 7. Edwin Hubble // 8. Fred Hoyle // 9. Steady state theory // 10. St Augustine of Hippo // 11. anthropic principle // 12. Roger Penrose // 13. Freeman Dyson // 14. inflation // 15. Alan Guth // 16. penrose // 17. Andrei Linde // 18. eternal inflation // 19. string theory // 20. Stephen Hawking // 21. John Polkingorn // 22. Barry Collins // 23. Steven Weinberg // 24.Ockham`s razer.
.
.
سپاس بابت این مقاله زیبا
کاش مترجم عزیز ترجمه بهتری ارائه می دادند مقاله به این جذابی ولی با ترجمه ضعیف
اگر یکی از تحصیل کردگان رشته فیزیک نجوم مقاله را ترجمه می کردند به نظر روان تر و قابل فهم تر می بود
در هر حال بسیار سپاسگزارم
این هم کلیشه شده که هر چیزی ترجمه می شود ندیده و نشناخته می گویند ترجمه ی ضعیفی بوده . خب عزیز من لاقل یک نمونه از این ضعف را مستدل نشان می دادی تا دیگران برای حرفت ارزشی قایل بشوند. چشم بسته که نمی شود هر ادعایی را مطرح کرد و هر کاری را بدون دلیل و شاهد زیر سوال برد!
متشکرم ! عالی بود!!
کیهان شناسی به عنوان شاخه ای از علم فیزیک نباید به حدس ها و گمان ها و ادعاهایی که هیچگونه مبنای علمی و شواهد تجربی را ندارند ، آلوده شود. مقاله بالا تلاش خوبی است در این راه.آری جهان طراحی شده است وطراح آن خدا است.برای مخالفین هیچ راه فراری وجود ندارد.
کل استدلال مبتنی بر این مقاله میتواند اشتباه و معکوس باشد. یعنی:
برای اینکه ما بتوانیم در این دنیا حیات بیابیم جهان اینگونه که هست طراحی نشده است،
بلکه چون جهان به “اینگونه” که “هستی دارد” هست، ما “توانستیم” درون آن حیات بیابیم….
این مقاله با این همه ارجاعات علمی اش، همچنان نمیتواند موضع خداباوران را نسبت به بیخدایان معقول تر نشان دهد. چرا که تنها بر پایه یک پیش فرض معکوس استدلال قیاسی استوار است….
حتی اگر بخواهیم بر اساس معقول بودن گزاره های پیش فرض قضاوت کنیم و بحث را آغاز کنیم، گزاره ی بنده معقول تر است، چرا که خود گزاره ی پیش فرض معکوس مطرح شده در این مقاله، خود شدیدا نیاز به اثبات دارد و پذیرفتنش بی دلیل معقول نیست… عجیب است که در هیچ دوره ای از تاریخ، دین باوران اینچنین، پرتلاش، در پی اثبات مدعیاتشان با توسل به عقل نبودند.. حقیقتا اگر کیکگور امروز زنده بود، این ‘فیلسوفان دین’ را چه خطاب میکرد ؟؟؟ این است احوال ‘فیلسوفان دین امروز.. البته برای موجود انسانی، که نمیداند و جرأت اقرار به آن را ندارد، قالبا ساده ترین راه خود را معقول تر مینمایاند…
جناب پارسا! اینکه هم جهان دقیقا با شرایط و قانونهای مساعد هست ، و هم ما هستیم به جای یک دلیل، دو دلیل در توحید است. وجود جهان دقیقا با همین قانون ها و دقیقا با همین شرایط نیاز به طراحی وخلق دارد و تازه این تنها شرط لازم برای زندگی انسانها است ونه شرط کافی. حیات و شعور و اختیار انسانها خود نیاز به خلق جدیدی دارد. طراح ، خالق و نگهدارنده کل عالم و موجودات، شرایط طبیعی خاصی را بصورت شرایط لازم قرار داده و آنرا خلق نموده است. مردم از روی عظمت جهان ، به عظمت خالق پی می برند و او را ستایش و عبادت می نمایند تا خودشان به سعادت برسند (البته اگر بخواهند).
البته شما از بحث منطقی و کاربرد دقیق کلمات و گزاره ها فاصله گرفتید و وارد بحث کلامی شدید، که در این سطح، بنده بحثم با شما به انتها میرسد… 😉
روشن نمایید که چطور مخالف منطق نوشته ام ؟!! چرا به این زودی فرار نمودید؟
فکر کنم علت فرار را به وضوح توضیح دادم 😉
سرکار خانم، اگر لطف بفرمایید دقیقا به ما هم بگویید که ترجمه کجای متن درست نیست هم کار آموزشی انجام داده اید و هم اینکه مشخص میشود ما کجای متن را نفهمیده ایم.در نتیجه لطفا با توجه به متن با استناد و به شکل مدلل و منطقی و به دور از هیجان و احساسات غیرضرور، بفرمایید که ترجمه کجای متن غلط است. اگر اشتباه کرده اید و غلطی وجود نداشت، خیلی متواضعهاانه و متمدمانانه به ما مخاطبان عزیز بفرمایید که اشتباه کرده اید.
جناب پارسا حقیقتا یدی طولا در مغالطه و لفاظی دارید.
جناب هراتی:
شما واقعا لطف دارید… 🙂
خوشحال میشم وجه مغالطات بنده را بیان کنید…
البته باید بگم که من هم کاملا با نتیجه ی نهایی این مقاله موافقم.. خدا به عنوان یک “مفهوم” ذهنی قابل تعریف، همیشه “موفق ترین” تبیین برای “جهان هستی” بوده و در آینده هم، “خواهد بود”…… 😉
انکار کنندگان خدا سر انجام مجبور می شوند همه چیز را ذهنی بپندارند حتی خودشان را! مانند جناب«پارسا».
مسلمان :
یک “باورمند درستکار و حقیقی” هرگز چیزی را به دروغ به دیگران نسبت نمیدهد، و از روی بی اطلاعی، اعمال و باورهای دیگران را تفسیر نمیکند. و جاهای خالی “اطلاعات خود در مورد دیگری” را با برداشتهای ناقص خود پر نمیکند…
“منیت” را از خود دور میکند،
دگراندیشان را میپذیرد،
و قداست “باورهای” خود را با قرار دادن “آنها” در معرض قضاوتهای جدل گونه ی غیر ضروری و بی معنا ، پست، لگدمال و تباه نمیکند…
تنها اینگونه به راستی از درون آرام است و به معبودش نزدیکتر ……………
آنچه در مورد یک ملحد گفتم عین حقیقت است، زیرا کسی که خالق جهان را ذهنی بپندارند به طریق اولی خود جهان راهم ذهنی میداند ، هر چند حاظر به اعتراف دومی نباشد.
1) دربارۀ ترجمه اینکه یک ترجمه در وهلۀ اول، باید قابل خواندن و فهمیدن باشد، و آنگاه باید دید که آیا مطابق متن اصلی (متن مبدأ) هست یا نه؟ این ترجمۀ فعلی در مورد اول مشکل دارد، مثلاً نگاه کنید به جملات آخر مقاله:
«تسلیم شدن در برابر مدلهای فکری نامنظم و به طور کلی غیرعلمی و حدسی، جهانهای غیر قابل مشاهده و تعداد زیادی از باورهایی که کاملاً منسوخ شدهاند برای توضیح دادن طبیعت بسیار خاص این جهان خاص، غیرمنطقی به نظر می رسد.»
این جملات ترجمه ای است، و واقعاً با یکبار خواندن قابل فهمیدن نیست. و خلاصه اینکه بوی ترجمه میدهد! حالا این مطابق متن اصلی هست یا نیست ـ که البته حتماً از نظر نحوی مطابق متن اصلی است، وگرنه بوی ترجمه نمیداد! ـ بحث دیگری است.
2)اولاً متهم کردن دیگری به «مغالطه کردن» بی آنکه دقیقاً نشان بدهیم کجای سخن دیگری مغالطه آمیز است و چرا، خود نوعی مغالطه است! وگرنه هر کسی به آسانی میتواند بجای پاسخ مستدل گفتن، بگوید که شما دارید مغالطه میکنید!
ثانیاً شگفتا! برادر مسلمان که میگویید: «آری جهان طراحی شده است و طراح آن خدا است. برای مخالفین هیچ راه فراری وجود ندارد.»
اولاً بفرض که جهان طراحی شده است، از این امر نمیتوان نتیجه گرفت که طراح آن خداست! شاید طراح آن مثلاً شیطان باشد! جالب اینجاست که شما چیزی میگویید و چیزی دیگر را نتیجه میگیرید! مثلاً از وجود نظم در جهان، توحید را نتیجه میگیرید! در حالی که، اولاً نظم اساساً نیازمند ناظم است و نه خالق، و ثانیاً منطقاً میتوان چند ناظم را تصور کرد و نیازی به یک ناظم واحد نیست. نظمدهی و مدیریت گروهی و جمعی هم ممکن است و هم مطلوب!
ثانیاً اینجا کسی وجود خدا را انکار نکرده است بلکه بحث بر سر این است که مدعای شما، یعنی ادعای وجود خدا، با دلایلتان تناسبی ندارد. شاید ادعای شما درست باشد اما دلایلش مناسب آن نیست.
جناب علم دوست! اولا نتوانسته اید به آن چهار سوال اساسی که در جای دیگر مطرح شده است پاسخ بدهید.ثانیا ادعای دو خدایی باطل است زیرا یک اداره کوچک هم نمی تواند دو رییس داشته باشد، چه رسد به کل موجودات. ثالثا خدا خالق است و نظم دهنده. چهارم اینکه حتی در طراحی های جمعی هم ، در موارد اختلاف نظر، باید نظر رییس پروژه تعیین کننده باشد. پنجم اینکه واضح است که نمی توانند خدا را انکار کنند ، علاوه بر این در برابر دلایل توحید همیشه شکست می خورند و باید پرسید که با چه انگیزه ای میخواهند تا آخر ، خود را در شک و تر دید نگه دارند؟ اگر انگیزه خود را از این سرگردانی مطرح نمایند می توان به نتایجی رسید.
مسلمان:
“استاد ملکیان” سالهاست سعی میکنند که به عده ای فیلسوف نما بقبولاند که بین “باورمند بودن” و “عقل”، تضاد مطلق وجود دارد، ایمان جز از طریق زیر پا گذاشتن اصول “عقلی” و “منطق” ممکن نیست و باورمند با “پیش فرض” گرفتن خدا در پشت استدلالهایش، در حال انجام مغالطه ای ابتدائی است. در نتیجه، در تحلیل نهایی او نهایتا از طریق “تعبد” است که “ایمان” آورده و باور دارد.. (هر چند خود حاضر به اعتراف به این مسئله نباشد)..
واقعا خوشحالم که امروز، این مسئله به “شکلی عملی” هم برایم ثابت شد ………..
(مدعا: “کسی که “خدا” را ذهنی بپندارد، به طریق اولی “جهان” را هم ذهنی پنداشته” …)
آن مغالطات مد نظر “استاد ملکیان” چیست؟
مغالطه های “پیش فرض” ، “دور” و “مصادره به مطلوب”…..
به هیچ وجه مغالطه نیست دقت کنید : ما که واقعی هستیم اگر خالق یک طرح باشیم ، طرح ما می تواند ذهنی باشد ، ولی عکس آن امکان ندارد ، یعنی چگونه ممکن است طرح ما واقعی باشد در حالیکه خود ما ذهنی باشیم؟!!!!!
بنابراین کسی که خالق جهان را باور نداشته باشد ، خود جهان را هم باور ندارد اگرچه از اعتراف به دومی خود داری نماید.
اولا از کسی مایه نگذارید. ثانیا این ادعای شما که بین باورمند بودن وعقل تضاد وجود دارد ، مضحک است. اگر عقل نتواند انسان را به باور برساند، آنهم در مورد مهمترین موضوع ، پس به چه درد می خورد؟
۱- نگاه شما به مبحث “عقل” هم، تعبیر و نگاهی قرن هفدهمی است. که این نگاه، امروزه دیگر مورد پذیرش هیچکدام از “فیلسوفان ذهن”، “معرفت شناسان” و “دانشمندان نوروساینس و علوم شناختی” نیست…
۲- مشکلات منطقی نیز با مثال زدن حل نمیشوند..
در همین “مثال و متنی که دوباره پست کردید هم،
مجددا همان مغالطات (و حتی بیشتر) را تکرار کردید، که پرداختن به آنها خارج از حوصله است..
۳- در این موارد هم، به شما پیشنهاد میکنم که آثار “دیوید هیوم” را در کنار “منطق جدید” به جد مطالعه بفرمایید، بسیار روشنگر و راهگشا خواهند بود …
– خدا پشت و پناهتان …………..
اینها که بحث شخصی است. بازهم در پاسخ درماندید!!!جناب متخصص فلسفه علم.
میتوانید با این خیال احساس راحتی کنید… مثالهایتان مرا یاد مثال “حجاب، شکلات و مگس” می اندازد …:-)
بحث زمانی معنا پیدا میکند که اطلاعات و دانش هر دو نفر در حد قابل قبولی به هم نزدیک باشد.. چگونه میشود با شما که فاقد حداقل آگاهی در ضمینه ی “فلسفه های مضاف”، “منطق جدید”، “فلسفه زبان” و “معرفت شناسی” هستید، بحثی جدی شکل بگیرد؟؟؟ شما با زبان فلاسفه هزار سال پیش می اندیشید. و بنده نمیتوانم در این فضای محدود، 200 سال نقصان فلسفی شما را برطرف کنم….. 😉
موفق باشید و سری هم به لینک زیر بزنید، برایتان مفید است:
http://3danet.ir/آموزش-فلسفه-اسلامی-در-ایران/
جناب پارسا، پاسخ به موضوع چه شد؟!!! لازم نیست خودتان را مطرح کنید.
– تنها بیان واقع بود…
منطق بخوانید و مغالطه بدانید، تا دیگران بتوانند با شما وارد مباحثه شوند و نگریزند… در غیر اینصورت تنها احساس “خود پیروز پنداری” نفسانیت شما را بزرگ خواهد کرد…
– پاسخم هم بسی طولانیست. در کتابها به دنبال آن باشید… البته شما نیاز به “کتاب” ندارید، چون “خدا” را دارید.. ولی بگذارید بقیه هم در آسودگی و “جهل” لذت بخش خود بمانند….. 😉
جناب پارسا! مهم نیست که من چه احساسی دراین بحث داشته باشم بلکه مهم این است که همه دانستند کسی که خود را اهل منطق و فلسفه و …. می داند چگونه با نپذیرفتن “توحید” از هر سو به بن بست می رسد و برای چندمین بار از پاسخ در می ماند.
این که بگویم جهان طراحی شده است ساده می نماید اما مسئله چگونگی به وجودآمدن جهان به چگونگی به وجود آمدن خدا منتقل می شود اینکه خدا چیست از چه ساخنه شده است خداباوران می گویند که خدا غیر مادی است غیر مادی یعنی چه با گفتن صفات سلبی مانند اینکه عدم وجود طول عرض ارتفاع و زمان چه چیزی را می توان شناخت چیز را که نتوان تصور و توصیف کرد چگونه می توان شناخت ما هر چه را که می بینیم همین ماده هست و وجود نظم را بر اساس رفتار ذرات بنیادی می توان توضیح داد
هنوز عقل انسان به ان مرحله نرسیده که بتونه این اسرار را کشف کند درجهان مامیلیاردهاکهکشان وهرکهکشان میلیاردها سیاره وهر سیاره میلیاردها انواع سنگ فلزات خاک مایعات وگازها وجود دارد باز درون این اجسام میلیارده ملوکول وغیره دارد
طبق نظریه دانشمندان ممکن است این ساختار برعکس هم باشد یعنی مثل جهان ما میلیاردها جهان دیگر درعالم دیگر باشدوادامه داشته باشدعلم انسان همینقدر تونسته بفهمدولی دانشمندانی هم هستند که میگویند انسان ویا هر موجود دیگر فنا ناپذیرند وقتی روح از جسم جدا میشودبه هرعالمی پرواز میکند وآن موقع است که این اسرار را میفهمد خداوند اینطوری خواسته وما انسانها را اینطوری خلق کرده هرگزنباید به ذات پاک الهی شک وتردید کنید