تورج دریایی: اعراب ، پابرهنه نبودند!

تورج دریایی: اعراب ، پابرهنه نبودند!

وقتی که از ساسانیان نام برده می شود، شاید اولین چیزی که به ذهن یک ایرانی خطور می کند شکست این سلسله پادشاهی در برابر سپاه اعراب باشد.

همان شکست بود که به حاکمیت طولانی اعراب مسلمان بر ایران و ایجاد تحولات عمیق فرهنگی در جامعه ایران منجر شد.

در خصوص سقوط ساسانیان، همواره این نظریه مطرح بوده است که ساسانیان به دلیل ستمگری، از حمایت عمومی برخوردار نبودند و با حمله اعراب، مردم برای گریز از چنگ آنها، درها را به روی اعراب گشودند.

اما یک محقق عهد ساسانی می گوید که این دیدگاه دقیق نیست و حتی آن را غیرمنصفانه می خواند.

تورج دریایی، استاد رشته ایرانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، و نویسنده کتاب “ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری” به زبان انگلیسی، می گوید که میراث ساسانیان برای ایران بسیار بزرگتر از شکست در برابر اعراب است.

ساسانیان در قرن سوم میلادی در ایران به قدرت رسیدند و در اواسط قرن هفتم در حمله ارتش اعراب شکست خوردند تا بساط آخرین حکومت پادشاهی پیش از اسلام در ایران برچیده شود.

موضوعی که پس از 1350 سال همچنان، و شاید اکنون تحت الشعاع برقراری مجدد یک حکومت اسلامی در ایران به شکلی پررنگ، بر ذهن ایرانی سایه افکنده است.

آقای دریایی می گوید نگاهی که ساسانیان را به خاطر شکست مقصر می شناسد تحت تاثیر دو عامل در ایران شکل گرفته است.

او اشاره می کند که اغلب کتاب هایی که در مورد شکست ساسانی در مقابل اعراب در قرن بیستم منتشر می شد تحت نفوذ دیدگاه کمونیستی بود.

او که خود به خاطر فروپاشی ساسانیان به این بخش از تاریخ ایران علاقه مند شده است، می گوید: “بیشتر کتاب هایی که از روسی به فارسی ترجمه می شد، مثلا کارهای مرحوم کریم کشاورز که آثار کلشنیکف و غیره را به فارسی بر می گرداند، این دید طبقاتی را در ما به وجود آورد که مثلا چون موبدان به مردم فشار می آوردند، مردم درها را باز کردند و حکومت ساسانی در مقابل اعراب از هم پاشید.”

از طرف دیگر، به گفته او با شیوع ملی گرایی در دوران پهلوی در ایران، و اوج گرفتن این دید که ایرانیان در گذشته ابرقدرت مهمی بوده اند، این دیدگاه تقویت شد که با احساسات ضدعربی – پابرهنه خواندن اعراب – هم همراه بود.

او در مورد سقوط ساسانیان می گوید: “بله این شاهنشاهی نابود و غارت شد، ولی ارتش اعراب چندان هم پابرهنه نبود. الان مطالعاتی انجام شده است که نشان می دهد این ارتش اعراب چقدر محکم و خوب بوده که نه تنها ایرانی ها، بلکه رومی ها، بلکه ترکان و چینی ها را شکست دادند. بنابراین ما نباید این دید غیرعادلانه را در مورد ساسانیان داشته باشیم.”

ایرانشهر و خداینامه

کتاب تازه آقای دریایی، “ایران ساسانی”، اخیرا برنده جایزه بهترین اثر تحقیقی درباره خاورمیانه از سوی انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه شده است. او قبلا کتاب “سقوط ساسانیان” را در ایران به چاپ رسانده بود و چند کتاب دیگر درباره همین موضوع نگاشته است.

تورج دریایی می گوید که میراث و اهمیت ساسانیان برای تمدن ایرانی از شکست در برابر اعراب بسیار فراتر می رود.

میراث مهمی که ساسانیان برای ایران به جا گذاشتند، به گفته او، شکل گیری مفهوم ایران به عنوان یک فرهنگ و ملت است:

“این باور و این دید ایرانشهری یا منش ایرانشهری یا ایرانی از دوره ساسانی سرچشمه گرفته است… ساسانیان اولین سلسله ای در ایران هستند که ایده ایرانشهر را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می کنند. مهمترین میراث ساسانیان این است که ما اکنون 1800 سال است با این ایده زندگی می کنیم. ما پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم.”

یکی از عناصر مهم شکل گیری این مفهوم پیدایش خداینامه در زمان ساسانیان است. این همان کتابی است که شاهنامه از آن سرچشمه گرفته است.

آقای دریایی می گوید: “اهمیت دیگر ساسانیان این است که در زمان خسرو انوشیروان در همان قرن سوم، تاریخ ملی ایران به نام خداینامه تدوین می شود. و آن تاریخ و یادی است از گذشته، آنچه که ایرانیان بودند، از کجا آمدند، چگونه جهان آغاز شد، تا زمان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی.”

خداینامه اصلا به زبان پهلوی بود که از میان رفته است ولی ایرانیان آن را در اوایل دوره اسلامی ترجمه کردند.

قدرت مرکزی و قانون

آقای دریایی می گوید: “یعنی ساسانی ها نه تنها جایی به نام ایرانشهر درست می کنند، و ایده های فرهنگی برای ایرانی ها به وجود می آورند، بلکه تاریخی هم برای ایرانی ها به وجود می آورند.”

“در واقع تاریخ سنتی ما که در شاهنامه رقم می خورد و در متون فارسی از جمله فارسنامه ابن بلخی و غیره (دیده می شود)، همه زاییده همین خداینامه یا شاهنامه دوره ساسانی است.”

ساسانیان از 224 تا 651 میلادی یعنی برای بیش از 400 سال بر منطقه وسیعی که زمانی علاوه بر فلات ایران، عراق امروز و بخشی از افغانستان و پاکستان را در بر می گرفت حکومت کردند.

اردشیر بابکان، خسرو انوشیروان و بهرام گور نام هایی آشنا برای ایرانی است که همه به دوره ساسانی برمی گردند.

آقای دریایی درباره راز بقای طولانی ساسانیان می گوید: “این یک حکومت سنترالیزه (مرکزی) بر حسب قانون است، که این یکی دیگر از ابعاد مهم ایده ایرانشهری است، و برای همین هم برای 400 و اندی سال به جا می ماند.”

وی میراث ساسانیان را این طور خلاصه می کند: “من فکر می کنم همه به خاطر ساسانیان است که ما امروز کشوری به نام ایران، تاریخی سنتی به نام شاهنامه و هویت ایرانی داریم.”

تصویری جدید

آقای دریایی که پایان نامه دکترایش در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس را درباره سقوط ساسانی نوشته است می گوید مساله ای که در آن زمان ذهن او و دیگر دانشجویان تاریخ های باستان را مشغول می کرد این بود که چرا علاقه مندان به تاریخ ساسانی هنوز باید به کتاب آرتور کریستین سن که در سال 1944 نوشته شد مراجعه کنند.

او می گوید که یکی از دوستانش در رشته دکتری در زمینه تاریخ روم همواره اظهار تعجب می کرد که هر ساله ده ها کتاب درباره امپراتوری روم منتشر می شود، مساله ای که به هیچ وجه در مورد ساسانیان صادق نیست.

این درحالی است که به گفته تورج دریایی از 1944 تاکنون اکتشافات زیادی انجام شده و مدارک و منابع جدیدی در دسترس قرار گرفته است که می تواند تصویر جدیدی از ساسانیان ارائه دهد.

او می گوید برای همین تصمیم گرفت کتابی بنویسد که ابعاد مختلف این دوره را در بر گیرد و سعی کرده که منابع مادی را در کنار متون کتبی بگذارد و به عنوان یک تاریخ دان یک دید کلی به دست دهد.

پنج فصل کتاب “ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری” به مذهب، جامعه، اقتصاد، ادبیات و تاریخ سیاسی ایرانشهر می پردازد.

ریچارد فرای ایران شناس دانشگاه هاروارد درباره این کتاب نوشته است: “ایران ساسانی اثر تورج دریایی حاوی جزئیات بسیار بیشتری نسبت به همه کارهای قبلی در مورد این موضوع، با مواد و منابع متعدد جدید است. این اثر یک شاهکار تحقیقاتی است و آخرین سخن درباره ایران ساسانی در همه زمینه ها خواهد بود.”

.


.

تورج دریایی: اعراب ، پابرهنه نبودند!

گزاشی از سینا علی نژاد

.


.

26 نظر برای “تورج دریایی: اعراب ، پابرهنه نبودند!

  1. ایرانیان اسلام را انتخاب کردند ونه اعراب را وبه همین دلیل از فرهنگ و آموزشهای اسلام تاثیر پذیرفتند ونه از اعراب و باز به همین دلیل اعرابی را که مخالف اسلام بودند اخراج نموده و اسلام را نگه داشته اند. آری ابرانیان از اعراب شکست نخوردند بلکه آنان به اسلام جذب گردیده و آنرا پذیرفته اند.خوب است بدانیم که چرا ایرانیان برای شکست دادن امویان و عباسیان تلاش نمودند و آنها را شکست دادند با وجود این اسلام را با جان و دل پذیرفته اند.

  2. اين ديدگاه كوته بينانه كه ايشان درباره اعراب دارند ناشي از وابستگي به گروه يا كانالهايي سياسي ضد ايران است. پابرهنه ناميدن اعراب كنايه تحقير آميز از زبان ايراني است بر عربي كه واقعا كفش نداشته است. ارسي، نالين(نعلين)، موزه و… اينها نامهاي ايراني است بر انواع كفش كه بر پاي ما بوده است. شكست ايراني در برابر عرب ساده لوحانه است. استاد دانشگاه اروين ايراني تنها از ايراني شكست مي خورد! كاري كه شما داريد انجام مي دهيد. ما حتما از شما شكست خواهيم خورد! ٨٠٠٠٠ هزار مزدكي رزمي و غير رزمي كه در ناحيه حلوان و نهروان تبعيد شدند تنها مي توانستند تيسفون را بگشايند نه اعراب پا برهنه. نيروهاي ايراني كه در خدمت اعراب درآمدند مي توانستند اعراب را وارد ايران كنند و تا ورارود ببرند، كاري كه اكنون شما مي كنيد! در اكنون مي دانيم كه سر سپاه اسلام و عثماني نيروهاي ايراني قرار داشتند. از پير رئيس دريادار ايراني تا صلاح الدين ايوبي كُرد. نيروهاي نظامي و مرزداران زمان ساساني كه فنون جنگي و رزم تن به تن را مي دانستند.
    پژوهش و ايراد نظرات تازه خوب است ولي حماقت امري است كه پاي دشمن را به ميهن مي گشايد!

    1. کردها هیچ گاه ایرانی نبوده اند. اساسا ایران به منطقه خراسان قدیم اطلاق می شده و نه همه نواحی. تمدن ایلام تمدنی ما سوای تمدن بقیه مناطق ایران بوده است.

      1. کتیبه ی داریوش در کرمانشاه که منطقه ی کرد نشین ایران هست و قدیم به نام ایالت ماد شناخته می شد به سه زبان هست بابلی و عیلامی (شوش جدید)و پارسی باستان اگر کرد ها یا اجدادشون که با نام ماد شناخته می شدند ایرانی و آریایی نبودند باید داریوش با یک زبان جداگانه از پارسی باستان برای آن ها در سنگ نبشته ی بیستون حرفی میزد خود این نکته نشان می دهد که ماد ها (کرد ها و آذری ها) با پارسا ها از یک نژاد بودند و فقط در لهجه اختلافاتی را داشتند نه در زبان و نژاد و حتی مذهب

      2. نمی‌دونم چه تعریفی از ایرانی دارید!
        اما چه کسانی از کردها اصیل‌تر؟
        قوم ماد ایرانی نیستند؟؟؟
        (من کرد نیستم اما حقیقت باید گفته بشه!)

  3. ایده ایرانشهری در زمان صفویه در بیشتر مناطق ایران تحقق یافت. زمان ساسانیان شاید در بخشهایی از ایران فعلی حکومت ساسانیان بر قرار بود. شاهد آنکه منطقه طبرستان تا بعد از حدود 2 قرن اسلام را پذیرفت پس اساسا حکومت خود را داشته که توانسته مقاومت کند.
    اساسا آن زمان چیزی به اسم ملیت ایرانی نبوده، ملیت در مفهوم مورد نظر شما مفهومی جدید است که محصول دولت ملتهای مدرن در اروپای اواخر قرن 19 و 20 است. ضمن اینکه ایران یک مفهومی بوده که حتی شامل بخشهای مرکزی جغرافیای فعلی هم نمی شده. شاهنامه را اگر ملاحظه بفرمایید تمام شهرهایی که به اسم ایران نام می برد همه متعلق به منطقه ماوراء النهر و افغانستان فعلی است. یکجا در مصرعی اشاره دارد به نام کرمان :
    “ز کرمان به ایران شدم …” یعنی کرمان هم جزو ایران نبوده!! محققان افغانی در حال حاضر معتقدند که در اصل ایران همان منطقه افغانستان بوده و بعد ها به بقیه نقاط اطلاق شده.

  4. Sahand:
    در این مسیر شاهنامه یکی از منابع اثبات مدعای آنهاست :

    اگر کسی آشنایی اندکی با نقشه افغانستان داشته باشد، متوجه می‌شود که شهر‌ها و مناطقی که در شعر فردوسی به نام شهر‌ها و نواحی #ایران ذکر شده مانند غرچگان، بُست، طالقان، بلخ، فاریاب، مرو، کابل، قندهار، نیمروز، بامیان، پنجهیر، اندرآب، بدخشان و… همگی در قلمرو افغانستان امروز قرار دارند. 

    حقیقت این است که بیش از 90 درصد شهرهایی که در شاهنامه از آن‌ها نام برده شده، در بخش شرقی فلات ایران و افغانستان امروزی واقع شده‌اند.
    البرز کوه و سیمرغ و سام از غور در بلخ…
    زال زر متولد در بلخ و وفات در چھلابدال…
    رودابه دختر مھرابکابلخدای پادشاه کابلستان…
    لھراسپ‌ شاه بلخ…
    گشتاسپ و زریر دو شھزاده در مرغزار کابل …
    پادشاھی‌ گشتاسپ در بلخ، ظھور زردھشت در بلخبامی…
    لھراسپ معتکف در آتشکده، برزین (یا) نوش‌آذر در بلخ …
    اسفندیار و رستم دستان، سھراب پسر رستم و تھمینه دختر شاه سمنگان (شهری در بین مزارشریف و کابل)…
    در نیمروز (شهری درجنوب غربی افغانستان) تدارک جنگ بین پدر و پسر رستم و سهراب…
    کشته شدن سھراب، کک کوھزاد پھلوان (مرباد)، قلعه کک کوھزاد در فراه، برزویشنگانی – شغنانی (شهری در بدخشان مشترک بین افغانستان و تاجیکستان) پسر سھراب سمنگانی…

    اکثر این حوادث در این شهر‌ها می‌گذرد که همه عموما در افغانستان امروز یا در تاجیکستان فعلی موقعیت دارند. 

    ۱) زابل (بیش از ۱۴۵ بار)؛ ۲) کابل (۱۱۶ بار به شکل کابل و کابلستان)؛ ۳) بلخ (۵۲ بار به عنوان مرکز کشور ایران و شهر مقدس زرتشتیان)؛ ۴) سیستان (سی بار ذکر گردیده که مطابق با جغرافیای زابل و زابلستان است)؛ ۵) نیمروز (بعنوان مرکز زابلستان و سیستان و‌گاه معادل هرکدام از آن‌ها بار‌ها در شاهنامه ذکر گردیده است)؛ ۶) هرات (در ده جای شاهنامه ذکر گردیده است)؛ ۷) سمنگان (هشت بار)؛ ۸) بُست (پنج بار)؛ ۹) شغنان (از شهرهای بدخشان پنج بار)؛ ۱۰) کُندوز یا قندوز (پنج بار)؛ ۱۱) غزنی (سه بار)؛ ۱۲) دهستان (از شهرهای بادغیس که نام آن پنج بار در شاهنامه آمده)؛ ۱۳) طالقان (یکی مرکز تخارستان و دیگری در حوزۀ مرغاب بین مرو و بلخ ـ سه بار نام برده شده)؛ ۱۴) غرچگان (در هزاره ‌جات کنونیب و ده وسهبار در شاهنامه ذکر گردیده)؛ ۱۵) مرورود (در حوزۀ مرغاب که فردوسی سه بار از آن یاد کرده)؛ ۱۶) بامیان (دو بار)؛ ۱۷) قندهار (دو مورد). 
    سایر شهر‌ها و نواحی که نامشان در شاهنامه آمده: ۱۸) فاریاب ۱۹) جوزجان ۲۰) بدخشان ۲۱) غور ۲۲) پنجشیر ۲۳) اندرآب ۲۴) جَرَم در بدخشان که به شکل چَرَم آمده ۲۵) بامین از شهرهای ولایت بادغیس ۲۶) گرزوان از شهرهای ولایت فاریاب ۲۷) دینوو. 

    کوه‌ها: البرز (۱۰ بار) هندوکش به شکل هندوکوه یا کوه هند آمده، سفید کوه به شکل سپیدکوه آمده. 
    رود‌ها: جیحون یا آمو (۶۸ بار) هلمند (۱۱ بار) و کاسه رود (سه بار) ذکر شده است.
    این در حالیست که هیچ نامی از شهرهای شمالی، شمالغربی، شمالشرقی، جنوبی، جنوب غربی و حتی مرکزی ایران امروز برده نمی شود…
    توجه کنید به مصرعی که می گوید:

    “ز کرمان به ایران شدم”!

    یعنی حتی کرمان هم مشمول جغرافیای ایرانِ شاهنامه نبود!

  5. آقای سینا!
    تمدن عیلام شامل مناطق لرنشین بوده به مرکزیت “شوش” و خرم آباد(خایدالو)، دره شهر(ماداکتو)، بوشهر”لیان” و… و اکثر تاریخدانان تطابق بیش از 90 درصدی مناطق عیلام با مناطق لرنشین را تایید کردند.
    استان ایلام هم استانی ست که کمتر از 80 سال است ایجاد شده و قبل از آن هم جزئی از استان لرستان بوده و عملا ربطی به تمدن عیلام ندارد. اولین دیوار نوشته عیلامی در ممسنی است که منطقه ای لرنشین در استان فارس است و همینطور باقی آثار مثل آیاپیر که لرنشین اند.
    استان ایلام هم لرنشین است و هم کردنشین که مناطق کردنشین آن کمتر زمانی هم جزء مناطق عیلام نبوده بالعکس مناطق جنوبی که لرنشین اند تاریخ طولانی حضور تمدن عیلام را در خود دارد.
    کردها هم گوتی را کرد می دانند، هم ماد را، هم آشوری را و حالا هم تمدن عیلام که حتی مناطق آنها را شامل نمی شده ادعا می کنند!!!!
    عیلام تمدن مردم لر است، هر چند از لحاظ زبانی لری و کردی از یک دسته ی زبانی اند و لری همان زبان عیلامی نیست، هر چند کلماتی عیلامی در خود دارد.

    1. ممسنی(ایل مماسن) یک ایل پارسی می باشد و ۱۲ طایفه پارسی در آن نام برده شده که بخش شرقی انشان و پارس نامیده می شد و گستره آن از حومه گچساران تا دشت ملیان(بیضا) بود که در زمان قاجار به دنبال سالها درگیری ممسنی ها با قاجاریه به دلیل حمایت از زندیه کمهر،کاکان،کامفیروز،کهمره،سیاخ دارنگون،شول،سنکر،دشت ارژن،اسپیدان،حومه کازرون و حومه گچساران از مماسن جدا شدند.۱۲ طایفه پارسی چون مردها(احتمالا طایفه هخامنشیان)،مکا(مکوندها=نیزه اندازان)،بویرها(کمان اندازان)،پاتیشوری ها(برخی این را طایفه هخامنشیان می دانند)و…که در زمان اشکانیان ۱۴ طایفه بود مشهور به ۱۴ چریک و ۴ طایفه امروزی آن به ۴بنیچه ۱۴ چریک مشهورند…جاوید(یادگار گارد جاوید)،بهکیش(بکش)،رستم(به یاد رستم سورن پهلو) و دشمن زیاری(دشمنان آل زیار).پارسی ها به مردمان خوزستان امروزی هوجی(هوزی=خوزی) می گفتند و مرز عیلام و پارس هم در بهبهان(ارگان=آریاگان) بود،عیلام به معنای سرزمینی که بربلندا خورشید بر آن طلوع می کند نامی بود که بابلیان می دادند و نیم نام دیگری بود که آکدیان می دادند به همه فلات ایران می گفتن و هلتمتی را خود خوزی ها به خود می گفتند.دیاکونف به روشنی بیان می کند که عیلامیان از قفقاز آمدند و احتمالا با کاسی ها خویشاوند بودند و در واقع ارتباطی به پارس نداره.آنچه هم شما تمدن عیلام در ممسنی می نامید یک حوزه تمدنیست که خارج از خوزستان را هم فرامیگرفت و به معنای عیلامی بودن نیست همینطور که پارس حوزه تمدنی بسیار بزرگی داشت ولی آیا از هند تا اروپا همه پارسی بودند؟ البته که نه ولی حوزه تمدنی پارس بود و پارس نامیده می شد در ضمن مقالاتی که از لوحه های گلی نوشته شده نشان میده که پارس حتی بیانگر یک سبک هنری بوده به همین دلیل نمی توان هرآنچه در ممسنی هست عیلامی خواند و در ضمن برخی مورخین معتقدند که حتی پارسیان شامل آن مهاجرت های بین فلاتی نبودند و همیشه بومی پارس بودند در حالیکه عیلامیان از قفقاز می آیند و این مهاجرت ها هم در پی خشکسالی گسترده ای که از مصر تا جنوب ایران و پاکستان را در بر گرفت و بسیاری از طوایف جنوب ایران به شمال غربی و شرقی مهاجرت کردند و دوباره بازگشتند پس از یک دوره ۲۰۰ ساله…برخی هم به اروپا شرقی رفتند و کشاورزی و روستا سازی ر اتا به آنجا گسترده کردند.پارس نام سرزمینی ایل مماسن بود که در زمان داریوش به شکل ایالتی به کار رفت و شامل کهگیلویه و بختیاری هم شد و هم مرز با عیلام(خوزستان) بود.در لوحه های گلی عیلام سرزمینیست در خوزستان امروزی و نامش هم هوجی(هوزی) هست،تمام.
      آنچه هم مماسن نامیده می شه به خاندان سورن تعلق دارد و مماسن ها از طخارستان تا بین النهرین به صورت هلالی در جنوب فلات ایران می نشستند(هلال سورن=نشان خاندان سورن) و تمرکز این هلال در جنوب زیاد بود جایی که سرزمین مادری آنها می باشد آن دسته از مماسن ها که در پارس بودند و پیاده نظام پارسی بودند که بعد ها گارد جاوید را تشکیل دادند که امروزه طایفه جاوید ممسنی یادگار گارد جاوید هست و آندسته که بیرون از پارس ده مرزهای ایران مستقر بودند از آنها به عنوان سواره نظام تک تیرانداز هخامنشی یاد می شود.بنابراین ایل مماسن هیچگونه سنخیتی با عیلام ندارد و اصلا درممسنی چنین ایده ای وجود نداره.حالا زادگاه عیلامیان خوزستان بوده و کی بودن در آغاز پیدایش این تمدن مشخص نیست و بسیاری از لرهایی که امروزه در خوزستان هستند در چند قرن اخیر به خوزستان رفتند که ممسنی،کهگیلویه و بختیاری هستند و از باستان در آن سرزمین نبوده اند در ضمن لِر به معنای سرزمین ناهموار در قرن ۳ و ۴ به به مارافیان پارسی(پارسیان کوهنشین=کوچنشین) گفته شد و واژه ای مخصوص عشایر پارسی بود که بعد ها شکل قومیت گرفت و امروزه قوم لر گفته می شه که شامل پارس ها(ممسنی،کهگیلویه و بویر و چهارمحال و بختیاری) و ماد بزرگ(لرستان و همدان) می شه.گزنفون مورخ یونانی که در باستان کتاب کورش نامه را نوشته از سرزمین باکتریان(بختیاری) در کوههای کومبالیدوس در مرز عیلام و شوش نام میبرد و حتی نمی گوید عیلام و از باکتریان به عنوان مرز عیلام یاد میکند که خودش بیانگر این هست که عیلام فقط دشت خوزستان هست.این نام گذاری در دوره کورش بزرگ بوده که پارس بخش شرقی انشان گفته می شده ولی در زمان داریوش تا بختیاری پارس نامیده می شد در روزگار ساسانی هم همینطور بود.

  6. این دوستانی که کامنت می گذارند با چه تخصصی و با کدام سطح از دانش به خودشان اجازه می دهند تا در مورد مسایل پیچیده تاریخی حکم صادر بکنند؟ تاریخ یک علم محسوب می شود و فقط افراد متخصص و عالم در این رشته علمی صلاحیت عرض اندام دارند

    1. موسیقی شناسی ، علم تغذیه ، زبان شناسی و …. هم علمند ، پس ما غیر عالمان در مورد موسیقی و غذا نظر ندهیم ، حرف نزنیم …. ؟!! من مصرف کننده بین نظرات متضاد و گاه متناقض عالمان و متخصصان رشته های علمی ـ چه خوشایند باشد چه ناخوشایند ـ انتخابگرم و با انتخاب خود در ترویج و افزایش نفوذ آرا و عالمان نقش دارم . بکوشید این واقعیت روشن و هر روزه را دریابید !

  7. این آقای سینا ماشاالله بانک مغلطه هستند.
    مرکز ثقل ایران در بیشتر ادوار تاریخ از حدود هزار پیش از میلاد تا زمان یکپارچگی دوباره ایران در دوره صفویه بیشتر غرب ایران بوده اتفاقا.
    رسالت تاریخی خراسان حفظ زبان و فرهنگ ایرانی از زمان حمله عرب تا فتح مرکز و غرب ایران توسط سلجوقیان بوده.
    در مورد آقای تورج دریایی هم توصیه میکنم زیاد تحت تاثیر اسمشون قرار نگیرید.چند وقت پیش یه سخنرانی داشتن و ظاهرا میخواستن نظریه آقای یارشاطر رو مبنی بر ناآگاهی اشکانیان و ساسانیان از وجود تاریخی هخامنشیان به چالش بکشن..من متن سخنرانیش رو خوندم مخم سوت کشید از اوج سطحی نگری و بی مایگی ایشون در پژوهش که میخواستن با دور و درازترین قیاسهای ممکن شرق و غرب رو به هم پیوند بدن.

  8. عزیزان شما می‌تونید نظر بدید اما این نظر در حد بحث‌های کوچه و بازاری باقی میمونه.خیلی فرقه بین نظر کسی که یک عمره کار علمی می‌کنه در یک حوزه و به منابع و روشها آشناست و شمایی که صرفا از سر تفنن تاریخ می‌خونید. اگر خیلی ادعا دارید یکی از کتابهای ایشون رو نقد کنید و در یکی از همین مجلات داخلی میان‌مایه چاپ کنید تا معلوم بشه چکاره‌اید. در غیر اینصورت لطفاً با احتیاط نظر بدید و بگید به نظر من، اینطور فکر میکنم و … . من نمی‌دونم ما ایرونی جماعت که جزو بی‌سوادترین جوامع هستیم و خیلی کم می‌خونیم اینهمه مدعارو از کجا آوردیم. بیخود نیست سیستم دیکتاتوری تو این مملکت همیشه جواب داده.

  9. ولی موضوعی که آخوندا و مراجع میخان بپیچونند بحثِ نقش حضرت علی در جنگها است.چون در نگاه شیعه آخوندی ایشون معصوم هست همش مبهم حرف میزنند.در حالیکه حضرت علی در کلیت با جنگهایی که خلیفه عُمَر شروع کرده با ساسانیان و رومیها موافق بود،در جزئیات مخالف بود.مثلا حضرت حسن حتی در چندین جنگ با ساسانیان شرکت کرد بعد دچار اختلافاتی با فرمانده مسلمان شد ولی حضرت حسن اگر مخالف کل جنگها بود از اول شرکت نمی کرد نه اینکه تا مدتها در جنگها حضور داشت

    1. مگر ایرانی سمبل درستی و صدق مطلق است که شما از مخالفت و یا جنگ با آنها می خواهید نتیجه خودتان را بگیرید؟ nationalismاز نگاه های زاده دوران شکل گیری مدرنیته است که tenable نیست. قابلیت دفاع ندارد. طبق این موضع ما از fellow country man خود دفاع می کنیم حتی اگر بر حق نباشد و foreigner حمله می بریم حتی اگر محق باشد. فلسفه حقوق مدرن نیز مانند فلسفه تحلیلی قابل دفاع و یا توجیه نیست. جالب است که خمینی cosmopolitanism را تشویق و promoteمی کرد و حقوقدانان secular از فلسفه حقوق غیر موجه می گویند.

    2. تاریخ نوشته مستشرقین نا آشنا با امامان شیعه و علوم اسلامی و تاریخ سازی دوره محدرضا پهلوی بخشی از پروژه تحمیل استعمار بر کشورهای صاحب منابع غنی بوده است.همان بلایی که با کمپانی هند شرقی و استعمار هند اوردند و همه منابعشان را بردند زنانشان را باردار کردند و جوانانشان را بعنوان سرباز ملکه انگلیس به جنگهای انگلیس کشاندند با این غرض ورزی و engraftکردن نگاه سیاه نسبت به اعراب سوسمار خور مسلمان در مورد ایران هم خواستند انجام بدهند. نفت را می بردند و یک زمین تنیس برای خودشان می زدند و ایرانی غربزده فقیر با حیرت انها ا تماشا می کرد و تحسینشان می کرد انها هم تاریخ و فرهنگ و ناموس خوزستانی ها را به نفع خود مدیریت می کردند. چقدر بایست قشری بنگریم که سخن یک مستشرق ناآگاه از فرهنگ ایرانی و عرب همسایه را در مورد تاریخ ان ها بپذیریم. کمی با خود اندیشه بفرمایید.

  10. دیدگاه‌های دوستان راجع‌به مسائل تاریخی خیلی جالبه!
    ما همش به جزئیات بیشتر توجه میکنیم تا وقایع و اتفاقات.
    به قولی فرع رو چسبیدیم و اصل رو رها کردیم…
    الان جماعت لر و گیلک و عیلامی جزو ارییایی ها باشن یا نباشن، چه فرقی میکنه؟؟! امتیاز این مرحله رو از دست میدن؟!!!
    از بچگی یادگرفتیم که اسم‌های عجیب و غریب حفظ کنیم یا جنگ های پیروز شده رو بخونیم و حظ کنیم، تا اینکه درسی از گذشته بگیریم.
    غرور بیجایی که همه‌ی ملل، از مشرق زمین گرفته تا دانشگاه‌های سطح بالای آنریکایی که تاریخ رو براساس علایق خودشون دسته بندی میکنن و باقی ملت ها رو پشم هم حساب نمیکنن.
    عبرت بگیریم از حال و روز خودمون و گذشتگان…

    1. با وجود این که cosmoplitanismخمینی با تعجب از فلسفه حقوق غربی معقول تر بنظر می رسد و تا حدودی با شما همدلی دارم اما لاقل در ظرف زمانی حال حاضر بحث هویت وزنی برای خودش دارد و بطور مطلق نمی تونید ایرانی بودن را بی هیچ ارزشی و functionاجتماعی فردی و بین المللی فرض بفرمایید. خیر مخالفم بی ارزش مطلق نیست.

  11. سلام و درود بر استاد عالیقدر دکتر تورج دریایی
    و سپاس بسیار از شما که دانش گرانقدرتان را بیدریغ در اختیار ما قرار می دهید . بسیار از شما آموختم.
    سپاس بیکران

  12. با درود بر تمام دوستان.

    پروفسور دریایی صاحب نظر در مورد تاریخ ایران ساسانی هستند، شما نمیتوانید به همین سادگی نظر بدهید، نظر نهایی را کارشناس میدهد با اتکا به منابع و شواهد و با تسلط به روش های تاریخ پژوهی و بسیار بسیار محتاطانه.

    متاسفانه ما مردم ایران عادت کردیم صرفا بر اثر شنیده ها و … در هر ضمینه ای اظهار نظر کنیم که این اصلا درست نیست.

    اما راجب این که منظور از “عرب پابرهنه” چیست باید بگویم این یک مثل به معنی دوری اعراب از تمدن است و گرنه در گزارش های تاریخی مستقیم ظاهر اعراب وصف شده که نعلین به پا داشتند، اما به شدت از تمدن دور بودند، کافور را از نمک تشخیص ندادند، در مورد کلوچه های ابله رفتار عجیب داشتند و … نمونه ها بسیار است، این که افرادی مانند پورشریعتی با دیدگاه پست مدرن قصد دارند اعراب را مردم خیر خواهی که دنبال تجارت بودند نشان بدهند کاملا نادرست است

  13. اینجوری که این اقای سینا پیش میره فردا کامنت میزاره که کشور ایران به خانه پدری من که در آن ساکن هستم اطلاق میشد. حتی همسایه دیوار به دیوار ما ایران نبود. فردوسی و رستم هم طبقه بالای ما زندگی میکردن. کرمان هم جز اقیانوسیه است و کردها هم مریخی هستن.. وقتی شما کردها رو ایرانی نمیدونی دیگه حرفی نیست. من خودم بختیاری ام. اما کردها رو انسانهای بزرگ و ایرانی اصل میدونم.

  14. متاسفانه در سندها و مدارک تاریخی باقیمانده اطلاعات چندانی درباره نامی که شاهان ماد و هخامنشی قلمرو خود را بدان می خواندند، وجود ندارد. داریوش بزرگ در کتیبه هایش خود را آریایی پسر آریایی معرفی می کند اما هیچ اشاره ای به نام ایران نمی کند و از دوره اشکانی نیز اطلاعات چندانی باقی نمانده است هرچند برخی پژوهشگران معتقدند نام ایران در این دوره کاربرد داشته است. اردشیر بابکان(226 تا 244م) بنیان گذار پادشاهی ساسانی برای نخستین بار از واژه ایران(ērān) در کتیبه خود در نقش رستم فارس خود استفاده کرده است. او در این کتیبه خود را اردشیر شاهنشاه ایران(Ardašīr šāhān šāh ērān) نامیده است و این عنوان را در سکه های خود نیز به کار برده است. شاپور اول پسر و جانشین اردشیر در کتیبه خود در کعبه زرتشت فارس از واژه «ایرانشهر»( ērānšahr) برای قلمرو پادشاهی خود بهره برده است. از این زمان به بعد کاربرد واژه های ایران و ایرانشهر در سکه ها و کتیبه های ایران باستان رواج یافت. در دوره ساسانی واژه ایران بیشتر در عنوان شاهان یا بزرگان ساسانی به کار می رفت و قلمرو دولت ساسانی ایرانشهر خوانده می شد(Mackenzie , 1998)
    واژه ایرانشهر در کتاب های باقیمانده از دوره ساسانی نیز کاربرد گسترده ای دارد. کتابی جغرافیای با نام شهرستان های ایرانشهر به زبان فارسی میانه ساسانی باقی مانده است که در آن 60 شهر ایرانشهر و سازندگان آن ها معرفی شده اند که از جمله شهرها و منطقه های مهم آن می توان به سمرقند، سغد، بلخ، خوارزم، مرو، هرات، پوشنگ(در سیستان)، کابل، بُست، توس، نیشابور، قاین، گرگان، قومس، آمل، کرمان، استخر(در فارس)، دارابگرد، شوش، شوشتر، جندیشاپور، همدان، نهاوند، گنزگ آذربایجان، بابل، حیره و تیسفون اشاره کرد(شهرستان های ایرانشهر، 1388، 37 تا 42).

  15. نویسندگان پارسی زبان به خوبی از معنای واژه ایران آگاه بودند برای نمونه نویسنده کتاب مجمل التواریخ و القصص می نویسد: «حد زمین ایران که از میان جهان رود بلخ است از کنار جیحون تا آذربادگان و ارمنیه تا به قادسیه و فرات و بحر یمن و دریای پارس و مکران تا به کابل و طخارستان و طبرستان»(مجمل التواریخ و القصص، 1378، 368).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *