تحلیل عماد افروغ از تکرار اقدامات خشونتبار دو سال بعد از دی ماه 96
گروههای اجتماعی را باید وارد فرآیند تصمیمگیری کنیم
احسان بداغی (خبرنگار) :
دو سال بعد از اعتراضهای دی ماه 96 که همراه با اقدامات تخریبی بود و شهرهای مختلفی را دربر گرفت، چرا دوباره شاهد اعتراضهایی به مراتب خشونتبارتر از آن بودیم. آیا میتوان همه ماجرا را در یک تحلیل امنیتی و ناظر بر دست داشتن بیگانگان و مخالفان نظام در حوادث اخیر محدود کرد؟ چرا مردم نسبت به یک تصمیم اقتصادی واکنش سختی بروز دادند؟ برای جلوگیری از بروز اتفاقات مشابه چه باید کرد؟ اینها سؤالاتی است که با عماد افروغ، جامعهشناس و از چهرههای اصولگرا مطرح کردهایم. افروغ مؤلفه مهم در بروز چنین اتفاقاتی را بیتوجهی به عرصه عمومی و جایگاه مردم میداند و معتقد است که مردم احساس میکنند نمایندهای در حاکمیت ندارند. نکته قابل تأمل سخنان این جامعهشناس آنجاست که توضیح میدهد طبقه متوسط به معنای واقعی آن از بین رفته یا درحال از بین رفتن است چون از سوی حاکمیت دیده نمیشود.
در سال 96 که اتفاقات دیماه رخ داد، تحلیل و تفسیر غالب رسمی از آن اتفاقات یک تفسیر امنیتی و معطوف به نقشآفرینی عوامل بیگانه بود. برای اتفاقات روزهای اخیر هم باز شاهد چنین تحلیلهایی هستیم. اگر چه نمیتوان از این تفسیر هم چشمپوشی کرد اما آیا به نظر شما همه چیز را میتوان به همین نگاه امنیتی محدود دانست؟
نه. نگاه و تحلیل امنیتی درباره یک حادثه و موقعیت اجتماعی ما را نه تنها به حقیقت نمیرساند بلکه باعث گمراه شدن میشود و خودش زمینه اتخاذ تصمیمات اشتباه است. من این را بگویم که خودم یک مقداری حتی نسبت به این تحلیلهای امنیتی مشکوک هم هستم.
به چه معنا؟
به این معنا که هم اعتماد کامل به اطلاعات داده شده در این تحلیلها ندارم و هم اینکه تأکید بیش از حد روی آن را طبیعی نمیدانم. مسأله این است که یک اتفاق و رویداد اجتماعی قابل پیشبینی را که تمام نشانههای وقوع آن وجود داشته و مسبوق به سابقه هم بوده، نباید عطف به سوءاستفادههایی که از آن میشود و محدود به یک تحلیل امنیتی کرد. حتی سوءاستفادههای امنیتی هم که از یک اتفاق رخ میدهد تا زمانی که زمینه اجتماعی نداشته باشند اساساً امکان وقوع ندارند. یعنی تا فضای اعتراض و احساس خشم عمومی در جامعه نباشد، هیچ گروه متخاصمی نمیتواند از آن سوءاستفاده کند بنابراین یک زمینه بسیار جدی در جامعه هست که گروههای معاند از آن سوءاستفاده کردهاند و بنابراین مسأله ما باید آن زمینه مستعد برای خشونت باشد نه سوءاستفادهای که از آن شده. اغتشاشگران در شرایط عادی نمیتوانند اغتشاش کنند. تحلیل امنیتی را باید به عنوان یک مسأله ثانویه دید که خودش معلول شرایطی است، نه یک پدیده اصلی و اولیه و علت موضوع. ما همین اتفاق را با شباهتهای زیادی در سال 96 شاهد بودیم، در همان زمان بسیاری از ناظران با استناد به دادهها آمدند و گفتند که این یک پدیده اقتصادی-اجتماعی است نه امنیتی. اما اشتباه حاکمیت این بود که تمام مسأله را امنیتی دید و بعد هم روی تجمعات مردم علیه آن اتفاق مانور داد و موضوع را فیصله شده فرض کرد. در حالی که نه تنها اصل موضوع باقی ماند که آمارها و وضعیت مشهود نشان میدهد که از آن زمان شکافهای اجتماعی و بسترهای خشونتزا نه تنها به قوت خود باقی ماندهاند بلکه رو به تزاید هم هستند. ما الان هم درخصوص مسائل اجتماعی و هم اقتصادی دچار یک نارضایتی رو به گسترش در جامعه هستیم. آمارهای مربوط به پیمایشهای خود حاکمیت هم که قدری ما از آن اطلاع داریم، حکایت از همین موضوع دارد. مسأله دیگر این است که برخی از حس نارضایتی یا حس بیعدالتی سخن میگویند اما به نظر من این حسها خودشان واقعیت دارند یعنی صرفاً حس و برداشت جامعه نیستند و برای آنها میتوان نشانههای بسیار زیاد عینی در جای جای کشور پیدا کرد. بنابراین نارضایتی و بیعدالتی الان صرفاً در جامعه ما یک حس نیست، بلکه یک واقعیت است. وقتی دولت میگوید ما میخواهیم به 60 میلیون نفر ما به ازای پول بنزین را بدهیم یعنی این حس وضعیت بد اقتصادی نیست، واقعیت است. ما در 40 سال اخیر کارنامه اقتصادی و عدالتی قابل قبولی نداریم و این با فلسفه انقلاب اسلامی همخوانی ندارد. ما انقلاب را بد درک کردیم و همیشه این بخش را سانسور کردیم یا نفهمیدیم که مردم خواسته اقتصادی هم دارند و بدون تحقق آن از بازی بیرون میروند و طور دیگری رفتار میکنند.
یعنی چه که از بازی بیرون میروند؟ در واقع به لحاظ جامعهشناختی چه حالتی به خود میگیرند؟
همین چیزی که الان میبینیم. یعنی اول در همراهی با نظام منفعل میشوند و بعد رویکردهای تقابلی در جامعه رو به افزایش میگذارد. درست است که نظام و انقلاب خود را به لحاظ ارزشهای دینی آن مقدس میدانیم اما به این معنا نیست که در این ساختار با جامعه هر کاری بکنیم، اتفاقی نمیافتد. جامعه نظام و قواعد خود را دارد و تا جایی میتواند مقابل فشار، بی عدالتی و وضعیت نامطلوب تاب بیاورد و از جایی تحمل خود را از دست میدهد. مقدس بودن نظام به این معنا نیست که قواعد واکنش جامعه در برابر ناکارآمدیها فرق کند. ما از اول انقلاب رویکرد مشخص و تدوین شدهای درباره اقتصاد و عدالت اجتماعی نداشتیم. قدم به قدم شکاف درآمدی ما در جامعه بیشتر شده و قدرت خرید عمومی کاهش یافته. اینها همه در مسیر این 40 سال بار روی دوش جامعه گذاشته و مشخص است وقتی بدون توجه به بطن جامعه و وضعیت و نظر آن چنین تصمیمی گرفته میشود و فرصتی برای ابراز وجود به جامعه داده نمیشود، واکنش جامعه منفی و معترضانه خواهد بود. یعنی اینجا دو اتفاق افتاده؛ مردم هم از تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند و هم امکان بیان نظر و انتقاد نداشتهاند.
خب این تقریباً مربوط به تمام موقعیتهای قبلی هم میشود و مختص تصمیم بنزینی اخیر نیست. منظور شما این است که ما با یک انباشت مشکل در این حوزه مواجه بودیم؟
مسأله همین است. ما مدام داریم گروههای مختلف اجتماعی را از فرآیند تصمیمگیری و مشارکت حذف میکنیم. در تصمیماتی که گرفته میشود اصلاً فرآیند اقناعی جامعه و مشارکت عمومی جایی ندارد. بعد از آن هم امکانی برای بیان عقیده، اعتراض، انتقاد و دیدگاه بخشهای مختلف جامعه وجود ندارد. خب با این وضع چطور باید انتظار داشت که جامعه خشمگین نشود و واکنش تند نشان ندهد. اینها از قبل روی دوش جامعه تلنبار شده بود و تصمیم اخیر هم بار روانی بسیار زیادی داشت و در همان نگاه اولیه برای هر فردی در جامعه به معنای افزایش فشار اقتصادی بود، بدون آنکه قدرت خرید افزایش پیدا کرده باشد. به نظر من خود تصمیم اخیر درباره بنزین به اندازه کافی اشتباهات بزرگ و فاحشی داشت که بتواند به تنهایی اعتراضاتی را به دنبال داشته باشد. اگر بخواهیم مبنایی نگاه کنیم، این اعتراض حق مردم بوده؛ چرا؟ چون قدرت سیاسی باید نماینده قدرت اجتماعی باشد در حالی که جامعه نگاه میکند و میبیند نه تنها قدرت سیاسی نماینده و معرف او نیست، بلکه دارد نهاد مدنی و ساحت اجتماعی را در یک چارچوب سیاسی و حتی امنیتی تفسیر میکند. یعنی جامعه این گونه فکر میکند که از نظر قدرت سیاسی تنها نقش خمیری را دارد که در دست قدرت است و این قدرت توقع دارد هر کار بخواهد، با او بکند. در حالی که جامعه تعریفش از خودش کاملاً فرق دارد. به طور خلاصه در این چارچوب و خصوصاً درباره تصمیم اخیر نه فرصت مشارکت به مردم داده شد و نه فرصت اعتراض. بعد شما از جامعهای که فرصت ندارد، چه توقعی دارید؟ الان هم تحلیلهای پساواقعه که داریم کاملاً غیرقابل قبول است. مثلاً سخنگوی دولت میگوید اگر ما از قبل اعلام میکردیم مردم به پمپ بنزینها هجوم میآوردند. خب الان که این اتفاقات افتاد یعنی ضرر و خسارتش به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حیثیتی کمتر بود؟ این یعنی اینکه ما در قبال تحولات اجتماعی و واکنشهای عمومی در جامعه قدرت محاسبه صحیح نداریم. الان هم میگویند که تخریبها هدایت شده و کار ضد انقلاب بوده. حتی اگر صد درصد این را درست بدانیم، باز هم قدرت سیاسی اینجا مورد سؤال است. چرا شما پیشبینی نکردید؟ اگر پیشبینی داشتید و این طور شد چرا دچار خطا شدید؟ این توجیه که کار ضد انقلاب بوده خودش بدتر است؛ خب پس اقتدار امنیتی ما چه میشود؟ چطور اجازه دادیم نقاطی از کشور ما این طور مورد خسارتهای وحشتناک قرار بگیرد. این اتفاق را از هر زاویه ببینیم و تفسیر کنیم، نهایتش میرسیم به سوءمدیریت قدرت سیاسی در کشور. همه جناحها هم در این نقش دارند. یعنی چه تفسیر امنیتی برای آن داشته باشیم و چه اجتماعی. این اتفاقات نقطهای است که قدرت سیاسی و حاکمیت و البته مهمتر از همه دولت باید دست به خود انتقادی بزنند و بپذیرند که این اتفاقات چه به واسطه دخالت ضد انقلاب باشد، چه سوءمدیریت اجتماعی و چه مسائل اقتصادی، مسئولیتش با قدرت حاکمه است. این اتفاقات سابقه داشته و سؤالی که پیش میآید، این است که نظام تصمیمگیری ما چه خردی دارد که از این اتفاقات درس نمیگیرد؟
به عنوان یک جامعهشناس معتقدید که محوریت اعتراضات را باید به طبقه متوسط بدهیم یا حاشیهنشین؟ یا اینکه از منظر اجتماعی با در نظر گرفتن بحث حق مشارکت و حق اعتراض، طبقه متوسط خودش یک حاشیهنشین محسوب میشود؟
میگویند رژیم پهلوی در اواخر عمرش تصمیماتی میگرفت که طبقه متوسط به عنوان طبقه حامی آن هم دیگر نمیتوانست با آن تصمیمات اقناع شود و معترض به آن بود. حالا من یک تحلیل اقتصادی میکنم و آن اینکه طبقه متوسط ما طبقه متوسط دیروز نیست و در حال سقوط به سمت حاشیه است چون قدرت اقتصادیاش در حال اضمحلال است. طبقات پایین اگر از وضع فعلی خود گلایه دارند، اعتراض طبقه متوسط از منظر اقتصادی معطوف به چشماندازی است که ندارد. اما از منظر اجتماعی و سیاسی هم ما دیگر طبقه متوسط نداریم. ما یک طبقه حاکم داریم که تصمیم میگیرد و یک طبقه وسیع فرودست داریم که باید تبعیت کند. یعنی من میخواهم بگویم حتی اگر به لحاظ اقتصادی هم ما طبقه متوسط داشته باشیم، اما این طبقه متوسط که مشارکت داده نمیشود، نخبهای که به حساب نمیآید و کارشناسی که اثری در تصمیمات ندارد، ما از کدام طبقه متوسط حرف میزنیم؟ حتی اگر به لحاظ اقتصادی هم طبقه متوسط ما سقوط نکرده باشد که کرده، به لحاظ سیاسی و اجتماعی دیگر ما طبقه متوسط نداریم. حتی من فکر میکنم وضعیت بغرنجتر از این است. مردم عادی که هیچ، الان نماینده مجلس هم در همین تصمیم اخیر به لحاظ قدرت اثرگذاری جزو طبقه فرودست است. وقتی حرفش و نظرش اثری ندارد و مجبور به تبعیت است، باید آن را فرودست بدانیم. وقتی شما به ظرفیت نخبگی کشور توجه ندارید، همین میشود. حرف من نقد تصمیم درباره بنزین نیست که چقدر عدد درستی بوده یا نبوده. حرف من ندیدن حوزههای اجتماعی در تصمیمگیری است. بحث من الان در این موضوع چند چیز است؛ یکی اینکه این اتفاقات قابل پیشبینی بود، دوم اینکه خود این تصمیم به لحاظ مضمونی محل اشکال است و سوم اینکه چرا مسیر اقناعی را طی نکردیم؟
ما در دو سال اخیر میبینیم که این شکل حوادث تکرار شده. شما وضعیت جامعه را به لحاظ استعداد بروز این دست حوادث چگونه میبینید؟
ما داریم به لحاظ بروز این دست حوادث خشونتبار وضعیت مستعدتری پیدا میکنیم چون برای ریشه ماجرا فکری نکردهایم. همان قدر که این حوادث اخیر نسبت به دی 96 خشونتبارتر بودند، اگر فکری نکنیم حوادث بعدی هم خشونت بیشتری نسبت به امروز خواهند داشت. دلیل هم این است که به مردم وقعی نمینهیم و مردم را مخدوم خود نمیدانیم. حتی لیبرالها هم حق شورش مردم را به رسمیت میشناسند چون معتقدند که حکومتها نماینده مردم هستند. ما عرصه عمومی را به بازی نمیگیریم و مطالباتش را مدام انکار میکنیم. ما چارهای نداریم جز اینکه به مردم حق مشارکت بدهیم و البته به مشارکت آنها توجه کنیم. این بخش دوم خیلی مهم است. این نیست که مثلاً بگوییم مردم حق اعتراض و انتقاد و اظهار نظر داشته باشند اما در نهایت ما کار خودمان را بکنیم. ما باید هم حق مشارکت مردم را لحاظ کنیم و هم به مشارکت آنها در تصمیمگیریهای خودمان توجه کنیم. یعنی مشارکت فعال و مؤثر باشد. ما در شرایط تحریمی هستیم که فشار افزایش پیدا کرده و نمیتوانیم به مردم بگوییم که هم فشار تحریم را تحمل کنید، هم فشار تصمیمات ما را، هم فشار نادیده گرفتن مشارکت خودتان را. واقع قضیه این است که من گمان میکنم ما نه الفبای مردمسالاری را رعایت کردیم و نه الفبای حکمرانی دینی را. مگر دین مخالف مشارکت عمومی و حق معاش و عدالت اجتماعی و زندگی آبرومندانه است؟ من همانطور که سال 96 هشدار دادم اتفاقات آن زمان ریشهای دارد که باید به آن پرداخته شود، امروز هم هشدار میدهم که این ریشه عمیقتر شده و چشم پوشیدن بر آن و تکیه کردن بر تحلیلهای امنیتی باعث جلوگیری از وقوع اتفاقات تلختر نمیشود. من امروز بشدت برای آینده نگران هستم و معتقدم باید سریع بخشهای مختلف حاکمیت با توجه به این اتفاقات یک بازخوانی انتقادی از عملکرد و رویه عمل خود در قبال جامعه داشته باشند و واقعیتهای مسلمی را بپذیرند که سالهاست نادیده گرفتهایم.
.
.
تحلیل عماد افروغ از تکرار اقدامات خشونتبار دو سال بعد از دی ماه 96
گروههای اجتماعی را باید وارد فرآیند تصمیمگیری کنیم
منبع: روزنامه ایران / ۲ آذر ۱۳۹۸
.
.
سلام و احترام
اتفاقا اغلب این تصمیم گیران توسط طبقه متوسط گرفته شده است و این مجلس و این دولت را طبقه متوسط با مشارکت و حرص و ولع انتخابذ کردند. چطور همین طبقه متوسط موقع انتخابات و موقع تصویب برجام چقدر شادی می کردند و می گفتند یا مرگ یا روحانی ..می گفتند یا مرگ یا جهانگیری..چرا همه چیز را گردن حاکمیت می اندازید.. جناب افروغ عزیز حضرتعالی و دوستانی که به این دولت و این مجلس رای دادید مقصرید.. مگر مجلس نماینده خود اقای علی لاریجانی را در این تصمیم مشارکت نداد.از مجلس چندین نفر در تتصمیمات بنزینی شرکت داشته اند و مشخص است از قبل در جریان بوده اند و حالا برای فرافکنی می خواهند نظام اسلامی و رهبری را مقصر جلوه دهند.. رهبری معظم هم اتفاقا به نظر و رای کارشناسان دولت و مجلسی که منتخب مردم هستند احترام گذاشتند و تایید کردند . فرض بفرمایید رهبری با تصمیمات بنزینی مخالفت می کرد ایا اقای روحانی استعفا نمی کرد؟ ایا احتمال شورش بزرگتر وجود نمی داشت؟ چرا همه جوانب را نمی بینید.. مگر دولت و حامیان برجام و طبقه متوسط نمی گفتند با برجام همه تحریمها برداشته می شود ولی نشد و در یک سال دوره اوباما هم برداشته نشد..پس فشار تحریمی و فشار اقتصادی به تصمیمات اشتباه طبقه متوسط هم بر می گردد.. چرا فکر می کنید طبقه متوسط تصمیم اشتباهی نگرفته است؟ ایا مردم درست و عقلانی و الهی انتخاب کردند و رای دادند؟ ایا هیچ مقصر نیستند..اینطور که شما می فرمایید تمام شورشیانی که علیه امام حسین و ام حسن ع شورش کردند برحق بودند چون مشکلاتشان در طی چندین سال انباشت شده بود ولی نمی گویید این مردم شورشی که در زمان امامان ع بودند چقدر از دستورات امامان تبعیت کردند؟ چقدر از حق حمایت کردند؟چقدر دستورات امامان را اجرا کردند..تقریبا هیچ تبعیت نکردند وفقط یا سکوت کردند یا طرف باطل و دنیا را گرفتند امروز هم همینطور است ملاک رای دادن مردم الهی نیست وانگیزه های مالی و قومی و غیر الهی در رایشان دخالت دارد. خیلی از افرادی که شورش کردند از طبقات ثروتمند و مرفه هستند و ربطی به فقر و بی عدالتی ندارد..باید نگاه تفکیکی داشت..بنده هم به تصمیمات بنزینی معترض هستم و راضی نیستم اما در ریشه یابی مشکلات و تحلیل این فشاره های اقتصادی علت یا علل اصلی را می بینم نه معلول را.. نظام اسلامی افتخارش این است که نوکر مردم و در خدمت مردم است . دولت و مجلس اگر ناکارامد هستند ربطی به نظام اسلامی ندارد کلیدش در دست خود مردم است.ارادت
اقای عماد افروغ بگویید چرانظام وانقلاب از نظر شما مقدس است ؟ایا این نظام وانقلاب توانست ارزشهای دینی را در جامعه نهادینه کند یا اینکه خود موجب دین گریزی ودین ستیزی مردم شد ؟ایا اصولا دین توان اداره جامعه رادارد ؟ برنامه ای برای اداره جامعه دارد ؟وقتیکه بجای رفاه عمومی ارمانهای دینی را بعنوان هدف جایگزین میکنید نتیجه اش همین میشود که مشاهده میکنید شما توان دفاع از تفکر خود را ندارید نه در میدان بحث ونظر ونه درمیدان عمل توان دفاع از تفکر خود را ندارید ———–
سلام و درود
متاسفانه ادامه کامنت شما و کامنت بعدی شما را به خاطر قوانین کشور نمیتونیم منتشر کنیم.
تبلیغ سلفی گری این آقا بوسیله شما سبب شرم آور است. با یک خط ادعای بدون حتی طرح نظر مقابل مغالطه کرده و سخنرانی می کند.
تبلیغ الحاد، تلاش برای القاء باورهای جزمی دین ستیز و سانسور مواضع مستدل در صدا نت فریبکاری غیر اخلاقی است. ضعف شما در سانسور کامنت های مخالف با افراد مورد تکیه شما در تخریب متعصبانه برخی سنن فکری مغضوب شما بهتر است شما را به فکر وادارد.