مقاله بنیادگرا ، ابزارگراست از عماد افروغ

مقاله بنیادگرا ، ابزارگراست از عماد افروغ

چكیده: از مفهوم بنیادگرا بیش از هر چیز بهره‏برداری سیاسی شده است. بنیادگرایی به یك معنا، اعتقاد به بنیان‏های تغییرناپذیر در حقوق و حقایق است. از سوی دیگر، بی‏توجهی به نقش زمان و مكان و فلسفه فقه به تحجر و بنیادگرایی می‏انجامد. اما بنیادگرایی به نوعی ابزارگرایی باز می‏گردد كه به ابزارها بیش از اهداف توجه و تأكید دارد. از این منظر آمریكا و صهیونیسم، مصداق بارز بنیادگرایی هستند.

از مفهوم بنیادگرایی و مبانی نظری و چالش‏های آن، بیشتر بهره‏برداری سیاسی می‏شود. بعضا این برخوردهای سیاسی به محافل آكادمیك هم رخنه كرده است. من فكر نمی‏كنم با توجه به مفهوم اصلی بنیادگرایی، بنیادگرایی چیز بدی باشد. وقتی صحبت از حقوق انسان‏ها می‏كنیم، حكایت از بنیان‏هایی می‏كنیم كه برای انسان به تصویر كشیده می‏شود. اگر می‏گوییم مثلاً انسان حق حیات، حق آزادی و حق مالكیت دارد، آیا این را به عنوان اصول و مبانی متغیر می‏شناسیم یا اصول و مبانی ثابتی كه هیچ دولتی در هیچ برهه از زمان، حق تعدی به آن را ندارد. بنابراین نمی‏توان هر نوع بنیادگرایی را محكوم كرد. البته اگر به یك دسته اصول پای‏بند هستیم، باید به نقش زمان و مكان در بازتولید این اصول و تفسیر آن توجه داشته باشیم. اگر توجه به نقش زمان و مكان نداشته باشیم، حتی در برخورد با این حقوق [ حقوق بشر] هم ممكن است دچار تحجر شویم.

یكی از معانی تحجر این است كه نقش زمان و مكان و بسط حقوق را نادیده بگیریم. تلقی دیگر این است كه ما اصلاً به این حقوق نمی‏رسیم؛ توان آن را نداریم كه در لابه‏لای این احكام جزئی به یك فلسفه كلیدی‏تر دست یابیم. مثلاً به جای این‏كه به فلسفه فقه توجه كنیم، به خود فقه توجه می‏كنیم؛ این هم معنایی سخت‏تر و زمخت‏تر از بُعد اول آن است. این‏ها نظریات مختلف در باب مفهوم بنیادگرایی است. باید دید كدام یك مورد نظر ماست. نكته دیگری كه می‏توان با قاطعیت در خصوص بنیادگرایی مطرح كرد، ابزارگرایی است. در واقع ما نمی‏توانیم از ورای ابزارها به یك مبانی اولیه و یك غایت در انسان برسیم. اگر در نظر ما تحجر، اهمیت دادن به ابزارها در مقابل اهداف باشد، در این صورت، برخورد آمریكایی‏ها نیز گونه‏ای تحجر به شمار خواهد رفت.

اما در تاریخ اسلام، ظهور بنیادگرایی را می‏توانیم به خوارج نسبت بدهیم؛ نوعی قشری‏گری در درك همه چیز. اگر دقت كنیم جریان اخباری‏گری در دوران جدید نیز به نوعی به تفكر خوارج بر می‏گردد. این‏كه فقط قرآن را دست‏آویز قرار دهیم و فهم انسانی، اجماع، سنت، فرهنگ و عرف را نادیده بگیریم و یك برداشت سطحی و به دور از تفكر عقلانی از قرآن داشته باشیم و بعد با آن بخواهیم یك جریان اجتماعی را به لحاظ معرفتی، ارزیابی كنیم، خود گونه‏ای بنیادگرایی محسوب می‏شود. جریان اشعری مسلكی تاریخ اسلام را نیز می‏توان یك نوع بنیادگرایی دانست.

اما در دوران معاصر من فكر می‏كنم كه این ریشه‏هاست كه جریانات سیاسی را به هم ربط می‏دهد. در جریانات سیاسی یك صد سال اخیر، یك غرب‏ستایی مفرط در جامعه ما رخ داد كه این غرب‏ستایی مفرط به غرب‏ستیزی مفرط یا اسلام‏گرایی مفرط منتهی شد؛ یك نوع تفكر بنیادگرایی مفرط.

در واقع بنیادگرایی در شرق با نوعی حركت سیاسی همراه بود. به جهت آن‏كه در شرق و به طور خاص، كشورهای اسلامی، جدایی دین از سیاست هنوز محقق نشده است، جریان‏های بنیادگرایی با جریان‏های سیاسی پیوند خورده‏اند. این بدان معنی نیست كه در غرب بنیادگرایی وجود ندارد؛ اما چون، هم بنا به دلایل فكری و معرفتی و هم به جهات سیاسی و اجتماعی، میان دین و سیاست تفكیك قائل شدند، نمی‏توانیم نمود بارزی از بنیادگرایی سیاسی را در غرب بیابیم. بنابراین شواهد نشان می‏دهد كه همان بنیادگرایی و خرافات‏گرایی خفیف، در غرب نیز رفته رفته آشكار می‏شود و اگر در غرب آشكار شود، از شرق و كشورهای آسیایی شدیدتر است. این حركت‏ها اگر در غرب اوج بگیرند، به دلیل هویت‏های چند پاره سیاسی، در واقع نوعی گریز از مركز به آنها دست می‏دهد؛ نوعی نفی هویت ملی و منافع ملی به آنها می‏بخشد و غرب چگونه می‏تواند آنها را جمع كند؟

صهیونیسم هم نوعی بنیادگرایی است. در این‏جا نیز فقط ابزارها قداست پیدا كردند. در واقع، دو نوع ابزارگرایی یا دو نوع بنیادگرایی داریم. یك نوع كه حقوق اولیه‏ای برای انسان تعریف كرده است و به هیچ وجه حاضر نیست حقوق اجتماعی جدیدی را برای آن تعریف كند. لیبرالیسم، همین گونه است و در برابر آن سوسیالیست‏ها هستند كه یك دسته حقوق اجتماعی را برای انسان تعریف كرده‏اند؛ ولی حاضر نیستند حقوقی فردی برای آن تعریف كنند. بنیادگرایی دوم، كه غیر خفیف است، اساسا نگاهی ابزارگرایانه دارد. تفكر اولیه، تأمل اولیه ندارد. به این سؤال پاسخ نمی‏دهد كه این متن برای چه آمده است و در واقع می‏خواهد چه نیازی را تأمین كند؟ صرفا به متن توجه دارد؛ یك درك پیشین از متن ندارد، یك درك از انسان قبل از متن ندارد و به همین خاطر متن برای او مقدس شمرده می‏شود؛ صهیونیسم هم همین طور است.

من فكر می‏كنم دعوا بر سر این است كه نیروهای مترقی و خواهان پیشرفت در هنگام بررسی و تدوین گفتمان ترقی و پیشرفت راهی را دنبال كردند كه بیگانه با فرهنگ و سنت بود و به همین خاطر قرائت آنها همانند قرائتی بود كه در مشروطه اتخاذ شد. در چنین شرایطی باید این انتظار را داشته باشیم كه برخی در نقطه مقابل، واكنشی از صنف همان گفتمان، نشان دهند. هرجا كه در این كشورها قرائتی از ترقی و پیشرفت اتفاق افتاد كه هم نظر به آینده داشت و هم توجه به تحول و تغییر و هم بیگانه با فرهنگ و سنت و اقشار مختلف اجتماعی نبود، موفق عمل كرد. مثل گفتمان انقلاب اسلامی كه نیامد هرچه را كه در لایه‏های سنتی ما بود، احیا كند. انقلاب اسلامی نگاهی به آینده دارد؛ آمد كه تغییر گسترده‏ای در سطح نظام اجتماعی ایجاد كند؛ نه این‏كه لایه‏هایی را كه باعث پیشرفت می‏شوند، كنار بزند. از این رو می‏بینیم مردم استقبال می‏كنند.

در درازمدت، جریان عالم به سمت و سویی است كه در واقع ما به یك بنیادگرایی و اصول‏گرایی حقیقی و توجه به حقوق انسانی گرایش پیدا خواهیم كرد و فكر نمی‏كنم در درازمدت تقسیم‏بندی عالم به همین سبكی باشد كه الان هست. به رغم این كه آمریكا یك موفقیت نسبی به دست آورد؛ اما در پس این موفقیت نسبی، یك شكست را می‏بینم. این شكست، شكست سخت‏افزار در برابر نرم‏افزار است. من حتی اعتقاد به نوعی فلسفه تاریخ دارم كه نهایتا نیروهای الهی و توحیدی بر نیروهای شیطانی فائق می‏آیند و سرانجام بین تمدن‏های الهی و تمدن‏های مادی و شیطانی، درگیری و ستیز تمام‏عیاری رخ می‏دهد. من پیش‏بینی می‏كنم كه آمریكا در نظام جدید بین‏الملل نقش چندانی ندارد.

اشاره

توجه به مفهوم بنیادگرایی به منظور شناخت درست این جنبش اجتماعی، به‏ویژه در وضعیت كنونی جهان، كاری ضروری است كه همه اندیشمندان و سیاست‏مداران مسلمان را به یاری می‏طلبد. چنان كه آقای عماد افروغ نیز به خوبی اشاره كرده است، آنچه امروز در ادبیات سیاسی به عنوان بنیادگرایی و اصول گرایی مطرح است، در واقع دو گفتمان متفاوت با دو پارادایم ذهنی مختلف است. به نظر می‏رسد كه این واژگان نیز به طور همزمان در این دو گفتمان تولید شده و با گذشت زمان در هر عرصه، برای خود حوزه معنایی خاصی پیدا كرده است. در این راستا، تلاش آقای افروغ جای تقدیر و تأمل دارد.

  1. بنیادگرایی حقیقی از نظر ایشان به معنای پذیرش بنیادهای ثابت حقوقی، در عین توجه به تحولات زمان، برای دست‏یابی به اهداف حقوقی پیش‏بینی شده است. در مقابل، بی‏توجهی به فلسفه فقه و نگرش جزیی به احكام و حقوق را نوعی تحجر و بنیادگرایی منفی می‏داند. نكته مهم این است كه اولاً مرز میان این دو تعریف چندان روشن نیست و نمی‏توان معلوم كرد كه بنیادگرایی حقیقی، اصالت را به «حقوق» می‏دهد یا اهداف و مقاصد آن. ثانیا باید توجه كرد كه از دیدگاه فقه شیعه، تنها تا حدودی می‏توان به فلسفه احكام و جنبه‏های فلسفی حقوق توجه كرد و در بسیاری موارد باید حقوق شریعت را به عنوان یك دستور تعبدی پذیرفت.
  2. به نظر می‏رسد كه آقای افروغ، مفهوم بنیادگرایی را بیشتر با تكیه بر حوزه حقوق و تكالیف، تعریف و تفكیك كرده است. هر چند مسأله اصلی بنیادگرایی در سال‏های اخیر معمولاً بر محور حقوق سیاسی و قضایی چرخیده است؛ اما ریشه اصلی این اندیشه و مقابله مخالفان را باید در ابعاد تئوریك آن جست‏وجو كرد.
  3. ایشان معنای سفت و سخت بنیادگرایی را ابزارگرایی می‏داند. بنیادگرایی در این معنا، در نقطه مقابل بنیادگرایی جمودگرا قرار می‏گیرد. ظاهرا آقای افروغ دو نوع بنیادگرایی منفی را در دو سوی بنیادگرایی اصیل قرار می‏دهد؛ یعنی بنیادگرایی غیر حقیقی یا چنان بر اصول تأكید می‏كند كه از شناخت اهداف و نقش شرایط زمانه در تحقق درست غایات وامی‏ماند؛ یا آن چنان بر ابزار و وسایل تأكید می‏كند كه اهداف و بنیادها را فرو می‏گذارد. هر چند این مطلب به خودی خود قابل پذیرش است؛ اما باید روشن ساخت كه با چه قرینه و مجوزی می‏توان ابزارگرایی را به عنوان بنیادگرایی متصف ساخت.

.


.

فایل pdf مقاله بنیادگرا ، ابزارگراست

.


.

این مقاله حاصل گفتگویی کوتاه با عماد افروغ ، جامعه شناس و استاد دانشگاه تربیت مدرس و حوزه می باشد .

نویسنده: عماد افروغ

منبع: انديشه جامعه، ش 21

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *