عقل ابزاری است که خدا به تمام مردم جهان فارغ از اینکه در چین زندگی کنند یا در حجاز، عطا کرده است. پیامبران خدا برای این مبعوث نمیشدند تا پیامهایی مرموز و فراعقلی را از خدا به انسانها برسانند، بلکه برعکس میکوشیدند مردم را از باورها و رفتارهای نامعقول نجات دهند. جامعهای که بر اساس عقل و فطرت زندگی میکند، بر دین پیامبران خداست حتی اگر نامی از پیامبران نشنیده باشد و با کتابهای آنان آشنا نباشد. برعکس، فرقههای مذهبی که دائما نام خدا و پیامبرانش را به زبان میآورند اما باورها و رفتارهای نامعقولی دارند، از دین پیامبران خارجند.
قرآن در سورههاي مدنی اصحاب پیامبر را با این عبارت مخاطب قرار داده است:
– يا أيها الذين آمنوا: اي كساني كه ايمان آورديد!
اين عبارت را به صورتهاي ديگري نيز ترجمه كردهاند که دقیق نیست:
– اي مؤمنان!
– اي اهل ايمان!
– اي افراد باايمان!
در اصلِ عبارتِ قرآني نكتهاي مهم وجود دارد: قرآن مؤمنان را با فعلشان خطاب كرده است؛ فعلی که در گذشته انجام دادهاند. ايمان آوردن يك فعل است. فعل بر انجام دادن كاري یا روی دادن حالتی در زماني معين دلالت ميكند. هر يك از اصحاب پیامبر در مدینه ميدانست كي ايمان آورده است. بعضي پيش از هجرت ايمان آورده بودند، بعضي پس از هجرت. بعضی در جوانی ایمان آورده بودند، بعضی در پیری. كساني كه ايمان آورده بودند، فعل ایمان را به اختیار خود در زمان معيني انجام داده بودند. مؤمنان میتوانستند داستان ایمان آوردن خود را برای دیگران شرح دهند.
بر خلاف اصحاب پیامبر، اگر از متدینان سنتی بپرسیم کی ایمان آوردهاند، زمان و چگونگی وقوع این فعل را به یاد نمیآورند. حتی متخصصان مذهبی هم نمیتوانند به روشنی بیان کنند که در چه سنی و پس از چه تأملاتی ایمان آوردهاند. آنان تا جایی که به یاد میآورند ایمان داشتهاند. در دینداریِ موروثیِ مبتنی بر «تبعیت» کسی ایمان نمیآورد، بلکه اعتقادات خود را به ارث میبرد.
پیامبر ایمان آورد و پیروانش نیز ایمان آوردند: آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه والمؤمنون. پیامبر پیش از آن نمیدانست ایمان چیست: ما کنت تدری ما الکتاب ولا الإیمان. به تصریح قرآن، پیامبر دورانی را در ضلالت گذراند و سپس خدا او را هدایت کرد: ووجدک ضالا فهدی.
پس از هجرت به مدینه، کسانی بودند که نزد پیامبر میآمدند و ادعا میکردند ایمان آوردهاند و پیامبر ادعای آنان را رد میکرد: قالت الأعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا. در فرقههای سنتی مذهبی هم کسی نمیتواند ادعا کند ایمان آورده است و اگر بخواهد حقیقت را بپذیرد باید بگوید که باورهای مذهبی خود را به ارث برده است.
اگر کسی زمانی در زندگی خود ایمان آورده باشد، باید بتواند زندگی خود را به دو دوره تقسیم کند و بگوید که پیش از ایمان آوردن چه اعتقاداتی داشته است و پس از ایمان آوردن چه تغییراتی در باورهای مذهبی او پیش آمده است. کسی که ایمان آورده است، تحولی فکری را در مقطعی از زندگی خود تجربه کرده است. پیامبر و تمام اصحاب او این انقلاب درونی را پشت سر گذاشته بودند.
فعل «ایمان» مانند افعال دیگری چون «هجرت» و «جهاد» است. به کسی میتوان مؤمن گفت که ایمان آورده باشد، همان گونه که به کسی میتوان مهاجر یا مجاهد گفت که هجرت یا جهاد کرده باشد. گروهی از مؤمنان در جهاد شرکت میکردند و گروهی شرکت نمیکردند. قرآن میگوید این دو گروه یکسان نیستند: لا یستوی القاعدون من المؤمنون غیر أولی الضرر والمجاهدون. عبارت «الذین جاهدوا» را تنها برای کسانی میتوان استفاده کرد که فعل «جهاد» را انجام داده باشند. «الذین آمنوا» هم تنها به کسانی اشاره میکند که ایمان آورده باشند.
پیامبر در ابتدای دعوتش مخاطبانش را با عبارت «یا أیها الناس» خطاب میکرد. اگر مخاطبان ایمان میآوردند، آن گاه به آنان با عبارت «یا أیها الذین آمنوا» خطاب میشد. پیش از اینکه کسی ایمان بیاورد، اگر مانند اهل کتاب به خدا ایمان داشته باشد و بسیار متدین و متشرع و مذهبی و مقید هم باشد، باز هم در زمرهی «ناس» و «اُمّیون» قرار دارد، نه «الذین آمنو». اهل کتاب به خدا و آخرت و پیامبران و فرشتگان ایمان دارند، اما آنان هم «الذین آمنوا» نیستند. بخشی از سنتهای اهل کتاب به پیامبران بر میگردد و بخشی هم آیینهایی است که از پدران خود به ارث میبرند. مردم تا زمانی که سنتهای موروثی پدران خود را نقد و اصلاح نکنند، در زمرهی «الذین آمنوا» قرار نمیگیرند.
ما امروزه اصحاب پیامبر را به نام «مُسلمین» میشناسیم، اما جالب است توجه کنیم که قرآن هرگز هنگام سخن گفتن با آنان از عبارت «یا أیها المسلمون» استفاده نکرده است و به جای آن همواره عبارت «یا أیها الذین آمنوا» را به کار برده است. صفت «مُسلِم» در قرآن عام است و نام اختصاصی پیروان پیامبر خاصی نیست. بر خلاف دیدگاه سنتی، محمد بنیانگذار اسلام نبود، بلکه احیاگر آن بود. اسلام با محمد آغاز نشد.
محمد در دین از «ملت ابراهیم» پیروی میکرد. ابراهیم نیز در ابتدا با خورشیدپرستان و ماهپرستان همراه و همزبان شد: فلما رأی الشمس بازغة قال هذا ربی. برای کسانی که بر اساس قاعدهی تبعیت «مسلمان» به دنیا آمدهاند و تا جایی که به یاد میآورند مسلمان بودهاند، دشوار است بپذیرند که پیامبری چون ابراهیم زمانی در کودکی با مشرکان همراه و همکیش بوده باشد. بر خلاف تلاشهای مفسران سنتی برای تغییر معنی آیاتی از قرآن که به گمراهی اولیهی بعضی از پیامبران و همراهی طبیعی آنان با سنتهای قومی و سپس خروج آنان از آیین پدرانشان اشاره میکند، مراحل تحول فکری پیامبران بزرگی چون ابراهیم و محمد آن گونه که در قرآن بیان شده است به واقعیت و حقیقت نزدیکتر است و همین هم هست که آنان را به الگوهای اصلاح سنتهای مذهبی تبدیل میکند: قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم والذین معه.
دین پیامبران پس از مدتی به آیینهایی موروثی تبدیل میشود و در سیر تاریخی و بسط جغرافیایی خود به انواع تحریفات و بدعتها آلوده میشود و مشروعیت اولیهی خود را از دست میدهد. این دینِ بادآوردهی موروثی که بدون هیچ زحمتی از پدران به فرزندان منتقل میشود چیزی نیست که کسی به تبعیت از آن مفتخر باشد و آن را باعث سعادت و رستگاری خود بداند. مشرکان و اهل کتاب در حجاز صدها سال پس از ابراهیم و موسی و عیسی همچنان تصور میکردند که باورها و رفتارهایشان بر دین پیامبران منطبق است و محمد انحرافات بزرگ آنان را مشاهده میکرد و در صدد نقد و اصلاح آنها بود.
اگرچه اکثریت دینداران سنتگرا هستند و کسی هم نمیتواند به زور آنان را از راه پدرانشان باز دارد، اما اینان هم باید بیاموزند که دیدگاههای متفاوت دگراندیشان را در نقد عقایدشان تحمل کنند. پیامبران، دگراندیشانِ جهان قدیم بودند و دیدگاههای آنان هم برای سنتگرایان بسیار عجیب و شاذ و آزاردهنده بود: أجعل الآلهة إلها واحدا؟ إن هذا لشیء عجاب!
یکی از پیامدهای سنتگرایی در دین تحریف «کتاب» است. باورهای سنتی والدین پیش از تعالیم کتاب به کودک منتقل میشود و کودک پس از بلوغ عقلی ممکن است متوجه شود که بعضی از باورهای سنتی با کتاب ناهماهنگ است. در این موارد یا باید سنت را تغییر داد و با کتاب هماهنگ کرد که برای سنتگرایان کار دشواری است، یا معنی عبارات کتاب را عوض کرد و آن را با سنت هماهنگ کرد که کار آسانتری است. نمونهای از باورهای موروثی مذهبی این است که میگویند پیامبران و پیشوایان دینی مرتکب هیچ خطا و گناهی نمیشدند و اگر آیاتی از قرآن به گناه آنان اشاره کند معنی آیات را عوض میکنند تا با سنت سازگار شود. آیاتی از تورات و انجیل را هم که به شکل آشکارتری این عقیده را نقض میکند به حساب عدم اعتبار تورات و انجیل میگذارند و کتابهایی را که قرآن تصدیق کرده است تکذیب میکنند. بخشی از انتقادات پیامبر به اهل کتاب این بود که آنچه آنان ادعا میکردند با کتاب مغایرت داشت و آنان سخنان کتاب را میپیچاندند: وإن فریقا منهم یلوون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب وما هو من الکتاب.
بر خلاف تصورات رایج، اعراب حجاز پیش از بعثت محمد به تبعیت از پدرانشان بسیار متدین بودند و محمد با همین متدینان سنتی درگیری فکری داشت. آيات متعددي از قرآن نشان ميدهد كه مردم حجاز نه تنها به خدا عقیده داشتند، بلكه تنها او را آفريننده و گردانندهي جهان ميدانستند. قرآن از همين متدینان انتقاد ميکرد و آنان را مشرك ميخواند. مشركان متديناني سنتي بودند كه باورها و رفتارهاي ديني خود از پدرانشان به ارث ميبردند.
مشرك يعني كسي كه براي خدا شريك ميگذارد، بنابراين مشرك در درجهی اول به خدا عقيده دارد. كسي كه به خدا عقيده ندارد، نميتواند مشرك باشد. ترجمهي مشرك به بتپرست دقيق نيست. ممكن است كسي بتپرست باشد، اما به خدا عقيده نداشته باشد. چنين كسي را نميتوان مشرك خواند. مشرکانِ اهل کتاب امروزه در برابر چشم ما هستند و میتوانیم طرز فکر آنان را مطالعه کنیم و با قرآن تطبیق دهیم.
مشركان و کافران پيروان سنتي ابراهيم و موسي و عيسي بودند و به خدا عقيده داشتند، اما افزودنیهای غیرمجازی را هم به دین پیامبران وارد کرده بودند. عقيدهي راسخ مشركان به خدا در آيات متعددي از قرآن منعكس شده است:
– بگو اگر ميدانيد زمين و آنكه در آن است از آنِ كيست؟ خواهند گفت خدا. بگو پس آيا پند نميگيريد؟
– بگو خداوند آسمانهاي هفتگانه و عرش عظيم كيست؟ خواهند گفت خدا. بگو پس آيا پروا نميكنيد؟
– بگو اگر ميدانيد كيست كه ملكوت هرچيزي به دست اوست و پناه ميدهد و پناه نميگيرد؟ خواهند گفت خدا. پس چگونه فريفته شدهايد؟ (مؤمنون: 84 تا 89)
– بگو كيست كه شما را از آسمانها و زمين روزي ميدهد، يا كيست كه مالك گوش و چشم است، و كيست كه زنده را از مرده بيرون ميآورد و مرده را از زنده بيرون ميآورد، و كيست كه كار را تدبير ميكند؟ خواهند گفت خدا. بگو آيا پروا نميكنيد؟ (يونس: 31)
– و اگر از آنان بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است و خورشيد و ماه را تحت فرمان دارد، البته ميگويند خدا. پس چگونه بيراهه ميروند؟ (عنكبوت: 61)
– و اگر از آنان بپرسي چه كسي از آسمان آب فرستاد و زمين را بعد از مرگش زنده كرد، البته ميگويند خدا. بگو ستايش از آنِ خداست. اما بيشترشان نميفهمند. (عنكبوت: 63)
– و اگر از آنان بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را خلق كرد، البته ميگويند خدا. بگو ستايش از آن خداست، اما بيشترشان نميدانند. (لقمان: 25)
– و اگر از آنان بپرسي چه كسي آنان را آفريد، البته ميگويند خدا. پس چرا بيراهه ميروند؟ (زخرف: 78)
با وجود اعتقاد مشرکان به خدا، آنان در زمرهی «ناس» بودند، نه «الذین آمنوا». آنان را میشد با عبارت «یا أیها الناس» خطاب کرد، اما نمیشد به آنان «یا أیها الذین آمنوا» گفت.
مشرکان خدا را باور داشتند و شرک آنان هم وسیلهای برای رسیدن به خدا بود. آنان از میان بندگان خدا کسانی را شفیع خود و خدا میکردند و در دعا در کنار خدا قرار میدادند: الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم. استفاده از دعاهایی که مخاطب آن علاوه بر خدا بندگان مقرب خدا هستند و رازونیاز با این مقربانِ متوفی، سنتی رایج در میان بسیاری از فرقههای موسوم به اسلامی هم هست.
باور مشركان به خدايي كه جهان را آفريده است و امور را تدبير ميكند مانند باور پیامبر و اصحاب او بود. بنا به آياتی که از قرآن نقل شد، مشركان عقيده داشتند كه خدا خالق، رازق، مدبر، مالك، مجير، محيي و مميت است. مشرکان این صفات را به شفيعان خود نسبت نمیدادند. با اين حال مشركان در آیینهای مذهبی به شفيعان خود نيز متوسل میشدند. این رفتار را امروزه در آیینهای اهل کتاب به روشنی مشاهده میکنیم. از نظر اینان خالق و رازق خداست، اما قدیسان هم وسایل رسیدن به خدا هستند و حاجات خود را از طریق آنان طلب میکنند. از آنجا که قدیسان از دنیا رفتهاند، مشرکان ناچارند مجسمهها یا علاماتی از آنان بسازند و با این نمادها رازونیاز کنند. قرآن میگوید اگر تمام این بتها جمع شوند نمیتوانند یک مگس را هم خلق کنند: إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له.
متدینان سنتی در کنار بدعتهای عقیدتی پدران خود، رفتارهایی قبیح و غیراخلاقی را هم وارد دین میکنند. قرآن از کسانی سخن میگوید که وقتی مرتکب کار زشتی میشوند میگویند آن را از پدرانشان آموختهاند و خدا هم به آن فرمان داده است: وإذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیه آباءنا والله أمرنا بها. نمونهای از این رفتارهای مذهبی ابداعی که فاعلان گمان میکنند با عمل به آن صواب میکنند، در تصویر زیر ملاحظه میشود. کودکان هم این رفتارها را به تبعیت از والدینشان و به نام دین و مذهب به ارث میبرند.
نه تنها مردم عامی، که رهبران مذهبی هم که از درون همان مردم عامی بر میخیزند چنین رفتارهای قبیحی را تجویز میکنند. در حقیقت این آیین مذهبی در گذشته هیچ قباحتی نداشته است و امروزه هم بیشتر به خاطر تعارف با جهان مدرن است که بعضی از آن جلوگیری میکنند. انتقادات پیامبر از اعراب جاهلی از همین جنس است: انتقاد از رفتارهای جاهلانه و گاه شرمآوری که به نام دین ظهور میکند.
مشرکان جانورانی شاخودمدار نبودند، بلکه انسانهایی عادی مانند دیگران بودند. پیامبران هم بشری مانند دیگران بودند که از میان مردم قوم خودشان بر میخاستند و میکوشیدند باورها و رفتارهای مذهبی جامعهی خود را اصلاح کنند. مشرکان اهل کتاب امروزه حاضرند و عموما هم انسانهای بیآزار و بااخلاقی هستند، اما محمد با همین مشرکان بر سر باورها و رفتارهای غلطی که به دین نسبت میدادند جدال میکرد. آیینهای عصر جاهلیت و نقد پیامبر بر این آیینها را باید از این دریچه تحلیل کرد.
آیینهای موروثی مذهبی، چه آیینهای اصیل و شایسته چه آیینهای انحرافی و ناشایسته، در کودکی و بیاختیار از طریق والدین و محیط به فرزندان منتقل میشود. حتی در آیینی چون نماز که از احکام مهم و مشترک تمام پیامبران خداست، این انتقال ناآگاهانه صورت میگیرد و بر این انتقال ناآگاهانه اشکالاتی وارد است که در گفتارهای قبلی هم به آن اشاره کردیم. در حالی که در قرآن به درستی بر لزوم انطباق زبان پیامبر با زبان قوم تصریح شده است، کودک عجمزبان در نماز الفاظی نامفهوم را به زبان عربی قرائت میکند. برای کودک یا حتی نوجوان معمولا این پرسش مطرح نیست که چرا باید به زبانی بیگانه با خدا سخن بگوید، یا چرا کتاب مقدسی که باید از آن پیروی کند به زبانی بیان شده است که او حتی نمیتواند آن را درست و روان از رو بخواند. طرح این پرسشها و کوشش برای حل آنها به بلوغ عقلی و وجود روحیهی اصلاحگری در دین نیاز دارد.
انتقال ناآگاهانه و بیاختیار دین از والدین به فرزندان میتواند رفتهرفته انحرافاتی جدی را وارد دین کند که مهمترین آنها توسل به خرافات در لباس مذهب است. در تصویر زیر ظرفی فلزی را مشاهده میکنید که به «جام دعا» یا «جام چهلکلید» معروف است. این جام که یکی از محصولات فرهنگی دوران صفویه است، به آیات قرآن و دعاهای مذهبی و اسامی پیشوایان مذهبی منقوش است. تعدادی کلید هم به آن وصل شده است که نماد گشودن قفل مشکلات است. نیازمندان و گرفتاران با توسل به چنین اشیایی که پیوند خرافات و مذهب است، به دنبال راهی برای حل مشکلات خود میگردند. از چنین جامهایی برای فالگیری و طالعبینی هم استفاده میشده است. از دوران صفویه رسم شده است که نمادهای مشابهی را میتراشند و در آرامگاههای پیشوایان و بزرگان مذهبی و فرزندان آنان نصب میکنند و مردم به آنها متوسل میشوند.
در فقه تصور میشود که پیامبران برای مبارزه با نقاشی و مجسمهسازی مبعوث شدهاند و از این رو فتاوایی در حرمت مجسمهسازی و نقاشی از جانداران دیده میشود که نه توجیه عقلی دارد نه قرآنی. این فتاوا مانند بسیاری از دیدگاههای فقهی دیگر ظاهربینانه و قشری است. سنتگرایان پس از منع استفاده از مجسمهها و تصاویر قدیسان در آیینهای مذهبی، همان عقاید و رفتارهای اهل کتاب دربارهی شفیعان را در قالبهای جدید بازتولید میکنند. این باورها و رفتارها هم مانند سنتهای دیگر در کودکی از والدین به فرزندان منتقل میشود.
در مجادله با اهل کتاب، قرآن نیازی ندارد که خدا را اثبات کند، بلکه میکوشد که غیر خدا را نفی کند: قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله. شعار محوری قرآن لا إله إلا الله است که بر نفی خدایان افزوده شده به خدای یگانهي تورات و انجيل تأكيد میکند. قرآن میکوشد به کسانی که به خدای خالق و رازق معتقدند تفهیم کند که اشيايي مانند مجسمهها و نمادهای قدیسان و افرادي چون عيسي و مريم حتی اگر از آبرومندان نزد خدا و مقربان او باشند، مالک سود و زیان کسی نیستند و نیایش با آنان در دین مجاز نیست. جبرئیل و میکائیل هم از مقربان خدا هستند، اما هیچ پیامبری به آنان متوسل نمیشد و از آنان استعانت نمیطلبید. پیامبران تنها خدا را میپرستیدند و تنها از او یاری میخواستند.
***
دينِ سنتی بخشي از ميراث فرهنگي است، همچنان كه زبان نيز بخشي از ميراث فرهنگي است. كسي نميتواند بگويد كه پس از بررسي زبانهاي مختلف جهان، فارسي را شيرينترين زبان ديده است و به آن ایمان آورده است و آن را براي گويش خود انتخاب كرده است. زبان مادري از پدر و مادر و محيط به انسان منتقل ميشود و فرد آن را انتخاب نميكند و به آن ایمان نمیآورد. ممکن است بنا به قانون تبعیت در فقه سنتی بتوانیم خود را از زمان انعقاد نطفه مسلمان بدانیم، اما نمیتوانیم بگوییم که ما در زمان انعقاد نطفه یا در زمان ولادت ایمان آوردهایم. ايمان آوردن فعلي ارادي است و عقل و آزادی پیشنیاز آن است:
– اگر خداوندت ميخواست تمام كساني كه در زمين هستند ايمان ميآوردند. آيا تو مردم را مجبور ميكني كه مؤمن شوند؟ كسي جز به خواست خدا ايمان نميآورد. و او ناپاكي را در كساني قرار ميدهد كه نمیاندیشند. (يونس: 99 و 100)
ایمان آوردن در گرو نقد و اصلاح دینداری سنتی است که معمولا با تشویش ذهنی همراه است و واکنش خشمآلود متدینان سنتی را در پی دارد. محمد و پیروان او از معدود کسانی در طول تاریخ بودند که به معنی واقعی کلمه ایمان آوردند و بهای سنگینی هم برای آن پرداختند. پس از پیامبران، میلیاردها انسان که دینی موروثی دارند همچنان خود را دنبالهرو پیامبران میپندارند، بدون اینکه مانند آنان ایمان آورده باشند.
نگاهی به ادیان و مذاهب در سراسر جهان نشان میدهد که اکثریت قریب به اتفاق مردم باورهای دینی خود را مانند سایر ویژگیهای فرهنگی از خانواده و محیط به ارث میبرند: إنا وجدنا آباءنا علی أمة وإنا علی آثارهم مهتدون. بعضی از ویژگیهای فرهنگی موروثی مانند زبان مادری در بزرگسالی نیازی به اصلاح ندارد، اما بعضی دیگر مانند رسوم غلط دینی نیاز به اصلاح دارد.
اولین و مهمترین مرجع انسان برای هدایت عقل اوست. عقل ابزاری است که خدا به تمام مردم جهان فارغ از اینکه در چین زندگی کنند یا در حجاز، عطا کرده است. پیامبران خدا برای این مبعوث نمیشدند تا پیامهایی مرموز و فراعقلی را از خدا به انسانها برسانند، بلکه برعکس میکوشیدند مردم را از باورها و رفتارهای نامعقول نجات دهند. جامعهای که بر اساس عقل و فطرت زندگی میکند، بر دین پیامبران خداست حتی اگر نامی از پیامبران نشنیده باشد و با کتابهای آنان آشنا نباشد. برعکس، فرقههای مذهبی که دائما نام خدا و پیامبرانش را به زبان میآورند اما باورها و رفتارهای نامعقولی دارند، از دین پیامبران خارجند.
با توجه به تأکید پیامبران خدا بر عقلانیت و پرهیز از تقلید ناآگاهانه از پدران، هر نسل باید به نقد و اصلاح سنتهای مذهبی نسل قبلی بپردازد تا انحرافات کوچک و نوظهور به انحرافات بزرگ و کهنه تبدیل نشود. حتی اگر فرض کنیم که پدران ما کاملا به دین پیامبران وفادار مانده باشند و هیچ انحرافی از احکام و تعالیم آنان صورت نگرفته باشد، باز هم توقف بر پارهای از فروع و اصرار بر اجرای بعضی از احکام محلی پیامبران در زمان و مکانی دیگر غلط است.
این سخن مهم قرآن که دین محمد همان است که به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هم سفارش شده است، راه را برای اصلاحات بنیادی در اندیشهی سنتی دینی هموار میکند. هزاران سال پس از نوح، دعوت محمد باز هم همان دعوت نوح بود: ولقد أرسلنا نوحا إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره، أفلا تتقون؟ با وجود بعثت پیامبرانِ بسیار، سنتگرایان مذهبی هنوز نتوانستهاند پیام آنان را درک کنند و با این دعوت سادهی پیامبران خدا که ستون فقرات تعالیم همهی آنان را تشکیل میدهد کنار بیایند و در هر دوره بتهای جدیدی را ابداع میکنند: زمانی خورشید و ماه؛ زمانی عیسی و مریم؛ و زمانی مجسمه و قبر.
بر خلاف دیدگاه فرقههای موسوم به اسلامی، قرآن به مؤمنان آموخته است که بین پیامبران فرق نگذارند و به کتابهای همهی آنان ایمان داشته باشند. این در حالی است که هویت مذهبی فرقههای اهل قرآن مانند فرقههای اهل کتاب با محوریت یک پیامبر خاص و یک کتاب خاص تعریف میشود. تأکید بر برتری یک پیامبر خاص و استفاده از اصطلاحاتی چون «پیامبر اعظم» و «پیامبر اکرم» و تکذیب و تحقیر کتابهای پیامبران دیگر، همگی بر خلاف قرآن است و نشان میدهد که باورهای سنتی شیعیان و سنیان با باورهای محمد و پیروان او اختلاف اساسی دارد.
ممکن است تصور شود که تمرکز بر یک پیامبر خاص و یک کتاب خاص باعث همگرایی و جلوگیری از تفرق میشود، اما آنچه در عمل دیده میشود نادرستی این تصور را نشان میدهد. با توجه به تعدد پیامبران، هر گروه از سنتگرایان با تعریف دینِ خود با محوریت تعالیم یک پیامبر خاص، نه تنها دین مشترک پیامبران را به ادیان گوناگون تبدیل میکنند و از درک پیام مشترک پیامبران باز میمانند، بلکه در درون هر یک از این ادیان هم با یکدیگر بر سر جزئیات رفتاری و گفتاریِ آن پیامبرِ خاصِ مجادله میکنند و به مذاهب مختلف متفرق میشوند. تفرقهی ادیان و مذاهب سنتی یکی از نشانههای دوری پیروان این ادیان و مذاهب از دین واحد پیامبران خداست، تفرقهای که در قرآن از آن بسیار انتقاد شده است.
.
.
دین و آزادی (17): ای کسانی که ایمان آوردید!
نویسنده: ابوالفضل ارجمند
.
.
منبع: سایت نیلوفر
.
.