پیشگفتار
برای یک ملت چه دردناک و چه سخت است که از خدمتگزاران و ولینعمتان و گنجهای واقعیاش بیخبر ماندهباشد.
مجید رهنما از آنگونه گنجهای ماندنی است که نه همچون دلارهای نفتیِ بیزبان و پر زیان، نه مثل تاجهای کیانی و الماس های کوه نور و دریای نور و مرواریدهای سیاه و برجهای عظیم و تپهها و کوههای ایلغارشده از زخم بولدوزرهای ویلا ساز و معدن یاب، و … در معرض و محکوم به اختلاس و سرقت و فنای فوری و آتی و البته قطعیاند؛
بل، گنجی است از آن دست که فردوسی از آن یاد کرد، گنجی که
“از باد و باران نیابد گزند!”
مجید رهنما حضورش را در جهان اندیشه تا انسان هست، حفظ خواهد کرد، چه به نام، و چه بینام!
کلام و عمل رهنما، همچون کلام و عمل گاندی، “حرف و عمل” از اکنون و آینده است.
کلام او، چه بسا که به کام همهی ما شیفتگان و آلودگان و مبتلایان به همراهی و همرنگیِ جهانی با مدرنیسم و توسعه از نوع غربی، تلخ به نظر بیاید، اما او تفاوت فلاکت همگانی با قناعت و وارستگی و “الفقر فخری” را بخوبی تئوریزه کرده، بطوری که تاکنون کمتر کسی پاسخی در خور به تردیدها و پرسشهایاو و رفیقش ایوان ایلیچ توانسته بدهد. مخاطباناش بیشتر تلاش کردهاند و توانسته اند این پرسشها را به باد فراموشی بسپارند تا غرقهشدن در سیلاب سهمگین پسا-توسعه و پسا-مدرنیته، روالی ناگزیر و ناگریز و تقدیرگونه به نظر بیاید.
یادگار او طرح نویی است که در اندیشهی انسانی در افکنده، چه تاریخنویسیِ نوالهجویِ حکیمفرموده بخواهد یا نخواهد! چه آشفته بازار سفلگی و شیادی و ارادتطلبی، “هزار گونه سخن در دهان و لبْ خاموش” بطلبد یا اندیشهورزان و کنشگران آزاده را وابنهد!
اما ما چه؟!
ما شرمسار از این که از او بیخبر بودیم و ماندیم و شاید هم تا سالیانی دور باز هم بیخبر بمانیم.
.
و اما توسعه:
سالهاست که از چیزی به اسم توسعه میشنویم؛ سالهاست!
این واژه در ولایت ما، بیشتر در کلام اولیای محترم امور و کارمندان عالیرتبه و افرادی که کارشناس یا پژوهشگر رسمی یا غیررسمیِ امور و علوم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شناخته میشوند شنیده میشود، در سخنرانیها، مکتوبات اداری و در کتابها و مقالات. ترکیب اضافیِ تازه ای هم برایش پیدا شده، مثل توسعهی پایدار و شاید انواع دیگر توسعهی …
اما معنیِ عملی اش چیست؟
معنی عملی و “واقعا موجودش”، همان مسیری است که همهی مردم سراسر جهان فعلا دارند طی میکنند، تقریبا از همان دورانی که تکنولوژی و کالای محصول تولید انبوه ماشینهای پیشرفتهتر از قیچی و داس و ارهی دستی، وارد زندگیشان شدهاست و به اصطلاحِ خود مصرفکنندگان، زندگی را مثلا راحتتر کردهاست؛ تا آنجا که آرمان نهاییاش عملی شود:
آرمانِ “از جات تکون نخور، لازم نیست! همه چی میاد ور دستات.”
نمونهی دم دستیِ تحقق این آرمان در دستگاه دورکنترل تلویزیون است که به تو کمک میکند بینیاز از بلند شدن از جای خودت، در حالی که تخمهات را داری میشکنی، کانال عوض کنی یا صدا را کم و زیاد کنی.
اگر دست فنّاوری باشد و تو هم پولش را داشته باشی، برایت کارها را آنچنان ردیف میکنند که حتما “از جایت تکان نخوری.”
نمونهی دیگرش، صنعتی به اسم توریسم و حواشیِ آن [و نه سفر برای زیارت انسان و تجربه و زیستگاهاش] است که برای بعضی جماعات، توسعهزا به حساب میآورند و پولزا. صنعتی که عملا در جامعهی بومی، انسانهایی نو را تولید میکند که به عنوان موجود نمایشگاهی و موزهای (اینجا)، با حس حسرت و سرافکندگی یا با حس زرنگیِ کاسبکارانه، چشمانتظار جیبهای “سادهلوحتر”هایی هستند که میشود خدماتی سرهمبندیشده و کالاهایی غالبا تزیینی را به آنان قالب کرد؛ یعنی در کنار بهمریختگی و نابسامانسازیِ فرهنگ جاافتادهتر پیشین و آلایش فرهنگیِ ناسنجیدهی جامعهی بومی با انواع فرهنگهای وارداتیِ ناشناخته و گذری؛ که آنهم خود داستانی دارد دراز!
نمونهی دیگرش: چیزی است به اسم “محصول نقدینهزا” یا “کـَش کراپ”. یعنی تعریف تولید کشاورزی برای کشاورز، بعنوان کنشی برای کسب هر چه بیشتر چیزی به اسم پول، تا با آن بتواند چیزهایی بسیار بسیار متنوع از بازاری خارج از کنترل خود بخرد. یعنی همان واقعیتی که برای تولید کنندگان خردهپای “تک محصول” های کاکائو، قهوه، گردو، پشم، موز، سیب درختی، پیاز و … پیش آمده.
اینجا دیگر حاکمیت “غارت بیجبرانِ محیط زیست” ( اینجا ، اینجا و اینجا )، “مذهب مصرف”، “تولید مصرف و تقاضا” ، “آر. اند دی.ِ تقاضاسازی” ، “چشمهمچشمی در مصرف” و “چشمهمچشمی در سبک زندگی” ، “حرص وحسرت مصرف” ، “بازار مصرف” ، “مکانیزم بازار” ، “ازخودبیگانگیِ کارگر” ، حرص سرمایهدارانه، و تولید انبوه سرمایهداری به میان میآید و دنیایی نو میسازد برای تک تک ما، چه کناره بگیریم یا به طلب سهمی، درگیرش شویم.
این چهرهی آرمانیِ توسعه و “درِ باغ سبز” آن است.
این آرمان احتمالا در ذهن و قلب بیشترجمعیت دنیا ناخودآگاه کاشته شده و اگر واقعیت “موقعیت انسانیِ” هر یک از ما، چه شهری، و چه روستایی اجازه بدهد، غالباً همین را انتخاب میکنیم.
اما بعد از این هدفبندی، ما واقعیتی را در برابرمان داریم به نام آدمها یا جوامع و جماعات توسعهیافته یا توسعهنیافته.
یعنی تقسیمبندی بین گروههای مختلف افراد یا جمعیتها، بر مبنای دوری و نزدیکی به آن چه که الگوهای غربی، به عنوان ملاک مقایسه تعیین میکنند. به این ترتیب، افراد یا جوامع، درون طیفی از این برچسب جا داده میشوند.
مفهوم اصلیِ این اصطلاح اجتماعی، حداقل از ۲۰۰ سال پیشتر به زبانهای اروپایی وارد شده و بعد از آن، از طریق مراودات فرهنگها، دولتها و گروهها یا افرادی که خواستار انتقال همان سبک زندگیِ غربی به عنوان الگوی درستتر زندگی، منتقل شد به زبانهای “غیر” و ملت های “غیر”، به فرهنگها، زبانها و ملتهایی که در دریای جاهلیت بدویِ خود غوطه ور بودند!
امروزه با انواع مردمانی سروکار داریم که از چشم غربیان، توسعه نیافتهاند و یا خود را نسبت به غربیان توسعه نایافته میدانند.
در مقابل، کسانی هم از اوایل قرن بیستم، در جاهای مختلف، شروع کردند به تردید و شک و نقد رادیکال به نتایج حاصل از این نوع تحرک انسانی برای کسب “هرچه بیشتر، بهترتر!”
یکی از پرسشهای شان این بود که چه کسی گفته که غربی حتما خیلی چیزها برای یاددادن به غیر غربی دارد؛ و این که “دیگریِ” غیر غربی، فعلا تا اطلاع ثانوی، باید حتما طرز زندگی را از غربیِ توسعه یافته یاد بگیرد.
دو نفر از مطرح ترین این کسان:
ایوان ایلیچ و مجید رهنما هستند.
ایوان ایلیچ ، فیلسوف رادیکال آموزش و پرورش، همان کسی است که ازو شنیده بودیم:
“درِ دانشگاهها و بیمارستانها را گِل بگیرید تا نسلی سالم و بافرهنگ تحویلتان بدهم.” ( مخملباف و مدرسه خلاقاش ، اینجاو اینجا ، اینجا و اینجا )
مجید رهنما، حقوقدان و اقتصاد سیاسیدان ایرانی، همان کس است که در اعتراض به امنیتی کردن دانشگاهها، پس از چندی، از پست شاهانه وزارت علوم کناره میگیرد و برای خدمت به مردم، به ساخت الگویی از نیکبودی و رفاه واقعی (بهتصورخود در آن زمان) در روستای الشتر اقدام میکند. (بازاندیشی طرح توسعه منطقهای سلسلهی لرستان)
با هم گفتگویی را از این دو میخوانیم:
حالا این دو دوست دیرینه، ۲۶ سال پس از اولین دیدار در تهران و سالها ارتباط نزدیک، در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۴ باز هم در بِرِمِن آلمان روبروی هم نشستهاند؛
صریح، اما دوستانه با هم حرف میزنند.
بهتر است نقد رادیکال این دو به روال همهگیر توسعه و حتی توسعهی پایدار را با هم مرور کنیم.
امید است خوانندهی محترم علاقهمند، با ارجاعاتی که در صفحات پس از گفتگو آمدهاست، با عمق بیشتری بحث را دنبال کند، شاید که گشایشی پیش بیاید.
شاید خود مردم این کرهی خاکی، گامهایی را برای معکوس کردن روندشکستخوردهی دویست سالهی اخیر، در زمینهی نیکبودی، احساس رضایت و سعادت، فراغت و بطالت مفید، “عدالت و آزادی” ، “آرامش، شادی و امید”؛ خوراک سالم و تندرستیِ واقعی، ضروریات اولیه، مسکن شایسته، محو بردگیهای مدرن و از همه .مهمتر،گامهایی در جهت محو صنعت جنگ بردارند
تا ببینیم!
برای خواندن نوشتهی اصلی، لطفا کلیک کنید: همکلامی ایوان ایلیچ و مجید رهنما
گاندی و تولستوی، هر دو، منتقد پیشگام در این نحلهی فکریاند
.
.
همکلامیِ ایوان ایلیچ و مجید رهنما – شمعی در تاریکی باش!
منبع: سایت عدم خشونت
نویسنده: غلامعلی کشانی
ارتباط با نویسنده:
– آدرس کانال تلگرام: @GahFerestGhKeshani
– آدرس فیس بوک: facebook.com/gholamali.keshani
– آدرس ایمیل: [email protected]
.
.