به نظر من بحث دوست عزیز و فاضلم، جناب دکتر یوسف اباذری در سخنرانی اخیر درباره نئولیبرالیسم در آمریکا و ایران اغراقآمیز و غیرمستند و تصویری کاریکاتوری از این دو جامعه است. اگر جناب اباذری قبلا صراحتا متذکر نشده بودند که حامی جامعهشناسی تجربیاند، سخنان ایشان را نقد نمیکردم.
در نظر اباذری گویی اقتصاد سرمایهداری همان اقتصاد لیبرالی و اقتصاد لیبرالی همان اقتصاد نئولیبرالی است. این سه مقوله در بسترهای زمانی و مکانی مختلف صورتهای مختلف گرفته است و از قضا اقتصاد آمریکا از نمونههای پرآسیبتر است که پارهای از نقدهای ایشان به آن وارد است. اباذری در سخنانش بدون اینکه مرادش از معنای نیولیبرالیسم را کاملا روشن کند و تصویری غیرکاریکاتوری از دستاورها و هزینههایش بدهد، از آن همچون نوعی برچسب و دشنام کلی در نقد همهی سیاستهای اقتصادی در ایران و آمریکا در بازهی زمانی چهاردههای استفاده میکند.
سیاستهای کاهش تصدیگری دولتی (نئولیبرالیسم) و مداخله و تصدیگری دولتی را به طور کلی و بدون توجه به شواهد و دادههای تجربی نمیتوان مدح یا ذم کرد. در هر دو کشور آمریکا و ایران هم در دهههای گذشته هر دو نوع سیاست مصادیق عمدهای داشته است. بهتر این بود که ایشان نشان بدهد در کدام زمینهی مشخص سیاستهای نئولیبرالیستی خطا بوده و چه بدیل بهتری داشته است.
اباذری ایران را با امریکا مقایسه میکند، درحالیکه اقتصاد امريكا (یک چهارم اقتصاد جهان) بسیار نئولیبرالیستیتر از ایران است و با جمعيت چهار برابر ايران نصف دولت ایران کارمند دارد. در ایران حکومت قيمت نان، ماست و خودرو را تعیین میکند و بیمهی همگانی و بخش بزرگی از اقتصاد و آموزش دانشگاهی، دولتی و رایگان است و در امریکا حتی چاه نفت و معادن و رسانههای بزرگش در دست بخش خصوصی است.
از نظر اباذری اقتصاد نیولیبرالی هم مسئول اصلی بدبختی امریکا و ظهور ترامپ فاشیست است و هم عامل اصلی بدبختی ایران است (و حاملانش روغنی زنجانی و مسعود نیلی و مکتب نیاوراناند). در حالیکه در آمریکا عوامل مهم دیگری (از جمله خطاهای مدیریت کمپین دموکراتها در این انتخابات) در پیروزی ترامپ نقش داشتند و در ایران هم سیاستهای حلقهی اقتصاددانان دانشگاه شریف و موسسهی نیاوران بیشتر به کاهش تورم و تقویت توسعهی ایران (که سودش به همهی دهکهای اقتصادی رسیده) کمک کردهاند و عوامل موثرتری که به فشار بیشتر به اقتصاد ایران و طبقات فرودست انجامیدهاند هیچ ربطی به سیاستهای این حلقه نداشتهاند. میتوان ایدئولوژی بازار انتقاد را نقد کرد، منتقد بعضی از سیاستهای کاهش تصدیگری دولت در برخی حوزهها مثل آموزش دانشگاهی بود (خودم هم در زمرهی این منتقدانم)، ولی اینقدر انصاف داشت که همهی سیاستهای اقتصادی را به سیاستهای نئولیبرالیستی و همهی سیاستهای نئولیبرالیستی را به سیاستهای مخرب فرونکاست و دستاوردهای مهم این حلقه در بسط رفاه و تقویت اقتصاد ایران را نادیده نگرفت.
در نظر اباذری حامیان سیاستهای نئولیبرال چنان قدرت افسانهای دارند که میتوانند دولتهای موسوی و هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی را اسیر خود کنند. بدون توجه به اینکه دادهها نشان میدهد همهی سیاستهای دولت موسوی و بخش بزرگی از سیاستهای دولت خاتمی و احمدینژاد ضدنئولیبرالیستی بوده است. اباذری در توصیف و تحلیلی «گل و گشاد» و «پت و پهن» و ناسازگار با واقعیتها هم دولتهای اصلاحات و اعتدال و هم اجتماع مردم بر مزار کورش (که آن را فاشیستی میخواند) را نشانههایی از حاکمیت سیاستهای نیولیبرالیستی بر اقتصاد ایران میداند.
اباذری با اتکا به شواهد تجربی نشان نمیدهد چگونه اقتصاد تاخرخره حکومتی و رانتیِ ایران یک اقتصاد نئولیبرالی است و چگونه افزایش تصدیگری دولتِ ناکارآمد ایران میتواند مانع فاشیسم یا فشار اقتصادی به اقشار محروم شود. جامعهشناسی به عنوان علمی تجربی (و انتقادی) جام جهاننمایی ندارد که با یک واژهی تحلیلی مثل «نیولیبرالیسم» هم شکست ترامپ را توضیح دهد و هم عامل فقر در ایران را. اگر اباذری جریان اصلاحات و اعتدال در ایران را مولد نئولیبرالیسم اقتصادی در همهی زمینهها و افزایندهی فقر و تقویتکنندهی فاشیسم میداند باید شواهد و دلایل قانعکنندهای بیاورد. اگر حزب دموکرات امریکا خطا نمیکرد و فرضا به جای هیلاری از سندرز (نمایندهی سوسیالیسم در آمریکا) یا جو بایدن یا الیزابت وارن حمایت میکرد و رئیس جمهور امریکا میشدند، اباذری چه میخواست بگوید؟ حتی نوام چامسکی که اباذری به درستی به نقدهای شنیدنی و مستند به شواهد تجربیاش به جامعه و دولت آمریکا ارجاع میدهد، همهی سیاستهای دولتهای کلینتون و اوباما را سیاستهای نئولیبرالیستی و همهی سیاستهای نئولیبرالیستی را عامل ظهور ترامپ نمیداند.
اگر بخواهیم با اتکا به شواهد و دادههای معتبر دربارهی اقتصاد ایران سخن بگوییم اول باید روشن کنیم «اقتصاد سیاسی ایران» (یا بقول چپها این اقتصاد سرمایهداری خاص ایران) چه سنخی است و چرا؟ نئولیبرال خواندن اقتصاد ایران همانقدر عجیب است که کسی ساختار سیاسی ایران را دموکراسی تمامعیار بداند. اقتصاد ایران اقتصادی ترکیبی و به شدت حکومتی، نفتی و رانتی است. در این اقتصاد منابع کلیدی نه بر اساس «منطق اقتصادی اقتصاددانان» توزیع میشود و نه بر اساس «منطق بازار». اگر در این کشور بازار حاکم بود مینشستیم و آسیبهایش را درمان میکردیم (مثلا با نظام مالیاتی عادلانهتر و مداخلهی هوشمندانه و کارآمد دولت در حوزههای آموزش و بهداشت تامین اجتماعی). اقتصاد ایران هم چوب توسعهنیافتگی و نداشتن بخش خصوصی قوی را میخورد و هم پیاز فحش نئولیبرال بودن از اساتیدی همچون دکتر اباذری. اقتصاد کشوری که کار و زندگی شرافتمندانهی نیروی کار در آن بسیار پرهزینه است، مرکانتیلیستی هم نیست، چه رسد به نئولیبرالی
نه اقتصاد ایران، نه جامعه ایران، نه توسعه ایران، نه گفتمان مسلط ایران (هر چه باشد) هیچکدام نئولیبرالی نیستند. تنها چیزی که میتوان گفت نئولیبرالی است یکی از لایههای گفتمانی (آنهم ضعیف) سیاستگذاران است. اتفاقا حلقهی نیلی و دانشکده اقتصاد شریف هم نئولیبرالیستی نیستند و به جریان اصلی علم اقتصاد (که مقید به تحلیل سنجشگرانهی متغیرهای اقتصادی هستند) متصل است. جالب اینکه این حلقه حتی در دولت روحانی و هاشمی هم حاکمیت بیرقیب نداشتند و همین امروز هم با بخشهای از دولت تنش دارند. در چهار دهه گذشته هم این اقتصاددانان بیشتر منتقد سیاستهای حاکم بودهاند و حکومت هم صرفا وقتی به مشکلات اساسی (مثلا تورم ۴۵ درصدی) میخورد و صرفا در در حد ضرورت دست به دامن امثال مسعود نیلی میشد.
اباذری آدرس غلط میدهد. هر کارشناس اقتصاد ایران میداند که ریشهی اصلی مصائب اقتصادی کنونی در کجاست. اما او دیواری کوتاهتر از دولت روحانی و اصلاحطلبان و اعتدالگرایان نیافته است و هیچ اشارهای به عاملان اصلی کندی توسعه در ایران نمیکند. او توجه نمیکند که اتفاقا ریشهدارترین جریانهای چپگرا و عدالتجو در حاکمیت ایران همین اصلاحطلبان اند. او طوری سخن میگوید که گویی «برادران از ما بهتران» و بدیلهای روحانی میتوانند کشور را از زیر شبح این سرطان نیولیبرالیسم نجات دهند. او به نیروهایی که در توزیع منابع کشور نقش جدیتری دارند (و سیاستهایشان به فساد سیستماتیک و بابک زنجانی و تحریم و تورم و رشد منفی اقتصادی و بیکاری بیشتر انجامید) کوچکترین اشارهای نمیکند و در عوض میگوید خاتمی حامل نیولیبرالیسم بود و نقدی کردن یارانهها هم کار احمدینژاد نبود. اباذری گویی نمیبیند که چند دهه شش تا کانال مشغول دشنام به علم اقتصاد و غرب و توسعه و نیولیبرالیسماند و نیازی به نقد بدون شواهد و ادله نداریم.
این سبک سخن گفتن اباذری (بهعنوان یک استاد چپ انتقادی) با شیوهی بزرگان سنت انتقادی (همچون هابرماس) هم فاصل دارد. در سنت انتقادی بهجای این که آدرس غلط بدهند اتفاقا میکوشند ریشههای اصلی سیاستها و نیروهای مسلط پنهان و آشکار را شناسایی کنند و به نقد بکشند. اما اباذری چنان سخن میگوید که گویی حلقهی غیرقدرتمند نیاوران و استادی شرافتمند و با برنامه پژوهشی در علم اقتصاد همچون نیلی ریشهی ظهور فاشیسم و بسط فقر در ایران است.
اما جامعه ایران تحت تحت سلطهی پنهان نئولیبرالیسم و مکتب نیاوران نیست. اساسا سلطه پنهان در ایران بیشتر «سیاسی» است تا اقتصادی. در هشت دههی گذشته این «سیاست» است که منابع را توزیع میکند نه امثال ابتهاج در سازمان برنامه و بودجهی دولت پهلوی و مسعود نیلی در جمهوری اسلامی. سلطهای که حتی میلیونها رای مردم هم (برخلاف امریکا) به راحتی نمیتواند تغییرات زیادی در آن ایجاد کند و اتفاقا تضعیف امثال روحانی و خاتمی به افزایش این سلط و فقر میانجامد. شاید به تسامح بتوان گفت در عربستان و ترکیه سیاستهای نئولیبرالیستی در حال حاکمیت روزافزوناند اما چه شاهدی برای حاکمیت این نوع اقتصاد در ایران داریم؟
به طور ناخواسته پیامد تحلیل «گل و گشاد» اباذری زدن جریان میانه و عاقلتر و اصلاحجوتر ایران از زمان جنگ تا امروز است. استفاده از فحشگونهی نئولیبرالیسم در توصیف توسعهگرایان ایران یا برچسب فاشیست بر شرکتکنندگان در تشییع جنازهی پاشایی یا مزار کوروش چندان راهگشا و رهاییبخش به نظر نمیرسد. ایشان به عنوان یک اندیشمند چپ انتقادی در دوره مهرورزی کمترین نقدی به جریان احمدینژاد و حامیانش نداشتهاند و امروز دولتی که در پی رفع تحریم و برجام و جذب سرمایه برای اشتغالزایی برای اقشار فرودست است را زمینهساز فاشیسم میخواند.
اینگونه سخن گفتن استاد اباذری در ایران کنونی گرچه به ظاهر «اولترا انتقادی» و جذاب است، اما هژمونی سیاسی پنهان کشور را ناراحت نمیکند. هم فال و هم تماشا است.
اتفاقا اگر بخواهیم مثل خود اباذری حرف بزنیم حرفهای او میتواند تقویتکننده خود «اقتدارگرایی سیاسی» و «تضعیفگر نیروی اصلاحجو و توسعهگرا»ی جامعه باشد، چون او در جامعه ناراضی ایران به صورت رادیکال ادرس غلط میدهد. این گونه سخن گفتن در شرایطی که میدانیم بدیلِ اعتدالگرایان و اصلاحطلبان چقدر به ضرر مردم و موجب کندی توسعه و افزایش فقر است، هر چه باشد روشنگری انتقادی مسئولانه نیست.
.
.
پاسخ جلایی پور به تحلیل اباذری در مورد ترامپ: آدرس غلط می دهید
نویسنده: حمیدرضا جلائیپور
.
.
مطالب مرتبط:
سخنرانی دکتر یوسف اباذری با عنوانِ «عقلانیت و اعتدال در جهان معاصر»
.
.
آقاي جلايي پور توضيح دهند اين همه ثروتمند وابسته به اصلاح طلبان مانند دختر صفدر حسيني با كار آفريني ثروت اندوزي كردند يا رانت؟ از بدو پيروزي انقلاب با حذف تغذيه رايگان از مدارس پولي كردن دانشگاه ها ، حذف كمك هزينه ي تحصيلي دانشجويان و تبديل آن به وام، ايجاد و گسترش مدارس خصوصي، نمايش زندگي واقعي يك كارمند در تلويزيون (سريال آينه). خصوصي سازي (يا خصوصي كردن ثروت عمومي) حذف رايانه ها بر روي نان و مواد غذايي و بالا بردن هزينه ي مواد غذايي به سطخ آمريكا(مواد غذايي در ايران از اروپا گران تر است)سياست هاي مكتب شيكاگو دنبال شد. احمدي نژاد هم بخش مشكل آن را انجام داد. اقتصاد ايران يك تقليد ضعيف از مدل نئوليبرالي است و در كشور هايي كه بازار خوب شكل نگرفته مانند روسيه (يلتسين)منجر به فساد گسترده مي شود تفاوتي بين روساي جمهوري در پيشبرد اين سياست وجود نداشته است.
(( اقتصاد ایران اقتصادی ترکیبی و به شدت حکومتی، نفتی و رانتی است . در این اقتصاد منابع کلیدی نه بر اساس « منطق اقتصادی اقتصاددانان » توزیع میشود و نه بر اساس « منطق بازار » . )) ؛ و افزودن نظریه های میزس و هایک به این معجون طی بیست سی سال گذشته ، وضعی پدید آورده که به قول ملکیان بزرگترین منکر جامعه ماست : « بزرگ ترین منکر اجتماعی در جامعه ما این است که یک انسان نتواند با هشت ساعت کارِ کاملاً شریف زندگیِ خود و خانواده اش را تمشیت و مدیریت کند ؛ یعنی زندگی ای که نتواند همه نیازهایِ خود و خانواده اش را برآورده کند . »
نیروی کاری که با 200 هزار تومان در آزمایشگاه آقایان مدرن « پزشک » یا با مزد کمتر در لایه ضخیم خرده فروشی شهری … کار می کند ، توان خرید شان چندان کاهش یافته که محصولات کارفرمایانی که انواع مالیات غیررسمی را راحت می پردازند اما مزد را بزرگترین هزینه در سبد هزینه های خود جلوه می دهند ، روی دست شان ـ یعنی در انبارها و فروشگاه ها ـ مانده و به فروش نمی رود . تزریق پول به مصرف کننده در قالب وام خرید و … هم مشکل را رفع نمی کند . از کارفرمایان خرده اندیش و کوته نظر توقع نمی رود جور دیگری عمل کنند اما مدعیان علم اقتصاد چرا به چرخه تولید ـ مصرف و الزامات آن بی توجهند ؟!
آقای جلایی پور از جنبه های مختلف درست می گوید اما به گمانم بهتر است به این نکته مهم توجه کند که شکاف درآمدی نقش مهمی در گسست در اصلاحات داشته است . سرآمدان جبهه مشارکت دغدغه های توده میلیونی فرودستان حامی اصلاحات را ندیدند و حتا سازمان مجاهدین انقلاب در بازنویسی مواضع اقتصادی ، متون « لیبرال » را کپی کرد . در این شرایط بود که شعار دم دستی و تنگ نظرانه توزیع 50 هزار تومان ، موجی پدید آورد که نه « اصلاحات » بلکه سیاست به عنوان عرصه مشترک و عمومی را به حاشیه راند . جبهه مشارکت و دیگر مدعیان تقویت جامعه مدنی ، نه تنها سازمان های تخصصی چون نظام پزشکی و نظام مهندسی را « خصوصی » نکردند و برای رهایی سازمان تأمین اجتماعی متکی به مزد نیروی کار از سلطه دولت ، قدمی برنداشتند؛ بلکه نظام پرستاری و نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی به صورت سازمان های اقماری دولت درآوردند و در برابر گرایش های پیشامدنی قومی انفعالی واکنش نشان دادند .