اخیراً مدرسهای، در حوالی مطب من، برنامهای با موضوع ایمنی اینترنتی برگزار کرد که عنوان فرعی آن این بود: «چگونه کودکتان را به هنگام آنلاین بودن، ایمن نگه دارید!» این برنامه، که به همت چند افسر پلیس در تالار مدرسه برگزار شد، عملکرد سامانهای را توضیح میداد که ناماش را «مرکز حفاظت کودکان در مقابل بهرهکشی در فضای اینترنتی» گذاشته بودند. بروشور برنامه این قول را به پدر و مادرهای کودکان پنج تا یازده ساله میداد که با حضور در این برنامه چیزهای بیشتری دربارهی خطرات اینترنت و به ویژه شبکههای اجتماعی خواهند آموخت. من نمیدانم از چه زمانی این را برای کودکان طبیعی دانستند که مجبور باشند پیغامهای اینترنتی را که لزوماً نیت خوبی پشت آنها نیست دریافت کنند، و تشخیص کودکآزارهایی را که در لباس دوستان همسن و سالشان ظاهر میشوند به درک و زیرکیِ خود کودکان واگذار کنند. آدام آلتر در کتاب مقاومتناپذیر این وضع هراسناک را تشریح میکند که: سامانههای ارتباطیِ امروزی، حتی بدون وجود چنین خطراتی نیز، نه تنها سلامت کودکان که سلامت همگان را نشانه گرفته است و تهدید میکند.
من کودکی را میشناسم که پس از آن که عدهی زیادی از هممدرسهایهایش پُستی تحقیرآمیز دربارهی او را به طور گسترده بین خودشان همرسانی کردند خودکشی کرد. یکی از بیمارهای نوجوانام نیز به من گفته که هر شب سه یا چهار بار بیدار میشود تا پیغامهای روی تلفن همراهاش را بخواند، و همین باعث شده است که برای تمرکز داشتن در کلاس درس دچار مشکل شود. هفتهی پیش هم یک مددکار اجتماعی به من گفت که کودکانِ یکی از خانوادههای «در خطر» کاملاً نادیده گرفته شدهاند – به این شکل که مادر خانواده روی کاناپه دراز میکشیده و با تلفن همراهاش بازی میکرده است و بچهها مجبور بودهاند خودشان خودشان را خواب کنند. من یک کودک شش ساله را میشناسم که وقتی راه میرود دستهایاش را روی سینهاش میگذارد و شستهایاش را با سرعت خیلی زیادی حرکت میدهد. او در واقع دارد از حرکات همیشگی پدرش تقلید میکند، هرچند که خودش هنوز گوشی همراه ندارد.
آلتر که در دانشگاه نیویورک بازاریابی و روانشناسی درس میدهد، میخواهد با کتاباش به ما نشان دهد که سازندگان تلفنهای هوشمند، نتفلیکس، و بازیهای اینترنتی نظیر «دنیای وارکرفت»، برای این که ما را کاملاً درگیر آنها کنند، چه ظرافتهایی در برنامهریزیشان به خرج داده و چهقدر برای آنها هزینه کردهاند. او مینویسد: «وقتی بچه بودم، از مواد مخدر میترسیدم. مدام کابوس میدیدم که یک نفر میخواهد مجبورم کند هروئین بکشم، یا میدیدم دارم معتاد میشوم.» پس عجیب نیست که او روانشناسِ اعتیاد شده و در این میان، مخدری که در موردش کار میکند اینترنت بوده است. او در فصلی از کتاب با عنوان «هیچ وقت نشئهی چیزی که خودت ساختهای نشو» مشاهدات خودش را شرح میدهد و مینویسد که استیو جابز، مدیر شرکت اپل، و اوان ویلیامز، مدیر شرکت توئیتر، هیچکدام به بچههای خودشان اجازه ندادهاند با ابزارهایی که صفحات نمایش لمسی دارند بازی کنند.
چند سال پیش، یک برنامهنویس به نام کوین هولش از این که مدت زمان کار با صفحات نمایش از دستاش خارج شده بود نگران شد، و یک برنامک (اپلیکیشن) به نام «مومنت» طراحی کرد که مدت زمانِ کار یک کاربر با صفحهی نمایش را محاسبه میکند (البته این شامل مدت زمان مکالمات تلفنی نمیشود). نتایجی که این برنامک نشان میداد – حتی در مورد افرادی که آنقدر این موضوع برایشان مهم بود که آن را دانلود کرده بودند – شوکهکننده بود: برای ۸۸ درصد این افراد، این مدت زمان بیش از یک ساعت در روز، و میانگین آن سه ساعت در روز بود. کاربران معمولی در طول ۲۴ ساعت ۳۹ بار به صفحهی نمایش گوشیهایشان مراجعه کرده بودند. و این با آمار سال ۲۰۰۸ قابل قیاس نبود که هنوز استفاده از گوشیهای هوشمند رواج پیدا نکرده بود، و بزرگسالان به طور متوسط فقط ۱۸ دقیقه از روز را به استفاده از گوشیهایشان اختصاص میدادند.
اهمیت تمام این نکات در چیست؟ آیا زمانمان را به درستی وقفِ دریافت اطلاعات و درگیر شدن یا تفریح کردن با گوشیهایمان کردهایم و از وقتمان استفاده بردهایم؟ نه لزوماً. آلتر در کتاباش مینویسد: «زندگی از همیشه راحتتر شده، اما این راحتی به وسوسههایمان نیز دامن زده است.» دوران کودکی ویژگیهای خود را از دست داده است. آلتر از قول یک دختربچه که کلاس ششم را تمام کرده، یعنی به سنی رسیده است که تمام همسن و سالهایاش صاحب گوشی همراه شدهاند مینویسد: «دیگر حس نمیکنم بچه ام … از هر کاری که برای سن و سالام طبیعی بود، مثلاً بازیهایی که میکردم، سرگرمیهای هنریام، بازی با اسباببازیهایام، از تمام اینها دست برداشتهام. همهاش تمام شد.»
از منظر ریشهشناسی، معتاد بودن یعنی برده بودن و اعتیادِ رفتاری یعنی «به یک تجربه آنقدر وابسته شویم که اگر تکرار نشود آسیب ببینیم و نتوانیم بدون آن سر کنیم.» آلتر به خوبی میان اعتیاد (زیادهروی در چیزی که لذت میآورد) و وسواس (زیادهروی در چیزی که صرفاً اضطراب و بیقراری را تسکین میدهد) تمایز قائل میشود. برای بسیاری از ما مراجعه به گوشیهایمان به یک وسواس تبدیل شده است.
آلتر در اواسط کتاباش فاش میسازد که طراحها از ابتدا به گونهای این ابزارها را طراحی میکنند که در عمل اعتیاد به آن به وجود بیاید. او روی هدفها دقیق میشود، و این که مثلاً چرا کاربران «فیتبیت» اغلب آنقدر تمرین میکنند که به مرحلهی آسیبدیدگی میرسند؛ او از مخاطراتی میگوید که این نوع بازخوردهای پُرتناقض به همراه دارد، بازخوردهایی که در عین حال در حکم پاداش هم هست (مثل شمارش لایکها) یا اهمیت احساس ترقی و پیشرفت (مثل شمارش تعداد فالوئرها، یا پیش رفتن در یک بازی). او در فصلی که به بازیها پرداخته، نیروی اعتیادآوری را که در سختتر کردن مراحل بازی وجود دارد مورد بررسی قرار میدهد. (بازی تتریس را به یاد میآورید؟) کتاب او چند صفحهی میخکوبکننده دربارهی داستانها و سریالهایی دارد که مخاطب را در هیجان و انتظار قرار میدهد، و همینطور دربارهی قدرت تلویزیونهای اینترنتی. او دربارهی کنش و واکنش اجتماعی چنین مینویسد: «ذهنی که با دوستیهای اینترنتی پرورش یافته است، هیچوقت نمیتواند خودش را با کنش و واکنشها در جهان واقعی مطابقت دهد»، و به مقالهای منتشرشده در سال ۲۰۱۲ ارجاع میدهد که نشان میداد هر تلفن هوشمندی که همینطور بدون هدف در یک اتاق گذاشته شده باشد میتواند رابطهی یک زوج را که تصادفی برای این آزمایش انتخاب شدهاند تضعیف کند، حتی اگر آنها به آن گوشی دست نزنند. این مقاله چنین نتیجهگیری میکرد که «ابزارهای ارتباطی قابل حمل مثل گوشیهای همراه تنها با حضور خودشان میتوانند به طور متناقضی مانع تحکیم پیوندهای بالقوهی انسانی بشوند، و چه بسا رشتههای الفت و صمیمیت را از هم بگسلند»، احتمالاً به این خاطر که حضور آنها میتواند به معنای ارتباط با دیگرانی باشد که غایب اند.
در دههی ۱۹۷۰ ثابت شده بود که اگر برای کبوترها پاداشی که میگیرند قابل پیشبینی نباشد، آنها خیلی جنونآمیزتر به میله نوک میزنند. یک خزمیمون که با قطعه سیمی که به مرکز لذت مغزش وصل است داخل قفس گذاشته شده، آب و غذا را نادیده میگیرد تا فعل و انفعالات ناشی از آن سیم را شدیدتر کند. این آزمایشهای عصبروانشناختی معروف اند، اما آلتر آنها را دوباره تعریف میکند تا نشان دهد که چگونه جدیدترین تکنولوژیها ما را در قفس آزمایش ارتباطی به دام میاندازد. یک معتاد همیشه شانس اندکی برای فرار دارد.
بعضیها این حرفها را جار و جنجال و اغراق میدانند و میگویند هر تکنولوژی جدیدی همیشه بدبینیهایی به همراه داشته است. آن دختری که خودش را کشت ممکن بود بدون این که به خاطر پُست خود مورد تحقیر عمومی قرار بگیرد نیز این کار را بکند. پدر و مادر سربههوا هم همیشه وجود داشتهاند و این موضوع مختص امروز نیست. بیمار نوجوان من ممکن بود بدون آن که به خاطر چک کردن گوشی همراه خود از خواب بیدار شود، باز هم مشکل تمرکز داشته باشد. سقراط میگفت که نوشتن همهی ما را کمحافظه میکند. دستگاه چاپ فشاری کاکستون اقتصادِ کاتبان را ویران کرد. تلویزیون به خاطر عوامانه کردن و سطحی کردن سرگرمیهای مردم مورد نکوهش قرار گرفت. دنیای ارتباطات آمده است که اینجا بماند. بنابراین، آلتر به پدر و مادرها توصیه میکند که، هنگام بحث کردن با فرزندانشان بر سر این موضوعات، تلاش کنند که مهربان، خونسرد، مطلع، و واقعبین باشند، و یادشان باشد که تکنولوژی مشکلات و راه حلها، هردو، را با هم برایمان به ارمغان میآورد. به سادگی میتوان حد استفاده از این ابزارها را کنترل کرد و وبسایتهای مشخصی را مسدود کرد، و لایکها و بازتوئیتها را در شبکهی اجتماعی خود از دید پنهان کرد. این هم خوب است یادمان باشد که وضع موجود چندان نخواهد پایید: تنها هفت سال از آمدن رایانههای تبلتی و نُه سال از آمدن تلفنهای هوشمند به بازار میگذرد، و احتمال دارد که هردوی اینها ظرف ده سال به سرنوشت پیجرها دچار شوند.
رویداد بزرگ بعدی چه خواهد بود؟ احتمالاً واقعیتی مجازی که هماکنون در مرحلهی نوزادی به سر میبرد. زمانهای را تصور کنید که در آن بتوانید دوشادوشِ هر خبرنگار خارجی گام بردارید و ببینید که آنوقت اخبار تا چه سطحی اعتیادآور خواهد بود. یا تصور کنید که خود شما را در صحنهی بازی قرار دهند، ببینید که در آن صورت بازیها تا چه حد اعتیادآور میشوند. فیسبوک دو میلیارد دلار برای آکیولوس پرداخته است و دارد روی برنامکهای آن سرمایهگذاری سنگینی میکند. بسیاری از ما خانوادههایی را دیدهایم که برای غذا خوردن به رستوران آمدهاند اما هریک با صفحهی هوشمندی سرگرم اند و دیگری را نادیده میگیرند. یک دهه بعد، همهی آنها با هدفون ظاهر خواهند شد.
.
.
the school near the GP practice where I work held an internet safety evening recently, subtitled “How to Keep Your Child Safe Online”. It was in the school hall, hosted by police officers, and explained the role of something called the “Child Exploitation and Online Protection Centre”. The blurb on the leaflet promised parents of children between five and 11 would learn more about the dangers of the internet, and in particular, social media. I’m not sure when it became normal for kids to have to cope with malicious online messages, and be savvy about paedophiles masquerading as peers. In Irresistible, Adam Alter makes the frightening case that even without these hazards, modern connectivity threatens the health of not just our children, but everyone.
A child I knew of killed herself after a humiliating post was shared widely around her school. An adolescent patient told me that he wakes three or four times each night to check his phone for messages, and struggles to concentrate in class. Last week a social worker told me that children in an “at-risk” family were being neglected – the mum lying on the sofa playing with her phone while the kids put themselves to bed. I know a six-year-old who walks with his hands held to his chest, thumbs blurred by movement, adopting his dad’s habitual posture, though he doesn’t yet have a phone.
Alter teaches marketing and psychology at New York University and wants to show us how smartphones, Netflix, and online games such as World of Warcraftare exquisitely and expensively engineered to hook us in. “As a kid I was terrified of drugs,” he writes. “I had a recurring nightmare that someone would force me to take heroin and that I’d become addicted.” It’s unsurprising he’s become a psychologist of addiction, and his intoxicant of choice is the internet. In a chapter subtitled “Never Get High on Your Own Supply” he makes the observation that neither Steve Jobs of Apple nor Evan Williams of Twitter have allowed their children to play with touch screens.
A couple of years ago a programmer called Kevin Holesh, worried that his own screen time was getting out of control, wrote an app called Moment, which tracks how long a user is interacting with a screen (it doesn’t count time on phone calls). The results were startling, even among those concerned enough to download the app: for 88% it was more than an hour a day, with the average being three hours. The typical user checked their phone 39 times in 24 hours. By comparison, in 2008, before smartphones became widespread, adults spent just 18 minutes a day on their phone.
Why does any of this matter? Surely time being informed, engaged and entertained by our phones is time well spent? Not necessarily: “life is more convenient than ever”, writes Alter, “but convenience has also weaponised temptation”. Childhood has changed. Alter quotes a young girl: “I don’t feel like a child any more… at the end of sixth grade [when all her peers got phones] I just stopped doing everything I normally did. Playing games, art recess, playing with toys, all of it, done.”
Etymologically speaking, to be addicted is to be a slave, and behavioural addiction is “a deep attachment to an experience that is harmful and difficult to do without”. Alter is good on the distinction between an addiction (the indulgence of which brings pleasure) and a compulsion (the indulgence of which merely brings relief from restless anxiety). For many of us, checking phones has become compulsive.
The middle part of Alter’s book is illuminating on the ways that designers engineer behavioural addiction. He examines goal-setting, and why users of Fitbits often exercise to the point of injury; the dangers of inconsistent but rewarding feedback (counting those “likes”); the importance of a sense of progress (such as counting followers, or advancing through a game). In a chapter emphasising gaming he examines the addictive power of escalating difficulty (remember Tetris?). There are a fascinating few pages on cliffhangers, and the power of streaming TV. As to social interaction: “a brain raised on online friendships can never fully adjust to interactions in the real world”, he writes, and refers to a 2012 paper, which suggested that a smartphone, placed idly in a room, can impoverish the relationship between two randomly assigned partners even if they don’t touch it. The paper concluded that “mobile communication devices such as phones may, by their mere presence, paradoxically hold the potential to facilitate as well as to disrupt human bonding and intimacy”, presumably because they represent the possibility of connection with absent others.
In the 1970s it was shown that pigeons would peck a bar more frenetically if the reward delivered was unpredictable. A squirrel monkey in a cage, with a wire into the pleasure centre of its brain, will ignore food and water in order to go on stimulating the wire. These neuropsychology experiments are well known, but Alter retells them to illustrate how the latest technology traps us in a lab cage of connectivity. For an addict, there’s little opportunity to escape.
Some will find this shrill and alarmist – new technology has always had its catastrophisers. It may have been that the girl who killed herself would have done so without the public shaming that followed her post; there have always been neglectful parents; my teenage patient might have struggled to concentrate without being woken by his phone. Socrates said that writing would make us all forgetful; Caxton’s printing press destroyed the economy of scribes; television was condemned for vulgarising and trivialising entertainment. Connectivity is here to stay, and Alter suggests that parents in conflict with their kids over it would do well to stay approachable, calm, informed and realistic, and remember that technology brings solutions along with problems. It’s easy to monitor usage or block certain sites, and have the likes and retweets hidden on your social media. It’s worth remembering, too, that the status quo won’t last long: tablet computers have only been around for seven years, smartphones for nine, and within 10 years both may well have gone the way of pagers.
What’s the next big thing? Probably virtual reality, currently in its infancy. Imagine how addictive news will be when you can walk alongside each foreign correspondent. Imagine how addictive games will be when they put you into the scene. Facebook paid $2bn for Oculus VR, and is investing heavily in its applications. Most of us have seen families out for a meal ignoring one another while each strokes a screen; a decade from now they may all be wearing headsets.
Gavin Francis’s Adventures in Human Being was winner of the Saltire prize for nonfiction last year.
.
.
چرا نمیتوانیم در مقابل وسوسهی دنیای مجازی مقاومت کنیم؟
گاوین فرانسیس پزشک و نویسندهی اسکاتلندی است.آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی او است:
Gavin Francis, ‘Irresistible: Why We Can’t Stop Checking, Scrolling, Clicking and Watching – review’, Guardian, 26 February 2017.
برگردان: سپیده جدیری
.
.
بنده در همین راستا سه سال پیش یک مقاله در وبلاگم نوشتم که شاید برای مخاطبان جالب باشه:
عبور شبکه های اجتماعی از مرزهای انسانی:
http://silvercover.ir/?p=1817