هجمه انتحاری در وانفسای هیاهوسازی

هجمه انتحاری در وانفسای هياهوسازی

نوشته دکتر شیخ‌‌‌‌رضائی –همکار پیشین و بزرگوار- در نقد یکی از نظریّات استاد خسروپناه را در یکی از رسانه‌‌‌‌های مجازی مطالعه نمودم، و به کم‌‌‌‌دقّتی در نقدها نگریستم و متعجّب از اینکه چگونه است که یک محقّق از پاکستان و هند و …، مدّعای محقّق بومی ایرانی را می‌‌‌‌فهمد و نفیاً و اثباتاً در خصوص آن، موضع می‌‌‌‌گیرد؛ ولی همکاری که سالها در کنار استاد خسروپناه، زندگی کرده ، یکبار حوصله نکرده است تا به مدلولات سخن یک محقّق بومی دست یابد.

نوشته دکتر شیخ‌‌‌‌رضائی در دو بخش تنظیم شده است که این نوشته، به بخش اوّل آن، التفات انتقادی نموده است و بخش دوّم نوشته ایشان را اگر توانستم، در عرضه نقد خواهم گذاشت.

لیکن قبل از آغاز سخن، خطابم را به مخاطب خصوصی این فقره، یعنی آقای دکتر شیخ‌‌‌‌رضائی متوجّه می‌‌‌‌کنم که مطلّع باشند تلاش نموده‌‌‌‌ام حرمت و عفّت قلم را نگاه دارم؛ چرا که اطمینان به پرسش روز واپسین، از تمامی حرکات و سکنات و سخنان دارم. لذا قبل از پروا از تذکّر انسانی، نگران عقوبت الهی بوده‌‌‌‌ام. بدین‌‌‌‌جهت، سخنم را به دیده یک منتقد بنگرند و اگر امکان زمانی و وجودی برایشان بود، با همین رویّه به پاسخ اقدام کنند.

۱- آقای شیخ‌‌‌‌رضائی، در ذیل تیتر «دشواری نقد پروژه اسلامی سازی علوم انسانی» به این موضوع اشاره نموده است که پروژه اسلامی سازی علوم، دقیقا زمانی در دانشگاه‌‌‌‌ها و مراکز سیاست گذار، مطرح شده است که این مراکز به تولید انبوه در ساحت دانش انسانی رسیده‌‌‌‌اند.

نقد:

جناب آقای شیخ رضائی! کدام تولید انبوه؟! هر کس نداند، شما و ما که به خوبی می‌‌‌‌دانیم که پژوهشگران علوم انسانی در روش‌‌‌‌شناسی علوم، در حال تکرار مدّعیات پوپر و کوهن هستند، و تاریخ این بخش از دانش، منحصر به بازگوئی تاریخچه نظریّات غیر بومی است.

دانشگاه‌‌‌‌ها و مراکز فلسفی، محقّقین خود را در دو دسته فلسفه تحلیلی و قارّه‌‌‌‌ای، و یا سنّت‌‌‌‌اندیش و مدرن، محصور دانسته و آورده دیگری غیر از آن ندارند.

پژوهشگران و دانشجویان علوم سیاسی، از تکرار فلسفه سیاست هگل و مارکس و هابرماس و هابز و ژیل دلوز و مانند آنها به تنگ آمده‌‌‌‌اند.

توقّع از کسی که تحصیلات عالی دارد، این است که به واژه‌‌‌‌های مورد استفاده‌‌‌‌اش، کلمه به کلمه دقّت کند و مسامحه ننماید؛ تولید علمی به معنای ارائه افزوده در نظریّه و یا پیش‌‌‌‌فرض، بر اساس روش مقبول علم متناسب با آن نظریّه است، و رکود علمی به همراه وابستگی به اندیشه‌‌‌‌های غیربومی، در مراکز دانشگاهی مرتبط با علوم انسانی، مشهود است.

۲- آقای شیخ رضائی در بند دیگر، چنین نگاشته است:

«اشاره به غرب‌ستیزانه بودن این برنامه و نیاز به حمایت از آن از سوی نهادهای حاکمیتی امری است که آشکارا در بسیاری از نوشته‌های مربوط به این موضوع به آن اشاره شده است؛ مثلاً عبدالحسین خسروپناه گفته است: «علم دینی یا اسلامی‌سازی معرفت، یکی از رویکردهای مواجهه با غرب مدرن است.»

وی در بند دیگری نیز در ذیل «زیست جهان نویسنده» همین سخن را تکرار کرده است.

نقد:

برخلاف آنچه از سوی نویسنده سطور فوق، طرح شده است، رویکرد غرب‌‌‌‌ستیزی به عنوان یک رویکرد غلط و مطرود، از سوی صاحبان ایده اسلامی‌‌‌‌سازی علوم انسانی، شناخته شده است. به عنوان نمونه، استاد عبدالحسین خسروپناه در سخنرانی علمی خویش در دانشگاه تهران، بتاریخ ۲۷/۱/۹۶، صراحتا می‌‌‌‌گوید:

درباره غرب رویکردهای مختلفی مثل رویکرد غرب‌‌‌‌ستیز، تجددستیز، غرب‌‌‌‌گرا، غرب‌‌‌‌گریز و غرب‌‌‌‌گزین وجود دارد و متفکران ایرانی  هر کدام یکی از این رویدادها را نسبت به غرب دارند. …. بنده یک غرب‌‌‌‌گزین انتقادی هستم و تصور می کنم که با استفاده از روش منظومه‌‌‌‌ای می‌‌‌‌توانیم یک غرب‌‌‌‌گزین انتقادی باشیم.

حقیقتاً از نویسنده محترمی مانند آقای شیخ‌‌‌‌رضائی، جای تعجّب است که چرا در قبال صدها سخن و نوشته از سوی صاحبان پروژه، صرفاً با استناد به واژه ” مواجهه”، غرب‌‌‌‌ستیزی را برداشت نموده باشد! ثمره این مسامحات، مبارزه و مقابله با ایده خودساخته‌‌‌‌ای است که آقای شیخ‌‌‌‌رضائی، خودش آن را در ذهن خویش، متولّد نموده و سعی در انکار آن دارد!

۳-آقای شیخ‌‌‌‌رضائی در بیان چرائی تیتر اوّل مطلبش، یعنی دشواری نقد پروژه، این عبارت را می نویسد:

اما منتقدان این پروژه در بیان نقدهای خود با مشکلات و دغدغه‌هایی چند روبه‌رویند. نخست اینکه نقد آنچه در عنوان آن صفت «اسلامی» وجود دارد کاری چندان آسان نیست. دیگر اینکه حداقل در برخی موارد آنچه مدافعان این پروژه گفته‌اند چنان ساده‌انگارانه است که به قول آن منتقد شریف «ما قبل نقد» قرار دارد. در نهایت اینکه پرداختن به چنین سخنانی ناخواسته در حکم دمیدن بر آتش آن پروژۀ هویتی مبتنی بر تمایز ما از دیگران است که از نظر برخی منتقدان از اساس غیرقابل‌دفاع می‌نماید.

نقد:

الف. چگونه ممکن است که در ایران و در مراکز پژوهشی حضور داشته باشیم و از نقدهای متعدّد بر پروژه اسلامی‌‌‌‌سازی علوم انسانی، بی‌‌‌‌خبر باشیم؟! هم‌‌‌‌اکنون شخصیّت علمی محترمی همچون دکتر علی‌‌‌‌ پایا، از منتقدین پروژه اسلامی‌‌‌‌سازی علوم هستند و کتابها و مقالات متعدّدی در این خصوص نگاشته‌‌‌‌اند؛ سلسله  برنامه‌‌‌‌ تلویزیونی روزنه از سبکه چهار، جلسات متعددی را در نقد این پروژه برگزار نموده است؛ همچنین پیشنهاد می‌‌‌‌کنم این بزرگوار، یکبار واژه «اسلامی سازی» را در سامانه نورمگز جستجو کنند تا انبوه مقالات در نقد این نظریّه را پیش روی خود بیابند که چه بسا در تقویت نگاه علمی و انتقادی خود ایشان، مؤثر واقع شوند.

ب. نکته دوّم و سوّم ایشان که با تعابیری همچون “ماقبل نقد بودن” یا “از اساس غیر قابل دفاع بودن”  همراه شده، بار علمی ندارد؛ وجهه تمسخر در برابر یک ایده، سزاوار یک پژوهشگر نیست و شأن سخنوری وی را در حدّ یک نوشته روزنامه‌‌‌‌ای تقلیل می‌‌‌‌دهد.

۴- آقای شیخ‌‌‌‌رضائی در بخش های ابتدائی سخنش، تأکید ویژه بر تقابل میان دو طیف ما و دیگری می کند که از محصولات پروژه اسلامی‌‌‌‌سازی علوم انسانی است.

نقد:

پیامد یک نظریّه را نباید هیچگاه با نقد آن نظریّه، خلط نمود؛ اگر پیامد نظریّه الفِ درست، نظریّه ب بود، پس نظریّه ب نیز درست است؛ و نمی‌‌‌‌توان با وجود پذیرش نظریّه الف، به جهت دلبستگی اخلاقی یا روانی، پیامد ب را نادرست انگاشت.

از سوی دیگر، ایجاد تقابل بین ما و دیگری، اختصاصی به پروژه اسلامی‌‌‌‌سازی ندارد؛ مخالف این پروژه نیز، قهرا میان اندیشه خود و معتقدین به این پروژه، دوگانگی در رأی و اندیشه می‌‌‌‌بیند، و این، نتیجه قهری اعتقاد به یک نظریّه است.

۵- در ذیل استناد تعریف باور صادق موجّه، به جاناتان دنسی، و اینکه این تعریف، تعریف غالب در میان اندیشمندان غرب است، پیشنهاد می کنم جناب شیخ‌‌‌‌رضائی به فصل دوّم از بخش اوّل از کتاب دنسی مراجعه کند؛ بهرحال دنسی چنین چیزی گفته است، چه درست و چه نادرست! و بهتر است آقای شیخ‌‌‌‌رضائی مراقب این کم‌‌‌‌دقّتی ها باشند.

۵- در برخی موارد، آقای شیخ‌‌‌‌رضائی انتقاد درستی به نویسنده مقاله الگوی حکمی-اجتهادی می کند؛ مثلا در خصوص برخی بندهای مقاله، سخن از عدم ارجاع به منبع مطرح شده است، که نقد صحیحی هستند.

لیکن این پرسش مهم را در پیش روی این بزرگوار قرار می‌‌‌‌دهم که کدام نوشته از کدام محقّق را سراغ دارید که دچار چنین مسامحاتی نشده باشد؟ حساب سهوهای متعارف انسانی را از ضعف علمی یک شخصیّت، باید تفکیک نمود؛ قرار بر عصمت هیچ نویسنده‌‌‌‌ای غیر از اهل بیت عصمت نیست.

۷- در بخش «تابوی اندیشه»، فارغ از انتقاد به سخریه‌‌‌‌هایی که زیبنده شخصی مانند آقای شیخ‌‌‌‌رضائی نیست، ایشان معتقد است که نسبی‌‌‌‌گرائی به عنوان خط قرمز استاد خسروپناه، تلقی شده است، بدون اینکه تعریفی از آن ارائه کند!

به آقای شیخ‌‌‌‌رضائی پیشنهاد می کنم کتاب استاد خسروپناه با عنوان رئالیسم معرفتی را حتما یکبار بطور کامل بخوانند تا تعریف نسبیّت را در صفحه ۱۹۱ این کتاب، بطور مشروح در این کتاب بیابند؛ اصولا قرار عرف نویسندگان، بر این نیست که هر واژه‌‌‌‌ای را -حتّی اگر آن واژه، موضوع آن مقاله نباشد- در هر مقاله‌‌‌‌ای، محتاج تعریف بدانند.

۱۰- در بخش تصوّر نادرست از علوم انسانی، دکتر شیخ‌‌‌‌رضائی نوشته‌‌‌‌ است که نگاه استاد خسروپناه به توصیف علوم انسانی، با نظر به فقه است؛ همین تعبیر وی کافی است که این بزرگوار را به مطالعه مجدّد نظریّه اسلامی‌‌‌‌سازی علوم انسانی، دعوت کنیم؛ چرا که هیچ ارتباطی میان فقه موجود و این پروژه – به تصریح استاد خسروپناه- وجود ندارد.

۱۱- برچسب‌‌‌‌های فراوانی که آقای شیخ‌‌‌‌رضائی به استاد خسروپناه زده‌‌‌‌اند، را حمل بر کدام ویژگی اخلاقی آقای شیخ‌‌‌‌رضائی کنیم؟؟ اوصافی همچون: ساده‌‌‌‌انگار، نوآمده، مدّعی سخنان ماقبل نقد، «گویی به بصیرت‌هایی مهم دست یافته است»، ناشی، «می‌کوشد نشان دهد مقدار زیادی «چیز» بلد است» و …

۱۲- آقای شیخ‌‌‌‌رضائی در بخشی از نوشته خویش، هرگونه رسم نمودار و جدول را متناسب با نوشتجاتی از قبیل اسناد و احکام حکومتی و سیاستگزارانه دانسته است؛ حال آنکه ایشان بهتر از بنده می‌‌‌‌داند که امروزه، نگارش پیوستها در قالب جداول و نمودارها، یکی از افزونه‌‌‌‌های استاندارد در سامانه‌‌‌‌های مجلات علمی-پژوهشی است که اساسا این سامانه ها، بخشی را برای بارگزاری همین جداول اختصاص داده‌‌‌‌اند.

۱۱- در انتها این بزرگوار را به یک نکته اخلاقی، دعوت می‌‌‌‌دهم؛ جناب شیخ رضائی! این هیاهو می‌‌‌‌خوابد، آنچه می‌‌‌‌ماند، هویّت وجودی است که در روان و جان انسان می‌‌‌‌ماند؛ نگران آخرت باشیم که در آنجا هیچ‌‌‌‌کس از دوستان امروز نیست تا به کمک ما برسند و با هیاهو و تشویق، سخریّه‌‌‌‌ها و تهمت‌‌‌‌های ما نسبت به دیگر انسانها را توجیه کنند.

.


.

هجمه انتحاری در وانفسای هیاهوسازی

سیّد احمد غفاری قره‌‌‌‌باغ

عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران

.


.

54 نظر برای “هجمه انتحاری در وانفسای هیاهوسازی

  1. این «هویت وجودی» چیست که در بند آخر نوشته اند، «در روان و جان انسان می ماند»؟ لطفا کمی در این باره توضیح دهید. به عنوان یک علاقه مند به فلسفه دوست دارم معنای این اصطلاح را بدانم. با سپاس.

    1. ارواح ماخ و کارنپ:
      fatus vocisصدای گلو هستند!اساساً اندیشمندان بلند مرتبه وقت ارزشمند خود را بایست صرف افراد کم هوش کنند!
      دوست دار فلسفه عزیز وقتی شما در ذهنتان تصمیم خود را گرفته اید و هیچ آلترنتیوی اجازه طرح شدن ندارد تعجبی نیست که برایتان هویت وجودی بی معنی باشد. وقتی “کتب مقدس(انتشارات معتبر )” برای شما غیر قابل تردید باشد دیگری اصلا چرا سؤال بپرسیم همان راه انتشار مقالات ترجمه ای با کمک چند مترجم پنهانی کافی است.بدین ترتیب به رتبه قبلی ها می رسیم!و ما هم در آثار و بیانات خود پشت اعتبار فلاسفه غرب قایم می شیم!!هر کس هم بخواهد حرف بزند او را با صدها کتاب فلسفه تحلیلی مخالف جلوه می دیم!

  2. نویسنده محترم پرسیده اند، «کدام تولید انبوه؟» بنده به توصیه ی ایشان «یکبار واژه «اسلامی سازی» را در سامانه نورمگز جستجو کردم»، ۲۴۶۲۱۵ نتیجه یافت شد. به این می گویند تولید انبوه.
    لینک نتایج یافت شده در سامانه نورمگز برای «واژه «اسلامی سازی»»:
    https://www.noormags.ir/view/fa/search?origin=pager&source=&q=%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C+%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C&pn=2&ps=10&and=&or=&exact=&note=&fields=*

  3. آقای غفاری نوشته است: «توقّع از کسی که تحصیلات عالی دارد، این است که به واژه‌‌‌‌های مورد استفاده‌‌‌‌اش، کلمه به کلمه دقّت کند و مسامحه ننماید» و دقیقا بعد از آن افزوده که: «تولید علمی به معنای ارائه افزوده در نظریّه و یا پیش‌‌‌‌فرض، بر اساس روش مقبول علم متناسب با آن نظریّه است، و رکود علمی به همراه وابستگی به اندیشه‌‌‌‌های غیربومی، در مراکز دانشگاهی مرتبط با علوم انسانی، مشهود است.»
    «این بزرگوار(آقای غفاری) را به یک نکته اخلاقی، دعوت می دهم»: توصیه خودتان را جدی بگیرید و جملات معنادار و بدون غلط(از نظر نگارشی) بنویسید.

  4. نویسنده ی محترم مقاله به مهم ترین نقد آقای شیخ رضایی به خسروپناه و به طور کلی به پروژه ی اسلامی سازی علوم انسانی اشاره ای نکرده است. مهم ترین نقد آقای شیخ رضایی به خسروپناه آن است که ایشان از سویی از بدیهیات به عنوان مبنای معرفت سخن می گویند و از سوی دیگر متاثر از برخی فیلسوفان علم مدرن از پیش فرض های نظریات، و آشکار است که نمی دانند این دو مفهوم متعلق به دو دیدگاه معرفت شناختی متفاوت است. بدیهیات و توسل به آنها برای بنانهادن معرفت متعلق به معرفت شناسی سنتی ارسطویی (البته طبق تفسیر فیلسوفان اسلامی از ارسطو) است و پیش فرض مفهومی است متعلق به دیدگاههای معرفت شناختی مدرن پساکانتی و نمی توان هم به بدیهیات در معرفت قائل بود و هم به وجود پیش فرض ها در نظریه پردازی. نکته ی دیگر آنکه خسروپناه و بیشتر مدافعان اسلامی سازی علوم انسانی تنها ادعا می کنند که نسبی گرا نیستند اما هیچکدام توضیح نمی دهند که چگونه دچار نسبیت نمی شوند. در واقع کل پروژه آنها چیزی نیست جز به دست دادن ترکیبی ناشیانه از نظریات برخی فیلسوفان علم مانند کوهن یا فیلسوفان پست مدرن مانند فوکو از سویی و تکرار بدون دقت نظریات فیلسوفان اسلامی به خصوص ملاصدرا از سوی دیگر. اگر جز این بود نیازی به این همه حمایت نیروهای سیاسی و بودجه های حکومتی برای تحمیل خودشان به مراکز آموزشی و پژوهشی کشور و حذف دگراندیشان نداشتند. اینان به دروغ خود را با پایه گذاران فلسفه ی اسلامی و پدیدآورندگان فلسفه و علوم مدرن مقایسه می کنند و مدعی هستند که همانند آنان میخواهند علوم و فلسفه ی نوینی پایه گذاری کنند. اما نه پایه گذاران علوم و فلسفه های مدرن اینچنین از سوی مراکز قدرت سیاسی حمایت می شدند و نه فیلسوفان اسلامی جیره خوار سیاست مداران بودند. بالعکس بیشترشان مورد غضب حاکمان و مراکز قدرت زمان خود بودند، اما از آن روی که سخنان و ایده هایی نیرومند داشتند تاثیر خود را بر عرصه ی اندیشه گذاشتند. این مدعیان داخلی هم اگر حرفی برای گفتن داشتند با این همه حمایت سیاسی و بودجه دولتی تاکنون می توانستند تاثیری بر عرصه اندیشه داشته باشند.

    1. بله ناشی هستند! درست می فرمایید نادان اند. واقعا عجیب است که چرا برخی متوجه نیستند که گروهی هوشمند ، اهل علم، اهل اندیشه، هوادار تمدن تکنولوژی و آزاد اندیشی همیشه درست می گویند !
      بقیه نادانند و ناشی!
      فلسفه هم فقط همان است که فرگه آغاز کرد و شیخ رضایی تمام!
      فلسفه با اتمیسم معنایی آغاز می شود و با دروس آی پی ام و سمینارهای سطح بالا به اوج می رسد!
      دیگران گروهی نادانند و اهل انتحال !

      1. بنده نه ادعا کرده ام که همیشه درست می گویم، نه ادعا کرده ام که هر کسی متفاوت با من بیندیشد نادان است، نه ادعا کرده ام که فلسفه با فرگه آغاز می شود و نه ادعا کرده ام با شیخ رضایی تمام می شود، نه ادعا کرده ام با اتمیسم معنایی آغاز می شود و نه ادعا کرده ام با دروس و سمینارهای آی پی ام به اوج می رسد. اگر متن بنده را بدون هیجان می خواندید متوجه می شدید که نه تنها در آن هیچکدام از موارد بالا وجود ندارد بلکه نقیض بسیاری از آنها نتیجه سخنان من است. از جمله اینکه بنده در همانجا از فیلسوفان اسلامی به نیکی یاد کرده ام. پس به نظرم فلسفه با فرگه آغاز نمی شود. افزون بر این نه دانشجوی آی پی ام هستم و نه هیچ ارتباطی با این موسسه و مقامات آن دارم. بنده صرفا گفته ام مهم ترین نقد آقای شیخ رضایی به آقای خسروپناه در نوشته ی بالا بی پاسخ مانده است. البته نه تنها در نوشته ی بالا بلکه تقربیا در همه ی سخنرانی ها و مناظره ها و مباحثه هایی که میان هواداران اسلامی سازی علوم انسانی و منتقدان آن انجام شده است (دست کم تا آنجایی که من دنبال کرده ام) این نقدها بی پاسخ مانده اند. شما هم اگر پاسخی به این نقدها دارید اگر به جای پاسخی بی ارتباط به مدعیات من، بنده را از آن پاسخ آگاه کنید ممنون خواهم شد.

    2. سلام
      برادر بزرگوار، مفهوم پیش فرض به لحاظ وجودی در نظریات معرفتی بوعلی و صدرا مطرح بوده است و نمی دانم چگونه و بر اساس کدام استناد این مفهوم را محصور در معرفت شناسی پساکانتی کردید؟؟؟؟
      نکته دیگر آنکه اگر مدعی نقد علمی هشتید پس چرا به سرعت از الفاظی همچون حمایت سیاسی استفاده می کنید؟؟؟؟؟ ابتدا به ساکن نقد دقیق و متقن علمی خویش را بر پروژه اسلامی سازی علوم وارد کنید بعد از انگیزه ها…. دم بزنید.
      نکته سوم اینکه این دیگر چگونه ادعایی است که فیلسوف اسلامی چون به لحاظ تاریخی در تقابل و تعارض با حکومتهای زمانش بود پس هرآنکس هم که ادعای فلسفه اسلامی کرد نیز باید در تضاد با حکومت زمانش باشد؟؟؟؟؟ آیا اینگونه مدعیات واقعا علمی و مستدل است یا ترکیبی است بدفرم از نقد علمی و نقد ژورنالیستی؟؟؟؟

      نکته آخر هم اینکه آیا کانت هم که حمایت حکومت زمانش را داشت، طی بازه ای ۲۰-۳۰ساله توانست تمام علوم را متحول کند؟؟؟؟؟

      1. سلام بر شما.
        مساله آن است که در معرفت شناسی در سنت اسلامی معرفت به معنای دقیق آن تنها می تواند مبتنی بر مقدماتی بدیهی و یقینی باشد و اساسا در معرفت شناسی سنتی معرفتی که یقینی نباشد به معنای دقیق کلمه معرفت محسوب نمی شده است. دلیل محوریت داشتن منطق قیاسی و برهان نیز در نظر قدما همین بوده است. اگر برای مثال به آثار ابن سینا رجوع کنید او حتی تلاش می کرده است دانشهای تجربی را نیز مبتنی بر برهان صورتبندی کند. ریشه ی این امر نیز در تفسیری است که آنها از ارسطو داشته اند که بر اساس آن به تحلیل اول و تحلیل ثانی و به طور کلی نقش قیاس و برهان در فلسفه ی او اهمیت می داده اند. در این زمینه می توانید همین بخش ها در کتاب ارغنون ارسطو را نیز مطالعه کنید. اما اینکه آنها از پیش فرض نیز سخن گفته اند، من دست کم در آثارشان ندیده ام، اگر دقیقا بگویید در کجا از چنین مفهومی بحث کرده اند و بنا بر فهم شما پیش فرض در معرفت شناسی قدما چه جایگاه و معنایی دارد ممنون خواهم شد. زیرا تا آنجایی که من می دانم اصالت دادن به بدیهیات یقینی یکی از ویژگی مورد اجماع فیلسوفان سنتی است و اگر کسی ادعا کند که همانند معرفت شناسان مدرن و معاصر مفهوم پیش فرض دقیقا به همان معنا در آثار قدما وجود داشته است در فهم معرفت شناسی سنتی اسلامی تحولی ایجاد کرده است، بنابراین اگر ادعا دارید که می توانید از چنین ادعایی دفاع کنید جدا توصیه می کنم درباره ی آن کتابی تالیف کنید زیرا می تواند فهم امروزی از سنت ارسطویی اسلامی را به کل متحول کند. اینکه چرا این مفهوم پیش فرض را محصور در معرفت شناسی پساکانتی کرده ام آن است که حتی در اندیشه ی معرفت شناسان مدرنی مانند دکارت، لایب نیتز و اسپینوزا سرچشمه ی معرفتِ متافیزیکی در نهایت شهود عقلانی یا به تعبیر دکارتی تصورات فطری است و نخستین بار در تاریخ این هیوم است که به چنین رهیافتی به معرفت نقدهایی کوبنده وارد می کند. اما خود هیوم در معرفت شناسی اش تنها معرفت زا بودن دریافته حسی (impressions) را می پذیرد و در نتیجه ادعا می کند معرفت انسانی نمی تواند واجد ویژگی های ضرورت و کلیت باشد. کانت اما نخستین کسی است که تلاش می کند بدون دچار شدن به بحرانهای معرفت شناسی پیشاهیومی یعنی توسل به شهود عقلانی برای توجیه معرفت متافیزیکی از گونه ی خاصی از ضرورت و کلیت در معرفت نیز دفاع کند. اما این کلیت و ضرورت در اندیشه ی کانت تنها می تواند کلیت و ضرورت استعلایی باشد و نه متافیزیکی. در اینجاست که چرخشی در معرفت شناسی رخ می دهد: یعنی ما تنها می توانیم در چارچوب صورتهای حس و فاهمه به درکی از جهان برسیم هر چند بنا بر ادعای کانت نمی توانیم ادعا کنیم این صورت ها در خود جهان فارق از قوای شناختی ما نیز برقرارند. از اینجاست که مفهومی گریزناپذیر بودن برخی امور مانند پیش فرض ها در معرفت مطرح می شود. اما میان پیش فرض در معنای پساکانتی آن با شهود عقلانی در معنای پیشاکانتی آن تفاوت هایی هست که توضیح آن مجال دیگری می طلبد.
        اما دلیل پرداختن به سویه ی سیاسی بحث آن است که در اساس پروژه (و نه پروسه) ی اسلامی سازی علوم انسانی از بن و بنیادش پروژه ای سیاسی بوده و هست و در پی تحولات پس از انقلاب (که رویدادی سیاسی بوده است) تلاش حاکمان وقت بر آن شد که جامعه ی ایران را در همه ی سطوح زیست فردی و جمعی اسلامی کنند و یکی از مراحل چنین کاری اسلامی سازی علوم انسانی بوده است. بنابراین وقتی پروژه ای از بن و بنیادش سیاسی است نمی توان به سویه ی سیاسی آن نپرداخت. افزون بر این بنده نخست به نقدهای منطقی آقای شیخ رضایی (همان بحث سازگار نبودن دو دیدگاه معرفت شناختی موجود در کارهای امثال آقای خسروپناه و بحث در غلتیدن به نسبی گرایی) اشاره کردم و سپس به سویه ی سیاسی بحث پرداختم بنابراین به توصیه شما پیشاپیش جامه ی عمل پوشانده ام.
        در ضمن بنده ادعا نکرده ام که چون به لحاظ تاریخی فیلسوفان اسلامی در تقابل و تعارض با حکومتهای زمانشان بوده اند پس هر آنکس هم که ادعای فلسفه ی اسلامی کرد نیز باید در تضاد با حکومت زمانش باشد. مساله آن است که همچنان که در بالا گفته ام اینان برای توجیه پروژه ای سیاسی و گرفتن بودجه های کلان و حذف دگراندیشان (اموری که بنده به چشم خود شاهد بسیاری از این موارد بوده ام) کار خود را با بزرگان فلسفه و علم دوران شکوفایی تمدن اسلامی مقایسه می کنند، و ادعا می کنند که اگر در دورانی مسلمانان توانسته فلسفه و علومی پدید آورند ما هم امروز می توانیم دوباره چنین کنیم و در این راستا حق داریم تا سالهای نامعلومی بودجه های علمی و پژوهشی کشور را صرف پروژه خود کنیم و دگراندیشان را از نهادهای مربوطه حذف کنیم. اما این مقایسه از چند جهت معیوب و ریاکارانه است: نخست آنکه آن بزرگان نه دگراندیشی را حذف کرده اند و نه این چنین بودجه یا همان بیت المال را برای پیش برد پروژه ای سیاسی به تصرف خود در آورده بودند. دوم آنکه آنان نخست نوآوریهایی در عرصه علم و فلسفه پدیدآوردند و سپس دیگران بر اندیشه ی آنان نامی نهادند: فلسفه ی اسلامی. نه آنکه نخست به دستور حاکمان وقت نامی برای یک پروژه وضع شود (اسلامی کردن علوم انسانی) بعد کسانی بودجه و حقوق دریافت کنند تا معنایی برای این اصطلاح معجول پیدا کنند و سپس در آینده ای نامعلوم و پس از هزینه های بسیار و تصرف کرسی های گوناگون دانشگاهی و پژوهشی نظریاتی که مطابق خواسته های حاکمان است ارائه شوند (تازه اگر روزی چنین بشود). در واقع این پروژه مانند دمیدن در شیپور از طرف گشاد آن است: به جای آنکه نخست مجموعه ای نظریات برای پاسخ دهی به مجموعه ای از مسائل مطرح شوند و پس از نقادی آن نظریات بر پاره ای از آنها که از نقدها سربلند بیرون آمدند عنوان نظریات علمی نهاده شود و سپس به گروهی از آن نظریات که دارای وجوه مشترک هستند نامی کلی نهاده شود (مثلا رهیافت روانکاوانه در روانشناسی، یا رفتارگرایی یا…-که این آن چیزی است که در تاریخ علم و فلسفه رخ داده است) نخست حاکمان سیاسی (همانند دوران نازیسم در آلمان و کمونیسم در شوروی که می خواستند به ترتیب علم پاک آریایی و علم پرولتاریایی ایجاد کنند) نامی برای پروژه ای نهاده اند سپس کسانی باید معنای آن عنوان را معلوم کنند تا بعد کسانی نظریات مناسب آن عنوان ارائه دهند. نکته سوم آنکه اگر در دورانی در تمدن اسلامی شکوفایی ای حاصل شد پیامد کنار گذاشتن و رد دستاوردهای فکری و فرهنگی تمدنهای دیگر نبود، بلکه شکوفایی تمدن اسلامی درست پس از نهضت ترجمه رخ داد و نتیجه ی آن بود که اندیشمندان مسلمان تلاش کردند تا از هر تمدن و فرهنگی هر چه می توانند بیاموزند (چه از یونان باشد-فلسفه و طب یونانی، چه از ایران باستان-نظام اداری و دفتری- چه از هند و…) که اگر چنین نمی شد نه فلسفه ی اسلامی به شکل امروزی اش وجود می داشت (که خود مبتنی بر مفاهیم ارسطویی جوهر و عرض و ذات و… است) و نه طب سنتی (که خود مبتنی بر نظریه ی مزاج اربعه ی جالینوس است) و نه آن امپراطوری عظیم می توانست چنان نظام اداری کارآمدی داشته باشد. اما همچنان که آقای شیخ رضایی اشاره کرده است پروژه ی مذکور بر خلاف رهیافت فیلسوفان و عالمان مسلمان دوران قدیم، بر اساس نگاه دوگانه ساز ما و آنها شکل گرفته است مبتنی است بر نگاهی منفی به فرهنگ ها و تمدن های دیگر به خصوص غرب.
        اما پاسخ نکته ی آخر: اگر اندکی درباره ی زندگی کانت مطالعه کنید خواهید دانست که کانت نه تنها مورد حمایت حکومت زمانش نبود بلکه به دلیل دیدگاههایش هزینه ها و محدودیت هایی هم برایش ایجاد شد. در این زمینه می توانید به این مقاله رجوع کنید: https://plato.stanford.edu/entries/kant-development/

    3. سلام
      به نظر میرسه، قصد دکترغفاری، تبیین و دفاع ازاصل اسلامی سازی و بررسی نقدهایش نبوده اصلا…موضوع مهمی ست که در این مجال مقصود نبوده.

  5. خسروپناه کلاً ۶ سال است که رییس موسسه ی حکمت و فلسفه شده است. از این ۶ سال،دکتر شیخ رضایی فقط ۴ سال را در موسسه بودند. و به دلیل وضعیت اسف بار موسسه و بلایی که شخص خسروپناه آگاهانه به سر گروه فلسفه ی علم آورد و با آزاراعضای گروه زمینه ی رفتن همه را فراهم کرد و بعد با اتوبوس از قم هیئت علمی وارد کرد که جناب عاشوری میرزا بنویس خسروپناه فقط یکی از این افتخارات است و حکایت دانشجو شدن و هیئت علمی شدن ایشان بر همگان روشن است، از موسسه رفتند. ایشان دو سال است که از موسسه به مرکز سیاست های علمی کشور رفتند. اینکه نوشتید عمری با خسروپناه حشر و نشر داشته دقیقاً کی بوده است؟ این ۴ سال تحمل کردن مشقت بار خسروپناه را می‌گویید؟

    آقای قره‌باغ، حال شما قابل درک است، ناراحتید که دستتان نمی‌رسد تا به تاسی از پدرتان که در مجلس اول، به ناحق، بر صورت مرحوم معین فر سیلی زد، سیلی به صورت مخالفان بزنید و همه را خفه کنید تا در چنان قحط الرجالی خود را، که حتی مدرک سطح ۴ هم ندارید، خودخوانده «استاد» خطاب کنید.

    چقدر مضحک است که فردی که خودش به خودش لقب «استاد» داده است و در کانالل تلگرامش نوشته است، استاد قره باغ شعبه ی دیگری ندارد، اینقدر سخفیف و کم مایه نقد بنویسد.
    به راستی تا پیش از این کسی فکر نمیکرد که این جماعت هیئت علمی که از قم با اتوبوس به تهران آمدند و از در پشتی گروه علوم انسانی اسلامی وارد موسسه ی حکمت و فلسفه شده اند و بعد برچسب اهل فلسفه و حکمت به خود زدند تا این اندازه بی سواد و کم مایه‌باشند.

    1. خیلی عجیب است که ناقدان جریان علوم اسلامی، از جمله ناقدان دکتر غفاری یا دکتر خسروپناه، یا از اموات هستند(هاله سحابی) یا گمنام هستند (مانند کسری پناهی) شاید هم از ابراز عقیده خویش ابا کرده و پشت نقاب اسامی مخفی شده اند.
      تحرّی حقیقتم آرزو است!!!

    2. اولا کجا نوشته عمری؟؟ گفته سالها کنارش بوده
      دوماً شما روشنفکرها – البته حیف کلمه روشنفکر- که همیشه ادای اخلاق در می آوردید!! طرف یه نظر انتقادی به شیخ رضایی نوشته؛ پای پدر مرحومش را چرا آوردی وسط؟ استاد اخلاق!!

      سوما استاد غفاری استاد خود من شده در دانشگاه تهران! یک انسان به تمام معنا و دور از همه این تهمت‌ها که در این متن، به او نسبت دادی؛ یک ترم فلسفه اگزیستانس با او خواندم که بهتر از اساتید دیگرم بود. بهتره رعایت کنی در نقد؛ وگرنه خواننده، با نگاه به ادبیات گزنده تو، نتیجه معکوس می‌گیره.

    3. ملالی نیست کمی رفتار متجددانه، یک کم قیافه گرفتن ، و چند تا اصطلاح که جمع بلد نیست بعلاوه مطالعه یک نحله فلسفی مایه کار است .
      حشر و نشر با دانشجو و استاد فلسفه فنون جلب توجه و مشهور شدن را به هرکسی یاد می دهد. خیلی نگران نباشید. یاد شریعتی بخیر

      1. پاسخ به ۱۱٫ در فضای فلسفه تحلیلی سؤال از این نوع نداریمسؤالتون مبهمه! همه سؤال ها از پیش مشخص است. مخالف نداریم.اگر هم بود متا فلاسوفی است و جواب نمی دیم! همه دانشجویان همه چیز را بلدند و همه اساتید بی خطا هستند. فلسفه تحلیلی یعنی دقت، استدلال، وضوح. اگر واضح نیست که همان نقدهای منصفانه ای که بر خسروپناه شد را بر شما هم بنویسیم!

    4. مضحکانه نقدهای بی اساس و بی پایه شما است که هراهل علمی آن را ببیند کمترین تصورش از این نوشته این است کمترین بهره علمی را دارد.بیشتر آن که نقد باشد اغراض شخصی را دخیل کرده اید.

    5. سلام.خوشبختانه شما رو نمیشناسم،اما از متنی که مرقوم فرمودید چنان برداشت میکنم که از این بحث تخصصی ذره ای درک نفرموده و طبق غرض های شخصی و درگیری هایی که با نویسنده مقاله یه جناب خسرو پناه یا پدر نویسنده داشتین عقده گشایی فرمودین.بهتره چنین فضایی جایگاهی باشه برای نقد و نظر تخصصی و نه عقده گشایی هایی که اصلا برازنده چنین فضاهایی نیست.امیدوارم از شما در آینده انتقاد سازنده و متخصصانه بخونم.نه به قول خودتون نظریات سخیف و بی مایه.

    6. منوجه کلامتون هستید شما؟
      یک مقدار ادب و شرافت راستگویی هم چیز خوبیه
      صرفا اینکه حرفی بزنی مخاطبو گول بزنی و کاری به راست و دروغش نداسته باشی هنر نیست …..
      شما اگر هنرمندی بیا با ادب و متانت و بدور از هبجان کاذب و دروغپرداری جواب بده

      در ضمن جهت اطلاع تون تحصیلات دانشگاهی ایشان دکترای فلسفه هست ?
      به امید رعایت حق و انصاف در گفتارتون
      یا علی

    7. اگر و بار علمی دارید محبت کنید نقد علمی بکنید و این رفتار ها و و تهمت های بسیار سخیف را برای فضای شخصی خودتان و هم فکرانتان نگه دارید. شما که ادعای عقل گرایی میکنید با این رفتار چیزی جز تقبیح عقلا کسب نکرده اید

  6. چقدر نقد علمی عجیب و پیچیده شده است. آقای شیخ رضایی ظاهرا مطلبی را در نقد آقای خسروپناه گفته اند و آقای غفاری آن را نقد کرده اند. حالا یکی دیگر پای پدر آقای غفاری را وسط میکشد. یعنی اشکال منطقی بحث آقای غفاری آن است که پدر او که معلوم نیست الان زنده باشد، با شخص دیگری برخورد کرده است؟ آفرین بر این نقد و آزاداندیشی روشنفکرانه.

  7. به گمانم این سلسله نبردها در واقع #نبرد_حوزه_و_دانشگاه” است: جنگ حوزویان و دانشگاهیان. دانشگاهیان برآنند که دانشگاه جای حوزویان نیست، آخوندها هم، در عوض، می گویند ما کم از شما دانش نداریم و ورود به دانشگاه و تصرف کرسی های دانشگاهی حق مسلم ماست.

    واقعاً برایم جای سوال است که آیا حوزویان هم به دانشگاهیان اجازه میدن که بیان عضو هیئت علمی حوزه بشن و دروسی را تدریس کنند که در آن هیچ تخصصی نداشته یا، در بهترین حالت، حداقل تخصص را در آن دارند؟

    1. با شما مخالفم. بین ناقدان اقای خسروپناه، حوزوی هم وجود دارد. و بین افراد دیگر مورد نقد (محمود خاتمی و حسین کلباسی و …) غیر حوزوی هم وجود دارد. مسیله، اعتراض به وضعیت نابسامان فلسفه به طور خاص و وضعیت علم (به معنای هر دیسیپلین دانشگاهی) به طور عام است. مسئله، اعتراض به تقلب، اعتراض به انتشار مطالب بی پایه، اعتراض به ارتقای افراد بی مایه، و اعتراض به مدیریت علم کشور توسط افراد بی مایه است.

      1. منهم با شما مخالفم.آقای رهگذر!وضع نابسامان فلسفه تقصیر کسانی است ک فیلسوف دانشگاهی خارج رفته نیستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
        مقالات را کی می نویسد؟در مهر نامه کی همه جهان ا با ترجمه های مترجمین دیگر به نام خود زیر سؤال می برد؟ چه تیپ افراد در موسسه حکمت و فلسفه تدریس می کرده اند؟ حال چندی دکتر خسرو پناه مسؤل بوده دکتر خداوندگان و دکتر خداوندگار دیگر و دکتر خداوندگار ۳ کسانی که تصویری غلو آمیز و بعضاً دروغ از جامعه اروپا به خورد جوان پاک نهاد از همه چیز بی خبر داده و تیشه برداشته به فرهنگ ساخته و پرداختع سعدی حافظ قرآن و ایرانی می زنند و ژست ازمابهترون می گیرند و حقوق استادی گرفته دور هم جمع می شدند و ایران و ایرانی را تحقیر می کردند که هستند و که بودند؟
        واقعاً بایست پیش وجدان خودشان پاسخگو باشند.
        شما یک نفر آن هم اهل ارائه نظر خود (حال درست یا نادرست) را گرفتید و سالها فعالیت فیلسوانی که دکتر شریعتی ، جلال ، اقبال بعنوان عضوی از جامعه دانشگاهی و یا روشنفکری از دستشون فغان می کردند را مظلوم معرفی می کنید.
        دوست عزیز در فلسفه خودت هم باید فکر کنی وگرنهدچار توهم روشنفکری و تورم احساسی می شی.اسم کاری که حتی فیلسوف برجسته ایرانی با همسویی با فلسفه تحلیلی اما در جهت اندیشه مسلملن هم انجام می دهد واقعا فلسفه نیست. این راه رفتن در سایه دیگران است. مطالب این فیلسوف محترم و استاد برجسته نیز تسلیم در برابر اندیشه ای فیزیکالیستی است.

        1. دوست هیجان زده، شما با چی مخالفید؟ من با این ادعا مخالف بودم که نزاع کنونی، نزاع بین حوزه و دانشگاه است. دلیل مخالفتم را هم بیان کردم.

          از اینکه در مصاحبه دکتری با شما خوب برخورد نکردند یا سر کلاس سرکوب تان کردند (اشاره به کامنت تان در https://3danet.ir/هیاهوی-بسیار-برای-هیچ/#comment-9807 ) متاسفم. قبول دارم که باید ملایم تر و محترمانه تر برخورد شود. این بداخلاقی یکی از کاستی های فلسفه ما است که باید رفع شود. اما این ربطی به موضوع بحث در اینجا ندارد.

          1. اما جامعه فلسفی دارای مشکلاتی بمراتب جدی تر ازآن چیزی است که به دیگران نسبت می دهد.

          2. در متن قابل رد یابی است با این که وضع فلسفه را به گردن فرد مورد حجمه دسته جمعی بیندازید! اصلا توجه به رفتار و اخلاق افرادی که به آقای خسرو پناه حمله دسته جمعی کرده اند گویاست. چرا دسته جمعی؟ چرا توهین؟ چرا تمسخر؟ چرا مرتب با دانشجوی ترم اول مقایسه؟ آیا اگر آقای سروش دباغ و نوشته هایش ارزیابی شود وضع خوبی خواهد داشت؟ کمترین نقد به او در رابطه توسل به مرجعیت است
            از همدلی شما تشکر می کنم . اما من در ایران مورد بدرفتاری قرار نگرفتم. رفتار ضدشایسته گرایی در فلاسفه یا بهتر بگم تقریر کنندگان آثار قلاسفه غرب تحقیر دانشجو و جذب دانشجویان دکتری مورد حمایت خود در مصاحبه ها دیده می شود و دانشجویان راضی نیستند.این رفتار آقای خسرو پناه نیست رفتار فلاسفه ایرانی است.
            اگر اخلاق مفروض در نقدهای پیروان مطلق فلسفه غرب را از خلال بیان آنان بیرون بکشیم، و سپس رفتار آن ها را با دانشجویان و در کلاس مقایسه کنیم متوجه دابل استاندارد بزرگی خواهیم شد. افرادی که دم از آزادی اندیشه و صلاحیت علمی می گویند در حرف و عمل واعظ غیر متّعظ اند. حتی دکتر شیخ رضایی نیز که اخلاق دانشگاهی و دقت بالاتری از خود حتی نسبت به افراد دارای اعتبار بالاتر نشان میدهد قابل نقد جدی است. نقد او دارای اشکال است و متاثر از احساس و نه توصیف واقعیات.

          3. قطعاً اگر بدی ای هست اکثریت افراد این جامعه فلسفی (اساتید معتبر) اکثریت نقش را برعهده دارند نه یک نفر. شخصا تصورم این است که افرادی مانند دکتر خسروپناه کار اجتهاد و ارائه فکر جدید می کنند هر چقدر به زعم صاحبان و سرقفلی داران فلسفه معیوب باشد بهتر از ترجمه و سرهم بندی متون مختلف (تخصص فیلسوف معتبر )است که کسی مثل خودش هم آن را peer review می کند!

        1. طبعاً و بوضوح وضع نابسامان فلسفه به زعم ایشان ، تقصیر اهالی هم فلسفه است بلکه ایشان مقصر اصلی هستند..

        2. شما آزادید با هر ایده ای که دوست دارید موافق یا مخالف باشید. اما مهم آن است که برای موافقت یا مخالفت خود دلیل داشته باشید. من برای مخالفتم دلیل آوردم (دو خط اول کامنتم). دلیل شما بر موافقت تان چیست؟

          1. استاد محترم فرهیخته بزرگوار، مستدل ترین متون هم می تواند بر خطا باشد. من هم در باور به منطق و استدلال همدلم اما این کافی نیست. فلاسفه غرب در کدام پروژه خود موفق بودند.کجا اعتراف به شکست کرده و رو به مواضع رقیب فلسفه غرب آوردند؟
            آیا شکست های مکرر روژه ها به رسمیت شناخته شد؟ (می دانم که در جمع شما فقط ارجاع به موضع مرجعیت غربی اعتبار دارد و جایگاه Gospel truth دارد . این مطلب هم در پاپر ، هم در لری لادن، هم در کواین ، و هم در معرفت شناسان دیگر مورد اشاره است).

  8. واقعا بعضی از این دیدگاه ها را می خونم فکر می کنم قراره بین اساتید فلسفه انتخابات برگزار کنند که طرفداران بعضی این جوری جواب می دهند. پدر مرحوم جناب استاد غفاری را چه کار دارید؟؟ واقعا این آقا نه تنها اولیات منطق که اولیات اخلاق کوچه بازاری را هم رعایت نفرمودند. حرفی زده شده و جوابی منطقی داده شده است. تا اینجا طبیعت کار علمی است. خب نقد را هم می توانید نقد کنید اما واقعا این دیدگاه ها از اهالی منطق و فلسفه و اخلاق است؟
    کانال استاد غفاری توسط دو تن از شاگردانشان اداره می شود که نمی شناسمشان. لذا لقب استاد را خودشان به خودشان ندادند. همین یک تهمت را قیامت چگونه جواب می دهید؟ البته نمی دانم قیامت را قبول دارید یا نه؟
    بنده مدتی شاگرد استاد غفاری بوده ام. انصافا در دقت علمی و جولان فکری و ارائه ایده های نو و دقیق کم نظیرند. البته شاگردی بسیاری دیگر از اساتید را هم کرده ام و این قضاوت را دارم. جنابعالی که تهمت کم مایگی فلسفی به ایشان می زنید چند جلسه درس ایشان بوده اید یا چند مقاله از ایشان مطالعه نموده اید؟ اگر دین ندارید آزاده باشید و برای …. به دیگران تهمت کم مایگی نزنید.
    بحث دیگر بحث سطح چهار است. واقعا حرف خنده داری است. مگر استادملکیان یا دیگر اساتید، مدرک سطح چهار دارند؟ ایشان دکترا را در دانشگاه باقرالعلوم گرفته اند و به هر دلیل نیاز ندیدند پایان نامه سطح چهار بنویسند. البته سالها در درس قوی ترین اساتید خارج فقه و اصول مانند آیت الله بهجت و آیت الله مفیدی کسب فیض کرده اند. واقعا در تحقیر و تضعیف دیگران این قدر بی پروا سخن می گویید؟! مگر استاد یک رشته بودن به مدرک سطح چهار مربوط است؟ بازهم عرض می کنم اگر دین ندارید …
    نمی دانم! با جماعتی روبرو هستیم که صدای آزاد فکری و اخلاقشان گوش فلک را کر کرده و دیگران را با این القاب زشت خطاب می کنند.
    خوب است این دیدگاه را به دانشجویان منطق بدهید تا استدلالها و نقد هایی را که نوشته اید صورتبندی منطقی کنند مخصوصا آن جایی که از عناوین کم مایه و میرزا نویس و … استفاده شده است.

    موفق باشید

  9. بله منم موافقم.
    به همین خاطره که حتی یه “آخوند بیکار” پیدا نمی کنید اما تا دلتون بخواد دانشگاهیِ باسواد بیکار یافت میشه

    اصلا “آخوند بیکار” یه ترکیب متناقضه

    1. سؤال ؟ چند نفر روحانی در کشور داریم؟
      ۲ . چند نفرشان کار دارند؟
      ۳ . چند درصد از جوانان به درس روحانیت می پیوندند؟
      ۴ . چند نفر به دانشگاه علاقه دارند و دانشگاه درس می خوانند؟
      ۵ . چند نفر از بیکاران فارغ اتحصیل از دانشگاه هستند؟
      ۶ . چند نفر از فارغ اتحصیلان برتای درس به دانشگاه رفته اند و اگر شما مسؤل بودید به آن ها شغل می دادید؟
      الان مسائل جهان و آب شدن آیس کپ ها را هم به خسرو پناه نسبت خواهید داد. عزیز من بد نیست به ذهن خود اجازه اندیشه به امکان خطا را هم بدهید.
      اگر آمار دارید و مسؤل هستید و این بور را داشته باشید با شما علمی و منطقی سخن می گویم و اگر حقیقتی در کلام تان بود می پذیرم. اما اسیر ذهنیات ساخته و پرداخته هیاهو و سر و صدای افرادی که بدنبال جلب توجه هستند شدن ممکن است الان فایده داشته باشد اما در دراز مدت توهم سبب صدمه به زندگی و امندیشه شما خواهد شد.
      دوستدار شما دوستدار جامعه فلسفه بدیع و منتقد فلسفه ترجمه ای

    2. متجدد اهل گوش کردن ، اندیشه، و پذیرش منصفانه رأی مخالف هم همینطور.
      خواهر محترم و اهل مطالعه شاید با چند اصطلاح انگلیسی و فرانسه که طنین روشنفکرانه دارد اعتبار دانشگاهی کسب کنیم اما بعنوان فرد مواجه با واقعیاتی خواهیم شد که در دانشگاه و فلسفه پیدایشان نمیکنیم. بعنوان جامعه دچار رقابت و تنش شبه مدرنیته دیوانگی خواهیم شد. آمار آخرین شوت اووت جونیو هایاسکول رو مطالعه کن.

  10. اگر بخواهیم واقع بینانه و بدون هرگونه غرض شخصی به این مسأله نگاه کنیم میبینیم که شخصی یک سری حرفها زده و شخص دیگری کاملا منطقی و مستدل و به دور از هرگونه حاشیه سازی حرفهای اورا نقد کرده است. واقعا دیدگاههای برخی دوستان جای تأسف دارد که بجای بیان درست و منطقی به دنبال فرافکنی هستند و باهر ادبیات غیر منطقی و نا صحیحی میخواهند طرف مقابل را بکوبند.
    کلام آقای غفاری کاملا مٶدبانه و منطقی بود. دیگران هم لطفا منطقی و مٶدبانه کلام ایشان رانقد کنند چراکه نحوه ی بیان افراد نشانگر شخصیت آنهاست…

  11. ممنون از نقد به جا و دقیق استاد محترم دکتر غفاری.

    دکتر غفاری که سالها پیش مدرک دکترای فلسفه خود را گرفته اند و حداقل بیش از ده سال در کلاسهای اجتهادی فلسفی شرکت کرده اند آن هم نه فقط به عنوان مستمع بلکه به عنوان فردی تاثیرگذار در نظرات مدرسین و مجتهدین فلسفه، به صورت منطقی، مستدل و با کلامی متین به نقد سخن فرد دیگری پرداخته اند.
    سایر دوستان هم اگر به لحاظ علمی مطلبی دارید بفرمایید استفاده کنیم.
    به ویژه خانم سحابی! شما که «استاد» تشریف دارید وبه مدرک سطح ۴ دست یافته اید، بفرمایید سخن دکتر غفاری را به صورت علمی نقد کنید تا ما جاهلان و دورافتادگان از وادی استادی از نقد «علمیِ» شما استفاده کنیم.
    نمیخواستم اینگونه صحبت کنم اما فرافکنی پست شما راه دیگه ای نمیذاره.هر چنداگر به لحاظ علمی مطلبی در چنته داشتید رو می کردید!
    دیدگاه های نگاشته شده به خوبی نشان می دهدافرادی که با اتوبوس از در پشتی موسسه وارد شده اند، چه کسانی هستند.!

  12. به گفته جناب آقای خسروپناه همه این دعواها سر لحاف ملا است.

    جناب آقای خسروپناه ۶ سال است که زیر لحاف ملا تشریف دارید .گرمتان نشده است!

    آغاز فصل بهار است!!

    1. تهمت . تحقیر. توهین ، تبختر. منطق افراد هوشمند، منطقی، فرهیخته! آقا بهروز بزرگوار آیا بی اخلاقی برایتان نشانه ضعف منطق و محتوی نیست؟

      1. جناب ال.
        بنده قصد توهین نداشتم. فقط با ادبیات شخص جناب خسروپناه به ایشان پاسخ دادم.

        وقتی یک شخص که مدیریت یک مجموعه عظیم حکمت و فلسفه یک کشور را دارند.و ادبیات کوچه و بازاری در کلامشان بکار می برند ،از من دانشجوی بی سواد و بی اخلاق ،چه انتظاری باید داشت!
        آیا شخصی که سالیان طولانی شاگردی استادجوادی آملی را دارند،نباید ادب و احترام در کلام را از استاد فرا بگیرند!

        متاسفانه جنابعالی بسیار متعصبانه سخن می گویید.

        لطفا توئیت و کانال تلگرام شخص جناب خسرو پناه را مطالعه بفرمایید.ایشان چگونه به منتقدان پاسخ می دهند؟!

        تنها به قاضی نروید ،راضی برمی گردید.

  13. نقدها دقیق و روشنه، استفاده کردیم.
    دقت در بیان، نقد و انتخاب واژه ها از خصوصیات دکتر غفاری ست.

    اصل مقاله استاد خسروپناه، واقعا دقیق و علمی و با رعایت اخلاق است…نقد های استاد غفاری هم همین روش را دارد.
    نقدها خصوصا سه مورد اول واقعا جای تامل برای آقای شیخ رضایی دارد.

    آقای دکتر غفاری خدا رحمت کند پدرتان را.

  14. بانقد جناب غفاری موافقم بسیارعلمی منطقی ودلنشین بود امیدوارم منتقدان دیگر هم مثل ایشان منطقی علمی و مودبانه نقد کنند از طرز صحبت کردن منتقدین ایشان بسیییار تعجب کردم چون نه تنها علمی و منطقی پاسخ نداده بودند بلکه کاملا عوامانه و غیر مودبانه مغرضانه نظر داده بودند بدون اینکه مطلب رو نقد کنند سعی در سیاه نماییه شخص ایشان داشتند که بسیار تاسف بر انگیز بود

  15. خانم سحابی بهتره اگر انتقادی علمی به متن مطالب دارید بفرمایید
    سیاه نماییه شخصیت افراد برای فرافکنی و پنهان کردن درستی مطلب کار جوانمردانه ای نیست!!!

    معمولا وقتی مطلب دقیق و بی نقص باشه افراد مغرض شروع به فرافکنی میکنند تامجبور نباشند تسلیم صدق مطلب و نقد شوند!!!

  16. in His Name, the most High

    My comment is in regards to certain inappropriate comments that can be found above. Firstly I would like to invite and remind us all to act according to Godwariness (taqwa), and if you are not amongst those who are concerned about the Hereafter, at least be moral individuals.

    If you have any intellectual or academic critics, please bring them forth, instead of attacking individuals and there families.

    True spirituality is the one that is manifested in the interactions with others.

    Dr. Ghaffari has been able to prove his point from a complete academic point of view, with utmost respect and with rational .. preciseness
    His approach should be a role model for all of us.

  17. «من افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر از او دوست دارم.» ارسطو
    چه بسا کسانی باشند که استادشان یا دوستشان را از حقیقت بیشتر دوست داشته باشند ولی دفاع از رئیس یک موسسه پژوهشی فلسفه توسط قشر خاصی از اعضای آن موسسه نشان می دهد که کسانی هستند که «رئیس شان را بیشتر از حقیقت دوست دارند».

    1. اشکال تان وارد نیست….
      جایی این حرف رو میزنید ک منتقد محترم دکتر غفاری از اساتیدی هستند که این عبارت ها رو عملا ب شاگردانشان می آموزند.

  18. و چه بسا افرادی که خود را منطقی و عقلانی بدانند ولی دچار توهم باشند.
    پیشنهاد : به تاریخ فلسفه توجه بفرمایید. فلسفه تحلیلی هم دو روزی بیش مهمان نیست. گرچه تاکنون شکست های مکرر تجربه کرده اما خطا بودن روش اش را نمی پذیرد

  19. چرا یه نفر بی طرف پیدا نمیشه از آقای خسروپناه دفاع کنه؟ هرکی دفاع کرده یا شاگردشه یا توسط او در جایی هیات علمی شده و….
    اینها که دفاعیه نوشته اند به قول طلبه ها چاه شون پر نیسست!

    1. اینطور نیست……متفکرانی هستند که در برخی مباحث نظری با دکتر خسروپناه مخالف هم هستند اما در مورد این هجمه موضع گرفته و از شخصیت علمی و اخلاقی ایشان دفاع کرده اند، مثل دکتر نائینی

  20. من با هیاهوبازی ها و حملات کفتارگونه حتی به کسی که باهاش شدیدا مخالف باشم قویا مخالفم.

    و یک نکته شدیدا برای من جلب توجه می کرد و بسیار پرمعنا بود حتی اگر در بطن این درگیری نبوده باشم، اینکه هجمه های به آقای خسروپناه مملو از بی دقتی ها و سفسطه ها بود ولی مطالبی که در دفاع از ایشان خواندم بسیار متقن و متین و علمی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *