ماجرای حکمیت ملکیان در نزاع دیهیمی و نشر گمان

ماجرای حکمیت ملکیان در نزاع دیهیمی و نشر گمان

در پیِ مرافعه‌ی عمومی خشایار دیهیمی از تأخیر مصطفی ملکیان در انجام داوری مربوط به مناسبات مالی‌اش با نشر گمان، سرانجام مصطفی ملکیان داوری کرد و خشایار دیهیمی نیز متن داوری را به انضمام ملاحظات خود، منتشر نمود. در ادامه متنِ حُکم ملکیان و ملاحظات دیهیمی را می‌توانید ببینید…

 ابتدای ماجرا:

فیسبوک خشایار دیهیمی – 14 آذر 96 :

در احوالی نیستم که بخواهم حرف بزنم . اما وقتی پای شرف به میان میاید سکوت جایز نیست . دوستی سخنان ملکیان را در باره ی کامو برایم فرستاده است . این ملکیان حق ندارد از کامو حرف بزند . این آدم بارها و بارها بر من ثابت کرده است که با شرف بیگانه است و جز نفع خودش را نمیشناسد فلسفه ی اخلاق میگوید و با اخلاق بیگانه است . به وقتش بیشرفی این آدم را در تک تک موارد برملا خواهم کرد . تن کامو را هم در گور لرزاند . لطفا اگر باورم دارید که بیراه سخن نمیگویم این مطلب را به اشتراک بگذارید . در ضمن لطفا این نوشته را به داغداری ام ربط ندهید . تسلیت نگویید . اگر فکر میکنید بیراه میگویم اعتراض کنید . ملکیان ننگ این روشنفکری اخلاقی است . وظیفه ام بود بگویم . جز این هر چه بگویید مایه ی خجلتم خواهد بود . همین .

توضیح اول

ملکیان هیچ حرف بدی در باره ی کامو نگفته است . آنچه مرا به خشم میاورد تناقض رفتار شخصی روشنفکران با ادعاهایشان و فلسفه ی اخلاقی است که تعلیم میکنند . شرف از نظر من همخوانی گفتار و عمل است و حز این اوح بیشرفی است . تا توصیحات بعدی.

توضیح دوم

سعی کنید با ملکیان در مورد مسئله ای که مسئولیتی را به عهده گرفته است تماسی برقرار کنید و توضیحی بخواهید . اگر توانستید ایشان را پیدا کنید و بپرسید و توضیحی در باره ی مسئولیتی که شخصا به عهده گرفته است و میتواند زندگی افرادی را به خطر بیندازد بگیرید آنوقت مسئله ی شرف و پایبندی به اخلاق را متوجه خواهید شد . تا توضیحات بعدی که مثالهای مشخص بیاورم از چنین مواردی .

توضیح سوم

وقتی علیه ارکان حکومت نوشتم همه به پشتیبانی از من برخاستند . اما از نظر خودم هیچ شهامتی در آن نبود . نوشتن از کسانی که پته شان روی آب افتاده است هیچ شهامتی و شرفی نمیخواهد . مهم نوشتن از درد اصلی است . نوشتن از آنهایی که ادعای شرف و شهامت دارند و مردم را فریب میدهند . نوشتن از روشنفکرانی که شرف و شهامت را بازیچه قرار داده اند . درد اصلی من این است . فحشم بدهید متهمم کنید ای خودباختگان به چند کلام بی عمل . تاوان داده ام و خواهم داد اما دست از اصولم نخواهم کشید در برابر هر خودباختگی و بیشرفی . بدهید و بستانید . وارد بازی شما نخواهم شد . تا توضیح بعدی.

توضیح چهارم

مثال از آخر کار . من قراردادی با نشر گمان داشتم . بیست و دو جلد از این کتابها منتشر شده است و احتمالا همگی دیده اید . من تعداد لازم از این کتابها را ( 36 جلد نرسانده ام ) نشر گمان این بیست و دو جلد را چندین بار چاپ کرده و بنا به گزارشش 80 میلیون به من بدهکار است . آقای ملکیان داور ماست از هر دو طرف . سه ماه پیش در یک دیدار حضوری قول داده ظرف یک هفته تکلیف را معین کند . چه به نفع ناشر چه به نفع من . بیست نفری در این پروژ ه مشغولند . از آن زمان ایشان در اختفا به سر میبرند . البته راجع به شرف کامو بر سر منبر میروند . لطفا بخواهید توضیح بدهند چرا جواب هیچگونه تماسی را نمیدهند ؟ آیا ما بازیچه ایشان هستیم ؟ پذیرای هر توضیح منطقی هستم . البته اگر نفسی از ایشان جز در ستایش لفظی شرف دربیاید . تا توضیح بعدی.

توضیح پنجم

افسوس دلیل میخواهند . و تازه وقتی اولین دلیل را میاوری میگویند شخصی است ! مگر نامردی در وهله ی اول امری شخصی نیست ؟ اگر دوستی ! از پشت خنجر بزند و ادعای شرف و دوستی و محبت کند و برود بالای منبر از شرف حرف بزند چه رخ داده است ؟ در عجبم . موارد دیگر را هم ذکر خواهم کرد . همه شان شخصی است . آیا خیانت فقط سیاسی است ؟

توضیح ششم

اگر نوشته بودم قاضی دادگاه رسانه این ظلم را در حق من کرده است ( که کرده است ) یک نفر از شما به من اعتراض میکردید ؟ و آیا شان ملکیان بالاتر از یک قاضی دادگاه رسانه نیست که چنین برمی آشوبید ؟ دردهای حقیقی مان را ببینیم . والا من از این دامها بسیار جسته ام . به خدا به فکر جامعه مان و جوانانمان هستم . باور کنید یا نکنید . دیهیمی پیرانه سر.

فیسبوک خشایار دیهیمی
فیسبوک خشایار دیهیمی

 

انتهای ماجرا:

فیسبوک خشایار دیهیمی – 3 دی 96 :

هنوز و همچنان در حال و احوالی نیستم که بنویسم. اما باز تکلیف ایجاب می‌کند دنباله‌ٔ آنچه را که در فضای عمومی مطرح شده به اطلاع شما برسانم. ملکیان بالاخره داوری کرد. قصدم به هیچ روی تظلم نیست چرا که بنا به تعهدم در بند پایانی قراردادم با نشر گمان که حکم داور را لازم الاجرا دانسته بودم، فارغ از حق و ناحقش، به داوری ملکیان بی چون و چرا تن دادم. هم ملکیان مرا ملزم به انتشار عمومی حکمش کرده هم خودم برای آنکه شما از چون و چرایش مطلع شوید با اشتیاق منتشرش می‌کنم. ابتدا عین حکم را در اینجا می‌گذارم و پس از آن فقط و فقط مستندات را دربارهٔ هر بند از حکم خواهم نوشت. انتشار همهٔ مستندات در اینجا ممکن نیست چون بیش از پنجاه صفحه می‌شود. اما عین این مستندات نزد بنده محفوظ است و هر شخص یا رسانه‌ای بخواهد می‌توانم عیناً در اختیارشان قرار دهم. پوزش از اینکه همین مقدار هم طولانی است و خواندنش وقت‌گیر. باقی دیگر به عهدهٔ خود شما که قضاوت کنید.

متن کامل حکم داوری:

از آن‌جا که در قرارداد منعقدشده میان نشر گمان و جناب آقای خشایار دیهیمی، برای انتشار مجموعه‌ی «تجربه و هنر زندگی»، من، مصطفی ملکیان، داور مرضی‌الطرفین قلم‌داد شده‌ام، بدین‌وسیله رأی خود را در باب اختلافی که طرفین مذکور با یک‌دیگر یافته‌اند اعلام ‌میدارم:

1- نشر گمان حق دارد که 22 عنوان کتاب تا کنون منتشرکرده‌ی خود را از این مجموعه، به آقای خشایار دیهیمی بازنگرداند و آنها را، خود، منتشر کند و دست‌مزد مترجمان محترم و دیگر دست‌اندرکاران محترم نشر آنها را، کمافی‌السابق، بپردازد. این پرداخت، بر طبق میل مترجم، می‌تواند با وساطت آقای دیهیمی یا مستقیماً و بی‌وساطت وی انجام گیرد. طبعاً، قراردادهای نشر این 22 کتاب میان نشر گمان و خود مترجمان منعقد خواهد شد، مگر این‌که مترجمی خود ترجیح دهد که طرف قرارداد آقای دیهیمی باشد، نه خود وی.

2- نشر گمان پرداخت 80 میلیون تومان در همان ابتدای کار را به آقای دیهیمی فقط به جهت تسهیل در تولید 36 عنوان کتاب در یک سال انجام داده است و بنابراین خسارت ناشی از تاخیر آقای دیهیمی در تحویل آثار بر عهده‌‌ی وی است. با توجه به این‌که دست‌اندرکاران نشر گمان، پس از خلف وعده‌های آقای دیهیمی، در سه نوبت و بر طبق سه توافق، به زیان خود و به سود آقای دیهیمی، از مطالبه‌ی 36 عنوان کتاب در یک سال، که مفاد یکی از بندهای قرارداد کتبی بوده‌ است، صرف‌نظر کرده و حد مطالبه‌ی خود را بسیار کاهش داده‌اند، نشر گمان حق دارد که اگر همه‌ی خسارت ناشی از معطل ماندن سرمایه‌اش، از فروردین 1392 تا کنون، را مطالبه نمیکند، لااقل نیمی از آن را، که مبلغی معادل 32 میلیون تومان میشود از آقای دیهیمی مطالبه کند. اگر کوتاه‌ آمدن‌های خود نشر گمان نمیبود این نشر حق داشت که همه‌ی خسارت را مطالبه کند. تأکید بر این نکته لازم است که آقای دیهیمی به جای تحویل 36 کتاب در یک سال، 18 کتاب در سه سال اول تحویل داده است و حال آن‌که پرداخت‌های نشر گمان در سه سال اول همگی، تقریبا بموقع انجام گرفته‌اند.

3- نشر گمان حق دارد که قراردادش با آقای دیهیمی را، برای ادامه‌ی نشر مجموعه‌ی «تجربه و هنر زندگی»، فسخ کند و، دراین‌صورت آقای دیهیمی میتواند این مجموعه را (به استثنای 22 عنوان نشر یافته به توسط نشر گمان) در عداد انتشارات ناشر دیگری منتشر سازد. اما اگر نشر گمان نخواست که از این حق خود استفاده کند و آقای دیهیمی اصرار داشت که میخواهد نشر این مجموعه را به ناشر دیگری بسپارد نشر گمان می‌تواند ضرری را که به واسطه‌ی این انتقال متحمل میشود از آقای دیهیمی مطالبه کند، چرا که اعتبار یافتن این مجموعه در نزد اهل فرهنگ، افزون بر زحمات آقای دیهیمی و همکاران مترجم‌شان، مرهون زحمات دست‌اندرکاران نشر گمان نیز هست. باید توجه داشت به این که نشر گمان برای حق نشر انحصاری این مجموعه نیز هزینه‌هایی متقبل شده است و، از جمله 12 میلیون تومان، تحت عنوان «حق ایده» به آقای دیهیمی پرداخته است که با عنایت به زمان پرداخت آن، که 5 سال پیش بوده است، اکنون معادل حدود 23 میلیون تومان می‌‌شود.

4- آقای دیهیمی حق دارد که آن‌چه را از طلب هشتاد میلیون و اندی‌اش از نشر گمان، پس از کسر آن‌چه در بندهای 2 و 3 گفته شد، باقی میماند، بیدرنگ و پس از عملی شدن بندهای1، 2، 3، و 5، از نشر گمان مطالبه کند و دریافت دارد.

5- چون گفته‌های شفاهی آقای دیهیمی، در طی این چند سال، باعث سوء شهرت و کاهش اعتبار نشر گمان، در میان اهل فرهنگ شده است، مفاد توافق باید به صورت عمومی اعلام شود تا همگان از ما وقع مطلع شوند و خود داوری کنند.

6- داور از بابت تاخیری که در داوری انجام داده است، و آقای دیهیمی سر سوزنی از علتش خبر ندارد، 5 میلیون تومان به وی می‌پردازد.
«ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم»

مصطفی ملکیان

و اما:

1) در بند 1 داوری حق انتشار چاپ‌های بعدی 22 عنوان کتاب منتشر شده به نشر گمان سپرده شده و کلاً از اختیار من خارج شده، تنها شرط ذکر شده هم این است که دستمزد مترجمان و دیگر دست اندرکاران کما فی السابق پرداخت شود. دو نکته قابل توجه است: اول اینکه طبق گزارش نشر گمان از اردیبهشت 94 هرگز این دستمزد به طور کامل و به موقع پرداخت نشده است و بنده شخصاً این دستمزدها را به مترجمان پرداخت کرده‌ام و این نکته به هیچ وجه در داوری لحاظ نشده است. ثانیاً هیچ‌گونه شرطی برای رضایت مترجمان برای ادامهٔ کار با نشر گمان در نظر گرفته نشده است، حال آنکه اکثریت قریب به اتفاق مترجمان رضایتی به ادامهٔ این کار با نشر گمان ندارند و این خلاف قانون حقوق مؤلفان و مصنفان است.

2) در بند 2 داوری آمده است نشر گمان 80 میلیون تومان در همان ابتدای کار به من پرداخت کرده است. پرداختی نشر گمان به من طبق قرارداد موجود، در سه وعده به مبالغ 5 میلیون، 27 میلیون، و پنجاه میلیون تومان تا تاریخ 31/3/92 بوده است که از این مبلغ 12 میلیون تومان بابت حق ایده بوده که در قرارداد تاکید شده حتی در صورت فسخ آن در نیمهٔ کار غیرقابل برگشت بوده و جزو مبلغ قرارداد نشر کتابها محسوب نمی‌شود، بنابراین، مبلغ باقیمانده 70 میلیون است. در این بند ادعا شده 80 میلیون سرمایهٔ نشر گمان از فروردین! 92 معطل مانده و لذا تا آذر ماه 96 مبلغی معادل 32 میلیون خسارت به این سرمایه تعلق می‌گیرد که من باید بپردازم. طبق گزارش نشر گمان و مدارک موجود در پایان سال 93 سهم من از انتشار کتاب‌ها 92 میلیون بوده و در شهریور ماه 94 ، 170 میلیون تومان. بنده در اینجا مفهوم معطل ماندن سرمایه را درک نمی‌کنم که باید بابتش 32 میلیون خسارت بپردازم. در ضمن از اردیبهشت 94 بنا به گزارش نشر گمان هرگز سهم بنده به طور کامل داده نشده.

3) در بند 3 داوری آمده که نشر گمان 12 میلیون تومان تحت عنوان «حق ایده» به من پرداخت کرده. قبلا در بند 2 توضیح دادم که این مبلغ در کل پرداختی یک بار محاسبه شده و بابتش جریمه‌ای هم مقرر شده و ذکر کردم که طبق قرارداد حتی اگر فسخ انجام گیرد این مبلغ جزء قرارداد نبوده و غیرقابل بازگشت است. حال پس از انتشار 22 عنوان از این کتاب‌ها که جمعاً به 75 چاپ رسیده‌اند طبق رأی داور من باید 23 میلیون هم از این بابت خسارت بپردازم! (حتی در محاسبات نهایی هم یک بار دیگر این 12 میلیون پیشاپیش از مطالبات من کسر شده است. یعنی بازگرداندن اصل به اضافهٔ دو بار خسارت به اندازهٔ اصل!)

4) در بند 4 اشاره‌ای شده به نحوهٔ دریافت طلب هشتاد میلیونی من از نشر گمان. (که با شرایط مندرج در آن معلوم است که چقدرش باقی می‌ماند). اما جالب است که این هشتاد میلیون طلب من (که 20 درصد از قیمت پشت جلد کتابها ضربدر در تیراژ است) حاصل معطل ماندن سرمایهٔ ناشر و لابد زیانی است که ناشر از نشر این کتاب‌ها برده است. حال این هشتاد میلیون از کجا آمده و چنین متراکم شده معلوم نیست.

5) در بند 5 داوری ادعا شده من باعث سوءشهرت نشر گمان شده‌ام. لابد فروش و چاپ‌های متعدد کتاب‌ها و دریافت جایزهٔ بهترین ناشر نوپا در همین سال 96 ناشی از همین سوء شهرتی بوده که من ایجاد کرده‌ام.

6) و اما این بند 6 فقط ما‌یهٔ افسوس است. به جای عذرخواهی از یک تقصیر، در ازای بداخلاقی‌شان به بنده پیشنهاد پول می‌دهند ( و لابد گمان برده‌اند که من اخلاق را با پول تاخت می‌زنم!)
هیهات

و باقی بقایتان

عزیزانم. همهٔ این جزئیات و ضرب و تقسیم‌ها به کنار که حقیقتاً خودم را هم آزار می‌دهد. کلیت مسئله از نظر من این است که برای ناشری نوپا با کمک همراهانی همدل، بیست و دو جلد کتاب در آورده‌ام از صفر تا صدش، و کتاب‌ها به چاپ‌های متعدد رسیده و طبیعتاً ناشر از قبل انتشار آنها سود برده و اعتباری کسب کرده. حالا آیا باید من به حکم این داور نه تنها حقوقم را دریافت نکنم بلکه خسارت هم بپردازم؟ مسئلهٔ مالی به کنار، که گفتم از کنارش گذشته‌ام، اما ناگفته‌هایم هنوز بسیار است و حکایت اخلاقی‌اش همچنان باقی

29 نظر برای “ماجرای حکمیت ملکیان در نزاع دیهیمی و نشر گمان

  1. به گمان من اول باید متن توافقی که در آن آقای ملکیان به داوری برگزیده شده است و حدود اختیارات داور منتشر شود تا ببینیم داور در حدود اختیاراتش عمل کرده است یا نه ؟ این که فقط بنویسند من به داوری برگزیده شده ام مبهم است . ولی همین مقدار را هم که می بینیم رای نیست . زیرا رای باید منجز و بدون قید و شرط باشد در صورتی که این رای همه اش اگر و اما دارد و قابل اجرا نیست . دو چیز در رای کمی بحث برانگیز است : اول ، انتشار عمومی رای ؟! که حتماً داخل در اختیار داوری نیست و داور نباید در یک قرارداد چنین اختیاری داشته باشد . تجربه ام این را می گوید . دوم ، پرداخت پول از ناحیه ی داور به یکی از طرف های داوری بابت تاخیر ؟! که این هم البته با مقررات راجع به داوری در آئین دادرسی مدنی قابل انطباق نیست . و در آخر باید بگویم وقتی بین یکی از طرف های داوری و داور قبل از صدور رای اختلاف باشد به گمان من داور باید از صدور رای خودداری کند زیرا با وجود اختلاف سابق در مظان ِ تهمت است و داور هم باید از مواضع تهمت دور شود . حرف بسیار است . بدرود

  2. واضح است که باید همه مستندات دو طرف را دید. براین اساس در مورد این دعوا و داوری آقای ملکیان نمی توان نظر داد اما بند ۶ داوری به نظرم توهین امیز است. جناب استاد ملکیان به هر علتی اعم از افسردگی، بیماری و … در انجام داوری تعلل کرده است علاوه بر پرداخت خسارت مالی موظف به عذرخواهی است. بالاخره در عصر ارتباطات امکان اطلاع دهی به آقای دیهیمی وجود داشت. از طرفی بی هیچ تردیدی اوضاع روحی جناب آقای دیهیمی مساعد نبوده است. فرزند ایشان به تازگی فوت کرده است و لازم بود که جناب استاد ملکیان علی رغم هر بحثی این مطلب را در نظر می گرفت و همدلانه و متواضعانه درباره بحث میان ایشان و آقای دیهیمی ( و البته نه بحث دیهیمی و نتشر گمان) برخورد می کرد.

  3. آدم هنگ میکنه ! هنگ ! می پرسید چرا ؟ عرض میکنم : آخه آدم طرف کدومو بگیره ؟ پنهان نمیکنم که من داوری و رای خودم را دارم ( در مورد این که حق با کیست ) اما دهان ادم باز نمیشه . چرا دهان آدم باز نمیشه ؟ چون که اظهر من الشمسه هر دوی این بزرگواران درویشند و وارسته . و اگر به دنبال مال و جاه بودند ، به راحتی صاحب بالاترین دکان و دستگاه بودند . الان کسانی صاحب دکان و دستگاه و مال و جاه و خدم و حشم هستند که ناخن انگشت کوچک این دو بزرگوار هم نیستند . واسه همینه که آدم هنگ میکنه . اما علی ای حال چند تا داوری دارم که جسارتا ( و با تلخکامی ) انها را عرض میکنم :

    1- آخر جناب دیهیمی عزیز ( که ترجمه هایش نرم تر از آب روان است ) چرا باید به ملکیان دشنام دهد ؟ مگر ملکیان غیر از مبارزه با خرافات ، ترویج تفکر نقادانه ، عمومی کردن ( و ساده سازی ) عقلانیت انتقادی ، مبارزه با خشونت ( و ایده درخشان ناآشکارگی حقیقت ) ، دفاع از سکولاریسم ، و ……. کاری کرده است ؟ کجا قلم فروشی کرده ؟ چرا حرمت حوزه روشنفکری و روشنفکران را پاس نمیدارید ؟

    2- جناب دیهیمی عزیز ، حتا اگر بلحاظ حقوقی ( اقتصادی ) حق با شما باشد ، شما منطقا و اخلاقا حق دشنام ندارید . چرا ؟ چون کلیت زندگی ملکیان یک زندگی شرافتمندانه بوده است . نه در مقابل قدرت سر خم کرده ، و نه گوشه اسایش و عزلت پیشه کرده . مسئولانه و شرافتمندانه طی طریق کرده . شما حق ندارید مرتکب مغالطه تعمیم نابجا شوید . مضاف به انکه شاید ایشان اشتباه کنند . ولی ایا هر خطاکاری فاقد شرافت است ؟
    گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنکه هست گیرند .

    3- جناب دیهیمی عزیز! بنده حقیر معتقدم اساسا قضاوت اخلاقی در مورد دیگران قریب به محال است . چرا ؟ زیرا معتقدم “آدم بد ” و “آدم خوب ” وجود ندارد ( اسطوره است ) . انچه وجود دارد ” ادم رشد یافته در محیط و شرایط بد ” ، و “آدم رشد یافته در محیط و شرایط خوب ” است . خیلی خلاصه ( و ناقص و مسامحتا ) میتوان بگویم بنده ( و بلکه روانشناسی علمی ) به جبر معتقدم . بنابراین قضاوت قریب به محال است . حالا اگر ممکن هم که باشد ، در مورد همگنانی مثل خودتان باید خیلی دست به عصاتر از این حرفها باشید .

    4- راستش انست که جامعه ایران و خصوصا روشنفکران و اهل کتاب مدیون تام و تمام هر دو عزیز هستند . بدهکاری اهل کتاب به هر دو بزرگوار انقدر سنگین است که به بیان ناید . من دست هر دو بزرگ را میبوسم و زانوی ادب میزنم . استاد دیهیمی عزیز ! گر خطا گفتیم اصلاحش توکن .

  4. راستی یادم رفت نکته دیگری را هم بگویم و ان این که :
    – جناب دیهیمی عزیز! اگر شما مختارانه حکمیت استاد ملکیان را پذیرفته اید ، دیگر نباید زیر کاسه و کوزه بزنید . شرافت و مردانگی آنست که به رای داور گردن بنهید . بقول معروف مرد است و قولش !
    – ضمنا فراموش کردم تسلیت بگویم . عرض تسلیت دارم . گرچه معتقدم هر که رفت راحت شد .

  5. منتشر کردن این اطلاعات هیچ کمکی به حل موضوع نمی کند. خواننده از کجا بفهمد مدارک کدام طرف معتبر است. بهتر بود اگر داوری ملکیان را قبول ندارند یک داور دیگر بر می گزیدند .

  6. توضیح: این نظر هیچ ربطی به نظرات سایر دوستان ندارد و در واقع نقدی به رویکرد وبسایت صدانت است.
    مدیر محترم وبسایت، یا هر عنوان دیگری که برای خودتان دارید، به عنوان یک مخاطب همیشگی مطالب شما، این حق را به خود می دهم که در مورد رویکردتان در انتشار مطالب نظر بدهم.
    انتشار نامه ی جناب دیهیمی و پاسخ جناب ملکیان و به طور کلی انتشار مطلبی در مورد مرافعه ی ایشان و ناشر محترم، هیچ جایی در صدانت ندارد. اصلا بی ربط است. این عزیزان را در حد سلبریتی های رسانه های گروهی پایین نیاورید. این مطلب از نوع مطالب زردی ست که در بعضی وبلاگ ها منتشر می شود؛ چیزی در حد ماجرای طلاق و ازدواج محدد فلان بازیگر سینماست. اصلا نمی فهمم مقصود شما از نشر این مطلب چیست. جنبه ی حقوقی مرافعه به کنار، که به گمانم خود شما هم اذعان دارید که مستندات این یادداشت های طرفین برای قضاوت حقوقی درست کفایت نمی کند، منظور من این است که اساسا این بحث و به طور کلی تر چنین بحث هایی، جایی در چنین وبسایتی ندارد. مدل کار شما شبیه کار ناشرانی است که پرتره ای از نویسنده ی کتاب روی جلد آن می زنند تا فروش کتاب در بین طرفداران پاپ بیشتر شود. امیدوارم اگر سایر دوستان فکر می کنند این نظر بی راه است، نظر خود را بیان کنند. متشکرم

    1. نظر شما درست است.

      من خودم کمی پایین تر نظر داده ام و توجهی به نکته ی شما نداشته ام.. اما الان حس می کنم که همین نظر هم زیادی است. و جای اش در این جا نیست.
      کاش صدا نت که نقش تعریف شده ای دارد، همین مقدار را هم حذف کند و اصلا محلی به این بحث حاشیه ای نگذارد.
      بهتر است نه شخص ملکیان و نه شخص دیهیمی ، هیچ کدام مطرح نباشند و صدا نت محلی باشد فقط برای عرضه ی افکار و البته نقد اعمال به شکل غیر شخصی.

      می شود کسانی یا کسی، بی آن که مشخصا از این گونه بزرگواران اسم ببرند، به نقد این گونه اعمال و رابطه ی آن با نظر پردازی ها و سخن وری ها یا کار های مکتوب (تالیف و ترجمه) ی انی اندیشه ورزان بپردازند و به کند و کاوِ شکافِ بین عمل و نظر در ما توجه کنند.

      سخن تان صحیج است.
      این جا، نباید جایی برای سلبریتی ها شود.
      این مردم به اندازه ی بیش از کافی دنبال سلبریتی ها بوده اند و هستند. بهتر است ما هم روی این آتش نفت نریزیم.

      باشد تا از این خطرگاه تکراری هم بگذریم و تاکید بر شخصیت ها را رها کنیم.

      1. مایلم نظر شما دوست عزیز را در مورد این که چرا مردم این قدر دنبال سلبریتی ها و اخبار زندگی ایشان هستند بدانم. این میل آن قدر رشد کرده که حتی کسانی را که برچسب “صدای اندیشه” به خود الصاق کرده اند به این طرف سوق داده که مثل همان صفحات زرد، چنان اخباری منتشر کنند؛ اخباری که هیچ ربطی به “صدای اندیشه” ندارد. یا دست کم به نظر من این طور است. و فکر کن چه می شود که اندیشمندان این سرزمین را هم به قدری سلبریتیزه کنند، که اندیشه ی آنها را به حاشیه برود. متشکرم از تامل شما

  7. من طرف کسی را اصلا نمی گیرم.
    اصلا وارد این ماجرای حقوقی نمی شوم که ملکیان بنده خدا را به زور واردش کرده اند تا قضیه به حکام بیرونی نکشد (چون بی خبرم).

    اما یک کلام می ماند:
    ببینید تغییر لحن این مترجم خوب کشورمان را!
    از بالا به پایین، کم کم و کم کم آرام شده اند، درست مثل همه ی فحاشی های کسانی که نه سقراط شنیده اند و نه اسپینوزا و نه مارکوس اورلیوس.

    در آخر می بینیم که اعتراض نرمی به حکم می کنند (که اصلا این حق را ندارند و باید ساکت هم بمانند) و دیگر اثری از رذالت ذاتی ی ملکیان و بی شرافتی او در کلام اش ندارد.

    کاش شرم هم وجود می داشت در این قضیه که حداقل بابت آن کلمات اولیه، یک عذر خواهی از مردم و مخاطبین خود به خاطر نشر یاوه می کردند، نه از ملکیانی که “نه” نمی گوید به فشار ها و خواسته های از همه رنگ دوستان و علاقمندان اش که یکی شان همین آقای دیهیمی ی بزرگوار بوده اند و مقام منیع پر خطر حکم مرضی الطرفینی را به ایشان اعطا کرده اند و
    بعد هم کاشف به عمل آورده اند که این حکم مرضی الطرفین بی شرافت است. (حتی لازم بود بابت همین خطای شخصی در قضاوت مثبت نسبت به ملکیان به اشتباه خود و حسن ظن بی جای خود به آقای ملکیان، از خودش و از مردم عذر می خواستند.
    که در هر دو مورد نخواستند.
    عذر خواهی از ملکیان خجالتی پیش کش ایشان باد.

    دوستان!
    لطفا خودتان را وارد قضایایی نکنید که از آن ها اطلاعی ندارید.
    اما فقط به تغییر لحن نگاه کنید.
    درست شبیه همه ی عوام های خط نخوانده عمل کرده اند.

    و این درسی بزرگ است برای همه ی ما, که حواس مان باشد موقعیت امتحان و ابتلا که پیش بیاید ممکن است همه مان بدتر از بدترین خلاف کار های پیش پا افتاده که دائم برچسب تفاله های اجتماع را بر پیشانی شان داغ می زنیم، ممکن است عمل کنیم.

    بخاطر تاخیری که جان خیلی ها را بالا آورده (تاخیرات مکرر آقای ملکیان) و این خیلی ها صدای شان ممکن است در نیاید ، چون دو پارامتر و فضیلت همدلی و “رعایت” را رعایت می کنند، به خود اجازه می دهد دهان بازکند و چشم ها را ببندد و در بلندگوی اش از بی شرافتی و رذیلت اخلاقی ی آن کس که اتفاقا حکم مرضی الطرفین او هم هست سخن براند, لابد خدشه ای و شکافی در جایی از منطق اش دارد.

    امیدوارم این شکاف در منطق و خرد جناب دیهیمی ترمیم پیدا کند.
    دیهیمی ی بزرگوار، تمرین خوبی برای دموکراسی و گفتگو و ادب و فضیلت از خود نشان نداد.

    ایشان که در این آزمون مردود شدند.
    با این وصف، آقای دیهیمی از اولیاء محترم اموری که انتظار رتق و فتق امور ملی و جهانی را از آنان دارند، چه انتظاری باید داشته باشد و چه انتظاری باید داشته باشیم؟

    راستش ! آدم مردود باید دهان بدوزد و کسب تحصیل اخلاق کند و سر به پایین بیندازد تا برای 80 میلیون تومن دعوایی که امروزه روز کم ارزش ترین است برای زحمات کسانی مثل دیهیمی و نشر گمان, پای ملکیان را به وسط بکشند:

    زین میان،حافظ دلسوخته بدنام افتاد!

  8. راستش ! آدم مردود باید دهان بدوزد و کسب تحصیل اخلاق کند و سر به پایین بیندازد تا برای ۸۰ میلیون تومن دعوایی که امروزه روز کم ارزش ترین است برای زحمات کسانی مثل دیهیمی و نشر گمان, پای ملکیان را به وسط نکشند و حتی رضایت به ضرر بدهند، اما پای یک آدم سر به زیر مثل ملکیان را به وسط ماجرای
    شان نکشند.
    راستی خجالت دارد که یکی از مطرح ترین مترجمان این ملت، برای 80 تومن پول، پای یکی از مطرح ترین معلمان این ملت را به میان بکشد و بعد از تحسین های قبلی و پشت پرده اش، پرده بدرد و رذالت کشف کند و جار بزند.:

    زین میان،حافظ دلسوخته بدنام افتاد!

  9. چون هیچ مستندی منتشر نشده می توانم حق را به کسی بدهم ، اینجا فقط یکسری کلیات اعلام شده که اگر اسناد و مدارک آن نباشد امکان رای دهی وجود ندارد.
    اما در مورد ادبیات به اشتراک گذاشته شده من حق را به آقای ملکیان می دهم ، اولا آقای ملکیان درس اخلاق می دهند و چقدر هم خوب است کسی که درس اخلاق می دهد خودش در حد کمال از آن بهره ببرد ، نکته ای که وجود دارد آقای ملکیان ادعای مرشدی نداشته و بارها بر ضد مراد و مرشدی نوشته.
    دوم اینکه آقای ملکیان ادعای کمال نداشته و بارها بر این نکته تاکید کرده .
    نکته سوم اینکه همه انسانها ( تاکید می کنم) خصوصیات اخلاقی خوب و بد دارند ، عادتهای خوب و بد دارند ، این درست نیست که آقای دیهمی در یک موضوع شخصی بگویند آقای ملکیان بی شرف هست .
    ممکن هم هست حق با آقای دیهمی باشد ، ممکن است تاخیر باعث خساراتای به ایشان شده ، خوب خواستار خسارت شوند به مراجع قانونی مراجعه کنند ، وکیل بگیرند ، نمی دانم یک کاری غیر از فحش دادن بکنند.
    من این سوال را از ایشان دارم ، اگر شما این مشکل شخصی را با آقای ملکیان نداشتید باز هم می آمدید به اسم جوانان و نگرانی از آینده اخلاق ، آقای ملکیان را اینگونه نقد کنید؟
    اگر جوابتان منفی است که شما رو به خودتان واگذار می کنم.
    اگر جوابتان مثبت است که پس تا الان کجا بودید ، آقای ملکیان در همین چندماهه اینهمه دچار رذیلت اخلاقی شده اند ؟

  10. سلام
    لطفا امکان ویرایش پیام ارسالی پیش از انتشار را فراهم کنید.
    سپاسگزار می شوم در صورت امکان پیام من را به لحاظ غلط املایی ویرایش کنید

  11. مترجم بودن برای کسی فهم و کمالات نمیاره. همون طور که زیرنویس نوشتن برای فیلم ها کسی رو با شعور نمی کنه. آخه این چه طرز حرف زدنه آقای دیهیمی؟ “این ملکیان حق ندارد از کامو حرف بزند”!!! مبادا که شما دیکتاتور کوچولوها به جاه و مقامی برسید که حساب مردم با کرام الکاتبینه

  12. ای کاش ما انسانها بیاموزیم

    1- از هیچ انسانی در ذهن خود بت نسازیم.

    2- یکدیگر را به راحتی قضاوت نکنیم.

  13. تمام آنچه میتوانم بگویم این است که :
    ۱- اگر آقای دیهیمی با رعایت ادب نقدشان و دادخواهی شان را به اشتراک می‌گذاشتند، بهتر بود.
    ۲- با همه ی ارادتی که به استاد ملکیان دارم، ایشان می توانستند بابت تأخیرشان – به هر دلیل و علتی – در متن رای از بابت تأخیر عذرخواهی کنند.

  14. من به عنوان کتابخوان در حوزه فلسفه و سیاست و اخلاق از شگفتی عبارات مترجم نامی کشور، چندان افسرده و دلگیر شدم! دانستم که دانش و دانایی و مترجمی، نه کسی را تاج زرین هدیه می دهد، نه خشایار می کند. دل بندیم به اخلاق که ملکه برگزیده هبه می کند

  15. آخه این مطلب چیه صدانت منتشر کرده. هر شخصی چه سیاستمدار چه بازیگر چه روشنفکر تو زندگی شخصی خودش دچار مشکلاتی میشه که کاملا طبیعی هست و نباید با پرداختن به اونا مثل نشریات زرد باعث تخریب وجهه ی روشنفکران شد.
    خواننده اگر صدانت میخونه برای مطالعه آثار ملکیان و دیهیمی هست نه مسائل خصوصی زندگی اونا.
    با پرداختن به این موضوع سطح صدانت رو آوردید در حد نشریات زرد متاسفانه.

    1. بنده در پاسخ به کسانی که انعکاس سخنان اقای دیهیمی را کاری زرد میدانند نکته ای به نظرم میرسد که عرض میکنم : من شخصا بسیار پیش از انکه صدانت اقدام به انتشار این واقعه کند مطلع شدم . در فضای مجازی خبری نیست که پنهان بماند . بنابراین اقدام صدانت اقدام خوبی است زیرا کل مسئله را یکجا ارائه کرده و زمینه ای برای حدس و گمان نذاشته . ضمنا توجه داشته باشید که خبر فوق راجع به کسی ( ملکیان )است که جزو ستون های روشنفکری کشور محسوب میشود .

      1. دوست خوبم،
        شما چنان گفتید می خواهید “نکته ای” در جواب بگویید، که واقعا فکر کردیم نکته ای گفته اید! این که فرمودید “در فضای مجازی خبری پنهان نمی ماند بنابراین صدانت خوب کرد و منتشر کرد” نکته ای نیست. اصلا دلیل خوبی نیست. هیچ نیست. خیلی از همان به قول شما “پایه های روشنفکری” در این سرزمین مسائلی دیگر هم دارند و نزاع هایی هم با هم شاید داشته باشند، دلیل این که شما فرمودید صدانت “اتفاقا خوب کرده” چیست؟ و لطفا به معنای “دلیل” هم توجه کنید. و برای ما هم روشن کنید که تفاوت بازتاب این دعوا و بازتاب خبر طلاق فلان بازیگر و فلان خواننده چیست؟ فکر نمی کنید کمی بیش از حد به مولف اهمیت می دهید؟ این که در زندگی شخصی فلان روشنفکر چه می گذرد نباید اثری در نحوه ی مواجهه ی ما با اندیشه اش داشته باشد. می گویند “به گوینده منگر، کلام را بشنو!” در این مورد هم مایلم نظر شما و سایر دوستان را بدانم. متشکرم

  16. واقعا از ادبیات آقای دیهیمی متاسفم.
    قرآن درباره جاهلان کتاب خوان از حماری که کتاب حمل میکند یاد میکند.سخن از اخلاق گفتن غیر از اخلاقی عمل کردن است.
    آقای ملکیان را خدا عمر طولانی عطا کند.

  17. با استاد ملکیان، آشنایی کلی و رفت و آمدی اندک دارم و از خیر و شر خصوصیاتش بی اطلاع نیستم. جناب اقای دیهیمی را دورادور می شناسم و کم دیده ام. مشخص است که اگراطلاعات دقیقی از جزئیات این بحث نداشته باشیم، قضاوت ممکن نیست اما گر مبنای قضاوت درباره پروژه ملکیان کامنت های بالا و البته موارد مشابه باشد باید ملکیان را در شاگردپروری ناموفق دانست. جمعی از مریدان که بی دقت و بی پروای حق و ناحق به نفع استاد موضع می گیرند. گویا این پروژه به ضدخود تبدیل شده و جمع بزرگی از ارادتمندان استاد اخلاق را تنها در دایره خودی ها مجاز می دانند. خوب است که استاد با عنایت به این نکته در رفتار خود بازنگری کنند.

  18. این یه قراداده حقوقیه و براحتی در دادگاه حل میشه، حالا چرا قوه قضاییه را دور زدند بماند!
    حکمیت ملکیان هم لاجرم حاوی منطق حقوقی بود یعنی یه قاضی معمولی هم همین حکم رو میداد کمابیش!
    اما فحاشی و خشم و تهمت میتونه نشانگر دستان پشت پرده سیاسی هم باشه که استادی رو علیه دیگری مجبور میکنند.

  19. ماجرا پیچیده است و قضاوت حقوقی می‌خواهد امل آدم باشرف و بااخلاق چیزی شبیه آنچه آقای ملکیان در بند ششم پیشنهاد داد نمی‌گوید.

  20. آقای دیهیمی واقعا انتظار دارید بر مبنای حرفهای شما در خصوص یک مسئله ی پیچیده ی حقوقی حکم اخلاقی به بی شرفی آقای ملکیان بدهیم؟! انصافا انتظار بیجایی نیست؟ و حالا گیرم که چنین حکم کردیم، در اینجا منطق تحلیل میگوید از تقصیر ملکیان و محق بودن شما نمی توان نتیجه گرفت ملکیان بی شرف است و اساسا چنین قضاوت اخلاقی ای نادرست است.
    بعضی هم میگویند کاش ملکیان ضمن قبول خسارت تاخیر عذرخواهی میکرد. بد نیست میگفتند از چه؟ از اینکه آقای دیهیمی این دعوای خصوصی را فاش کرده و کلی ناسزا و تهمت به ایشان نسبت داده؟!

  21. خشونت خشونت خشونت
    ی روز روشنفکران و منور الفکرها بخواهند ریاستی بکنند آشویدس و داخائو راه میندازند.

    چه وحشتناک چهره ی واقعی

  22. هر کس که استاد دیهیمی را از دریچه آثار گران سنگش می شناسد از ادبیات به کار برده شده در حق بزرگی همچون ملکیان، شرمگین می گردد. استاد فرزانه که صدها متن ضد خشونت، برای فرزندان این سرزمین به فارسی برگرداندید اگر کسی سه ماه خطا کرد و مسئول این خطا می باشد به دلیل خوردن این میوه ممنوعه به سرزمین بی شرفی سقوط می کند؟

  23. مطالب فوق گاه انسان را از مطالعه آثار اخلاقی ناامید میکند و با خود میگوید کسانی که چند شهری از عشق را پیموده اند چنینند پس وای به حال منی که اندر خم یک کوچه ام ای کاش مسائلی اگر بود پشت درهای بسته حل و فصل میشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *