یکی از مهم ترین عوامل در گسترش و مهمتر از آن در ژرفا یابی عدالت ترمیمی ، فضیلت بخشایش یا بخشایش گری است.
حقوق از آن رو که حقوق است، باید حد و مرزی داشته باشد. نمی شود نظام حقوقی ای را متصور شد که مفهوم عدالت در آن نباشد. و عدالت نیز چیزی جز پاسداشت حق ها نیست. در واقع انسان از طریق عدالت، به پاسداری حقوق می پردازد.
.
.
سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان بخشش در عدالت ترمیمی[1]
دانشگاه تربیت مدرس-همایش بخشش در عدالت ترمیمی-9 اردیبهشت 96
یکی از مهم ترین عوامل در گسترش و مهمتر از آن در ژرفا یابی عدالت ترمیمی ، فضیلت بخشایش یا بخشایش گری است.
حقوق از آن رو که حقوق است، باید حد و مرزی داشته باشد. نمی شود نظام حقوقی ای را متصور شد که مفهوم عدالت در آن نباشد. و عدالت نیز چیزی جز پاسداشت حق ها نیست. در واقع انسان از طریق عدالت، به پاسداری حقوق می پردازد.
برای اینکه قانون بتواند هر چه بیشتر سمت و سوی خود را معطوف به عدالت ترمیمی کند، هیچ گریز و گزیری از فرهنگ ندارد. تا زمانی که فرهنگی تغییر نکرده باشد، نمی توان پس از قتلی، سریعاً به سراغ خانواده ی مقتول رفت و تقاضای عدالت ترمیمی کرد. پیش از وقوع این قتل، فرهنگ عدالت ترمیمی-که بخشایش از ارکان اصلی آن است- در خانواده ی مقتول باید وجود داشته باشد. بخشایش از امور اختیاری دارای استمرار زمانی(گسترده در زمان) است. برخی از امور اختیاری، نیازی به بسترسازی در طول زمان ندارند. اگر از شخصی بخواهیم که دستش را بلند کند، یا ساکت شود، فوراً می تواند دستش را بلند کند و یا ساکت شود. در اینجا نیازی به مقدمه چینی در طول زمان وجود ندارد. حال اگر از شخصی بخواهیم که وزنش را کم کند، این کم کردن وزن امری اختیاری هست، ولی این گونه هم نیست که شخص سریعا بتواند وزنش را کم کند. در واقع کم کردن وزن، متعلق به دسته ی امور اختیاری دارای استمرار زمانی است و نیازمند به برنامه و زمان است. عفو کردن یا بخشایش، از این دسته امور است. یعنی انسان به صرف اراده ی به آن، نمی تواند آن را انجام دهد. در واقع فرهنگ حاکم بر جامعه، باید این بستر را از قبل آماده کرده باشد تا عندالّزوم، فرد بتواند ببخشاید و عفو کند. با وجود این بستر ها است که افراد بخشایش گر می شوند و حال می توان به سراغ خانواده ی مقتولی رفت و تقاضای عفو از آن ها کرد، چرا که فضیلت بخشایش گری در این افراد وجود دارد. در واقع برای توسعه ی عدالت ترمیمی، علاوه بر توجه به موانع قانونی و حقوقی، باید به رفع موانع روانی نیز اهتمام ورزید و این امر نیازمند تغییری فرهنگی است. تغییر فرهنگی در اینجا به معنای تغییر در باورها و احساسات و عواطف و خواسته هاست. اگر با نظام تعلیم و تربیتیِ خاصی، سلسله باورهایی در افراد راسخ شد و سلسله احساسات و عواطفی در افراد پرورده شد و سلسله خواسته هایی در افراد پدید آمد، آن گاه است که افراد این جامعه و متعلق به این فرهنگ، آماده ی عفو و بخشایش گری هستند.
برای اینکه شخصی بتواند عندالّزوم ببخشاید، قبل از آن باید بخشایش گری را در خود پرورده باشد و شخصی بخشایش گر شده باشد. در واقع با ایجاد باورها و احساسات و عواطف و خواسته هایی خاص، فرد مشفق تر و بخشاینده تر می شود. نظام حقوقی عادلانه به انضمامِ فرهنگ مشفقانه، موانع عدالت ترمیمی را رفع می کند. در ادامه ی بحث، به فرهنگ مشفقانه پرداخته می شود.
بخشایش گری دو بعد متمایز از هم دارد. شخص بخشایش گر نیازمند یک سری نگرش های درونی و یک سری رفتارهای بیرونی است. در عدالت ترمیمی، رفتارهای بیرونی است که نقش پر رنگ تری را ایفا می کند. وقتی شخصی قاتل پدر خویش را عفو می کند(رفتار بیرونی)، عدالت ترمیمی را محقّق کرده است. اما برای استعلای اخلاقی و درونی خود، نیازمند آن است که نگرش های درونی خود را نیز اصلاح کند. مقصد یک مصلح اجتماعی رسیدن به جایی است که مثلاً فرد، از مجازات قاتل پدرش صرف نظر کند، اما رضایت یک فیلسوف اخلاق، به این رفتار بیرونی متوقف نمی شود و او خواستار آن است که نگرش درونی فرد نیز اصلاح شود تا استعلایی اخلاقی-روانشناختی بر او واقع شود.
برای تغییر و اصلاح رفتارهای بیرونی، باورها، احساسات و عواطف و خواسته های فرد نیازمند بازنگری هستند و در این بحث از میان این سه عامل موثِر، به باورها پرداخته می شود.
برای ایجاد تغییر در رفتار بیرونی از طریق باورها، یک سلسله باور های خاصی هستند که باید به فرزندان و مخاطبان و متعلّمین، به طریق استدلال ارائه شوند. و این ارائه ی مستدل، غیر از تکرار و اظهار است. مخاطبین باید مجاب شوند که این باورهای خاص مطابق با واقع هستند و در این راه از استدلال های عقلی و تجربی باید بهره برد. بعد از آموزش این باورها به صورت مستدل به مخاطبین، این افراد مستعد می شوند تا در صورت لزوم ببخشایند. این باورهایی که باید آموخته شوند، چهار دسته هستند:
* باورهای روانشناختی
* باورهای جامعه شناختی
* باورهای مصلحت اندیشانه
* باورهای اخلاقی
باورهای روانشناختی و جامعه شناختی، به اقتضای نوع باورشان مبتنی بر استدلال های تجربی(تجربه های زندگی و تجربه های آزمایشگاهی) هستند.
باورهای روانشناختی:
باورهایی هستند که در مورد روان انسان ها صادق اند و آدمی باید این باورها را پی جویی کند و زمانی که به استدلالات کافی و وافی به سود آن ها دست پیدا کرد، آن ها را در نظام عقیدتی-معرفتی خود بگنجاند.
1) انسان ها، آن قدری که گمان می رود مختار نیستند. یکی از بزرگترین خطاهای معرفتی هر انسان، این است که خود را مجبورتر از آنچه که هست تصور می کند و دیگران را مختار تر از آنچه که فی الواقع مختار هستند می داند. برای مثال فردی را تصور کنید که برای کار بانکی، به بانک مراجعه می کند. کارمند بانک رفتار خوبی با او نمی کند و اندکی کج خلقی می کند. حال این مراجعه کننده به بانک، به منزل که می رود برای همسر خود تعریف می کند که این کارمندان بانک زیر کولر نشسته اند و همیشه یک لیوان چای در کنارشان است و کاری جز پرداخت چند عدد چک و قبض نمی کنند و ماهانه سه یا چهار میلیون تومان هم حقوق می گیرند و همین حقوقشان هم حاصل سرمایه گذاری خود ماست، اما باز هم کج خلقی و بدرفتاری می کنند. در اینجا، شخص مراجعه کننده چنین تصور می کند که آن کارمند، در محیطی کاملا خونسردانه و بدون هیچ گونه فشاری، تصمیم گرفته که گفتاری آزاردهنده داشته باشد. حال اگر این فرد خود کارمند بانک باشد و با مراجعه کننده ای جر و بحثی داشته باشد، در خانه برای همسر تعریف می کند که:
امروز مراجعه کننده ای آمد و با او بد رفتاری کردم. البته حق او هم بود. کولر شعبه 3 روز است که خرابه. حقوقمان هم که چهار ماه است عقب افتاده. مادر هم که می گویند ممکن است مریضی اش بدخیم باشد، دیشب هم دیدی که بچه ها چه بلایی سرم آوردند!
این فرد با تعریف کردن و بیان این واقعیت ها، سعی می کند که علل مخفّفه ای برای رفتار خود بیابد. نه اینکه به لحاظ اخلاقی رفتار خود را توجیه کند، اما سعی دارد بگوید که من آن قدرها هم مختار نبودم.
زمانی که فردی دیگر را قضاوت می کرد، او را تماماً مختار می دانست و بدون هیچ عذر و بهانه ای او را مقصر می دانست. اما نوبت به خود که رسید، چندین و چند بهانه و عذر آورد تا برای خود شریک جرمی پیدا کند و تخفیفی به خود بدهد و از بار بر دوش خود کم کند.
به عبارتی دیگر، فرد برای قضاوت خود، خود را بسیار دست و پا بسته تر و مجبور تر از واقع تصور می کند اما هنگام قضاوت دیگران، بسیار سخت گیر می شود و او را بسیار آزادتر و مختار تر از واقع نشان می دهد.
تحقیقات روانشناختی نشان می دهند که ناظر، عامل را بسیار آزادتر از آنچه که هست تصور می کند. و این باعث می شود تا پتانسیل بخشایش و عفو پایین بیاید، چرا که مجرم و خاطی را در وقوع خطا، بسیار آزاد و مختار می داند.
لذا باید سعی شود که در قضاوت هایمان، منصف تر و واقع گرا تر باشیم.
2) عفو، به معنای دوست نداشتن قربانی نیست، به معنای دوست داشتن خاطی است. وقتی از کسی تقاضای عفو می شود، او معمولا می گوید که اگر خاطی را عفو کنم، مردم می گویند که مثلا عجب مادر بی عاطفه ای است که قاتل فرزند خویش را عفو کرد! انگار اصلا فرزندش را دوست نداشته که قاتل را عفو کرده است. در واقع کسانی هستند که فکر می کنند اگر قاتل فرزند خود را عفو کنند، بی عاطفه هستند. باید به این نکته توجه شود که عفو، به معنای عدم محبت به بزه دیده نیست، بلکه به معنای محبت فراوان به بزهکار است. شخص بخشایش گر علاوه بر اینکه قربانی را دوست می دارد، شخص شخص خاطی را هم دوست می دارد و این نافی محبت به قربانی نیست.
3) به تعبیر ویکتور هوگو: هر کس که بداند جنایت از چه دهلیزهایی عبور کرده است، جنایت را می بخشد. یکی از دلایلی که شخصی نمی تواند فرد مجرم را ببخشد، این است که فقط همین تکه از زندگی فرد مجرم را می بیند. انسان ها معمولا فقط همان برش و تکه از زندگی فرد مجرم را نگاه می کنند که مرتکب جرمی شده است و ناگفته پیداست که این برش از زندگی، تنها برشی از زندگی آن فرد است نه تمام زندگی او. و اگر قرار باشد که زندگی و ویژگی های مجرم را، به یک اتفاق تقلیل بدهیم، تحلیل ناقصی از او ارائه داده ایم. هر چقدر که به گذشته ی فرد، تربیت خانوادگی او، ویژگی های ژنتیکی او، محیط مدرسه ی او و اقتضائات اجتماعی او نظر کنیم، رحم و شفقتمان نسبت به او بیشتر می شود. در واقع همبستگی معناداری بین شناخت هر چه بیشتر یک فرد، و رحم و شفقت نسبت به او وجود دارد.
4) ندانستن، امری بی حد است. بخشی از بی شفقتی نسبت به مجرمان، از آنجا ناشی می شود که خطاکاری خاطی تماماً به سوء نیت او نسبت داده می شود. مجموعه ی سوء نیت ها و جهل ها است که منجر به جرم می شود، نه صرفاً سوء نیت. باید به این نکته توجه شود که جهل جرم نیست. فیلسوفان اخلاق می گویند که برای داوری اخلاقی در مورد یک فرد، باید آگاهی های او در هنگام انجام آن عمل در نظر گرفته شود. نباید چنین اندیشیده شود که مجرمان دانای کل اند و سوء نیت آن ها مطلق است. ترکیبی از جهل و سوء نیت است که جرمی را رقم می زند و در مواقعی، این جهل است که بار بیشتری از وقوع جرم را بر دوش می کشد نه سوء نیت.
5) یکی از تفاوت های بین علوم تجربی انسانی مثل جامعه شناسی و روانشناسی و سیاست و … با علوم تجربی طبیعی در این است که گویا در علوم انسانی، معلول های کوچکی مشاهده می شود که عامل ایجاد علت هایی بزرگ می شوند و علی الظاهر در علوم تجربی طبیعی این گونه نیست. وقتی پدری کشته می شود، فرزند او به این می اندیشد که قاتل، حق حیات پدر او را از او ستانده است و این جنایت بزرگی است. اما ممکن است حقیقتی هم در پشت پرده وجود داشته باشد. اینکه پدر، سال ها قاتل را به امری واهی متهم می کرده است و سال ها با بهتان و شوخی هایی او را آزار می داده است. این اذیت ها و آزارهای کوچک بر روی هم متراکم شده اند و انگیزه ی قتل را ایجاد کرده اند. این اتفاقات کوچک، معمولا ثبت هم نمی شوند، چرا که انتظار نمی رود که مثلا یک شوخی، انگیزه ای برای قتل باشد. در علوم تجربی انسانی، گاز گرفتگی یک پادشاه توسط یک میمون، ممکن است جنگی به راه بیاندازد. نکته این است که در علوم انسانی، ممکن است معلول های کوچک، علت های بزرگ را ایجاد می کنند.
باورهای جامعه شناختی
1) هرگز نمی توان خشونت را با خشونت از بین برد. وقتی خشونتی صورت گرفت، اگر در پاسخ خشونتی کمتر یا برابر یا حتی بیشتر صورت بگیرد، نباید انتظار از بین رفتن خشونت را داشت. خشونت پدیده ای خودشکن نیست و توسط خود از بین نمی رود. خشونت علیه خشونت، یعنی بازتولید خشونت.
2) آنچه که انسان را به عفو نکردن سوق می دهد این است که مجرم، مستحق عفو شناخته نمی شود. ما انسان ها باید توجه کنیم که وقتی قاتلی را عفو نمی کنیم و قرار را بر از بین رفتن او می گذاریم، ممکن است انسان های بی گناه دیگری را بی جهت به درد و رنج بیاندازیم، از جمله خانواده ی او را. و این درد و رنج ها، طیف وسیعی از درد و رنج های عاطفی و اجتماعی است. وقتی موجودی از نظام علّی و معلولی جهان مفقود شد، آن نظام را دست نخورده باقی نمی گذارد.
باورهای مصلحت شناختی:
این باورها، باورهایی هستند که می گویند اگر در قید و بند زندگی اخلاقی نیستی، این را بدان که اعمال تو، آثار و نتایجی را برای خود تو هم ایجاد می کنند.
1) آیا انسان مصون از این است که تا آخر عمر خود مرتکب خطا نشود؟ آیا ضمانتی هست که فرد هیچ گاه قتلی را مرتکب نشوند؟ آیا فرد این احتمال را نمی دهد که در سه دقیقه، یک واقعه ای او را از یک شهروند خوب و منظم و قانون مدار، تبدیل کند به یک قاتل؟ کم نیستند افرادی که این چنین سرگذشت هایی داشته اند. مصلحت اندیشی اقتضا می کند که ممکن است خود فرد یا یکی از عزیزان او دست به جنایتی بزند. با توجه به این مصلحت اندیشی، رواج فرهنگ عفو، خود فرد و عزیزان او را نیز مشمول خود قرار می دهد.
2) انسان وقتی عفو نمی کند، به خود زیان می رساند. او در ابتدا فکر می کند که با عفو نکردن، تشفّی خاطر پیدا می کند. انتقام، یک دلخوشی و تشفی خاطر موقت دارد، اما تحقیقات نشان داده است که به مرور زمان، وجوه منفی انتقام جویی خود را نشان می دهند. حسرت از دست دادن فرصت خوب، پشیمانی از انتقام جویی و عشق و نفرت توأمان نسبت به مقتول، از جمله آثاری است که بعد از عفو نکردن، در فرد ایجاد می شود.
3) رواج بخشایندگی ای که بر اثر بخشایش فرد فرد انسان ها در جامعه ایجاد می شود، چه تاثیر مثبتی بر عوامل تاثیر گذار بر همبستگی اجتماعی دارد. بخشایندگی، علاوه بر اینکه ترویج خود می کند، بر سه چیز تاثیر می گذارد:
اول) مدارای انسان ها به یکدیگر بیشتر می شود. چرا که هر فرد می فهمد که با انسان هایی زندگی می کند که عدالضّروره می بخشایند. و این به معنای تقویت مداراگری است.
دوم) شفقت ناشی از احساس هم سرشتی و هم سرنوشتی. شفقت نوعی رحم است که ناشی از آگاهی بر هم سرشت بودن و هم سرنوشت بودن پدید می آید.
سوم) ایجاد خوش بینی در جامعه.
باورهای اخلاقی:
هر سه مکتب نتیجه گرایی یا وظیفه گرایی یا فضیلت گرایی، قائل به این هستند که بخشایش و عفو، لذتی غیر قابل پیش بینی در انسان پدید می آورد. در واقع ملازمتی بین زندگی اخلاقی و لذت عمیق وجود دارد.
.
.
صوت سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان بخشش در عدالت ترمیمی
فایل pdf سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان بخشش در عدالت ترمیمی
.
.
[1] .تهیه شده در کانال مصطفی ملکیان
https://t.me/mostafamalekian
.
.
با سلام.از معرفی کتابها و آثار صوتی ارزشمند شما سپاسگذارم