در قصه ی لانتوری ، شخصیت مریم که از مدافعانِ “گذشت و رضایت ” است در مقابلِ “قصاص و انتقام” ، با تردستی نویسنده دچارِ آسیبی می شود که باورِ گذشت پرور و رضایت خواهِ خویش را در تزلزل می بیند و نادیده می انگارد . البته این تزلزل و هیاهوی درونیِ مریم و کش و قوسی که احتمالا در ضمیر او در جریان است از دید من و شمای بیننده پنهان است . مخاطب فقط نمود بیرونیِ این تضاد را بر پرده می بیند و آن اینکه مریم بر خلاف تمامِ باورهای خویش که تحسینِ تماشاگر را در پی د اشته ، تصمیم به قصاص می گیرد .
در طول قصه چند پلان از تلاش مریم می بینیم که در هر کدام سعی دارد از خانواده های قربانی رضایت بگیرد . استدلال هایی مطرح می کند که بطور تقلیل یافته و شاید نارسا ، بازگو کننده ی عدم ِ کاراییِ مجازات در کاهش جرم هستند و کاش این بخش بیشتر پرداخته می شد در فیلم .
این بحث که مجازات تا چه اندازه در کاهش جرم موثر است و این ایده ی رادیکال که مجازات به سبق و سیاق جوامع توسعه نیافته بیشتر در افزایش جرم و جنایت موثر است تا کاهش ، البته مربوط به حوزه ی علوم اجتماعی جدید التاسیس مدرن است .
در کنار این مباحث ، اندیشمندان حوزه فلسفه ی حقوق به طور خاص و فلسفه ی اخلاق بر این باورند که مجازات ِ مجرم ، پاک کردن صورت مساله ست نه راه حل . و اگر دقیق باشیم و منصف ، خواهیم دید که عوامل متعددی دست در دست هم شخصی را به راه خطا و ارتکاب جرم سوق می دهند و مجازات فقط از حلقه ی آخر زنجیره ی جرم ، تاوان می گیرد . به نظرم این که مجرم آخرین حلقه از سلسله ی جرم و جنایتِ ناشی از عوامل عدیده است به تنهایی می تواند انسان را به تامل وادارد که آیا مجازات در ذات خود منطقی ست ؟ آیا منصفانه ست ؟
ضمنِ اینکه با مجازات شخصِ مجرم ، نه تنها او آسیب می بیند (که به زعم بعضی مستحقِ این آسیب است) بلکه وابستگان و نزدیکان و خانواده ی مجرم نیز قطعا دچار صدمه های روحی و حتی مالی و اقتصادی خواهند شد . آیا توجیه پذیر خواهد بود که مادر یا خواهر و برادر مجرم چنین تاوانی متحمل شوند ؟(حکایتی در گلستان سعدی خوانده بودم ناظر به همین موضوع که نشان می دهد از قرنها پیش این مساله ذهن آگاهان و دانایان رو مشغول داشته ).
بگذریم . آنچه می خواهم نتیجه بگیرم نه تایید گذشت است نه منع مجازات . اگر فیلم لانتوری با قصاص ِ اسید پاش پایان می یافت ، آیا می شد نتیجه گرفت که تمامِ شعارهای مریم در رد انتقام و قصاص ، پوچ بوده ؟ آیا صرف اینکه مدافعِ “گذشت” ، خود ، از گذشتن و بخشش عدول کرده و تصمیم به انتقام گرفته نشان دهنده ی سستیِ مبانی نظری باورهای اوست ؟
آیا می توانیم نتیجه بگیریم که با استناد به عبارت “غم ِ برادر مرده را برادر مرده می داند” ، حق نداریم بیرونِ گود بایستیم و موعظه ی بخشش سر دهیم؟
به نظرم پاسخِ پرسشهای بالا این است: نه !
ازینجا پل بزنیم به مغالطه ی رایجی که در اکثر ما نهادینه شده و معروف است به خلطِ انگیزه و انگیخته . اینکه کسی ، به ولیِ دم یا مصدوم و مظلومی توصیه می کند به بخشش ، ربطی به تواناییِ خود او در بخشایش و گذشت در موارد مشابه ندارد.
گذشت کردن و بخشش ، مبانی فلسفی و نظری استخوان داری دارد که ربط و دخلی به روحیات و عواطف شخصی انسانها ندارد . این دو در دو فاز جداگانه هستند و خلطشان موجب مغالطه .
خوشبختانه در سکانس پایانی فیلم مریم تصمیم به بخشش می گیرد اما ظاهرا نه بر اساس استدلال های قبلی خود . بلکه به گفته ی خودش تنها چیزی که برایش باقی مانده بود همین “بخشش” بود . گویا با این کار ، ته مانده ی خود را بالا کشید و برای خود مریمِ دیگری آفرید . اما مگر ته مانده ی هر انسانی باورهای ریشه دار در ضمیر او نیستند ؟ اگر چه مریم پس از بخشیدن مجرم اشاره ای به شعارهای یشین خود نمی کند و دست به دامان دلیل و استدلال نمی شود ، اما مخاطبِ تیزبین خواهد فهمید که آن شعارها ، بادِ هوا نبوده و در نهادِ مریم ریشه دوانده و بارور شده و این تنها چیزی ست که به زعم او برای ادامه ی زندگی در چنته اش باقی مانده ست . مریمِ سکانسِ آخر ، نمونه بارزِ انسانی ست که “زندگیِ اصیل” (تعبیر زندگی اصیل را از مصطفی ملکیان وام گرفتم) دارد و رفتار خویش را با نظر خویش تطبیق می دهد . هر چند که اگر چنین نمی کرد ذره ای در درستیِ شعارها و دلایلِ او مبنی بر رجحانِ بخشش بر قصاص ، خللی وارد نمی شد .
.
.
لانتوری و پرهیز از مغالطه ی انگیزه و انگیخته
نویسنده: امیرحسین پورفرخ
.
.
اینکه این بحث انگیزه و انگیخته، مغالطه است یا نه؟بر سرش بحث است.
سلام. ممنون بابت این مطلب. به نظرم این بخش از کلام ایشان درست نیست چنانکه گویی لب کلام ایشان هم همین بود.
“اینکه کسی ، به ولیِ دم یا مصدوم و مظلومی توصیه می کند به بخشش ، ربطی به تواناییِ خود او در بخشایش و گذشت در موارد مشابه ندارد.”
لااقل نیاز به توضیحات بیشتر دارد . با تشکر از زحماتتان.
درود برشما
دقيقا لب كلام حقير همين است كه فرموديد.
و اگر اين بخش از نوشته به نظر شما درست نيست منطقا كل نوشته را درست نمي دانيد ، و البته متوجه نشدم دليل درست نبودنِ اين بخش را .
لطف شماست اگر توضيح مختصري پيرو نقدتان بفرماييد .
خلاصه عرض كنم كه غرض از نوشته بازگويي همان تفكيك قديميِ
“ما قال” از “من قال” است و اصرار بنده بر اين است كه اين دو انفصال منطقي دارند و نبايد با هم خلط شوند .اين عبارت را در نظر بگيريد : بخشش رجحان دارد بر قصاص . شما يا مي پذيريد يا رد مي كنيد ولي حق نداريد در پاسخ بگوييد : اگر خودت جاي ولي دم يا مظلوم يا مصدوم بودي مي بخشيدي ؟ اين نحوه ي برخورد كه اتفاقا نظير آنرا در مشاجره ي دكتر الستي و باران كوثري ديديم از نظر بنده مصداق مغالطه ست و خطا . اميدوارم منظور متن را آشكار تر كرده باشم .
با عرض سلام. بسیار متشکرم از پاسختان.به عقیده ی بنده علت انفصال من قال از ما قال این است که شنونده یا خواننده در آزادی کامل به تحلیل کلام بپردازد و به درستی یا نادرستی آن پی ببرد به طوریکه گوینده یا نویسنده در تحلیل کلام بی تاثیر باشد و بند و گره تازه ای را نیافزاید. اما در موضوع مورد بحث نگاه به گوینده و تقاضای قرار دادن خود در جایگاه دیگری، از شنونده سلب آزادی نمیکند و از دیدگاه بنده مغالطه ای در کار نیست. بسیار سپاس گزارم اگر خطایی در کلام اینجانب است متذکر شوید. با سپاس.
درود مجدد خانم هما
ممنون كه با پيگيري ، كاستيهاي بحث رو آشكار مي كنيد و دست كم بنده رو وا مي داريد به تامل بيشتر و توضيح بهتر و احيانا دريافت خطا.
ببينيد ، ازين خطاب : “تو اگر خودت جاي مصدوم بودي حاضر به بخشش بودي ؟” تا آنچه شما سلب آزادي مخاطب عنوان كرديد راه زيادي نيست ، به اين صورت كه معناي مستتر در آن خطاب كذايي چنين وجهي دارد : ” در صورتي ادعاي تو مبني بر رجحان بخشش بر قصاص مقبول است كه تو دو جايگاه مظلوم و مصدوم باشي .” يعني اينكه تو كه باشي و در چه شرايطي باشي مدخليت دارد در صدق يا كذب ادعايت . و اين به زعم حقير مغالطه ست .
لطفا واژه ي “دو” پيش از كلمه ي جايگاه رو ويرايش كنيد به “در”
سپاس
بله به نظرم الان موضوع روشن تر شد. اینکه در واقع مظلوم و یا مصدوم با این پرسش در تلاش است شرایط گوینده را در کلام او دخیل کند و از این طریق کلام به درستی تحلیل نمی شود و صحت و یا سقم آن روشن نمی گردد و این مهم از نادرستی این کلام قابل درک است که:”در صورتی ادعای تو مبنی بر رجحان بخشش بر قصاص مقبول است که تو در جایگاه مظلوم و مصدوم باشی”. مطمئن نیستم اما فکر می کنم خلط مفاهیم “نظری” و “عملی” در این موضوع درک تحلیلات را قدری دشوار می سازد بدان جهت که درخواست مظلوم نزدیک به “عمل” است و تلاش ما در “نظر” آوردن آن و تحلیل از طرایق نظریست. با تشکر و سپاس فراوان.
سلام بر مسئولان سایت صدانت به ویژه جناب رضا ایرانمنش. می خواستم خواهش کنم اگر ممکن است بخش فلسفه ذهن سایت را کمی فعال تر کنید و فلسفه فیزیک و فلسفه زیست شناسی را نیز به سایت اضافه نمایید. با تشکر بسیار
این مطلب حقیقتا و انصافا در حد یک مشق شب بود. اگر چنین مطالبی را چاپ میکنید و این یک مطلب تصادفی نبوده است، بفرمایید من هم چرکنویس هایم را برایتان ارسال کنم برای انتشار.
سلام جناب طاها
امیدوارم نقدتون رو بخونم به این نوشته .
خوشحال میشم کاستی ها رو آشکار کنید.
ادعایی ندارم که این نوشته قدر و منزلتی بیش از چرکنویس های شما داشته باشه ولی آنچه نوشتید نقدی به محتوی نبود .
ممنونم