سخنرانی رامین جهانبگلو با عنوان «نقش فلسفه در جامعه‌ی تمدن ستیز امروز»

سخنرانی رامین جهانبگلو با عنوان «نقش فلسفه در جامعه ی تمدن ستیز امروز»

۱- بحران تمدنی حاکم بر زمانه ی معاصر

سخن خود را با نقل عبارتی از ارتگا یی گاست فیلسوف اسپانیایی قرن بیست و یکم آغاز می کنم. «ما نمی دانیم بر ما چه می گذرد، و این دقیقا آن چیزی است که بر ما می گذرد. ندانستن این که بر ما چه می گذرد.» و چه بسا ندانستن آن چه بر ما می گذرد، وخیم تر از اصل آن چیزی است که بر ما می گذرد. بستر این ناآگاهی که عصر اطلاعات و مواجهه ی با اخبار است نیز بر این نگرانی می افزاید. هر چند به لحاظ فلسفی الزاما اطلاع داشتن به معنای آگاه بودن نیست.

امروزه بشر در دوره ای است که فرآیند معنا دهی به زندگی و اندیشیدن درباره ی آن دچار بحران شده است. از نظر بسیاری دوره ی فعلی بشر، بهترین جهان ممکن به لحاظ علمی و تکنولوژیکی است. این بحران بر خلاف آن چه بیان می شود صرفا اگزیستانسیل نیست، یا صرفا ناظر به جنبه یا جنبه های مشخصی مثل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و …. نیست بلکه بحران تمدنی است. این بحران اجمالا حاصل لحاظ جهان به عنوان یک منبع قابل استعمال در نظر بشر، محوریت تفکر صرفا حساب گر در نوع آدمی، و هویت عددی یافتن انسان هاست. سمت و سوی این بحران، تمدن زدایی و تمدن ستیزی است. این تمدن زدایی و تمدن ستیزی را در محورهایی می توان سرشکن کرد:

۱) قطع ارتباط بشر با میراث تمدنی اش: نابودی بناهای تاریخی توسط طالبان، داعش و جوانان بزرگ شده ی اروپایی پیوسته به گروه های افراطی از نمونه های این مولفه است.

۲) نگاه حسابگرانه و لحاظ انسان ها به مثابه ی هویات عددی یا کارت های شناسایی: به قول آدرنو، آشویتس آن جایی تحقق دارد که کسی که به سلاخ خانه نظر دارد، نگاهش، نگاه بی طرفانه و بدون نگرانی است. نتیجه ی چنین نگاهی به انسان ها، خشونت های کسانی چون استالین، داعش، طالبان و .‌‌.. است. بی معنایی مرگ و به تبع آن زندگی، سبب ساز نگاه ضمنی به فجایع انسانی است. به خلاف نگاه تمدنی گذشته به انسان ها به مثابه ی مردمان، ملت ها، روح قومی و …

۳) پدیدآیی انسان توده ای: امروزه آدمیان صرفا توده های بی روح و انبوه در فضاهای اجتماعی و سیاسی بدون نقش آفرینی اند. به قول ارتگا یی گاست در طغیان توده ها: انسان توده ای، ارزش خاصی برای خود و دیگری قائل نیست؛ قائل به مقولاتی نظیر شایستگی نفس و بزرگی روح نیست؛ اندیشیدن را وظیفه و اولویت خود نمی داند؛ آزادی، مساله اش نیست. در واقع وقتی این فرد اندیشیدن را وظیفه و اولویت خود نمی داند. از خود سلب آزادی کرده است. از طرف دیگر سمت و سوی اندیشیدن، شروع به تغییر و تحول است، و انسان توده ای حالت فعلی خود را مطلوب هم می داند. و نیازی به تغییر و پیش از آن اندیشه احساس نمی کند. همین طور دیگر زیبایی هم دغدغه ی او نیست، چون زیبایی را هم می توان به تبع برخی نظریات از جمله رمانتیک ها ملازم حقیقت دانست. چنین انسانی طبیعتا میان زیبایی و بوتاکس فرق نمی گذارد. از نتایج و نه عوامل این افول اندیشه و سیر قهقرایی آکاهی تاریخی، شخصیت هایی مانند ترامپ هستند.

۴) فضیلت شمرده شدن میان مایگی: در چنین فضایی که زمینه ساز اعتلای پوپولیزم است. میان مایکل جهان متحول و تعمیم یافته است و متوسط بودن فضیلت شمرده می شود. این میان مایکلی را می توان این گونه تعریف کرد. مسطح شدن برجستگی های تمدنی انسان و هم سطح سازی اندیشه های آدمیان است. تمدن یک مقوله ی چند بعدی است که فروکاست آن به بعد خاصی خود نشانه ی میان میکلی است. نتیجه ی چنین پدیده ای هم افول بزرگان اندیشه و همه در دوره ی معاصر و پس از دهه ی دوم قرن ۲۱ است. چون دیگر تمدن افول یافته، نیاز به انسان های درجه یک ندارد و تنها نیازش، رهبران پوپولیست است.

بشریت پیش از عصر روشنگری، تجربه ی این میان مایگی را داشته است. و اساسا پروژه ی روشنگری خروج انسان ها از صغارت و رساندن آن ها به درجای از بلوغ تمدنی است که نتیجه اش آشنایی عمومی انسان با مسئولیت های انسانی است.

۵) بی معنایی سیاست و زندگی سیاسی: . نگاه سنتی به سیاست این بود که زندگی سیاسی در حقیقت، تعهد اخلاقی به خیر عمومی و قبول مسئولیت در گستره ی همگانی است. امروزه بسیاری جوامع مانند ترکیه که حرکت لیبرالی ای را آغاز کرده بودند، در حال سیر قهقرائی به سمت یک دیکتاتوری اند. در وضع فعلی، سیاست زندانی زمان حال و فاقد هر گونه نظریه پردازی آینده نگر است.

۶) پسروی اخلاق همدلی و شفقت: اهمیت اخلاق همدلی و شفقت در این است که این منش اخلاقی، افق مشترک انسان ها در تمدن های مختلف است. همچنین قابلیت فهم صحیح از رنج دیگری نیز در این نوع از اخلاق میسر است. در غیاب چنین اخلاقی، انسان ها نه هدف که وسیله اند. در کنار این، فراگیر شدن نسبیت اخلاقی و هم ارزش شدن مقولات ارزشی مختلف نیز قابل ذکر است.

۲- نجات بخشی فلسفه

با توجه به این فکت های تاریخی، به نظر می آید فلسفه، وظیفه ی خودآگاهی، خودآموزی و کمک به فهم وضع بشر را در گذشته داشته است. به قول هگل وظیفه ی فلسفه این است که در مورد زمان خودش بیاندیشد و هر فیلسوفی باید فرزند زمانه ی خویش باشد. البته امروزه فلسفه برای انجام وظیفه ی ذاتی خود با دشواری های کم سابقه ای روبروست. زیرا سویه ی عمومی تلاش بشر، وصول به مطلوب های فردی و اجتماعی است و فلسفه ورزی به نوعی در مقابل چنین رویه ای است.

مساله ی فلسفه، نگرش سقراطی است که زندگی بدون آزمون را بی معنا و بدون ارزش می داند کار فلسفه طرح پرسش های انتقادی و کمک به فهم وضع بشر در دنیای فعلی است. از این نظر سرشت دموکراسی بسته به پرسش گری است. در ۲۶ قرن گذشته از زمان سقراط تا کنون، دغدغه ی اصلی فلسفه، طرح پرسش های گوناگون درباره ی زیست بشر و نحوه ی ساماندهی آن است. این آموزه برای مردم شرق و خاورمیانه که در سودای آزادی در پی جا به جایی قدرت هستند بسیار ضروری است.

اساسا ربط وثیقی میان اندیشه ی فلسفی و امکان آزادی وجود دارد. ره آورد اندیشه ی فلسفی، آزادی و آزادی کشایشگر اندیشه ی فلسفی است. در فضای تمدن ستیز امروز، آزادی از مهمترین مفاهیمی است که نه تنها درک نمی شود. بلکه مورد سوء فهم و سوء استفاده های مختلفی نیز قرار می گیرد. بسیاری از مبارزه ها برای آزادی واقعی ندارد. و سرانجام مایه های قوم گرایانه، ایدئولوژیک، تجزیه طلبانه و … آن ها آشکار می شود.

فلسفه در معنای فلسفه ورزی نه تحصیل و تدریس آکادمیک، می تواند در جهت انجام وظیفه ی مدنی خویش به فهم درست آزادی کمک کند. چون خود پرسش فلسفی حالتی از اندیشه است که می تواند دیوار افکار، معیارها و هنجارهای نهادینه شده در جامعه را از میان بردارد. و به جای آن که سیاست را به جا به جایی افراد تقلیل دهد، در معنای فهم سامان سیاسی جامعه عرضه می کند.

سلاح فلسفه هم مفاهیم، ایده ها و پرسش هاست. و البته این مفاهیم، ایده ها و پرسش ها هم باید خطرناک باشند. خروج از این صغارت جدید، نیازمند روشنگری جدید است. دو نوع مواجهه با میراث تمدنی وجود دارد، یکی سیر مانند توریست و دیگری سیر اندیشمندانه. در حالت دوم، باید پرسش سقراطی از سیاست را در قلب تمدن امروز قرار دهیم. که این لحظه سقراطی فلسفه است و امتداد آن نیازمند یک مبارزه ی خستگی ناپذیر است. علیه بی معنایی.

در پایان و باز به قول ارتگا یی گاست: «اگر نمی دانیم انسان چه خواهد شد، ولی می دانیم چه نخواهد شد.» انسان اگر به سمت فلسفه، آزادی و ..‌‌. نیاید، دیگر انسان تمدنی نخواهد بود.

.


.

صوت سخنرانی رامین جهانبگلو با عنوان «نقش فلسفه در جامعه‌ی تمدن ستیز امروز»

فیلم سخنرانی رامین جهانبگلو با عنوان «نقش فلسفه در جامعه‌ی تمدن ستیز امروز»

.


.

دکتر رامین جهانبگلو

کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن

نقش فلسفه در جامعه ی تمدن ستیز امروز

شنبه، ۲۵ فوریه ۲۰۱۷

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *