فرهنگ، سدی در برابر پیشرفت!

فرهنگ، سدی در برابر پیشرفت!

آقای صدیق قطبی در کانال تلگرامی خود (عقل آبی) در متن کوتاهی تحت عنوان: “حرفِ اصلی شما چیست؟”  نوشته بودند هر شاعر یا نویسنده‌ای یک حرف اصلی بیشتر ندارد. یک حرف که در تمام آثار او تکثیر می‌شود و من با خواندن آن متوجه شدم که بیش از بیست سال است مطلبی را در دو کتاب و بیش از بیست مقاله بصورتهای گوناگون تکرار کرده ام.  و آن مطلب چنین است:

” رفتارهای فردی و اجتماعی، آداب و عادات و رسومی را که اجداد ما در راستای تنازع بقای خویش در زیر فشارهای سه گانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کسب کرده اند و من آنها را فرهنگ می خوانم، امروز به مانعی در برابر پیشرفت جامعه ما تبدیل شده اند”.

داریوش شایگان در کتاب زیر آسمانهای جهان به این نکته چنین اشاره می کند: در کشورهایی مانند کشور ما نوعی جامعه شناسی شکست های واقعی وجود دارد. تعداد شکست هایی را که از بیش از یکصد سال پیش تاریخ ما را انباشته اند بشمارید. این شکست ها از کجا آمده اند؟ اینکه – چنانچه غالبا می گویند فلان کس را مسئول بهمان شکست بدانیم ، کمال ساده لوحی است زیرا شکست ها در کمال لجاجت و با نظمی ساعت آسا تکرار می شوند گویی از تقدیری رام نشدنی به بار می آیند، شکست نهضت مشروطیت (۱۲۸۵) شکست خیابانی (۱۲۹۹)، شکست مصدق (۱۳۳۲). وقتی که شکست به این صورت تکرار شود، از بیماری ای حکایت می کند که عمیقا در فرهنگ ما لانه دارد.

بعقیده نگارنده بسیاری از ویژگیهای فرهنگی و آداب و عادات و رسوم ما یا ریشه در ترس دارند  (سکوت و سازش، عدم توانایی در مخالفت با قدرتمند تر از خود، تعریف و تمجیدهای افراطی، دروغگویی، عدم اعتماد، عدم توانایی در انجام کارهای جمعی،  و …..) و یا ریشه در فقر (آبرو داری، رودر بایستی، تعارف، مهمان نوازی، دست و دلبازی و …. ) و یا در هردو.

این ویژگیها موقعی سد پیشرفت ما می شوند که علت وجودی آنها  یعنی ترس و فقر حداقل در بین اقشاری از جامعه از بین رفته اند اما در قالب عادت و حفظ فرهنگ تداوم می یابند. اصرار بر پاسداری از این فرهنگ را در بین ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی می کنند با شدت و حدت بیشتری می توان دید.

یکی از دلایل و شاید مهمترین دلیلی که ما نمی توانیم این ویژگیها و عادات را  کنار بگذاریم و در کتابِ در اسارت فرهنگ متوالیا از آن سخن رفته است جایگزین شدن واژه “احترام” با ” ترس” است.

بدین معنی که چون واژه « ترس» از مافوق تصویر نازیباى موجودى «هولناک » و از مادون تصویر موجودى « ترسو » و ضعیف‏النفس در ذهن مجسم مى‏ کرد و این هر دو تصویر ناخوشایند بود، آن را با واژه‏ « احترام» عوض کردیم  و بدین ترتیب از مافوق یک فرد «محترم» و از مادون یک شخص «مودب» ساختیم و در نتیجه این جابجایی کلیه رفتارهایمان موجه جلوه کرد.

احترام تلقى شدن این اعمال باعث شد که اولا رفتارهایی این چنین به تمامى جامعه صرف‏نظر از رابطه فرادستى و فرودستى تسرى پیدا کند چرا که همگان خود را شایسته احترام می دانند

و ثانیا هر گونه صراحت لهجه و صداقت و نقد و انتقاد و نازک تر از گلی بی احترامی خوانده شود و کسی آنرا بر نتابد و چنین است که عدم تحمل انتقاد به یکی از بارزترین ویژگی های فرهنگی ما تبدیل شد.

در این جا به نقش یکی از این ویژگیها در عقب ماندگی مان اکتفا می کنم و بررسی علت یا علل بوجود آمدن بیشمار خصوصیات و عادات دیگرمان و نقش آنها در عقب ماندگی ماندگی امروزمان را به نوشتارهای بعدی موکول می نمایم.

نقش حفظ حرمت نان و نمک در عقب ماندگی ما ایرانیان

از زمان کودکی به خاطر دارم وقتی دربِ منزلمان را می زدند، مادرم ته مانده غذا یا مقداری نان و پنیر به دستمان می داد و ما به سمت در می فرستاد و می گفت که فقیری به جستجوی غذایی آمده است و در اکثر موارد نیز چنین بود.

برای رفع ِشرمِ ِ از ناداری، فقیر را مهمان خواندیم و گفتیم که “مهمان حبیب خداست” و هر کس حبیب خدا را دوست بدارد خداوند او را دوست خواهد داشت و ما از آن پس هر کس را که تقه ای به در منزلمان زد مهمان قلمداد کردیم، او را به داخل کشاندیم و چیزی به او خوراندیم  و نوشاندیم حتی اگر گرسنه و تشنه نبود و اینکار خود را مهمان نوازی خواندیم.

این اضطرار وسواس گونه به مهمان نوازی که یکی از افتخارات ما ایرانیان است هنگامی بیشتر به چشم می خورد که در کشورهای مدرن اقامت می گزینیم و با مردمانی روبرو می شویم که این رفتارها را ندارند یا مدتهاست آنها را کنار گذاشته اند.

اما در مقابلِ توصیه ای که به مردم در تغذیه ی فقرا می شده، از دریافت کنندگان غذا نیزانتظار می رفته که محبت ولی نعمتانشان را پاس بدارند،  عملی که به “حفظ حرمت نان و نمک”  از آن یاد می شود. کاری نیکو که نه تنها در مورد غذا بلکه در مورد هر محبت و خدمت دیگرى نیز در هر زمان و هر مکان صادق است.

با یک نگاه می توان دید امروزه حفظ این حرمت حتی از دهها بار تشکر از میزبان و دعوت متقابل او به شام و ناهار فراتر رفته  است، باین معنی که اگر در مقابل رفتار و گفتارغیر منطقی میزبان سکوت نکنیم، از او در یک مجادله طرفداری غیر منصفانه نکنیم و بطور کلی هوای او را نداشته باشیم به “نمک خوری و نمکدان شکنی” متهم می شویم.

با این ترتیب روشن می شود که چرا وقتی غذایی را که به ما تعارف شده، رد می کنیم عبارت “نترسید نمک ندارد” را می شنویم که معنای آن اینست که مجبور به جبران غیر عادی آن نخواهید بود و عبارت “دستم نمک ندارد” را موقعی بر زبان می آوریم که کسی پاداش محبت ما را آنطور که انتظار داشته ایم نداده است.

طبیعتا حرمتی که اینگونه نگاهداری می شود عده‏اى را بر آن مى ‏دارد که با دادن یک شام و نهار و یا پیشکشِ یک هدیه و یا دادنِ رشوه، دهان افراد را بسته و آرا و عقاید آنها را خریده و به اهداف خویش برسند و بدیهی است وقتی ملتی با یک شام و ناهار دهانش بسته شود رنگ آزادی و عدالت را نخواهد دید.

این مسئله نه فقط در مورد نان و نمک که در مورد بسیاری از ویژگیهای فرهنگی ما صادق است. از جمله این ویژگیها می توان از مراعات دوست و همسایه، حفظ شان فامیل، احترام به بزرگ ‏تر و نگهداشتن حرمتِ معلم، استاد، موى سپید و … نام برد که همه در راستای یک قدر شناسی ساده و صادقانه بوده است. ویژگیهایی که هر چند ما به آنها می بالیم اما در طول زمان با افراطى که در راه انجام آنها در پیش گرفتیم، تغییر ماهیت داده و به قانون شکنی و زیر پا گذاشتن حق و عدالت در جامعه منجر شده اند.

و چنین است که مخالفت با درخواست یک دوست به زیر پا گذاشتن حرمتِ دوستى،  سرپیچى کردن از فرمانِ غیر اصولى پدر یا معلم، به شکستن حرمتِ پدر و معلم، و بالاخره اعتراض به حرف ناحقى که از دهان سالمندى در آمده است به شکستن حرمت موى سفید تعبیر می شود.

حفظ حرمتها با این سبک و سیاق است که جامعه ما را بسوی خفقان و سکوت سوق می دهد، راه اعتراض و انتقاد را می بندد و در نهایت انسانها را تبدیل به انبار باروتی می کند که با اندک تلنگری منفجر می شوند.

اینکه در کشور ما چه در رژیمهای قبل و چه در رژیم فعلی کلیه مسئولین مملکتی رابطه خویشاوندی دارند ریشه در همین ویژگی فرهنگی دارد.  آنان با انتصابات قوم و خویش خود به مصادر امور فرهنگی را پاس می دارند که در آن حرمت فامیل و قوم و خویش و قبیله و نان و نمک ورای حرمت حق و عدالت است.  بنابراین نباید امیدوار بود که اگر فلانی یا بهمانی در راس حکومت بنشیند وضعمان درست خواهد شد چرا که کمتر کسی می تواند در مقابل فرهنگ هزار ساله قبیلگی خود بایستید و اگر به پستی رسید دست برادر و عمو و خواهر زاده و فلان دوست صمیمی و فلان رفیق قدیمی را نگیرید و به جایی بند نکند و حرمت نان و نمکی را که با هم خورده اند پاس ندارد.

با این حساب می توان دید چرا در کشور ما کسانی قهرمانِ ملی می شوند که هنوز نتوانسته اند بر مصدر کاری بنشینند.

چندی پیش از جمعی از دوستان صمیمی که همگی فرهیخته و کتابخوان و دست بر قلم و ناراضی از وضع کنونی بودند پرسیدم بیاییم فرض کنیم که تمامی ما در مصادر مهم مملکتی قرار گرفتیم و یکی از ما خطایی مرتکب شد، کدامیک از شما او را افشا و محکوم  و محاکمه می کنید، سکوتی برقرار شد و نگاهها رد و بدل گردید، عملا هیچیک نمی توانستیم پشت پا به فرهنگ خود بزنیم و حرمت دوستی دراز مدت خود را بشکنیم!

به اعتقاد من ما دو راه بیشتر در پیش نداریم: اگر می‏خواهیم  همچنان به موازین فرهنگى خویش وفادار بمانیم، باید قید برابرى و عدالت اجتماعى و آزادى را بزنیم و اگر به دنبال دست‏یابى به جامعه‏ اى با عدالت اجتماعى، برابرى و آزادى هستیم باید دست به یک خانه تکانی فرهنگیِ گسترده و دراز مدت بزنیم شاید بتوانیم راه خروجی از این دایره بسته به بیرون باز کنیم.

برگرفته از کتاب در اسارت فرهنگ، نشر صمدیه، ۱۳۹۳

.


.

نویسنده: طاهره شیخ الاسلام

تماس [email protected]

کانال تلگرامی نویسنده

.


.

1 نظر برای “فرهنگ، سدی در برابر پیشرفت!

  1. جای شگفتی بسیارست که امروزه آنچنان مُجِدانه و به صورت واجبِ عینی، با هر تصور شخصی به جان اجزای فرهنگ افتاده ایم و حتی آنچه که نبوده و نیست را افترا می بندیم و نامش را هم اصلاحگری و ژرف نگری می گذاریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *