فاحشه‌های علمی کیستند؟! و چه می‌کنند؟!

فاحشه‌های علمی کیستند؟! و چه می‌کنند؟!

نوشتار حاضر صرفاً در خصوص قماشی به نگارش درآمده است که عرصه‌ی علم و علم‌اندوزی را به جولانگاه حرص و خام‌اندیشی بدل کرده‌اند. البته این کلام هرگز این معنا را نمی‌دهد که ما پاکان معرفتی نداریم و یا از ایشان کم بهره‌ایم. [هرگز؛] جامعه‌ی معرفتی ما از این مجاهدان راه درک و درایت خالی نیست. جامعه‌ی ما پر است از اساتید وارسته‌ای‌ که هم «اخلاق علمی» دارند و هم دانش پر بار.

.


.

فاحشه‌های علمی کیستند؟! و چه می‌کنند؟!

از عنوان این اثر تعجب نکنید. من شما را ابتدا به خواندن این مقاله فرامی‌خوانم و سپس قضاوت را به عقلم سلیم خودتان وامی‌گذارم:

 

تذکار

نوشتار حاضر صرفاً در خصوص قماشی به نگارش درآمده است که عرصه‌ی علم و علم‌اندوزی را به جولانگاه حرص و خام‌اندیشی بدل کرده‌اند. البته این کلام هرگز این معنا را نمی‌دهد که ما پاکان معرفتی نداریم و یا از ایشان کم بهره‌ایم. [هرگز؛] جامعه‌ی معرفتی ما از این مجاهدان راه درک و درایت خالی نیست. جامعه‌ی ما پر است از اساتید وارسته‌ای‌ که هم «اخلاق علمی» دارند و هم دانش پر بار.

امّا با این حال ردیابی ناپاکانی __که عرصه‌ی علم را آلوده‌ کرده‌اند__ نیز محتمل است.  من برآنم که تعادل نظام آموزشی ما کاملاً برهم خورده است. این نظام بیمار و رنجور نشان می‌دهد. دردهای بزرگی دارد که تولید فاحشگی علمی یکی از آنهاست. این بیماری بیماری واگیرداری‌ست. این واگیر هم می‌تواند از نظام آموزشی به افراد انتقال پیدا کند و هم از خود افراد به افراد. (در پرانتز این را نیز بگویم که به گمان من رفته رفته نظام آموزشی ما در حال انتقال از دانشگاه-‌محوری به دانشجو-محوری‌ست؛ و این نقص بزرگی‌ست.)

علی‌ای‌حال، این حقیر دوست نداشت تا در این‌باره این چنین تند قلم بزند؛ امّا چه می‌توان کرد. عمق فاجعه مرا به این کار مجاب نمود. من در اینجا از تمام پاکان علمی به خاطر این تندی زبان عذرخواهی می‌کنم و برای همه‌ی آنها در این راه آرزوی عافیت و روزگاری خوش می‌نمایم.

 

تحلیل مسئله

ما در هر عرصه‌ای شاهد رفت و آمد فاحشه‌هاییم. ملموس‌ترین این قماش فاحشه‌های اجتماعی‌اند. ایشان عموماً از لباس عفت عریان می‌شوند و تن‌برهنگی را برمی‌گزینند. خود را تقدیم دیگران می‌کنند و مایه‌ی لذت‌جویی‌ ایشان می‌گردند. در کنار این گروه ما فاحشه‌های سیاسی نیز داریم. اینان حزب بادند. هر طرف باد بوزد آنها نیز می‌روند. اگر امروز جناح X روی کار باشد، آنها نیز Xگرا می‌شود؛ و اگر فردا جناح Y، Yگرا. ایشان را می‌باید همان پشه‌ی مورد نظر علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) امام اوّل شیعیان خواند. در ایشان هیچ ثبات رویکری-ای به چشم نمی‌خورد و اصلاً ایشان منفعت‌گرایی تمام عیارند. در این قماش نفاق خصیصه‌ی بارز است. ایشان با تو شکل تواند و با او شکل او. در ایشان نمی‌توان از وجدانِ اخلاقی سراغ گرفت و ایشان را از لحاظ سیاسی موجه شمرد.

علی‌ای‌حال، درک کنار این نمونه‌ها از نوعی دیگری نیز می‌توان نام برد. نمونه‌ی دیگری که بسیار به گفتار سقراط علیه سوفسطائیان شباهت دارد. وقتی سوفسطائیان به ازای تعلیم و تربیت دوستداران دانایی مزد می‌گرفتند، سقراط آنها را «فاحشه‌‌های حکمت» خواند. آنچه من در این نوشتار کوتاه به دنبال آن می‌گردم تقریباً در همین مایه‌هاست. من در کنار فاحشه‌های اجتماعی و سیاسی، «فاحشه‌های علمی» را نیز درمی‌یابم. «فاحشه‌های علمی» اگر پرخطرتر از مابقی نمونه‌ها نباشند، از آنها کم‌خطرتر نیستند.

امّا ویژگی‌های این نوع فاحشه‌ها چیست؟! و چگونه قابل بیان است:

  • اولین ویژگی فاحشه‌های علمی نیمه‌برهنگیِ معرفتی __و نه برهنگی کامل__ آنهاست. این حرف دقیقاً به چه معناست؟! منظور از نیمه‌‌برهنگی معرفتی این است که این قماش معرفتی جزئی البته در زمینه‌ای خاص را دارایند و از این روی خود را متخصص می‌دانند. ایشان در زمینه کاری خود نیز دانش معقول و استانداردی ندارند و تقریباً در مورد متعلَّق معرفتی خود صاحب اطلاعاتی اندکند. بگذارید مثالی بزنم. علی در رشته جامعه‌شناسی درس خوانده است. او مقطع لیسانس و فوق لیسانس را با معدل خوب پشت‌سر نهاده و اکنون متخصص این رشته محسوب می‌شود. او برای کسب این درجه تنها به خواندن چند کتاب و البته چند جزوه کوچک اکتفا نموده و تنها با همین اقدام موفق به اخذ مدرک کارشناسی‌ارشد گردیده. حال همین علی روزی با دوستانش به گردش تفریحی می‌رود و در حین سفر با محمّد __که اتفاقاً او نیز در همین رشته‌ی جامعه‌شناسی درس خوانده است،__ آشنا می‌شود. علی و محمّد در باب مسائل مختلف به گفتگو می‌پردازند. ناگهان محمّد از علی می‌پرسد نظرت درباره‌ی معضل ازدواج سپید چیست؟! تو این مسئله را چگونه تحلیل می‌کنی‌؟! درست در همین‌جاست که همه‌چیز بیرون می‌زند و نیمه‌برهنگی معرفتی علی وضوح می‌یابد. علی از پس تحلیل مسئله برنمی‌آید و تنها با بیان چند اصطلاح سر مسئله را هم می‌آورد. او نمی‌تواند مسئله را تبیین کند و جواب درستی به محمد بدهد. و…

بنابراین، نیمه‌برهنگی معرفتی ناظر بر معرفتی سطحی و غیرتحلیلی‌ست. فاحشه‌های علمی چنیند و معرفتشان چندان عیار و پختگی ندارد. ایشان در زمینه‌ی تحصیلی خود از دانش گسترده و عمیق بی‌بهره‌ند و تنها روکشی از دانش را با خود حمل می‌کنند. این گروه نه دارای قدرت تبیین‌گری‌ معقولند و نه درصدد جبران نواقص و کمبود‌های معرفتی‌شان.

  • دومین ویژگی این گروه این است که ایشان به نادانی خود نادانند. به عبارت دیگر این گروه دچار توهم دانایی‌اند و معرفت خود را اوّل و آخر می‌پندارند. این گروه بدلیل عدم درک موقعیت دائماً به دور خود پیچ می‌زنند و دائماً سرگیجه‌ی دانایی دارد. به همان مثال خودمان برگردیم. علی در پاسخ به محمَّد تنها به استفاده از اصطلاحات قلمبه سلمبه می‌پردازد و کلام او هیچ استدلالی را برملا نمی‌سازد. همینکه او لب به پاسخ می‌گشاید حکایت از نادانی او از نادانی خویش می‌نماید. علی صرفاً روکشی از دانایی را حمل می‌کند و عمقی در کلام او مندج نیست. حال، تصور کنید محمَّد سوال دیگری و اینبار در زمینه‌ی دیگری از علی می‌پرسد. مثلاً از او می‌پرسد: نظرت درباره‌ی نحوه‌ی زیست سیک‌ها در هندوستان چیست؟! در اینجا بازهم علی لب به پاسخگویی باز می‌کند و اگر او را آزاد بگذاری تا چندین ساعت می‌تواند به گفتار خود ادامه دهد. او واقعاً به قول هایدگر وراج کلامی‌ست. تنها بلد است پرچانگی شبه‌معرفتی نماید و وقت خود و دیگران را تلف کند.

بنابراین، همینکه یک فاحشه‌ی علمی __که مبتلا به نمیه برهنگی معرفتی‌ست؛__ در برابر سؤالات متفرق لب به پاسخگویی گشاد، (و البته پاسخ‌های نامستدل و غیرعقول داد؛) می‌باید او را نادان به نادانی خویش دانست. یک فاحشه‌ی علمی در برابر هر سوالی پاسخی دارد و اصلاً با جواب «نمی‌دانم»، «تخصصی ندارم»، و… بیگانه است. او از این روی فاحشه‌ی علمی‌ست که نیمچه‌ علمی دارد امّا این نیمچه‌علم را به همه‌ی زمینه‌ها تعمیم می‌دهد. علی هم جامعه‌شناس(جامعه‌شناسی خوانده) است و هم مردم‌شناس. هم کارشناس مسائل سیاسی‌ست و هم معلِّم اقتصاد. او همه چیز را می‌داند و اصلاً متخصص همه‌ی مسائل است.

  • سومین ویژگی این فاحشه‌های ابتلای ایشان به تهوری گستاخانه است. ایشان از این روی که نمی‌دانند که نمی‌دانند عملاً دست به تصمیمات و اقدامات تعجب‌برانگیز می‌زنند. مثلاً اگر محمّد به همان علی بگوید که بیا و در فلان آموزشگاه درس فلسفه‌ بده، می‌پذیرد و قبول می‌کند که مدرس فلسفه باشد. چنین شخصی نه تنها نظراً بلکه عملاً نیز دست به کار می‌شود و دل به دریا می‌یازند. او همزمان مثلاً در پنج/شش رشته‌ی مختلف به تدریس و ابراز فضل می‌پردازد و دانش نداشته‌ی خود را به دیگران انتقال می‌دهد.

شاید ذکر مثال در این‌باره بسیار آسان باشد. هر کسی در گوشه و کنار خویش با چنین افرادی آشناست. کم نیستند به ظاهر استادانی که نه تخصص دارند و نه تعهد. نمونه‌ای را برایتان بگویم. ما در کشور خود مسئولان بسیاری را می‌شناسیم که با وجود عدم تخصص در زمینه‌ای خاص سکان‌دار مدیریت فلان بخشند. مثلاً رشته‌ی فلان مسئول اقتصاد است امّا او وزیر کشاورزی‌ست. این نمونه و همه‌ی نمونه‌های این دستی نشان‌دهنده‌ی بازیگری این قماش در عرصه‌ی عمل است. متأسفانه این گروه بسیار هم پر و بال دارند و بسیار هم در حال اپیدمی شدند. خوب است یک مثال دیگر بزنم. من کسی را می‌شناسم که دارای فوق لیسانس رشته‌ی کشاورزی‌ست امّا مدرس این دروس: مبانی کامپیوتر، کلیات کارآفرینی، روش تحقیق در مدیریت، روش تحقیق و مأخذشناسی و … . من به اینگونه افراد فاحشه‌ی علمی می‌گویم. این افراد متخصص و استاد هر چه پیش آمد خوش آمدند و اصلاً لکه‌ی ننگ نظام علمی و معرفتی‌اند. ایشان پای خود را از گلیم خود بیشتر دراز می‌کنند و چون عمق فاجعه را__ آنهم به دلیل نادانی از نادانی خویش__ درک نمی‌کنند، مستحق تکفیرند. و البته این تکفیر تکفیر نیکویی‌ست.

  • از این نکته به نکته بعدی گام می‌گذاریم. این قماش نه تنها دارای تهور گستاخانه‌اند، بلکه وجدان علمی نیز ندارند. ایشان هیچگاه با خود __آنهم بر سر متعلمان خود__ کلنجار نمی‌ورد و اصلاً برای ایشان سرنوشت و عاقبت آموزندگان اهمیتی ندارد. به عبارت دیگر، فاحشه‌های علمی اخلاق آموزگاری سرشان نمی‌شود. ایشان تنها به منافع مادی و اجتماعی خود می‌اندیشند. در فضای دانشگاهی ما این حقیقت کاملاً قابل درک است. استاد راهنمایی را در نظر بگیرد که مثلاً رشته‌ی تخصصی‌اش جامعه‌شناسی ایلات و عشایر است. به چنین استادی چند دانشجو برای گذراندن درس پایان‌نامه معرفی می‌گردند. این دانشجویان هچیکدام موضوع پایان‌نامه‌شان در حیطه‌ی تخصصی استاد مذکور نیست. یکی موضوع‌اش مثلاً در حوزه دین و فرهنگ دینداری‌ست و دیگری موضوع‌اش مثلاً در باب انحرافات اجتماعی و (به طور خاص) روسپیگری جوانان.

حال، این استاد چه می‌کند؟!

اگر استاد مذکور اخلاق آموزگاری داشته باشد و از وجدان کاری خود دست بر ندارد؛ او حتماً دانشجویان مربوطه را به استادان مربوطه ارجاع خواهد داد و هیچگاه استاد راهنمایی ایشان‌ را نخواهد پذیرفت. امّا فاحشه‌های علمی هیچگاه چنین نخواهد کرد و بی‌تخصص و بی‌تجربه استاد راهنمایی ایشان را __با کمال میل__ برعهده خواهند گرفت. این قماش این دانشجویان را نه دانشجو، بلکه به‌ شکل کیسه‌های پر  پول می‌بینند و اصلاً آنها را به صورت __پله‌ی صعود خود__ به مدارج بالاتر علمی به حساب می‌آورند.

بنابراین، فاحشه‌های علمی عموماً وجدانِ خفته و یا حداقل عادت‌ کرده(به شرایط) دارند و در آنها کمترین احساسِ وجدان°‌درد و اخلاق‌‌مداری به چشم نمی‌خورد. ایشان تنها به منافع و مواضع خود فکر می‌کند و تنها در پی ارضاء حداکثری خود-همه‌ فن/حریفی خویشند.

نتیجه‌گیری

در اینجا گفتار خود را با نگارشِ نتیجه‌گیری کوتاهی به پایان می‌برم. ساختار آموزش و خصوصاً ساختار آموزش‌عالی کشور ما به گونه‌ای‌ست که متأسفانه خود تولیدکننده‌ی فاحشه‌های علمی‌ست. تربیت فارغ‌التحصیلانی که تنها مدرک دارند، و نه درک. من می‌دانم که بسیاری از این قماش خود به دلیل مشکلات ساختاری در این چرخه غرق شده‌اند، امّا این امر نمی‌باید ما را از اصل داستان منحرف کند. گاهی جواز داریم که برای بقای ارزش‌های والاتر ساختارهای آلوده را از میان برداریم. این انقلاب هرگز نمی‌باید به معنای بازگشت به گذشته تعبیر شود؛ ما می‌باید این ساختارشکنی را تضمین آینده بدانیم. با افسوس فراوان نظام آموزش ما کاملاً بیمار و مبتلا این مرض مرموز است. مرضی که همه را با افیون مدرک راضی و ساکت نگه می‌دارد و اصلاً همه را متوهمانه کاردان و لایق در نظر می‌گیرد. حقیقتاً در نظام آموزشی‌ای که به شدت معتاد به مدرک‌‌گرایی‌ست، تولید و تکثیر فاحشه‌های علمی دور از انتظار نیست. امروز ما با هر سر چرخاندنی در کنار خود تحصیل‌کردگان بی‌سوادی را می‌بینیم که هیچ انباشته‌ی علمی-ای از رشته‌ی تحصیلی خود ندارد و اصلاً پف خالی‌اند. من خود اعتراف یکی از این دانشجویان را شنیدم که (با افتخار)می‌گفت: من برای کسب مدرک لیسانسم حتّی کلمه‌ای هم (درس) نخوانده‌ام. اگر چنین باشد(که متأسفانه هست؛) ما می‌باید آن دانشگاه را فاحشه‌ خانه و آن دانشجو را فاحشه‌ی علمی بنامیم و هیچ از گفته‌ی خود هراس نداشته ‌باشیم. چنین فضایی کاملاً معیوب و مخرب است و می‌باید از آن برحذر بود. نمی‌باید فضای مقدس علم و تربیت را اینگونه به آلودگی کشاند و در برابر آن سکوت نمود. من معتقدم که طبق این نظام آموزشی هر کسی می‌تواند صرفاً با خواندن چند کتاب و چند جزوه__ حتّی به مدرک PHD__ نیز دست پیدا کند و اصولاً هیچ تخصصی در زمینه مربوطه نداشته باشد. این حرف اگر چه عجیب است امّا حقیقت دارد و می‌توان نمونه‌های آن را در هر دانشگاهی مشاهده کرد.

نتیجتاً می‌باید گفت که فاحشگی علمی نه تنها موجودیت دارد، بلکه در این نظام آموزشی کاملاً در حال اپیدمی شدن است. می‌باید فکری دیگر درانداخت و برای نجات __نه نظام آموزشی،__ بلکه برای نجات علم و اندیشه فکری نمود. می‌باید دست به کار شد و جلوی رشد سرطانی این بیماری را گرفت. می‌باید درک‌گرایی را جایگزین مدرک‌گرایی کرد و علم را همانند صنعت از تجاری شدن دور نگه داشت. و لذا«توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»

نهایتاً گفتار خود را با این جمله‌ی زیبای فرانسوا ولتر فیلسوف و نویسنده‌ی فرانسوی به پایان می‌رسانم:

 افرادی که بزرگترین خدمت را به دانش و فرهنگ نموده‌اند، نویسندگان و پژوهشگرانی بوده‌اند که در انزوا می‌زیسته‌اند و هرگز در گفتگوهای دانشگاهی شرکت نکرده و حقایق صددرصد اثبات نشده را در آکادمی‌ها ابراز نداشته‌اند.

.


.

فاحشه‌های علمی کیستند؟! و چه می‌کنند؟!

حسین پورفرج

۲۸/۰۶/۹۵

.


.

8 نظر برای “فاحشه‌های علمی کیستند؟! و چه می‌کنند؟!

  1. تمام نوشته بالا نظر به این موضوع دارد که بی سوادی خیلی بهتر از کم سوادی است و اینکه کم سوادی خیلی خطر ناک تر و دهشتناک تر از بی سوادی است / و کشور ما که فرهنگ تجلیل به تحلیل همواره پیش تر است و جای آن را اشغال کرده است تجلیل به جای تحلیل مثل خوره مثل اسید جامعه را می خورد و زشت صورت زشت بینش کرده است .

  2. در ضمن نوشته بالا باید مرز فاحشگی بعنوان یک کار پرسابقه و شریف و فاحشگی بعنوان یک خیانت به خانه و خانوتده فرق بگذارئد چرا که نوشته ضمنی به فاحشه ها هم توهین و ناسزا گفته است که این به حق نیست . فاحشه ها اتفاقا آستانه جامعه را گسترش می دهند و صدای فقر را به گوش دولت می رساند اما فحشا از سر سیری و خیانت و لجن آلود کردن خانه و همسر البته مذموم است که ربطی به فقر ندارد و ربطی به فرهنگ ندارد

  3. گمان نمی‌کنم آقای پورفرخ در جایگاهی باشند که درباره این معضل سخنی بگویند. برای مرید یک روشنفکر بیسواد عمومی (ملکیان) این سخنان زیاده از حد است.

    1. ملکیان روشنفکر بیسواده؟ حتما شما باسوادی. مقاله آقای پورفرج بسیار خوب بود. شاید شما خودتون جزو فاحشه های علمی هستی که بهت برخورده.

      1. محمد خاکی اتفاقا اصلا به من برنخورده فقط برای من جای سوال این است که چرا یک فاحشه علمی خودش علیه دیگر فواحش علمی مطلبی نوشته است.

      2. و البته محمد خاکی یادت نرود که ملکیان خود از بزرگترین و مهم ترین فواحش علمی ایران زمین است. اگر باور نداری یک سخنرانی ترتیب بده با هر موضوعی. تَکرار میکنم با هر موضوعی که دوست داری حتی مثلا گرفتن لوله آب و از ایشان دعوت کن. ببین می‌تواند دست رد بزند به سینه ات یا نه.

    2. و شما جناب سنگی
      در چه جایگاهی هستید که برای دیگران جایگاه تعیین میکنید , لطفا به جای برچسب زدن و توهین کردن دیگران را به شکل مستدل نقد کنید.

  4. بامحتوای یادداشت آقای پورفرج موافق ام،ولی به نظرم تعبیر فاحشه علمی دراین خصوص چندان رسا نیست برخلاف تعابیر فاحشه اجتماعی و فاحشه سیاسی که بامسمایند،فاحشه علمی چندان بامسما نیس…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *