سیاستمدار خوب چه کسی است؟

سیاستمدار خوب چه کسی است؟

این سؤال جدی‌ است که به چه کسی رأی بدهیم. شمار کسانی که پیشتر با امیدهای فراوان به آنان رأی داده‌ایم، ولی حرمت وفاداری را شکسته‌اند و جذب قطب‌های قدرت و کژ راهه‌های ثروت شده‌اند، کم نیست. شعارهای زیبایی که زمانی دل برده‌اند، اما کوتاه زمانی پس از جمع شدن آراء معلوم شده است که دانه‌های خوشرنگ دام بوده است و برای فریب، کم نیست. هم اینک بعضی از تابلوهای تبلیغاتی نوعی احساس مضحکه شدن را به بینندگان نه چندان ساده دل خود القا می کند. درست مثل شعبده بازی که بینندگان او حتی اگر نتوانند بفهمند یا بفهمانند که چگونه تردستی می کند، همین که مدعی است غولی به نام مشکلات مردم را درون یک کلاه گشاد پنهان می کند، به صرافت عقلی درمی‌یابند که گزافه می بافد. شاید همین بن بست است که بسیاری از مردم را، که هویت حداقلی خود را به عنوان یک شهروند صاحب رأی انکار نمی‌کنند، نسبت به سیاستمداران حرفه‌ای بدبین می کند.
یکی از اهداف مهم انقلاب‌ها نه فقط تغییر صرف، بلکه بازتعریف طبقهٔ سیاسی است. انقلاب‌ها عموماً در پی آنند که بساط سیاستمداران حرفه‌ای را که چهرهٔ آنان درمانیفست «شهریار» ترسیم شده است، برهم زنند و به جای آن کسانی را بگمارند که سیاستمداران خوبی باشند. سیاستمدار خوب در چنین دیدگاهی، کسی است که گرد قدرت و ثروت نمی‌چرخد، نسبت به توده‌های مردم، خصوصاً لایه‌های حاشیه‌ای، احساس دین می کند، نیت خویش را برای خدمت به مردم خالص می‌کند، خویشان و دوستان را رفعت مقام نمی‌بخشد، شایستگان را به جرم غریبگی از خود نمی‌راند و… اما، از قضای روزگار، هرچه انقلاب‌ها این احساس را بیشتر می‌پرورند، پاسخشان به آن ناامید کننده‌‌تر است. از شواذ امثله‌ای که حکم نادر کالعدم را دارد اگر بگذریم، شخصیت‌های انقلابی حتی اگر چون روبسپیر هیچ نقطه ضعفی از نوع فساد مالی، فساد جنسی و… در کارنامه‌شان نباشد، اینقدر هست که از چنگ قدرت، شهرت و باند، حتی زیر ماسک ایدئولوژی هم که باشد، گریزی نداشته‌اند. در این صورت تکلیف چیست؟
طبقهٔ سیاسی کلاسیک که در مانیفست خود اعلام کرده است، سیاستمدار گاه در پوستین شیر می‌رود، گاه در پوستین روباه، یا می‌درد یا می‌فریبد، و در هرصورت به قصد تمتع خود؛ قهرمانان بزرگ تاریخ هم که به قصد بازآفرینی انسان و در انداختن طرحی نو و تغییر محتوای سیاست از قدرت به خدمت، قیام کردند ناکام ماندند. آیا این نگرش که مواضع سیاسی گروه‌های رقیب راه‌های مختلفی است برای رسیدن به هدف‌های مشترک، تجربه‌ای مکرر نیست؟ در این صورت به صواب نزدیکتر نیست که سیاستمداران را، از هر جبهه و جناحی که هستند، از خود برانیم و سیاست را منطقهٔ ممنوعه‌ای بدانیم که احتیاط در دامن در چیدن از آن است، حتی اگر ورود به آن در حد نوشتن یک برگهٔ رأی باشد؟
به گمان من پاسخ پرسش اول مثبت است، اما مثبت بودن پاسخ پرسش دوم از آن نتیجه نمی‌شود. زیرا اشکال چنان استدلالی در پارادایم بی‌ بنیاد سیاستمدار خوب است. سیاستمدار خوب وجود ندارد. سیاستمدار، حتی اگر حرفه‌ای نباشد، حتی اگر از حاشیه‌ نشین‌ها باشد، حتی اگر از سکوی پرتاب اندیشه، انقلاب و اصلاح اوج گرفته باشد… سرانجام، دیر یا زود، حتی اگر گرد جلوه‌های‌ رسوای منیت، نچرخد، گرد جلوه‌های روپوش شده آن طواف خواهد کرد. بنابراین انتخابی میان سیاستمدار خوب و سیاستمدار بد وجود ندارد؛ انتخاب، میان سیاستمدار عقلانی و سیاستمدار غریزی است. سیاسیون غریزی کسانی هستند که برای جلب لذت و منفعت و قدرت، با انتخاب غریزی و محاسبه نشدهٔ کوتاه‌ترین راه، هرگز مراعات میزان تخریب محیط زیست طبیعی و محیط زیست اجتماعی را نمی‌کنند. برایشان مهم نیست که کام‌‌جویی‌شان چه میزان تلفات جانی، مالی و شخصیتی برجای می‌گذارد. قصهٔ او قصهٔ آن شغال کلیله و دمنه است که آنچه از انگور که شیرین بود بخوردی، و آنچه ترش بود، تباه کردی. اما سیاستمدار عقلانی کسی است که همواره در جستجوی تعادلی است که نقطه حداقلی آن بیشترین منافع برای خود و کمترین مضار برای دیگران باشد. نیت اصلی او جلب قدرت، ثروت و منزلت شخصی است، اما برای این منظور روش‌هایی را انتخاب می کند که حتی الامکان منفعت او مشروط به منفعت جمع باشد یا دست‌کم، در گرو خسارت آن نباشد. همین.
جستجوی سیاستمدارانی که با زیر پا گذاشتن تمنیات خود، در پی فداکاری برای مردم و کاستن از خود و افزودن بر آن‌ها باشند، از آن دست جستجوهایی است که جویندهٔ آن عاقبت یابنده نیست، یا اگر هم هست به قدر کافی نیست؛ به قدری که بتوان طبقهٔ سیاسی را با آن شکل داد. کافی است در پی انتخاب سیاستمدارانی باشیم که با قدرت محاسبهٔ عقلانی، برای برآورد تمنیات خود از راه‌هایی می‌روند که کمترین آفت و خسارت را به بار می‌آورد. برای بقای خود، از راه نابود کردن دیگران، برای ثروتمند شدن، از راه غارت دیگران، برای محترم شدن از راه تحقیر دیگران… نمی روند. به حکم تجربه و عقل از حکومت ناگزیریم. حکومت، شر کثیر است برای دفع شر اکثر، حکومت سیاست را به دنبال دارد و سیاست خواه ناخواه طبقهٔ سیاسی را. در دمکرات ترین سیستم‌های سیاسی کسانی که برگزیده می‌شوند، به هر شکل منافع خود را دنبال می‌کنند. با تمسک به این دلیل، نمی توان از سیاست قهر کرد. از گزینش ناگزیریم. عقربهٔ این گزینش ناگزیر به سمت کسانی خواهد چرخید که عقلانی‌ترند و سعی می‌کنند بیشترین هماهنگی را میان بیشترین منافع ایجاد کنند.

.


.

سیاستمدار خوب چه کسی است؟

نویسنده: مرتضی مردیها

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *