آیتالله جوادی آملی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، هر گونه مداخله پیامبر را در امر وحی، ناروا میداند و تهدیدات قرآنی را در این خصوص یادآور میشود.
پدیده وحی یکی از رازآمیزترین مقولات دینی است. در راه شناخت آن بسیاری سخن گفتهاند. دکتر عبدالکریم سروش اما در تحلیلی بر این امرِ راز آلود در سال 1392 آن را با خواب و رؤیا برابر دانسته است. سروش اخیراً نیز در مناظرهای[1] زوایای بیشتری از ایده خود را تبیین کرده است.
وی بر این باور است که برای تحلیل مقوله وحی و تبیین بسیاری از آیات قرآنی میباید به یک تغییر الگو همّت گمارد. تغییر الگویی که سروش آن را پیشنهاد میدهد، گذر از “تفسیر” به سمت “تعبیر” است. وی بر این اعتقاد است که وحی محمدی سرشتی رؤیایی، دیداری و شنیداری دارد. قرآن روایت رؤیاهای رسول گرامی اسلام است. به تعبیر وی: “گویی محمد(ص) ناظر و مخبری است که شرح مشاهدات خود را برای ما باز میگوید و در این واگویی، گاه گوینده است و گاه شنونده، گاه به خود خطاب میکند و گاه به دیگران، گاه از خود فاصله میگیرد و گاه در خود فرو میرود، گاه شورمندانه و بلیغ سخن میگوید و گاه سرد و ملولانه. گاه در اوج است و گاه در فرود، گاه از تاریخ و طبیعت فراتر میرود، گاه جامه زبان و علّیت را بر زبان و تجربه خویش فرو میپوشاند، گاه پریشان میگوید و گاه منظوم، گاه کشف عرفانی دارد، گاه خطای علمی و در همه این احوال هم مؤید به روح قدسی است، هم مقید به قیود بشری”.[2]
به تعبیر سروش، حضرت محمد (ص) مخاطب و مُخبر وحی نیست، بلکه او راوی وقایع و رؤیاهایی است که میبیند. “چنان نیست که محمد (ص) مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشد و فرمان به ابلاغ آن داده باشد. بل محمد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر روایت و مخاطب خبر. به او نگفتهاند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز میگوید. به او نگفتهاند برو به مردم بگو خداوند فرشتگان و دانایان بر وحدانیت خدا گواهی میدهند. بل او گواهی خداوند و فرشتگان و دانایان را خود دیده و شنیده و اینک راوی آن است”.[3]با این تبیین از وحی است که سروش به این نتیجه نیز نائل میآید که زبان قرآن، زبانی انسانی و بشری است. قرآن مستقیماً و بیواسطه تألیف و تجربه و جوشش و رویش جان محمد(ص) و زبان و بیان اوست. محمد بشری است که تاریخمند است و در صراط تکامل است و پابهپای زمان پیامبرتر میشود. احوال شخصی و صُوَر ذهنی و حوادث محیطی و وضع اجتماعی و زیست قبایلی پیامبر(ص) در تجربیات او اثرگذار است. به باور سروش، خداوند در مقوله وحی سخنی نگفته و امر و نهیی نکرده است، بلکه یک انسان تاریخی به جای او سخن گفته و کتاب نوشته است.
عبدالکریم سروش بر این باور است که با ایدهای که درانداخته است، میتوان بسیاری از دشواریها در تفسیر قرآن را مرتفع کرد. وی حتی اذعان میکند که به جای واژه رؤیا میتوان از تعبیر “مکاشفه” نیز استفاده کرد. وی اینگونه عنوان میکند که: “خواننده میتواند به جای واژه رؤیا از واژههایی مانند مکاشفه و واقعه و مثال و خیال منفصل و متصل و اقلیم هشتم و جابلقا و جابلصا و ارض ملکوت استفاده کند (چنانکه کردهاند)، اما نگارنده بدون مخالفت با آنها، واژه رؤیا را به عمد برگزیده است تا اولاً از ابهامات دست و پا گیر آن مفاهیم کهن و متافیزیک هولناک حذر کند، و ثانیاً حقیقت تجربه پیامبرانه محمّد(ص) را آشکارتر و دستیافتنیتر نماید. آدمی نیست که خوابی ندیده باشد و رؤیا را در عمر خود بارها نیازموده و از تلخ و شیرین آن بیخبر باشد، لذا همه کس با رجوع به رؤیاهای خود میتواند چیزکی از آنچه به رسولان و عارفان در خلوت مراقبه و در اعماق مکاشفه و در حضرت خیال و در عالم مثال میرفته است، دریابد و کامل را با ناقص قیاس کند و بویی از آن بوستان مستور ببرد”.[4]
به باور سروش، رؤیای پیامبر(ص) به زبان عرفی بیان میشود اما نیازمند خوابگزاری است و این خوابگزاری گرچه شبیه تأویل است، اما همان نیست و آنان که تن به تأویل دادهاند و دست از ظاهر کلام برداشتهاند، ناخواسته به خوابگزاری نزدیک شدهاند، لذا اگر چه قرآن را کلام الله میخوانند، عنوان خوابنامه محمّد(ص) بر آن صادقتر است و اگر واژه خواب، گران مینماید، میتوان بر آن “مکاشفات محمّد” هم نام نهاد.[5]
سروش بر این باور است که جایگزین کردن رؤیا به جای وحی، نه تنها از قوّت و غنای آن کم نمیکند، بلکه بر آن نیز میافزاید. چرا که سابق بر این، مفسران، وحی را مسموعات نبّی مکرم میپنداشتند ولی اینک معلوم میشود که آنها مرئیات اوست. اگر آنان میگفتند که پیامبر خبر قیامت را از خدا شنیده و برای ما باز گفته است، اکنون میگوییم او صحنه قیامت را دیده است، جن و ملک و شیطان و عرش و کرسی را هم. اگر آنان میگفتند خدا قصه سجده فرشتگان بر آدم و سرپیچی شیطان را برای پیامبر تعریف کرده است، اکنون میگوییم آن صحنه باشکوه را پیامبر به چشم رؤیابین خود دیده است و برای ما تعریف کرده است، و چه تصویر هوشربایی و چه حکایت پر رمز و نکتهای.[6]
سروش برای تبیین نظریه خود، به برخی از شیوههای بیان قرآنی استناد میکند. به عنوان نمونه او اذعان میکند که تکرارهای بسیار قرآنی، امری است که جز به رؤیاهای مکرر امکان ندارد. به این معنا که محمد(ص) مکرر در مکرر رؤیاهایی یکسانی را دیده است و با مخاطبین خود در میان نهاده است. به تعبیر وی: “چنان که پیداست پیامبر گرامی اسلام، بیش از صد بار موسی (ع) را به خواب دیده است و هر بار که قصه او را روایت کرده (در بیش از سی سوره)، صحنهآرایی جدیدی کرده است که همگونیها و ناهمگونیهایی با هم دارند. یک مؤلف هیچ گاه چیزی را این همه تکرار نمیکند، اما یک رؤیابین میتواند ده بار دوستی را در خواب ببیند و حکایتش را به تفاریق و به تفاوت باز گوید.[7]
سروش در تبیین رؤیای رسولانه، نقش اصلی را بر عهده حضرت محمّد(ص) میگذارد و پای خداوند را از این صحنه بیرون میکشد: “گویی گویندهای به نام خدا پاک از صحنه غایب است و پیامبر، خود حاضر و ناظر و گزارشگر و راوی آنهاست. به جای این گزاره در قرآن که الله گوینده است و محمّد(ص) شنونده، اینک این گزاره مینشیند که در قرآن محمّد(ص) ناظر است و محمّد راوی است و البته بعین الله و باذن الله”.
سروش با این تبیین به این نتیجه نائل میآید که زبان قرآنی، زبان عالم بیداری نیست و نمیباید تعابیری مطابق با عالم بیداری را بر آنها بار کرد. “زبان قرآن، زبان بیداری نیست، بلکه زبان خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است. زبان قرآن را معادل زبان بیداری گرفتن، خطایی مهلک و عظیم و مغالطه خوابگزارانه است. آتش و خورشید و ستارگان در قرآن، آتش و خورشید و ستارگان رؤیاست نه خورشید و ستارگان واقعی و همچنین در زبان رؤیا، مجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ به غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند و البته کتاب لغت برای فهمیدنشان کارساز نیست، باید از شیوه خوابگزاری بهره جست.”
سروش در پاسخ به افرادی که برخی تعابیر قرآنی را کنایه و استعاره میدانند نیز تذکار میدهد که “همیشه چنین نیست که ادیبان عزم و اراده کنند و معنایی را به جای معنایی دیگر بنشانند و جامهای نو برای لفظ کهن عاریت کنند (استعاره) تا به غرضی و مطلوبی برسند، بلکه اغلب قصد و مقصودی در کار نیست و تجربهگر، بیتأمل و شهوداً چیزی را چیز دیگر میبینند و این نه ارادی است نه مصنوع، بل کشفی و رؤیتی است در عالم خیال و تجربهای است ورای زبان. از چوپانی که “موی خدا را شانه میکند” گرفته تا محمّدی که خدا را گاه نور زمین و آسمانها میبیند و گاه “پادشاهی نشسته بر تخت و تختی نشسته بر آب”. اینها هیچکدام نه اعتبار است نه کنایه و استعاره. نه خداوند و نه رسول خداوند محمد(ص) هیچکدام ذهن خود را نفشردهاند تا برای تزیین سخن و دلبری از مخاطب، معنایی عاریتی را به جای معنایی دیگر بنشانند و تیره چشمان را در کشف گوهر مراد یاری دهند، بلکه بر دیدگان محمد(ص)، پادشاهی نورانی و جبار نشسته بر تختی سلطنتی را در فضایی مهآلود و رؤیایی مشاهده کرده است. همچنین است قصه میخواری بهشتیان، آبِ جوشیده نوشیدن دوزخیان، بالدار بودن فرشتگان، خاکی بودن آدمیان، آتشی بودن جنیان، از گور سر بر آوردن مردگان، درخت جهنمی زقوّم، کتاب بودن قرآن و … . چون آنها بسی بسیار”.[8]
سروش با این تبیین نسبت به مقوله وحی، احکام فقهی را نیز نتیجه رؤیاهایی بر میشمرد که نبی مکرّم دیده است و بر آنها مُهر صحّه نهاده است. “حقیقت آن است که احکام فقهی قرآن، محصول تجربه رؤیای پیامبر و تعبیر آنند. پیامبر اسلام، طهارت معنوی را که مقدمه گزاردن نماز است، به صورت شستن دست و صورت، در رؤیایی وحیانی دیدهاند و بدان فرمان دادهاند. همین طور است خباثت خَمر و خوک و خون و دیگر محرّمات. به عبارت دیگر و آشناتر، غایاتی چون طهارت و نورانیت به صورت آداب و مناسک بر او ظاهر شدهاند”.[9]
مواجهه آیتالله جوادی آملی با مقوله وحی
آیتاللهالعظمی جوادی آملی اما بر این باور است که جنس وحی، متفاوت از رؤیا است. به باور آیتالله، وحی اساساً تحت هیچ مقولهای از مقولات ماهوی قرار نمیگیرد تا آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کنیم و به حقیقت آن پی ببریم. بر خلاف سروش که وحی را ناشی از تحت تاثیر قرار گرفتن پیامبر و رؤیت و مکاشفات وی میداند، اما آیتالله جوادی آملی اینگونه موضع را بر نمیتابند. آیتالله در این زمینه میگویند: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل. گرچه انسان در وقت عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد میجوید و علم و ادراک، نحوه خاص وجود است که منزّه از ماهیت است، هر چند ماهیت او را همراهی میکند؛ بنابراین وحی از آنجا که مفهومی برگرفته از “هستی” است، از این رو ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس، فصل و حد و رسم تعریف کرد.[10]
آیتالله جوادی آملی بر مقوله غیر بشری بودن وحی انگشت تأکید مینهد و برابر دانستن این دو را بر نمیتابد. به تعبیر ایشان: “قرآن خود شاهد زنده و جاوید بر غیر بشری بودن وحی پیامبران است، زیرا ادلّه و شواهد متعددی دلالت دارد که قرآن مجید حاصل تراوش درونی انسان و یافتههای حضرت محمد(ص) نیست”. برخی از این شواهد را میتوان اینگونه برشمرد:
الف: قرآن معجزه الهی است زیرا تمام انسانها را به همآوردی با خود خوانده است ولی به رغم سعی و تلاش افراد بیشمار کسی بر این امر پیروز نشده است. قرآن کریم از آحاد مردم میخواهد اگر در وحی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی همدیگر همانند آن، ده سوره یا حتی یک سوره بیاورند و در نهایت از عجز و ناتوانی دائمی آدمیان و جنیان در این همآوردی خبر میدهد: قُل لَئنِ اجتَمَعَتِ الانسُ و الجِن عَلی اَن یاتوا بِمِثلِ هذا القُرآن لا یاتُونَ بِمِثله وَ لَوکانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرا (اسرا، 88).
ب: آیات بسیاری نیز وجود دارد که دلالت دارند قرآن کریم حاصل تلاش بشر و تراوش افکار درونی پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا پیامبر در برخی از این آیات تهدید میشود. نظیر این آیات: وَ لَو تَقوّل عَلینا بَعضَ الاَقاویل لاخَذنا مِنه بالیمین ثمّ لَقطَعنا مِنه الوَتین فما مِنکم مِن اَحَدٍ عَنه حاجزین (حاقه، 44-47). خداوند متعال پیامبر را تهدید میکند که اگر به خدا افترا بندد، مجازات خواهد شد. بنابراین قرآن وحی الهی و کتاب آسمانی است به گونهای که همه ابعاد سه گانه معنا، لفظ و هماهنگی آن از ناحیه پروردگار است بی آنکه هیچ فردی چه رسول و چه غیر او در آن اضلاع سه گانه دخالتی داشته باشد.[11]تعبیر آیتالله جوادی آملی چنین است که: اساساً همه اعجاز قرآن در این است که قرآن کلام خداست و به هیچ وجهی به رسول الله استناد ندارد، البته از زبان رسولی که جز به منطق وحی سخن نمیگوید، آشکار شده است.[12]
از نظر آیتالله، وحی تابع پیامبر (ص) نیست بلکه به خداوند متعال استناد دارد: «روشن است که سخن الهی و آیات قرآنی به متبوع که حضرت حق است استناد دارد نه به تابع که حضرت محمد(ص) است. به خدای باقی منسوب است نه به محمد فانی. زیرا اولاً خود وحی خارج از حد و سعه وجودی حضرت مصطفوی است. ثانیاً خداوند متعال که او نیز داخل در ظرفیت حضرت نبوی نبوده، به گونهای جزءِ او محسوب میشود، گر چه داخل است که امتزاج با او ندارد، حقیقت وحی را به جان رسول نشانده است. ثالثاً رسول برتر الهی نیز وحی را با تمام وجود در خود کشیده است و این همان مراد و مقصود از القای وحی از بیرون وجود حضرت مصطفوی است زیرا رسول نیازمند وحی است و ذات محتاج هم فاقد چیزی است که به آن احتیاج دارد که آن را از خارج وجود و هویت خود مطالبه میکند. از آنچه گذشت روشن میشود که وحی مستند به ذات سبحانی است، گرچه به دست رسول نبوی آشکار شده است».[13]
تفاوتهای وحی و مکاشفه
دکتر سروش با برابر نهادن رؤیا و مکاشفه، به این باور تصریح کرده بود که مراد از وحی، همان رؤیا یا مکاشفه عرفانی است. آیتالله جوادی آملی اما اساساً جنس وحی را متمایز از رؤیا یا مکاشفه عرفانی میدانند. ایشان برخی از تفاوتهای وحی و مکاشفه را اینگونه بر میشمرند:
1- مکاشفه عرفانی ثمره تلاش عملی یا اثری از ریاضت روحی یا تفکر طولانی است و تمام مرام اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. برخلاف وحی که نیازی به ریاضت ندارد.
2- گیرنده وحی در همان حال، به فرستنده وحی یعنی خداوند متعال، توجه حضوری دارد و اعتماد کامل و یقینی دارد که وحی از جانب اوست. به همین سبب احساس آرامش مینماید؛ برخلاف کشف و شهود عارف که به منبع آن توجه ندارد.
3- در مکاشفات عرفانی احتمال خطا و اینکه شیطان دخالت داشته باشد، وجود دارد. چون عرفا گاهی مشاهدات خود را در مثال متصل میبینند و زمانی در مثال منفصل؛ از این رو به معیار و میزانی نیاز دارد تا مشهودات صحیح و ربانی را از مشهودات باطل و شیطانی جدا کند. بر خلاف وحی پیامبران که از هر گونه خطا و اشتباهی به دور است و انبیای الهی پیوسته از مثال منفصل خبر میدهند.[14]
تکرارهای قرآنی
دکتر سروش همچنین اذعان کرده بود که تکرارهای قرآنی، شاهدی است بر این که پیامبر(ص) در رؤیاهای خود به نحو مکرر مشاهداتی داشته است و آن را با دیگران نیز در میان نهاده است. ولی آیتالله جوادی آملی تکرارهای قرآنی را نشان از حکمت خداوندی میداند. به باور ایشان: «خدا حکیم است و قرآن را هم حکیم معرفی میکند. بنابراین قرآن از بیهودهگویی به دور است و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن انسان است تا در سایه آن به هدف نهایی که هدایت انسان است دست یابد و برای رسیدن به آن از شیوههای مختلف مثل تکرار و .. استفاده کرده است».[15]
تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبتی با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت، آن است که شیطان و نفس امارّه که عامل ضلالت و عذابند پیوسته به اضلال و گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود، از این رو تکرار ارشاد و هدایت ضروری است.[16]
آیتالله جوادی آملی همچنین تکرارهای قرآنی را برای آسان شدن فهم معارف سنگین بر میشمرد و تصریح میکند که: «قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین از مَثَل و قصه استفاده کرده است و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیوهها با هدف اصل درس و عبرتگیری بیان کرده است. و هر قصهای را که درس عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است».[17]
نتیجه گیری
دکتر عبدالکریم سروش با طرح نظریه رؤیای رسولانه میکوشد تا پارهای از دشواریهای فهم قرآنی را بزداید. وی برای این مهم، از ایدهای مدد میگیرد تا مفاهیم قرآنی را با فهم عمومی سازگار کند. ایشان بارها تأکید کرده است که شناخت جنس وحی، آنگونه که قدما گفتهاند و از مفاهیمی صعب مانند عالم متصل و منفصل، یا عالم جابلقا و جابلصا مدد گرفتهاند، گرهی نمیگشاید. اما تئوری رؤیا و خواب امری است که میتواند مورد فهم عامه مردم واقع شود؛ چرا که همه افراد بشر، به خواب و رؤیا واقفند و میتوانند آنرا لمس و درک کنند. آیتالله جوادی آملی اما در تبیین مقوله وحی، آن را از جنس مکاشفه یا رؤیا نمیداند و بر این باور است که جنس وحی، کاملاً متمایز از رؤیاهای انسانی و مکاشفات عرفانی است. به باور آیتالله جوادی آملی، وحی قرآنی همراه با معارفی است که از عالمی متعالی عرضه میشود. وحی همانند ریسمانی است که سر آن در عالم غیب است و انتهای آن در قالب مکتوب قرآنی عرضه شده است. لذا از صدر تا ذیل آن همگی منتسب به ذات احدیت است و نه دخلی از جانب پیامبر در آن صورت پذیرفته و نه ایشان را یارای تصرّفی در آن است. آیتالله جوادی آملی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، هر گونه مداخله پیامبر را در امر وحی، ناروا میداند و تهدیدات قرآنی را در این خصوص یادآور میشود.
عبدالکریم سروش با ذکر برخی از ویژگیهای قرآنی همانند تکرارهای مکرر قرآن، بر این باور است که رؤیاهای مکرر پیامبر سبب شده است تا آیات متعددی به نحو تکرار در قرآن بازگو شود. آیتالله جوادی آملی اما این تکرارها را نشان از درایت خداوندی در بیان کلام خود میداند. آیتالله همچنین تأکید میکند که مکاشفات عرفانی نمیتواند جایگزین وحی الهی گردد. به تعبیری دیگر، جنس وحی الهی قابل قیاس با هیچ پدیده دیگری نیست. نه آن را در قالب مکاشفه میتوان سنجید و نه رؤیا میتواند همآوردی برای وحی الهی قرار گیرد.
.
.
[1]مناظره عبدالکریم سروش و عبدالعلی بازرگان در برنامه پرگار بیبیسی
[2]عبدالکریم سروش، محمد راوی رؤیاهای رسولانه(5)، شبی برنشست از فلک در گذشت.
[3]عبدالکریم سروش، محمد راوی رؤیاهای رسولانه (1)
[4]همان
[5]عبدالکریم سروش، محمد راوی رؤیاهای رسولانه (5)، شبی برنشست از فلک درگذشت
[6]عبدالکریم سروش، محمد راوی رؤیاهای رسولانه(2)، خواب احمد خواب جمله انبیاست.
[7]همانجا
[8]عبدالکریم سروش، محمد راوی رؤیاهای رسولانه (4) انتفاء شریعت و امتناع رسالت
[9]همانجا
[10]آیتالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج3،(وحی و نبوت در قرآن کریم)، ص53
[11]آیتالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص112
[12]همان،ص123
[13]آهمان،ص161
[14]آیتالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج3، وحی و نبوت در قرآن کریم، صص91-105 همچنین تفسیر انسان به انسان، صص94-97
[15]آیتالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج اول، صص44-52
[16]همان، صص51-52
[17]آیتالله جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص299
.
.
منبع: سایت اسرا نیوز | 1395/02/21
.
.
آیتاللهالعظمی جوادی آملی اما بر این باور است که جنس وحی، متفاوت از رؤیا است. به باور آیتالله، وحی اساساً تحت هیچ مقولهای از مقولات ماهوی قرار نمیگیرد تا آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کنیم
آیتالله در این زمینه میگویند: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل.
هردو سخن از آقاي جوادي آملي نقل شده و به نظر مي رسد با هم قابل جمع نباشد اگر وحي تحت هيچ مقوله اي قرار نمي گيرد پس چگونه وي را از جنس علم و ادراك دانسته اند؟
جنس وحی از (جنسِ وجود و هستی) است و نه از( جنسِ ماهیت).
وحی تحت هیچ مقوله ای از مقولاتِ ماهوی قرار نمی گیرد.
وحی از جنس “علم و ادراک” است زیرا در( اتحادِ عالم و علم و معلوم) همه تحت لوای” وجود” قرار می گیرند ونه “ماهیت”.
در نتیجه : علم و ادراک جزء” وجود” محسوب می شوند و نه “ماهیت”…
در سخنان آقای جوادی آملی تناقضی دیده نمی شود!
باسلام
از سایت وزین صدانت توقع میرفت در طرح ادله آ.جوادی آملی برای دوری از مغالطه پهلوان پنبه، با رجوع به خبرگان آشنا با مبانی ایشان، به مسیر انصاف ملتزم بماند. ممکن است نویسنده به هردلیل با آ.جوادی موافق نباشد، اما این روایتی که از ایشان آورده حتی کودکان دبیرستان را هم قانع نمیکند، چه برسد به فیلسوفی که از سوی جامعه علمی حوزوی (که خود د.سروش درباب ارزشمندی و قوت تحلیلی این سنت اخیرا در بحث حول آ.خمینی حق مطلب را ادا کرد)، رئیس یا از روسای فلسفه صدرایی معاصر دانسته میشود! کتاب وحی و نبوت ایشان برای آشنایی خوب است اما کافی نیست بلکه توضیح بیشتر و فنی تر در دروس الهیات بالمعنی الاخص و مباحث علم النفس رحیق مختوم ایشان باید پیگیری شود. شاید بفرمایید به جای این همه توضیح، چرا خودت ادله ایشان را نمی آوری، در جواب عارضم که بنده هم مطمئن نیستم مبانی ایشان را به خوبی دریافته باشم و اگر دقت بفرمایید تذکر من کاملا پیشین بود نه پسین. فقط این را میتوانم عرض کنم که تا آنجا که من دریافته ام آ.جوادی هم مثل د.سروش معتقد است قوای درونی پیامبر، صورتگری وحی را به عهده دارند. این را در کتاب فوق الذکر توضیح داده است. تفاوت اساسی او با د.سروش این است که آ.جوادی معتقد است قوای متخیله و متصرفه پیامبر خارج از اراده باری تعالی عمل نمیکنند بلکه تمام فعلیت و فاعلیت آنها تحت تدبیر و ربوبیت تکوینی خداوند در کار میشوند. لذا صورتها نیز همچون بیصورتیها کاملا وحیانی، لاهوتی و مقدسند، نه ناسوتی، بشری و عرفی. شاید بفرمایید مگر نزد حکمت متعالیه، فعل و انفعالی خارج از اراده باری هست که رویداد وحی از این حیث متفاوت باشد؟ عارضم که نزد ایشان میان دو اراده تکوینی و تشریعی حق تعالی تفاوت گذاشته میشود. آنچه برای احدی تخلف از آن ممکن نیست، اراده تکوینیه است (تعبیر قرآنی کُن فیکون) اما در اراده تشریعیه، اراده خداوند از مجرای اراده آدمی محقق میشود، یعنی او اراده تکوینی کرده که انسان بتواند با اراده خودش به اراده تشریعی خداوند تن دهد یا ندهد: فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ. نقطه اساسی این است که آ.جوادی اگرچه محتوای وحی را حاصل اراده تشریعیه حق تعالی میداند اما معتقد است فرایند نزول وحی تحت سرپرستی اراده تکوینیه خداوند محقق میشود، لذا جایی برای مداخله شخصیت پیامبر باقی نمیماند، و نتیجتاً از این حیث از سایر افعال انسانی، متمایز میشود. حال سوالاتی از این دست که این مفاهیم در باب خداوند معنای محصلی دارد یا ندارد، با اختیار و فضیلت نبی تعارض دارد یا ندارد و… نیازمند بحث و فحص عمیق فلسفی است که از عهده بسیاری همچون من خارج است. مشتاق نقد و نظرات عالمانه دوستان هستم. بدرود!
اقای خداجو با سلام باید به عرض برسانم که وقتی شما میگویید خدا اراده تکوینی کرده که انسان بتواند با اراده خودش بهاراده تشریعی خدا وند تن بدهد یا ندهد این تفویض است یعنی خدا تفویض اراده واختیار کرده که انسان تصمیم بگیرد وعمل کند در حالیکه شیعه معتقد به
لا جبر ولا تفویض والامر و بین الامرین میباشد
خاصه وحدت وجودیان که تحقق اراده انسان را بدون اراده خداوند ممکن نمیدانند واراده انسان را درطول اراده خداوند میدانند اتفاقا به همین دلیل است که دکتر سروش میگوید خدا در اشویتس همه کاره بود حضور داشت وهمه کاره خدا بود البته ایت الله حسن زاده املی وصمدی املی وبسیاری از بزرگان دیگر هم براین عقیده هستند گرچه تعیین مصداق نکرده باشند حتی بعضا بر همین اساس شمر ویزید را هم مستوجب عذاب نمیدانند چون معتقدند انها هم نقش خود را در صحنه هستی ایفا کرده اند
علت اینکه دکتر سروش فاعلیت پیامبر را در قران منظور میدارد تناقضاتیست که در قران مشهود است که این تناقضات نه منحصر به ایات متشابه بلکه در محکمات نیز تناقضات دیده میشود بنابراین دکتر سروش با فاعلیت پیامبر به عنوان یک انسان خواسته به گونه ای پاسخگوی تناقضات قرانی باشد که هرگز پاسخی دریافت نکرده بود اگر بخواهیم قران کلمه به کلمه از طرف خداوند بدانیم انگاه باخطاهی علمی قران وتناقضات قرانی چه خواهیم کرد ؟
درمقاله فوق از قول ایت الله جوادی املی گفته شده که تفاوت وحی با رویا دراینست که گیرنده وحی به فرستنده وحی توجه حضوری دارد ویقین واعتماد کامل دارد ولی در رویا چنین نیست ودر رویا احتمال خطا واشتباه هست ولی در وحی چنین نیست
ایه 92 سوره یونس میگوید
فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فسئل الذین یقرون الکتاب من قبلک
اگر در انچه بر تو نازل میشود شک داری از دانشمندان اهل کتاب بپرس
توجه میکنید قران به پیامبر میگوید اگر تو شک داری برانچه به تو نازل میشود پس معلوم است که پیامبر بر وحی که به او میرسیده شک داشته واین با یقین واعتماد کامل وتوجه حضوری که جوادی املی ادعای انرا دارد همخوانی ندارد همین سوره درادامه ایات میگوید که ای پیامبر چنانچه از تکذیب کنندگان باشی از زیانکاران خواهی بود !
این ایات بدرستی نشان میدهد که یقین واعتماد کامل حتی درپیامبر هم نبوده است
مسئله ی بعدی اینست که قران به هرصورتی نازل شده همه اش به یک روش بوده است اینطورنیست که بعضی ایات بصورت خواب بوده باشد بعضی ایات توسط جبرئیل بصورت شنیداری باشد وبعضی …
قران در سوره اسرا ایه 60 میگوید
وما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنت للناس والشجرت الملعونه فی القران ونخوفهم فمایزیدهم الا طغیانا کبیرا
واذ قلنا للملائلت السجودو لادم فسجدو الا ابلیس قال ئ اسجدو لمن خلقت طینا
وما رویایی به تو نمایاندیم که برای ازمایش مردم بود ودرخت نفرین شده ای درقران بود که جز برای ترساندن مردم نبود ولی سبب سرکشی وطغیان بزرگ انها شد
وبه ملائک گفته شد ادم را سجده کنند همه سجده کردند مگر شیطان او گفت چیزی را سجده کنم که از خاک افریدی
اینجا کاملا قران صراحتا میگوید که داستان ادم وحوا ودرخت نفرین شده که نمیایست به ان نزدیک میشدند یک رویا بوده است وبصروت رویا به پیامبر عرضه شده است با توجه به یکسان بودن نحوه نزول ایات میتوان نتیجه گرفت که مابقی ایات را نیز پیامبر بصورت رویا دیده باشد