جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است: نواندیشان دینی یا دینداران معنویت‌اندیش

جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است: نواندیشان دینی یا دینداران معنویت‌اندیش

جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است:
روشنفکران/نواندیشان دینی یا دینداران معنویت اندیش

عباسعلی منصوری[1]

دین و دینداری در جامعه کنونی ایران در وضعیت عجیب و متناقض نمایی است. از یک طرف آمارها و مشاهدات نشان از کم رنگ شدن التزام مردم به مناسک و آداب دینی دارد و دینداری در  ظاهر و رفتار و کلام انسان ایرانی به تدریج نقش کم رنگ تری پیدا می کند و میزان نفوذ نهادهای دینی رو به کاهش است.

از طرف دیگر فکر دینی و دینداری همچنان جایگاه مهمی در سپهر اندیشه انسان ایرانی دارد و فرهنگ عمومی و اخلاق فردی و اجتماعی مردم تاثیرات خودآگاه و ناخودآگاه فراوانی از دین می گیرد. به بیان بهتر می توان مدعی شدکه لباس زیرین جامعه ایران همچنان دین است و به راحتی نمی توان  این ادعا که ایران همچنان یک جامعه دینی است را نفی نمود. زیرا حداقل در بخش اعتقادات و باورها، اکثریت جمیعت ایران معتقد  به معنادار بودن زندگی، خدا، غیب، ماوراء، معاد و… هستند. این امر در میان جوانان و لایه های به ظاهر سکولار هم صادق است.

لذا از یک طرف دین و دینداری جامعه ایران در وضعیتی است که بخاطر نفوذ و گستره آن نمی توان نسبت به آن بی تفات بود یا آن را عنصری کم اهمیت جلوه داد.و از طرف دیگر مشکلات دینداری ( چه در مقام نظر و چه در مقام عمل )در جامعه ایران نشان از این دارد که پروژه اصلاح فکر دینی در جامعه ایران یک پروژه تاریخ گذشته یا کم اهمیت نیست.

اما با توجه به تغییر اوضاع و احوال جامعه ایران و تاریخ اصلاح فکر دینی در صده اخیر و نقدهایی که بر جریان روشنفکری دینی می شود پرسش مهمی که باید در مورد آن بیشتر اندیشید و نوشت این است که در وضعیت کنونی ایران کدام گروه و اندیشه توفیق و امکان بیشتری برای اصلاح فکر دینی دارد.سخن این یاداشت این نیست که جامعه ایران به یک گروه یا جریان نیازمند است و تلاش و دست آوردهای گروه دیگر بی ثمر است. بلکه سخن در اولویت و میزان تاثیر آنهاست.

مدعای این نوشتار این است که در جامعه کنونی ایران دینداران معنویت اندیش تاثیر بیشتری در اصلاح فکر دینی در ایران دارند زیرا نیاز کنونی جامعه ایران در دینداری و دین فهمی بیشتر در انبان ایشان یافت می شود و جامعه کنونی ایران همچون چند دهه قبل آمادگی شنیدن صدای روشنفکران و نواندیشان دینی را ندارد. یعنی گمشده و نیاز او دیگر آن چیزی نیست که جریان ورشنفکری دینی تلاشش را معطوف به آن کرده است.

اما قبل از اینکه وارد توضیح این نکته شوم که چرا دیندران معنویت اندیش شانس و اقبال بیشتری برای اصلاح فکر دینی در ایران کنونی دارند و جامعه ایران آمادگی بیشتری برای شنیدن سخنان ایشان در قیاس با نواندیشان دینی دارد، به اجمال منظورم را از دینداران معنویت اندیش عرض می کنم.

 دینداران معنویت اندیش کسانی هستند که در عین اعتقاد به شریعت و مناسک، تلاش می کنند تلقی اخلاقانه – عارفانه ای از دین ارائه دهند. در نگاه این جریان معنویت مهم ترین بخش دین و دینداری  است و نقش اجتماعی و سیاسی و قانونگذاری دین را بسیار کم رنگ می بییند. ( نمی توان دینداران معنویت گرا را با جریان سنتی عرفان در جهان اسلام یکی دانست زیرا بین این دو جریان تفاوت های قابل توجهی وجود دارد از جمله اینکه :1- نگاه پلورالیست گرایانه ایشان آشکارتر است2- زبان ایشان به دور از اصطلاحات تخصصی و پیچیده بوده و به زبان عموم مردم نزدیک است3-در عین حال که همچون جریان عرفان سنتی ، مقصد دین و دینداری را دنیا نمی دانند، توجه بیشتری به کارکردهای زمینی و درمانی دین برای همین دنیا دارند4- تاکید کمتری بر مفاهیمی همچون ریاضت و دنیا گریزی دارندو……)  ایشان  به وحی و سنت( ولو با قرائت حداقلی) به عنوان منابع معرفت دینی قائل هستند و شریعت و مناسک و آموزه های قطعی مورد تاکید ادیان برای ایشان معنا دار است. و نکته مهم اینکه ایشان در عین حال که در دینداری و دین فهمی گرایش عرفانی و ذوقی دارند، نسبت به مباحث و تلاش فکری نو اندیشان و روشنفکران دینی اطلاع و آشنایی کامل دارند. و هیمن نکته اخیر به ایشان این فرصت را می دهد که بتوانند مخاطب جوانان و نخبگان و به صورت عام تر شهروندان ایرانی قرار گیرند. چه آنکه مخاطبان ایشان را افرادی بی توجه به وجوه عقلانیت دین نمی انگارند.

اما چرا اولیت با دیندران معنویت اندیش است؟

در روزگار و جامعه کنونی ایران دینداری بر مدار طبیعی خود نیست و دینداران نمی توانند با آرامش خاطر سلوک دیندرانه داشته باشند. دینداری در روزگار کنونی ما ایرانیان هم با موانع و پرسش ها نظری متعدد مواجه است و هم سبک زندگی کنونی به گونه ای است که زندگی و عمل نمودن  به فهم سنتی از دین را دشوار می کند.

در چنین وضعیتی تلاش روشنفکران دینی کمک کرد که دشواری های زندگی دیندارانه را کاهش دهد و کمک ایشان در چند دهه اخیر بسیار ضروری و در اولیت بود. زیرا کج فهمی ها از دین سبب آغاز سیر ضعف  دین و دینداری شده بود

اما در زمانه کنونی که اساس زندگی دیندارانه در معرض خطر است و مشکل مردم تعصب در دینداری و اشتغال به زوائد دینداری و خرافات نیست بلکه مشکل ایشان پرسش ها و شک و تردید های فراوانی است که از هر سو بر دین و دینداری نازل می شود و پرسش ها بیشتر ناظر به بنیادهاو اساس دین و دینداری است تا شاخه ها و تعالیم فرعی آن، تلاش روشنفکران و نواندیشان دینی دیگر آن ثمر و نتیجه  دهه ها ی پیشین را ندارد و اولویت آن دهه ها را هم ندارد زیرا در چنین وضعیتی که دین در جامعه ما دارد اگر اصلاح فکر دینی همچنان متمرکز بر روش نقدی و سلبی شود بیشتر به کم رنگ تر شدن دین کمک می کند تا احیای آن. حتی ممکن است تلاش های ایشان ناخواسته سبب روی آوردن مردم به بدیل های دینداری  شود.

در چنین زمانه ای که مشکل اصلی در خطر افتادن عقلانیت و اشتغال مردم به حواشی و خرافات دینی نیست بلکه مشکل اصلی بدبینی افراط گونه به دین و دینداری است، اولویت با روشی است که سعی کند با نشان دادن کارکردهای مثبت و کم بدیل دینداری، هم مددی برای دین باشد و هم در راستا و هم داستان با پروژه  خرافه ستیزی و تلاش برای تلفیق دیانت و عقلانیت باشد.یعنی تلاش و رویکرد ایشان به گونه ای نباشد که بذرهای عقلانیت گریزی را بیفشاند و تلاش و دست آوردهای روشنفکران دینی را در مخاطره اندازد. بلکه اتفاقا روش ایشان به نوعی ادامه رویکرد نواندیشان دینی باشد.

به نظر بنده نزدیک ترین گروه به روش مذکور روش دینداران معنویت اندیش است.

ایشان به جای تلاش برای اصلاح اعتقادات فقهی و کلامی، سعی می کنند به صورت ایجابی نقاط قوت و کارکردهای دین برای انسان زمانه ما را نشان دهند. سعی می کنند دین و دینداری را به گونه ای معرفی کنند که مردم دین را به عنوان یک عنصر لذت بخش و منشا زیبایی در زندگی نگاه کنند تا به مثابه یک تکلیف و یک ایدئولوژی ناسازگار با فهم و سبک زندگی زمانه. دینداری دیندران معنویت اندیش دیندارییست که مردم را در زندگی روزمره و تعاملتشان به سختی نمی اندازد و دینداری و سلوک ایشان را بیشتر در درون و باطنی می کند تا بیرونی و مناسک محور.

اکنون زمینه پذیرش این نوع نگاه به دینداری در ایرن فراهم تر از هر زمانیست زیرا هم با روان و اندیشه انسان کنونی سازگار تر است و هم تلاش های روشنفکران دینی در چند دهه اخیر زمینه برای برداشت های عرفان مدرانه و تسامح گرا و مقصدگرا را فراهم کرده است.

اقبال فراوان طبقه نخبه به مولوی خوانی و عرفان های شرقی و ترجمه کتاب های معنویت گرای مسیحی  و حتی  کتاب های روانشناسی مثبت گرا و اقبال مردم و جوانان به روحانیونی همچون (شهاب مرادی، ناصر تقوی، محمدرضا زائری، حسن آقامیری و….) و غیر روحانیونی همچون الهی قمشه ای، صدیق قطبی، بخشی از شواهد این اقبال و پذیرش است.

مشکل اکثریت مردم با دین و دینداری کمتر مشکلات بنیادی،معرفتی و جدی است بلکه شاید بتوان گفت بزرگترین مشکل معرفتی- روانی مردم با دین و دینداری، سخت گیری های دینی و فرو کاستن دین به شرعیات  است.  مشکل ایشان با دین این است که با نوعی از تبلیغ و فهم دین مواجه هستند که نوعی دینداری نسیه گونه  است و لذت و طعم ایمان و دینداری را نمی چشاندو دین بیشتر برای ایشان  تبدیل یک بار و تکلیف شده تا یک امر راهگشا و آرامش بخش و درمان کننده درد ها و طلب های روانی ایشان

روش و تعالیم مورد تاکید دینداران معنویت اندیش داروی این ددرد و رنجی است که اکثریت مردم در دینداری با آن مواجه هستند. ایشان با نشان دادن این مطلب که اساسا دینداری به این معنا نیست که فرد به احکام الهی عمل کند و رفتارش را بر شریعت منطبق کند و قائل به چند گزاره در باب خدا و معاد و…. باشد. حتی دینداری اخلاقی زیستن صرف هم نیست،صورت مساله درگیر شدن با فقه و تلاش برای پالایش نظری دائم آن را پاک می کنند و توپ را در زمین دینداران می اندازند. یعنی عامل ضعف و نقص ها به فرد دیندار و وزاویه دیدش بر می گرانند. برعکس روشنفکران دینی که سعی می کنند دین شناسی را به ما آموزش دهند، دینداران معنویت اندیش سعی می کنند روش دینداری و لزوم و فواید آن را به ما نشان دهند .ایشان تمام راه اصلاح یا مهمترین راه اصلاح برای زمانه مارا غرس کردن درخت ایمان و دینداری نمی دانند بلکه راه را عوض کردن دریچه و زوایه دید به دین می دانند.

در واقع در چشم انداز اصلاح گرایانه دینداران معنویت اندیش راه کار پرداختن به وجوه نظری دینداری نیست بلکه پر رنگ کردن و از خفا به آشکار آوردن احادیث و تعالیمی و بخش هایی از دین است که انتخاب درست و مناسب با زمانه مردم را تایید و تشویق می کند. وقتی که مردم باطن دین و وجوه اخلاقی و معنوی دین را تجربه کنند، خود به خود عرفیات،فرعیات و تعالیم تخت بند زمان و مکان دین – که بیشترین چالش را با عقل  و علم روزگار دارند- در جایگاه بایسته خود قرار می گیرند  و نیازی نیست دائم  برای حل چالش های میان دین و علم و فلسفه نظریه پردازی کنیم و با پر رنگ کردن روزافزون بخش های سلبی و نقادانه دین، مردم را به یک دوگانه غیر مطلوب سوق دهیم. یعنی این دوگانه که یا سبب بدبینی مردم نسبت به اصل دین شویم یا سبب بدبینی ایشان به تلاش و دغدغه روشنفکران دینی و در نتیجه ناکام شدن جریان اصلاح دینی و غلبه دین فهمی اخباری گونه شویم.

اساسا روش انبیا هم نشان دادن این امر بوده که ایمانانه و دیندارانه زندگی کردن چقدر زندگی را لذت بخش و معنادار و زندگی اجتماعی را با صلح و هماهنگی بیشتر می کند. ایشان خود در مقام عمل و نظر آینه و نمود خوبی های دینداری بودن تا معلمان منطق و اصلاح کننده خطاهای معرفتی.

اما نکته مهمی که در پایان تذکر آن را لازم می دانم این است که دینداران معنویت گرا را نباید به چشم کسانی نگاه کرده که برای مدتی حال ما را خوب می کنند. بلکه باید ایشان را به عنوان مصلحان دینی نگریست که تلاش می کنند مردم را متوجه مقاصد دین و باطن دینداری و شیرینی و لزوم و ضرورت دینداری کنند.

اما ممکن است این نوشتار این سوء تفاهم را ایجاد کند که دغدغه و مقصد اصلی این نوشتار اساسا اصلاح فکر دینی نیست بلکه دغدغه اصلی دیندر نمودن حداکثری مردم است و واهمه نویسنده گمراه یا بی دین شدن مردم است و چون نویسنده روش دیندران معنویت اندیش را سبب اقبال حداکثری مردم به دین می بیند ، لذا کار ایشان را از حیث اولیت و تاثیرگذاری بر کار روشنفکران دینی مقدم می داند.

برای رفع این سوء تفاهم و اتفاقا برای بهتر فهمیده شدن مقصود اصلی که این نوشتار در پی آن است باید  متذکر شوم که گرچه ممکن است کسی به همین علتی که گفته شد روش و تلاش دیندران معنویت اندیش را از حیث اولیت و تاثیرگذاری بر کار روشنفکران دینی مقدم بداند. اما این نگاه مقصد این نوشتار نیست بلکه این نوشتار همچنان دغدغه و پروژه اصلاح فکر دینی را مد نظر دارد. ضمن اینکه کار روشنفکران و نواندیشان دینی هم در اساس و بنیاد خود دغدغه داشتن و تلاش برای حفظ دین و دینداری بایسته است.یعنی ذات حرکت های اصلاح گری برای حفظ دین و دینداری در جهان معاصر است. و تفاوت نواندیشان و روشنفکران دینی با روشنفکران غیر دینی همین است که  برای ایشان علاوه بر مهم بودن توسعه و عقلانیت، خود دین هم مهم است

اما توضیح این مطلب که چگونه این نوشتار در راستای بحث اصلاح فکر دینی است این است که از نظر این نوشتار علت اولویت داشتن کار دینداران معنویت اندیش  این است که  از یک طرف بخاطر وضعیتی که به اجمالا به آن اشاره شد جامعه کنونی ایران گوشش به اندیشه ها و سخنان دیندران معنویت اندیش بازتر است  و از طرف دیگر روش و تعالیم ایشان همان مقاصدی که روشنفکران دینی طلب میکنند را برآورده می کند. یعنی نوع دین فهمی و دینداری مورد تاکید و تعلیم ایشان به گونه ای است که هم بخش اخلاقی دین بر بخش فقهی آن غلبه دارد، هم مانع افراط در منسک گرایی و ظاهر پرستی می شود، هم عقلانیت را پاس داشته و از ورود حداکثری دین در عرفیات نهی می کند وهم مدرا و تسامح را به ثمر می آورد. که توضیح مفصل آن نوشتار مستقلی را می طلبد.

ضمن اینکه عنصر قدسیت در فهم و رویکرد دینداران معنویت اندیش بیشتر حفظ می شود و دین شناسی ایشان از تفسیر های سکولارمآبانه و کارکرد گرایانه از دین فاصله بیشتری دارد. و به لحاظ فرهنگی و هویتی پیوند بیتری با سنت دارد.

اما با توجه به تجربه تاریخی ایران و دست آوردهای منفی که دینداری های صوفیانه برای پیشرفت جامعه ایران داشته است، ممکن است در باب این نوع دینداری و اصلاح دینی این واهمه مطرح شود که غلبه این نوع دینداری در ایران سبب فرد گرایی، مسولیت گریزی اجتماعی و دنیاگریزی می شود و آغازی برای انحطاط اقتصادی و بالتبع فرهنگی- فکری در آینده نه چندان دور خواهد شد.

این سوء برداشت برخواسته از مساوی پنداری دینداری معنویت اندیش و دینداری صوفیانه و خانقاهی است. همچنانکه قبلا به اختصار اشاره شد مقصود از دینداری معنویت اندیش دینداری عارفانه و صوفیانه به معنای سنتی و متداول کلمه نیست و اتفاقا معلمان و پیروان دینداری معنویت اندیش از حیث مناسبات ظاهری و سبک زندگی تمایزی از بدنه عمومی جامعه ندارند و دینداری معنویت اندیشانه با هر طبقه و سلیقه و صنف و….. سازگار بوده و مانع هیچ خلاقیت و سلیقه ای نمی شود و این نوع دینداری و دین فهمی میلی به سوق دادن همه به یک سبک زندگی یا مسیر واحد ندارد.  چه آنکه قبول تکثر و  اختلاف سرشت ها و منش ها از بنیادهای این نوع دینداری است. و همین قبول تکثر سلایق و استعداد ها سبب می شود  این نوع دینداری مانع پیشرفت های اقتصادی و فرهنگی نشود. اتفاقا این نوع دینداری آموزه دینی قرابت کفر و فقر را بیشتر مد نظر دارد و فقر و اشتغال های ناشی از آن را مانع از سلوک درونی می داند و کمتر به گشایش اقتصادی و مالی داشتن همچون امری غیر دینی می نگرد.

ممکن است گفته شود که اتفاقا مدعای اصلی روشنفکران دینی هم تاکید بر معنویت و مخالفت با تاکید و گسترش ظاهرگرایی در دینداری است و از این جهت تفاوتی بین ایشان و دیندران معنویت اندیش نیست.گرچه به نظرم نوع دینداری مورد تاکید این دو گروه به لحاظ محتوا و ماهیت اختلاف هایی دارد( از جمله در میزان اهمیت و اولیت به عقلانیت یا معنویت، مهم بودن دغدغه توسعه،…..) اما آنچه سبب می شود که دیندران معنویت اندیش را بر روشنفکران دینی تقدوم و اولویت بخشد آن وجوه مفارق بین ایشان نیست بلکه روش دینداری و دین فهمی ایشان است تا محتوا و فرآورده ها

. عضو هیات علمی دانشگاه رازی[1]

33 نظر برای “جامعه ایران به کدام گروه نیازمندتر است: نواندیشان دینی یا دینداران معنویت‌اندیش

  1. از اونجایی که ما ایرانیا عاشق خواب و خیالیم و نو اندیشی دینی نتونست بیدارمون کنه حالا دیندار معنویت اندیش قراره برامون لالایی بخونه، خیلی خوبه!

    1. فلسفه غرب -هالیوود بهترین پاسخ برای خواب و خیال بوده … هم پز می دن، هم کار شون هست، هم جوونها باور می کنند.

    1. ما نیازمند اندیشه ورزی و خردمندی هستیم و رهایی از تقلید و پیروی نیندیشیده ؛ دینی و غیر دینی اش چندان مهم نیست !

      1. نتیجه ی اندیشه ورزی و خردمندی کنار گذاشتن دین است. در نتیجه وقتی یک دیندار می آید با لطایف الحیل واژه های من درآوردی مثل روشنفکر دینی و نواندیش دینی در میاورد در گام اول باید همان را نقد کرد و با عقل نشان داد که تعهد روشنفکر به غیر از خود عقل، او را از روشنفکری خارج میکند.

        1. صادق هدایت که خودش پرچم روشنفکری را برافراشته بود,باکدام عقل خودکشی کرد؟افسردگی و پوچی در بین روشنفکران سكولار بیشتر به چشم می خورد تاروشنفکران دینی.

          1. روشنفکر واقعی شخصی است که
            ,, زیست اخلاقی را برهمه چیز مقدم دارد.
            ,,دلسوز مردم و کشورش باشد.
            ,,عاقل ,باهوش,خردمند ,شجاع باشد.
            ,,خلوص نیت داشته باشد.
            ,,آزاداندیش , متواضع و مردمی باشد.

            فرقی نمی کند سکولار باشد یا دینی…

            وظیفه روشنفکر تبلیغ دین و مذهب نیست!
            بلکه (روشنگری) است.
            نشان دادن مسیر روشن ,اندیشه روشن در جهت رشد و شکوفایی کشورش می باشد.
            اما به نظرم بایستی (فرهنگ بومی و دینی ) کشورش را نیز مدنظر داشته باشد…

          2. شاید بزرگترین روشنفکری که جهان غرب به خود دیده (افلاطون) باشد.
            روشنفکر رویی گشاده به سوی( منتقدان) دارد,
            منتقد اصلی روشنفکر , خودِ روشنفکر است.

          3. هویت در مقیاس فردی و اجتماعی عامل بسیار مهمی در یک کشور است.تفاوت فرهنگ غربی با ایرانی در بحث” هویت” است.
            فرهنگ سنتی و ایرانی ,اصل و هویت خودش را از “هویت اللهی “می گیرد.درصورتیکه در غرب برای هویت اللهی اهمیتی قائل نمی شوند.
            در ایران باستان دو مسئله همیشه مطرح بوده است:یکی “دین و دیگری خرد و اندیشه ورزی”.
            تنها تمدنی در جهان که به مقوله “حکمت وخرد “اهمیت داده ,ایران است.
            به همین دلیل در ایران باستان به جای کلمه عقل از “خرد”استفاده می کردند,حتی در قرآن کریم از کلمه عقل استفاده شده است.
            حکیم فردوسی در بین شعرای ایرانی ,شاعری بود که بیشترین کلمه خرد را در بین اشعارش بکار برده است.
            (به نام خداوند جان و خرد
            کزین برتر اندیشه برنگذرد)

            خردی که هم جنبه” متافیزیکی و اللهی” دارد و هم” جنبه انسانی و زمینی.”
            خرد و عقل فردوسی همان” هویت ملی” اوست.
            حال در مورد عقلی که یک فیلسوف یونانی نظیر ارسطو به تصویر می کشد.
            ارسطو می گوید:انسان همان است که می داند و دیگر هیچ نیست..
            در حقیقت این خرد و عقل است که انسان را انسان می کند.
            خودشکوفایی یک فرهنگ در “خرد و اندیشه ورزی” آن فرهنگ است.

            یکی از بزرگترین وظایف یک روشنفکر, خردورزی در جامعه است.

            تفاوت عمده بین روشنفکر سکولار و روشنفکر معنوی ودینی در کشور ایران ,درنگاهشان به مقوله “عقل و خرد”است.
            روشنفکر سکولار ایرانی از عقل (ارسطویی-یونانی) دفاع می کند و روشنفکر دینی و معنوی از عقل(افلاطونی -ایرانی)…

            روشنفکر سکولار ایرانی ,دین و عرفان را نفی و انکار می کند .
            در مقابل روشنفکر معنوی ایرانی ,دین و عرفان را لازم می داند و تلاش می کند که روشنگری کند.

            اگر بخواهیم در بین شاعران ایرانی یک روشنفکر به تمام معنای ایرانی را معرفی کنیم,شاید به جرأت بتوان گفت (خواجه حافظ شیرازی)
            برخی روشنفکری را یکی از مشخصه‌های عصر جدید می‌دانند، اما روشنفکری حافظ بدین معناست که بسیار می‌دانسته و معترض بوده است. 

            حافظ نماد یک “روشنفکر تمام عیار” ایرانی است.
            نه” هو هو “مولانا را دارد و نه” کو کو” سعدی..
            نه مانند مولانا مدام در عرش اللهی سیرو سیاحت می کند و نه مانند سعدی که مدام از اخلاق , سخن می گوید.
            (عقل و عشق) در حافظ کاملا در تعادل است.
            تِز وسخن حافظ “رندی” است.
            “رِند ” تا کمی بیش از حافظ و بلکه حتی در زمان او هم معنای نامطلوب و منفی داشته است. معنای اولیه” رِند “برابر با اراذل و اوباش بود.
            اما حافظ بازیبایی هرچه تمام تر معنایش را تغییر داد.

            حافظ یک “رِند”تمام عیار است.”رِند” در دیوان حافظ شخصیتی است به( ظاهر متناقض و در باطن متعادل).
            اهل هیچ افراط و تفریط نیست.”رِند”معلم اخلاق نیست اما بی اخلاق و منکر اخلاق هم نیست.
            حافظ رندانه به (زاهد و صوفی و محتسب)حمله می کند و آنان را به بوته نقد می کشاند.
            “رند آزاداندیش” و غیردینی هم داریم ولی رِند حافظ تعلق خاطر و تعهدی دینی دارد.

            عقل و عشق حافظ (افلاطونی -ایرانی) است.

            حافظ نه سختگیر است و نه کینه توز !!
            در طول حیات حافظ,تمام کسانی را که به او تهمت ناروا زدند , حافظ آنان را با” جانِ دل” بخشید…
            که اگر نمی بخشید ,حافظِ قرآن نبود..

            حتی نیچه ,,فیلسوفی که با بیرحمی به تمام فیلسوفان از سقراط گرفته تا کانت و هگل می تازد و آنان را به بوته نقد می کشاند ,به حافظ به دیده احترام می نگرد.
            نیچه ایی که خدای همه فیلسوفان را مرده اعلام می کند, اما به خدای حافظ باور دارد.
            در نوشته‌های نیچه نامِ حافظ ‏در بیشتر موارد در کنارِ نامِ گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوان (خردمندیِ ژرف) می‌ستاید.

            نیچه می‌گوید: ای حافظ تو اینقدر از می صحبت می‌کنی از می چه می‌خواهی؟ منظورت از می چیست . ای حافظ تو آن می هستی که جهان را مست کردی.

            امثال روشنفکران سکولار نظیر صادق هدایت,احمد شاملو و ديگران که در عرصه روشنفکری آمدند و رفتند,موفق نشدند که یک نظریه روشنفکر ایرانی و بومی که منطبق بر هویت ملی ایرانی باشد را ارائه دهند.
            نیچه و گوته آلمانی ,حافظ را شناختند و ستودند . ولی متاسفانه شاملوی ایرانی بدترین تعابیر را در مورد حافظ بکار برد؟!

            حافظ شیرازی نه تنها در پی انکار هویت ایرانی و ملی خودش نبود ,بلکه تمام تلاشش این بود که به جهانیان اعلام کند .
            عقل و خرد انسان از هویت اللهی و قدسی نشأت می گیرد.

            (عقل قُدسی وراء همه عقلهاست)

            حافظ یک روشنفکر واقعی در عرصه ادبیات ایران است.حافظ، روشنفکری است که دل می‌سوزاند، نقد می‌کند و راه نشان می دهد..

            روشنفکر واقعی باید فکر و روحش “روشن و نورانی”باشد,تا بتواند روشنی بخش جامعه اش بشود.درغیراین صورت به جای خلق روشنایی ,خالق تاریکی می شود.

            ((درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد,,
            نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد))

        2. 1 ـ دین وجه گفتاری و اندیشه ورزانه دارد که در مسیحیت اگوستینی ، فرعی و در اسلام کانون است ؛ اساساً بینش دینی خود مصداق تعقل است و چه بسا تفاسیر دینی که از باورهای غیردینی ، پیچیده ترند و در تراز برتر اندشگی جای می گیرند . 2 ـ همه واژه ها و تعابیر « من در آوردی » هستند ( بالاخره یک منی آن ها را درآورده ) ؛ زبان اختراع جمعی اقشار گونه گون و نسل های پی در پی است و هر کسی می تواند در ساخت و پرداخت آن مؤثر باشد ، حالا یکی « برره » ابداع می کند و دیگری « نواندیشی دینی » . 3 ـ اگر به « لطایف الحیل » واژه بسازند بهتر از این که طیفی از میراث اندیشگی بشر را تخطئه کنند ؛ حد اقل کشف « حیله » های ظریف به رشد اندیشه می انجامد . 4 ـ روشنفکر ( اندیشه ورز ناقد قدرت سیاسی و گفتمان و پارادیم غالب ) می تواند متدین باشد و این هم مصداق دارد و هم ـ با توجه به ذهنیت غالب ، ـ مفید است . نقد این جریان به قصد ارتقای آن خود مصداق روشنگری است .

        3. اگر روشنفکری را موفق تعریف کردید درست می فرمایید. اما پیش از شروع توجه به تاریخ شکست تمامی توهمات مدرنیته، عقل گراتیی، تجربه گرایی، رنسانس،
          که منجر به عقب نشینی به این موضع که فلسفه یعنی تحلیل
          داشته باشید.

          شما ظاهرا واژه های اصیل فلسفی را حاوی اندیشه موجه ، موفق، و یا مستدل می دانید.
          مشتاقم بشنوم در مقایسه با واژه های من درآوردی چه lexisبرای شما حاوی اوریجینالیتی است تا من هم با شمای هوادار واژگان با مفهوم همراه شوم.

        4. کاملاً داگماتیسم فلسفی بیسوادی ایرونی به سردمداری فلاسفه professional پر افاده که در محل تحصیل مورد تمسخر بودند اما پا ایران میگذارند دماغشونو بالا می گیرن را به نمایش گذاشتید.کسایی که حتی متن رساله دکتریشون رو با گذشتن از هفت خان رستم تمام کردن. همه هویتشون تاییداستادی متظاهر تر از خوودشونه.
          به آخوند حمله کن تا جلب توجه کنی!راهش رو خوب انتخاب کردید. فایده اش کار و پول درآوردن و مشهور شدن است .

        5. ظاهرا تحت تاثیر شعارها و ادعاهای توخالی چند نفر قرار گرفتید.
          چیزی که شما می فرمایید یک نظر است. اما برای این که مخاطب به شما گوش فرا دهد بایست آن چه می فرمایید عقلانی، تجربی، منطقی، و علمی باشد.بایست بفرمایید دین چه میگوید.
          دین را از زبان اساتید دانشگاه بشنوید و کمی هم خودنمایی در کسی باشد راحت ترین راه را برمی گزیند. همان که خارج رفته های ما حتی روشنفکران دینی مورد طعن شما می روند و رفته اند.
          بدونید که در غرب هم مخالفت با اخلاق مسیحیت، و سنن مورد احترام راه جلب توجه بوده و هست.می تونید جلب توجه کنید اما تعقل نه.

        6. و بزرگترین جزم اندیشی تصور این که من اندیشه ورز و خردمندم و دیندار احمق است. دیگر این که فکر کنیم دینی را که از طریق دانشگاه ، مستشرق، فیلسوف (مانند سروش و ملکیان)، یا غرب (فلو، جان هیک، …) ازش شنیدم همان است که مرجع و اتوریتی دینی می گوید.

        7. همین عقل خود بنیادی که می فرمایید، خروجی اش هشتاد میلیون کشته در جنگ های جهانی،انفجارهای هسته ای، نابودی طبیعت و امراض روانی گوناگون برای بشر بوده

        8. آیا این که می فرمایید دین را ” باید ” کنار گذاشت یک اجبار جزمی نیست؟
          بهتر نیست بجایب کنار گذتشتنش گوش فرا دهید که چه می گوید؟

    2. توی دانشگاه پر است. چرا چیزی یاد نمی گیریم از غرب؟ چون اندیشه سکولار قرابت با weltanshuung مکانیسم دارد. در صورتی که شناخت هستی نیازمند حیات فکری و زندگی عقلانی است. آتئیسم و سکولاریسم از تصادف ، عدم حضور هوش در طراحی هستی، vacuumمی گویند.
      مگر من و تو بغیر از آبتنی در دریای سیاه تفرعن سکولاریستی egoخود را تشکیل دادیم؟

    3. مگر در جامعه دانشگاهی متظاهر و عاشق شهرت بغیر از سکولار_آتئیست-فاشیست هم کسی اجازه حضور دارد؟ همین صدانت بغیر مخالفت با فرهنگ ایرانی، شرقی، دینی تلاش چیز دیگری هم ارائه می‌کند؟ (البتهcoreرا می‌گویم و نه ظاهر و تظاهر را).

  2. ما ما چرا باید در حفظ درختان بکوشیم؟چون کیفیت مطلوب زندگی بشر و گی جامعه به حفظ طبیعت بستگی مستقیم دارد.حال چرا باید در حفظ دین بکوشیم وقتی جوامعی در جهان وجود دارند که دارای ملحد ترین و کافرتین جوامع اند اما هم سالم ترین جوامع اند هم آزادترین و برابرترین.پس بی‌جهت برای حفظ چیزی که نبودش هیچ صدمه جدی به پیکره جوامع وارد نمی‌کند الکی تلاش نکنید.مگر اینکه از این کار همچون هم سلک های دهه چهل و پنجاه تون قسط فریب و بازی دادن مردم را داشته باشید

  3. دین در حاق خود امری متعالی هست که رابطه اش با دنیا رابطه اصل ووفرع می باشد ،غرض اصلی دین مبدا و معادو گسترش دامنه هستی در باور انسانها می باشد ،دین نیامده است که گره های زندگی ما که عموما توسط عقل باز می شود ،حل نماید بلکه دین امده است به انسان بگوید شما خلاصه در این “تعین” این محدودیت زمان و مکان نمی شوید ،و جوهره شما روبه عالمی برین دارد ،اما همین باور منشا اداب ،سنن و سبک زیست می شود که فرع بر ان هست و انسانها در هر زمانه و زمینه ای به تجدید نظر نسبت به ان می پدازند ،اما انچه دین را از مدار خارج و بلکه بانی فساد می کند انحراف از حقیقت دین و التزام به دگم های ساختگی بشر هستند و البته باید باور کنیم که گوهر دین نیز مانند سایر جواتر ارزشمند دستخوش تقلب ،فریب ،سو استفاده و همچنین سو برداشت می شود ،رسالت ما ادمیان پالایش دین از انحرافات تاریخی ،بازگشت به انسان عقل محور ،ابداع روش های زندگی آسانگرا ،دوری از تحجر و قشرگرایی است ،و این ممکن نمی شود الا اینکه اولا انسان بشناسیم دوما دنیا و نظام هستی و سوم دین و خالق را ،تنها راه ما گذار از ظواهر و تجدید نظر به مبانی و بنیادها هست و این با همت روشنفکران میسر می باشد

  4. دینداران معنویت اندیش یا روشنفکران و نواندیشان دینی”!!! راستش را بخواهید اسم گذاریتان روی این دو جریان اصلا با مسما و متمایز کننده نیست اما موضوع مورد بحثتان بسیار اساسی و مهم است.اگر دو نام بهتر برای این دو جریان پیدا می کردید موثرتر بود.

  5. برخی در جامعه غرب پس از دوران کشتار دروغ ها و اشتباهات بزرگ رنسانس، انقلاب صنعتی، و سکولاریسم ر THE AGE OF HOPE را دریافتند.
    اکنون آن ها همان اساتید دانشگاهیی هستند که از دانشگاه ها بعنوان افراد خطرناک اخراج شده اند. آنها همراه با چارلی چاپلین همراه با خوانندگانی مانند باب دیلن تلاش کردن صدای خود را در هیاهو و سر صدای رسانه غربی ، روزنامه دانشگاه MACHINERY OF FASCISMلیبرالیسم به گوش مردم دنیا برسانند.
    اکنون نیز استاد دانشگاه، سخنان شیرین دموکرات در حال ایجاد توهمات 300سال پیش تا 1945 غرب است.

  6. جامعه ی ایران به حد کافی از دین، چه از نوع غضبانی و رحمانی اش محنت کشیده،

    ما متاسفانه ملتی هستیم «از دین اشباع!» و در حال اضمحلال و انقراض.

    حتی در دوران پهلوی هم اشباع بودیم.

    چیزی که نیاز دارد قدری «هم کشیدن» است برای انجام میلیارد ها کار زمین مانده ی منتظر، که بدون «زر مفت زدن» و «حرف مفت»های تفرقه افکن بین اهل تدین ظاهری و باطنی، بین نواندیشان و کهنه اندیشان و بین اهل معنا و اهل کفر، بین سکولار و مرتجع، دانه به دانه، قدم به قدم در حد وسع هر کس، با کمی هزینه کردن از وقت و دلنگرانی و آبرو و پول خود این مردم و بدون گدایی و توقع از «اولیاء بسیار بسیار محترم امور» انجام بگیرند.

    دوست عزیز، که می دانم خواسته ای دلسوزانه راهی نشان بدهی و یا پرسشی بنیادی دراندازی!

    پرسش ات متاسفانه «شبه مسئله» است و نه مسئله.

    مسئله ی عینی و واقعی و همان بود که عرض شد، مسئله ی ما آب است که نداریم و ملتی است آماده خور و پخته خوار که داریم.
    حالا حضرت عباس (ع) (با تحلیل های رحمانی و معنویِ تازه تر) چه گرهی از کلاف پخته خواریِ این ملت می تواند باز کند؟
    یا حتی حضرت کیرکه گور یا اسپینوزا (که شریف ترین ها هستند) یا گابریل مارسل یا تامس نیگل یا تامس مرتون و… ؟

    ما با این ها چاره مان نمی شود.
    چاره ی ما سکوت و «هم کشیدن» تک تک مان است، اول من، دوم تو، سوم او و چهارم ما ملت پخته خوار خواب آلود، به قدر وسع خود.

    آقا خواهشا آمار دود کردن تلخک را در این جامعه و در تهران لطفا پیدا کن و در همین نظرگاه بگذار تا متوجه بشویم مسئله مان کدام است.

    مصطفی ملکیان از محمد علی موحد – که دامن اش از مجیز گویی هماره پاک باد- می پرسد یه چیزی بگید که جوونا بروند انجام بدهند.

    می گوید هر طرف که نگاه می کنیم کار روی زمین مونده

    آخه دست رو کدووم بذارم؟

    تنها چیزی که می مونه اینه که:
    کاری رو به دست بگیر که صلاحیت اش رو داری،
    و کاری رو که می کنی، به تمامه بکن.

    خلاصه اش را مصطفی ملکیان برای مان باز گو می کند:
    انجام درستِ کار درستی که صلاحیت اش را کسب کرده ای.

    ا

    1. بله جونهایی که پای اظهار فضل فلاسفه و تحت تاثیر موبایل قرار می گیرند و اندیشه اشون در زندان تحصیلات حبس شده و اجازه و جرات سئوال پرسیدن از معترض دروغین جوامع شرقی پس از انقلاب را به خودشون نمی دن وجود مشکل را تاب نمی یارن.
      وجود مشکل و مواجه با مشکل یعنی راه افتادی و در مسیری . دو راه جلوی پای شماست :
      1. دانشگاه و ساینتیسم متعصیانه: مسئله از غرب، تحلیل از غرب، جواب از غرب!
      2. دست روی زانو گذاشتن ، به حل مسئله فکر کردن و پذیرش خطاهای راه حل های اوریجینال وطنی. این برای ملتی که رو از تقلید غرب گردانده سازنده است.
      وجود مشکل نشانه خوبی است. تعدد مشکل نشان دهنده بزرگی کار آغاز شده است.

      1. شما که این همه سنگ آخوند را به سینه می زنید.خداوکیلی این جامعه حال حاضر در ایران حکومت اسلامی است!
        بانکداری ربوی

        اختلاس الی ماشاالله ,آقایان پیشانی جای مُهرنماز وتسبیح به دست با آقازاده های در فرنگ در حال خوشگذرانی و خندیدن به ریش من وشما

        اقتصاد افتضاح
        جوان تحصیلکرده بیکار و مجرد

        مردم خسته از دین و مذهب

        این کجایش حکومت عدل (علی )است؟
        چشمهایتان را باز کنید اطراف را خوب ببینید.
        این قدر شعار ندهید لطفاً.

         

        1. ج1
          اسم کدام آخوند و کجای نوشته من وجود دارد؟ (ج وجود ندارد جو سنگین تعصب تاب نقد ندارد هر که نطق کشید آخوند است!9
          ج2
          تعصب ضد قشر خاصی از جامعه سبب cvonfrontation اجتماعی و سوء استفاده فرد ددر پس ایجاد تنفر است
          ج3
          جای مهر و بدگویی اطافیان من در مورد جای مهر باعث توجه من به قشر متفاوت در جامعه شد . جای مهر به معنای عبادت است و باور عاطفی و خالصانه. اگر تلویزیون تماشا کردی و یا اینترنتی مدهوش عکسهای حرفه ای دانشگاه ها ی غربی شدی و یا mumbojumboاساتید تحصیلکرده غرب این تصور را در شما ایجاد کرده که دانشگاه مکان اندیشه است و تجربه حتما تجربه بفرمایید . حتی social epistemologistها هم این را متوجه شدند که معرفت آن گونه که جامعه فکر می کند integrityندارد و (وابسته به نظریه) کاملا و یا تا حدی به علت دلائل اجتماعی و مد روز است
          ج4
          صاحبان دانشگاه ، علم، سازمان ملل، بانک جهانی، و.. نظام نوین جهانی یهودی با تکیه بر رسانه، تحصیلات غربی، تکنولوژی هسته ای و توهم آزادی و رشوه سکس و لودگی و بی اخلاقی جهان را در کنترل تقریبا مطلق خود دارند. اجازه نفس کشیدن به هیچ صدایی را نیم دهند.
          اگه این مشکلات نبود عجیب بود از من غربزده می شنوید ملاها و متحجرین موفق ترین رکورد administrationرا در تاریخ مقابله با فاشیسم غربی دارند

          1. همانگونه که در بین قشر روحانیون انسانهای والا و ارزشمند وجوددارد ,دربین اساتید دانشگاهها هم افراد فرهیخته و دلسوز مردم و کشور هستند.
            به نظرم علاوه بر غربزدگی در ايران غرب ستیزی هم دیده می شود!
             از پیامبر(ص) روایت شده است، بهترین هر چیز و هر کار، حدّ میانه آن است:«خیرالامور اوسطها»

        2. صدانت عزیز اگر پروتکل و دیپلماسی اعلامی خود را خود واقعا باور دارید لطفا با تاخیر و تعجیل منتشر یا حذف نفرمایید.
          من مخاطبین از راه رسیده متعددی دارم که لحن آشنایی دارند!
          فرمودید چشم باز کنم چون خوب نمی بینم. منهم با عذر خواهی از شما تقاضا می کنم که taxi talk و party talk را بعنوان مشاهده تجربی ارائه نفرمایید.
          مارشال مک لوهان در قبر پوسیده هنوز در جامعه ایرانی فلاسفه و متفکرین اجازه شنیدن صدایش را به دانشجویان جوان ایرانی نداده اند.
          دوست عزیز کمی به جهان بیرون از ایران بنگرید و به هم وطن خود و کشور خود که در نظرتون حقیر می آید با انصاف و بدور از تعصبات خشک و متظاهرانه دانشگاهی و ژورنالیستی با رفق و همدلی نظر کنید.
          هر سخنی بخاطر اتوریته گوینده بخاطر این که از فرنگستون میاد دقیق و ضرورتا صادق نیست. اگر اساتید منطق و متفکرین توخالی ایرانی را در سبک زندگی و رفتار با دانشجو و academic integrity دنبال کنید تفرعن، خودنمایی، غلو، گیج کردن مخاطب را خواهید دید.
          اگر به مساجد مخروبه جنوب شهر خودتان به سخن روستایی ساده فقیر گوش فرا بدهید برای ما غربزده ها دنیایی سواد و علم بدرد بخور خواهید یافت.

  7. کامنتهای این صفحه نشون میده که جامعه ایرانی بیش از هر چیزی به روان پزشک احتیاج داره. این سطح از روان پریشی و پریشانی افکار نوبره!

    1. کامنتهای این صفحه نشان می دهد که چقدر جامعه ایران تشنهُ اندیشه نو و مسیر نو است.
      برچسب زدن به جامعه و فرهنگ و مردم فرهیخته ایران به روانپریشی ,امر نادرستی است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *