معرفی کتاب خلقت و تکامل مغز و روان اثر دکتر تقی کیمیایی اسدی

معرفی کتاب خلقت و تکامل مغز و روان اثر دکتر تقی کیمیایی اسدی

نویسنده کتاب خلقت و تکامل مغز و روان ، دکتر تقی کیمیایی اسدی فوق تخصص طب تشخیصی الکتریکی از آمریکا است.کتاب حاضر نتیجه ۳۵ سال تجربه و مطالعه شبانه روزی ایشان در بیمارستان های مربوط به دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه جورج واشنگتن است. در این کتاب به طور خلاصه آخرین نظرات علمی از ابتدای خلقت تا شروع حیات و سپس از این مرحله تا پیدایش مغز را به شکل گذرا مرور میشود تا ریشه های این اعمال از سطوح پایین به بالا پی ریزی شوند.طرز ایجاد ادراکات تشخیص دهنده دنیای درون و برون، فرایند ایجاد حافظه،هیجان ها، احساسات از جمله ادراک خوشبختی،تفکر،تعقل،درک زمان و مکن،ادراکات مذهبی، از همه مهتر ادراک کاذب اراده، طرز ایجاد هشیاری و آگاهی به طور مفصل بررسی میشود. در طول کتاب هر پدیده ظاهر شونده در آگاهی به عنوان دریچه های بازشونده به آگاهی نام گذاری شده است تا در نهایت بتوان تجسمی از صحنه ذهن را ایجاد کرد.همچنین بحث جامعی در مورد بیولوژی خواب و طرز ایجاد خواب و رویاها ارائه شده است. در طول کتاب زیربنای علمی باور نویسنده به مساله جبر و اختیار در جهان و در کردارهای انسانی،و با هدف ارائه نظریه ای بنا شده بر بیولوژی مغز طرح میشود.از نگاه نویسنده مغز یک ماشین الکتروشیمیایی است که از یک طرف برگرفته از ژنتیک شخص است و از طرف دیگر جسم را برای اجرای دستورات ژنتیکی و برنامه های خود بکار گرفته است. در این میان مغز ادراک «منی» ایجاد کرده است که مسئولیت ها را به گردن آن انداخته است.

.


.

معرفی کتاب خلقت و تکامل مغز و روان با قلم دکتر علی زاهد

کتاب خلقت و تکامل مغز و روان نوشته جناب آقای دکتر کیمیایی اسدی را جدی بگیریم. این کتاب میکوشد ما را با اسرار جهان پیچیده مغز آشنا کند و تا اینجا گویی فقط یک کتاب تخصصی پزشکی پیش رو داریم ولی افزون بر این میکوشد به ما نشان دهد که آنچه در مغزآدمی میگذرد چگونه میتواند دربروز رفتارهای طبیعی وناطبیعی او منشاء اثر باشد وازاین رو با کتابی فلسفی یاشبه فلسفی طرفیم .خدا کند خواننده گرامی بداند که دراین کتاب نه با فلسفه یا انسان شناسی محض  روبرو خواهد بود ونه با پزشکی محض ، او درخط مرزی حرکت میکند، مرزی که هنوز ندانسته ایم چقدرنسبی، ظریف وشکننده است.  شایدکتاب استاد کیمیایی در ادامه پروژه سقراط قرار داشته باشد.سقراط متفکری بود که درگفتگوهای پیگیر وخستگی ناپذیرخویش میکوشید ریشه وخاستگاه شرارتهای اخلاقی انسان رادریابد. نظر او این بود که آدمی پیوسته خواهان خوبی ولذت است واگر بدی رابرمیگزیند این گزینش فقط نتیجه نقصی در ادراک ومعرفت اوست.انسانی که سبعانه میکُشد و جنایت میکند بی شک از نظرگاه محدود خویش نفع وسودی در قتل وجنایت  دیده است واین نفع و سود برای او امری خواستنی ومحبوب است. اگر او میتوانست سرشت راستین زشتی وپلشتی را فهم کند برای انجام جنایت خویش  انگیزه ومرجحی نمییافت و درنتیجه دست به آن نمی آلود بنابراین آدمی گناهکار نیست بلکه نادان است.شرارتهای انسان ریشه در جهالت او دارد ونه درگناهکاری اش.خطاهای مااگر با چشم خرد بنگریم همگی قصورند ونه تقصیر.این است پروژه بزرگ سقراط: بیایید ریشه جهل را بخشکانیم درآن صورت انسان به سوی نیکی خواهد رفت.سقراط ازمقوله شر گناه زدایی کرده وآنرا به نادانی تحویل میدهدو سلاح مبارزه با این نادانی همانا دانایی ،حکمت وگفتگوست. این پروژه به گمانم همچنان درافق اندیشه مدرن ادامه دارداگرچه  با شیوه ها وجهتگیری های دیگر. اکنون شاید ازکتاب خلقت و تکامل مغز و روان بیاموزم که ریشه  بسیاری از رفتارهای نابهنجار من جایی درهمین  بدن مادی ام محکم شده است.من گهگاه بیهوده میکوشم خود و یا دیگری را محکوم کنم.ترشح هورمونها نه ستایش برانگیز است ونه قابل محکومیت.جناب دکتر کیمیایی  درکتاب  خود به من می آموزد که  آنچه را تاکنون ندیده ام با چشم مسلح علم بشری ببینم.اگر پایم شکسته باشد مردمان بادیدن پای شکسته ام از نقص  بدنم آگاه میشوند ورنجی را که میکشم درمی یابند از این رومعمولاً راه را برایم باز میکنند وبه من یاری میدهند اما اگر هورمونی در مغز یا بدنم کمتر یا بیشتر از حد طبیعی ترشح کند این چیزی نیست که کسی به چشم خود ببیند واز این رو مردمان درنمی یابند که چرا بیهوده خشمگینم ویا چرا دارای خویی ددمنشانه هستم.نقص ظاهری را میبینیم ومعمولا آدمی را به خاطرش میبخشیم اما نقص باطنی(نقصی  که فقط از چشم غیرمتخصص باطنی است) رانمی بینیم واز این رو رفتاری را که برخاسته از این نقص است یکسره به  حساب ومسئولیت فرد میگذاریم.ما دیگری را شتابزده مسئول میخوانیم بی آنکه بدانیم که دیگری بدنی متفاوت با مادارد.مغز من با مغزدیگری متفاوت است.شاید هورمونها بهشتی برای من ساخته اند و برای دیگری دوزخی .این بصیرتی بسیار مهم وبالقوه تاثیرگذاراست اما متاسفانه چنان نیست که انسانها بتوانند براحتی باآن کناربیایند.ما عادت داریم که به دیگری اتهام زده وبه سادگی مجازاتش کنیم .ما میکوشیم  واقعیتهای پیچیده راساده کنیم چراکه زندگی شتابزده ما به تصمیمها وقضاوتهای شتابزده ما وابسته است اما این هورمونهای لعنتی آنگونه نیستند که بتوانیم محاکمه شان کرده وازآنها انتقام بگیریم.هورمونها به ضرورت ترشح میشوند نه به اختیار ودر این صورت انسانی که مقهور این ضرورت است به درمان نیاز دارد نه تازیانه واعدام وزندان.اینکه  بکوشیم درمان را جایگزین تنبیه کنیم به کوششی عظیم درتربیت خویش نیاز خواهیم داشت.متفکری چون جناب دکتر کیمیایی که ما را با جهان پیچیده مغز آشنا میکند درمیان جملات علمی وفنی خویش هدفی اخلاقی وانسانی  رادنبال میکند.او به ما می آموزد که آدمی گه گاه بیمار ازبدن خویش است وبدن با تازیانه درمان نمیشود بلکه به درمانهای علمی نیاز دارد.این نکته اگر جدی گرفته شود شاید به جایگزینی روشهای بهتر وانسانی تر به جای روشهای وحشیانه تعامل با انسانها بیانجامد.دراینجا سقراط فیلسوف وبقراط پزشک به هم نزدیک شده اند تا سعادت آدمی را تامین کنند.به این اراده اخلاقی ارج نهیم وسپاسگزار این کوشش بزرگ باشیم. با این همه بد نیست دراینجا به نکته ای  فلسفی ودردسر برانگیز نیز اشاره کنیم.کتابهایی که ما را با قلمرو پیچیده حیات زیستی مان آشنا می کنند گاه در معرض این آسیب  اند که گونه ای بینش ومعرفت را به جای تمام معرفت بنشانند.ما دانسته ایم که هورمونهای ما چه نقش تعیین کننده ای درخلق وخوی مان دارند.این چیزی است که یک زیست شناس میتواند به ما نشان دهد و ما باید متواضعانه وصمیمانه از اوتشکر کنیم وافزون براین بکوشیم نظام تعلیم وتربیت ونیزنظام پاداش وجزای خود رابراساس این آگاهی بهبود بخشیم اما از این مقدمات علمی جهش کردن  به این نکته که انسان فاقد اراده بوده ویکسره دست و پابسته هورمونهای خویش است نتیجه ای فلسفی ومتافیزیکی  است که میترسم درنقد فیلسوفانه تاب مقاومت نیابد.مقوله ای همچون اراده(معرفت وادراک واحساس وبقیه حالات انسانی نیز هم) چنان نیست که مابتوانیم آنرا کاملاً به یک موضوع وبرابر ایستا(ابژه) تبدیل کنیم ویکسره آن را به تیغ جراح ولوله های آزمایشگاه بسپاریم.من میتوانم به یک پرتقال بنگرم واگر گیاه شناس قابلی باشم میتوانم درباره آن اطلاعات علمی صادر کنم زیرا پرتقال موضوعی است مستقل از من که می تواند درفاصله ای مشخص با من قرار داشته باشد ومن میتوانم در فاصله سوژه-ابژه آن را مورد بررسی قرار دهم اما اراده من چیزی جدای من نیست ومن نمیتوانم به آن از فاصله مناسبی که پژوهش علمی طلب میکند، بنگرم مگرآنکه  به هرحال چیزی از جوهرحقیقی اش را نادیده گرفته باشم.اجازه دهید با یک مثال مطلب را بازکنیم.مریخی ها به زمین آمده اند ومی خواهند رفتارهای انسان زمینی را بررسی کنند.یکی از رفتارهایی که مریخی ها علاقه مند بررسی آن هستند نحوه جفت یابی وتولید مثل انسان است.آنها خودشان تولید مثل عجیب وغریبی دارند.هرمریخی هنگامی که بالغ می شود سالی یکبار دچار سرفه ای دردآور و طولانی میشود و پس از نیم ساعت از حلقومش موجود مریخی کوچک ولزجی بیرون می آید.همین. نه مردی ونه زنی و نه هیچ احساس عاشقانه و اروتیکی.مریخی ها با هوش سرشار خویش تمام زیر و بم های زیست شناسانه جنسیت وتولید مثل را درانسان بررسی میکنند اما چیزی که نمیفهمند ومتاسفانه هیچگاه نمیفهمند این است که این احساس جفت خواستن چیست وچگونه است.روزی یکی از همین مریخی ها با خود میگوید:« ای کاش برای مدتی انسان میبودم تا بفهمم این بیچاره ها دقیقاً  دچار چه احساساتی میشوند،آخر چطور ممکن است .نمیفهمم،نمیفهمم.» در اینجا آنچه که برای مریخی نفهمیدنی است آن حالت درونی و احساس محضی است که یک انسان آن را درخود می یابد و تنها با شهود مستقیم میتوان دریافتش کرد.این شهود درونی یا این نگرش پدیدارشناسانه اگرچه در لایه مادی خویش وابسته به سازوکارهای بدنی است اما یکسره به آن تحویل پذیر نیست. پدیده هایی همچون اراده ویا ادراک میتوانند به موضوعاتی برای  زیست شناسی تبدیل شوند که این وجه بیرونی اراده وادراک خواهد بود اما اراده وادراک وجهی  درونی دارد که تنها میتوان به نحو مستقیم وبی واسطه درآن مشارکت جست واین وجه درونی جنبه ای بنیادین دارد وپیش شرطی برای هر پژوهشی خواهد بود که خود مقهور هیچ پژوهش علمی نمیشود به عنوان مثال زیست شناس با داشتن  احساسی از آزادی اراده و احساسی از داشتن درکی از واقعیت درآزمایشگاه خود کار میکند و باز با این احساس کتاب مینویسد که خوانندگان در  احساسی از آزادی کتاب را بخوانند وآزادانه درباره اش قضاوت کنند. او مینویسد وقلباً امیدوار است که انسانها را درافق گفتگو وفرهنگ به  دگرگونی وا دارد آنها را وا دارد که با او وارد گفتگو شوند وبیاموزند که نظامهای معیوب  خویش را اصلاح کنند.چنین چیزی مستلزم این است که فرد پیشاپیش آزادی خویش وآزادی مخاطبان خود را به نحو بنیادین مفروض داشته باشد.این آزادی همان جنبه درونی وبنیادینی است که شرط هرپژوهش علمی است و بنابراین، شرط پژوهش، خود، بیرون از هر پژوهشی میماند. اگر احساس میکنید دراین سخن جنبه ای پارادوکسیکال وسرگیجه آور مشاهده میشود درست احساس کرده اید. ما میخواهیم چنان بدویم که میان ما و سایه خودمان فاصله ای ایجاد شود آنگاه از این فاصله استفاده کرده و عکسی از سایه خود بگیریم .  من مغز را بامغزم می شناسم پس همیشه دراین میانه چیزی ناشناخته باقی خواهد ماند چنانکه من با سرم بدنم واشیاء پیرامون را می بینم اما سرم دیده نمی شود.همیشه درنگرش ناظر نقطه کوری باقی میماند وآن نقطه کور همان نکته تواضع وفروتنی است.این نکته تواضع وفروتنی را سقراط دردنیای قدیم وکانت در دنیای جدید درشیوه فلسفه ورزی خود به ماآموخته اند. من با لذت واشتیاق کتابهایی را می خوانم که به من می آموزد بدنم چه کاری با من می کند ولی این نفی آزادی من نخواهد بود بلکه یادآوری این نکته است که آزادی ام چگونه به نحو کلافه کننده ای با ضرورت گره خورده است.کتابهایی که رفتارها واندیشه های ما را با هورمونها وتغییرات فیزیکوشیمیایی بدنمان توضیح میدهند کمک میکنند تا خویشتن دارتر شده و به دیگران وخود رحمت آوریم و پیوسته محدویتهای انسانی خود را پیش چشم داشته باشیم اما اگر این کتابها بخواهند آزادی وشخصیت مرا با ارجاع کلی به گفتمانی علمی مصادره کنند آنگاه  گوسفندی را از چنگال گرگی نجات بخشیده اند ولی درآخر متاسفانه خود، کارد برگلویش نهاده اند. اینجابه یاد فیلسوف فرانسوی میشل فوکو می افتیم. اگرچه نمیخواهم که مدیر مدرسه، کودک بازیگوشم را تنبیه بدنی کند اما این را نیز نمیخواهم که بی قید وشرط او را به روانپزشک سپارد و ملزم به خوردن فلان وبهمان دارویش کند.آزادی چنان مقدس است که هیچکس نباید آنرا یکسره به نفع خود مصادره کند چه قدرتهای سیاسی، چه گفتمانهای فرهنگی وچه گفتمانهای علمی.

.


.

مصاحبه مدیر مسئول انتشارات نگاه معاصر با ایبنا پیرامون کتاب خلقت و تکامل مغز و روان

اکبر قنبری، مدیر مسئول انتشارات نگاه معاصر، در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، اظهار کرد: این کتاب در عرصه نورولوژی جای می‌گیرد که با نگرش‌های فلسفی نیز درآمیخته است و به همین دلیل جزو کتاب‌های «نگرش فلسفی» انتشارات نگاه معاصر قرار می‌گیرد.

وی نویسنده کتاب را یک نورولوژیست ایرانی به نام دکتر تقی کیمیایی اسدی معرفی کرد که حدود بیست و دو سال است که در آمریکا به سر می‌برد و پیش از این به تدریس در دانشگاه شهید بهشتی اشتغال داشته است. در سال ۱۳۶۴ کتاب «اصول بالینی در تشخیص بیماری‌های مغز و اعصاب» از این نویسنده در ایران منتشر شد.

به گفته قنبری، این اثر کتابی مفصل و شامل ۹۷۶ صفحه است که از مقدمات بیگ‌بنگ آغاز شده، سپس بر مغز و کارکردهای انسانی مختلف آن متمرکز می‌شود.

وی درباره نگرش‌های فلسفی کتاب گفت: نویسنده دیدگاه‌های جدید در نورولوژی را برشمرده، نتیجه‌گیری فلسفی از آنها ارایه می‌کند. در این نتیجه‌گیری‌ها رابطه هر یک از کردارهای انسانی با ساختار یا ساختارهای تشریحی، بافتی، شیمیایی و الکترونیکی مغز که یک سیستم الکتروشیمیایی به حساب می‌آید مطرح شده، تصریح می‌شود که تنها مغز بسیار پیچیده انسان است که مسوولیت همه این وظایف را بر عهده دارد.

مدیر مسئول انتشارات نگاه معاصر ادامه داد: مباحثی نظیر حافظه، هیجان، احساس نورولوژیک هیجان‌ها، توجه، تفکر، کنترل‌های عالی ذهنی، عالی‌ترین فعالیت‌های مغز نظیر قضاوت، فهمیدن، ذکاوت، شخصیت، اراده، هشیاری، آگاهی و خواب در این کتاب بررسی شده‌اند.

وی یک گروه از مخاطبان این کتاب را پزشکانی برشمرد که با مسایلی نظیر اعتیاد، قدرت اراده، توهم کنترل، خلق و اراده سر و کار دارند.

.


.

کتاب خلقت و تکامل مغز و روان اثر دکتر تقی کیمیایی اسدی
کتاب خلقت و تکامل مغز و روان اثر دکتر تقی کیمیایی اسدی

سرفصل‌های کتاب خلقت و تکامل مغز و روان :

کتاب اول: کلیات

فصل ۱: خلقت جهان

فصل ۲: الکترون و فوتون

فصل ۳: شروع زندگی

فصل ۴: سنتز و ساختمان پروتین‌ها

فصل ۵: مایکروتوبول‌ها

فصل ۶: پروتئین‌های متحرک

فصل ۷: انواع سلول

فصل ۸: ژن

فصل ۹: سیر تکامل اجتماعات

فصل ۱۰: توسعه دستگاه عصبی

فصل ۱۱: نورون

فصل ۱۲: ناقلان عصبی

فصل ۱۳: پتانسیل غشایی انتقال سیناپسی

کتاب دوم

فصل ۱۴: سیستم حس‌های بدنی

فصل ۱۵: حس‌های پوستی یا حس‌های بدنی

فصل ۱۶: سیستم بویایی

فصل ۱۷: حس چشایی

فصل ۱۸: حس بینایی

فصل ۱۹: حس شنوایی

فصل ۲۰: تالاموس

فصل ۲۱: سازمان کلی آیزوکرتکس

فصل ۲۲: لوب آهیانه‌ای

فصل ۲۳: لوب پشت سری

فصل ۲۴: لوب گیجگاهی

فصل ۲۵: اساس بیولوژیک درک زمان

فصل ۲۶: تجارب فوق طبیعی و لوب گیجگاهی

فصل ۲۷: لوب پیشانی

فصل ۲۸: قشر جلو پیشانی

فصل ۲۹: هیپوکمپوس

فصل ۳۰: حافظه و یادگیری

فصل ۳۱: آمیگدال

فصل ۳۲: حافظه هیجان‌ها

فصل ۳۳: زبان و تکلم

فصل ۳۴: توجه

فصل ۳۵: تفکر

فصل ۳۶: نرولوژی کنترل های عالی ذهنی

فصل ۳۷: عالی‌ترین وظایف مغز

فصل ۳۸: شخصیت

فصل ۳۹: اراده

فصل ۴۰: هوشیاری و آگاهی

فصل ۴۱: خواب

مآخذ

تصاویر

.


.

کتاب خلقت و تکامل مغز و روان

کیمیایی اسدی، تقی،۱۳۸۹،خلقت و تکامل مغز و روان،تهران:نگاه معاصر،چاپ اول،۹۷۶ صفحه

.


.

175 نظر برای “معرفی کتاب خلقت و تکامل مغز و روان اثر دکتر تقی کیمیایی اسدی

  1. اقای تقی کیمیایی یک طبیب است نه دانشمند متخصص عصب شناسی.کتابش هم معجونی ست از حرفهای عیر کارشناسانه و بشدت ماتریالیستی و پوزیتیویستی که امروزه نه در حوزه علم نه فلسفه خریداری ندارد.عجیب است که یک روحانی آنرا چاپ میکند و خبر ندارد که آقای اسدی هر روزه خدا و دین و پیامبر را در فیس بوکش با لودگی و کینه به سخره میگیرد

    1. کتاب دکتر کیمیایی اسدی غیرقابل قبوله ولی داستانها و افسانه های دروغین بنام خدا و پیامبران قابل قبول و باوره؟؟ کی میخوایین به خودتون بیایین؟؟؟؟؟؟ فایده ی این داستانهارو تا به امروز کی دیده جز سران کشورهای غربی و روحانیون ؟ این جهل مردمه که این خرافات رو از زمان انسانهای اولیه تا امروز حفظ کرده… التماس تفکر

      1. شما که دم از تفکر میزنید چگونه به خود حق میدهید که در مورد هر کسی که مانند شما نمی اندیشد اینچنین متعصبانه حکم کنید؟مگر حقیقت ملک طلق شماست که همه را به تبعیت از باور خود فرا میخوانید.و هرکسی را که نظری متفاوت با شما دارد متهم به جهل و خرافات میکنید؟این حق شما است که نظر خود را داشته باشید و آن را ابراز کنید.دیگران هم حق دارند که نظری بر خلاف نظر شما داشته باشند،

        1. دوست عزیز شما با تعصب نگاه میکنید ، عرض کدم که هیچ دلیل و مدرکی ندارین رو قبول کنید میشه خرافات. اینکه عده ای تو هند گاو رو مقدس میدونن چرا از نظر شما خرافه است؟ اونوقت محمدی که هیچ حرف حسابی نداشته، هیچ فایده ای نداشته برای بشریت میشه براتون مقدش و باارزش؟ حداقل هندی ها حیوانات رو دوست دارند. این خودش باارزشه. ولی اصغر عزیز خواهش میکنم یکم بدون تعصب به دین و خدا و محمد فکر کنید. مطمئنم متوجه میشین که اینا فقط بازی هستن. شما هموطن من هستین من نمیخوام یه عده دروغ گو و پست فطرت مردم کشور من و هموطن های منو مشغول دروغهاشون بکن و خودشون مردم رو استثمار کنن. خواهش میکنم باورم کنید. من به خدایان اعتقادی ندارم پس برای جهان دیگری تلاش نمیکنم. تفکر شما هم هیچ فایده ای برام نداره. فقط میخوام ما مردم با هوش و ذکاوت و فهممون نقشه های انگلیس و بعضی آدمای فرصت طلب خائن رو بی نتیجه بذاریم. همین. توصیه میکنم ترجمه قران رو بخونین. متوجه منظورم میشین. قول میمدم. دوستت دارم هموطن

          1. نقشه انگلیس ترویج فرماسونی در جهان است,دقیقامانندطرز تفکرشما.
            برداشتن دین و خدااززندگی انسانهاجزء اهداف اصلی فرماسونها در جهان است.

          2. من تنها یک کلمه گفتم که دست از تعصب بردارید و به کسانی که متفاوت با شما می اندیشند توهین نکنید اما حالا میبینم که اشتباه کردم که با شما هم صحبت شدم.متاسفانه کار شما از تعصب هم گذشته و به عقده گشایی و کین توزی رسیده است.فقط تعجبم از این است که چطور گذر شما به کوی صدانت افتاده است که محل تضارب آرا، گوناگون در مجمع فرهیختگان است.

          3. دوست عزیز یه اخباری گوش بدین تاریخی بخونین بد نیست. جمهوری اسلامی، طالبان، بوکوحرام، داعش و این فرقه های تندرو رو کی درست کرده؟ کی گفته غرب در جهت نابودی ادیان و خدا تلاش میکنه؟ باشه شما درست میگین منم متعصبم. واقعا که…

          4. عالی شقایق حرف دل منو زدی دمت گرم…آدرس پیجمو میزارم خیلی دوست دارم با آدمهای هم فکر خودم آشنا بشم…خوشحال میشم اگه به پیجم سر بزنی
            hoseinkhodadadi1372

          5. خانم ما برای اینکه ماده وجود دارد هم دلیلی نداریم ما برای اینکه دیگران هم ذهن دارند هم دلیلی نداریم!چه ربطی به قران دارد!خرافه یعنی عقیده غیر معقول!اینکه همه چیز را از علوم تجربی بخواهیم و جهان بینی علمی داشته باشیم هم خود یک خرافه ست!برای اینکه بسیاری از مسائل جهان واکثر گزاره ها فرضیه های علمی نیستند!ضمنا علوم پاسخی برای چرایی ها ندارند!مهم ترینش:چرا به جای اینکه چیزی نباشه چیزی هست!

          6. شما فرمودید محمدبن عبدالله(ص) هیچ حرف حسابی نداشته. حرف حساب phraseاست که معنای figurative از آن استنباط می شود. شما اشتباها حرف حساب را با حرف صادق و یا مفید اشتباه گرفتید. وقتی از حرف حساب کسی سخن می گوییم register colloquialهست و منظور پیام و منظور اصلی interlocutor هست. بر این اساس حتی معنای حرف حساب را اشتباه تفسیر کرده اید.
            اما من خودم از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفتم . بطور مثال تواضع ایشان که با فرهنگ رایج آکادمیک و تبختر علمی و فلسفی ناسازگار هست. دوم احترام و مهر و عاطفه به پدر و مادر که من با تربیت غیر دینی که داشتم با آن ناآشنا بودم. ایشان به من یاد دادند که بال تواضع ورحمت پیش پای خانواده فرود آورم.
            این دو تا موردی بود که من یاد گرفتم. اگر تصور می کنید در حوزه علم چیزی قابل فراگیری نیست و یا موضعی قابل دفاع دارید حتما بفرمایید. منتظریم.

          7. فرمودید این ها فقط بازی هستند. دو حالت بیشتر وجو ندارد یا بازی هستند و یا شما اشتباه می کنید. اگر اشتباه می کنید که پس correct your act. اگر اشتباه نمی کنید و دین و خدا پیغمبر فقط بازی هست من به شما گوش فرا می دهم . اما پیش از آ« سئوالی به ذهن خطور می کند و آن این که اگر طبق نگاه علمی شما “فقط بازی” هست پس چرا شما در قرن بیست و یکم و دوران sex explosion و بیداد misinformationبه موضوع پیش پا افتادهی مانند بحث طلبه های قم نظر کرده اید؟ فقط بازی که اینهمه نگرانی ندارد!

          8. لطفا تعصب را تبیین بفرمایید. ظاهرا شما به فرمول سحر آمیز تعصب زدایی نایل شده اید . بفرمایید چرا تصور می فرمایید هر چه می گویید مبرا از تعصب است و چگونه تعصب را در دیگران detectکرده اید؟ نهایتا از این دغدغه روشنگری ژان ژاک روسویی و ولتری شما بایست تشکر کرد.زیرا همانطور که فرمدید عده ای ناآگاه که فکرشان در قرون وسطی گیر کرده است آکادمیک ها را شکست داده اند! و با توهمات غیر علمی مردم را به طریق غیر متعارفی مدیریت می کنند!

          9. دوست عزیز ما در اول قضیه ناچار به پیدا کردن خود هستیم . این که ایا هستیم . تا زمانی که دردی در خود احساس نکنیم . وجودمان را پی نبردیم. ان زنجیره شناختی ما را در دایره من و هستی باز معنی میکند . هر حرکت در این دایره که نشانی ازدرد در ان وجود دارد. ما را قطعا به جواب خیلی از سوالات میرساند.

          10. خرافه گفته ای است که مطابق واقعیت و عقلانی نباشد که خود بحث پر طول و تفسیری دارد. امثال شما که با نگاه سطحی و گذرای خود انسانهای حقیقی را بی ارزش میدانید تصمیم‌های محکمی نخواهید داشت.
            پیشنهاد میکنم به جای مطالعه ترجمه قرآن کمی به تحقیق درباره مفاهیم آن بپردازید.

          11. حضرت محمد مصطفی که این همه از عشق و محبت صحبت کرده چیزی برای بشر نداشته و شما می‌گویید هندویی که گاو را می‌پرستد و خود را در برابر حیوانات کوچک می‌کند و به نام گاوپرستی چقدر مسلمان را کشته اند به بشریت خدمت کرده؟ لطفا فقط ترجمه قرآن را بخوانید هما چیر را متوجه خواهید شد. حق باور باشیم.

          12. درود بر همه ی اهالی کتاب
            شقایق, ایران آینده به داشتن شما افتخار میکند.زنده باد آگاهی

        2. شما خودتون چه یکی دین و ایمون رو قبول نداره کتابش رو زیر سؤال بردید، فقط چون عقاید پوسیده خرافاتی رو قبول نداره بعد می‌گید چطور یکی دیگه حق داره چون بقیه مثل خودش فکر نمی‌کنه متعصبانه فکر کنه؟؟؟؟؟؟؟؟

      2. درود بر شقایق عزیز.
        هر انسانی حق دارد در زندگی به هر چیزی حتی برای یک بار شک کند.
        عشق و ترس نمیتونن با هم باشن.

        1. بله هر انسانی حق دارد که شک کند,,اما به وجودِ خودش که نمی تواند شک کند؟
          اتفاقا عشق و ترس باید با هم باشند, هرکدامشان لازم و ملزوم یکدیگرند.
          در درون” عشق” , ترسِ از دست دادنِ معشوق نهفته است و در درون” ترس”,لذت و رنج به دست آوردن عشق نهفته است.

          1. ترس محصول ذهن است وعشق برآمده از دل البته اگر وجود دل را بپذیرید .وظیفه ذهن حقظ خودحواهی و جلوگیری از ضرر .پس عشق وترس با هم جمع نمیشوند

      3. جهل یعنی عدم علم.اینجا منظور ازعلم دانش است نه فقط علوم تجربی یا ساینس!خرافات هم یعنی باور ها و عقاید غیر معقول خواه دینی خواه غیر دینی!من به اینجا به رویکرد معتزله که نماینده عقل گرایی در اسلام بوده اند اشاره میکنم.معتزله ارزش زیادی برای عقل قائل بودن و در دوکانه عقل و نقل به عقل حکم میکردند و نقل را تاویل میکردند!معتزله بر این باورند که هناصر ادبی بسیاری در متون دینی هست و بسیاری از این ها وثایع حقیقی نیستند!نکته دیگر اینکه امروزه جریان نو معتزله نگاهشانبه متون دینی نه یک متن مقدس و وحیانی بلکه متنی مانند سایر متن هاست.پیشنهاد میکنم راجع به نصر حامد ابوزید مطالعه کنید.

      4. اتفاقا کواین معرفت شناس آمریکایی هم نظر مقابل شما را دارد و موضاع طرف مقابل را افسانه یونانی می نامد.

    2. آقا سلمان یاد بگیریم در مورد انسانها با رعایت انصاف قضاوت کنیم.دکتر کیمیایی هیچ وقت دین را به سخره نگرفت بلکه بر اساس پژوهشهای خودش سلسله مطالبی ارائهکرد.شما جوابش رو بدین نه اینکه توهین کنید و بگید که چرا چاپ شد.سانسور و عدم چاپ مال آدمای ترسو و نا آگاه هست که حرفی واسه گفتن ندارن

    3. سلام آقای نهاوندی عزیز
      مطالب کتاب دکتر اسدی کاملا مستنده من نمیدونم شما تخصصتون چیه ولیکن بنده به عنوان یک نوروساینتیست که مباحث علوم پایه اعصاب مثل نوروفیزیولوژی و نوروآناتومی … تحصیل و تدریس کردم کتاب ایشان رو کاملا مستند میدونم که بر اساس ریفرنسهای قبلی و پزوهشهای تجربی کاملا تایید شده نگارش شده

  2. با سلام
    اشتباه مقدمه نویس و مدیر انتشارات این است که ادعاهای نویسنده کتاب را یکسره پذیرفته اند. اما بسیاری از این ادعاهااعتبار علمی ندارند و تنها به دلیل نیاز نویسنده به توجیه نگرش های غلط فلسفی و لامذهبی خود وارد کتاب شده اند.
    با سپاس از مدیر سایت و کامنت روشنگرانه آقای سلمان نهاوندی

    1. با توجه به چند کامنت خوانندگان مطلب، اتفاقن در خرید و خواندن کتاب بسیار مصمم شدم. هر چند آشنایی من با دکتر کیمیایی از طریق مصاحبه با یکی از رسانه ها بوده و بسیار ایشان را با سواد دیدم. به هر حال دیر یا زود ریشه ی جهل و نادانی میخشکد.
      با تشکر از مدیریت سایت که این کامنت را منتشر خواهند کرد.

    2. اشتباه اینست که حاضر هستید شما ها که کتاب را نخوانده اید،برای مواد مخدر سی چهل هزار تومان هزینه کنید،یا سیگار پانزده هزار تومانی بخرید ،یا ساعت صدهزارتومانی برای کور کردن چشم مردم بخرید،ولی بلد نیستید ارزش کتاب رو با ریال مقایسه نکنید و یکم محض رضای خدا،عقل خودتون رو آکبند به گور نبرید،وقتی نتیجه گیری علمی بلد باشید هیچ وقت تعصبی روی علم حرف نمیزنید،خدا متعال هم دوست دارد ما انسانها،کندوکاو و تحقیق کنیم،

  3. تشکر از نویسنده محترم که ترکیب بسیار جالبی از تکامل ، فلسفه ، علم و تجربه را به نگارش در آورده اند فقط جای خالی نقش کنترل آتش به وسیله انسان و پخت خواری که فرصت تفکر را در انسان افزایش داد خالی است

  4. ببخشید اینجا بعضیا امدن نظر دادن ایشون ادعاهاشون علمی نیست.نه ادعای آقایونی که هزار چهارصدسال پیش گفتن ماه رو دونیم کرده یا به طبقه هفتم آسمان رفته با یک الاغ یا مرده رو زنده کرده درسته؟ دین و ایدولوژی باعث بدبختی مردم جهان شده .بعضی از مردم دنیا این همه بدبختی قتل و غارت رو در طول تاریخ ندیدن که باعثش دین بوده و این همه خدمت علم رو ندیدن.بعضیا چقد باید جاهل باشن و با کمال وقاحت زل بزنن و از دین و ایدولوژی با این همه ناقص بودن حمایت کنن. لطفا برید تاریخ بخونید بعد بیاید در مورد علم صحبت کنید ببنید که دین جان چند صد میلیون انسان رو گرفته

    1. جناب اویس
      بستگی دارد مدیریت علم و یا دین دست چه کسانی باشد. همان علمی که جنابعالی مدافع آن هستید جان میلیونها انسان را نجات می دهد، همان علم اگر مدیریتش با یک انسان مجنون باشد بمب هسته ایی می سازد و جان میلیونها نفر را می گیرد. بمب هیروشیما توسط دینداران برسر مردم ریخته شد؟!
      ادیان هم اگر مدیریتش دست افرادی مانند داعش و امثالهم باشد هزاران نفر به اسم دین نابود می شوند.
      لطفا دین و علم را مقابل هم قرار ندهید. دین وعلم در راستای یکدیگر می توانند به بشریت خدمت کنند،به شرط اینکه توسط انسانهای پاک سرشت و خالص و دارای اخلاق انسانی مدیریت شوند.

      1. بی سوادی تو این کشور داره بیداد میکنه.
        کسایی که میگن این کتاب علمی نیست همه بی سوادن واصلا نمیدونن علم چی هست و روش علمی چیه بله علم و مذهب متضاد هم هستن و روز به روز این تضاد بیشتر میشه چون علم از روش علمی که شامل فرضیه سازی و آزمایش هست استفاده میکنه ولی مذهب فقط تعصبات و مغلطه کاری تو خالی ار روی شهود و توهم است. یه عده متعصب بی سواد که دوتا کتاب علمی تو زندگیشون نخوندن میان راجعب دستاوردهای علمی نظر میدن. چیزایی که تو این کتاب نوشته شده اکتشافات نویسنده نیست یافته های علمی هستن با کوبدن نویسنده نمی تونین دستاوردای علمی رو رد کنین . علم رو فقط میشه با روش علمی زیر سوال برد نه با ک.بیدن نوسنده همون کاری که امثال شما ۴۰۰ سال پیش با گالیله کردن ولی امروز اکتشافاتش دیگه غیر قابله انکاره
        روز از بین رقتن توهم و تعصب و استدلال های غیر علمی توخلی و مغلطه کاری هم میرسه ولی تو کشور ما نه به این زودیا…

        1. جناب علم
          در این کشور بی سوادی بی داد نمی کند ،آنچه بیداد می کند مدیریت اشتباه در تمامی عرصه هاست. اگر در یک کشور کار به کاردان سپرده شود و هر کسی در زمینه تخصص خودش نظر دهد.آن وقت می توان از پیشرفت سخن گفت.
          لطفا این قدر جو سازی نکن. علم و دین مکمل هم هستند نه متضاد!!
          همین که شما فریاد علم سر می دهید خودش نشان دهنده جزم اندیشی شماست.
          گالیله هم خداباوربود و هم دین دار ،ولی عده ایی که جزم گرای دینی بودند با او مخالفت کردند.
          نیوتن و اینشتین هم خداباوربودند.

          1. حیف به حرف های جالب ات که آخرش رو خراب کردی.
            با علم شروع کردی و با مسایل شهودی بی اساس تمام کردی.
            یه روز جهل انقدر آشکار میشود که هیچ نقطه کوری نماند.
            با سپاس از مدیریت سایت

          2. جناب ” انسانم آرزوست ! ” ؛ اولا اینکه شما هی بگید علم و دین مکملند ، چیزی رو تغییر نمیده(مگه توی مواقعی که دینداران از بخشی از صحبت های دینشون دست میکشن تا با دین سازگار بشن و بگن که متضاد نیست) – نمونه ی بارزش بحث فرگشته – و دوما ؛ این هم مانند قبلی ، اینکه شما هی بگید انیشتین خداباور بوده چیزی رو تغییر نمیده . اگه کمی تحقیق میکردید حداقل یک مقاله ی ویکیپدیا میخوندین میفهمیدین که ناباور بوده ( ویکیپدیا کلا یک مقاله ی جدا برای دیدگاه های دینی انیشتین داره ) و درمورد گالیله و نیوتن هم اونها به یک خدایی که ماه دونیم میکنه و شا میده و گوسفند میفرسته اعتقاد نداشتن ( مثلا نیوتن اعتقاد داشته خدا از اول جهان رو درست کرده و بعد از اون دیگه کاری بهش نداشته ) و خب به فرض که بودن ؟ که چی ؟ وقتی الان بیش از هشتاد درصد دانشمندان ( به خصوص در حوزه های زیست شناسی و فیزیک ) ناباورند نظر یک دانشمند چند صد سال پیش ( هرچند مورد احترام ) چه ارزشی داره ؟
            و خب هرکسی میتواند غر بزند و بگوید که دین واسه ی این چهره ی بدی دارد که مدیریت آن اشتباه است و فلان و بهمان . ولی اگر کمی تاریخ بخونید میفهمید که از همون اول اینطوری بوده !
            لطفا خودتون خیلی جو سازی نکنید و بگذارید خدایتان مثل زئوس یونان باستان آرام آرام از میان مردم رخت بر ببندد.
            ممنون از مدیریت سایت .

          3. خلاصه استنتاج واقع گرا:
            دین غیر علمی است
            اگر هم نیست اهمیتی ندارد دانشمندان هم برخی دیندار نبودند
            و انها هم که بودند مهم نیست
            و اینیشتیان هم طبق ویکی!!! دیندار نبوده!
            اگر هم نیوتن خداباور بوده معنی اش پیش فلاسفه امروزیه!!!
            quad erad demonstradum!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

        2. وقتی امثال شما اینطور در مورد دین قضاوت کنند تعجبی ندارد که بی سوادی بیداد کند.
          روش علمی که فرمودید مبنای فلسفی معرفت شناختی دارد اینطور نیست وحی منزل باشد یا از بدیهی ترین معارف. مثل اینکه میراث علمی مسلمانان را فراموش کردید!!! ابن سینا که بود، ابن هیثم، فارابی، شیخ طوسی، شیخ بهایی و … پرونده مذهب را با دو کلمه بستید؟ شهود را توخالی دانستید؟ خیلی عجیب است. حداقل احتمال درست بودن را بدهید و احتیاط کنید. البته تعجبی هم ندارد چراکه روش علمی و علم موجب جهل بسیاری شده. و علم را وحی منزل میدانند.

          1. قال النبی: من ابتغ غی العلم من یره ( اضله االله تفسیر عیاشی ۶/۱ (
            ترجمه: کسیکه برای علم به غیر از قرآن رجوع کند خدا اورا گمراه می . کند
            این حدیث بروشنی بیان می کند که علم همانست که در قرآن است و هر
            که دنبال علم در جائی غیر از قرآن بگردد گمراه می شود یعنی در جای
            دیگری به علم دست نخواهد یافت.
            در نتیجه شاید علم وحی منزله نباشد . ولی مطمئنن مخالفت خیلی از مسلمانان با علم ( علمی که با روش های علمی و نه مراحعه به قرآن ) وحی منزله است .
            ای کاش شما کمی بیشتر به سنت مراجعه میکردید یا حداقل تاریخ میخواندید تا بفهمید که ضرر دین به علم ( دانش و هر تعریفی که در حوزه ی تجربه است! ) بیشتر از نفعش برای آن بوده است . من دیگر حرفی ندارم.
            موفق باشید.

          2. مولوی بزرگترین عارف اسلام می ی گوید:
            خرده کاریهای علم هندسه یا نجوم و علم طب و فلسفه
            کان تعلق با همین دنییستش ره به هفتم اسمان بر نیستش
            این همه علم بنای آخور است که عماد بود گاو و اشتر است
            بهر استبقای حیوان چند روز نام آن کردند این گیجان رموز
            ددر جای یگر می گوید:
            علم های اهل حس شد پوزبند تا نگیرد ش بلندیر زان علم
            یعنی همانطور که پوزبند بره یا گوساله, مانع شیر خوردن آنان از پستان مادر
            یم شود, علوم غیر الهی هم پوزبندی بیش نیستند که مانع یادگیری علم
            اله می ی . شوند
            قضاوت با خودتان

          3. جناب واقع گرا. علمی که در دین سخن از آن میرود علم حقیقی است که نزد خداوند است و هرکس به مقدار ظرفیتش میتواند بدان دست یابد. علمی که در غرب مد نظر است علوم تجربی است. این حداقل سطح تفکیک است. حدیث از پیامبر می آورید و مراد خود را بر آن حمل میکنید؟!!!! بعد نتیجه میگیرید که دین با علم مخالف است؟ بله اسلام با اندیشه های غلط که حاصل برداشت غلط علوم است مخالف است اما که گفته اسلام با علوم مخالف است؟
            میخواهید اقدامات مسلمانان را به پای اسلام بنویسید؟ سخت در اشتباهید. اسلام در پی هدایت مردم است یعنی این علوم علم اصلی نیستند اگر با نگاه توحیدی مطالعه نشوند. سعی کنید کمی معانی احادیث و اشعار را با تعمق بیشتری نگاه کنید. واقعیت همان نیست که اول الامر به آن میگرایید… واقع گرایی ساده گرایی نیست….

          4. نحوه construe در آقای بزرگوار واقع گرا:
            کل دین یک خط تفسیر دارد. انهم نه تفسیری که دینداران می گویند. دین و علم هم مغایرند. علم هم تبیین شده و نتیجه اش نزد آقای واقع گراست.
            بدون شرح.

          5. آقای واقع گرا
            این که نسلی که ذهنش با مکانیکس و اینترنت و ژورنالیسم گیج شده یک خط از درون یک اثر بیرون بکشد و مولوی را قضاوت کند چیز عجیبی نیست. خودت فکر کن خودت را از محاصره dictatesرسانه ، تحصیلات دانشگاهی و جنون موفقیت بیرون بکش و کمی به اینها بیاندیش.

        3. البته دعوای علم و دین مال قرون قبلی ست و امروزه به جای تضاد علم و دین نظریات تمایز علم و دین گفتگوی علم و دین و همپوشانی و مکمل بودن علم و دین مطرحه.هیچ فرقی بین تعصبات و جزمیت علم زده شما با متعصبان مذهبی نیست!

        4. شما روشنگری بفرمایید بگویید علم چیست؟ در ضمن تکلیف دین رو با یک خط تمام کردید. تشکر از خلاصه نویسی اتان.
          Talk about oversimplification.
          A little knowledge is a dangerous thing.

        5. چیزی که در کشور شما در حال آشکار شدن است تعصب ساینتیستی است و این واقعیت که هواداران علم پرستی متعصبانه از غیر عقلانی بودن نگاه خود آگاهی ندارند. شما خود یک مصداق از سخن خود هستید.

          1. امیر،
            آیا شما هم از ناعقلانی (Arational)، و نه غیر عقلانی (Irrational) بودن موضع دینی آگاهی دارید؟ آیا تاکنون در نظر آورده اید که هم موضع شما و هم موضع علم پرستی به یک اندازه ناعقلانی باشند؟

          2. وقتی و اگر ادعایی که کردید اهمیت پیدا می کرد که rationalism پروژه ای موفق می بود که نیست.
            فکر نکنید فقط مسئله بهمین ختم می شود . لطفا نام یک پروژه موفق فلسفی و توجیه آن را ذکر بفرمایید.

    2. علم به معنای ساینس یک چیز است جان بینی علمی هم چیز دیگریست که خود یک ایدئولوژِی است.دین که خود دست و پا ندارد کاری کند!بعد فرض کنیم دین انسان میکشد بعید میدانم از زمان ادیان ابتدایی تا همین ادیان مدرن جدید روی هم رفته به اندازه استالین ادم کشته باشند چون او جهانبینی علمی داشت و ضد دین بود!بعدش هم چه کسی گفته دین با علم تعارض کامل داره!بسیاری میگوینددین و علمم از هم مستقل اند و متمایز و زبان متفاوتی دارند یکی برای چگونگی ها و دیگری برای چرایی ها.

  5. دو سئوال از واقع گرا
    ۱- لطفآ متن بالا را رمز گشایی کنید؛ چون شک دارم خود مولانا هم دریافته باشد که چه میگویید!
    ۲- شما چه میانه ای با واقع گرایی دارید که اسم واقع گرا را برای خود انتخاب کرده اید؟

    1. بله ؛ دفعه ی اول خوب توی سایت نوشته نشد . التبه میتونستید توی گنجور سرچ کنید:

      خرده‌کاریهای علم هندسه

      یا نجوم و علم طب و فلسفه

      که تعلق با همین دنیاستش

      ره به هفتم آسمان بر نیستش

      بهر استبقای حیوان چند روز

      نام آن کردند این گیجان رموز

      و

      علمهای اهل حس شد پوزبند

      تا نگیرد شیر از آن علم بلند
      /
      و خب درمورد واقع گرایی ، مثل اینکه شما و دوست دیگرمان بجای اینکه به مطالب من توجه کنید کل تمرکزتان را روی اسم گذاشته اید . مشکلی ندارد . در اصل این اسم ایمیلی هست که من استفاده میکنم . و خب برای این گذاشتم که گرایشی به واقعیت دارم و تا حد امکان از تخیلات دوری میکنم . من معتقدم که روش علمی بهترین راه برای درک جهان است و بقیه ی روش ها کذب اند(برعکس دوستمان ، جلال الدین رومی ) . به هرحال تاثیری در بحث ما ندارد . شما فکر کنید که اصلا اسم من ” اصغر ” است! بحث را ادامه دهید. دوستی درمورد قضاوت اشتباه ما در مورد دین گفته بود و من هم با حدیث و شعری جوابش رو دادم . نظرتان را بگویید و زیاد از بحث خارج نشوید.

  6. هر کسی کچل است به او میگویند زلفعلی وهرکسی کور است به او میگویند عینعلی در این میانه کسی هم که متعصب است ودرها رابرروی خود بسته اسمش شده واقع گرا !!!

    1. – قال النبی: العلم ثلاثه فما سوى ذلک فهو فضل آیه محکمه أو سنه قائمه أو
      فریضه عادله (سنن ابی داوود /۳ ۱۱۹ و سنن ابن ماجه /۱ ۲۱ .(
      ۵۲
      ترجمه: از محمد نقل شده است که علم سه گونه است: آیه ی محکم, یا
      واجب الهی عادله و یا سنت استوار (که هر سه علم دینند) و غیر از آن
      فضل است .
      یعنی پیامبر غیر از علم دین را علم نمی داند. و بقیه ی علوم را
      فضل می داند. فضل به معن زیادی است یا زیادی نیکو (فضیلت) و یا
      زیادی بیهوده. با توجه به فحوای سخن پیامبر بنظر می رسد که منظور وی
      “زیادی بیهوده “. باشد
      علمی که دین درمورد آن بحث میکند علم دین است و حتی در قرآن نیز خطاهای علمی فراوانی وجود دارد که با مراجعه به کتاب نقد قرآن از دکتر سها میتونید اونارو بخونید. دوستان ، از شما خواهش میکنم به هیچ چیز با تعصب اولیه نگاه نکنید. من در هارا به روی خودم نبسته ام . بلکه با این واقعیت خودم را تطبیق داده ام که دین و علم آن نه تنها دردی از درد جهان ما دوا نمیکند ، بلکه مارا از رسیدن به هدف والا تر که دانا تر شدن درمورد جهان اطرافمان است باز میدارد. همونطور که دوستان با حمله به کتاب ” خلقت و تکامل مغز و روان ” واجب دینی خودشون رو انجام دادن.

      1. نقل قول:
        ” دوستان ، از شما خواهش میکنم به هیچ چیز با تعصب اولیه نگاه نکنید. ”

        پذیرش توصیه واقاع گرا. بسیار خوب به هیچ چیز با تعصب نگاه نمی کنیم و این ردیه بدون ارائه محتوای شما را هم نمی پذیریم.
        شما خود طبق توصیه خودتان نباید واعظ غیر متعظ باشید.
        با یک خط متن مبهم و ترجمه ای که اصلا معلوم نیست درست باشد یک سنت فکری دارای چند میلیارد پیرو رو را در دو خط رد کردید؟
        توصیه به علم و اندیشه در خط به خط قرآن حک شده است. در عوض در اظهار نظرهای ساینتیستی (که با علم فرسنگها فاصله دارد) توصیه های فاشیستی سرکوب در کلمه به کلمه چنین متونی دیده می شود. از جمله این ادعای که وقتی که من می گویم علم منظورم فهم و اندیشه و پیشرفت است اما وقتی دیگری می گوید علم منظورش علم نیست منظورش این است که من می گویم!!
        فکر نمی کنید بهتر معنی سخنان دیگران را از خودشان بپرسیم؟ و نه از شما که تعصب ضد دینی دارید؟

  7. سلام اگه حرفهای دکتر کیمیایی صحت داشته باشد که انسان فقط همین بدن فیزیکی هست ونه هیچ چیز دیگر بازم این دلیل انکار خدانمیشه بالاخره همین بدن فیزیکی هم سازنده دارد ودرمورد روح، طبق گفته دکتر تمام عناصر سازنده بدن در طبیعت یافت میشود با ساختار مغز وبدن هم که دکتر وهمکارانش اشراف دارند پس در محیط آرمایشگاه انسانی بسارند مث ما وبهش دستور بدن راه برو وحرف بزن خواب برو خواب ببین تفکر کن

  8. دوستان فقط میخواستم بگم علم و دانش رو (بالاخص در حوزه های مورد علاقه مون) همه مون با تلاش و تمرین و در معرض مجامع علمی قرار گرفتن و خلاصه خوندن و آزمودن و زحمت کشیدن و فکر کردن میتونیم کسب کنیم . .
    و اما چیزی فراتر هست به نام بصیرت و آگاهی ، که با هیچ تلاشی به دست نمیاد. گویا در ابتدای خلقت به بعضیها داده شده به بعضیها داده نشده (نگفتم خدا داده که مغلطه نشه)
    بعضی ها اون نگاه از بالاتر از این حرفها رو ندارن ذاتا، چرا انقدر باهاشون میجنگید دوستان ؟

  9. اقای کیمیای اسدی واقعا حقیقت را به چشم مردم میاره همه ما میدونیم که علم از دین بالاتره حرف های اقای کیمیای اسدی ثابت شده است اپا دین و خدا چی ؟ بنابر این شپایی که از حقیقت میترسین اینو بگم که حقیقت همیشه تلخه

  10. حرفهای ایشان در مورد انکار روح، و انحصار تمام خلاقیت های ذهنی که اخذ شده از محیط بیرون است، به مغز مادی، بیشتر شبیه خنده است، و این که ایشان می گوید انسان به دلیل ترس از فنا، رو به مفاهیمی همچون ایثار و غیره می رود، آیا همین ترس نیز یک امر متافیزیکی نیست، آیا مغز مادی می تواند مفهوم گرسنگی را تولید کند، و اصلا ایا مفاهیمی همچون گرسنگی و ترس و عشق، قابل مقیاس مادی هستند

    1. سلام هموطنان گرامی
      فقط طرف صحبتم عزیزانی هستند که نوشته آند دین باعث جنگ و کشتار شده و میلیونها انسان بخاطر آموزه های دینی در طی تاریخ کشته شده اند آیا همین تاریخ معاصر را مطالعه نکرده اید که در جنگ جهانی اول و دوم که به اصطلاح متمدنین و لائیک ها براه انداختند و بیش از چهل میلیون انسان فقط در اروپا از بین رفتند یا همین روسیه از دین گریز کم باعث کشتار و جنگ و غارت شده و همین ایران خودمان را بارها مانند گوشت قربانی تکه تکه کرده و ضمیمه خود نموده
      پی جنگ و خونریزی را به حساب دین نگذارید اغلب خونریزان جهان بی دین و مذهب بوده اند
      این سخنان دانشمندان لائیک هم که منکر آفرینش پروردگار بوده و میگویند ما بعد از انفجار بزرگ جهان به وجود آمده و کمکم به انسان امروزی تبدیل شده و بعد از مرگ هم هیچ خبری نیست صراحتا در قرآن آمده و کفار و مشرکان هم میگفتند ما مانند پدرانمان آمده و میرویم و بعد از مرگ هیچ چیز دیگری وجود ندارد و خدا و آخرت افسانه ای بیش نیست پس این سخنان به اصطلاح علمی چیز جدیدی نیست و از زمان انبیا گذشته تا کنون از سوی مشرکان و کفار و دانشمندان و روشنفکران لائیک امروزی مطرح بوده و خواهد بود
      بر محمد و آل محمد(ص) صلوات

      1. فقط در جنگ جهانی دوم بر اساس یک منبع ۶۵ و منابع دیگر ۸۵۰۰۰۰۰۰ هشتاد و پنج میلیون نفر کشته و ۱۲۰۰۰۰۰۰۰ صد و بیست میلیون نفر بدست آمریکا آلمان انگلیس فرانسه ایتالیا معلول و یا آواره شدند.
        آمریکا در ویتنام ۵۵۰۰۰۰۰ پنج میلیون و نیم ویتنامی را برای ایجاد دموکراسی! قتل عام کرد.
        مدرنیته استالین، لنین، روزولت ، موسیلینی، هیتلر را بوجود آورد.

  11. ایشون پزشک متخصص هستند یا یک فیلسوف و روانشناس و نظریه پرداز ؟ چرا تو مبحث تهصصی خودشون کتاب نمی نویسن نکنه در اون مورد تسلط لازم رو ندارن ؟ باید دید سایر متخصصان معز و اعصاب چقدر قبولش دارن یا شایدم اصلا قبولش ندارن وارد مبحث دین شناسی شده ؟ چون این مبحث دیگه تفکر و تخصص نمی خواد کافیه بگی خدا نیست و عوام به عنوان روشنفکر قبولت می کنن پس به همه اونایی که ایشونو تایید کردن باید یه التماس تفکر گفت. التماس تفکر

  12. با درود،
    ایا نظر دهندگان در این سایت نظراتشان را بعد از خواندن کتاب داده اند، یا بدون خواندن ان؟

    مسلماً هر کس در موافقت و یا مخالفت دیدگاه ها و نظرات افراد دیگر برداشتها و نظرات متفاوت داشته باشد و ان را بیان کند.

    بنظر من، بدون خواندن نظر داشتن و نظر دادن نشانه خوب و درستی نیست.

    بنظر من، نه فقط در مورداین کتاب پژوهشی، بلکه در مورد خواندن هر کتاب پژوهشی چنانچه خود داری کنیم، بخودمان خیانت کرده ایم.

  13. ماایرانیها راحت طلبیم فلذاکوتاهترین راه طی میکنیم.قول میدم حتی یک درصدازمخالفین نویسنده دربالا هم کتاب را نخوانده اند اونوقت میان درکمال بهت وشگفتی نظرمیدن!خب،پرواضحه نظراتشان هم مثل تقیدشان به دین ومذهبشان هست ولاغیر.

  14. همین الان که تاخت و تاز ها را به این کتاب دیدم سریعا سفارش اینترنتی دادم چون حتم دارم به سرنوشت کتاب انسان خردمند و انسان خداگونه تبدیل خواهد شد.

  15. وقتی اظهار نظر های دوستان رو شنیدیم بلافاصله اقدام به تهیه ی کتاب کردم ولی متاسفانه این کتاب چیزی بیشتر از اونچه که تو دانشگاه تحت عنوان نوروسایکولوژی خوندیم عرضه نکرده ، واقعا این همه های و هوی برای یک کتاب علمی چیه ؟ درضمن پیشنهاد بنده عدم تهیه این کتاب است .به شدت تو ذوقم خورد .

  16. ۹۳ درصد دانشمندان دارای نوبل خداباور هستند وتنها ۷ درصد برندگان نوبل خداناباورند

    اینکه تمام ادیان اشتباه اند به این معنی نیست که خدا اشتباه هست

    ۲ نظریه مبنی بر وجود خدا : همه خدایی – دادارباوری

    هر دو نظریه بالا دین را رد میکنند اما خداباورند

    در ضمن تمام حرف های شما خودش یک ایدئولوژی است . روش های علمی ؟ شوخیتون گرفته ؟ فقط باید فلسفه و منطق رو قبول کرد چون به دنبال اثبات هستند

    بخش های زیادی از علم هنوز اثبات نشده اند و هر لحظه ممکن است تغییر داده شود

    1. در تایید سخن شما بایست گفت طبق مواضع فلسفه علمی آن بخشی که هم که فرمودید هم اثبات قطعی نشده است. باز طبق مواضعی در فلسفه علم اصولا اثبات و یا ابطال قطعی وجود ندارد. موضع مقابل شما با شکست پوزیتیویسم منطقی فرو ریخت. با این وجود مواضع پوزیتیویستی در جامعه شنیده می شود.

      1. مسئلتن : موضع اسلام در قبال فلسفه علم چیست ؟ ( البته این سوال به یک لحاظ اشتباه است ، چرا که چیز ناب و خالصی بنام اسلام وجود ندارد ، و انچه وجود دارد فهم های مختلف از اسلام است ، اما علی حال ایا یک مسلمان میتواند بگوید ” فلسفه علم ” اسلام چگونه چیزی است ؟ ).

        – حسن علم ( و نه عیب آن ) اینست که ثابت و ساکن نیست و رشد تکاملی دارد و دائما خود را مورد نقد قرار میدهد ( و اصلا فلسفه علم یعنی نقد دائم پیشفرض های علم ) .
        – علم یعنی پس از هزاران بار تجربه ، ادعای اثبات نداشتن ( همان مشکله استقرا ) و هماره محتاط بودن و متواضع بودن .
        و دین یعنی اظهار گزاره های قطعی ، بدون شواهد تجربی ( و کمتر از ان استدلال های عقلی متقن )
        لب کلام : دین یعنی یقین جاهلانه ، و علم یعنی شکاکیت عالمانه

        1. لب کلام: دین یعنی یقین عاقلانه, اما عاقلانه از نوع عقلِ فعال و نه عقل مدرن و ابزاری,, و علم یعنی شکاکیت عالمانه.

          در یکی یقین است و در دیگری شک ..

        2. خودش سئوال می کنه!:
          “مسئلتن : …”

          خودش هم جواب می ده!:
          ” دین یعنی اظهار گزاره های قطعی ، بدون شواهد تجربی ،لب کلام : دین یعنی یقین جاهلانه ”
          جالب است که کسی که همه جواب ها را بدون پرسش از موضع مقابل خود می داند و خود از جانب آن ها می دهد حتی کمی هم شک و تردید به خودش در مورد صدق ادعای خود نمی دهد.
          اشکالات منوچهر:
          ۱ demarcation ایشان اصولا چیزی به نام تعریف دیسیپلین ها و حوزه فعالیت هر کدام نمی شناسد. نمیداند هر کدام سئوال های خاص خود را دارند و طبق تعریف رفتار می کنند.
          ۲٫ به جای موضع مقابل سخن گفتن!! توهم یکی بودن سخن خود با نگاه مقابل.
          ۳٫ personificationشخص پنداری . ایشان فکر می کنند علم monolithicآست. نمی داند علم یک شخص و یک موضع خاص نیست!
          ۴٫ اصولا چیزی به نام تجربه گرایی و افراد بیچاره ای که عمر گذاشتند و مواضع خاص خود را داشتند را کلا یکی کرده و به جای آن ها باز بدون ذره ای توجه ناددیده گرفته و بجای آ« ها سخن می گوید.
          ۵٫ اصلا چیزی بنام رفتار علمی را نمی شناسد.
          ۶٫ نمی داند که باید از منابع سخن بگوید و ارجاع دهد! و یا اگر ادعایی دارد طرح مسئله روشن و مشخص داشته باشد! taxi-talkبکار می برد. درست مثل مشاجرات تاکسی بین عوام.
          ۷٫ در ۳ خط فاتحه علم و دین را می خواند.
          ۸٫ متوجه نیست که علم را از منابع الحادی گرفته و دین را از از منبع توهمات خودش.
          ۹٫ ایشان در هر کامنت بین قطعیت و عدم قطعیت حرف هایی بدون منبع و متناقض می زند. معلوم نیست چه می گوید. ابهام و بی معنایی کامل بر وی حاکم است.
          ۱۰٫ در کامنت هایی از قطعیت علم و غیر مشخص بودن دین می گوید و چند روز بعد مدعی غیر مشخص بودن علم می گوید.
          ۱۱٫ از طرف خودش فلسفه علم تعریف می کند :” و دین یعنی اظهار گزاره های قطعی ، بدون شواهد تجربی ( و کمتر از ان استدلال های عقلی متقن )
          لب کلام : دین یعنی یقین جاهلانه ”
          ۱۲٫ به جای مطالعه دین توهین و تنفر از آن دارد:
          ” دین یعنی یقین جاهلانه ”

          خوشبختانه با کلمه فلسفه علم هم برخورد کردید.خوشبختانه یک پاراگراف در مورد تکامل خواندید!

        3. پاسخ ۲
          منوچهر در خط ۲:

          “چیز ناب و خالصی بنام اسلام وجود ندارد ”

          منوچهر در خط ۹:

          ” انچه وجود دارد فهم های مختلف از اسلام است ”
          منوچهر در خط ۹:

          دین یعنی یقین ”

          خلاصه:

          وجود دارد ….. وجود ندارد….دین یعنی یقین!!!

          تعصب و تنفر در منوچهر کاملا روشن است. تعصب نسبت به تبلیغات ژورنالیستی که اسمش را با خواندن یک پاراگراف علم ومی گذارد و تنفر از اسلام که باز از منابع متنفر از اسلام می خواند.

          1. آقای ایران منش
            روشن و غیر قابل اشتباه فقط به یک ادعای منوچهر اشاره می کنم.نقل قول از منوچهر:
            “دین یعنی یقین جاهلانه”
            چگونه ایشان به این توهین آشکار و عامیانه رسیده فقط یک خط ادعا!
            شما به این توهین مبتنی بر فضای غیر آکادمیک منوچهر نام کامنت می دهید و براحتی منتشر می کنید ولی وقتی که من به درستی با ذکر خط ادعاهای غیر مستدل و رایج در رسانه های دارای مخاطب عوام را مشخص می کنم و اشکال آن ها را می گویم به من تذکر می دهید و حتی guideline رفتاری می دهید!
            نسبت هایی مانند تروریسم، جهل، توهین به افراد، اتهام زنی به کل مسلمانان، توهین به قرآن، تحریف قرآن در کامنتهای شما بیشمار وجود دارد و شما آن ها را منتشر می کنید و حمایت !
            چگونه است که شما به چنین توهین ها و نسبت های غیر متکی بر منبع و ماخذ نام برچسب زدن نمی دهید؟ اما تحمل پاسخگویی روشن و بدون ابهام و با ذکر خط و محتوی به آن ها را ندارید؟
            شما تحمل پاسخ آکادمیک و روشن به هتاکان دین را ندارید و از آن ها حمایت می کنید.

          2. ایشون نظرشون را در مورد یک مفهوم بیان کردند اما شما به شخص ایشون حمله کردید. بجای پاسخ به تمام کامنت‌ها می‌توانید تمام مفاهیم الحادی مطرح شده در مطلب مربوطه را نقد کنید.

          3. جناب ایرانمنش وقتی برای شما محرز شده که شخصی در کامنتی به توهین و تمسخر و هوچی گری می پردازد چرا آن کامنت را تایید می کنید؟ آیا تایید این نوع کامنت ها به جز مسموم کردن فضای سایت فایده دیگری دارد؟
            البته این که شما اجازه می دهید دیدگاه های مختلف در کامنت ها مطرح شوند قابل تقدیر است اما آزادی بیان هم حد و حدودی دارد که متاسفانه برخی از کاربران آن را رعایت نمی کنند.

          4. آقای ایران منش در مورد توهین به فرهنگ ایران، توهین به باورهای هموطنانش بنا را بر حسن نیت می گذارند و منتشر می کنند. اما در صورت پاسخ دادن به فرد توهین کننده و اتهام جهل و عقلب ماندگی و تروریسم و قتل به فرد مدافع تذکر می دهند ! double -standard واضح!
            علت همان است که جلال ، اقبال، شریعتی، دیگران گفتند . همان ها که بخاطر روشنگری در مورد حس حقارت در برابر اندیشه غرب مورد هزاران اتهام قرار گرفتند هدف تخریب اساتید منطق، دکترهای فلسفه، و کسانی قرار گرفتند که با تحقیر ایران و ایرانی و با روش جدا کردن خودشان از دانشجو و القا حس حقارت در ایرانیان بدنبال برتری طلبی و شهرت بودند و هستند.
            این سلوک و بیان تبدیل به فرهنگ شده. اگر بخواهی خود را بالا ببری و شهره رسانه ها کنی ، دیگران را بیسواد، ایرانی را پست بخوان و در مورد بی منطق ترین مواضع فرد دیوانه ای مانند نیچه اگزجره کن. دو حالت وجود دارد : یا متفکر غربی سخن عمیقی گفته که در این صورت او را به مقام خدایی می رسانیم ویا نه که در این صورت با تمهیداتی سمینار و یا کنفرانس را کنترل می کنیم. طوری که سئوال کننده و یا فردی که جرات کرده تردیدی به خود راه بدهد تحقیر و یا نادیده گرفته شود.
            اگر کسی کوچکترین سخنی در مورد احتمال صدقی minimal در باب اندیشه شرق گفت ، او را دیوانه(فردید)، دکتر ادبیات(شریعتی)، بیسواد و که فرانسه نمی دانسته(جلال)، وابسته، داعشی و وو …می خوانیم تا کسی جرات نطق کشیدن نکند. روش دیگر ایجاد فضای اختناق و ترس در دانشگاه است. نمونه آن را در کنفرانس هایی می بینیم که دقت و موضوع کاملا بسته و جدای از عالم و فضای اندیشه و فلسفه مانند سگان مزرعه حیوانات جورج اورول حاکم است. هیچ سخنی و مطلقا هیچ تردیدی روا نیست و متافیلاسفی محسوب می شود. سئوالات به دو دسته تقسیم می شوند: سئوالات مربوط( که در این باره گوینده از شما برتر است و براحتی شما را قلع و قمع می کند)، و سئوالات متافیلاسفی که نامربوط اند ! که اگر خوب دقت کنیم همان سئوالات بدرد بخوری هستند که مسئله و جواب میلسوف را به بدنه فلسفه و زمان حاضر وصل می کنند و می توانند تز ارائه شده را باطل کنند. این دسته دوم با ژستی مزحک و با برچسب متافیلاسفی کنار زده می شوند.

            جلال حالا می فهمیم از چی ناله می کردی وقتی که ” از رنجی که می بریم” را نوشتی: تبختر، تفرعن، تظاهر، تحقیر دیگران، و خود را فرنگستونی جلوه دادن و ایران و ایرانی را زیر پا له کردن برای نیل به شهرت و اعتبار شخصی.

  17. این همه دعوا بر سر علم و دین به خاطر یک کتاب ولو از طرف یک ملحد بر سر چبست ؟
    مشکل ما در این دعواها به خاطر غلو و تعصب در علم و دین است . عده ای با رویکرد پوزتویستی که البته در دوران پست مدرن دیگر جایگاهی ندارند اصالت را فقط به علم داده و می خواهند پنبه و بنیان اصل و بنیان دین و مقولات دینی مثل نبوت و وحی الهی و حتی خدا را بزنند .
    در مقابل عده ای دین دار متعصب هم در دین و مقولات دینی مثل وحی و سایر مقولات دینی غلو کرده و ادعای مکمل بودن دین و علم میکنند .و این که دین و وحی اصلا با دین تعارضی ندارد که این هم غلط است .
    ضمن این که روابط چهارگانه علم و دین را نباید محدود به یک رابطه کرد.علم و دین بک جا هم دیگر را کامل تائید می کنند یعنی همان چیزی که دین می گوید علم هم می گوید . یک جا با هم تعارض و تضاد دارند . یعنی دین ادعا و نظری را مطرح می کند که با علم در تعارض است .مثل قرآن که صرف نظر از آیات معدودی در آن بسیاری از آیاتش در زمینه مسائل علمی در زمان کنونی غلط و غیر علمی و مبتنی بر علم و باورهای غلط زمانه بوده است . بهترین مثال هم در این زمینه اندیشه و تفکر با قلب است که در آن زمان به غلط چنین می اندیشیدند و قرآن هم البته این باور غلط را پذیرفته است .در جای دیگر رابطه استقلالی دارند یعنی مقولات علم و دین دو مقوله جداست
    مثلا فرمول های ریاضی ربطی به دین ندارند . یک جا هم رابطه مکملی است یعنی معرفت دینی و معرفت علمی و معرفت فلسفی بر یک دیگر تاثیر گذاشته و از هم تاثیر می پذیرند و هم دیگررا اصلاح می کنند . همان چیزی که دکتر سروش در سلسله مقالات قبظ و بسط تئوریک شریعت به تبیین مفصل پرداختند . با این تفاوت که در آن جا صحبت از تاثیر پذیری و اصلاح فقط معرفت دینی از سایر معارف علمی و فلسفی بود در حالی که خود معرفت دینی هم بر معرفت علمی و فلسفی می تواند تاثیرگذار باشد البته نه به این صورتی که تحتعنوان علوم انسانی اسلامی در نزد حاکمیت مطرح است .
    خوب بنابراین اگر تعصب را کنار گذاشته و نگاه واقع بینانه داشته باشیم ادعای کنارگذاشتن هیچ کدام از علم و دین و یا تابع کردن و بردن یکی زیر یوغ دیگری نمی کنیم .

    1. ضمن همدلی محدود با بخشی محدود از سخن شما باید توجه داشته باشید که دیسیپلین exigesis را با روش تفسیر یکسان دو نوع متن ، و اشتباه anachronism، در نظر نگرفتن discourse analysis تحلیل گفتمان ، و این که هر متنی زمان و مکان و مخاطبینی دارند که مجبور است در انتخاب واژه بکار ببرد . شما وقتی با انگلیسی زبان سخن می گویید واژگان اورا به کار می برید چون pool of lexisموجود ابزار کار شماست. این یک بی دقتی است که ما واژه ای را در متنی که اصولا روش بیان متفاوتی دارد را بیرون کشیده ودر کانتکست و مکانیکس فلسفه علمی falsificationistسروش که یک مترجم بد از آثار غرب بود بفهمیم.
      واژگان متن قرآن را نمی توان در معنای literal و در متن و زمان و فضای تحمیلی گذاشت و مثل سروش تفسیر به رای کرد.قطعا واژگان اسطوره یونان برای یونانی باستان اکسیجیسیس خاص خودش را دارد و قلب در معنای پوزیتویستی الحادی معنایی وابسته به فاکتورهای بیشمار.
      دین می تواند مهمل صرف باشد و یا معنا دار. اما اگر بیمعنایی حاصل روش غلط تفسیر ما باشد از جمله گذاشتن فواد در فهم متاثر از پوزیتیویسم، ابطال گرایی، هرمنوتیک شلایرماخری و گادامری این دیگر ربطی به گوینده ندارد. این توهم من مفسر است.

      1. با سلام و خطاب به شما چناب امیر
        منظور شما از تحمیل و تفسیر به رای مثلا در مورد کارکرد قلب در قرآن چیست ؟ اتفاقا اگر بنا به تفسیر به رای باشد این جریان مدعی خطاناپذیری قرآن و مدعیان اعجاز علمی قرآن هستند که می خواهند با تفسیر به رای آیاتی که ربطی به علم نداشته و یا حتی در زمان ما غلط و غیرعلمی هستند واقعیت تاریخ مندی و زمان مندی بخشی از وحی را لاپوشانی کنند .در مورد اندیشه و تفکر با قلب قرآن در دو آیه صراحتا که کابرد چشم و گوش را دیدن و شنیدن دانسته از ما خواسته که با دل اندیشه و تفکر کنیم . بنابراین بر خلاف لاپوشانی ها و تفسیرهای غلط سایت های دینی با توجه به این دو قرینه دیگر نمی توان اندیشه با دل را به معنای مجازی در نظر گرفت . در هیچ کجای قرآن به اندیشه و تفکر با مغز اشاره نشده است . ضمن آن که در متن و باور آن دوره واقعا اندیشه و تفکر با قلب را به معنای واقعی در نظر داشتند نه مجازی و مقصود دیگری . بنابراین اتفاقا اگر ما معنای تفکر و اندیشه با قلب را به معنای واقعی در مورد قرآن با توجه به زمانه نزول در نظر نگریم تفسیر به رای کرده و معنایی را به قرآن بار کرده ایم که نه مقصود قرآن بوده و نه مخاطبان قرآن از آن چنین مقصودی را می فهمیدند.
        اما از بحث مصداقی قلب خارج شویم موضوع مطرح شده ربطی به دیدگاه دکتر سروش در مورد ماهیت وحی ندارد . استاد جعفر نکونام از اساتید علوم قرآنی که در سایت قرآنی خود نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش را نقد و رد کرده است نیز از مخالفان اعجاز علمی قرآن و مطابقت قرآن با علم است و باورهای علمی قرآن را همان باورهای رایج و غلط زمانه خود می داند. بنابراین این مسئله ربطی به غیر الهی بودن قرآن و وحی آن طور که ملحدان و ناباوران در سایت های ضد اسلامی خود به این اشکالات علمی قرآن پرداخته اند ندارد بلکه ناشی از تاریخ مند و زمان مند بودن بخشی از وحی الهی است .اشتباه متنافض و طنز آور دکتر سروش این است که از یک سو به طرز افراطی تمام قرآن را تاریخ مند و زمان مند می داند و از سوی دیگر وجود آیات غیرعلمی را دلیلی بر مدعای تئوری خود یعنی رویاهای رسولانه می داند . در صورتی که وقتی حداقل بخشی از قرآن تاریخ مند و زمان مند باشد و ادعای فرازمانی و فرامکانی مطلق قرآن را رد کرده وجود خطا و اشتباه امری گریز ناپذیر بوده و دیگرنیازی به انکار الهی بودن قرآن و چنگ زدن به این تئوری رویاها نیست .
        البته اشتباه دیگر دکتر سروش که وی را به این نظریه کشانده تلقی خاص ایشان از خدا یعنی همان خدای بی صورت می باشد . خدایی که نه می بیند نه می شنود و نه سخن گفته و نه هدف دارد . البته ایشان در کلیپ های خود به درستی اشاره کرده اند که شنیدن و دیدن و گفتن و برخی از این صفات با توجه به این که خدا جسم نیست منطقی و مبتنی بر واقعیت غیر جسم بودن خداست . اما این به این معنی نیست که خدا هیچ چیزی را در نیافته و یا درک نمی کند . شاید دریافت خدا از شنیدن و دیدن از جنس دیگر باشد نه آنگونه که موجودات مادی دارای گوش و چشم هستند . در مورد سخن گفتن و صحبت خدا باید گفت بله خدا جسم نیست و زبان ندارد که آن گونه که در قرآن آمده سخن و مکالمه کند . اما می تواند منظور و پیام خود را القا کند و مقوله وحی هم حاصل همین القاآت الهی از جانب خدا به پیامبران است .

        1. تفسیر یک متن بر اساس semantics دیسیپلین دیگر و بدون شناخت مکانیکس معنایی آن و جایگاه عبارات آن اعم از literal, figurative, metaphorical, direct, satirical, ironic, litarary, figure of speech , styleو مباحث بشمار hermenotics که طبق نظر متخصصین حتی اینها قابل قبول در مورد متون باستانی و بخصوص کتب ادیان نیستند کاری عامیانه و غیر موجه است.
          بیرون کشیدن یک واژه از یک متن باستانی و گذاشتن آن در سمانتیک سال ۲۰۲۰ و scientism الحادی انتظار دارید چه جوابی بدهد؟ تایید؟
          اگر همین خطای شما را من با جملات شما انجام بدهم و واژه ای در سخن شما را معنی جدلی بدهم چه از معنای سخن خود شما باقی می ماند؟ تعصب را کنار بگذارید هر متنی بخصوص متون باستانی جهت، و تفسیر و معناشناسی خود را دارد اگر چه شما منکر آن باشید. شما در کشورتان بسیار دچار این مغالطه می شوید و تصور می کنید که واژگان زبان های غربی را می توانید با ترجمه از فرهنگ های نوشته شده بوسیله کسانی که انگلیسی ، فرانسه، و آلمانی و اسپانیایی نمی دانند درست درک کنید. اما این گونه نیست. شما marriageرا به ازدواج ترجمه تحت الفظی می کنید در صورتی که این واژه در وایامینگ یک معنا دارد و در میان مورمون ها معنایی بسیار متفاوت و یا حتی متنافر. تا زمنی که سروش ، و طباطبایی، و زیبا کلام و و حتی فیلسوفی بعضا به ادعا مسلمان مبنای ترجمه های تحت الفظی شما از فلسفه، علم و دین غرب است تعجبی ندارد که شما این گونه اشتباهات فاحشی را در مورد متون و فهم آن ها بکنید. هیچ جای دنیا در جامعه آکادمیک واژه را از متون باستانی بیرون نمی کشند و در بطن مدیسین مدرن تحمیل نمی کنند. شما ظاهرا توجه ندارید که واژه سلامت در خود ئیسیپلین فوق مدرن تعریف مشخص ندارد. حال شما می خواهید سلامت را از متن بلخی رومی در context ایمیونولوژی با تفسیر فیزیکالیستی قرار بدهید؟ خندتون نمی گیره؟ شاید تو تاکسی یک عامی بیسواد که دستش به موبایل و اینترنت نمی رسه تحت تاثیر چنین وربیاژی قرار بگیرد اما ارزش آکادمیک ندارد. بدانید آکادمیای غربی روز و شب بدنبال پیدا کردن اشکال در فرهنگ شما هستند اگر هرمنوتیکس و اکسیچیسیس به این سادگی و یک دستی که شما تصور می کنید بود الان در بوق و کرنا کرده بودند.

          1. با سلام به شما
            بله جناب امیر با شما موافقم که در مورد واژگان به کار گرفته در متن باید زمینه متن و تاریخ را در نظر گرفت وگرنه دچار اشتباهات فاحشی می شویم . معانی واژگان حتی در طول تاریخ ممکن است متحول شود مثلا واژه ملت و ملی در ابتدا به معنای پیروان دین به کار می رفته است اما در یک قرن اخیر به معنای nation و ملت به مفهوم ناسیونالیستی تحول پیدا کرده است .
            اما صرف نظر از مصادیق که در این جا قلب است این که قرآن و وحی الهی بخشی از آن تاریخ مند و زمان مند است و به همین دلیل معصوم و بدون خطا تا ابد نمی تواند باشد یک واقعیت است و نمی توان منکر شد . مسئله ای که دکتر بیژن عبدالکریمی در سخنرانی” آسیب شناسی نهاد دین ” به آن یعنی تاریخیت دین اشاره کردند . ایشان اظهار داشتند که قدسیت متن مقدس را باید در خطوط سفید نه سیاه آن جست و جو کرد . بعد ایشان مثال می زند و می گوید معلوم است که هیئت مطرح شده قرآنی همان هئیت بطلمیوسی است که باطل شده است ؛ حال یکی می گوید علم نجوم جدید غلط است و یکی می گوید کتب مقدس مجموعه ای از غلط هاست . در صورتی که مسئله اصلی این نیست ؛ بلکه این است که آیه با این مثال نجومی خواسته است حقیقتی را بگوید و البته علمی را که به کار برده است همان علم دوره پیامبر بوده است .

  18. آقای واقع گرا
    برای واقع گرایی بایست ابتدا به واقعیت توجه کرد، آن را مطالعه کرد، برای شناخت آن تلاش کرد. قضاوت شرق وقتی تحت تاثیر نفرت زاییده افراد دیوانه شهرت و قدرت هستیم واقع گرایی و عقل گرایی محسوب نمی شود.
    تابع اتوریته دیگران نباش ، اما اگر سخن قابل دفاعی گفتند ، اگر با مشاهده و تحقیق و تجربه سازگار بود بپذیر . اما اگر تنها وسیله کسب شهرت و جلب توجه بود به تحقیق ادامه بده و اندیشه خود را با پذیرش دیکته دیگران به حقارت نکش.

  19. مسئلتن : بنده پرسشم را تکرار میکنم : تعریف اسلام از ” علم ” چیست ؟ در بین مکاتب فلسفه هلم ( استقراگرایی – تایید پذیری – ابطالپذیری – تغییر پارادایم ها ، و غیره ) ، رویکرد اسلام ( قرآن ) کدام است ؟ آیا اصلا سخنی برای گفتن دارد ؟

    – چرا این سوال مهم است ؟ وقتی ادعای معجزات علمی میکنند ، این ادعا منطبق بر کدامین ” تفسیر و تعریف ” از علم است ؟
    – وقتی پوپر و لاکاتوش و پوزیتیویسم ، و غیره را رد میکنند ، بر اساس کدامین مکتب فلسفه علم چنین ادعایی میکنند ؟ مکتبی ( رویکردی ) که اساسا وجود ندارد ؟؟؟؟

    1. بند ۱:
      ۱٫ این سئوال را بایست از فیلسوف علم بپرسید نه از دانشجو و یا مخاطب عام. شما اگر موضعی را قبول ندارید خودتان مسئول ارائه مسئله و ارائه موضع فیلسوف مورد نظرتان هستید. شما از مخاطب عام و یا دانشجو سئوال می کنید و خودتان نتیجه می گیرید. این ها ادعاهای شماست که شما بلافاصله از ا« مصادره به مطلوب خودتان می کنید. مخاطب عام مرجع پاسخگویی شما نیست.
      ۲٫ چیزی که شما با تکیه به یک پاراگراف فلسفه علم در مورد علم گفتید متلق به ۱۰۰ صد سال پیش است. این مواضع رد شده اند!
      ۳٫ ظاهرا شما نمی دانید که فلسفه کنونی در غرب از ترجمه آثار فیلسوفان مسلمان حاصل شده. کما این که فلاسفه مسلمان هم از فلسفه یونان و مسائل آنها استفاده کرده اند.
      ۴٫ در مورد علم و نگاه مسلمانان شما به دکتر نصر، سروش، آیت الله لاریجانی، دکتر سعید زیبا کلام(نه صادق) و بسیاری ا فلاسفه مسلمان بایست رجوع کنید که نمی کنید و خودتان جملات مضحکی از خودتان می سازید و به آن ها نسبت می دهید. این به معنی صحت ادعاهای عامیانه شما نیست. کاملا ژورنالیستی و ویکی پدییایی می نویسید.
      ۵٫ اختلاف بین فلاسفه مسلمان و فلاسفه ملحد این است که این ادعا که جهان فقط ماده است خود یک حکم متافیزیکی و بلکه متافیزیکی تر از نگاه های مسیحیان و یا مسلمانان. وقتی خود ملحدین در متافیزیک غرق اند نمی توانند متافیزیک را کنار بگذارند . تمامی مواضع الحادی شکست خورده اند و حتی مواضع متعادل تر هم موفق به ارائه توجیه و توضیح قابل دفاع نشده اند.

      بند ۲:
      سئوال را ننوشته اید اما نتیجه گرفته اید. خط دوم شما تحریف است. اولا جمله شما ” وقتی ادعای معجزه علمی می کنند. ” فاعل ندارد و مثل همیشه مبهم است و به این علت مردود. دوم، این که شما خلط مبحث می کنید و متوجه نیستید و یا نمی خواهید توجه کنید که خود مسمانانی که شما از انها تنفر (و نه موضع عقلی و علمی) دارید تفسیر و تعریف علمی دارند که شما بایست از فلاسفه مسلمان مانند دکتر وحید که یکی از افراد برجسته معرفت شناسی در جهان است استخوان خورد کنید و فرا بگیرید. افراد دیگری نیز در سطور بالا معرفی شدند. این که شما بفرمایید چیزی وجود ندارد ادعای متکی بر بی اطلاعی شماست. ضمنا خواندن مواضع دکتر نصر سنت گرای مسلمان و دکتر وحید نیاز به دانستن زبان فرنگ دارد که برای شما ممکن نیست.

      بند۳ :
      پاپر ، لاکاتوش ، و پوزیتیویسم را که ترجمه های دست هشتم خوانده اید را خود غرب رد کرده نه فلاسفه مسلمان شما ۱۲۰ سال عقب هستید!!
      اگر ناآگاهی دلیل غلط بودن نگاه کسی است شما که ناآگاه تر آز دکتر وحید و دکتر نصر استاد دانشگاه جورج واشینگتن و دکتر سعید زیبا کلام درس خوانده دانشگاه بردفورد و لیدز و دیگر فلاسفه شناخته شده در دنیا هستید.
      ادعاهای اینترنتی ارزش عامیانه هم ندارد چه برسد به ارزش فلسفی.

    2. به نظر من این روش پرسیدن جنابعالی صحیح نیست.

      اینکه تعریف اسلام از علم چیست؟

      چرا؟

      ۱/ در روشِ پرسش فلسفی می بایستی ابتدا (سوژه )و( ابژه) مشخص گردد.

      یعنی طرفین گفت و گو ابتدا مواضع خودشان را در مورد” سوژه” و” ابژه” بیان کنند.

      آیا به نظر شما “اسلام “و” علم” هر دو سوژه هستند یا هر دو ابژه؟

      یا یکی سوژه است و دیگری ابژه؟

      درضمن

      دین فقط شامل اسلام نمی شود!

      تمام ادیان توحیدی جزء دین محسوب می شوند.

      ۲/ آیا ادیان فقط برای کشف علوم آمده اند؟

      کارکرد اصلی دین چیست؟

      ۳/آیا علم می تواند پاسخگوی تمامی نیازها و پرسشهای انسانها باشد؟

      ۴/آیا بین علم و دین تعارضی وجود دارد؟

      ۵/اگر علم و دین هر دو ابژه هستند,, چگونه می توانند برای انسان (سوژه)
      کاربرد عقلانی داشته باشند؟

  20. یک توضیح خدمت دوستان متدین :

    ۱- بنده به هیچ وجه ” متنفر ” از دین نیستم . اساسا دین “شخص” نیست که بتوان به آن تنفر ورزید . مثلا اگر شما از داعش و القاعده و بوکوحرام متنفر باشید ، این تنفر ربطی به ” دین بماهودین ” ندارد .

    ۲- یکسان نبودن باورها ، چیزی کاملا طبیعی است . خود ادیان دهها نوع دارند ، و در خود یک دین صدها مذهب و فرقه وجود دارد ، و در خود یک مذهب ( مثلا تسنن یا تشیع ) صدها قرائت وجود دارد . حال پرسیدنی است که آیا اگر شخصی باوری متفاوت با ما داشت ، دچار معصیتی نابخشودنی شده است ؟ معلوم است که نه. پرسشگری امری مقدس و مستحسن است . چرا ؟ زیرا پرسشگری نشان از روحی جستجوگر و اندیشه ای پویا ( و نه مقلد ) دارد .

    ۳- باید از طرح هر پرسشی استقبال کرد . تاکید میکنم هر پرسشی . چرا ؟ به دو دلیل : اولا برتری ( یا صحت ) هیچ امری در خلاء و انفراد حاصل نمیشود . شما نمیتوانی بگویی من بهترین دونده جهان هستم ، ولی پای در هیچ مسابقه و ازمونی نگذاری . بنابراین هر گونه سانسور و ایجاد محدودیت برای اندیشه های متفاوت علامتی بارز برای ضعف و نقصان است . و دلیل دوم آنکه بستن دهانها ، مانع طرح پرسشها نیست . پرسشها حتا اگر اجازه ظهور نیابند ، در اذهان پدید میایند . بنابراین اندیشه قوی و معتمد به نفس ، باید از طرح پرسش استقبال کند .
    لب کلام : مخالفت با آزادی ، یعنی ترس . بستن دهان دیگران ، یعنی تهی بودن مغز

    1. ۱/ پس به نظر شما مبنی بر اینکه دین” شخص” نیست ,

      در نتیجه دین (سوژه) نیست ,, پس بایستی (ابژه) باشد؟

      مثلا اگر شما از داعش و القاعده و بوکوحرام(سوژه) متنفر باشید ، این تنفر ربطی به ” دین بماهودین=ابژه بما هو ابژه ” ندارد .

      پرسش:

      چگونه می توان از( سوژه= داعش و امثالهم ) متنفر بود ,

      در حالیکه این( ابژه=دین) است که سوژه را به نوعی تعریف می کند ,, به عبارت دیگر در اینجا ابژه علتِ سوبژکتیویسمِ سوژه شده است؟!

      ۲/پرسشگری امری مقدس نیست؟

      امرِ مقدس پرسش نمی کند ,,زیرا تقدس او را فراتر از مقامِ پرسش قرار می دهد.

      این پرسشگر است که در جستجو و طلبِ حقیقتِ (امرِ مقدس) پرسش می کند تا بتواند گوشه ایی از امر مقدس را با پرسشگری بشناسد.

      پرسشگری نشان از روحی جستجوگر و اندیشه ای پویا ( و نه مقلد ) دارد .

      پرسش:

      شخصی که به( امر مقدس ) باور ندارد , چگونه (روحِ جستجوگر) را اثبات می کند که پس از اثبات آن بگوید (پویاست ) یا (ایستاست)؟!

      1. شما خانم عزیز فلسفه نمیدانید و با اصطلاح‌ها و مفاهیم فلسفی اشنا نیستید. این سوزه وابزه را رها کنید. سوزه فاعل شناسا است وابزه متعلق شناسایی است در واقع سوزه انسان است وابزه جهان مادی است. چه ربطی دارد که شما داعش والقاعده وبوکوحرام را سوزه میدانید؟
        شما سوزه وابزه را رها کنید حرف خودتان را بزنید.

        1. سوژه و ابژه از مهم ترین (مفاهیم فلسفی ) در فلسفه مدرن است که در فلسفه اسلامی نیز از( دال و مدلول ) استفاده می شود.

          بعد از دکارت و جدایی” سوژه” از” ابژه” در برخی فیلسوفان نظیر لایپنیتس و اسپینوزا (اصالت با سوژه ) و در نزد برخی دیگر نظیر جان لاک و هیوم (اصالت با ابژه) شد.

          قدرت تفکری که( دکارت )
          “درون” خود می‌دید مبنای اساسی برای “بودن” او و جهان پیرامونش بود و جمله معروف “می‌اندیشم، پس هستم” مبتنی بر همین دیدگاه شکل گرفته است. 

          اکثرا فیلسوفان مدرن به جدایی سوژه و ابژه پرداختند و برخی از آنان تلاش می کردند دوباره پیوندی بین( سوژه و ابژه) برقرار سازند.

          پرسش:

          آیا (سوژه ) خود قلمرو شناخت خود را تعیین می کند , یا (ابژه) قلمرو سوژه را مشخص می کند؟

          جایگاه معنا و مسائلی نظیر دین از نظر فیلسوفان جهان بر چگونگی رابطه بین (سوژه و ابژه) تعریف می شود..

          1. اینها که نوشتید چه ربطی دارد که شما داعش والقاعده و بوکوحرام را سوزه بدانید ؟!
            شما اگر به قول خودتان براساس سوزه – ابزه بخواهید انهارا بررسی کنید انها ابزه واقع میشوند نه سوزه دین ابزه واقع میشود نه سوزه

          2. ببینید من بر اساس پیش فرض های جناب منوچهر به این نتیجه رسیدم و نه با فرض های خودم !

            ایشان می گویند: دین (ابژه ) است و القاعده( سوژه) است.

            شما می گویید:دین( ابژه) است و القاعده نیز( ابژه)..

            به نظرم ابتدا بایستی مشخص شود که :

            آیا (سوژه ) خود قلمرو شناخت خود را تعیین می کند , یا (ابژه) قلمرو سوژه را مشخص می کند؟

            ما می توانیم ۴ حالت را در نظر بگیریم.

            ۱/انسانِ سوژه , دین سوژه
            ۲/انسانِ سوژه,دین ابژه
            ۳/انسانِ ابژه, دین سوژه
            ۴/انسانِ ابژه , دین ابژه

            برای مشخص شدن این چهار حالت:
            باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا

            دین یک امر (درونی ) است یا امر (بیرونی).

            به نظر من دین یک( امر درونی) است و (نه امر بیرونی) .

            دین خودش (سوژه ایی درونی ) است در درون( سوژه),, یعنی حالت شماره “۱”,, هردو سوژه از درون و نه بیرون.

            من دین را (ابژه بیرونی) نمی دانم بلکه دین( سوژه ایی است درونی).

            حال پرسش این است که چه رابطه ایی بایستی بین سوژه درونی و خودِ سوژه برقرار شود تا (حقیقتِ سوژه گی) خودش را معنا بخشد.

            همه ما می دانیم که ادیان توحیدی توسط پیامبران اللهی معرفی شده اند,, در نتیجه پیامبران , اولین پیام آور ادیان بوده اند.

            پیامبران از طریق وحی درونی (ابژه درونی) پیام خودشان را (سوژه خودشان) را به مردم ( سوژه ها) اعلام می کردند.

            مثلاً: حضرت محمد(ص) ابتدا پیام خودش را به حضرت علی (ع) ابلاغ فرمودند.

            هر دو نفر سوژه هستند که سوژه درونِ پیامبر را دریافت کردند.

            پرسش:افراد دیگری هم مانند عمر , ابوبکر و سایر صحابه نیز پیامها را دریافت کردند.
            که در اینجا پس از مرگ پیامبر مسئله شیعه و سنی پدید آمد.

            البته شیعه و سنی در کلیات دین با یکدیگر اختلاف فاحشی ندارند , بلکه اختلاف در جزئیات است.

            به نظر من اختلافاتی که در همه ادیان بین پیروان آن ادیان پدید می آید بر سر (تفسیرِ ابژه گی) دین است و نه(تفسیر سوژه گی).

            حال در مورد اشخاصی نظیر گروه های القاعده و بوکوحرام و غیره

            .پرسش:

            چرا این افراد ( سوژه ها) , دین ( سوژه درونی) را به نوعی به( ابژه بیرونی) بدل کردند و به اسم مذهب اسلام به جهانیان معرفی می کنند؟

            صرف نظر از مسائل سیاسی و اینکه می دانیم این گروههای داعش در دنیا توسط چه کسانی به جهان تزریق شدند
            به نظرم مشکل اصلی در این گروه های تندرو و متعصب این است همه این گروه ها دین را یک( ابژه بیرون) از خودشان می بینند و بر اساس آن دین را تفسیر می کنند.

            یعنی حالت شماره” ۴″

            القاعده و بوکو حرام (ابژه بیرونی) و دین در نظر آنها (ابژه بیرونی ) است.
            هر دو( ابژه از بیرون)..
            همانگونه شما هم نتیجه گرفتید که دین ابژه است و القاعده نیز ابژه.

            هنگامیکه که انسان مفاهیمی نظیر خدا , دین , اخلاق را به جای آنکه( سوژه درون) بداند ,, آنرا به (ابژه بیرون) از خودش تقلیل داده و تفسیر کند .

            در اینجاست که انسانها با تفاسیر بی شمار از این مفاهیم (خدا,دین,معنا,اخلاق) مواجه می شوند.

            در واقع “حقیقت که یکسویه” است تبدیل می شود به” حقیقت چند سویه” و چند جهت.

            به قول حافظ:

            جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
            چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.

    2. اشکال ۲:
      منوچهر بحث ها را از وسط بحث بدون بیان سئوال مشخص و در لوای اشکال مطرح می کند و هیچ گاه نمی گوید خودش چه اعتقادی دارد.
      این فریب مخاطب است.
      آقای منوچهر اگر کفر و الحاد بحدی تنفر انگیز است که روی بیانش را ندارید بحث را از وسط آغاز نکنید.

      1. ۱- سوال من کاملا روشن بود . پرسیدم کسی که پوپر و پوزیتویسم و کوهن و لاکاتوش و غیره را رد میکند و ادعای معجزات علمی – در قرآن ) دارد ، تعریفش از ” علم ” چیست ؟ ( به بیان دیگر ایا چیزی بنام فلسفه علم قرآنی وجود دارد یا نه ؟ ) .

        ۲- مثلا مدعیان طب اسلامی ، علم پزشکی فعلی را قبول ندارند . ولی لااقل یک پله از تو بالاتر هستند . چرا ؟ زیرا انها یک الترناتیو ارائه میدهند . طب اسلامی در برابر طب متعارف . حال تو هم بگو فلسفه علم پوپر مردود است و فلسفه علم قرانی آلترناتیو آن است . حالا اصلا نیازی نیست دلیل ارائه کنی (مثلا علیه پوپر ) . فقط بگو فلسفه علم قرآنی وجود دارد یا نه ؟

        تکرار سوال : اینکه قرآن معجزه علمی دارد ، مطابق با کدام تفسیر از علم ؟
        لب کلام : به عمل کار برآید ، به سخنرانی و از زیر سوال دررفتن نیست ( و نیز به یک خط در میان انگیسی نوشتن ) .

        1. ۱/خیر,,
          چیزی به نام فلسفه علم قرآنی وجود ندارد.

          مگر قرار است کتاب قرآن , کتاب علمی و فلسفی باشد؟

          قرآن کتاب و روشی است برای هدایت انسانها به سمت خداوند(عروه الوثقی)…

          ۲/اصلا چیزی به نام طب اسلامی نداریم.

          طبی که برخی از فقها مطرح می کنند همان طب سنتی و یا طب سینوی است,, بر مبنای اخلاط و امتزاج چهارگانه..

          که پزشکانِ طب مدرن,, طب سنتی را به نوعی رد می کنند..
           

        2. لب کلام: مگر جناب علم قرار است معجزه کند , که قرآن کریم معجزه علمی داشته باشد؟!

          آنچه که قرآن کریم ادعا می کند ,, معجزه ( کلامی) است و نه ( علمی) …

        3. پاسخ ۱:
          این سئوال شما را ۱۰۰ سال پیش هیچ کس نمی پرسید. سئوالتون اشکال دارد چون کسی که indefinite indexical آست و مبهم . شما با ارجاع ، تاریخ و ادرس باید سخن بگویید > جالب است که Taxi-talkرا به صدانت کشانده اید! کسی که معنی ندارد و هنوز این راهم نمی دانید. شما ادعا می کنید و برای ادعای کاذب در ذهنتان status قطعیت دارید. جالب است.
          دوم ، به شما اشکال personificationشخصی پنداری در صفحات دیگر و باتلتر از این تذکر داده شد بجای پذیرش شروع به تکرار اشکال خود در مقام گوینده کردید ! این هم بخاطر سطح تحصیلات شماست.
          ۲:
          شما پیش تر از اثبات پذیری و خصوصیاتی شبیه این درباب علم(که اخیرا توجهتان به آن جلب شده) گفتید . اشکال شما (عدم امکان اثبات)بیان شد و جالب است که باز بجای پذیرش دوباره بدون این که بپذرید همین اشکال خود را از دین جعلی ساخت خودتان گرفتید!
          ۳: موضع فردی توهمی و خیالی شما در مورد فلسفه علم چیست؟ هم از اون سئوالهای تاریخی است که در تاکسی پرسیده می شود! موضع توهم من در مورد علم چیست!!!!!!!آقای منوچهر این همون personification آست که هنوز هم با وجود این که تلاش کردید به غفلت بزنید هنوز هم معنی اش را درک نکرده اید. عزیز من ملحد ظاهرا اهل گفتگو ! فلسفه علم یک دنیاست موضع فرد حخیالی شما در مورد فلسفه علم چیست؟
          ۳:
          سئوال موضع فلان کس!!! نسبت به فلسفه علم را به پاپر، لاکاتوش، و … تغییر دادید! بجای انکار اشکال را اول درک بفرمایید.
          ۴:
          ” تو ” توهین افراد عصبی و اینترنت کاران توی کشور شماست و مدهوش رسانه و فیلم و هنرپیشه ها هستند. هنوز از تعصب فرنگستون و رویای sweet 60’s پدر بزرگ های کشورتون بیرون نیامدید. هر کس اشکالهای سطح آشنایی با اینترنت شما و مترجمین بیسواد دانشگاهی پر اغلط شما را ذکر کرد را در ذهن تقسیم شده به آخوند و طرفدار آمریکای خودتان قرار ندهید.
          آخر:
          سئوال شما هم دوباره خارج از موضوع صفحه و جدل است. حاشیه رفتن از جهل و بیسوادی است. سئوالات خود را از seminaryکشور خودتون باید بپرسید نه در صفحه فلسفه! شما از صدا نت رسانه در مورد تفسیر کتاب می پرسید؟ خودتون خنده اتون نمی گیره؟این مثل این می مونه که از شما در مورد فلسفه سئوال شود!مثل ادعای بادی بیلدینگ در ر سرای سرای سالمندان کردن!! شما اگر توهمی دارید بروید حوزه علیمه قم سئوال بپرسید. توی صدانت از دانشجو و مخاطب عام سئوال تفسیر قرآن می پرسید؟

        4. آقای منوچهر
          اشکال:
          /۱ سئوال مشخص ندارید.
          /۲ موضع تان مبهم است هر روز با اشکالهایی که از شما گرفته می شود به یک جهت جدید می چرخید.
          /۳ یک روز علم را اثباتی و بر پایه محکم توصیف می کنید، وقتی به شما گفته می شود اثباتی وجود ندارد بلافاصله به روی خودتان نمی آورید و بجای پذیرش اشتباه و اشکال خود را به متدینین!! می گیرید!
          /۴ شما بعنوان یک عالم برجسته به چی اعتقاد دارید؟ وقتی موضعی ندارید راجع به چی سخن می گویید؟
          /۵ سخن را از وسط می زنید.
          /۶ اول موضع و نگاه تان باید اعلام شود.
          /۷ به حاشیه می روید و از موضوع صفحه خارج می شوید. از موضوع خارج شدن مغالطه است: بی ربطی.
          ۸/ وقتی بی ربطی و مغالطه اتان ذکر شد برمی گردید به اوب بی ربطی خودتان و اینقدر تکرار می کنید که مخاطبین دیگر خسته شوند و یا دعا می کنید متوجه نباشند که اصلا موضوع این نبوده . اگر شما ادعایی دارید با متخصص اش در انستیتوت مربوط به این تخصص رجوع کنید نه محل گفتگوی مخالفین مثلا کتب حوزوی!!!
          ۹/ ظاهرا یکی از این مراکز حوزوی و یا فرد طلبه ای برخورد نامناسبی با شما داشته اند و شما ناراحتی خود را با تخریب باورهای درست یا غلط آنها در سایت های جذاب برای خودتان می گیرید!
          ۱۰/ اسم کار شما پرخاش، تعصب است . در سایت های مخالف و یا غیر تخصصی بحثی که باید در فضای متخصصین آن موضوع یعنی حوزه های علمیه کشور خودتان ادعا کردن لاف در غربت زدن است و ارزشی ندارد.

    3. مخاطب این سخنان خود شما هستید. به جای پذیرش اشکال خود ، نقدی که به شما شده را بعنوان سخنرانی تکرار می کنید!!!
      Taxi-driver ‘s logic
      گرچه که بند ۱ را هم برای یادآوری taxi-talk , دعواهای خیابانی که ماهیت سخنان شماست باز با محتوای کاملا غلط نوشته اید تا عدم توانایی نگارش حتی یک کامنت معنا دار برای هزارمین بار یادآوری کنید.

  21. نکته دیگر در باب علم و دین است که ما نمی توانیم واقعیت های علمی و حتی مشاهدات خود را به صرف این که با دین و جهان بینی آن تعارض داشته کنار بگذاریم .نمونه آن نظریه تکامل و یا فرگشت است که علی رغم انتقادات و برخی کاستی ها یکی از محکم ترین نظریات علمی با شواهد و مدارک فراوان در تایید آن است که اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان علوم تجربی حتی خداباوران آن را قبول دارند .اما جریانات دینی و شخصیت های جهان اسلام همان طور که در سایت های دینی هم مشاهده می کنید مصرانه آن را رد کرده و حتی در اقدامی مضحک از آن به عنوان فرضیه یاد می کنند در حالی که در عالم علم علی رغم انتقادات برخی حکم نظریه را دارد و اگر کسی آن را قبول ندارد نمی تواند آن را فرضیه بداند .اما دلیل این همه مخالف چیست ؟ پاسخ این است که نظریه فرگشت یکی از نظریاتی است که بزرگترین ضربه را به دین و جهان بینی ادیان ابراهیمی مثل اسلام در مورد خلقت زده است . مشکل اصلی این نظریه نه بودن به عنوان یک برگ برنده برای انکار خالق و خدا آن طور که امثال پروفسور داوکینز پرچمدار آن بودند و نه تعارض با نص کتب مقدس از جمله قرآن مبنی بر خلقت بی واسطه و مستقیم انسان از خاک و نداشتن جد مشترک برای اوست .چرا که در مورد اول بخش قابل توچهی از دانشمندان خداباور طرفدار تکامل وبنابراین خلقت توسط فرگشت الهی هستند و در مورد انسان هم می توان با توجه به نص و همین طور جایگاه ویژه او در بین موجودات وی را از تکامل استثنا کرد . اما مشکل تکامل که من هم به آن البته به غیر از انسان کنونی معتقدم فراتر از این هاست . نظریه تکامل مبتنی بر انتخاب طبیعی و تا حدودی شانس و تصادف در پیدایش و گوناگونی م موجودات است . بنابراین می توان یک تکامل گرای خداباور بود اما نمی توان خلقت موجودات زنده از طریق تکامل را هدفمند و مبتنی بر طرح از پیش تعیین شده و اراده مستقیم خدا دانست . بر این مبنا خدا اراده کرده از طریق تکامل موجودات زنده را آفریده اما این طور نبوده که هدف مشخصی در پیدایش موجودات و گونه های خاص داشته باشد و اینها در طبیعت به تدریج از طریق فرگشت و مکانسیم های آن مثل انتخاب طبیعی به وجود آمدند .بر این مبنا اگر خدا و یا اراده او نبود این موجودات اصلا پدیدار نشده اما در به وجود آمدن آنها خدا دخالت و اراده مستقیم نداشته بلکه این اراده دخالت غیر مستقیم و همین طور غیر هدف مند و غیر مشخص بوده است . وجود اندام های زائد در بدن موجوات نیز شاهدی بر نبودن طرح و هدف از پیش تعیین شده در خلقت موجودات است .بر این مبنا اگر کسی تکامل را بپذیرد باید در جهان بینیدینی خود در مورد خلقت یک تجدید نظر اساسی کند . چنان که من به عنوان یک دیندار کرده ام و قائل به غیر هدف مند بودن و ربوبیت نسبی خدا و اراده غیر مستقیم وی نه هدف مند بودن خلقت جانداران و ربوبیت مطلق خدا هستم . در حالی که در جهان بینی دینی سنتی ربوبیت خدا مطلق است و خدا در همه امور جهان پیوسته مداخله کرده وحتی برگ درخت به اراده او به زمین می افتد . من را قبول ندارم چرا که گذشته از تکامل واقعیات دیگر مثل وجود شرور فراوان حتی طبیعی چنین چیزی را رد می کند . ضمن آن که خدا بیکار نیست و همین طور موجب وهن اوست که در جزئی ترین مسائل دخالت کند .البته این به معنای رویکرد دئیستی هم نیست .چون دئیست ها اصلا به ربوبیت ودخالت خدا به جهان معتقد نبوده و معتقدند پس از خلقت دیگر خدا هیچ دخالتی در جهان نمی کند در حالی من به ربوبیت نسبی خدا و در نتیجه دخالت او در مواردی در جهان معتقدم و رویکرد میانه ای بین دئیست ها و دینداران قائل به ربوبیت مطلق خدا دارم .
    نتیجه گیری این است که تعصبات چه دینی چه علمی نباید سبب شود که ما به انکار واقعیات و حقایق و یا تفسیر آن بر مبنای وباورهای ما شود . اگر باور دینی ما ولو راجع به خدا با یک واقعیت علم و حقیقت در تضاد است مشکل باور ماست که باید اصلاح شود نه علم و یا دیگر شخص دانشمند

    1. موضوع صفحه صدانت:

      “معرفی کتاب دکتر تقی کیمیایی اسدی”

      موضوع کامنت:

      مخالفت دینداران با نظریه تکامل!

      اگر در چارچوب موضوع سخن نفرمایید بی ربطی در هر جای سخن شما می تواند رسوخ پیدا کند.
      وقتی حتی قائل به این نیستیم که مربوط به موضوع سخن بگوییم دیگر صدق موضع ما برایمان چه اهمیتی خواهد داشت؟ براحتی مغالطه می کنیم.
      مرجع مواضع دین باوران سایت این یا آن ملا نیست . آثار مکتوب زسیت شناسی هوادار باور به تفسیر سازگار با خلقت (مثلا دکتر میانداری) است. موضع بسیاری موافق تکامل مانند آقای مطهری در کشور شما و بسیاری مخالف تکامل است درست مانند غرب که شما بهتر است بیشتر با نظرات مختلف مطرح شده
      در آن آشنا شوید چون مشخص است که کلی گوییمی کنید و باورهای غیر دقیقی دارید که در آن غلط هم دیده می شود. خوب است از روزنامه های چپ ضد right-wing partiesکووت در مورد موضع خدا نیاوردید. ژورنالیستی ننویسید. اسیر فضای مد و خود نمایی و این و آن ستیزی نشوید.

  22. اقای مدیر صدانت چرا کامنت مرا منتشر نکردید ؟ در نوشته ی من توهینی نبود ایا این صحیح است که کاربرانی که کامنهتای پر از اشتباه مینویسند وشما انها را منتشر میکنید ؟ ولی پاسخ به انها را نمایش نمیدهید اگر اینطور باشد شما به مخاطبانتان ادرس غلط میدهید وبجای تولید علم تولید هجویات وچرت وپرت میکنید از صدانت انتظار بیشتری است تحت تاثیر یکی دوکاربر معلوم الحال قرار نگیرید ازاد اندیشی تاوان دارد

    1. سلام و درود
      چند روز صبر کنید، شاید برای مدتی مدیر سایت یا ادمین‌های مربوط به بررسی کامنت امکان دسترسی به اینترنت را نداشته باشند!

  23. ضعف صدانت در ارائه نقد، و تنزل سطح دیپلماسی با انتشار کامنت های مجادله ای برای حفظ اعتبار جزم فلسفی مورد حمایت برای خود شما بایست نیاز به گوش فرا دادن به سخنان فلسفی و رها کردن موضع غیر قابل دفاع شما برایتان کاملا روشن کرده باشد.
    تخریب اندیشه سبب انحطاط خواهد شد.

  24. ابتدا من برای صدانت متاسفم که بارها وبارها جای پاسخ دادن به کامنتها را از بین میبرد وبرای پاسخ دادن به کامنت مورد نظر باید جای دیگری ورود کرد که این خودش سبب پرت شدن خواننده احتمالی کامنتها خواهد شد
    خانم محترم شما متاسفانه متوجه نشدید که سوزه فقط وفقط انسان است ولاغیر بنابراین ان چهار حالتی را که از خوتان دراوردید بی بنیان وغلط است
    من هیچ جا ندیدم که جناب منوچهر بگوید القاعده سوزه است اصولا این شما بودید که سوزه ابزه را طرح کردید وربطی به جناب منوچهر ندارد
    شما میگویید دین درونی است پس سوزه است واگر جنگها واختلاف نظرها روی داده بخاطر ابزه دانستن دین است خوب اگر دین سوزه است پس چرا خدا به اعتقاد شما پیامبر فرستاد ؟ پس چرا خدا به اعتقاد شما قران را نازل کرد ؟ کتاب فرستاد ؟ پس چرا خدا احکام دینی دارد ؟ اینها همه وهمه باید ابزه باشد هیچ راه دیگری ندارد از خودتان داستان سازی کنید نتیجه ای نخواهید گرفت دین باید ابزه باشد تا به شناخت دراید وهیچ راه دیگری ندارد
    به هیچ عنوان نمیتوان دین را سوزه دانست سوزه انسان بکر است که میخواهد جهان پیرامون خود را بشناسد وجهان انطور که به او پدیدار میشود به شناخت او درمیاید دین واحکام دینی وجهان بینی دینی به انسان بکر عرضه میشود تا به شناخت او دراید بیش از این هرچه گفته شود محلی از اعراب ندارد وحرفهای زاید وبی بنیان است وفقط مسبب به اشتباه انداختن خوانندگان احتمالی خواهد شد

    1. ۱/شما و جناب منوچهر به محض سخن گفتن از دین , شروع می کنید به حمله کردن به دینِ اسلام؟
      آقای محترم
      دین فقط و فقط اسلام نیست!

      ۲/در مورد اینکه دین آیا (سوژه )است و یا( ابژه)؟
      این نظر شماست که دین” ابژه ” است و نظر من بر “سوژه بودن” دین دلالت دارد.

      شما یا نظر من را می پذیرید یا نمی پذیرید,, دعوا که نداریم.

      شما ابتدای بحث خودتان می گویید :

      دین( ابژه ), القاعده( ابژه )است ,,
      بلافاصله موضعِ خودتان را تغییر می دهید و می گویید : دین( ابژه) و القاعده (سوژه )است.

      ۳/پرسش شما مبنی بر اینکه اگر دین سوژه است پس چرا خدا به اعتقاد شما پیامبر فرستاد ؟ پس چرا خدا به اعتقاد شما قران را نازل کرد ؟ کتاب فرستاد ؟ پس چرا خدا احکام دینی دارد ؟

      پاسخ:

      دقت بفرمایید من گفتم دین “سوژه درونی” است و نه بیرونی!

      همه احکام دین اعم از کتاب , قوانین و غیره به صورت سوژه و یا فاعل شناسا به صورت ( درونی) در درونِ شخص پیامبر نازل گردید.

      ۴/پرسش شما مبنی بر اینکه:

      نمیتوان دین را سوژه دانست سوژه انسان بکر است که میخواهد جهان پیرامون خود را بشناسد وجهان انطور که به او پدیدار میشود به شناخت او درمیاید دین واحکام دینی وجهان بینی دینی به انسان بکر عرضه میشود تا به شناخت او دراید.

      پاسخ:اگر اینگونه است که شما می فرمایید.

      پرسش: انسان چگونه می تواند علیرغم شناختِ جهان پیرامون خودش به شناختِ درون خودش برسد؟

      اگر جهان پیرامونش( ابژه) است ,,آیا درونِ وجودش( ابژه) است یا ( سوژه) ؟

      اگر ابژه است چگونه به جهانِ درونش دسترسی پیدا کند؟

      و اگر سوژه است چگونه می تواند به جهانِ درونش برسد؟

      ودر پایان:
      پرسش:
      برای رسیدنِ انسان به حقیقتِ درونش,, اصالت با( سوژه) است یا اصالت با (ابژه)؟

    2. من برای شما یک مثال ملموس می زنم که تفاوت” سوژه درون و بیرون” مشخص شود.

      فرض کنید شما یک نقاش هستید و می خواهید یک موضوع و یا سوژه ایی را برای کشیدن نقاشی انتخاب کنید.

      شما یک( درخت = سوژه بیرونی )را از بین محیط بیرون از ( پیرامون خودتان = ابژه بیرونی) انتخاب می کنید و سپس شروع می کنید به کشیدن آن( درخت=سوژه بیرونی) در روی (بوم نقاشی=ابژه بیرونی)

      ابتدا شما (تصویرِ درخت = سوژه )را در ذهن خودتان (تصویر سازی = تبدیل سوژه به سوژه ایی درونی ) ,, می کنید.

      و در نتیجه آن( درخت بیرونی=سوژه بیرونی) به (درختِ در ذهن شما = سوژه درونی) مبدل شده است.

      شما دوباره (درختِ در ذهن خودتان را = سوژه درونی ) را روی (بوم نقاشی= ابژه بیرونی ) به “ابژه بیرونی” مبدل کرده اید.

      حال ممکن است شما بگویید آن درخت برای شما از ابتدا ابژه بوده است و نه سوژه.

      پرسش: شما چگونه می توانید آن( ابژه بیرون از خودتان را = درختِ در ذهن خودتان ) را سوژه ایی برای نقاشی روی بومِ نقاشی قرار دهید؟

      شما مجبور هستید “ابژه بیرون” از خودتان را به “سوژه درونِ خودتان” مبدل کنید و سپس آن” سوژه درون” را به “ابژه بیرون ” تقلیل دهید. درغیر این صورت کشیدن نقاشی آن درخت, روی بوم نقاشی امکان پذیر نخواهد بود.

      1. خانم عزیز شما تلقی اشتباهی از سوزه دارید شما گمان میکنید سوزه موضوع است که قرار است مثلا نقاشی شود یا راجع به ان صحبت شود ویا فیلمی ساخته شود تعریف شما از سوزه اشتباه است
        در فلسفه سوزه فاعل شناسا است وفقط انسان سوزه است شما در کامنتهای پیشینتان خدا وخیر محض را هم سوزه دانسته بودید درحالیکه اشتباه است
        سوزه فاعل شنا سا است وفاعل شناسا فقط انسان است سوزه درونی وبیرونی ندارد
        سوزه انسانیست که جهان پیرامون خود که همان ابزه باشد را میخواهد که شناسایی نماید
        درخت یا هرچیز دیگر درطبیعت ابزه است دین هم ابزه است
        شما درخت را درطبیعت میبینید رنگش را نوع برگش وتنه اش و شاخه اش را میبینید وبه شناختی ازان میرسید وتصویری ازان درذهن شما تشکیل میشود وانرا نقاشی میکنید
        من هیچ کجا نگفتم القاعده سوزه است شما اشتباه میکنید کامنتها را درست بخوانید سوزه فقط وفقط انسان است اشتباه شما بدلیل تعریف غلط شما از سوزه است ان سوزه که در صنعت فیلمسازی ویا در گفتگوی عامیانه از ان صحبت به میان میاید که به معنی موضوع است با سوزه در فلسفه متفاوت است واینکه میگویید سوزه چگونه به شناخت خود میرسد سوزه که انسان است از خود یک اگاهی سطحی دارد وبرای اینکه به این اگاهی عمق بدهد با بررسی جهان پیرامون خود ودیگری وکسب علم ومعرفت که همه ی اینها ابزه هستند به این اگاهی عمق میدهد

        1. تلقی من از معنای سوژه اشتباه نیست
          ,,
          بلکه من بایستی( سوژه موضوعی) و (سوژه فلسفی) را در کامنتهای خودم ذکر می کردم.

          البته در مورد مفهوم ابژه به “عینیت گرایی” و سوژه “ذهنیت گرایی”هم در فلسفه معنا شده است.

          مثالی هم که زدم در مورد کشیدن درخت, منظور من همان” سوژه موضوعی” است.

          در مورد مفاهیمی مانند( دین, خدا, معنا و اخلاق) ,, منظور من همان” سوژه موضوعی” است ..

        2. البته در مقابل سوژه فلسفی(فاعل شناسا) ,ابژه فلسفی(متعلق شناسایی) است.
          و در مقابل (سوژه موضوعی) , (ایده موضوعی) هم قرار می گیرد..

          1. وقتیکه شما درباره خدا گفتگو میکنید یعنی درحال گفتگوی فلسفی هستید ودراین حال اگر از سوزه سخن بگویید یعنی از فاعل شناسا سخن میگویید اینجا دیگر نمیتوانید بگویید سوزه موضوعی ما چنین چیزی در فلسفه نداریم
            سوزه درنظر مردم عامی موضوع معنی میدهد نه در مباحث فلسفی و اثبات خدا و وحدت وجود و…

  25. با سلام به شما امیر
    بله کامنت من ربطی به موضوع نداشت و راستش خودم هم پشیمان شدم که چرا آن را گذاشتم . اما راستش را بخواهید چون در کامنت گذاری دوستان بحث تضاد علم و دین به میان آمد به عمد این کامنت را گذاشتم تا نشان دهم نباید تفکر سنتی و یا تئولوژیک به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی داشت که مبنا را در صحت و سقم سایر معارف فلسفی و علمی معرفت دینی می داند .به همین دلیل بحث تکامل را به میان کشیدم تا نشان دهم تعصب ودگم اندیشی ناشی از سنتی و تئولوژیک اندیشی دینداران به خصوص در جهان اسلام سبب شده است یکی از نسبتا قدرتمندترین نظریات علمی یعنی تکامل و فرگشت که فعلا به بهترین صورت و با شواهدی قابل توجه از فسیل ها و ژنتیک توانسته است پیدایش و گوناگونی موجودات جهان را توضیح می دهد به صرف این که با برخی از نظریات و جهان بینی دینی در تضاد است بیهوده در تلاش برای نفی و بی اعتبارکردن آن به هرشکل توسط دینداران متعصب است .

  26. فراموش نکنیم عملا در حال حاضر جزم موجود جزم دانشگاه و خرافه حال حاضر اذهان “علم” است که مواضع ابطال شده پوزیتیویسم غیر رسمی بدون ذکر نام و ساینتیسم در عمل در پس ذهن ها موجود است. در ۷۰ سال گذشته باور به ریداکشنیسم و اتخاذ مواضع پوزیتیویستی و رد سنن فکری دیگر ترمی پجاریتیو بوده است.

  27. پاسخ به خانم بیتا :
    – اولا به شما توصیه دوستانه میکنم که کم گوی و گزیده گوی . و دوما به جای بازی با لغات و مطول نویسی ، روشن و دقیق سخن بگویید . نوشته اید که بنده فقط به اسلام حمله میکنم . واژه ” حمله ” اولا بار عاطفی دارد و در یک بحث عقلی اساسا غلط است ، و دوما دقت کنید که بنده اگنوستیک هستم ( یعنی چی ؟ یعنی نه تنها هیچ دینی را قبول ندارم ، بلکه بود و نبود خدا هم برایم نامعلوم است ) ، و سوما آیا گناه است که کسی طلب برهان کند ؟ به کار بردن واژه حمله و امثال ذلک مضحک است .ضمنا علت پرداختن به اسلام را هم بارها گفته ام . حکومت ما و تئوری ولایت فقیه یک تئوری اسلامی است . الان سلامت فیزیکی و روانی و توانایی اقتصادی و عدم خاتمه جمله ” لحظات حساس کنونی ” و دائما اضطراب جنگ داشتن و نابودی محیط زیست و پسرفت در توسعه و افسردگی عمومی و بیکاری و مهاجرت گسترده و اعتیاد و فحشا و شیوع بی اخلاقی و حال و اینده و خلاصه همه چیز ما گره خورده به اسلام . حال بنده برای بار چندم مدعایم را تقریر میکنم و بجای دیالکتیک توحیدی و سوژه ابژه و مغلق گویی و مطول نویسی، پاسخ روشن خود را بنویسید .

    ۱- دلایلی که له الهی بودن قرآن آورده شده ملغمه ای است از سخنانی که تنها چیزی که در آن یافت نمیشود ، ذره ای منطق است . استدلال منطقی یعنی استدلالی که بر مبنای مقدماتی درست ( ماده ) ، و در چارچوب یک ساختار استنتاجی درست ( صورت ) نتیجه ای استخراج شود . چنین استدلالی ( قیاس برهانی ) له الهی بودن قرآن مطلقا وجود ندارد .
    شرط ابطال ادعای من : ارائه یک اسنتاج منطقی له الهی بودن قران . یعنی استخراج نتیجه از مقدمات ، با رعایت موازین منطق صوری .

    ۲- شاهد حی و حاضر اینکه دلیلی له الهی بودن قرآن وجود ندارد شما و امیر هستید . امیر به معجزات علمی متوسل میشود و شما میگویید چیزی بنام معجزه علمی وجود ندارد . سر این اختلاف کاملا روشن است . خود قرآن هیچ دلیلی له الهی بودن خود ذکر نکرده . تاکید میکنم مطلقا و مطلقا و مطلقا دلیلی ذکر نکرده .
    شرط ابطال ادعای من : ذکر آیه ای که در آن دلیل قرآن له الهی بودنش بیان شده باشد ( امیدوارم به آیات تحدی متوسل نشوید ، چون قبلا گفته ام که تحدی ای که فاقد ” شرط و معیار ” باشد ، مصداق باد هواست . مثال هم آوردم که من هم میتوانم تحدی میکنم و بگویم هیچکس ” مثل ” من نیست. احدالناسی قادر به ابطال تحدی من نیست ) .

    ۳- نه تنها شما و امیر ، و نه تنها حوزه علمیه ، بلکه حتا هیچ کشور اسلامی ای هنوز که هنوز است یک مانیفست ( بیانیه ، مرامنامه ) رسمی – شامل ادله له الهی بودن قرآن – منتشر نکرده است . هر کسی از ظن خود حرفی زند . یکی میگوید معجزه ادبی است ، یکی میگوید معجزه علمی است ، یکی میگوید معجزه ریاضی است ، و کذا و کذا .
    شرط ابطال ادعای من : ارائه یک متن رسمی متفق علیه از سوی حوزه های علمیه . ( حالا این اشکال را هم نادیده میگیریم که خود قرآن مطلقا هیچ دلیلی ارائه نداده ) . حاضرم شرط ببندم چنین امری هیچگاه رخ نخواهد داد ( نه تنها در بین تمام کشورهای اسلامی ، و حتا نه تنها در یک کشور اسلامی خاص ، و حتا نه تنها در بین همه حوزه های علمیه ، بلکه حتا در یک حوزه علمیه هم رخ نخواهد داد ) .

    – لطفا مختصر و مفید پاسخ دهید . ضمنا امیر و امثال امیر از برنده بودن رانتی خود ( در خشونت کلامی ) غره نباشند.اگر بنده یک هزارم خشونت کلامی امیر را داشته باشم ، صدانت قطعا مرا سانسور میکند ( انچنانکه بارها کرده ) . البته عدم پاسخگویی من تنها به دلیل سانسور نیست ، بلکه اساسا در اخلاق غیر دینی لاادریگرایانه خبیثانه من خشونت ( و از جمله خشونت کلامی ) جایی ندارد . مضاف به آنکه به قول برتراند راسل عصبانیت نشانه واضحی است بر فقدان دلیل و ضعف منطق .

    1. پاسخ به جناب منوچهر

      ۱/ به شما توصیه می کنم که تمام کامنتهای خودتان را با دقت مطالعه بفرمایید.

      کامنتهای جنابعالی (پُر از تناقض و مغالطه) است.

      جناب منوچهر

      در عالم عقل , تناقض در کلام موجود نیست .

      تناقض در کلام در ( عالم حواس) است و نه (عقل).

      ۲/ اما در مورد جمله من , حمله جنابعالی به دین اسلام .

      بیشتر کامنتهای شما در مورد دین اسلام است , هیچ گاه شما در مورد مسیحیت و یهودیت سخن نمی گویید.

      اگر نقدی به دین دارید ,, طبیعتاً بایستی این ادیان را نیز نقد کنید.

      شما بلافاصله دین را به سیاست وصل می کنید و صغرا و کبرا می بافید.

      اینکه متاسفانه در کشور ایران , دین خودش سیاسی شده است .

      من هم به این مورد نقد دارم.

      چرا که من به جدایی دین از سیاست باور دارم.

      در نظر من دین یک مقوله است و سیاست مقوله دیگری است.

      خلط دین وسیاست به هر دو قطعاً آسیبهای جبران ناپذیری می زند ,,

      یکی از آسیبها این است که دین به (ایدئولوژی) مبدل می شود .

      ۳/جنابعالی می فرمایید که شما یک لاادری هستید.

      این پرسش در ذهن من ایجاد شده است که چگونه شخصی که اصلا نمی داند که آیا خدایی وجود دارد یا خیر؟

      چگونه دین او را نقد می کند؟

      ابتدا به نظرم بایستی شخصِ لاادری وجود خدا را ادراک کند و سپس در مورد دین او پرسش کند!

      ۴/در مورد اینکه فرمودید: آیا گناه است که کسی طلب برهان کند؟

      پاسخ: قطعاً خیر.

      همه ما انسانها اعم از خداباور و خداناباور نمی توانیم که دریچه ذهن و اندیشه خودمان را ببندیم.

      انسانِ پرسشگر , یک انسان پویاست.

      ۵/در مورد قرآن کریم که فرمودید:

      بله من هم معتقد هستم که هر شخصی از ظنِ خودش ,( یارِ قرآن کریم ) است.

      آن برداشتی که من از قرآن کریم دارم, طبیعتاً با دیگری متفاوت است.

      این در مورد وجودِ خداوند نیز صدق می کند.

      مگر همه ما انسانها در مورد وجودِ خداوند یکسان می اندیشیم؟

      قطعاً:خیر

      1. [انم بیتا
        ایدئولوژی یک فحش است و بکار گیریش پذیرش این باور است که کسی که دین را ایدئولوژ می خواند سخنش صادق است و موضع مقابل غیر مبتنی بر علم.
        این نگاه پوزیتیویستی است و صد سال یش شکست مطلق خورده است. فرد اهل دقت بایست توجه داشته باشد که به این دام نیافتد.
        ضمنا دین اسلام قطعا سیاسی است . سیاست بخش ای اداره جامعه و بخشی مدریت روابط با دیگران است چگونه وقتی قرآن کریم دستور جهاد با کفار را می دهد می پذیرید که دین از سیاست جداست؟ اگر این گونه بود بزرگترین انقلابی تاریخ جهان حضرت امام حسین(ع) نعوذ بالله مسلمان نبود. سیاسی تر از حضرت (ع) چه کسی رو سراغ دارید. جنگ حضرت پیامبر(ص) با اشراف مکه سیاسی نبود ؟ پس چه بود؟ نکند از سیاست همان نگرش لیبرال های کشورتان منظورتان هست که تفکر نوکری برای غرب را توجیه دانشگاهی می کنند؟

        1. جناب امیر

          ۱/جنابعالی بر اساس چه منبعی می فرمایید که ایدئولوژی یک فحش است؟

          ۲/در نگاه پوزیتویستی( حقیقت) چند سویه می شود و این از بزرگترین اشکالات در نگاه پوزیتویسم که مطرح شده است ,, در صورتیکه “حقیقت یکسویه ” است و در پوزیتویسم “حقیقت چند سویه” .

          به همین دلیل مکتب پوزیتویستی عملاً درجهان شکست خورده است.

          ۳/دین می تواند جولانگاه اندیشه و تفکر بشری باشد و همین دین به نوعی دیگر اگر در دست افرادی نظیر ابن ملجم مرادی قرار گیرد به راحتی حکم قتل حضرت علی (ع) را خودسرانه صادر می کند.
          مگر در جنگ خوارج,, چه کسانی قرآن را به نام اسلام بر نیزه کردند ؟

          گروهی از صحابه پیامبر

          همان صحابه ایی که روزی زانو به زانوی پیامبر می نشستند.
          که حضرت علی (ع) در جنگ فرمودند: من , قرآنِ ناطق هستم.

          اینکه شما می فرمایید که دین اسلام قطعاً سیاسی است .

          بله از یک منظر سیاسی است ولی این را در نظر داشته باشید که سیاست نیز به نوعی دنیای تعاملات است.

          در دنیای تعاملات نیاز به تفکر ,, تدبر و آزاداندیشی است.

          در دنیای تعاملات انسانها نیاز دارند که فارغ از رنگ و نژاد و کشور با یکدیگر تعاملات سیاسی داشته باشند , در غیراین صورت به کشوری منزوی مبدل می شوند .

          منزوی شدن یک کشور همانا و به دنبال آن مشکلات اقتصادی , اجتماعی و فرهنگی نیز همان..

          1. سخن شما را میپذیرم اما خط آخر همان جایی است که صدا نت تبلیغش را میکند ، دانشگاهی توجیه اش میکند، علم جهت داری که فوکو در حد حد اقلی expose اش میکند در خدمت آن است. این ban این سانسور که در دانشگاه ها با توجیه سکولاریسم و ادبیات سیاسی که در بند خرافه لیبرالیسم و این معرفتی که گیر امثال کریپکی و ویلیامسون و برج هست را بشناسیم.
            دانشگاه و علم را بهتر مطالعه کنیم و academiaرا منزه ندانیم.

          2. expletive در لکسیکاگرفی به عبارت زننده تعریف می شود. اگر توان حاکم شبکه های اجتماعی در رواج افکار و lexis جهت دار loaded را نادیده بگیریم و فقط بخواهیم از نظر pragmatics به کاربرد این واژه نگاه کنیم میبینیم که به شکل pejorative استفاده میشود زیرا از نوع extensional language نیست و نمیتوان مصداق را با تکیه بر تجربه کارنپی مشخص نمود. بر اساس مقاله دو جزم کواین تمایز تحلیلی ترکیبی وجود ندارد و اگر مهملات کواین بپذیریم هم نمی توان با تکیه بر پوزیتیویسم منطقی با تکیه ب استقراء غیر تایید پذیری ، غیر تحقیق پذیری علی الاصول بودن گزاره حاوی ادعای دینی را بدست آورد. دوم، ایدئولوژیک خواندن یک سنت فکری به معنای غیر ساینتیستی بودن آن است. که این نیز با توجه به غیر علمی بودن خود موضع ساینتیزم ارزش علمی فلسفی ندارد. هر کدام از این مواضع مورد سئوال حضرتعالی بود با جزییات خدمتتان آرگیومنت و دیالکتیک را ارائه خواهم کرد.
            حال پس از ارائه این دو مورد ، بایت دید که در ادبیات پاپیولار (چون واقعا سطح بیان این جملات عمومی غیر علمی است) کی lexis pejorative ایدئولوژی بر مصداقی اطلاق میشود. اگر دقت بفرماید میبینید که دانشجویان ئارای تعصب پوزیتیویستی و یا فلاسفه پر سر و صدا که در دسکورس تحقیر و در موضع رد و بی ارزش خواندن سسن فکری رقیب سخن میگویند چنین برچسبی را بر برخی نگاه ها میزنند وبدون ارائه روبریک بدون دادن دیالکتیک استدلال(که fallacyاست در واقع) به نگاه های دیگر نامی اطلاق میکنند که بعلت برتری سیاسی و فن آ<ری بسیار زیاد دنیای مدرن بدون مطالعه و دقت در معانی فرض بر صدقش میشود. دانشجو و استاد در کشور شما به سبب حاکمیت اتوریته مبهم و نقد نشده مواضع رسمی فلسفی تولید شده بوسیله فلاسفه مشهور صدق و عقلنیت و یا موجه بودن این stance مواضع را با رعب و وحشتی و احترامی به چالش کشیده نشده صادق فرض میکنند بدون این که تلاش برای تدقیق ، مطالعه، آزمون و مورد تردید قرار دادن آن ها را بکنند.
            وقتی کسی به خود اجازه میدهد که مواضع دیگر ا ایدئولوژی بخواند implicitly بطور ضمنی موجه بودن یا و رشنال بودن و یا cogency موضع خود را بدون تلاش بعبارتی بدون ارائه رشنالیزیشن صادق و یا داده فرض کرده است. ایئولوژی خواندن perspectiveدیگران بمعنای علمی و یا معقول فلسفی فرض کردن موضع خود بدون ورود در استدلال و گفتگوست. این یعنی مغالطه پنهان و سوء استفاده از ضعف روانی فرد مقابل. شما تحقیری در مورد مواضع رقیب خود و غلوی و ارتقاء ای در مورد نگاه خود بکار میبرید و مخاطب در وضعی روانی و ضعف قرار گرفته و بی اختیار آن را تکرار میکند مواضع سیاسی و یا نگاه های دینی مورد حمله فلسفه رایج یا رسمی را ایئولوژی و یا غیر علمی و incogentمیخواند. اگر توضیحی مورد درخواست است ارائه خواهم نمود.

      2. شرط ابطال ادعای من : ارائه یک اسنتاج منطقی له الهی بودن قران . یعنی استخراج نتیجه از مقدمات ، با رعایت موازین منطق صوری .

  28. چرا به نظر بعضی ها دین بده یا منکر دین هستیم مگر دین چه چیز بدی و چه خاسته زشت و نامعقولی ازما داره مگه دین اخلاق نیست مگه قانون نیست . مگه انسانیت بدون اخلاق و قانون امکانپذیر

  29. کتاب های جناب کیمیایی اسدی از پربارترین کتبی هستند که افراد معمولی جامعه را با مفاهیم علمی آشنا می کنند
    بنده کتاب را خواندم و واقعا فوق العاده بود و کلی به وجد آمدم و چیزهای فراوانی یاد گرفتم . مردم عزیز اگر به دنبال واقعیت هستید در این کتاب میاموزید: همه چیز مغز است و همین ! با دلیل و برهان به شما میگوید سخت نگیرید خبری نیست … همه چیز مغز است و تمام غرور و تافته جدا بافته بودنتان در این ۱۰۰۰ صفحه پودر می شود و میفهمیم که تنهاییم . تمام ما همین ۱۴۰۰ گرم است نه خدایی نه اشرف مخلوقاتی نه کلا چیز خیلی مهمی … و اما این را نیز به ما میگوید که واقعا خوش شانسیم که الان هستیم و چقدر زندگی زیباست . کتاب های دیگر این مرد دوست داشتنی (دوست ندارد به او استاد بگوییم) را هم بخوانید واقعا زیباست …

  30. اساتید ببخشید من خدا پرستم فارق از ادیان و مذاهب مختلف:
    چند سؤال؟اگر انسان موجودی مادی یا ربات است پس چرا؟؟
    چرا انسان خواب می بیند

    فلسفه دلشوره چیست

    دلیل عشق و عاشقی چیست

    فلسفه احساسات مختلف از شادی ناراحتی و… چیست

    مدرک ردّ روح و جن کجاست

    چرا خواصی که به مطلق شهوات توصیه میکنند فاقد عقول و علومند

    راه فرار از مرگ و راز زندگی ابدی چیست

    چرا خدا پرستان واقعی خوش اخلاق ترند

    توجیه اخبار غیبی پیامبران از هزاران سال بعد چیست

    علت اگاهی کتب دینی غیر تحریفی از علوم مختلف چیست

    چرا فقط انسان بین موجودات زمینی از مغز (جایگاه عقل) برخوردار است گویی مغز و عقل را از موجودات دیگر سرقت کرده

    بیگ بنگ یک اتفاق و حادثه است پس ایا حادثه میتواند صاحب اثری منظم و ثابت باشد مثل آمد و شد شب و روز حرکت کواکب در مدار مشخص

    آیا انسان اختیاری از خود در چیدمان اعظایش داشته که بتواند دهانش را از مخرج مدفوع خود دور کند یا چشم هایش را در جلو سرش بگذارد نه در پشت سرش یا پایین تر از باسنش پس اگر چیدمانش اختیاری بوده چرا هنوز همین انسان نتوانسته تمام بدنش از جمله مغزش را کشف کند و نمیتواند اعظایش را با همان کارایی دوباره بچیند باز هم در اثر حادثه ای دیگر بوده؟ پس این همه نظم بدن از کنترل مغز تا ضربان مرتب قلب تعداد تنفس ثبات حیاط حین خواب دلیل و علت میخواهد یا تابع یک حادثه است

    و آیا انسان میتواند اختیاراً در بدو تولد زن یا مرد بودن خود را انتخاب کند

    وفلسفه جفت بودن موجودات علی الخصوص انسان چیست

    وچرا ظاهر جسمی زن و مرد شبیه هم است به جز اعضاء جنسی سینه ها و موهای بدن

    وچرا انسان بر حیوانات مسلط است نه بالعکس علت آن مغز است که با کمیت ها و کیفیت های مختلف در حیوانات گوناگون وجود دارد یا عقل که مانند یک نرم افزار بر روی مغز انسان ذخیره شده است وهر انسانی طبق شرایط مختلف از آن بهره میبرد

    1. سوالاتی خوبی پرسیدید؟اگه استاد ۳۵ سال شبانه روز وقت گذاشته و اطلاعات جمع آوری کرده ، حتما باید به جوابی برای سوالات شما داشته باشند ک امکان ندارد جوابی پیدا بکنند

  31. سلام مینویسم نه برای تغییر اعقاید شما بلکه برای آگاهی کسانی که با قدرت تمام همه چیز را رد میکنند و خبر ندارد و نه دلیل می آوردند قابل باور نیستند این افراد
    کسانی که دنیا را بر پایه علم گذاشتند علم را خوانده اند که به قانون نیوتن برسند که که یک جسم ساکن و یا با سرعت ثابت حرکت میکند پس چطور جهان بدون هیچ چیزی تنها از ساکن بودن درآمد
    میدانید که دانشمندان نمی دانند که ۹۶ درصد از جهان از چه چیزی تشکیل شده
    میدانید که برای اطلاعات یک دی ان ای باید ۹۰۰ جلد فرهنگ لغت اکسفورد رو تصادفی بنویسید
    میدانید که احتمال به وجود آمدن یک باکتری به صورت تصادفی ۱۰به توان ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰است در علم ریاضی احتمال ۱۰به توان ۵۰ تحققش برابر صفر است
    میدانید که سرعت الکترون برابر۱۰۰۰تا۱۰۰۰۰۰کیلومتر بر ثانیه است در آغاز افرینش تا الان با اینکه الکترون ها در ۷ مدار مختلف حرکت میکنن و درون مدار هم میرن هیچ برخورد نداشتن
    شاید اینکه جهان به این عظمت بدون سازنده ای باشد افسانه و خیال است شاید حتی از اینها هم نشه مطمئن بود ولی از عظمت جهان چرا .جهان فقط با قوانین فیزیک اگه پایدار بود شاید ما هم وجود نداشتیم …

  32. رز عزیز
    آقای کیمیایی در کتابش در مورد بیگ بنگ توضیح داده است ؟

    مطمئنید جواب سوالات ما را میدهد ؟

    در واقع هدف این کتاب ” اثبات عدم وجود روح بوده “. بعد از آن بدون هیچ دلیلی از این گزاره نتیجه گیری کرده که خدا هم نیست !

    من ۲ سوال دیگه بیشتر ندارم . چرا چون روح نیست لزوما خدا هم نیست ؟ این فیزیک خالق خاصی نداشته ( فقط چون روح نیست ! ) ؟

    1. وقتی خوابی
      خواب از کجا شروع میشه ؟ کی تموم میشه ؟

      فقط زمانی که بیدار بشی خواب تموم میشه و متوجه میشی که خواب بودی و خواب میدیدی
      هر زمان که از خواب بیدار شدی متوجه جواب سوالت میشی

  33. با سلام به شما
    بله جناب امیر با شما موافقم که در مورد واژگان به کار گرفته در متن باید زمینه متن و تاریخ را در نظر گرفت وگرنه دچار اشتباهات فاحشی می شویم . معانی واژگان حتی در طول تاریخ ممکن است متحول شود مثلا واژه ملت و ملی در ابتدا به معنای پیروان دین به کار می رفته است اما در یک قرن اخیر به معنای nation و ملت به مفهوم ناسیونالیستی تحول پیدا کرده است .
    اما صرف نظر از مصادیق که در این جا قلب است این که قرآن و وحی الهی بخشی از آن تاریخ مند و زمان مند است و به همین دلیل معصوم و بدون خطا تا ابد نمی تواند باشد یک واقعیت است و نمی توان منکر شد . مسئله ای که دکتر بیژن عبدالکریمی در سخنرانی” آسیب شناسی نهاد دین ” به آن یعنی تاریخیت دین اشاره کردند . ایشان اظهار داشتند که قدسیت متن مقدس را باید در خطوط سفید نه سیاه آن جست و جو کرد . بعد ایشان مثال می زند و می گوید معلوم است که هیئت مطرح شده قرآنی همان هئیت بطلمیوسی است که باطل شده است ؛ حال یکی می گوید علم نجوم جدید غلط است و یکی می گوید کتب مقدس مجموعه ای از غلط هاست . در صورتی که مسئله اصلی این نیست ؛ بلکه این است که آیه با این مثال نجومی خواسته است حقیقتی را بگوید و البته علمی را که به کار برده است همان علم دوره پیامبر بوده است .

    1. پس هیئت بطلمیوسی را هم نمیشناسید . کجای هیئت بطلمیوسی همه ستارگان در سیر و در مدارند؟ کجای هیئت قرآنی این هفت گوی کریستالی سخن گفته شده؟ خط اول هیءت بطلمیوسی را هم نخوانده اید.

  34. درود به شقایق عزیز.
    جمود فکری، جهل مقدس جزمیت بر این دو نتیجه ای جز این ندترد.

    1. در قرون وسطی دروغین اروپایی گیر کرده ای. چیزی که امروزه مقدس است و متعصبانه علم ساینتیستی است. چیزی کمه شما می فرمایید مربوط به هزار سال پیش بود. الا ن علم جزمیت پیدا کرده. بخصوص در صفحات صدانت!

      1. اول آن که من سخن آقای عبدالکریمی را نقل کردم و ایشان مثالی خواه صحیح خواه غلط زد . در مثل جای مناقشه نیست .
        ثانیا : اگر چه نجوم شناسی قرآنی شاید در جزئیات مطابق هیئت بطلمیوسی نیست اما به صورت کلی تا حدی شبیه به آن است . این که در قرآن سخن از هفت آسمان و طبقات آن شده است نشان از این دارد .
        کیهان شناسی قرآن در مورد هفت آسمان گویا مبتنی و شبیه بر کیهان شناسی مردم بین النهرین دارد چون آنها به هفت آسمان اعتقاد داشته اند .
        ثالثا : به فرض این مثال غلط باشد با بقیه ی مثال ها چه کار می کنید ؟ در قرآن آمده که شب و روز و ماه و خورشید همگی در فلکی شناورند . فلک به دایره ی مدور اشاره دارد . این به لحاظ علمی غلط است . چون ماه و خورشید در فضا این گونه که قرآن توصیف کرده است قرار ندارند .مترجمان که متوجه این اشکال شده اند این گونه ترجمه کرده اند :
        ماه و خورشید و شب و روز هریک در مداری شناورند .
        به فرض که بتوان فلک را به مدار ترجمه کرد . از چه زمان کل و همگی به معنای هریک شده است ؟ در واقع مترجمان برای آن که خطای علمی قرآن را مخفی کنند مجبور به ترجمه ی غلط و تحریف معنایی آن شده اند !!!

        این که عمده آیات قرآن در مقوله ی علم عمدتا مبتنی بر همان علم غلط دوران خود و باورهای اساطیری آن زمان بوده است را دکتر جعفرنکونام از اساتید علوم قرآنی در سایت قرآنی خود به آن اشاره کرده اند . ایشان در مقاله ” اغراق گویی ریشه ی دین گریزی ” به چند مورد از غلوهایی که سبب دین گریزی و بی دینی می شود اشاره کرده و یکی از آنها را ادعای مطابقت قرآن با علم می دانند . دوستان علاقه مند می توانند این مقاله ی ایشان را بخوانند .

        1. کلمه ترجمه فارسی را به ترجمه یک فرهنگ دیگر انهم دشمن همدیگر چسباندید ضمنا قرزان که روحانیون شما از ان می گویند همگی در حرکتند و شما باز قرار را بهش چسبوندید . تعصب تعصبه حال از نوع افراد در کشور شما باشه یا تعصب ضد اخوند و ملا . media hate speech در جای جای تحریفات ترجمه ای شما از اندیشه و انصاف دورتان کرده. اگر فلسفه خوانده بودید اینطور فلسفه غرب را با دفاع بد پایین نمی آوردید.

        2. تمامی مواضع علمی half life دارند و ملاهای کشور شما از جهان غیر مشاهده پذیر می گویند و از چیزهای که بقول انها غیر محسوس و غیر قابل دیدن است وقتی انها از عالم غیب می گویند و شما انرا و انهم با تغییر واژگان و حتی جملات و با بیرون کشیدن کلمات از context کاملا وصله پینه می کنید چرا انتظار دارید که اگر حتی نیت خوبی دارید با تحریف و وصله پینه کردن ترجمه استاد که انگلیسی نمی داند و old testament نخوانده hate speech شما بیرون نزند؟ اگر از الحاد این طور بد دفاع نمی کردید خصلت درست تعصب ساینتیستی به جای انکار اثبات نمی کردید.
          َA little knowledge is a dangerous thing. اساتید کشور شما انگلیسی هم نمی دانند اینها منبع فهم غرب نیستند. منبع دست اول بخوانید تا به خطا نیافتید.

      2. اولا آن که قرون وسطی دروغین نبود .
        ثانیا : پوزتویسم یا اصالت علم و یا علم پرستی با نقدهایی که خود فیلسوفان به این مقوله کردند به خصوص پس از عصر پست مدرنیسم فاتحه اش خوانده شد و دیگر علم هم آن جزمیت را ندارد . حال اگر عده ای در جهان سوم این رویکردهای از تاریخ مصرف گذشته را دارند مشکل خودشان است .
        اما فرق علم با دین این است که علم برخلاف دین تقدسی ندارد و تن به اصلاح و تکمیل و تجدیدنظر و بازنگری خود می دهد و برخلاف دین و دیانت برای تئوری ها و نظریه های خود قداست تغییرناپذیر قائل نیست و آنها را مطلق نمی داند . اما دین و دینداران به ندرت چنین رویکردی را دارد . به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی در تفکر تئولوژیک حقیقت آن گونه فرد اورمند به تئولوژی می خواهد باید باشد نه آن گونه که واقعا هست .
        به همین دلیل بیشتر دینداران به خصوص طیف سنت گرا و محافظه کار به مراتب بیشتر و طیف نواندیشان و نوگرا و اصلاح طلب دینی به مراتب کمتر از اندیشیدن مستقل و انتقادی در باب آموزه ها و باورهای خود عاجز بوده و جامعه ی دینی را نیز تا حدی دچار جمود و فلج فکری کرده اند .

        1. جهان سومی خواندن پدر و مادر و هم وطنان شما از مؤلفه های سرکوب اندیشه و مردم که در پس عناصر فرنسیس بیکنی تسلط بر طبیعت است. تسلط بر طبیعت تبدیل به به حقنه کردن قدرت untouchable حاکمیت نگاه سلطه طلب بر تحصیلات، پول و ثروت ، و رسانه و همه چیز مردم. اینها حاصل militarism جنگ های جهانی بود که نخ نما شده و زورگوی دیگری در حال به زیر کشیدن despot قدیم جهان آمریکا است. فلسفه Zen philosophy جای فاشیسم -لیبرالیسم را بعنوان توهم جدید جایگزین دارد می شود.

      3. اولا آن که قرون وسطی دروغین نبود .
        ثانیا : پوزتویسم یا اصالت علم و یا علم پرستی با نقدهایی که خود فیلسوفان به این مقوله کردند به خصوص پس از عصر پست مدرنیسم فاتحه اش خوانده شد و دیگر علم هم آن جزمیت را ندارد . حال اگر عده ای در جهان سوم این رویکردهای از تاریخ مصرف گذشته را دارند مشکل خودشان است .
        اما فرق علم با دین این است که علم برخلاف دین تقدسی ندارد و تن به اصلاح و تکمیل و تجدیدنظر و بازنگری خود می دهد و برخلاف دین و دیانت برای تئوری ها و نظریه های خود قداست تغییرناپذیر قائل نیست و آنها را مطلق نمی داند . اما دین و دینداران به ندرت چنین رویکردی را دارد . به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی در تفکر تئولوژیک حقیقت آن گونه که فرد باورمند به تئولوژی می خواهد باید باشد نه آن گونه که واقعا هست .
        به همین دلیل بیشتر دینداران به خصوص طیف سنت گرا و محافظه کار به مراتب بیشتر و طیف نواندیشان و نوگرا و اصلاح طلب دینی به مراتب کمتر از اندیشیدن مستقل و انتقادی در باب آموزه ها و باورهای خود و همین طور واقعیات جهان خارج وقتی با آموزه ها و باورهای آنها در تضاد است عاجز بوده و جامعه ی دینی را نیز تا حدی دچار جمود و فلج فکری می کنند .

        1. لطفا تقدس را تعریف بفرمایید.
          نگاه جامعه ای که ناتوان از تصور غیر عقلانی بودن ضد تجربی بودن incogent بودن نگاه یونان باستان و نگاه فاشیست مدرن غربی است فرا تر از تقدس است. صفحه ۱ فلسفه مقدماتی را لاقل بخوانید

          1. در مورد جهان غیرمشاهده پذیر و یا به قول دینداران غیب در یک کامنت جداگانه می پردازم اما در مورد ادعای شما مبنی بر بیرون کشیدن کلمات از کانتکست و تغییر واژگان و جملات که باز اتهام است باید گفت که شما هنوز نمی دانید که مطالبی که دینداران و یا کتب مقدس آنها می گویند فقط مربوط به مابعد الطبیعه و جهان غیرمشاهده پذیر نیست بلکه برخی ادعاهای آنها در مورد جهان مادی و حیطه ی علم است که اکنون غیر علمی بودن و تضاد برخی از آنها با پیشرفت های علمی زمانه ی ما آشکار شده و خود دینداران هم به آن اعتراف کرده اند . مثلا آن چه که طب اسلامی نامیده می شود و یا برخی احادیث که از بزرگان و پیشوایان دین در حوزه ی علم نقل شده است یا نقل کرده اند که هیچ اعتبار علمی در زمان ما ندارد . مباحث اسطوره ای کتب مقدس در مورد آفرینش زمین یا انسان از خاک که از نگاه علم مردود است مگر آن که آنها را اسطوره ای یا تمثیلی در نظر بگیریم از این دسته است .
            دکتر جعفر نکونام در مقاله ی ” اغراق گویی ریشه ی دین گریزی ” به آن اشاره کرده است که قرآن نه فقط کتاب علم نیست که خلاف علم هم در آن است چون قرآن کتاب هدایت است و در یک کتاب هدایت اشکالی ندارد که از باورهایی که نزد مخاطب واقع جلوه می کند برای اهداف اخلاقی ، تربیتی و معنوی استفاده کند .
            البته برخی از موارد غیرعلمی بر مبنای ممکن است ناشی از تفسیر اشتباه و یا بیرون کشیدن کلمات از کانتکست خود همان طور که اشاره داشتید باشد اما برخی واقعا مشکل و ایراد از متن است اما این که چرا در کتب مقدس و ادیان باورها و احکام ضد اخلاقی ، ضدعقلی و غیرعلمی وجود دارد این هم به تاریخ مندی و مکان مندی بخشی از این کتب و باورهای آنها و آموزه ها و جهان بینی آنهاست . واقعیت این است که کتب مقدس حتی قرآن که آن را وحی منزل می دانند در یک دوران و زیست جهان تاریخی شکل گرفته است و به لحاظ معرفت شناسی و هستی شناسانه ی فلسفی نمی تواند به طور کامل فراتاریخی و فرازمانی بوده و قابل تاثیرپذیر از زمان و مکان و جهان بینی و عقلانیت و عدالت و باورهای دوران خود نباشد . موضوعی که طیف نواندیشان دینی و آقای بیژن عبدالکریمی که منتقد هر دوطیف هم نواندیشان و هم تئولوژیک اندیش است در نقد تئوری رویاهای رسولانه دکتر سروش به آن اشاره می کند . ایشان نقطه ی قوت تئوری دکتر سروش را در نشان دادن و توجه به وجوه تاریخی ، نژادی ، جفرافیایی و مکانی کتب مقدس می داند که مانع از افتادن دینداران به منطق داعشی گری و طالبانی و بنیادگرایی می شود برخلاف اصحاب تئولوژی که این وجوه را منکرند و متن مقدس را به تمام فراتاریخی و جاودانه می دانند . اما اشکال تئوری را در این می دانند که اگر کتب مقدس را به طور تمام تاریخی دیده و وجوه فراتاریخی برای آن قائل نباشیم در این صورت کتب مقدس سکولار شده و دیگر هیچ تفاوتی با کتب بشری نخواهند داشت . ایشان در نهایت این متون را حاصل دیالکتیک زمین و آسمان ، امرقدسی و امر عرفی ، تاریخ و فراتاریخ می دانند .
            وحی هم اگر واقعا وحی الهی در کار باشد و واقعیت داشته باشد اگر از جانب خدایی عالم و قادر مطلق بدانیم مخاطبش انسانی در یک دوره ی خاص تاریخی با انواع محدویت های بشری هم چون تاریخی ، مکانی ، زبانی ، علمی ، اسطوره ای ، عقلی ، زمانی و حتی جغرافیایی است . بنابراین به ناچار بخشی از این محدودیت ها به ظرف وحی الهی سرازیر شده و بخشی از آن را تاریخ مند و مکان مند و نسبی می کند و در نتیجه وحی نمی تواند به طور کامل فراتاریخی و فرازمانی و مطلق و ابدی برای همه ی زمان ها و مکان ها باشد . اما دینداران متعصب و محافظه کار و به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی تئولوژیک اندیش هنوز این واقعیت تاریخی و معرفت شناسی را در نیافته و طوری از وحی سخن می گویند که انگار مخاطب آن نیز خدای لازمان و لامکان است نه نسان و بشریتی که در یک دوره ی خاص تاریخی که این وحی برایش آمده است .

        2. عجیب است که چی رو با چی قاطی می کنید . postmodernism را به Anglosaxson philosophy چسبوندید. شما رد مواضع پوزیتیویستی را بجای غلط بودن تقدس علم که در کشور شما بیداد می کند را دلیل عقاید پوزیتویستی شما که بارها به شما افراد مختلفی تذکر داده اند چسبوندید؟ تقدس ساینس در دپارتمانهای فلسفه غرب یک میلیونیوم نگاه شما نیست. تقدس اونی هست که اینطور با تعصب از اون دفاع می کنید نه اون که با مغالطه و تظاهر و تحریف حرف ملاها دارید بهش حمله تاکسی و اتوبوسی میکنید. لاقل ملاهای کشور شما حرف گوش می کنن اگر تنفر شما از این قشر تعصب فاشیستی نیست بالاتر از آن است.

        3. شما به علت ارائه ناقص یک استاد که خودش هم ترجمه خوانده هم سخن این استاد را تحریف می کنید و هم علم را با تعصب ضد اخوندی کشورتون قاطی و معجونی عجیب و غریب که نه فلسفه غرب است و نه سخن ان استاد ترجمه خوان همه چیز را تحریف شده و سیاسی شده بیان می کنید. حتی سخن مخالفین کاتولیسیزم هم در مورد the old testament دچار تحریف و در exegesis بود . یکی از اشکالات تعصبات ضد مسیحی دوران بعد از قرون وسطی مغالطه strawman fallacy (یا انچه مغالطه بلوان بنبه خوانده می شود) است که از موضع مقابل یک موضع ضعیف می سازد و بعد به موضع ب که موضعی خود ساخته است و نه به موضع الف اشکال می گیرد. نسبت دادن geocenterism یک تفسیر با تکیه بر علم آن روزها بوده . و یک اشکال دیگر این که متن مقدس دانستن نامه ها و نگاشته ای fathers of church فقط برای یک دین ستیز مانند شما نظر محقق صادق را جلب نمی کند. خشم و نفرت شما و ÷نهان کردن اغراض سیاسی شما که از زان قرون وسطی شدید تر و خشن تر است. شما تصور می کنید کسی متوجه نیت شما نیست. تعصب شما از تعصب کسانی که به انها با تحریف و حقه می تازید بسیار بیشتر است. مخالفان شما اشکالات دیگری هم می توانند داشته باشند اگر قصد نقد دارید لااقل چیزی بگویید که درست و خالی از کینه باشد .

          1. اول آن که این قدر از کلمات انگلیسی استفاده نکنید و یا اگر می خواهید استفاده کنید ترجمه ی آنها را نیز بنویسید تا کسانی که با زبان انگلیسی آشنایی ندارند مقصود شما را متوجه شوند .
            ثانیا : عجیب است که شما بر مبنای یک کامنت به طرف مقابل خود انواع و اقسام برچسب ها را مثل دین ستیز و یا دفاع بد از الحاد را می زنید و بعد طرف مقابل را متهم به داشتن تعصب و کینه و خشم و نفرت می کنید . جالب است که در یکی از کامنت های خود ادعا کردید که من کاری به ملاها و دینداران ندارم اما در چند کامنت اینجا طرف مقابلتان را به خاطر نقد رویکرد آنها و دینداران نه فقط حمله کرده که انواع و اقسام برچسب ها مثل دین ستیزی و یا دفاع از الحاد را می زنید . کجای متن من دفاع از خداناباوری و انکار خدا است ؟
            ضمن آن که علی رغم همه ی ادعاهایتان شما هنوز فرق منتقد دین را با دین ستیز نمی دانید . دین ستیز کسی است که درست عین دینداران متعصب و محافظه کار که به دفاع کورکورانه از دین و باورهایشان ولو غلط و نادرست باشد به هر قیمتی ولو تحریف و مغالطه و به قول شما حقه بازی می پردازد او هم به ضدیت کورکورانه با دین و اساس آن به یک صورت بنیادگرایانه و ایدئولوژیک پرداخته و نه فقط از نکات و وجوه مثبت دین نگفته که با تحریف و مغالطه سعی در کم رنگ گردن و وارونه جلوه دادن آن کرده و فقط بر روی وجوه منفی تکیه کرده و یک چهره ی کاریکاتوری و سراسر شیطانی از دین می سازد . چنین کسی دین ستیز است نه کسی که دین را نقد منصفانه با در نظر گرفتن جوانب مختلف می کند هرچند که بی دین باشد . بماند که اصلا بخشی از منتقدان دین اصولا دینداران از طیف نواندیشان دینی که قائل به اصلاح و تجدیدنظر و بازسازی معارف دینی هستند می باشند . بنابراین شما هنوز فرق بین نقد دین را با دین ستیزی کورکورانه نمی دانید و آنها را با هم خلط کرده و بعد بر همین مبنا به طرف مقابل برچسب دین ستیزی و دفاع از الحاد و خداناباوری که مقوله ای جدا است را می زنید .

          2. جالب است که شما طرف مقابل را متهم به تعصب داشتن و تاختن به مواضع طیف مورد نقدش یعنی دینداران و آموزه های آنها با حقه و تحریف و مغالطه و حتی اتهام داشتن اغراض سیاسی ! می کنید به این دلیل که این طیف را ولو به اشتباه و غلط و رویکردی نادرست نقد کرده و نقدهایش وارد نیست اما کوچکترین اشاره ای به تحریف ها و مغالطات دینداران و متولیان تعالیم دینی نمی کنید .
            در مورد بالا یعنی نسبت دادن خلاف علم به قرآن به فرض که من اشتباه کرده و متن را از کانتکست خودش خارج کرده و دچار مغالطه ی پهلوان پنبه و یا هرنوع دیگری شدم این تحریفات و مغالطات دینداران و ترجمه ی غلط آنها از کتاب مقدس را به هیچ وجه توجیه نمی کند .
            در همین مثال آیه ی قرآنی بالا مترجمان دست به تغییر واژگان و تحریف معنایی قرآن زدند چون احتمالا فکر می کردند که اگر این کار را نکنند آیه با علم تضاد و تعارض پیدا می کند . آنها واژه ی عربی ” کل ” را که به معنی ” همگی ” است به ” هر ” ترجمه کرده اند که زمین تا آسمان فرق می کند . اشتباه من این بود که اصل متن آیه را به صورت همان زبان اصلی در کنار ترجمه نیاوردم تا کسی نیاید از موضع طلبکاری به من که این ترجمه ی غلط و تحریف معنایی قرآن را متذکر شدم برعکس اتهام تحریف و بدتر تغییر واژگان زده و بخشی از واقعیت را یعنی تفسیرها و تاویل های مغالطه آمیز و غلط دینداران و در مواردی تحریف معنایی و ترجمه ی غلط دینداران را منکر شده و طوری وانمود کند که انگار این فقط منتقدین ادیان و دین ستیزان هستند که مرتکب مغالطه و تحریف در نقد طیف مقابل و سوژه ی مورد نقدشان یعنی دین می شوند . اتفاقا دین ستیزان ( نه منتقدان ادیان چون همه ی آنها رویکرد دین ستیزانه و ایدئولوژیک و دشمنی صرف ندارند ) با تمام رویکرد ایدئولوژیک و از سر دشمنی و متعصبانه خودشان در نقد و هجوم همه جانبه به دین این قدر مرتکب تحریف و مغالطه نمی شوند که دینداران و متکلمین و مدافعین آنها می شوند . آنها حتی به منابع و متون دینی خود را رحم نکرده و به تعبیر دکتر عبدالکریمی در نقد تفکر تئولوژیک با آنها یعنی متون دینی برخورد دوگانه کرده و اسناد و متونی و منابع دینی را که با باورهای آنها در تضاد است یا نادیده گرفته یا مورد تفسیرها و تاویل های عجیب و غریب قرار می گیرد . اما باید به سخن استاد اضافه کرد که این طیف در مواردی هم که نمی توانند به تفسیر و تاویل های غلط و مغالطه آمیز روی بیاورند حتی به ترجمه ی غلط و تغییر معنای واژگان و تحریف معنوی متون و کتب مقدسشان هم روی می آورند و حتی تشویق به آن هم می کنند ! که موارد و و نمونه های آن کم نیست .
            اما عجالتا من همان آیه ای را که در کامنت خودم ادعای غیرعلمی بودن آن کردم را می آورم و کاری به تطابق آن با علم و یا در تعارض و ضد آن بودن آن ندارم و صرفا می خواهم به مخاطب با سند و مدرک نشان دهم که چگونه این طیف در تحریف حتی به کتابی که آن را الهی و از جانب خدا دانسته رحم نمی کند و معنای واژگان آن را تغییر می دهد !
            اما اصل آیه و به همراه ترجمه ی صحیح و غلط می آورم
            هو الذی خلق الیل و النهار و الشمس و القمر کل فی فلک یسبحون
            آیه ۳۳ انبیاء
            ترجمه ی غلط مترجمان : او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید و هر یک یا هر کدام در مداری شناورند .
            اما ترجمه ی صحیح : او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید و همه در فلکی شناورند .
            مترجمان صرف نظر از آن که فلک را به مدار ترجمه کرده اند طی اقدامی که جز تحریف معنایی و تغییر واژگان نیست آمده اند واژه ی عربی ” کل ” را که به معنای ” همه ” است با تغییر واژگان و تحریف آن ” هر یک ” یا ” هر کدام ” ترجمه کرده اند که معنی جمله را زمین تا آسمان تغییر می دهد و تفاوت صد درصدی ایجاد می کند .
            خوانندگان عزیز خود قضاوت کنند که چه کسانی بیشتر اهل تحریف و مغالطه و تحمیق مخاطب هستند . دین ستیزان اگر جاهلانه و یا حتی عالمانه با تحریف و مغالطه و حقه دست به تحریف و تغییر معنای واژگان زده این تحریف مربوط به کتب خصمشان است که مورد نقد و انکار آنها است اما دینداران و متکلمان و مفسران و مترجمان آنها عالمانه و با تحریف و مغالطه و تحمیق مخاطب خود به خصوص دیندار آمده برای حفظ عقاید و باورهای خود که به تعبیر دکتر عبدالکریمی حقیقت باید مطابق آن باورها باشد نه آن چه که واقعا است کتب خودشان و متون دینی خودشان رحم نمی کنند و آنها را تحریف معنایی کرده و تغییر واژگان می دهند !!!
            البته موارد دیگر هم سراغ دارم اما همین یک مورد برای اثبات این که کدام طیف بیشت دست به مغالطه و تحریف می زند و اهل آن می باشد کافی است .

  35. نمیشه به تمام عقاید احترام گذاشت؟
    من که احترام میزارم
    هر شخصی با سطح آگاهی ای که دارد میتواند از یک متن برداشت کند حالا چه متن علمی باشد چه متن دینی یا هر نوع متنی.
    تفاوت انسان با حیوان در داشتن تفکر آن است(ظاهراً)
    در جهان نسبی زندگی میکنیم و هیچ چیز مطلق نیست.
    در علم به آن انرژی در دین به آن خدا میگویند یا برهام یا هر نام دیگر
    مهم نیست کدام درست است مهم بدست آوردن آرامش درون است
    در بیرون در جستجوی آرامش گشتن درست نیست باید در درون جستجو کرد
    با ذهن تحلیل کردن درست نیست باید بدون ذهن تحلیل کرد
    ذهن خود دشمن آزادی و آرامش است که باید آن را به کنار گذاشت.
    زیستن در دنیای بیرون شامل دین علم خرافات و انواع و اقسام جنگ خواهد شد ولی اگر به درون بنگرید آرامش را کسب خواهید کرد.
    جنگ بر سره عقیده یا جنگ که تماماً در این جهان نسبی درست است بازی ذهن است
    ذهن را کنار بگذارید تا آرامش را بدست آورید
    آنگاه دیگر اهمیتی ندارد که دیگران به شما گل دهند یا فحش شما از درون در ارامشین
    جنگ برای اثبات عقیده درست نیست
    تمامی دانشی که اکنون در اختیار ماست اکتسابیست و هیچکدامشان تجربی نیست
    حال خود می دانید هر کدام از عقاید را چه دینی چه ماتریالیستی چه علمی و غیره و غیره و بپذیرید تنها با خود دشمنی میکنید
    تنها با کنار گذاشتن تمام این هاست که آرامش حاصل میشود

    هیچ تفاوتی علم دین و خرافات ندارند تماما شمارا به بند میکشند

    از بند رها شده و آزادی را درک کنید آنگاه خواهید فهمید که تمام این ها راهی بوده است به سمت آزادی مطلق
    دین علم خرافات و همه تنها ابزاریست در دست شما لطفا درست استفاده کنید از آنها

  36. با سلام وادب بنده که نتوانستم سخنان دکترتقی کمییایی را پیدا کنم وقضاوت نمایم چون فیلتر شکن میخواهد/اما صحبتهای پورفسورشارون اسراییلی راگوش دادم ایشان میگویدبالاترین وکاملترین دین دین السلام است/اسلام به معنای پاکی است ایا با پاکی مشکل دارید؟اگر مشکل داریدبنده جوابی ندارم/قران قصص است یعنی قصه وسرنوشت انسانهای پاک وناپاک/۱/یک درصد احتمال بدهید اخرتی وجود داردکه اصل احتمالات در ریاضی نیزهیچ چیزی راصفر مطلق نمیداندپس گول این دکتروان پرفسور رانخوریدجهانی دیگر وحساب وکتابی هم وجود داردچطورکه نمیدانیدابتدای انسان کجاست پس هر ابتایی انتهایی نیز دارد

  37. آقای آزادی طلب
    تعصب و جزمیت امروز ساینتیسم است.
    Paul Feyerbend: science is the myth of today
    حتی genesis سفر پیدایش هم بخاطر تفسیر و خوشحالی کلیسای کاتولیک دچار این نسبت شد. محض اطلاع شما این تفسیر در syntax هم بعلت چاپ گرامر در ابتدای the old testament منتقل شد . اما این تفسیر بود نه متن . چون اصولا the fathers of chuirch و نامه ها و متون نوشته افراد جمع اوری شد. وقتی شما بدون اطلاع از تاریخ , بعنوان کسی که فلسفه نخوانده و در خط اولش مغالطه appeal to authority و personification دارد و توجه ندارد و پروپاگاندای ضد کاتولیسیزم ژورنالیستی را نمی شناسد نتیجه حرفهای مهمانی ها و مغالطات تاکسی و صف نانوایی کشورتان خواهد شد. محض اطلاع شما در فلسفه تحلیلی روز دنیا همه چیز به همه چیز شبیه و همه چیز با همه چیز متفاوت است. شما که از correspondence به شباهت انهم مغالطه امیز و انهم نه حتی در سطح نگاه تاکسی و اتوبوسی ئدر مورد scripture نرسیدید کمی مطالعه بفرمایید.

    1. نکته ی جالب و طنز روزگار این است که کسانی از تعصب ساینتیستی و علم پرستی سخت می گویند یعنی دینداران که خودشان به دهها باور و گزاره هایی آن هم به صورت اتوبوسی و کنکوری که یا موهوم است و یا به فرض صحت و حقیقت داشتن وجود انها اساسا قابلیت اثبات نداشته و از دایره ی علم و عقب خارج است نه فقط سخن گفته که ادعای حقیقت محض داشتن و مسلم بودن آنها می کنند گویی که همین حالا از این عالم آمدند !
      من هم می توانم تا صبح فردا نشسته و هزاران گزاره و ادعاهای خردگریز و ذهنی که تخیلی و موهوم است یا به فرض وجود داشتن آنها غیرقابل اثبات و رد یا ابطال می باشد آن هم به صورت کنتوری و اتوبوسی از عالم مشاهده ناپذیر و غیب یا عالم نومن به تعبیر کانت مثل وجود پری های نورانی ، اسب تک شاخ نامرئی ، فرشته ها ، دیوها ، موجودات فضایی و اینها کرده و بکوبم چون از دایره ی علم خارج است و عقل و علم نمی تواند آنها را رد کند پس وجود دارند و باید وجود آنها را بپذیرید. ( مغالطه ی ادعای ابطال ناپذیر یا unfalsifiablity )
      حال آن که دینداران درست چنین ادعاهایی راجع به این مفاهیم و گزاره ها داشته و نه فقط به تعبیر کانت چنین گزافه گویی هایی در باب ماوراءالطبیعه و عالم نومن کرده که مدعی وجود و حقیقت محض داشتن و مسلم بودن و الزام پذیرش آن برای مخاطب هم دارند بدون آن که کوچکترین دلیل علمی و یا حداقل عقلی و منطقی در اثبات آنها داشته باشند .

  38. “علم فرایندهای طبیعت را می‌کاود، اما هیچ‌گاه نمی‌تواند به انسان دستور دهد.” نیچه

    علمی که سودای فرمان راندن(و نه صرفا در خدمت بودن)بر بشر را دارد تنها بهانه‌ای دیگر برای به بند کشیدن آزادی انسان است.

    1. دقیقا همان که میشل فوکو هدف علم مدرن می خواند علم مدرن ابزاری در دست لیبرالیسم برای بدست اوردن سلطه بر جهان با تحمیق مردم

    2. پل فایرابند :
      علم ابزار بدست اوردن قدرت و حاکمیت لیبرالیسم بر جهان . علم مدرن ، مدرنیته و لیبرالیسم فریب قدیمی شده بریا سرکوب مردم

    3. آیا اسن سخن با حیات طبیعی سازگار است؟ حال اگر این فرد که در اثر سیفیلیس مرد و حال جنون داشت هر سخنی بیان کرد انسان متفکری مانند شما نبایست در آن تعمق کند و باید بژذیرد. فرد فرهیخته تری وجود ندارد که به او توجه کنیم؟
      در ادبیات طبیعت گرایی در هنر می گویند Man is a spec in the universe انسان ذره ای در جهان است. این را هم فرد به اصطلاح مشهوری در نگاه منابع گفته. این converse است. حال چه کنیم فقط بخاطر این که افرادی این مریض که از جنون مرد را می گویند مهم بود بایست بپذیریم؟ واقعا غرب در نظر ایرانی غرب نرفته تبدیل به یک رؤیای خیالی است . از همین طریق هم ایرانی ها را کنترل می کنند و پولشون را می برند. کمی به خود بیاییم.

  39. ساینتیست ها و علم زدگان و علم پرستان اگر چه دچار نوعی تعصب و جزمیت هستند چرا که مطابق دیدگاه آنها علم تنها وسیله ی عینی برای تعیین این که چه چیزی درست یا غلط است یا از علم در موقعیت هایی غیرمجاز استفاده کرده که از دایره آن خارج بوده که البته این رویکرد آنها هم غلط و قابل نقد و مردود است اما حداقل نسبت به مقوله ای یعنی علم تعصب و جزمیت دارند که حداقل قابلیت مشاهده و تجربه پذیری و اثبات و رد دارد و آن چه را که در دایره ی آن نمی گنجد حتی فلسفه و عقلانیت فلسفی را رد می کنند و باطل می دانند .
    اما دینداران و دین زدگان و ملاهای آنها راجع به مقولات و مفاهیمی جزمیت و تعصب دارند و مدعی حقیقت داشتن و وجود مسلم آنها هستند که اگر چه ممکن است وجود داشته باشد یعنی عالم نومن کانت اما اساسا قابلیت اثبات و رد نداشته و به قول خودشان مربوط به ماورای این جهان مادی و عالم غیب است . بنابراین اگر چه نمی توان بر مبنای عقل و علم آنها را با قاطعیت رد و ابطال کرد اما به هیچ وجه هم در مقابل قابلیت اثبات را ندارد و بنابراین به لحاظ عقلی و منطقی نمی توان آنها را پذیرفت و قبول کرد دیگر چه برسد مدعی صدق و وجود داشتن و حقیقت داشتن آنها کرد در حالی که هیچ دلیلی هم بر پذیرش و قبول این ادعاها و باورها نیست . اما دینداران و ملاهای آنها می گویند آنها حقیقت محض و مسلم بوده و شما هم به صورت تعبدی و کورکورانه و به صرف ایمان بپذیرید چون در این کتب الهی و مقدس ما آمده است !
    این واقعیت یعنی این که نه فقط تعصب و جزمیت این طائفه یعنی دینداران و دین زدگان و ملاهایشان بیشتر از سایر گروهها مثل ساینتیست ها است که بدتر دچار نوعی جهل مقدس هم بوده و با این رویکرد خود تعصب و جمود و جهل و خرافه و فلج فکری را نیز بر جامعه ی دینی خود حاکم می کنند .

  40. پل فایرابند ؟؟؟ !!! کار عده ای در نفی و انکار علم مدرن به کجا رسیده است که به دامن یک فیلسوف آنارشیست و نسبی گرا پناه برده اند و می برند !
    معلوم است که شما یا لیبرالیسم یا پل فایرابند را هم به درستی نمی شناسید که چنین ادعای خلاف واقعی را در مورد لیبرالیسم و حاکمیت وی بر جهان توسط علم به او نسبت می دهید .
    فایرابند یک فیلسوف علم قائل به آنارشیسم و ضد روش و نسبی گرا در علم بود که مدعی بود حتی عوام و غیرمتخصصان نیز باید در علم وارد شوند و اظهار نظر کنند !
    اتفاقا یکی از دلایلی که وی را به این آنارشیسم معرفتی و نسبی گرایی کشاند چیزی جز گرایش وی به یک دموکراسی افراطی و لیبرالیسم افراطی نبود .
    فایرآبند خواهان استقرار آزادی و پلورالیسم در جامعه است و پلورالیسم مورد نظر خود را از جان استورات میل فیلسوف لیبرال انگلیسی الهام گرفته است . وی به جد معتقد است که انسان باید آزاد شود . تقریبا مشابه آن چه جان استورات میل از آن دفاع کرده است .او جوامع غربی را به راستی آزاد نمی پندارد ، چرا که علی رغم آن که انسانها آزادند تا دین خود را انتخاب کنند اجازه ندارند خواهان این باشند که فرزندانشان به جای علم در مدارس سحر و جادو فرا بگیرند !
    او عنصر آزادی را آن قدر مهم می داند که بر حقیقت مقدم می دارد . از این رو می گوید :
    اگر حقیقت به مفهومی که برخی ایدئولوژی پردازان در نظر دارند با آزادی تعارض پیدا کند آن گاه ما حق انتخاب داریم ، می توانیم از آزادی دست بشوییم ولی هم چنین می توانیم حقیقت را رها کنیم.
    وی بر اصول اومانیسم تاکید فراوان دارد و بر همین اساس از لیبرالیسم افراطی ، به عبارت بهتر ضابطه ستیزی و آنارشیسم و دموکراسی افراطی به شدت حمایت می کند . تعلق خاطر وی به اومانیسم او را به آنجا می کشاند که نسبی گرایی پروتاگوراس را که می گوید : انسان مقیاس همه چیز است با تقریری توصیه ای می پذیرد . دموکراسی مورد نظر فایرآبند بر همین اصل مبتنی است :
    در تصمیم این که چه چیز صادق است یا کاذب ، برای اجتماع باثمر یا بی ثمر است ، حرف آخر با شهروندان است نه گروهای خاص.

    اصولا این تاکید وی بر این نحوه عدم اعتبار علم ، ناشی از تعلق خاطر وی به اومانیسم و دموکراسی و لیبرالیسم است که او را وادار به نگرش ضابطه ستیزانه و آنارشیسم معرفتی در علم کرده و او را وادار ساخته که مثلا ابراز عقیده نماید :
    عوام می توانند و باید بر علم نظارت نمایند !
    زیرا این مقتضای آزادی فایرآبندی است و هرکس حق دارد در چنین جامعه ی آزادی هر نظری که دلش خواست ابراز دهد .
    حال بهتر متوجه می شویم که فایرابند اگرچه به تصریح خودش علم ستیز نیست اما با این وجود به چه دلیل نظریه ی ضابطه ستیزانه در مورد علم ارائه داده و به یک آنارشیسم معرفتی و نسبی گرایی افسارگسیخته رسیده است .
    بنابراین برخلاف آن چه که به پل فایرابند نسبت داده اید که وی علم مدرن را ابزاری برای حاکمیت و سرکوب لیبرالیسم دانسته اتفاقا وی برعکس به این دلیل منتقد علم مدرن و روش و ضابطه مندی در علم بود چون آن را مانعی در راه بسط لیبرالیسم و آزادی فردی برآمده از آن می دانست و حکایت شما با نسبت دادن این ادعای خلاف واقع به وی به قول معروف حکایت گم کردن سوراخ دعا است .
    برای نقد علم مدرن و ساینتیسم و علم پرستی یا حتی نفی و انکار علم مدرن لازم نیست و نباید به دامن آنارشیسم معرفتی و نسبی گرایی افسارگسیخته و افراطی که به مراتب خطرناک تر و ویرانگرتر بوده و به قول خود شما هم خود شکن است پناه برد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *