خدیجه حسینی: مقالهای که در پیش رو دارید، پدیدهی تجربههای نزدیک به مرگ را از دیدگاه علم عصبشناسی تحلیل میکند و از عوامل احتمالی فیزیولوژیکی و روانشناختی اینگونه تجربهها سخن به میان میآورد. نویسنده مقاله تیم نیومن (Tim New man) بر آن است که این پدیده ناشی از عواملی فیزیولوژیکی و روانشناختی است و برای تبیین آن نیازی به توسل به عوامل ماورائی و غیرمادی نیست. این البته یک دیدگاه در میان دیدگاههای رقیب است. در مقالهای دیگر که در دست ترجمه دارم دیدگاه رقیب مطرح میشود. لازم به ذکر میدانم که هیچکدام از این نظریات لزوما مورد تایید اینجانب نیست و هدف از ترجمهی دیدگاههای مختلف در این مورد فقط و فقط فراهم آوردنِ فضایی برای تضارب آراء است.
اما آنچه مرا به این موضوع علاقمند میکند، از سر گذراندن همین تجربه توسط خودم در هنگام تولد تنها فرزندم است. سالهاست از آن تجربهی عجیب میگذرد و من همچنان در حسرت فهم درست آنم. به زودی آنچه را که خودم در این تجربهی شگفت انگیز دیدم، با خوانندهی ارجمند در میان خواهم گذاشت
.
.
«ناگهانی در حین درد، از فاصلهای دور نوری بسیار ضعیف را دیدم که به من نزدیکتر میشد. همه چیز بسیار آرام بود؛ هوا گرم بود، من گرمم شد و همه آن درد به تدریج از بین رفت … بالاخره به آن نور رسیدم. احساس کردم که گویی کسی دستانش را به دور من حلقه کرده و مرا در آغوش گرفته است. سالم و سرحال بودم و احساس امنیت و آرامش میکردم, دیگر خبری از درد نبود. هیچ چیز در میان نبود جز همین احساس صمیمانه و دوست داشتنی»
تجربههای نزدیک به مرگ: آیا آنگونه که فوق طبیعی به نظر میرسند، نیستند؟
نقل قول بالا از زبان زنی 48 ساله است که یک بار در اثر عوارض ناشی از یک تومور در ستون مهرهها تقریباً مرد؛ این سخنان تا حدود زیادی آنچه را که درعموم تجربههای نزدیک به مرگ تاکنون گزارش شده است، به یاد میآورد. عبارت «تجربههای نزدیک به مرگ» در سرتاسر آمریکا شناخته شده و رایج است، اما شیوع این پدیده فقط محدود به دنیای غرب نمیشود. در بیشتر فرهنگها نظیر آن وجود دارد، و حتی کودکان نیز تجربههای نزدیک به مرگ را نقل کردهاند.
تجربه نزدیک به مرگ ممکن است شامل حرکت به سوی روشناییِ یک نور در انتهای یک تونل، دیدار با خدایان، گفتگو با خویشاوندانی که مدت زمان زیادی از مرگ آنها میگذرد، تجربههای خروج از بدن، یا احساس غرق در نور شدن باشد.
گفتگوهایی که دربارهی تجربههای نزدیک به مرگ صورت میگیرند، اغلب همراه با بحثهایی است در موضوع زندگی پس از مرگ و روحی که پس از مردن و نابود شدنِ جسم باقی میماند. این نوع گزارشهای مبهم و اسرارآمیز را بهطور معمول میبایست به قلمروهای شبه علم و فراروانشناسی نسبت داد، اما شیوع وسیع و ماهیت فراگیر آنها موجب شده است تا در این زمینه پژوهشهایی جدی (هرچند اندک) و انبوهی از گمانهزنیها صورت گیرد (تقریبا 3% از آمریکاییها از تجربه نزدیک به مرگ خود حکایت میکنند)
تجربههای نزدیک به مرگ شامل چه چیزهایی میشود؟
در پژوهشی در کشور هلند – که نتایج آن در نشریه لاسنت انتشار یافت – پژوهشگران درمورد نظم تجربههای نزدیک به مرگ تحقیق کردند و کوشیدند تا عوامل عِلی را از هم بازکنند. آنها گزارش دادند که 50% افرادی که این تجربه را از سر گذراندهاند به آگاهی خود از مردن (در آن واقعه) اشاره کردهاند، 56% آن را تجربهای مثبت و سازنده ارزیابی کردهاند، 24% سخن از تجربه خروج از بدن به میان آوردهاند، 31% عبور از یک تونل را گزارش داده و 32% از ارتباط (کلامی یا غیرکلامی) با درگذشتگان گفتهاند.
این تحقیق همچنین نشان داد که – از میان بیماران مورد مصاحبه قرارگرفته – هرچند همهی آنها در مرحلهای به لحاظ پزشکی مرده بودند، فقط درصد کمی (18% ) تجربههای نزدیک به مرگ را از سر گذرانده یا به یاد آوردهاند. احتمال داشتنِ یک تجربه نزدیک به مرگ ارتباطی با سطح آنوکسیای مغزی (نرسیدن اکسیژن به مغر)، میزان ترس قبلی از مرگ، یا نوع داروهای مصرفیشان نداشت.
بنا به نتایج این تحقیق، تجربههای نزدیک به مرگ بیشتر مربوط به بیماران زیر60 سال بود، و زنان تجربههای عمیقتری را گزارش میدادند. برعکس، افرادی که پس از احیاء حافظهشان را تاحدودی از دست داده بودند، کمتر تجربه نزدیک به مرگِ خود را روایت میکردند، و جز این هم انتظار نمیرفت.
بدون شک چیزی هست که موجب چنین تجربههایی میشود، اما عواملی که موجب از سر گذراندنِ این تجربهها میشوند، هنوز با قطع و یقین شناخته نشده و محل تردید و اختلاف هستند.
تأثیرپذیری فرهنگی در تجربههای نزدیک به مرگ
پدیدهی تجربه نزدیک به مرگ فوقالعاده فریبنده است چون عوامل روانشناختی و فیزیولوژیکی پیوند عمیقی با عوامل اجتماعی و فرهنگی دارند. برای مثال، تجربهی نزدیک به مرگ یک مرد سفیدپوست چهلساله اهل نبراسکا ممکن است شامل دیدن یک مرد ریشدار سفیدپوست با چهره نورانی شود که از میان دروازههای مزین به مروارید او را فرامیخواند؛ درحالی که تجربه نزدیک به مرگ یک پسر 12 ساله اهل کشوری در آفریقا احتمالاً شامل چنین چیزهایی نخواهد بود.
مردم اهل ماپوچه (Mapuche) از آمریکای جنوبی و ساکنان جزایر هاوایی به احتمال زیاد مناظر و آتشفشانهایی را میبینند، تجربههای نزدیک به مرگ در تایلند و هند به ندرت شامل تونل یا نور میشود، در تجربههای اهالی تبت، نور نقش بیشتری را بازی میکند، همانطور که تصورات غلط درباره تناسخ نیز به همان اندازه نقش دارند.
روایت زیر مربوط به تجربه نزدیک به مرگ یک فرد آفریقایی است که در سال 1992 گزارش شده است. یک مرد جوان پس از تلاش برای گرفتن یکی از تولههای یک شیر ماده، توسط آن شیر مورد حمله قرارمیگیرد.
“خودم را میدیدم که دارم وارد یک نوع حالت خلسه میشوم. ناگهان بزرگراهی در مقابلم ظاهر شد. گویی در یک مسیر بیانتها به سوی آسمان می رفت. پیرامون آن پر از ستاره بود، که آنها نیز روی به آسمان داشتند. هر بار که سعی میکردم وارد بزرگراه شوم، ستارهها جلوی راهم را میگرفتند. همینطور ایستاده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم. پس از مدتی، بزرگراه و ستارهها ناپدید شدند. من بیدار شدم و خودم را بر روی تخت بیمارستان دیدم”.
اروپاییها و مردم آمریکای شمالی اغلب باغهای زیبایی را تجسم میکنند؛ و مردم کالایی از کشور ملانزیا بهطور کنجکاویبرانگیزی گرایش به دیدن دنیای صنعتیشدهی مملو از کارخانهها دارند.
فرهنگ و امیدها و آرزوهای انسان مسلماً بر روی کیفیت تجربههای نزدیک به مرگ تأثیر میگذارند؛ اما کدام مکانیسمهای زیستشناختی میتوانند پشت این پدیدهی عجیب باشند؟
پشت تجربههای نزدیک به مرگ چه چیزی است؟
پدیدهای را که اینقدر به گستردگی و در سراسر جهان تجربه میشود، بدون شک نمیتوان دروغ تلقی کرد، عاملی (یا عواملی) زیستشناختی باید در کار باشد تا شیوع آن را تبیین کند. پارهای از صاحبنظران ادعا می کنند که تجربههای نزدیک به مرگ خدشهای بر نظریهی عصبشناختی رایج وارد میکنند و در واقع ابعاد اسرارآمیز دیگری از وجود را نشان میدهند. آیا علم عصبشناسی میتواند پرده از راز تجربههای نزدیک به مرگ بردارد؟
بسیاری عقیده دارند که باید یک بار و برای همیشه ذهن (روح) را از کارکردهای مغز جدا کنیم. اما این نوع تفکر برای تبیین تجربههای نزدیک به مرگ ضرورتی ندارد؛ به جای توسل به ریشههای ماوراءطبیعی، حوزهی علوم عصبشناختی به این موضوع پرداخته و این پدیده را بهمثابه “خروجی مغز” تبیین کرده است. تاکنون تبیینهای احتمالی متعددی از این پدیده ارائه شده است. موارد زیر پارهای از تلاشها برای تبیین منشأ زیستشناختی تجربههای نزدیک به مرگ هستند:
نقش امیدها و آرزوها
بدون شک امیدها و آرزوها در همهی تجربههای نزدیک به مرگ نقش ایفا میکنند؛ تفاوتهای میان فرهنگها – که در بالا به آنها اشاره شد – گواه آن است. اما بهنظر میرسد که امیدها و آرزوها نقشی حتی عمیقتر بازی میکنند.
جالب است که تجربههای نزدیک به مرگ گاهی در افرادی اتفاق میافتد که در واقع نزدیک مرگ نبودهاند، آنها فقط فکر میکردهاند که به مرگ نزدیک بودهاند. در یک مطالعه که بر روی تجربههای نزدیک به مرگ 58 بیمار انجام گرفت معلوم شد که 30 نفر از آنها در واقع نزدیک به مرگ نبودند.
تجربههای خروج از بدن
تجربههای خروج از بدن بهطور مشترک بخشی از تجربههای نزدیک به مرگ هستند و گاهی شامل دیدن بدن خود از بالا میشوند. هرچند این شبیه رویدادی آنجهانی (ماوراء طبیعی) به نظر میرسد، اما دانشمندان علوم عصبشناختی میدانند که تجربههای خروج از بدن نیز در شرایطی غیر از شرایط نزدیک به مرگ اتفاق میافتند. برای مثال تجربههای خارج از بدن در طی حالت فلج خواب (Sleep paralysis) که قریب به 40 درصد از افراد در طول زندگی خود گاهی دچار آن میشوند – شایع است. فلج خواب هنگامی رخ میدهد که شخص هنوز در واقع در خواب Rem (همراه با حرکات سریع چشم) اما مغز او تا حدودی بیدار است. در طول خواب Rem مغز بدن را از کار میاندازد تا نتواند رویاها را بروز دهد. مغز – که هنوز باور دارد شخص خواب است – این حالت قفل بدن را حفظ میکنند، و فرد را در معرض کابوسهای وحشتناک قرارمیدهد. این تجربه اغلب موجب احساس شناور شدن بدن و دیدن اتاق از چشمانداز سقف میشود.
پارهای از پژوهشگران نیز نشان دادهاند که با تحریک سمت راست بخش TPJ مغز میتوانند بهطور مصنوعی موجب تجربههای خروج از بدن شوند. TPJ بخشی از مغز است که اطلاعات را از غده تالاموس (تنظیم کنندهی خودآگاهی، خواب و هشیاری)، دستگاه لیمبیک (مربوط به احساسات و عواطف، رفتار، انگیزش و حافظهی بلندمدت) و دریافتهای حسی فرد جمعآوری و تلفیق میکند. بنابراین صرف نظر از اینکه اوتوسکوپی (مشاهدهی بدن خود از بیرون) تا چه حد واقعی به نظر میرسد، میتوان آن را در چارچوب قوانین علوم عصبشناختی تبیین کرد.
ملاقات با درگذشتگان
دیدن درگذشتگان و احوال پرسی با آنان بخش رایج دیگری از گزارش تجربههای نزدیک به مرگ است و تا حدودی میتوان آن را با استناد به امیدها و آرزوها تبیین کرد. اغلب فرهنگها پر از داستانهایی دربارهی بهشت یا نوع دیگری از زندگی پس از مرگ هستند که در آنها خویشاوندان درگذشته مشتاقانه انتظار ما را میکشند. علاوه بر این، مبتلایان به آلزایمر و پارکینسون معروفند به اینکه توهم دیدن موجودات روحمانند را دارند؛ پارهای از آنها گزارش دیدن اقوام درگذشته در خانهی خود را میدهند. این نوع توهمهای دیداری به عوارض ناشی از پالیدوتومی – نوعی جراحی مغز و اعصاب که بر روی بعضی بیماران مبتلا به پارکینسون انجام میشود – ربط پیدا میکنند.
توهمهای مربوط به دیدن ارواح لزوماً ریشه در جای دیگری ندارند. اینگونه تجربههای توهمی را میتوان معلول اختلال در ترشح دوپامین (یک ناقل عصبی) دانست.
مغز ما از دریافتهای حسی ما بهگونهای تجربهی ادراکی میسازد که فراموش میکنیم چه کار سخت و شگفتانگیزی انجام میدهد.
هرگونه شکافی در حوزهی ادراکی بدون مرز مشخصی توسط مغز دوباره پر میشود، بهعنوان یک مثال دم دستی، همهی ما یک نقطهی کور داریم که در آن عصب بینایی به شبکیه متصل میشود. در این بخش از سیستم بیناییمان، هیچ چیزی را نمیتوانیم ببینیم، اما هرگز متوجه آن نمیشویم چون مغزمان به سادگی جاهای خالی را پر میکنند. اما گاهی، وقتی مغز تحت فشار باشد یا دادههای گیجکنندهای را دریافت کند، جای خالی را با جن و خون آشام (و موجودات عجیب و غریب) پر میکند. در عارضهی زردی چشم (لکه زرد)، مرکز بخش مربوط به بینایی در مغز بهتدریج از کار میافتد، بیمار تقریباً به کرات گزارش توهم ارواح را میدهد . این میتواند ناشی از تلاش مغز برای درک “پارازیت” های عصبیاش باشد که پیامهای ناقص یا خطا ایجاد کردهاند.
بهطور خلاصه، اینکه مغز در اثر دریافت علائم غیرعادی یا عدم دریافت علائم مناسب، توهم ایجاد میکند، چیز عجیبی نیست.
تبیین حالت سرخوشی (شادی و شعف)
تجربههای نزدیک به مرگ اغلب بهعنوان تجربههایی شادیآور و لذتبخش گزارش میشوند. در نگاه نخست، وقتی به شرایط و اوضاع و احوال پیرامونی تجربههای نزدیک به مرگ توجه میکنیم، این تناقضآمیز به نظر میرسد. اما معلوم شده است که تأثیر بسیاری از داروهای نشاطآور شباهت نزدیکی به جنبههای احساسی و بصری تجربههای نزدیک به مرگ دارند. یکی از همین داروها – کتامین – که هم به صورت تفننی (تفریحی) و هم بهعنوان یک داروی بیهوشی مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند موجب ایجاد توهم، تجربهی خروج از بدن، سرخوشی و شادی، گسستگی، و تجربههای معنوی شود. کتامین با تأثیر گذاشتن بر روی گیرندههای NMDA، همان گیرندههایی که توسط داروهای شادیآور دیگر نیز مورد استفاده قرا رمیگیرند، مانند آمفتامینها، باعث این حالات می شود.
هنگامی که حیوانی تحت فشار شدید است، مسیرهای دوپامین و اوبیوید باز میشوند. همین امر ظاهراً در طی رویدادهای تکاندهنده و ناراحتکننده تأثیر خود را میگذارد، هرچند ما دقیقاً دلیل آن را نمیدانیم، اما این مسیرها بدون شک در مواقع خطر شدید باز میشوند. مغزی که دچار شوک شده و در واقع مورد هجوم او پیویدهای طبیعی قرارگرفته، تا حدودی میتواند احساسات شدید آرامش و سکوت را توضیح دهد.
تونل نور
احتمالاً بارزترین جنبهی تجربههای نزدیک به مرگ احساس عبور داده شدن از درون یک تونل طولانی است که در انتهای آن نوری روشن دیده میشود. پاره ای از پژوهشگران بر آن هستند که این پدیده را میتوان معلول نرسیدن (یا کم رسیدن) اکسیژن به شبکیه چشم دانست. مطابق این نظریه وقتی اکسیژن به شبکیه نمیرسد، دید کناری (حاشیهای) به تدریج از بین میرود و فقط مرکز میدان دید قابل دیدن میشود. دیدن تونل نشانهی ترس شدید و از دست دادن اکسیژن (هیپوکسی) است، و این هر دو عامل اغلب در حین فرآیند مردن حضوری دارند.
بدون شک تجربهی نزدیک به مرگ پدیدهای پیچیده با ساز و کارهای بسیاری در ورای آن است. از کمبود اکسیژن (که سیستم بینایی را مختل می)کند تا چالش مغز برای درک معنای احساسات و عواطفی عجیب، از ترشح ناگهانی و شدید پارهای از غدههای مغزی دارومانند تا انبوهی از امیدها و آرزوها و پیشزمینههای فرهنگی. نزدیک مرگ بودن (یا باور به نزدیک به مرگ بودن) تجربهی فیزیولوژیکی و روانشناختی منحصر به فردی است . تعجیب زیادی ندارد که این پدیده موجب چنین آشفتگیها و اختلالاتی در تصاویر و صداها شود.
ماهیت دقیق هر تجربهی نزدیک به مرگ تا سالها روشن نخواهد شد. با وجود این، درک درست آن در هنگام وقوع، در یکی از بحرانیترین مراحل زندگی یک فرد، کار آسانی نیست, جنبههای اخلاقی مداخلات آزمایشی میتوانند غامض و دشواریاب باشند.
یک چیز مسلم است، و آن اینکه تجربههای نزدیک به مرگ جذاب و فریبندهاند و (احتمالاً) ربطی به زندگی پس از مرگ ندارند.
.
.
تجربههای نزدیک به مرگ: واقعیت یا تخیل؟
تیم نیومن (Tim New man)
مترجم: خدیجه حسینی
منبع: مقاله Near-death experiences: Fact or fantasy ؟
این مقاله در سایت نیلوفر
.
.
جالب بود.تجربه نزدیک به مرگ را فقط کسانی درک می کنند که آنرا تجربه کرده باشند.چون یک تجربه شخصی وشهودی است.
اگراین متن را یک ماتریالیست بخواند. می گوید تخیل وخرافات است
بنده به عنوان یک خرده ماتریالیست عرض میکنم. این متن توجیه ماتریالیستی خرافات است نه خرافات. شما یا متن را نخواندهاید یا هیچ درکی از ماتریالیسم ندارید.
من معنی ماتریالیست (مادی گرایان)را می دانم ولی متاسفانه معنی (خرده ماتریالیست )را نمیدانم؟؟!
آیا تجربههای نزدیک به مرگ حقیقت دارند؟ | تجربه های نزدیک به مرگ
http://neardeath.org/home/are_ndes_true/
People Have Near-Death Experiences While Brain Dead
http://www.near-death.com/science/evidence/people-have-ndes-while-brain-dead.html
علائم ذهنی مصرف مواد مخدر “توهم زا” را نیز فقط کسانی درک می کنند که آنرا تجربه و مصرف کرده باشند. چون یک تجربه شخصی و شهودی است… ولی بعید میدونم ربطی به دنیاهایی دیگر داشته باشد..
بسیاری در حالی تجربۀ NDE داشتهاند که نوار مغزی آنها یک خط صاف را نشان میداده است. از نظر پزشکی این هنگامی اتفاق میافتد که سلولهای مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارد. در چنین شرایطی مغز توانائی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. در حالی که بسیاری از تجربههای NDE طولانی و دارای صحنهها و جزئیات زیاد و به نسبت پیچیدهای هستند. اغلب افراد تجربه خود را بسیار شفاف و زنده میخوانند و سطح درک و هوشیاری خود را در حین تجربه بهمراتب بالاتر از آگاهی و هوشیاری در حال بیداری در زندگی روزمره توصیف کردهاند. این افراد به حقیقی بودن آنچه دیدهاند کاملاً اطمینان دارند و آن را کاملاً متفاوت از خواب دیدن یا توهمات ناشی ازبیماری یا تب یا مصرف مواد مخدر میخوانند. چنین توهماتی معمولاً مجموعهای نامنظم وبدون انسجام است و توهم بودن آن برای افراد بعد از اینکه به حالت عادی برمیگردند روشن است. در چندین مورد اشخاصی که NDE خود را گزارش دادهاند، قبلاً در طول زندگی خود از مواد مخدر یا شیمیائی توهمزا نیز استفاده کرده بودند ولی بیان نمودهاند که تجربه NDE آنها کاملاً از مقولهای متفاوت بوده، و برخلاف مواد مخدر که شخص بعد از برگشت به حال عادی توهم بودن آنچه را دیده حس میکند، در مورد تجربههای NDE چنین نبوده است. بهعلاوه، ماهیت و اجزاء توهمات ناشی از مواد شیمیائی یا داروها برای افراد مختلف بسیار متفاوت است و زمینههای قبلی ذهنی و عوامل محیطی نیز در آن سهم زیادی دارند، تا جایی که بهسختی میتوان کمترین شباهتی در آن بین دو نفر پیدا کرد. این در نقطۀ مقابل تجربههای NDE است که گرچه برای هیچ دو نفری کاملاً یکسان نیستند، در آن شباهتهای خیره کننده و غیرقابل انکاری وجود دارد و انسجام و هماهنگی و عمق در آن مشهود است.
دوست عزیز,
ما که با عده ای از رفقا جمع شدیم و “ال اس دی” و “ماشروم” رو امتحان کردیم, و اتفاقا تجارب تقریبا یکسانی داشتیم …
در ضمن, نوار مغزی “ای ای جی” تنها فعالیت الکتریکی سطح خارجی مغز را تا عمق محدودی نشان میدهد و نمایش خط صاف به هیچ عنوان نشانه ی مرگ کامل و ایست کلیه قسمتهای مغز نیست …
ثانیا, بسیار بعید است که کسی در آن شرایط سخت اغما یا بیهوشی, بعد از به هوش شدن, بتواند ادعا کند که مثلا: من در فلان زمان دقیق (با ارائه دقیقه و ثانیه) حالت NDE را تجربه کردم, و بعد دکترها و نزدیکان وی بتوانند آن زمان را با زمان “نمایش خط صاف نوار مغزی” مقایسه کنند و نتیجه بگیرند که این دو زمان بر هم منطبق بوده اند و بعد ادعای شما را مطرح کنند…
ببخشید, ولی این مسئله خیلی احمقانه به نظر میرسه… 🙂
دوست عزیز ،
شما که این مواد توهم زا را مصرف می کنید ،معلوم است که همه چیز به نظرت خیلی احمقانه است!!!
این کاملا طبیعی است.
آیا انسان مرگ را تجربه می کند؟
اینها مزخرفاتی است که این روزها مطرح می شودیا دربرخی کتاب ها از تجربه مرگ انسانها نوشته شده است که مثلا فلانی به آن دنیا رفته وبرگشته وتجربیات خود را بیان کرده است،این قابل پذیرش نیست که کسی برود وبعداز مدتی بازگردد.البته ما مرگ اندیشی داریم وانسان می داند که می میرد اما تجربه غیر از دانستن است،انسان تولد ومرگ خود را تجربه نمی کند.
تمام تجربیات انسان در فاصله بین مرگ و تولد است..برخی عمر کوتاه می کنند،برخی متوسط وبرخی طویل. اما همه این تجربیات انسان در این فاصله رخ می دهد یعنی بین تولد تا مرگ…
متن بالا در مورد تجربه نزدیک به مرگ است،،،نه تجربه مرگ!
نزدیک شدن به امری لزوما به معنای رسیدن به آن امر نیست…
جلوه گر شدن رفتار انکاری ، دست و پا زدن برای رد مشاهدات، و عقل ستیزی در مدعیان ساینتیسم را در این نظر سارا قابل مشاهده و عبرت آموز است.
پاسخ به جناب آرمان
کسانی مانند شما و دوستان شما که این مواد به شدت توهم زای (دیداری وشنیداری)را مصرف می کنند در جسم خود نیز دچار تپش شدید قلب وعلائم دیگرجسمانی می شوند ،در حالیکه کسانیکه تجربه نزدیک به مرگ را داشته اند، دچار ایست قلبی شده اند و با کسانی که مواد مخدر توهم زا مصرف می کنند کاملا از نظر علائم (جسمانی) متفاوت هستند.
هنگاميکه قلب از کار کردن ميایستد جریان خون به مغز فورا متوقف ميشود. حدودا 10 تا 20 ثانیه بعد از قطع جریان خون به مغز، دستگاه نوار EEG که فعالیت الکتریکی مغز را اندازه گیری ميکند صاف ميشود. دستگاه نوار EEG فعالیت الکتریکی قشر مغز را که مسئول تفکر هشیاری است اندازه گیری ميکند. بر حسب قاعده به دنبال ایست قلبی وقوع تجربه ی هشیار سازمان یافته و واضح باید غیر ممکن باشد.
هنگاميکه دستگاه نوار EEGصاف است هنوز امکان فعالیت الکتریکی در قسمت های پایین مغز مانند ساقه مغز وجود دارد. ولی فعالیت الکتریکی در بخش های پایینی مغز نميتواند برای چنین تجربیات آشکار و واضح که توسط افراد تجربه کننده توصیف ميشود در نظر گرفته شود.
وضوح تجربیات نزدیک به مرگ همراه با توالی عناصر آن نشان دهنده ی این است که این تجربیات رویا و توهم نیستند و یا در نتیجه ی عملکرد مغز آسیب دیده به وجود نميآیند.
در ضمن کسانی که تجربه نزدیک به مرگ را داشته اند فقط مصرف کنندگان مواد مخدر نبوده اند بلکه در بین آنها کودکان و نابینایان نیز بوده اند که تقریبا همه اینها تجربیات یکسانی داشته اند.
البته هنوز در دنیای علم پزشکی سوالات بسیار زیادی در مورد این پدیده وجود دارد که بدون پاسخ مانده است مانند سایر علوم….و هنوز نتایج قطعی آن به صورت کاملا علمی بیان نشده است…
به نظر می رسد که تجربه نزدیک به مرگ به علت کاهش اکسیژن مغز در اطاق عمل و بدنبال بیهوشی باشد.بدنبال هیپوکسی مغز مواد هالوسینژن ازاد می شوند که باعث تجربیات روحانی می شوند.از انطرف چون قشر اکسیپیتال مغز دچار کاهش خونرسانی بیشتری می شود تونل نور را بوجود می اورد.متاسفانه در این موارد بجای پرداختن به خود بافت مغز به مسایل روحانی و خرافی پرداخته می شود
مشاهدات خارج از بدن و آگاهی داشتن از اتفاقات خارج از اتاق بستری علیرغم داشتن سطح هوشیاری 3 که به زندگی نباتی هم معروف هست را چگونه با کارکرد مغز میتوان توجیه نمود دوست عزیز
با سلام به همه دوستان
مشکل فقط فهم تجربی مسئله نیست
مسئله متافیزیکی است
اگر واقعا ثابت شود انسان روح دارد
و روح اصل وجود انسان است
و روح بدن را تدبیر می کند
و روج باقی بعد از فنای بدن است
و همه حقیقت آدمی به روح اوست
و درد و لذت دنیایی هم در اصل مربوط به روح است
لذا ناخن و مو که روح ندارند درد و لدت ندارند
مسئله تجربه دم مرگی قابل فهم است
برای کسانی که تجربه متافیزیک داشته باشن درکش خیلی راحت تره اینجور مسائل . من داشتم و درکش راحته واسم
سلام
به دوستان ماتریالیست توصیه میکن برن اسم دکتر ابن الکساندر و آنیتا بورجانی رو تویه گوگل سرچ بکنن تا بفهمن چی به چیه!!! البته اگر بخوایین بدون تعصب حق رو بپذیرید.
برخی تجربیات نزدیک به مرگ هم بوده که مثلا در اتاق عمل طرف روحش جدا میشه و از بالا نظاره گره اتفاقات در اتاق عمل هست و وقتی برمیگرده دقیقا همون اتفاقات رو توضح میده!!! آیا این ربطی به مغز داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کسی که خواب هست رو میشه بیدار کرد اما کسی که خودشو به خواب زده هرگز….
دقیقا اگه اینها صرفا تخیل و ناشی از فعالیت متفاوت مغزی بود تجربه گران اینقدر تجربه ی خودشون رو واقعی و ملموس توصیف نمیکردن و خبر از دنیای خارج از ذهن نمیدادن همه بلا استثنا قائل هستند ما در درجه ی بالاتری از حیات قرار داشتیم
با سلام
متاسفانه این فقط ماتریالیست ها و مادی گراهایی که اعتقادی به خدای واحد و خلقت ندارند،نیستند بلکه بسیاری مسلمان نماها این مشکل را دارند که نه جهان های برتر را می شناسند و نه میخواهند که شناختی از آن دنیای برتر داشته با شند و نشانه چنین اشخاصی این است که موقع حضور سر قبر آشنایان و فامیل اظهار می کنند که فلانی شخص خوبی بود اما حیف که رفت زیر خروارها خاک. چنین افرادی ورد زبانشان این است که چه کسی به ان دنیا رفته و برگشته و خبر آوردهدر حالیکه افراد زیادی بطور کامل مرده اند و به جهانهای برتر صعود کرده اند و توانسته اند با افراد زمینی ارتباط برقرار کنند.
سلام
دلیل اینکه من کاملا ب تجربه های نزدیک ب مرگ اعتقاد دارم، چیزهایی هست که مینویسن
مثلا یک شخص پرخواش گر و سطحی گر چه اتفاقی براش میوفته ک تبدیل میشه ب یه آد آرام و دلسوز دیگران و با درک عمیق از زندگی ؟
اگه تجربه های نزدیک به مرگ رو بخونین چیزها و نکات خیلی جالبی درمورد خدا، زندگی ، انسان، جهان و… میبینین و یاد میگیرین که همگی با عقل آدم جور درمیاد
من واقعا خدا رو با تجربه های نزدیک ب مرگ بهتر شناختم. و فهمیدم اون خدای عذاب گر انتقام جو ک برامون تعریف کرده بودن اصلا وجود نداره و…
سلام خواهر عزیزم من هم علاقه زیادی به موضوع روحگرایی دارم.چند روزی می خوام (کتاب ریموند مودی به نام زندگی پس از زندگی رو دانلود کنم اصلا پیدا نمی کنم pdfشو نتونستم دانلود کنم لطفا راهنماییم کنید)
لینک دانلود کتاب ریموند مودی فارسی و انگليسي برای عاشقان واقعی!
Lifeafterlife2.blogfa.com
http://neardeath.org/eben_alexander
اینو بخونین
در اینجا بدون شرح مفصل و بهصورت خلاصه به مهمترین شواهدی که دال بر صحت و واقعی بودن NDE ها هستند میپردازیم [2].
1. برخی NDE ها را زائیدۀ توهم و فعالیتهای غیرطبیعی مغز در لحظات بحرانی قبل از مرگ دانسته و یا آن را نتیجۀ نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر ایست قلبی، و تشویش و به هم ریختگی شیمیائی مغز خواندهاند.
در پاسخ به این گروه باید به این واقعیت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکی مقدار فعالیت مغزی افراد را در هر لحظه میتوان با نوار مغزی “ای ای جی” اندازهگیری کرد. بسیاری در حالی تجربۀ NDE داشتهاند که نوار مغزی آنها یک خط صاف را نشان میداده است. از نظر پزشکی این هنگامی اتفاق میافتد که سلولهای مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارد. در چنین شرایطی مغز توانائی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. در حالی که بسیاری از تجربههای NDE طولانی و دارای صحنهها و جزئیات زیاد و به نسبت پیچیدهای هستند. اغلب افراد تجربه خود را بسیار شفاف و زنده میخوانند و سطح درک و هوشیاری خود را در حین تجربه بهمراتب بالاتر از آگاهی و هوشیاری در حال بیداری در زندگی روزمره توصیف کردهاند. این افراد به حقیقی بودن آنچه دیدهاند کاملاً اطمینان دارند و آن را کاملاً متفاوت از خواب دیدن یا توهمات ناشی ازبیماری یا تب یا مصرف مواد مخدر میخوانند. چنین توهماتی معمولاً مجموعهای نامنظم وبدون انسجام است و توهم بودن آن برای افراد بعد از اینکه به حالت عادی برمیگردند روشن است. در چندین مورد اشخاصی که NDE خود را گزارش دادهاند، قبلاً در طول زندگی خود از مواد مخدر یا شیمیائی توهمزا نیز استفاده کرده بودند ولی بیان نمودهاند که تجربه NDE آنها کاملاً از مقولهای متفاوت بوده، و برخلاف مواد مخدر که شخص بعد از برگشت به حال عادی توهم بودن آنچه را دیده حس میکند، در مورد تجربههای NDE چنین نبوده است. بهعلاوه، ماهیت و اجزاء توهمات ناشی از مواد شیمیائی یا داروها برای افراد مختلف بسیار متفاوت است و زمینههای قبلی ذهنی و عوامل محیطی نیز در آن سهم زیادی دارند، تا جایی که بهسختی میتوان کمترین شباهتی در آن بین دو نفر پیدا کرد. این در نقطۀ مقابل تجربههای NDE است که گرچه برای هیچ دو نفری کاملاً یکسان نیستند، در آن شباهتهای خیره کننده و غیرقابل انکاری وجود دارد و انسجام و هماهنگی و عمق در آن مشهود است.
همانگونه که گفته شد تعداد گزارشهای NDE منتشر شده به چند ده هزار میرسد، این باوجود آن است که تنها اقلیت کوچکی از کسانی که این تجربهها را داشتهاند درصدد منتشر و بازگو کردن آن برای عامه برمیآیند. تحقیقات متعدد نشان داده و با مطالعۀ تعدادی از این گزارشها میتوان دید که محورهای مشترک بین این تجربهها مستقل از سن و زمینههای مذهبی و فرهنگی و طبقۀ اجتماعی و ملیت و جنسیت شخص تجربه کننده و هرگونه عوامل محیطی است. بسیاری از تجربه کنندگان دچار تحولات بعضاً عمیقی در زندگی بعد از تجربه خود میشوند و اهداف و ارزشهای آنها دگرگون میگردد. البته این تغییرات برای بعضی نامحسوستر و برای بعضی کاملاً بنیادی است.
البته باید به این نکته اشاره کرد که بعد از احیاء، شخص تجربه کننده باید از طریق کانال ارتباطی کلام و زبان خود برای بازگو کردن این تجربه به دیگران استفاده کند و گاهی اعتقادات و زمینههای فکری افراد روی نحوۀ تعبیر و بیان تجربه NDE آنها مؤثر است. بهعنوان مثال، در بسیاری از NDE ها، تجربه کننده از دیدن وجودی نورانی صحبت میکند که ملاقات با او احساس محبت و آرامش و لذت وصفناپذیری را به شخص القاء میکند. تجربه کنندگان ممکن است بسته به زمینۀ مذهبی فرهنگی خود ممکن است این وجود را مسیح، بودا، فرشته، یا خود خدا خواندهاند. ولی صرفنظر از نامگذاری، ماهیت ملاقات باوجودی نورانی با جذابیت و عشق بسیار زیاد مؤلفۀ مشترکی بین اکثریت تجربهها است.
پیم ون لومل (Pim van Lommel)، پزشک متخصص قلب در طول 20 سال بهطور علمی و اصولی و با دیدی محققانه تعداد زیادی از بیماران را که دچار ایست قلبی شده بودند مورد بررسی قرار داده و نتایج آن را در سال 2001 در مجلۀ علمی لاست [17] منتشر نمود. نتیجۀ تحقیقات او نشان میدهد که هیچ نوع ارتباطی بین تجربههای NDE و طول زمان ایست قلبی یا بیهوشی مریض، داروهای استفاده شده، یا ترس قبلی شخص از مردن ندارند. همچنین مطالعات دیگر نشان میدهند که ارتباطی بین زمینههای فرهنگی شخص، نژاد، طبقه اجتماعی، تحصیلات، و حتی آگاهی و اطلاع قبلی از این پدیده یا عدم آن، و تجربههای NDE وجود ندارد. ون لومنت از تحقیقات خود نتیجه گیری میکند که ضمیر ما بعد از مرگ باقی خواهد ماند.
2. تعداد زیادی گزارش وجود دارد که در آن تجربه کننده در حالی که فاقد هر گونه علائم حیات بوده توانسته اتفاقاتی که در دنیای فیزیکی رخ میداده، مثلاً فعالیتهای پزشکان در اتاق بیمارستان بر روی بدن او یا حرف های اطرافیان را دیده و شنیده و بعد از احیاء آنها را با ذکر جزئیات بازگو کند. مشاهده بدن خود از خارج یکی از مشترکترین قسمتهای NDE هاست. تجربه کنندهها توانستهاند حتی اتفاقاتی را که دور از محل بدنشان، مثلاً مکالمات بین دکترشان و اعضاء خانواده را در اتاق انتظار بیمارستان بهدرستی گزارش کنند. یکی از مشهورترین موارد از این گونه NDE ها مربوط به خواننده و ترانه نویس آمریکایی پم رینولدز (Pam Reynolds) است که در سال 1991 در سن 35 سالگی در حالی که بر روی مغز او در بیمارستان مشهور سنت جوزف به علت بسته شدن یک رگ مهم مغز، جراحی انجام میگرفت اتفاق افتاد [9].
Pam Reynolds
این یک عمل جراحی بسیار مشکل بوده و با روشی ویژه که بهاصطلاح پزشکی «هیپوترمیک کاردیاک ارست» (hypothermic cardiac arrest) نامیده میشود انجام گرفت. برای این جراحی دمای بدن پم رینولدز به 16 درجه تقلیل داده شد و توسط دستگاه، گردش خون و تنفس وی متوقف شده و جریان خون از مغز وی قطع گردید. بهعلاوه، در تمام طول عمل چشمهای او توسط یک برچسب نواری و گوشهای او توسط گوشی کاملاً بسته بود. پم رینولدز در حین عمل برای مدتی علائم حیات را کاملاً از دست داد در حالی که نوار مغزی او کاملاً یک خط صاف بود. بعد از احیاء و بهوش آمدن وی توانسته بود جزئیات آنچه در اتاق عمل در این مدت رخ داده را برای پزشکان و پرستاران بازگو کند. گزارش او شامل گفتگوهای بین پزشکان در اتاق عمل، و شکل ابزاری که برای عمل بر روی او استفاده شده، و فعالیتهای دیگری که در آن حین رخ میداده مانند ورود و خروج افراد از اتاق عمل بود. گزارشهای او با واقعیت کاملاً تطابق داشت که بسیار شگرف آور بوده و به هیچ شکل با اصول علمی و عادی که ما میشناسیم قابل توجیه نبوده و نیست. پم رینولدز همچنین میگوید که در حین این NDE نوری را دید که بهشدت به آن جذب شده و بهطرف آن حرکت کرده بود. با نزدیک شدن، نور بسیار درخشندهتر شده و بهتدریج او متوجه شد که میتواند عدهای از بستگان ازجمله مادربزرگ و عموی خود را که مرده بودند، در این نور ببیند. پم میگوید که با آنها از طریق تلهپاتی و ضمیر صحبت نموده است. ولی بعد از مدتی به او گفته شده بود که باید به بدن خود بازگردد ولی او نگاهی به بدن خود نموده و از این کار ممانعت کرد. عموی پم سعی کرد که او را ترغیب به بازگشت به بدن کند و درست در لحظهای که پم از بیرون میدید که پزشکان دستگاه شک را روی بدن او گذاشته و به برای بهکاراندازی قلب به او شک وارد میکنند، احساس کرد بهسوی بدنش بهشدت هل داده شده و او ناگهان خود را در بدن خود یافت. او میگوید که احساس بازگشت به بدن مانند احساس شیرجه پریدن در آب مخلوط با یخ بود.
3. کسانی که کور مادر زاد بودهاند توانستهاند در حین تجربۀ NDE خود ببینند. در کتاب «حیات پس از زندگی» دکتر مودی به گزارش NDE پیرزنی که از بچگی کور بوده اشاره میکند. وی بعد از احیاء، جزئیات آنچه در اتاق عمل رخ داده بوده و شکل ابزاری که مورد استفاده قرار گرفته، افرادی که از اتاق وارد و خارج شدهاند، و گفتوگوهای میان آنها را بازگو کرده بود. برای پزشک و پرستاران این امر غیرقابل باور بود و به همین دلیل او را به دکتر مودی که در این زمینه تحقیق میکرد معرفی کردند.نمونۀ دیگر، زنی بود که دچار ایست قلبی شده و خواهر او نیز به خاطر دیابت شدید در بخش دیگری از همان بیمارستان در حالت کما بود. این زن بلافاصله بعد از احیاء به پزشک خود گفت که خواهر من درگذشته است. پزشک در ابتدا آن را انکار کرد، ولی بعد از اصرار زن، پرستاری را به بخش دیگر فرستاد که از حال خواهر او باخبر شوند. معلوم شد که ادعای او صحت داشته و خواهر او در همان زمان درگذشته بوده است.
دکتر کن رینگ و شارون کوپر (Ring, Ken and Sharron Cooper) نتیجه تحقیقات دو سالۀ خود بر روی تجربههای NDE افراد کور در کتاب «دید ذهن» منتشر کردند [5]. در این کتاب تجربیات 31 نمونه از نابینایانی که برخی از آنان بهطور مادرزادی دچار این نقیصه بودهاند بیان شده است. این افراد توانستهاند پس از بازگشت به زندگی، اشیاء، اشکال و رنگهای اطراف خود را چنان که بوده است با جزئیات توصیف کنند. یکی از نمونهها زنی 45 ساله به نام ویکی امیپگ است که در حین تولد عصب بینائی او به خاطر اشکال در دستگاه اینکوبیتور و دریافت اکسیژن زیاد بهکلی آسیب دیده و بینائی خود را از دست داده بود. قلب وی در 45 سالگی در حین یک عمل جراحی برای مدتی متوقف شده و دوباره به کار انداخته شد. بعد از به هوش آمدن وی توانست برخی از جزئیات مختلف آن چه را حین عمل وی در اتاق عمل و پیرامون آن میگذشته،عیناً بازگو کند. دو تجربه مربوط به افرادی که در دنیا کور بودهاند در این تارنما آمده است: تجربۀ ویکی اومیپگ وتجربۀ جولیت نایتنگیل.
4. کودکان زیادی تجربۀ NDE داشتهاند و گزارشهای آنها شباهت به تجربۀ بزرگسالان دارد، بااینکه این کودکان هنوز آشنایی قبلی با این پدیده، یا با تعلیمات دینی و مذهبی نداشته و ذهنیتی نیز از مرگ و جهان ماوراء و معنویت ندارند و محتوای ذهنی آنها تفاوت زیادی با بزرگسالان دارد.
Kids angels
دکتر ملوین مرس (Melvin Morse)، استادیار و پزشک بخش کودکان بیمارستان واشینگتن در آمریکا، که هیچ اعتقادی به زندگی بعد از مرگ نداشت، در سال 1982 در حین طبابت با اولین مورد NDE یک کودک در کار خود روبرو شد [4]. وی در حالی که در یک کلینیک در شهر پوکاتلو در ایالت آیداهو مشغول به طبابت بود دختر بچهای را که در اثر غرق شدن در استخر تمام علائم حیات را از دست داده بود و برای مدت 19 دقیقه قلب او متوقف بود را احیاء کرد. این کودک بعد از احیاء برای دکتر مرس تعریف کرد که چگونه بدن خود و دکتر مرس را در حالی که روی بدن او کار میکرده و سعی در احیاء آن داشته است را از بیرون میدیده است. او بعد از احیاء جزئیات بسیاری از آنچه در حین 19 دقیقۀ توقف قلبی او در اتاق بیمارستان رخ داده بوده است را برای دکتر مرس بازگو میکند و میگوید که از تونلی آجری عبور کرده و بهجایی بسیار زیبا و نورانی رسیده بوده است. دکتر مرس به کودک گفت که نمیتواند این را بهراحتی باور کند و کودک در جواب گفت «نگران نباش دکتر مرس، بهشت حقیقت دارد». بازگو کردن جزئیات اتفاقات بیمارستان و آنچه در آن اتاق میگذشته در حالی که کودک هیچ علائمی از حیات نداشته، برای دکتر مرس یک شُک فکری بود و باعث شد دکتر مرس آن را در ژورنال علمی بسیار مشهور “ژورنال انجمن پزشکی کودکان آمریکا” بهعنوان یک مقاله منتشر کند. باوجود جنبههای خارقالعاده این اتفاق، دکتر مرس همچنان در شک و ناباوری خود باقی میماند، ولی بعد از اینکه موارد مشابهی را از سایر پزشکان میشنود تصمیم به تحقیق جدی در این زمینه میگیرد. او در یک بررسی 26 کودک که مرده و دوباره احیاء شده بودند را مورد مطالعه قرار داد و آن را با 131 کودک که بهشدت مریض بودند ولی علائم حیات را از دست ندادند مقایسه کرد. وی دریافت که 23 کودک از 26 نفر تجربۀ NDE داشتهاند در حالی که هیچیک از 131 کودک در گروه دوم چنین تجربهای را نداشتهاند. بعد از این تحقیقات، دکتر مرس مطالعه چندین سالهای را روی زندگی این کودکان و اثر NDE روی آنها آغاز کرد و دریافت که در حقیقت تجربۀ NDE در زندگی این کودکان اثر مثبتی گذاشته و خصائصی مانند مهربانی و گذشت را در این کودکان بهطور بارزتری افزایش داده است. تعدادی از تجربیات کودکان از سنین و ملیتهای مختلف در این تارنما در قسمت «تجربیات کودکان» عرضه شده است.
5. NDE بسیاری از افراد تأثیرات عمیقی در زندگی آنها داشته و باعث تغییراتی شگرفی در زندگی آنها در جهت درسهای که از تجربۀ خود گرفتهاند شده است. در سالهای اخیر توجه رسانهها و دانشمندان غربی به این پدیده بهشدت افزایش یافته است و محققان زیادی مانند دکتر رینگ (Ring, 1984)، مارگوت گری (Margot Grey, 1985)، چارلز فلین (Charles Flynn, 1986)، و آتواتر (P.M.H. Atwater, 1988) همگی در این زمینه تحقیق کرده و تمام آنها جنبههای روانی و تغییرات شخصیتی افرادی که تجربۀ NDE داشتهاند را مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج تمام این تحقیقات نشان داده است که این تجربهها اثرات عمیق و پایداری روی شخصیت و رفتار و جهان بینی افراد تجربه کننده میگذارد. این تغییرات تقریباً همیشه در جهت مثبت است، مانند احساس هدف دار بودن جهان و آفرینش، احساس وجود معنائی عمیق برای زندگی، احساس مسئولیت و رسالت در زندگی، تغییر شغل و نحوۀ زندگی کردن و گاهی وقف کردن زندگی خود به امور خیریه، مهربانتر و صبورتر شدن با مردم، ترک اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، و تغییراتی دیگر از این قبیل [65]. این تغییرات معمولاً صرفنظر از جنبههای اعتقادی و مذهبی شخص قبل از تجربه اوست.
گردن آلن (Gordon Allen)، مدیرعاملی بسیار موفق و ثروتمند در شهر سیاتل آمریکا بود که بهعنوان مدیر عامل سال شناخته شده بود. او بعد از تجربۀ خود در سال 1993 که در اثر ایست قلبی اتفاق افتاد، از شغل خود استعفا داده و زندگی بسیار مرفه و شهرت و روابط اجتماعی متعدد خود را کنار گذاشته و به زندگی نسبتاً سادهای روی آورد و شغل مشاورۀ جوانان و کودکانی را که دچار مشکلات شخصی و خانوادگی هستند را انتخاب نموده و بهعنوان یک کشیش در کلیسا نیز مشغول به خدمت شد. گزارشی مستند دربارۀ او و این رویداد به نام “روزی که مُردم” در سال 2003 در کانال 2 شبکۀ بی بی سی بینالمللی و متعاقباً در چندین شبکه تلویزیونی دیگر در آمریکا و اروپا پخش شد [6].
هوارد استرم، استاد سابق و رئیس دانشکدۀ هنر دانشگاه کنتاکی هیچ اعتقادی به خدا و زندگی بعد از مرگ نداشت. او در سال 1985 در حین یک سفر علمی به همراه عدهای از دانشجویان خود به اروپا دچار خون ریزی شدید روده شده و به بیمارستانی در پاریس منتقل میگردد. بعد از معاینه به او گفته میشود که نیاز به عمل جراحی فوری دارد. در آن موقع به خاطر تعطیلات آخر هفته، کارکنان کافی و پزشک متخصص در بیمارستان نبوده و جراحی او به تعویق میافتد. در این مدت هوارد استرم ساعتها درد و خونریزی را تحمل کرد و در حالی که منتظر جراحی بود برای مدتی قلب او متوقف شده و میمیرد. او بعد از احیاء بهکلی متحول شده و زندگی خود را وقف رساندن پیام معنویت به مردم نمود. وی که یک منکر به تمام معنی بود بهطور تمام وقت در کلیسا بهعنوان کشیش مشغول به کار شد. تجربه NDE وی در چندین برنامه تلویزیونی مختلفی در آمریکا، منجمله شوی تلویزیونی مشهور اپرا وینفری، 48 ساعت، کانال دیسکاوری، و شوی امروز پخش شد [7].
Howard Storm-B&W
دکتر «جیل بولت تیلر» (Jill Bolte Taylor) دانشمند و متخصص مغز از دانشگاههای ایندیانا و هاروارد در آمریکا است که او نیز در سن 37 سالگی در اثر پاره شدن یکی از رگهای مغزی و خون ریزی شدید دچار یک سکتۀ قوی شده و در نتیجه خود تجربۀ NDE داشت. در سال 2008 دکتر تیلر توسط مجلۀ مشهور تایمز آمریکا در لیست 100 نفر از اثرگذارترین افراد قرار داده شد. وی در کتاب خود به نام “حرکت من بهسوی بصیرت: سیاحت شخصی یک دانشمند مغز” میگوید که متوقف شدن فعالیتهای مغزی او باعث شد که حقیقت را از چشم انداز جدیدی ببیند، با دیدی باز و بدون منیت و اتصال به گذشته و آینده. او در کتاب خود میگوید «… احساسی بالاتر و پر از شعف مرا در خود گرفت. در این حال آگاهی من به سطحی فراگیر و تمام شمول گسترش یافت، چون یکی بودن با تمامی هستی. دیگر مرزهای بین خود و جهان اطراف را حس نمیکردم و خود را مانند سیالی حس میکردم که در تمام فضا در جریان است. من وارد آنچه بودائیان آن را نیروانا میخوانند شده بودم.»
6. ممکن است عدهای این گونه تصور کنند که این گزارشها میتوانند دروغ باشند و برای کسب توجه ساخته و پرداخته شده باشند. نفع شخصی یکی از بزرگترین انگیزههای دروغ گفتن است. افرادی که این تجربهها را بازگو کردهاند نه تنها هیچگونه سودی از باز گو کردن آن نبردهاند، اکثراً با تمسخر دیگران روبرو شده وجه بسا به توهم و هذیان گویی متهم شدهاند و گاه دوستان و نزدیکان را از خود رانده و حتی همسر خود را از دست دادهاند. بسیاری از ترس عکسالعمل نزدیکان، آن را در ابتدا تنها با پزشک و یا پرستار خود در میان گذاشتهاند.
با نگاهی منصفانه نمیتوان تمامی این موارد را دروغ پنداشت. تعداد گزارشهای منتشر شدۀ NDE به چند ده هزار میرسد و شباهتهای بین آنها که توسط افرادی کاملاً متفاوت از سنین و زمینههای فکری و کشورها و تحصیلات و زمینههای مذهبی مختلف گزارش شده است، حتی شکاکترین افراد را به فکر فرو میبرد.
برخی که از نزدیک با این تجربهها آشنایی ندارند بر این تصورند که این گزارشها برای ترویج مذهب یا اعتقاد به خدا ساخته و پرداخته شدهاند. ما در بالا در مطالبی را عرضه کردیم که پاسخی به این اشکال نیز میباشند. همانگونه که گفته شد بسیاری از این تجربهها توسط کودکان خردسالی گفته شده که آشنایی با هیچ گونه دین و مذهب یا حتی مفهوم خدا یا جهانی دیگر نداشتهاند. بسیاری از تجربه کنندگان نه تنها اصلاً مذهبی نبودهاند، بلکه منکر خدا و حیات پس از مرگ نیز بودهاند. بالاخره باید خاطر نشان کرد که اکثر قریب بهاتفاق کسانی که از تجربۀ خود سخن گفتهاند، افرادی کاملاً عادی هستند که علاقه یا احساس وظیفۀ خاصی برای ترویج دین و مذهب ندارند. همچنان با خواندن این گزارشها میتوان دید که در آنها ترویج و یا دعوت به دین و مذهبی خاص وجود ندارد.
7. همانگونه که به آن اشاره شد، در اکثر این تجربهها میتوان جنبههای مشترک زیادی یافت، صرفنظر از فرهنگ، سن، ملیت، جنسیت، تحصیلات، مذهب، موقعیت اجتماعی و مالی، و حتی اعتقادات تجربه کننده. تحقیقات نشان میدهد که هیچ یک از این عوامل تأثیر قابل توجهی روی محتوای این تجربهها ندارند.
بهعلاوه، تقریباً تمامی این افراد با اطمینانی کامل و مطلق از تجربۀ خود سخن میگویند و واقعی بودن آن را مانند واقعی بودن زندگی روزمره و حتی واقعیتر از آن میدانند. تمامی این افراد به معنوی و جهانی بودن تجربۀ خود اطمینان دارند. اگر این تجربهها توهم و رؤیا باشند منطقی است که نباید اینچنین اکثریت قریب بهاتفاق آن را بسیار حقیقی بدانند و انتظار است که لااقل بخش نه چندان کوچکی از تجربه گران بعد از بازگشت به زندگی عادی و سلامت جسمانی، توهم بودن تجربه خود را تا حدودی درک کنند.
8. در مرور زندگی، افراد اتفاقاتی از گذشتۀ خود را میبینند که آن را بهکلی فراموش کرده بودند و یا این اتفاقات در زمانی رخ داده که بسیار خردسال بودهاند و به یاد آوری آن بسیار بعید میبوده. همچنین بسیاری اقوام یا دوستان درگذشته خود را ملاقات کردهاند. گاهی تجربه کننده قبل از تجربۀ خود از مرگ کسی که روح او را دیده است بیخبر بوده و بعد از برگشت به دنیا خبر مرگ آن شخص برایش محرز میگردد. یا بهعنوان مثال مواردی که شخصی برادر یا خواهر خود را که قبل از تولد او مرده بوده و او از وجودش بهکلی بیخبر بوده (زیرا پدر و مادر و اطرافیان آن را کتمان کرده بودند) را ملاقات کرده است. کلتون برپو، یک پسر 4 ساله اهل ایالت نبراسکا در آمریکا بود که در سال 2003 در حین یک عمل جراحی اورژانس بر روی آپاندیس، بهطور موقت جان خود را از دست داد. بعد از بهوش آمدن، او برای پدر و مادرش در مورد ملاقات با خواهرش که قبل از تولد او در هنگام به دنیا آمدن مرده بود گفت. این برای پدر و مادر کلتون بسیار تعجب انگیز بود، زیرا هیچ کس هرگز به او چیزی دربارۀ این خواهر سقط شده نگفته بود و عامداً این مسئله از او کتمان شده بود. او همچنین از ملاقات با پدر پدر بزرگش که 30 سال پیش درگذشته بود، با جزئیاتی که دانستن آنها برای او محال بود گفت و اتفاقات و کارهایی را که افراد خانواده در حین مرگ موقت او میکردند را بازگو کرده بود [47]
9. بعضی مدعی هستند که اثبات علمی محکمی برای صحت گزارشهای NDE وجود ندارد و بنابراین آنها را غیرقابل باور میدانند. در جواب باید گفت که موارد زیادی از گزارشهای NDE وجود دارند که فرد احیاء شده پس از بازگشت به زندگی، وقایعی را که در حال مرگ موقت وی در بیمارستان یا اتاق عمل گذشته است را برای دیگران با ذکر جزئیات کرده که به برخی از این نمونهها در تجارب دکتر مرس اشاره شد.
اینها فقط چند مثال از موارد بیشماری هستند که در آن افراد بعد از احیاء توانستهاند گزارشی دقیق از آنچه در حال مرگ موقت در محیط پیرامون آنها میگذشته بدهند. این گزارشها تفکر و شناخت امروزۀ ما را دربارۀ ضمیر انسان زیر سؤال میبرند و در حال حاضر با تئوریهای علمی قابل توجیه نیستند. ولی باید این نکته را خاطر نشان کرد که اصولاً چنین مقولاتی را نمیتوان بهراحتی در حوزۀ علم قرار داد. علم، شناخت ما راجع به ارتباط بین پدیدههای مادی است. علم برای بررسی یک پدیده و اثبات یا نفی آن نیاز به مشاهدۀ و اندازهگیری قابل تکرار آن پدیده دارد و در غیر این صورت نمیتواند آن را تائید و یا رد کند. واضح است که مقولههای زندگی پس از مرگ و بیشتر جنبههای NDE این خصوصیت لازمۀ علم را ندارند و بنابراین اثبات علمی و مستقیمی برای آنها نیست. ولی گزارشهایی مانند پم رینولدز و امثال آن میتواند بیانگر صداقت این افراد باشد.
منبع:سایتneardeath
خدا پدر و مادر دکتر ریموند مودی رو بیامرزه،که دامن زد به این مقوله(تجربه نزدیک به مرگ)
کسی که خودش رو یک ناباور معرفی میکرد و کاملا تمام مسائل رو از دید علم نگاه میکرد.
واقعا بر عکس موارد و مسائل گوناگون که مطمئننا علم درش دخیله،این مقوله رو نمیشه تحت هیچ شرایطی با علم تعریفش کرد و علم رو دخیل دونست.
اره برادر،تجربه نزدیک به مرگ واقعیتی بیش نیست و همون طور که خواهر گرامیمون بالا بش اشاره کرد،توجیجه واقعیست،از مهربانی و لطف خدا نسبت به بندگانش.
دنیا د
بسیار متشکر از دلایل قانع کننده ای که در بالا ارسال کردید
با وجود این شواهد دیگه فکر نکنم جایی برای انکار باقی بمونه
حتی افرادی بودند که مکالمات اشخاص خانواده یا افرادی دیگر رو که با محل اتاق عمل فاصله داشته (حداقل تا حدی که برای گوش قابل شنیدن نباشه تا به متریالیست(مادی گرایان) ها ثابت شه که فقط گفت و گو های اتاق عمل نیست که این افراد متوجه میشن )رو شنیدن و نشانه هایی رو از خانواده یا این افراد دیدن گه توسط خانواده یا دکتر ها تایید شده و از این نشانه ها کم نیست ایا جسم انسان میتونه از اتاق عمل بیاد بیرون و مشخصاتی در جای دیگر رو به دقت بازگو کنه یا این کار توسط توهم مغذی ایا امکان داره از این موارد کم نیست اصلا در تحقیقی که در نقد واقعی بودن تجربه ی نزدیک به مرگ در این سایت ایا بحثی از این نشانه ها بود طبیعیه چون دانشمندی که این تجربه رو تخیلی میدونه چجور میخواد اثبات کنه این جسم میتونه اتفاقاتی حتی دور از محل اتاق عمل رو ببینه البته این افراد دروغگو نیستند بلکه انسان های بسیار شریفی هستن فقط خدا ناباور یا به قولی متریالیستن
ممنون از خانم مریم
با سلام .این دوستان منکر ما یاسرخودراکلاه می گذارندیا جرات مواجه شدن باواقعیت را ندارند.دهها تحقیق و پژوهش در سراسر دنیا در رابطه با nde انجام شده و هنوز عده ای اندر خم یه کوچه اند.علاوه بر مواردی که در بالا ذکر شد توجه شما را به تحقیقات دکتر بروس گریسون جلب می کنم که سالیان سال است که بر روی این موضوع به طور کاملا علمی پژوهش کرده است.او پروفسور و استاد روانپزشکی و علوم عصب _رفتاری در دانشگاه ویرجینیااست.او یکی از نویسندگان کتاب ذهن غیرقابل تقلیل و هندبوک تجارب نزدیک به مرگ 2009است.به او عنوان پدر تحقیقات تجربه نزدیک به مرگ را داده اند.از طرف دیگر فیزیک مدرن به خصوص کوانتوم فیزیک در این موضوع وارد شده و حرفهایی برای گفتن دارد.راجر پنروز استاد ریاضیات و فیزیک دانشگاه کمبریج که تحقیقات او با استیون هاوکینگ بر روی سیاهچاله ها و بیگ بنگ بسیار مشهور است به همراه دکتر استوارت همروف استاد رشته بیهوشی و فیزیولوزی داشگاه اریزونابه اتفاق یکدیگر یا نظریه ارک ار توانستند ثابت کنند اطلاعات و شعور در مغز می تواند پس از مرگ به حیات خودبه شکل روح ادامه دهد که فیزیک کوانتوم فعلی قابل بررسی نیست و نیاز به کوانتوم جدید دارد.هر چند که تحقیقات او به اثبات رسید ولی فیزیکدانهای اتییست مخالفت های زیادی با او کردند و نمی خواهند مثل دوستان ما واقعیت را بپذیرندو جالب اینجاست که دکتر پنروز خود یک اتییست است ولی بسیار عمیق فکر می کند.تحقیقات دیگری نیز انجام شده که از بازگو کردن ان خودداری می کنم.درود
مگر می توان وجود روح را به لحاظ علمی بررسی کرد ؟ علم یا ساینس به ماده می پردازد در حالی که روح بنا به گفته خود دینداران غیر مادی است پس علم چه طور می تواند به آن پرداخته و اثبات کند ؟ مقولات غیر مادی مثل جن ، روح ، فرشته و حتی خدا از دایره علم تجربی و ساینش خارج و قابل اثبات علمی نیست نه به این دلیل که لزوما موهوم و وجود خارجی ندارند آن طور که ماده گرایان و ماتریالیستها مدعی اند بلکه به دلیل آن که در چارچوب علم تجربی که به ماده می پردازد نمی گنجد . تمام ادعاهایی و تحقیقاتی هم که در این زمینه شود ولو از جانب یک آتئیست هم باشد ارزش چندانی ندارد و در دایره شبه علم قرار می گیرد . بنابراین علم در این مقولات نهایت موضعی که می تواند بگیرد موضع لاادری گری و ندانم گرایانه است یعنی این مقولات را اگر رد نکند نیز تایید می کند .
تظاهر هم حدی دارد. علم به مطالعه جهان میپردازد و خود شما هم مجبور شدید با تظاهر به عدم گرایش به کفر بگید که اینها که در کامنت شما آمد materialsm است . جالب است که حتی یک خط درباره ماتریالیسم غلط دارید. چیزی که شما می گویید ساینتیسم است نه ساینس.
شما پوزیتویسم در سایه را مطرح میکنید که حتی دو خطش را نمیشناسید.
ََ A little knowledge is a dangerous thing.
نسخه کوچه خیابونی materialism و گفتگوی اینترنتی در مورد موضوع ها در کشور شما به حد absurdity در کامنتها خوانده می شود.
جالب است که کامنت ها sortمیشوند و بعضی ها به نفع مواضعی مطلوب صدا نت منتشر نمی شوند!
درود به تو اقای محمد رضا محمدی
شاید این شعر سعدی عارف بهترین گواه باشد
بنی ادم اعضای یک پیکرند که در افرینش ز یک گوهرند
یعنی همه ی ما از یک وجود نورانی که خدا (هر چی دلت میخواد اسمشو بزار.قانون.عشق)است نشات گرفته ایم و جزئی از وجود او هستیم البته این موضوع رو ملا ها قبول ندارند
گله ای هم که دارم اینه که گاها به اشتباه نوشته میشه
بنی ادم اعضای یکدیگرند که احتمالا به عمد رایج شده و مردم به اشتباه در جاهای زیادی به این گونه مینویسن
خودتان هم ببینید از یک پیکر بودن همه ی انسان ها بسیار معنی مشابهی با انچه که تجربه کنندگان مرگ گفته اند دارد و همه از یک وجود نورانی الهام گرفته ایم
در حالی که وقتی گفته میشه بنی اعضای یک دیگرند انگار که میگی گوش من گوش توئه دست تو هم پای من و ان معنی عرفانی و معنوی شعر سعدی رو ازبین میبره
در حالی که
سلام دوستان
اگر کسی دنبال حقیقته پیشنهاد میدم بهش به صوت های آنسوی مرگ یا سه دقیقه در قیامت استاد امینی خواه مراجعه کنه
خیلی فوق العاده است
حتی توی قسمتای اول سه دقیقه در قیامت(نمیدونم شاید مثلا قسمت یک تا ده) همین مسائل رو هم توضیح میده و خیلی علمی صحبت میکنه(مثلا اینکه چرا تجربه های نزدیک به مرگ ملیت های مختلفت گاها با هم متفاوته و…) بنابراین به خیلی از شبهاتی که تو این متن بالا گفته شده پاسخ داده میشه.
تجربه نزدیک به مرگ , چیزی نیست جز یک “تجربه”.
تجربه آگاه شدن به( خودِ حقیقی) ,, خودی که انسان خودش برای خودش در مدت زندگی زمینی اش پدیدآورده است.
پدیدار شدن ,, پدیدارهاست.
کنار رفتن( خودِ دروغین) و آشکار شدن (خودِ حقیقی) است.
گزارشاتی که افراد تجربه کننده از حالات خودشان داده اند , در واقع گزارش از (خودِ حقیقی شان) بوده است .
تجربه نزدیک به مرگ ,, تجربه (خودآگاهی) است به معنای واقعی…
سوالی که دارم اینه که حتی اگه ثابت بشه اینا ماله کارکرد های ویژه مغز هست اصلا چرا باید دروغ باشد
چرا الزاما فکر میکنیم چیزی که مغز به ما نشان داده دروغ هست
شاید واقعا در آینده ثابت بشه این یک توانایی ویژه از مغز هست خوب که چی ؟ دلیل بر دروغ بودن این موضوع که نیست
این چیزا مثل حلوای تن تنانی هست . تا وقتی تجربه نکنید نمیفهمید بقیه چی میگن
اولا چگونه نابیناها هم روح از بدنشان جدا شده وداخل اتاق رادیده اند چون نمونه های نابینا که تجربه داشتند هم وجود دارد که حتی نورها راهم دیده اند
دوم اینکه نمونه هایی بوده که از اتفاقات خارج از اتاق بستری به صورت دقیق گزارش میدادند
سوم اینکه بعضی ها که دارویی هم به آنها تزریق نشده چگونه تونل نور رادیده اند
چهارم اینکه چگونه عاقلی میتواند حرف تجربه گر را کنار بزارد به حرف دکتری که خودش می داند ۱ در صد از علم جهان راهم نمیداند گوش کند درحالیکه هر عددی تقسیم بر بینهایت صفر است وعمر ما انسانها محدود وجهان بعدی نامحدود است وهیچ عاقلی ریسک نمکند به حرف کسی که خودش میداند نهایتا۱درصد از علم جهان را دارد گوش کند و جالب اینکه همه تجربه گرها این دنیا را الکی و فیک میدانند و دنیای بعدی را واقعی دیده اند و من انسان یک بار دیگر در شکم مادر چنین تجربه ای را داشتم وپیشنهاد میکنم حرف این تجربه گرها راگوش کنید
https://tv4.ir/episodeinfo/246572
زندگی بعد از مرگ وجوددد دارد با تحقیقات کامل هزاران موجود دیگرم آفریده شده ما اشرفشونیم و این که جن هم رویت شده کسی میگه نیس دروغ گرفته پدربزرگ بنده به عینه دیده است آرزوی سلامتی ولی نترسید زندگی بعد مرگ وجود داردد
من متوجه این کلمات نمیشم ولی بحث ها جالب بود جوری کاش سوالات را میپرسید ما که تو این رشته تخصص نداریم بفهمیم شاید بتونیم تو حوزه مدرکی خودمون هم در زمینه روح بتونیم کاوش بهتری داشته باشیم مثلا NDE
فکر کنم سارا خانم از گشت زنان ویکیپدیا هم هستند که در ویکیپدیا مسوول حذف مقالاتی که به ناکافی بودن دیدگاههای صرفا عصب شناسی و فیزیولوژی در مورد تجارب نزدیک به مرگ اشاره می کنند با تلاش فراوان مشغولند.
بنده فقط چند پرسش ذهنمو درگیر کرده بعد از برنامه آقای موزون معنویت تو جامعه بیشتر شده؟ آیا جامعه ما به سمت اخلاق گام برداشته ؟ایا ما بسمت مدینه فاضله نزدیک شدیم ؟ایا اعتقاد به زندگی پس از مرگ در عمق جامعه رسوخ کرده ؟بلاخره یک بازخوردی باید این مباحث داشته باشه بشخصه فکرمیکنم با وجود آیات نورانی کلام اله مجید ما نیازی به طرح این گونه مباحث نداریم زندگی پس از زندگی یعنی مرگ پرتجربه نزدیک به مرگ اصلا مرگی صورت نمیگیره تا ما از تجربه زندگی پس از مرگ بخواهیم حرف بزنیم بنظر تمام اینها فعل و انفعالات مغزی میتونه باشه ما نباید از قدرت مغز غافل بشیم نمونش هیپنوتیزم یا ذهن خوانی یا در بیماران شیزوفرنی شنیدن صدا یا دیدن تصویر یا خیلی موارد دیگر ما خدا و زندگی پس از مرگ را با عقل و تدبر در آیات الهی بهش اذعان پیدا میکنیم
اگر تجربه گران صرفا از رویدادهای پیرامونی خبر بدهند، می توانیم بگوییم که مغز آنها در بدترین شرایط بدنی نیز فعالیت ها و ادراکاتی از محیط پیرامون داشته است اما برخی از این افراد خبر از مواردی می دهند که اصولاً در محدوده قدرت مغزی نیست مانند اینکه وقتی به هوش می آیند، می گویند که فلان وقایع حتی بیرون از بیمارستان را نیز شاهد بوده اند و از قضا افراد مربوطه نیز آنها را تایید می کنند!اگر کسی متوجه تفاوت فعالیت های توهمی مغز و خبر گرفتن از غیب نمی شود، در واقع مغز خود این شخص در توهم به سر می برد!
شخص بودا زیر درخت انجیر مکاشفه بهش دست میده وزندگیهای قبلی خود در بدنهای دیگه رو میبینه چه جوابی دارید اگه توهم مغزی نیست ما از الان باید بودایی شویم چرا افرادجوامع دیگه پس از بازگشت از مرگ عنوان نمیکنند چهارده معصوم را دیدند