برنامه ۱۱ اسفند ماه زاویه با حضور رضا بابایی و مهدی ابوطالبی برگزار شد. این برنامه مناظرهگونه با محوریت احیای تمدن اسلامی به روی آنتن رفت و البته شایان نکات فراوانی بود.
در این یادداشت سعی خواهم کرد به نوعی به نقد طرحِ مسئلهی این بحث یعنی “احیای تمدنِ نوین اسلامی” بپردازم و به امکان و یا عدم امکان آن عنایت ورزم:
- جناب ابوطالبی در این برنامه بارها از ضمیر “ما” استفاده کردند. مثلاً فرمودند ما میخواهیم تمدن نوین اسلامی بسازیم. برای من در مقام بیننده معنای ضمیر “ما” مشخص نیست. این “ما” کهاند و هویت آنها دقیقاً چیست؟! در بیانات این کارشناس چنان معنای این ضمیر مبهم است که شاید خود ایشان هم جنبههای دلالتشناسانهی این استعمال را ندانند.
- نکته دیگر این است که جناب ابوطالبی در جای جای بحث خود دچار خلط مبحثی بزرگ شدهاند. مراد ایشان از اسلام کدام قرائت از اسلام است؟! اصلاً بگذارید چنین بگویم: ایشان میخواهند تمدنِ اسلامی را احیا کنند یا تمدنِ شیعی را؟! بعید میدانم که جناب ابوطالبی قصدِ احیای تمدنِ اهل تسنن را داشته باشند و بخواهند این بخش از دیانت را نیز زنده نمایند؟!
- نکته دیگر این است که احیای تمدنی که در گذشته موجود بوده است، دیگر نوین نخواهد بود. این احیاء نوعی بازگشت به گذشته است. قائلانِ این طرح میباید تکلیف خود را با این مسئله روشن کنند که دقیقاً چه میخواهد؟! آنها میخواهند دست به احیاگری اسلامی بزنند یا افرینشگری اسلامی؟! اگر قصد ایشان احیاء تمدن اسلامیست، دیگر نوین خواندن آن ز چه روست؟! و…
- در این پروژه ویا هر چیز دیگرنقطهی ضعف اصلی خوانش دائیجان ناپلئونی از جهان مدرن و مواهب گستردهی آن است. قائلان چنین طرحی جهانِ مدرن را ویروس ناقل بیماری به حساب میآورند و اصلاً شکاکانه به آن در مینگرند.
- پنجمین مورد مربوط به درکِ پروژهوار جناب ابوطالبی از مسئله تمدنسازی(؟!)ست. ایشان گمان کردهاند میتوان از تمدن خوانشی خطی داشت و با تعبیه و از سرگذراندن چند مرحله بدآن دست یافت. نگارنده برآن است که مسئلهی تمدنسازی پیگیری فرایندیِ بیپایان است و اصلاً برای آن نقطهی پایانی قابل تصور نیست. چه، تعبیهی نقطهی پایان و رسیدن به تمدنی نوین دقیقاً (به قول توینبی) به معنای آغاز فروپاشی و سقوط آن است و اصلاً اینگونه به ناکجاآباد سیر خواهد نمود.
در پایان بیان این امر ضروری است که نگارنده با جناب بابایی همسوتر است. حقیقتاً “مسئلهی احیایِ تمدن نوین اسلامی” مبهم و غیرعملی به نظر میرسد. در این پروژه نه تکلیف “کدام اسلام؟!” مشخص است و تمیز آرزوها از حقایق. به نظر نگارنده تنها برگزاری همایشهای کمکاربردی نمیتواند بار ما را بار نماید و کام دل تمدنسازان را شیرین کند. و…
.
.
از کدام زاویه مینگریم؟!
نویسنده: حسین پورفرج
.
.
ممنون از نکته سنجی تان. انشاألله به دست ایشان هم برسد.
واقعا این دست یادداشتها را برای چی منتشر میکنید؟ فقط میخواهد بگوید از طرف من »ما« نگویید. حیف وقتی که از آدم میگیرد
تمدن آن نیست که با خون دل آید بکنار، بلکه هر تمدنی که با کمترین هزینه و اجبار، و بالاترین اختیار و فایده، جمعیت فراوانی را پوشش دهد درین مناقصه و مزایده تمدنی، پیروز میدان میشود. ( همانطور که هنر گوتیک قرون وسطایی، قافیه را باخت ).
وگرنه چه فرقی میکند که پس از گودزیلای ژاپنی و هیتلری، هیولاهای آفریقایی و خاورمیانهای نیز بهانه جنگ سوم را رقم بزنند؟!