بررسی مقولهی ارتداد در آراء اندیشمندان و علمای ایران
.
.
عبدالله جوادی آملی
فقیه و مرجع تقلید شیعه
ارتداد آن است كه كسی محققانه دین را بپذیرد سپس دین را كنار گذارد. در ارتداد یك نكته مهم این است كه شخص پیش از این دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد. … بنابراین ارتداد یعنی، كسی كه یقین معرفت شناختی دارد با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری كند.
روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه نامه صحیفه حوزه، ش 48، 30 اردیبهشت 1381، ص14
.
.
محمدتقی مصباح یزدی
مجتهد، استاد فلسفه اسلامی
بعضی از كارها تمام اعمال نیك انسان در همه عمر را، از بین میبرد. آنچه در بین همه بزرگان و اهل كلام مورد اتفاق نظر و یقینی است كافر شدن پس از ایمان است که تمام اعمال خیر گذشته انسان را از بین میبرد. اگر كسی در دارالاسلام زندگی نموده و پدر و مادر او مسلمان بوده و در جامعه اسلامی، زمینه برای یادگیری احكام اسلام و عمل به آنها را داشته و مدتی نیز مسلمان زیسته، و بر اثر دلایل مختلف روانی و انگیزههای شخصی مرتد شود، تمام اعمال خوب گذشته خود را از بین میبرد. متأسفانه ارتداد از اموری است كه در زمان كنونی رواج یافته است. ممكن است جوان مسلمانی كه در شهری مذهبی بزرگ شده، و هم اكنون گرفتاری مالی یا نیاز جنسی دارد، شیاطین با او رفاقت نموده و با در اختیار گذاشتن كمكهای مالی و شرایط بهره بردن از تمتعات جنسی، او را به مذهب دیگری دعوت نموده و مرتد نمایند، تا جایی كه جوان مسلمان، مبلّغ فرقه ضاله گردد. ارتداد از جمله آسیبهای مذهبی و اجتماعی است كه باید علمای اسلام و روانشناسان درباره آن تحقیق و از بروز آن پیشگیری كنند.
اگر كسی در نقطهای از دنیا قرار گرفته است كه نمیتواند حق و باطل را بشناسد، و هیچ راهی برای شناخت معارف اسلامی ندارد، دچار نوعی «استضعاف»؛ است. اما اگر كسی در محیط و خانواده مذهبی، با وجود علما، كتابها، در اثر شبهه، از دین خارج و مرتد شود، خدا، به هیچ وجه، از چنین شخصی نمیگذرد. اعمال نیک انسان مرتد، به كلی از بین میرود، چه یك سال عبادت كرده باشد و چه صد سال. اگر انسان در آخر عمر مرتد شده و به مذهب كفر گراییده و مبلّغ كفر نیز شود، خدا این شخص را به هیچ وجه نخواهد بخشد. حتی اگر دوران كفر او طولانی نباشد، و فقط یك روز پیش از مرگ مرتد شده باشد. یك لحظه ارتداد، اعمال همه عمر انسان را میسوزاند همچون جرقهای كه بر مقدار زیادی بنزین وارد شده و همه را میسوزاند.
شرح دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه › جلسه شانزدهم: ارزش اعمال
.
.
حسینعلی منتظری
مرجع تقلید شیعه
مسئله ۳۲۱۱: در حکم ارتداد، بلوغ، عقل، اختیار و قصد معتبر است. هم چنین باید انکار او از روی جحد و عناد باشد. بنابراین، حکم ارتداد در مورد کسی که در مسیر تحقیق از براهین عقلی استفاده میکند و احیانا به نتیجه گیری دست مییابد جاری نمیشود و بعید نیست گفته شود پدیده ارتداد در صدر اسلام از بعضی توطئههای سیاسی علیه اسلام و جامعه مسلمانان حکایت میکرده و صرفا به خاطر تغییر عقیده و اظهار آن نبوده است.
آیت الله منتظری در بازنگری ِتوضیحالمسائل خود در سال 1384
.
سؤال: آیا اگر فلاسفه و متفکرین به نقد دین بپردازند و پاسخهای فقها را نیز نقد کنند و قانع نشوند، میتوان آنها را معاند و مرتد دانست و اعدام کرد؟
جواب: نقد علمی –چه در مسائل دینی یا غیر آن- غیر از عناد و لجاجت بحق و انکار آن میباشد. ملاک ارتداد، عناد با حق پس از روشن شدن آن است.
قرآن میفرماید: (فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)؛ (بشارت ده [ای پیامبر] به آن دسته از بندگان من که به سخن گوش فرا داده و سپس بهترین آن را پیروی میکنند).
اگر نقد و ابراز نظر نباشد، انتخاب احسن و سپس پیروی از آن امکان ندارد. لازم به تذکر است که مقصود از آیه شریفه، اگر فقط مسائل دینی نباشد قطعا منحصر به مسائل غیر دینی نیست.
به شهادت تاریخ نیز سیره پیامبر اکرم و پیشوایان معصوم با مخالفان اسلام و آنهایی که با غیر سلاح با دین حق مبارزه میکردند، همین بوده است. آن حضرات پیوسته با منطق و استدلال و جدال احسن با کسانی که نسبت به اسلام شبههای داشتند، برخورد میکردند. از باب نمونه، مجادلات و مباحثات ابن ابیالعوجاء و امثال او با امام صادق در مسجدالحرام و نیز مناظرات کلامی حضرت رضا(ع) با علمای سایر ادیان قابل توجه میباشد.
…اثبات ارتداد بسيار مشكل ميباشد، زيرا يقين و تبيّن از امور نفساني غيرمشهود است؛ و از این رو به صرف انکار حق، نمیتوان کسی را مرتد شمرد و در مورد ارتداد و نیز سایر گناهانی که موجب حد یا تعزیر است، اگر كوچكترين شبهه اي در ثبوت آنها باشد، حد و تعزير جاري نمیشود.
منتظری ، حسینعلی ، پاسخ به پرسشهای دینی ، ص ۵۳۱.
.
.
مرتضی مطهری
روحانی شیعه، استاد فلسفه اسلامی
هر چه بر سر انسان میآید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند نکند. اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند. ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود. همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد.
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۲۰ به بعد، ناشر صدرا
.
اسلام مرتد را خصوصاً مرتد فطری را جایزالقتل میداند.چگونه این مطلب با آزادی عقیده سازگار است؟
این ظاهراً از شؤون حکومت اسلامی است، یعنی از آن جهت است که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحی دارد. آنجا که حکومت اسلامی نیست چنین حکمی هم نیست.
یادداشتهای استاد مطهری، ج 2، ص 316
.
.
ناصر مکارم شیرازی
مرجع تقلید شیعه
«مرتد» یعنى کسى که اسلام را پذیرفته و سپس از آن باز گشته.
«مرتد» بر دو قسم است: «مرتد فطرى» و «مرتد ملى».
«مرتد فطرى» به کسى گفته مى شود که: از پدر و یا مادر مسلمان تولد یافته و یا به قول بعضى در حالى که نطفه او منعقد شده پدر و یا مادرش مسلمان بوده اند و سپس او اسلام را پذیرفته و بعداً از آن برگشته است.
ولى «مرتد ملى» به کسى گفته مى شود که: از پدر و مادر مسلمان تولد نیافته بلکه خود بعد از بلوغ، اسلامرا پذیرفته و سپس از آن باز گشته است.
توبه مرتد ملى پذیرفته مى شود و در حقیقت مجازات او خفیف است؛ زیرا او مسلمان زاده نیست ولى در مورد «مرتد فطرى» حکم از این شدیدتر و سخت تر است یعنى اگر ارتداد او در دادگاه اسلام ثابت شود، محکوم به اعدام خواهد شد و اموال او به عنوان ارث به ورثه مسلمان او مى رسد و همسر او از او جدا خواهد شد و حتى توبه کردن او نمى تواند جلو این احکام شدید را بگیرد، گر چه اگر واقعاً توبه کند در پیشگاه خداوند قبول مى شود و براى جهان آخرتاو مفید است.
ممکن است کسانى از این سختگیرى تعجب کنند و آن را یک نوع خشونت شدید غیر قابل انعطاف، بدانند که با روح اسلامسازگار نیست.
ولى این حکم یک فلسفه اساسى دارد و آن حفظ جبهه داخلى کشور اسلامى و جلوگیرى از متلاشى شدن آن و نفوذ بیگانگان و منافقان است؛ زیرا ارتداددر واقع یک نوع قیام بر ضد رژیم کشور اسلامى است که در بسیارى از قوانین دنیاى امروز، نیز مجازات آن اعدام است.
اگر به افراد اجازه داده شود، هر روز مایل بودند خود را مسلمان معرفى کنند، و هر روز مایل نبودند استعفا دهند به زودى جبهه داخلى اسلام از هم متلاشى خواهد شد، و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ایادى آنها باز خواهد شد، و هرج و مرج شدیدى در سراسر جامعه اسلامى پدید خواهد آمد.
بنابراین، حکم مزبور، در واقع یک حکم سیاسى است که براى حفظ حکومت و جامعهاسلامى و مبارزه با ایادى و عوامل بیگانه ضرورى است.
از این گذشته، کسى که آیینى همچون اسلام را بعد از تحقیق و پذیرش رها کند، و به سوى آیین هاى دیگرى برود معمولاً انگیزه صحیح و موجهى ندارد، و بنابراین، درخور مجازات هاى سنگین است .
تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهل و هفتم، ج 2، ص754.
.
.
مصطفی ملکیان
فیلسوف اخلاق
…اگر میپرسید كه چرا خدا این كار را كرده، من میگویم كه واقعاً ما جواب این سؤال را نمیدانیم. خدا نه ما را در بیخبری محض قرار داده و نه خبر واضحی به ما داده است. همه مردم هم بیخبرند و هم خبرهایی هم دارند، كورسویی میبینند. من جوابش را نمیدانم. اما این كه میگویید آدم دل نگران است كه چه میشود؟ من در جواب این سؤال همیشه جواب “راسل” را میدهم و به نظر میرسد یكی از حكیمانهترین سخنانی كه درعالم گفته شده، همین سخن راسل است. راسل 99 سال عمر كرد. در اواخر عمرش خبرنگاری از او پرسید كه شما یك عمر گفتهاید كه خدا وجود ندارد و زندگی پس از مرگ هم وجود ندارد. حالا اگر پس از مرگ دیدید كه هم خدا و هم زندگی پس از مرگ وجود دارد چه خواهی كرد؟ راسل به آن خبرنگار گفت كه آیا این خدایی كه شما میگویید، عادل هست یا نه؟ اگر عادل باشد من با او مشكلی ندارم. چون به او میگویم كه یا باید ادله اثبات وجود خود و زندگی پس از مرگ و مانند آن را قویتر میكردی كه طبعاً من هم قبول میكردم، یا باید ذهن مرا ساده لوحتر و زود باورتر از این خلق میكردید. ادلهای كه محكم نبوده، یا ذهنی كه ساده لوح نبوده تقصیر من نیست. بنابراین، من مقصر نیستم. برتراند راسل میگوید كه اگر خدا عادل باشد، بر من خرده نخواهد گرفت. لایكلف الله الا وسعها. وسع هر كس را خدا باید در نظر بگیرد چون عادل است. وسع راسل هم همین بوده و او مشكلی نداشته است. مهم این است كه آدم صداقت و جدیت داشته باشد.
شما در جایی از صحبتتان گفتید كه چرتكههای ما انسانها متفاوت است. پس در این صورت شاید عدالت الهی با عدالت انسانها و درك ما از عدالت متفاوت باشد.
اگر چرتكههای خدا مثل بعضی آقایان باشد پس وای به حال ما. اگر قرار باشد كه خدا بگوید چون شما به یك سری گزارههایی كه در فلان شورا تصویب شده، معتقد نبودهاید، باید به جهنم بروید، ما هیچ زبان مشتركی با آن خدا نداریم.
پس به نظر شما راسل مغبون نشده است؟
نه به هیچ وجه. به نظر من نه تنها راسل بلكه هر انسانی كه صداقت و جدیت داشته باشد، مغبون نخواهد شد.
مصطفی ملکیان | رنج، آرامش و ایمان | مجله آبان، شهریور ۸۱، شماره ۱۳۹، صفحات ۱۳ تا ۱۹
.
.
عبدالکریم سروش
نظریهپرداز روشنفکر دینی
روشنفکران دینی بر خلاف “قبیله فقیهان” بر کثرت اندیشه ها و ادیان مهر قبول می نهند و در آرزوی محال مسلمان کردن و مسلمان شدن همه مردم ننشسته اند و همه کافران را لزوما گمراه و دشمن حقیقت نمیشمارند و برون رفتن از دین را همچون درآمدن در دین، از حقوق آدمیان می شناسند و جان را برتر ازعقیده می نشانند و عقل را همه جا محترم می دارند چه وقتی که فتوا به ایمان دهد و چه وقتی که فتوا به کفر دهد.
عبدالکریم سروش | “که دل به دست کمانابرویی ست کافرکیش” | اردیبهشت 91
.
.
ابوالقاسم فنایی
فیلسوف اخلاق و پژوهشگر دین
فرض کنید مسلمانی در اثر تحقیق صادقانه و بی غرضانه، به این نتیجه برسد که نعوذ بالله دین اسلام حق نیست و دین دیگری حق است، یا اساسا هیچ دین حقی وجود ندارد، یا همه ادیان از نظر حقانیت در یک سطح قرار دارند. آیا اگر این شخص از ترسِ مرگ نتایج تحقیق خود را به دیگران اعلام نکند، «کتمان حقیقت» نکرده است؟ وظیفه عقلانی و مسئولیت اخلاقی و وجدانی این شخص ایجاب میکند که دست از اسلام بشوید و اگر چنین نکند مستحق ذم، سرزنش، مواخذه و عذاب اخروی است. یعنی ارتداد عقلا و شرعا بر این شخص واجب است. حال چگونه میتوان ادعا کرد که خداوند حکم قتل چنین شخصی را صادره کرده تا از ارتداد او و دیگران جلوگیری کند؟ آیا میتوان ادعا کرد که تحقیق درباره اصول دین واجب است، اما نتیجه تحقیق از پیش معلوم است و اگر شخص به نتیجه دیگری برسد، قتل او واجب میشود؟ آیا میتوان ادعا کرد که ارتداد این شخص واجب است و کشتن او هم بر دیگران واجب است؟ آیا با وجود چنین حکمی تحقیق آزاد عقلانی در باب اصول دین معنا و مفهوم خود را از دست نخواهد داد و به تکلیفی فوق طاقت تبدیل نخواهد شد؟
ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی | صفحه 488 و489
.
.
فرهاد شفتی
پژوهشگر قرآن (دارای دکتری مطالعات اسلامی از دانشکدهی الهیات دانشگاه ادینبرو)
س: حکم ارتداد را چطور توجیه میکنید؟
اصلا نیازی به توجیه ندارد چون در قرآن برای ارتداد حکم کشتن مرتد نداریم، بلکه آیهای از قرآن که به ارتداد اشاره میکند صحبت از مرگ طبیعی مرتد میکند (وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة – 2:217). در قرآن در مورد مرتدین وعدهی جهنم داده میشود ولی متوجه باشیم که منظور این آیات مخاطبان مستقیم قرآن بودند که برایشان اتمام حجت شده بود، این مربوط میشود به همان تکبّر به معنی خاصش که منجر به انکار حقیقت میشود و در پاسخ به پرسش اول مطرح کردم (به اینجا مراجعه شود) که مختصّ مخاطبان مستقیم پیامبر است. همانگونه که بحث کردیم، بر مبنای روایت قرآن، برای این دسته از مخاطبان که در اصطلاح قرآن کافراند، عقوبت اخروی خواهد بود، نه برای اینکه دینشان را رها کردند بلکه از این روی که از تکبّری که داشتند حقّ را منکر شدند. همانگونه که بحث شد برای مخاطبان مستقیم پیامبر که پس از اتمام حجت از روی تکبر عناد کردند قرآن وعدهی عذاب دنیوی نیز داده است. این میتوانست شامل برخی از مرتدین در آن زمان نیز بشود، اما مانند بقیهی احکام برآمده از فرآیند اتمام حجت حکمی است مربوط به مخاطبان مستقیم پیامبر.
قرآن در اواخر سورهی مائده نشان میدهد که صداقت در باور چه اهمیتی دارد. در آیات 116 تا 119 آنجایی که خداوند به عیسی میگوید آیا تو گفتی که اینها تو و مادرت را عبادت کنند و عیسی میگوید که من نگفتم. بعد عیسی میگوید اگر ببخشی، که تو عزیز حکیمی و اگر عذابشان کنی اینها بندگان تو هستند. به نوعی عیسی طلب شفاعت میکند. بعد آیه میگوید الیوم ینفع الصادقین صدقهم. امروز صدق صادقان به آنها نفع میرساند. این هم نفع کمینیست، در
ادامهی آیه میگوید اینها به فوز عظیم میرسند. اگر بر مبنای صدق کسی دینی را انتخاب و یا رها کند و به دین دیگری بپیوندد بر مبنای این روایت قرآنی که گفتم مشکلی نخواهد داشت. وقتی میگوییم که مخاطبان مستقیم از روی تکبّر منکر شدند، منظور همین است که در انتخاب خود صدق نداشتهاند. این را نیز در نظر داشته باشیم که روایتِ این مکالمه لزوما به این معنی نیست که چنین مکالمهای بین خداوند و عیسی به نحوی صورت خواهد گرفت. منظور از این آیات رساندن پیامی است و من فکر میکنم تکیه بر صدق، بخشی از این پیام است.
س: پس عملا ارتداد و کثرتانگاری با هم سازگاری دارند؟
پاسخی که دادم محدود به ورطهی کثرتانگاری نیست. در انحصارگرایی نیز همینگونه است. در بین علمای معاصر ما علمایی را میبینید که ارتداد را اصلا قبول نمیکنند و همهی آنها هم البته انحصارگرا هستند.
تقریری از جلسات قرآن و سه پرسش اساسی؛ بخش ۴ از ۴
.
.
حسین دباغ
پژوهشگر فلسفه اخلاق
عموم متکلمان و فقهای مسلمان (مثل امام الحرمین جوینی، امام شاطبی و امام غزالی) برای توضیح امر ارتداد متوسل به استدلال نتیجه گرایانه «مقاصد شریعت» برای «حفظ دین» شده اند. گویی کسی که مرتد می شود به سان ویروسی می تواند باقی افراد جامعه را خراب کند و آنان را از دینشان برگرداند. به همین سبب قتل او واجب است تا جامعه در امان بماند. با این مقدمه، فرض کنید یک فرد مسلمان زاده در جامعه ای اسلامی بر اثر تحقیق یا حادثه ای در دین خود شک و قصد خروج کند. مطابق با استدلال فوق، چنین فردی را در صورت اظهار و اقرار باید از میان برد. اما چنین استدلالی به سختی با قاعده زرین اخلاق که مورد تایید ادیان ابراهیمی هم است جمع می شود. اگر هر دینداری با خود بیاندیشد که ممکن است روزگاری بر حسب اتفاق مرتد شود و «طبیعتاً» دوست نداشته باشد با او مطابق با این استدلال عمل کنند، او نیز نباید با دیگران چنین کند. گذشته از این در بطن این استدلال استعاره ای وجود دارد که می توان در آن تشکیک کرد: استعاره فرد مرتد به عنوان ویروس! چرا باید فردی که در دین خود تحقیق کرده و صادقانه به نتیجه ای رسیده است را ویروس دانست؟ چرا نتوان چنین فردی را به مثابه یک دماسنج طبی دانست که می تواند از تب و عفونت در دین خبر بدهد تا مطابق با آن دست به اصلاح زد؟
استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند | شهریور ۹۵
.
.
جعفر سبحانی
مرجع تقلید شیعه
در حوزه ارتداد، گاه اين سؤال و اشكال مطرح مى شود كه :
(«چرا نبايد به محقّقى كه مدت ها در مسايل اساسى دين انديشه ورزيده است، اجازه سخن گفتن داد؟ خواه محقّق مورد نظر بر وفق عقيده ى دينداران به نتيجه رسيده باشد و خواه ناموافق با عقايد آنان، بايد نتيجه ى تلاش علمى خود را بيان دارد تا ديگران از حاصل تلاش علمى او بهره برند و يا با ردّ و نقض آن به تكاپوى انديشه ها و حركت كاروان علم و انديشه مدد رسانند. بنا نيست تنها موافقان دين مدار در سخنگفتن و ابراز انديشه آزاد باشند كه در اين صورت ديالوگ علمى رخ نخواهد داد. خود گفتن و خود شنيدن و يا يك تنه به نزد قاضى رفتن، البته كه براى صاحب صدا و مدّعى خرسند كننده است، امّا گرهى از معضلات علمى و دعواهاى حقوقى باز نخواهد كرد. بايد مذاكرات علمى دو يا چند جانبه برگزار شود، تا هم گويندگان عقده هاى علمى خود را بگشايند و هم شنوندگان از اين رهگذر كام يابند و بهترين سخن را دريابند و به كار گيرند. آن چنان كه قرآن كريم «خردمندان» را توصيف نموده است:
(فَبَشِّر عِبادى الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَول فَيَتَّبِعُون أَحْسَنه أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللّه وَأُولئكَ هُمْ أُولُوا الأَلْباب).([1])
« پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند، آنان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند».
بنابراين، گرچه شنيدن نواى مخالف مرتد براى ديندارانى كه سخت به عقايد دينى معتقدند، تلخ وناگوار است، امّا براى كمك به پيشبرد كاروان علم و انديشه بايد اين تلخى را به جان خريد و بر تحمل انديشه هاى ناموافق شكيبا بود».)
بر اساس حقّى كه خداوند بر انسان ها دارد (كه در قالب بايدها و نبايدها آنها را به وسيله ى آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السَّلام بيان داشته است)، فرد مرتد نبايد به ابراز و اظهار عقايد الحادى خود در بين عوام مردم بپردازد و از اين رهگذر موجب انحراف فكرى آنان گردد. فرد مرتد تا جايى كه به اظهار و تبليغ عقايد خود نپرداخته است و تنها در فضاى انديشه و فكر خود از عقايد اسلامى روگردانده و به عقايد الحادى گراييده است، تنها به لحاظ كلامى (علم كلام) مرتد شده است.در بخش پيشين، در مورد حكم چنين فردى به تفصيل سخن گفته شد.
امّا وقتى كه فرد مرتد به ابراز و اظهار عقايد الحادى خود مى پردازد، علاوه بر ارتداد كلامى، به ارتداد فقهى نيز دچار شده است و بدين لحاظ مشمول نواهى فقهى قرار مى گيرد.
اشكال نشود كه «اكنون كه فرد به ارتداد گراييده است و از اساس، موجودى به نام خداوند را نمى شناسد، سخن از حقوق الهى گفتن با او و لزوم رعايت و پاسداشت حقوق خداوند، سخنى لغو و بيهوده است»; چرا كه روى سخن در اين مرحله با فرد مرتد نيست تا او قانع شده و به رعايت حقوق خداوند توصيه شود، بلكه سخن با مسلمانانى است كه به خداوند بزرگ اعتقاد دارند و او را صاحب حقى گران بر خود مى دانند، امّا پيرامون حكم ارتداد و آزادى بيان به سؤال و اشكال پرداخته اند. در مقام اقناع اين گروه پرسشگر و معتقد مى توان گفت: هم چنان كه اقامه ى نماز و گرفتن روزه و پرهيز از غيبت و دروغ از دستورهاى خداوند است و رعايت حقوق الهى به معناى عمل كردن به اين دستورها است، جلوگيرى از شيوع الحاد و بى دينى نيز از دستورهاى همان خداوند است كه عمل به اين دستور از جمله حقوق خداوند بر ما است. همچنان كه به دليل «آزادى عمل» نمى توان از اقامه ى نماز و روزه گرفتن خوددارى كرد، به دليل «آزادى بيان» نيز نمى توان به فرد مرتد اجازه ى نشر الحاد در بين مسلمانان را داد.
گذشته از حقوق الهى، «حق جامعه» و اجتماع مسلمانان ايجاب مى كند كه از هر گونه ترويج الحاد و بى دينى در جامعه جلوگيرى شود. مگر نه اين است كه هر جامعه اى در مقابل تجاوز به آب و خاك و هرگونه حادثه اى كه منافع ملّى آنان را خدشه دار مى كند، حساسيت نشان مى دهد و در مقابل آن مى ايستد؟ مگر نه اين است كه هر جامعه سرمايه هاى مادى و معنوى خود را پاس مى دارد و در مقابل هر كسى كه اين سرمايه ها را تهديد كند ايستادگى مى كند؟ مگر غير از اين است كه هر جامعه اى «ميراث فرهنگى» خود را ارج مى نهد و در مقابل تاراج ميراث فرهنگى، از خود عكس العمل نشان مى دهد؟ حال قضاوت كنيم كه از بين سرمايه هاى مادى و معنوى جامعه كدام يك مهم تر است؟ آيا حفظ معادن نفت و گاز و آهن مهم تر است يا حفظ هويت دينى و فرهنگى؟ آيا از دست دادن مجسمه اى سنگى يا قطعه طلايى باستانى براى جامعه اسلامى زيان بارتر است، يا از دست دادن انديشه وفرهنگ اسلامى كه مردم مسلمان تمامى اعمال فردى و اجتماعى خود را از بدو تولد تا هنگام مرگ بر اساس آن تنظيم كرده اند؟ انصاف دهيم كه دين و آيين مردم مسلمان كه جهت بخش زندگى روزمره، وحدت بخش دل ها و جان ها، اساس هويت تاريخى و ملّى، سرمايه ى معنوى زندگى دنيوى و اخروى آنان است، كمتر از چند كيلومتر خاك، مجسمه اى باستانى، طلا و نقره اى تاريخى يا دست نوشته اى قديمى است؟ اگر از دستگاه انتظامى و امنيتى جامعه مى خواهيم كه اين گونه سرمايه ها را حفظ كرده، از آسيب رسانيدن به آنها جلوگيرى كنند; از مرزبانان عقيدتى نيز بخواهيم كه دين و آيين جامعه را حفاظت كنند و از آسيب رسيدن به اعتقادات اسلامى مردم جلوگيرى نمايند.
ارتداد و آزادى بيان
.
.
احمد قابل
مجتهد و پژوهشگر دینی
حکم اعدام مرتد در صورتی پذیرفته می شود که حقیقتا مصداق « إفساد فی الأرض » باشد و روشن است که « تغییر عقیده بخاطر نارسایی دلایل و براهین ارائه شده از سوی متولیان و مدافعان اندیشه یا ضعف فکری انسان پژوهشگر » هیچ ارتباطی به « افساد فی الأرض » ندارد .
روشن است که این مسأله در دنیای امروز ، هیچ نقشی در تزلزل ایمان دیگران ندارد ، بنا بر این باید پذیرفت که زمان این احکام به سر رسیده است . یعنی این احکام مربوط به دوران « آغاز ایمان به اسلام » و وجود « توطئه های اهل کتاب و مشرکان » نسبت به اسلام و مسلمین برای « ایجاد فساد و بی ثباتی در میان پیروان اسلام » بوده است و شامل حال « دوران ثبات » نشده و نمی شود .
ارتداد (بخش دوم)
.
.
یوسف صانعی
فقیه و مرجع تقلید شیعه
مرتد کسی است که یکی از اصول عقائد و یا حکمی از احکام شرع را که یقین دارد از شرع است, انکار و جحد نماید؛ به عبارت دیگر در ارتداد, جحد معتبر است به نحوی که خداوند متعال یا رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نحوی انکار کند که برگردد به بی احترامی و هتک و تکذیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم), و نسبت غلط دادن به میلیونها مسلمان, یعنی انکار همراه با علم و حجت بر چیزی که او انکار می کند. بنابراین, قاصرها و کسانی که مغزشان مسائلی را نمی کشد و غافل و قاصرند و مستضعف دینی می باشند مرتد فقهی نیستند, چه از اول مطلبی از اسلام را انکار کرده باشد و چه نعوذبالله بعد از مطالعه به انکار رسیده باشد؛ و ارتدادی که مربوط به کفر است که در دو آیه از قرآن مطرح شده, در هر دو جا انکار همراه با علم و جحد و دشمنی می باشد مانند آیه 217 سوره مبارکه بقره « … وَمَن یَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ وَأُولـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ » که در آیه, دو شاهد هست بر اینکه ارتداد کفری عبارت است از انکار همراه با عناد و دشمنی و جحد و شناختن حق؛ اول آنکه « وَهُوَ كَافِرٌ » چون کفر یعنی ستر و پوشاندن حق، و دوم حبط اعمال در دنیا و آخرت و از بین رفتن آنها که این نمی شود مگر با تقصیر و جحود و انکار بعد از معرفت حق, و الّا انکار از روی قصور و غفلت حبط ندارد و حبط آن, عقاب بلابیان است که از نظر عقل و نقل و عقلاء قبیح و نادرست است؛ و ناگفته نماند که این قبح, اختصاص به عذاب اخروی نداشته بلکه شامل همه مجازاتها و عقوبتها – گرچه دنیوی هم باشد- بوده و هست. و آیه 25 سوره مبارکه محمّد « إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ». و این آیه همانند صریح است و دلالتش روشن است که ارتداد کفری یعنی همان ارتداد فقهی, مربوط به بعد از آشکار شدن راه حق و تبیین هدایت است نه قبل از آن و نه کسی که هنوز هدایت برایش روشن نشده, و اما سابقه ارتداد که در سؤال آمده روشن نیست و اثر علمی و عملی هم ندارد.
سوالاتی پیرامون ارتداد | سوال 1
13 رمضان المبارك 1428
86/7/6
(س 832) آیا با انسانیت و آزادى عقیده سازگار است كه كسى كه از روى اختیار و از روى مطالعه از دین اسلام خارج شود، مرتد است و حكمش اعدام است؟ فرض بفرمایید من پدرم مسلمان بود و حال كه قدرت تصمیم گیرى دارم فرضاً مى خواهم مسیحى شوم آیا آن حكم قابل توجیه است؟
ج ـ به نظر این جانب احكام مرتد فطرى در این گونه افراد كه قاصر هستند، نه مقصر و مرتكب جرمى همانند هتك قرآن وپیامبر مكرم اسلام و غیر آنها از اشتباهشان در قداست نشده اند، مترتب نمى گردد؛ چون جزاء بر امرى كه انسان بر آن حجت نداشته جزاء بر امرى غیر حرام مى باشد و عقلاً و شرعاً و بدایتاً قبیح و غیر جایز است.
سوالاتی پیرامون ارتداد | سوال 832
79/10/17
.
.
محسن کدیور
مجتهد نواندیش
حکم به مهدورالدّم بودن افراد به اتهام ارتداد یا سبّالنبی فاقد مستند معتبر شرعی از کتاب و سنت و اجماع و عقل است؛ بلکه برخلاف قرآن و عقل بوده و بهدلیل مفاسد متعدد مترتب بر آن، یقیناً موجب وهن اسلام است. صدور حکم قضایی، تنها بهعهدهٔ محکمهٔ صالح و اجرای آن تنها در صلاحیت ضابطین قضایی است. حکم فقیه جامع شرایط فتوا، از محکمهٔ صالحه کفایت نمیکند. خروج از دین و ارتداد هیچ مجازات دنیوی ندارد. اعدام افراد بهدلیل اهانت به پیامبر و قرآن و مقدسات دینی، امری غیرقابل دفاع است. حق حیات، ربطی به عقیده ندارد. عقیده هرچه هست، درست و غلط در دنیا، نه مستوجب برخورداری از مزیتی است و نه مستحق عقوبتی. نتایج صحت و سقم عقیده در آخرت بروز میکند. آنچه مدار مجازات دنیوی است، عمل مجرمانه است؛ حتی هر گناه شرعی، مجازات دنیوی ندارد. ارتداد یعنی خروج از اسلام با هر نیتی، شرعاً مجازات دنیوی ندارد؛ چه برسد به اعدام.
کتاب مجازات ارتداد و آزادی مذهب
.
.
محسن برهانی
دکترای حقوق جزا و جرمشناسی؛عضو هیأت علمی دانشگاه تهران(معلّق)_دانشآموخته حوزه علمیه قم_وکیل دادگستری؛عضو کانون وکلای دادگستری مرکز
یکی از احکام فقهی که در دنیای جدید و حتی در میان مسلمانان با چالش مواجه شده است، حکم ارتداد است؛ پرسش محوری جمع میان حکم ارتداد و آزادی عقیده و آزادی بیان است. اگر آزادی عقیده و آزادی بیان مورد پذیرش باشد پس چرا یکشخص به خاطر تغییر عقیده باید مجازات مرگ و یا مجازات حبس ابد در انتظارش باشد.
همانند برخی دیگر از احکام چالشی، در این موضوع نیز سه رویکرد میان اندیشمندان قابل طرح است؛
نسخ این حکم و اینکه این حکم هماکنون به هیچوجه نباید جاری باشد، اجرای بدون کوچکترین تغییر و اینکه این حکم خاکریزی است و کوتاه آمدن از آن ناشی از مرعوب شدن در برابر غرب است و راه سومی که این نوشته کوتاه در مقام طرح آن است؛ عدم نسخ حکم اما شبه محال ساختن اجرای آن بدون خروج از دایره شیوه استنباط رایج احکام.
سنت فقهی در تحلیل جرم ارتداد بیشتر بر عنصر مادی و رفتار خارجی تأکید کرده و ارتداد را خروج از دین معرفی نموده است. اما زمانی که به مستندات روایی ارتداد مراجعه میکنیم با دو واژه مواجه میشویم «جَحَدَ» و «رَغِبَ عن». دقت در این دو واژه ما را به سمت عنصر روانی مورد نیاز برای تحقق ارتداد رهنمون میدارد؛ این دو واژه به معنای «انکار از روی عناد» و یا «انکار عالمانه» است یعنی برای تحقق ارتداد بایستی شخص بداند و اعتقاد داشته باشد که اسلام دین حق است و سپس در مقام عمل، آن را انکار نماید فلذا به محض خروج شخص از اسلام نمیتوان گفت که وی مرتد شده است بلکه پیششرط حکم به ارتداد، احراز اعتقاد قلبی شخص مرتد به حقانیت اسلام است.
بنابراین دو گروه مرتد محسوب نمیشوند:
اگر کسی واقعاً و با یقین از اسلام خارج شود و این خروج را هم اعلام نماید مشمول حکم ارتداد نمیشود
اگر شخصی جاهلانه و بدون اطلاع کافی، از اسلام خارج شود نيز مشمول حکم ارتداد قرار نمیگیرد.
تنها مصداق حکم ارتداد، شخصی است با خبث باطن و سوءنیت و برخلاف درک و یقین شخصی خود مبنی بر حقانیت اسلام، بر این یقین پابگذارد و بگوید من از اسلام خارج شدهام.
با این تفسیر از عنصر روانی در جرم ارتداد، عملاً احراز این شرط و اجرای مجازاتهای سنگین ارتداد بسیار به ندرت تحقق پیدا خواهد کرد چرا که تحقق این جرم تنها در دو حالت ممکن است:
حالت اول اینکه خود شخص اقرار کند که من یقین دارم به حقانیت اسلام ولی آن را انکار میکنم که چنین شخصی را باید به بیمارستان اعصاب و روان معرفی کرد!!
حالت دوم اینکه علیرغم تصریح مرتکب مبنی بر اینکه «من اعتقاد درونی به اسلام ندارم»، مقام قضایی احراز کند که وی حقانیت اسلام را درک کرده و با این حال جحد میورزد که احراز این امر نیز شبه محال است چرا که این امر نیازمند ابزاری انگیزهیابی است که تا کنون بشر بدان دسترسی پیدا نکرده است.
بنابراین ارتداد، مجازات شخص معتقد یا شخص ناآگاه نیست بلکه مجازات شخص لجوج و مریضی است که برخلاف باور خود، به دروغ کفر را اظهار مینماید و در پی تزلزل در ایمان مسلمانان است.
این از مسلّمات حقوق كيفری است که مقام قضایی باید عنصر روانی هر جرمی را به اثبات برساند و اصل آن است که مرتکبین فاقد عنصر روانی مجرمانه هستند.
تفسیر فوق ضمن رعایت ساختار فقهی و بدون اتخاذ رویکردی ساختارشکنانه نسبت به فقه و روایات موجود، در عین پذیرش این حکم شرعی، از تندی تفسیر رایج از ارتداد و تبعات سنگین آن احتراز مینماید.
کانال تلگرامی محسن برهانی
.
.
عبدالعلی بازرگان
نواندیش دینی
آقای بازرگان، آیا این روایت را قبول ندارید که پیامبر اسلام فرمود: “هرکس از دینش برگردد او را بکشید؟ “من ارتد عن دینه فاقتلوه”؟ مگراین حکم ارتداد که شیعه و سنی مشترکا به آن باور دارند از کجا آمده؟
از کجا آمده؟ پاسخ من همانست که در سئوال قبلی دادم! ارتداد یک امر صد در صد تاریخی و فقاهتی است و هیچ ربطی به قرآن و سنت پیامبر ندارد. بفرمایید این شما و اینهم قرآن. آیا میتوانید برای نمونه هم که شده حتی یک آیه نشان دهید؟ بلکه برعکس، اولا ارتداد مورد نظر قرآن عملی است نه نظری، یعنی پشت کردن به خودی و پیوستن به دشمن، نه تغییر مذهب و انکار نظری آن. ثانیا حتی در ارتداد عملی هم گفته آزادشان بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشید. آن روایت کذایی را هم که متخصصان رجال و درایه پنبهاش را زده و نشان داده اند کاملا بی اساس و پایه است.
حکم قتل کسی که از دین یا ملتش بر میگشت، درهمه مذاهب و ملتها بدیهی بهنظر میرسیده و یک پیشفرض غلط آدمیان در طول تاریخ بوده است. جوامع اسلامی هم که مستثنای از آن امر نبودهاند. از مدرنیته به بعد است که مسئله حقوق بشر رسمیت و مقبولیت نسبی پیدا میکند و جوامع پیشرفته تغییر مذهب را می پذیرند. فرق بسیاری از فقیهان ما با آنها در این است که آنها از قرون وسطای خود عبور کرده اند، ولی این فقیهان با قدرتی که بعد از انقلاب پیدا کرده اند، تازه میدان فرصت یافتهاند ماهیت خود را بروز دهند.
کتاب مجازات ارتداد و آزادی مذهب
.
.
سید مصطفی محقق داماد
مجتهد و حقوقدان
به نظر میرسد که مرتد فطری کسی است که بر فطرت اسلام متولد شود و حداقل یکی از والدین او مسلمان آگاه باشد و بعد از رسیدن به بلوغ اظهار اسلام نماید، سپس از روی عناد و لجاجت از دین برگردد. قانون گذار اسلامی در هیچ ماده و تبصرهای به صورت مستقیم برای جرم ارتداد مجازاتی معین نکرده و عمداً در مورد این جرم سکوت نموده است. این سکوت معنادار قانونگذار، حاکی از عدم تمایل وی به جرم انگاری ارتداد است. از سوی دیگر، موضوع برخی از روایات ارتداد، صرف تغییر دین و موضوع برخی دیگر از آن روایات، تغییر دین همراه با جحد و انکار است. طبق قواعد اصولی باید روایات مطلق را بر مقید حمل نمود. یک آیه و دو روایت نیز به عنوان شاهد این جمع بیان شد. سنت عملی رسول خدایان و امیر مؤمنان، علی ع در صدر اسلام نیز به عفو مرتدان فطری تعلق گرفته و شواهد تاریخی بسیاری در این زمینه وجود دارد؛ همچنان که امام خمینی نیز در موارد عدیدهای از مجازات مرتدان فطری سر باز زد. چنانچه مرتد فطری به دامان دین برگردد توبه وی پذیرفته میشود و از مجازات اعدام رهایی مییابد. وانگهی، مجازات اعدام، ویژهٔ آن دسته از مرتدان فطری است که علاوه بر لجاجت و عناد، کفر خود را آشکار کرده و علیه دین حنیف اسلام تبلیغ نمایند. سرانجام به نظر میرسد که با توجه به توان فوق العادهٔ رسانههای جهانی و جوسازیهای دشمنان دین و نیز با رعایت قاعدهٔ ((تنفیر)) باید از اجرای حکم اعدام صرف نظر گردد و مجازات مناسب دیگری برای شخص مرتد در نظر گرفته شود، همچنان که می توان به جای واژهٔ ارتداد، از اصطلاحات «پشت کردن به دین»، «از دین برگشتگی)) و ((نابردباری مذهبی)) استفاده نمود تا بار منفی کمتری داشته باشد.
جرم ارتداد در روایات
.
.
سروش دباغ
پژوهشگر حوزه دین
صدور حکم ارتداد و اجرای آن، نه تنها به دینداریِ عموم مسلمانان مددی نمیرساند، بلکه تصویری دلانگیز و خردنواز از آئین اسلام بهدست نمیدهد. علاوه بر این، باید عنایت داشت که روی سخن کسانی که برای خروج از دین اسلام، ادّلهای اقامه کرده و آموزههای اسلامی را نقد میکنند، با دینداران معرفتاندیش است؛ یعنی کسانی که دلمشغول توجیه و صدقِ آموزههای دینیاند و با مباحث کلامی و فلسفی و روشنفکری سر و کار دارند. در درازنای تاریخ، عموم دینداران معیشتاندیش، نه دینداری خویش را از طریق استدلال و مباحثه کلامی و فلسفی بدست آورده، نه آن را از این طریق فرو نهادهاند. از اینرو، دامن نزدنِ به مباحث کلامی و فلسفی در میان دیندارانِ معیشتاندیش، به تحققِ طبیعی آن در میان مخاطبان اصلیِ این سنخ مباحث مدد میرساند. بهره گرفتن از حربۀ تکفیر و به زبان تهدید سخن گفتن و از سر غیرت دینی رگهای گردن را قوی کردن و منازعه و مخاصمه را به میان مردم کوچه و بازار کشاندن، نه تنها کسانی را که با انگیزههای معرفتی، این مباحث را پی میگیرند، اقناع نمیکند، بلکه بیجهت اسباب دلنگرانی و پریشانیِ دیگرانی را فراهم میآورد که نسبتی با این مباحث کلامی و فلسفی ندارند و نحوۀ زیست مسلمانی ایشان بر این اساس بنا نشده و سامان نیافته است.
فهم روشمندِ از قرآن نسبت به مجازات دنیویِ مرتد و ستاندنِ جان او ساکت است و در این باب داوری هنجاری نمیکند، همچنین شهودهای اخلاقیِ عرفی به نحواجماعی بر ناروایی آن حکم میکند. پس «مهدورالدم» انگاشتنِ مرتد و مجازات دنیوی و آزار و اذیت جسمی و روانی او و محروم کردنش از حقوق شخصی و اجتماعی موجه نیست و رفتاری اخلاق ستیز و فرونهادنی است.
ارتداد در ترازوی اخلاق
.
.
محمد سروش محلاتی
فقیه شیعه و پژوهشگر دینی
مسأله اصلى در زمينه حكم مرتد كه شايسته تحقيق است، آن است كه آيا اسلام براى شرايط مختلف اجتماعى و فرهنگى، و در اعصار و ادوار گوناگون، و براى همه اشخاص و در همه محيطها، «حكم ثابت» و واحدى را به عنوان «حدّ» نسبت به مرتد «مقرر» نموده و حاكم اسلامى را موظف كرده است كه فارغ از تشخيص مصلحت جامعه اسلامى، به اجراى آن بپردازد، يا در مجازات مرتدان بايد به عوامل گوناگون توجه كرد و امام مسلمين مكلّف است با در نظر گرفتن اوضاع فكرى شخص، عوامل تأثيرگذار بر وى، پىآمدهاى انحراف او، انگيزههاى پديد آمدن ارتداد و بسيارى مسايل اجتماعى و فرهنگى ديگر، و با درك صحيح از وضع جامعه، سياست و فرهنگ، نسبت به اصل مجازات، و نوع آن تصميمگيرى كند؟ و آيا رسول خدا، در برخورد با ارتداد از موضع «ابلاغ» و «اجراى» «حكم الهى» مرتدان را كيفر مىداد و يا آن حضرت از موضع رهبرى امت اسلامى و بر مبناى ولايت، به «جعل حكم» پرداخته و آن را به «اجرا»مىگذاشت؟
نبايد پنداشت وجود روايات متعدد از ائمه عليهمالسلام كه در آنها احكام يكسانى در باره مرتدان بيان شده است، احتمال دوم را نفى مىكند، زيرا اين روايات شرح و تفصيل حكمى است كه از طرف پيامبر اكرم اعلام شده است و چنانچه اصل حكم نبوى، با توجه به برخى شواهد و قرائن، جنبه حكومتى و تعزيرى داشته باشد، قهراً اين روايات نيز ناظر به «شرايط همان حكم» مىباشد و تغييرى در ماهيت حكم به وجود نمىآورد. چه اينكه اگر در باب زكات از اين تعبير كه «رسول خدا زكات را بر نه چيز قرار داده است»، استفاده شود كه جعل زكات بر اين موارد خاص، جنبه حكومتى دارد، روايات ائمه(ع) كه شرايط زكوة را در اين موارد بيان مىكند، شرح همان حكم نبوى بوده و از جنبه ماهوى آن حكم را دستخوش تغيير نمىسازد. به علاوه كه در روايات ائمه(ع)، به «حدّ» بودن كيفر مرتد اشاره نشده است و اين سكوت نيز راه استظهار از كلام رسول خدا را براى تفسير حكومتى از آن باز مىگذارد.
همچنين مانعى از قبيل «اجماع» نيز جلوى چنين تفسيرى را نمىگيرد، زيرا برخى از فقهاى طراز اول فقه، به تعزيرى بودن كيفر مرتد تصريح كردهاند و بسيارى از قدما هم تعبير «حد» را به كار نبردهاند.
البته محققان و متفكران اسلامى در يك قرن اخير، تحليلهاى مختلفى در زمينه فلسفه كيفر مرتد ارائه كردهاند و ابعاد مختلف موضوع را از جنبه سياسى، اجتماعى و فردى، مورد كنكاش قرار دادهاند، ولى به نظر مىرسد تا «ماهيت حقوقى» حكم مرتد، بازشناسى نشود، اين گونه تحليلها، كارساز و راهگشا نخواهد بود. زيرا چنين فلسفههايى نمىتواند عموم و شمول «حدّ الهى» را تغيير داده و برخى مرتدان را از شمول حكم خارج سازد، زيرا احكام، دائرمدار حكمتها نبوده و در سعه وضيق، مستقل از آنهايند.
آيا ارتداد كيفر «حدّ» دارد؟
.
.
گرداوری توسط سایت فرهنگی صدانت
با تشکر از آقای آرشام زاده عبداللهی که در گرداوری این مطلب نقش مهمی داشتند.
.
.
این مطلب در حال تکمیل میباشد. شما نیز میتوانید در قسمت نظرات همین پست، مطالب اندیشمندانِ دیگر در باب ارتداد را برای ما ارسال فرمایید.
.
.
با سلام. در اینجا جای آراء دکتر علی اصغر غروی و دکتر بنی صدر و نیز جناب امیرحسین ترکاشوند و … خالی است.
ممنون از کار مفیدتون، کاش نظر علمای اهل سنت رو هم میگذاشتین، مخصوصا نظر مرحوم مفتی زاده مبنی بر عدم وجود حتی یک کافر در دوران حاضر که روزگاری جنجال آفرین شد
نظر آیت الله سید محمد جواد غروی در مورد ارتداد:
هیچ دلیلی از کتاب و سنت پیامبر، بر قتل مرتد قائم نیست. اما کثرت قائلین به قتل مرتد، فقهاء عظام را از تدبر بازداشته و به وادی تقلید از یکدیگر کشانده است، و دین رأفت و رحمت و حرّیت را به دین خشونت و قهر مبدل ساخته است. اگر حکم مرتد، قتل بود، قطعاً در قرآن کریم ذکر میشد ولی در کتاب خدا اشارهیی به آن نشده، در حالی که قرآن، بیان روشن هر چیزی است، خصوصاً حکم قتل یک انسان، که از اعظم احکام و اهم آنها میباشد. پیامبر اکرم هم نه منافقی را به قتل رسانده و نه مرتدی را، در حالیکه عدهیی از مسلمانان مرتد شدند و پیامبر هرگز نگفت که «فلان کس را بکشید، زیرا مرتد شده است». اخبار ضعیفی هم که در قتل مرتد وارد شده است، نه موجب علم است و نه حتی موجب ظن و شک. این روایات از لحاظ سند، مجعول، و از نظر متن، مخالف کتاب خدا است.
در کتاب «فقه استدلالی» ادلۀ «قائلین به قتل مرتد» به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته و دلائل فراوان بر ضعیف و غیرقابل استناد بودن این روایات ارائه شده است. همچنین سند و رجال روایات بررسی شده است و نظر علماء رجال راجع به میزان وثوق راویان این احادیث آورده شده است که همگی نشان میدهد این چند روایت اندک، نه تنها باعث علم نمیشود، حتی موجب ظن هم نیستند… پس چگونه با تمسک به این اخبار، به قتل نفس حکم میدهند؟ آیا به صرف احتمال و محض شک و خیال، خون ریزی جائز است؟
در بخش دیگری از فصل «ارتداد» در کتاب فقه استدلالی، به مباحثه با فقهاء، پیرامون معنای مرتد فطری و ملی و معنای محارب پرداخته شده است و با استناد به قاعدۀ کلی «دفع حدود به شبهات»، آمده است:
«شایستۀ فقیه نیست که در دقت عمل، اهمال نموده و در افتاء شتاب کند و در خونریزی شریک گردد زیرا در برخی از مواضع، سبب اقوای از مباشر است و اگر فتوای فقیه نباشد، چنین قتلی صورت نمیگیرد. در ضمن جاحد و منکر را محارب شمردن، مخالف لغت و فقه و اتفاق امت میباشد».
آیات پیرامون بازگشت از دین خدا و ارتداد، به طور کامل در خلال مباحث فصل «ارتداد» آورده شده است و معنای آنها مورد بحث واقع شده و به تناقض آشکار، میان این آیات از یک سو و روایات متضارب مورد استناد فقیهان از سوی دیگر اشاره شده است.
در مبحث ششم از فصل «ارتداد» با آوردن عباراتی از متن تورات، ثابت شده است که ریشۀ حکم قتل برای مرتد، از آن متن اتخاذ شده و از افترائات یهود است. یهودیان خواستهاند با جعل این حکم در اسلام، ایرادی بر حکم تورات وارد نشود.
در مبحث هفتم، موضوع محاربه با خدا و رسول و فساد در زمین در آیۀ 33 سورۀ مائده به طور مبسوط بحث شده و مسائل لغوی، تفسیری و تاریخی بسیاری در اثبات این معنا آمده است که مفاد آیه، بیانگر وضع حکم نیست، بلکه تنها تهدیدی است برای ستمگران و مشرکان. همانگونه که هیچگاه پیامبر کسی را به خاطر محاربه یا فساد در زمین، به قتل یا تبعید محکوم نکرد…
مبحث دوازدهم که شامل روایات تاریخی بسیار شگفت انگیزی است، به «سیرۀ پیامبر با منافقین و مرتدین و کفار» میپردازد و نشان میدهد که «پیامبر، احدی از منافقین و مشرکین را به قتل نرساند و قتال (نبرد) او هم منحصر به مشرکین بود، آن هم وقتی با وی میجنگیدند. یعنی فقط از کیان اسلام و سلامت وطن خود در برابر تجاوز دفاع میکرد. وی هیچ یک از مرتدین را هم نکشت» یعنی پیامبر دقیقاً به فرمان الهی در سورۀ مائده عمل مینمود و دین اسلام مبنی بر دعوت خلق است با حکمت و موعظۀ حسنه، نه با زور و جنگ و اکراه و اجبار و این اخبار موجود مورد استناد را که حتی موجب ظن هم نمیشود باید به سینۀ دیوار زد. بناءبر آنچه خود پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم فرمودهاند.
در پایان روایاتی چند از تاریخ اسلام آمده است که اوج اخلاق و مکارم پیامبر را به تصویر میکشد در برابر آنها که سالها کینه توزانه به دشمنی پیامبر پرداختند و حتی کمر به قتل او بستند. اما آیین این پیامبر کجا و دینداری ما کجا؟ حکم شریعت الهی کجا و فتوای فقهاء ما کجا؟
عالی بود. ممنون.
خدا به شما خیر دهاد و آن مرحوم را رحمت کناد
هنگامی که فردی به دیانت اسلام مشرف میشود – فرضاً فردی که پیشتر یهودی،مسیحی،بهایی و … بوده است” عموم مسلمانان به او تبریک میگویند و پیام شادباش به او عرض میکنند. اما هنگامی که فردی بنا به هر دلیلی قصد آن میکند که از دیانت اسلام خارج شود بنا به رای اغلب علماء حکم ارتداد برای او صادر میشود که این حکم بر دو قسم است: ارتداد فطری و ارتداد ملی. ارتداد فطری شامل حال آن از دین خارج شده ای میشود که پدر و مادرش مسلمان بوده اند و در واقع خودش مسلمان زاده بوده است. و ارتداد ملی شامل آن کسی میشود که در زمان حیاتش در ابتدا دین دیگری را اختیار کرده بوده است و سپس مسلمان شده است و بعد از آن تصمیم میگیرد که از اسلام نیز خارج شود و به سراغ دین و باور دیگری برود. بنا به رای قاطبه ی علماء و فقهاء، حتی توبه ی مردی که ارتداد فطری شامل حالش میشود فایده ای ندارد و راهی را برای او برای حفظ جان نمیگشاید.اگر توبه کار مونث باشد، آنگاه است که با توبه کردن راهی برای او گشوده میشود ولی در صورت اباء کردن از این کار نیز او باید عمر خود را تا زمانی که نظر خود را تغییر دهد در زندان بماند. حکم مردی که ارتداد ملی شامل حالش میشود نیز به همین وجهی است که زنی حکم ارتداد فطری شامل حالش شده است. ناگفته پیداست که خروج از دین، الزاماً به معنای “سب” نیست که خارج شده از دین دست به ” سب النبی” بزند. که خود مسئله ی سب النبی بنا به حکم اکثر علماء به تنهایی شامل حکم اعدام میشود، کما اینکه در ماده ی 513 قانون اساسی نیز نوشته شده است: «هر کس به هر یک از ائمه معصومین (ع) اهانت نماید اگر مشمول حکم سابّ النبی باشد اعدام می شود.» با توجه به اینکه بنا به حکم قران کریم در سوره ی بقره آیه ی شریفه ی 256 آمده است که “لا اکراه فی الدین” -در پذیرش دین هیچ اجباری وجود ندارد- علمای عظام به آیاتی چون “ان الدین عند الله الاسلام” (آل عمران آیه ی 19) “وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ” (آل عمران آیه ی 85) “إِنَّ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِاْلإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئًا وَ لَهُمْ عَذابٌأَلیمٌ” (آل عمران 177) “اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها: (بینه آیه ی 6) “الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ،” محمد آیه ی 25) “مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِاْلإیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ” (نحل آیه ی 106) التزام میکنند و بر آنند که چون در نزد خداوند تنها اسلام پذیرفته است، و چون کسانی که از دین بازگشته اند شیطان آنها را گمراه کرده است و زیانکار هستند و خداوند نیز آنها را مجازات خواهند کرد. یحتملاً به این برداشت رسیده اند که مجازات دنیوی ایشان را هم باید در این دنیا داد که میتوان نشانه های این حکم را برداشتی از سوره ی توبه آیات 65 و 66 دید:” « وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ.لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمینَ.،و اگر از آنها بپرسی «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»، میگویند: «ما بازی و شوخی میکردیم!» بگو:« آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟!(بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است؛ چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد؛ زیرا مجرم بودند!»
البته مسئله ی ارتداد مختص اسلام نیست و دیگر ادیان و باورها هم این گیر و گرفتاری ها را دارند، فرضاً در ایران پیش از اسلام در زمان قدرت زرتشتیان، مانویان و مزدکیان نیز معرض خطر بودند و اگر فرد زرتشی به آن آئینها میگروید حکمش مرگ بود و همچنین است در یهودیت، و کافی است نگاهی به کتاب تسنیه باب 5،13،17 انداخته شود که نشانه های آنرا یافت. و البته که در مسیحیت نیز در زمان قرون وسطی دادگاه های تفتیش عقاید برپا میشد و جزای کسانی که اندک باورشان مطابق با کتاب مقدس و تفسیری که کلیسا ارائه میداد نبود مرگ بود.
دکتر سروش دباغ در نفی و رد مسئله ی ارتداد، تفکیکی را بین خطای معرفتی با خطای اخلاقی قائل میشود. ایشان استدلال میکنند که خطای معرفتی آن خطایی است که فرضاً فردی به اشتباه مجموع زوایای مثلث را بیشتر یا کمتر از 180 درجه میشمارد و میداند و یا در مسئله ای دیگر به این گمان میرود که فرمان مشروطیت در زمان پادشاهی کسی به جز مظفرالدین شاه صادر شده است و ایشان بر این باورند که مسئله ی خروج از دین نیز برای کسانی که در آن دین هستند خطای معرفتی باید محسوب شود، چرا که در بهترین وجه آنها تنها میتوانند حکم به آن کنند که آن فردی که از دین خارج شده است و به باور دیگری گرویده است اشتباه میکند که چنین باوری دارد و سپس ایشان حکم میکنند که برای خطای معرفتی هیچ مجازاتی نباید مدنظر قرار گیرد، کما اینکه در مثالهای دیگر نیز حکم مجازاتی ای صادر نمیشود و ایشان معتقدند که تنها در خطای اخلاقی است که میتوان فرمان مجازات را مد نظر قرار داد و تنها با کسی که خطای معرفتی ای انجام داده است میتوان وارد بحث شد تا اگر مقبول افتاد از پس بحث خطای او بر او مسجل شود. ایشان همچنین به مسئله ی تطابق مجازات با جرم نیز در این مسئله اشاراتی میکنند و معتقدند حتی اگر خروج از دین را بنا به فرضی خطای اخلاقی و امری غیراخلاقی بشماریم مجازات مرگ هیچگونه تطابقی با آن ندارد.
اما انتقاد من به این مسئله ضمن همدلی ای که با استدلال جناب دباغ دارم دارای دو وجه دیگری هم هست. اول اینکه به گمان من، اگر مسئله ی خروج از دین را ما با این پیشفرض که خروج از دین عملی غیر اخلاقی است پیش ببریم، در ابتدای امر مسئله ی تبلیغ و دعوت به دین را نیز باید مردود اعلام کنیم. چرا که پذیرش فردی به دین، دقیقاً برابر ایستاست با خروج او از دین و آئین دیگری. و اگر این را تنها شامل حال مسلمانان بدانیم، بدین معنا که ایرادی ندارد کسی وارد دین اسلام شود ولی ایراد چنین است که حق خروج را ندارد که در اینجا باید چنان حکم کنیم که مسلمانان چیزی را که برای خود میپسندند برای دیگران نمیپسندند و چیزی را که برای خود دوست نمیدارند برای دیگران میخواهند. دومین نقد بازمیگردد به معنای آزادی که خود دو رویکرد دارد: اول عدم پذیرش آزادی افراد برای انتخاب آراء و عقاید و دومی ترویج دروغگویی در صورت نبود آزادی یا وجود ترس و حفظ جان. هایدگر نحوه ی تحقق بخشیدن به حقیقت را در آزادی میداند و آزادی را به معنای رها بودن، یا به حال خود گذاشتن و یا گشوده شدن میداند. اگر حقیقت ناپوشیدگی باشد چنانچه توضیح آن داده شد، بنیادش در ناحقیقت یا پوشیدگی است و آزادی رها کردن ناحقیقت است تا خود را در حقیقت گشوده کند. هایدگر در رساله ی درباب ذات حقیقت میگوید آزادی (بگذارباش- بودن) است. یعنی آزادی بشر به این معناست که بشر بگذارد یا اجازه دهد که موجودات آنگونه که هستند باشند. آزادی تحقق سرشت حقیقت است. آزادی این اجازه دادن هست. آزادی صفت انسان نیست، ماهیت آزادی از نظر اصل و منشا به اراده یا حتی جبر علی اراده ی آدمی ربطی ندارد. آزادی بر امر آزاد به معنای امری که بر آن پرتو افکنده شده، یعنی امری که از آن کشف حجاب شده است، نظارت دارد. آزادی نزدیکترین و دورترین خویشاوندی را با وقوع انکشاف، یعنی با رخداد حقیقت، دارد. اما با وجود حکم ارتداد دیگر حقیقتی آشکار نمیشود و عقیده ی فرد در نامستوری به سر خواهد برد، زیرا ترس از مرگ، این امکان را از فرد سلب میکند که بیانی از عقاید خود داشته باشد و در عین حال خود آزادی به معنای بگذارباش- بودن و یا اجازه دادن به اینکه چیزها خودشان، آنطور که هستند خود را نشان دهند نیز سلب میشود.
به نظرم اگر ارتداد را به عنوان یک درد در نظر بگیریم باید به دنبال درمان رفت آقایان ! حوصله مراحل درمان را ندارند میگویند عضو را قطع کنید ! امام حسن با فردی که به ایشان دشنام داد و تهدید کرد چه گفتند ، برادر مشکلت چیست ؟ او را به خانه بردن و مشکلش را حل کردند ، کلا باید این ناآقایانی که این همه خشونت در کلامشان است چند روزی ببرندشان سختیها و بی عدالتی های ناشی از دینی که آنها پیاده کردهاند بچشند تا حالشان جا بیاید ، اگر دیگری مرتد شدخ ، تو هم مست شدی ای بیخیال بیدرد ، بله واقعا دین را پیاده کردند و اسبش را سوار شدن و دارن میتازن ، اکنون من و دین تشنه و گرسنه و مضطرب کنار جاده نشستیم ،
عموم فقها حکم قتل مرتد را پذیرفته اند چه فقهای سنتی و چه فقهای نواندیش ، تفاوت تنها در دایره مشمولیت این حکم است فقهای نواندی این دایره را کوچکتر از فقهای سنتی می داند
و این امر نشان دهنده این نکته است کهفقه ، دست فقها را بسته است
نظریات نواندیشان دینی و فیلسوفان و اخلاق پژوهان با براهین عقلانی و اخلاقی و تاریخی حکم ارتداد نمی پذیرند
و در بین نظر جناب دکتر فنایی بسیار قایل تامل است و مقدم بودن اخلاق بز دین را نه تنها غیراخلاقی بودن حکم ارتداد را بیان می کند بلکه کتمان ارتداد زا هم غیر اخلاقی دانستند