یکی از پرسشهای مهم که از دیرباز فیلسوفان و دانشمندان (و همینطور تودههای مردم) داشتهاند این است که آیا وجود خداوند قابل “اثبات” است؟ چه دلایل متقن و خدشه ناپذیری داریم که خداوند وجود حقیقی، عینی و خارجی دارد، و زاییده توهم و تخیل انسانها نیست؟ “اثبات” یعنی ثابت کردن حقانیت یک امر یا موضوع از طریق قراین و مدارک مستقل، بگونهای که هر انسان خردمندی (فارغ از فرهنگ، کیش و آیین) بتواند آنرا بپذیرد. دسته کم دو نوع قرینه برای ثابت کردن یک موضوع میتواند آورد: ۱)دلیل منطقی ۲) دلیل علمی. فیلسوفان و دانشمندان علوم تجربی ادله گوناگونی بر له و علیه اثبات وجود خداوند آوردهاند. در این برنامه به کاوش پیرامون مسئله وجود خداوند میپردازیم.
آیا خداوند قابل اثبات است؟ در این عبارت واژه “اثبات” بسیار کلیدی است.اثبات یعنی ثابت کردن چیزی که از طریق آن حقانیت و صحت آن نشان داده میشود به گونهای که دیگر جای هیچ شک و تردیدی در آن راه پیدا نکند.
ما دو نوع قرینه و مدرک برای اثبات حق بودن یک موضوع بیاوریم.
اولین نوع سند یا مدرک را اصطلاحا دلیل منطقی logical argument میگویند. در این نوع اثبات،ابتدا مقدماتی در کنار یکدیگر چیده میشوند. و بعدا با شیوه قیاس یک نتیجه گیری از آن مقدمات صورت میگیرد. اگر آن مقدمات صحیح باشند و با هم سازگاری داشته باشند و ارتباط منطقی داشته باشند،آن موقع ما میتوانیم نسبت به نتیجه گیری ای که صورت میگیرد اطمینان خاطر داشته باشیم.
دومین نوع مدرک و قرینه ای که در اثبات حقانیت و صحت یک موضوعی ارائه شود شواهد عینی empirical evidence است. در این نوع قرینه چیزهایی مطرح میشوند که با حواس پنجگانه قابل مشاهده و بررسی هستند. یعنی به نحو تجربی میتوان صحت آن امر را مورد بررسی قرار داد. این هم یک نوع شیوه دلیل آوردن است که از قضا در علوم تجربی توسط دانشمندان بسیار مورد استفاده قرار میگیرد.
اگر برای امری شما بتوانید دلایل منطقی یا اسناد و مدارک عینی ارائه کنید آن وقت هر انسان عاقلی صحت آن موضوع را میتواند بپذیرد.
حال با این توصیفات آیا وجود خداوند قابل اثبات است؟ و اگر هست ما چه دلایل منطقی یا چه شواهد عینی بر له این دعوی داریم.
فیلسوفان در طول تاریخ برای اثبات وجود خداوند ادله ای را آورده اند. من فکر میکنم از میان آن براهین سه تای آن مهم است.
برهان اول:برهان جهان شناختی cosmological argument
در این برهان فیلسوف دین در حقیقت به دنبال شناسایی علت از طریق مطالعه معلول است. یعنی به اثری نظر میکند و با دنبال کردن ردپا میخواهد به اثرگذار برسد.مبنای این برهان جهان شناختی این است که اساساً هر آنچه که موجود است برای وجود پیدا کردن نیاز به یک علت دارد. هر اتفاقی که در این جهان میافتد نیاز به یک علتی دارد. مثلا برای وجود داشتن من،وجود پدر و مادرم هم ضروری هستند. برای وجود پدر و مادر هم وجود پدر و مادر دیگری هم لازم است و شما اگر همینطور این سلسله علی را دنبال کنید به یک دور باطل خواهید رسید و لاجرم مجبور هستید در یک جایی توقف کنید و یک علتی را شناسایی کنید که همه این مخلوقات و موحودات از آن نشات شده گرفته اند. آن امر و نیرویی که همه چیز از او صادر میشود را در اصطلاح فلسفی “علت غایی” میگویند. در ادبیات دینی به این علت غایی “خداوند” گفته میشود. یعنی آن موجودی که خلق نشده اما همه خلق از او ناشی و صادر میشوند. این اجمالا برهان جهان شناختی است. اما آیا واقعا این برهان وجود خداوند را اثبات میکند؟ به اعتقاد من پاسخ منفی است. در بطن این برهان تناقضی وجود دارد. نقطه آغاز این برهان این بود که برای هر چیزی،برای وجود پیدا کردن نیاز به یک علت دارد و در انتها نتیجه ای که گرفته میشود این است که ما نیاز به یک علت بی علت داریم. اما این نتیجه نقیض همان مقدمه ای است که در ابتدا گفتیم! اگر هر چیزی برای وجود نیاز به علت دارد دیگر سخن گفتن از یک علت بی علت نقض غرض است.
برهان دوم:برهان غایت شناختی teleological argument
نقطه آغاز این برهان مشاهده هدفمند بودن طبیعت است. یعنی اگر ما به طبیعت نظر کنیم آن را مجموعه ای از عناصر و موجودات سردرگم نمی بینیم. بلکه ما دست کم سه ویژگی عمده را از مشاهده طبیعت میتوانیم اخذ کنیم. اول اینکه طبیعت بسیار پیچیده است و دوم اینکه بین اجزای تشکیل دهنده طبیعت یک نوع هماهنگی هم وجود دارد. سوم اینکه ما در طبیعت یک نظم و انتظام خاصی را هم مشاهده میکنیم. و همین نظم در طبیعت است که دلالت بر یک ناظم و نظم دهنده باشعور دارد. آن ناظم و انتظام دهنده خداوند است.ناظمی که دانایی مطلق دارد و خیر مطلق است و قادر مطلق نیز هست. تمثیلی معروف که در این برهان هدف شناختی مورد استفاده فیلسوفان قرار میگیرد این است که شما اگر به یک ساعت نگاه کنید متوجه خواهید شد که این ساعت از اجزای مختلفی تشکیل شده است. این اجزا برای تامین یک هدف(تعیین زمان) به نحو دقیقی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. شما به مجرد اینکه ساعتی را دیدید میدانید که یک ساعت سازی هم در کار بوده است. امکان ندارد یک ساعتی خود به خود و بدون سازنده ای پا به عرصه وجود بگذارد. و بر همین قیاس طبیعت که بسیار پیچیده تر از یک ساعت است صانعی و خالقی دارد.
نقد این برهان: اما آیا واقعاً این برهان وجود شناختی خداوند را اثبات میکند؟ به اعتقاد بنده پاسخ این سوال هم منفی است. فیلسوفانی نظیر دیوید هیوم اشکالات اساسی ای به این برهان وارد کرده اند. من فقط دو سه مورد را عرض میکنم. اولاً اینکه چه اندازه ای نظم در طبیعت وجود دارد محل مناقشه است. یعنی میزان نظمی که کسی در جهان مشاهده میکند بستگی به منظر او دارد. اینکه فرد از چه زاویه ای به جهان نگاه میکند. اندیشمندانی هستند که نظم فراوانی میبینند و اندیشمندانی هم هستند که نظمی در آن نمی بینند. به عبارت دیگر آن نظمی که در طبیعت می بیند یک امر سابجکتیو و ذهنی است نه اینکه آبجکتیو و عینی باشد. و دوما این برهان غایت شناختی حداکثر میتواند وجود یک سازنده ای را اثبات کند اما معلوم نیست که آن خالق واحد بود چراکه ممکن است که سازنده های کثیری در ساختن طبیعت دست داشته باشند. و سوما این برهان ثابت نمی کند که لزوما این سازنده عالم مطلق، خیر مطلق و قادر مطلق است.(مثلا میتوان از نظریه تکامل برای تببین سخن گفت)
برهان وجود شناختی ontological argument
آنتولوژی یعنی مطالعه و شناسایی از طریق هستی و ماهیت یک موجود. در دو برهان قبلی همانطور که ملاحظه کردید حداقل یکی از مقدمات به طور تجربی و از طریق مشاهده در عالم باید بررسی می شد. اما این برهان هیچ نسبتی با عالم محسوس و عالم عینی و مادی ندارد بلکه یک برهانی است که اساساً تحلیلی صرف است. یعنی شما اصلا نگاهی به عالم طبیعت نمیکنید. به واسطه وقت محدود و پیچیدگی ای که این برهان دارد من فقط یک توضیح مختصری را درباره این برهان خواهم داد. بنا بر این برهان وجود شناختی،وجود خداوند را میتوان از طریق تعریف خداوند استنتاج کرد. تعریفی که از خداوند میشود این است که خداوند یک امر لایتناهی و کامل است. بنا به رای قائلین این برهان،از دل این تعریف از خداوند میتوان وجود آن را هم اثبات کرد. بنا به رای این فیلسوفان وقتی ما راجع به چیزی فکر میکنیم، آن چیز باید در ابتدا وجود داشته باشد تا بعد ایده آن در ذهن آدمی بنشیند. چون وجود همواره مقدم بر فکر و ایده است. حال وقتی ما درباره یک وجود لایتناهی که هیچ عیب و نقصی ندارد اندیشه میکنیم،آن ایده از کجا در ذهن ما شکل گرفته است؟ منبع ایده از کجاست؟ بنا بر قائلین به این برهان آن ایده ی خداوندی که کامل و لایتناهی است از طبیعت نمیتواند اخذ شده باشد چون طبیعت دائما در حال تغییر و تحول است. بنا بر این اگر در ذهن ما ایده یک موجود کامل و لایتناهی وجود دارد باید یک شکل غیر ذهنی از آن ایده در عالم خارج هم وجود داشته باشد که باعث شود آن ایده در ذهن ما شکل گیرد. علت پدیدار شدن ایده آن موجود کامل باید از چیزی ورای آن طبیعت اخذ شده باشد. لذا نتیجه ای که از این برهان می گیرند این است که ایده و تصور خداوند به عنوان یک موجود لایتناهی و کامل متضمن وجود کامل و حقیقی خداوند هم هست.
نقد این برهان:باز هم به باور بنده این برهان هم نمی تواند وجود خداوند را اثبات کند. فیلسوفانی نظیر دیوید هیوم و ایمانوئل کانت اشکالات جدی ای بر این برهان کرده اند. باز هم جای بحث درباره همه آن انتقادات نیست. اما اگر بخواهیم خلاصه کنیم ماحصل این است که تصور و ایده وجود، دلیل هستی عینی آن هم نیست. برای مثال من در ذهنم ایده کوه طلا را دارم اما در عالم بیرونی کوه طلا وجود ندارد. یعنی ذهن من کاری که میکند این است که ایده طلا و ایده کوه را با هم ممزوج میکند و از امتزاج این دو ایده،ایده جدیدی را خلق میکند به نام ایده کوه طلا.اما خود این ایده جدید در عالم بیرونی وجود ندارد. و لذا میان ایده وجود یک موجود کامل با واقعیت عینی آن یک گودال عمیقی وجود دارد که این برهان به راحتی نمی تواند یک پلی بر روی آن گودال بسازد.
نتیجه این که این براهین که برای اثبات وجود خدا عرضه شده حقیقتاً خداوند را اثبات نمیکند. و اگر هم اثبات می کرد هر انسان عالق و بالغی وجود خداوند را تصدیق می کرد.
اما هر راه دومی که برای اثبات وجود خداوند میتوان طی کرد راه اثبات علم تجربی است. آیا با رجوع به عالم محسوسات میتوان وجود خداوند را اثبات کرد؟ برخی از دانشمندان جواب مثبت داده اند برای مثال ماکس پلانک که بنیانگذار علم فیزیک کوانتوم هم هست این راه رفته و کتابی با نام “اثبات وجود خداوند” را ارائه کرده است. او در این کتاب اطلاعات علم فیزیک را جمع آوری کردی و در کنار هم قرار داده برای همان نتیجه گیری که در برهان هدف شناختی در فلسفه صورت میگیرد. این که اساساً طبیعت بسیار پیچیده است و بدون یک ناظم باشعور اصولاً طبیعت امکان وجود پیدا کردن ندارد.
نقد این روش:آوردن برخی از شواهد علمی و آن را به نحو خاصی کنار هم چیدن به این معنا نیست که ما یک امر دینی را اثبات میکنیم. متاسفانه در نزد دینداران اینگونه استناد ورزیدن به ادله و براهین علمی خیلی رواج دارد که به اعتقاد بنده راه درستی برای کشف حقیقت نیست. چرا که ما وقتی از اثبات علمی یک موضوع سخن میگوییم یک معنای مشخصی در علوم تجربی دارد. برای اثبات علمی کردن یک چیز ما باید اولا فرضیه ای را تشکیل بدهیم و بعد با استفاده از متود علمی به مشاهده و جمع آوری اطلاعات بپردازیم و سپس این ها را مورد بررسی قرار دهیم و در نهایت ببینیم که آیا این شواهد و مدارک علمی آن فرضیه را تایید میکنند یا نه. واقع امر این است که تاکنون هیچکس نتوانسته چنین اثبات علمی ای را درباره خداوند صورت دهد. اگر چنین توفیقی پیدا شده بود دیگر ما اصلا هیچ شیمی دان و فیزیک دان و زیست شناسی را پیدا نمی کردیم که وجود خداوند را انکار کند. در حالی که ما عکس این را می بینیم.
سخن آخر:اگر خداوند به لحاظ عقلی و علمی قابل اثبات نیست آیا به این معنا است که خداوند یک چیز موهومی است و وجود ندارد؟ پاسخ این سوال هم منفی است. همانطور که خداوند به لحاظ عقلی و علمی قابل اثبات نیست،قابل انکار و رد کردن هم نیست. یعنی خداوند به لحاظ عقلانی و تجربی نه قابل اثبات است و نه قابل رد کردن. ممکن است که این پرسش برای شما پیش آید که چرا خداوند قابل اثبات عقلی و تجربی یا رد کردن عقلی و تجربی نیست.پاسخ این سؤال از قضا در همه ادیان آمده است. و این بر می گردد به نحوه تلقی و تصوری که ادیان از خداوند عرضه میکنند. در همه ادیان گفته میشود که خداوند برتر و بالاتر از عالم محسوسات است. خداوند رفعت گرفته از عالم حس و ماده است. و لذا با این ابزار علمی و فلسفی نمی توان خداوند را مورد بررسی و یا تببین قرار داد. یعنی در حدود شناخت عقل و علوم تجربی قرار ندارد.نکته بسیار مهم این است که اگر خداوند با عقل و حواس پنجگانه قابل اثبات می بود،ایمان اصلاً معنا نداشت. دینداران می گویند که ما به خداوند “ایمان” داریم. استفاده از کلمه ایمان در این جمله تصادفی نیست و اضافی هم نیست. دینداران میگویند ما به وجود خداوند ایمان داریم چون خداوند قابل اثبات عقلی و تجربی نیست. ما هیچ وقت نمی گوییم ایمان داریم که زمین به دور خورشید میچرخد. چراکه این گفته به نحو تجربی قابل اثبات است.به قول توماس آکویناس فقدان یقین علمی و فلسفی بستر ایمان است. ایمان همواره با ریسک کردن و خطر پذیر بودن توام است. مولانا در داستان استن و حنانه میگوید:
نامعقول بودی این مزه ** کی بدی حاجت به چندین معجزه
هر چه معقول است عقلش میخورد ** بیبیان معجزه بیجر و مد
اگر پیامبران از معجزه سخن می گفتند به خاطر این است که اساساً خداوند و ایمان به خداوند یک امری نیست که عقلی و تجربی قابل اثبات باشد.
نوشته خوبی بود، اما متأسفانه غلط املایی زیاد داشت.
با سلام و احترام.تشکر از شما دوست گرامی،بله متاسفانه اغلاط تایپی(و نه املایی) فراوانی داشت که رفع شد. بازبینی متن فراموش شده بود؛پوزش از شما…
نویسنده این مقاله فکر کرده که در یک مقاله چند پاراگرافی کل مشکلات عالم فلسفه درباب خدا را حل کرده اولا که براهین دیگری هم بر اثبات خدا ارائه شده ثانیا اگر براهین اثبات با گفتن یکی دو جمله باطل میشد باید در فلسفه را تخته میکردند و البته حرفهای دیگری که به خاطر کوتاهی فرصت فقط به همین جمله استاد اکتفا میکنم که :اگر برای امری شما بتوانید دلایل منطقی یا اسناد و مدارک عینی ارائه کنید آن وقت هر انسان عاقلی صحت آن موضوع را میتواند بپذیرد.
احتمالا استاد فرق بین منطق و فلسفه را نمی داند
با سلام خدمت شما،این متن،متن پیاده شده یک برنامه آقای انتظام بود و نه یک مقاله. این برنامه در یک کانال که مخاطبان آن عامه مردم هستند اجرا شد و طبیعی است که در یک برنامه تلویزیونی به اقتضای مخاطبان کلیاتی عرض میشود و بس! بله همانطور که شما فرمودید بحث اثبات یا رد وجود خدا ظرافت های بسیاری دارد که مطمئنا در یک برنامه 50 دقیقه ای قابل بیان نیست؛ چه آنکه حتی کتاب ها در این باره نگاشته شد اما هنوز پرونده این بحث مختومه اعلام نشده! آن چیزی که مورد تاکید آقای انتظام در این برنامه تلویزیونی بود، این بود که ایشان در باب وجود خدا معتقدند برهانی بدون اشکال که خدای ادیان را بتواند اثبات کند وجود ندارد و آن را یک مسئله ایمانی میدانند و همچنین با اینکه برهانی متقن له وجود خدا وجود ندارد با این حال اعتقاد به وجود خدا غیر معقول نیست.البته من فقط اهم مطالبشان را گفتم و لزوما به معنای تایید مطالب ایشان نیست. اما به نظرم خوب است محدودیت های یک برنامه تلویزیونی و مخاطبانش را هم در نظر بگیریم. با این حال همانطور که شما دوست گرامی فرمودید بحث اثبات یا رد وجود خدا به هیچ وجه در این چند پاراگراف نمی گنجد.
سلام دوستان عزیز
موریس مترلینگ میفرمایید:
یکی از صحبتهایی که مرا سرگرم میکند اظهارات دانشمندان مذهبی و دینی استکه بطرزی موثر در مورد اراده و نقشه های خدا صحبت میکنند و چنان به گفته خود اعتقاد دارند که گویی ظهر آنروز با خدا ناهار خورده اند!
**هیچ كس نمی تواند خدا را برای دیگران توصیف كند. زیرا به محض اینكه توانست خدای خویش را وصف كند، دیگر او خدا نبوده، بلكه مثل من و شماست .
سلام علیکم.
دوست عزیز در وصف خداوند شما اوصاف او را بر میشماری و نه ذات خداوند را. سخن نیکویی فرمودید به عبارت دیگر هر چیز که با خودش (نفسش) شناخته شود مصنوع و ساخته شده است و ما خداوند را با ذاتش نمیشناسیم بلکه از روی صفات او
صفات خداعین ذاتش است اینادعاییست که اسلام وشیعه مطرح میکند ذات وصفات خدا را نمیتوان جدا کرد واین صفاتی را هم که اسلام طرح میکند هیچکدام قابل اثبات نیست
احسنت هم بر شما استاد قائم پناه که به این زیبایی و مختصر بیان فرمودید و هم بر استاد بزرگوار آقای انتظام که اینگونه روان و قابل فهم بعضی از براهین و رد آنها را بیان نمودند .
با تشکر
با نهایت احترام،ایشان متاسفانه برهان علیت را درست تقریر نکردند و در نتیجه آنرا پارادوکسیکال نامیدند. برهان علیت با زلزله صد ریشتری هم تکان نمیخورد. اگر علیت نبود عالمی موجود نمیشد. در برهان علیت ما نمیگوییم هر آنچه که موجوداست(یا در جای دیگر گفتند هر چیزی) علتی دارد، بلکه میگوییم هر معلولی(ممکنات) علتی دارد. خداوند معلول نیست که علت داشته باشد. سلسله علل باید به علت اول که ذات اقدس باری تعالی، خالق هستی بخش، خداوند یگانه بی همتا یا همان علت العلل است ختم شود. متأسفانه این اشتباه ناشیانه در تقریر برهان علیت بسیار مبتلابه و شایع است.ایشان مرتب به دیوید هیوم ارجاع می دادند و ای کاش جای آن آرای حکمای عظیم الشأن خودمان را مروری میکردند. قبل از اینکه دیوید هیوم به دنیا بیاید تمام ایرادات و فراتر از آنچه را که به عقل آقای هیوم هم نرسیده، خود بروبچه های فلسفه اسلامی مثل حضرت شیخ الرئیس مطرح و رفع کرده اند.
اما در خصوص اینکه فرمودند ممکن است خداوند شریکی داشته باشد، این یکی را خود قرآن صدها سال قبل از هیوم حل کرده است. لو کان فیهما آلهتان الا الله لفسدتا. البته قرآن کریم خیلی فشرده مطرح کرده است. تفصیلش را با عنوان “برهان تمانع ” میتوانید در حکمت اسلامی تحقیق کنید.
سفسطه های متعدد دیگری نیز در سخنان ایشان وجود داشت که دیگر حوصله پرداختن به آنها نیست. والسلام علی من اتبع الهدی
شونارمیتو!این ممکنات تو صور مادی هستند ذات ماده نه خلق میشود ونه نابود میشود فقط از صورتی به صورت دیگر تبدیل میشود وهرگز از مقداران کم نمشود کاغذی را اتش بزنید وخاکسترش را بر باد دهید ذره ای از نیروی موجود در کاغذ از بین نمیرود ودر جهان باقی میماند
جهان هستی خود تنظیم است وبراساس تنازع بقا وانتخاب اصلح عمل میکند وهرعضوی که قادر به همخوانی با بقیه نباشد ازبین میرود وبا انرزی ان عضوی با قابلیت همخوانی بیشتر جایگزین میشود پس ممکنات صور مادی هستند وذات ماده همواره پابرجاست مطلب دیگری که شما باید به ان توجه کنید اینست که در برهان علیت علت ومعلول باید با هم سنخیت داشته باشند از درخت پرتقال هندوانه درنمیاید در نتیجه این قانون نمیتواند با ان خداییکه شما درنظر دارید وبا جهان ماده کاملا متفاوت است همخوانی داشته باشد چون خدای شما هیچ سنخیتی با جهان ماده ندارد که ماده بخواهد از ان صادر شود
بسیار سطحی و بچگانه بود. ما بچه بودیم و دبیر دینی اول دبیرستانمان تاکید میکر د که قانون علیت نمیگوید هر چیزی علتی
دارد بلکه هر چیزی که هم بودنش ممکن باشد و هم نبودنش علتی دارد .ولی جناب پروفسور همین مطلب ساده را هم نمیداند .تنها نکته ی تحسین برانگیز سخنان این
آقای محترم اعتماد به نفس حیرت انگیزش است که بدون اینکه حتی چند صفحه مطالعه ی ابتدایی در مورد
مطلبی داشته باشد در مورد آن مطلب بعنوان کارشناس برنامه اجرا میکند. گذاشتن چنین مطالب مبتذل و عوامانه ای
برای اعتبار سایتتان خوب نیست .
اقاسعید مشکل شما اینست که فلسفه نمیدانید سنخیت علت معلول را که شما نمیپذیرید فلسفه اسلامی به راحتی انرا میپذیرد ولی وقتیکه به خدا میرسد انرا استثنا میکند اما قانونیکه شرایطی برای تحقق دارد را نمیتوان شرایطش را حذف کرد شرایط تحقق رابطه علی ومعلولی سنخیت بین علت ومعلول است وبدون ان امکانپذیر نیست به شما توصیه میکنم کتاب نهاد نارام جهان شاهکار دکتر سروش را که بسیاری از بزرگان حوزه از ان تعریف وتمجید کرده اند از جمله ایتالله جهفر سبحانی که ایشان نیز در فلسفه تبحر دارند را مطالعه کنید نترسید منحرف نمیشوید این کتاب را دکتر سروش موقعی نوشت که ایدئولوگ این نظام بود کتابش مورد تایید است من این کتاب را سی و هفت سال پیش خواندم سال 1360 این کتاب را مطالعه کردم در انجا راجع به حرکت جوهری بحث میشود والبته تا جاییکه به یاد دارم سنخیت علت ومعلول هم دران کتاب مورد بررسی قرار میگیرد
البته من قول داده بودم که دیگر با شما بحث نکنم اما چون اینجا من را صریحا
مخاطب قرار دادید این آخرین جواب را هم میدهم. اولا من این کتاب سروش و
همه کتابهای دیگرش را خوانده ام . این کتاب برای شما شاهکار است نه برای من
و نه حتی برای خود سروش متاخر! سروش امروزه دیگر از فلسفه مدرسی اسلامی
بسیار دور شده و متافیزیک به قول خودش ستبر آنرا دیگر قابل دفاع نمیداند . اوج
این متافیزیک ستبر هم همین بحث حرکت جوهریست. گفتید که پیرو کانت هستید
اصلا در عالم اندیشه پیروی معنایی ندارد اما بصیرتهای بسیار عمیق و ارزشمندی
در کانت یافته ام . و البته پیش از آن و حتی بیش از آن در هیوم. اگر من قرار بود
با خواندن آثار کسی منحرف شوم حتما با هیوم منحرف میشدم . ممنون که نگران
من هستید اما نگرانی شما بیمورد است. مهمترین بصیرت هیوم و بویژه کانت
از نظر من هم اینست که عقل محض بدون تجربه به وادی توهم میافتد و توهم
را بجای حقیقت میگیرد . تجربه مثل عصای نابیناست . نابینا بدون عصا
به بیراهه میرود و البته قدرت تشخیص راه از بیراهه را هم ندارد .علت این همه
ارجاع من به مثال همینست چون مثال و مصداق یک نوع تجربه و آزمایش ذهنیست
گفتید شما فلسفه اسلامی نمیدانید. به کتاب شرح الهیات شفای ابن سینا از استاد
مطهری مراجعه کنید.
حتما قبول دارید که ابن سینا و مطهری فلسفه اسلامی میدانند!! در ابتدای کتاب
و برای شروع اینچنین آمده : معلول چیزی است که وجودش کاملا وابسته به
چیزی تحت عنوان علت باشد بطوریکه اگر علت نباشد معلول هم نباشد . حال
میتوانید مثالی از علت و معلول بگویید؟ ممکن است تصور کنید خیلی ساده
است همان سیب و درخت سیب که قبلا هم گفتید . اما دقت کنید درخت سیب
ممکن است از بین برود اما سیب همچنان باقی باشد . مثال علت و معلول این
نیست . وقتی ما حتی یک مصداق درست برای یک مفهوم نتوانیم بشناسیم
چطور میتوانیم در موردش استدلال و استنتاج مفصل کنیم بدون درافتادن به
ورطه ی جهل مرکب؟ مثال خوب برای علت و معلول سیب و درخت سیب
نیست. مثال خوب نور و شی ء منیر است ( مثل لامپ یا خورشید) .بدون
وجود شی ء منیر ، نور هم نیست . بهمین ترتیب نیرو و تغییر سرعت . (طبق
قانون دوم نیوتن) . و انرژی جنبشی و حرکت . دقت کنید که نگفتم نیرو و
حرکت چون بدون نیرو هم جسم متحرک با سرعت ثابت به حرکتش ادامه
میدهد. و چون نیک بنگری به این مثالها در میابی که معلول هیچ وجود مستقلی
از خود ندارد و هیچ نیست جز تجلی و ظهور علت . و اگر این جهان خالقی
داشته باشد رابطه خالق و مخلوق جز این نمیتواند باشد . و این همان بصیرت
عمیق و کارآمد صدراست .
سنخیتی که شما اینهمه روی آن تاکید میکنید اصلا معنای دقیق و روشنی ندارد
یکبار دیگر همان مثال را تکرار میکنم . در ذهن خود تصویر پشگل گوسفند را
تصور کنید. آیا ذهن شما علت و آن تصویر معلول هست یا نیست؟ آیا
سنخیت یعنی اینکه ذهن شما از جنس پشگل گوسفند است؟ ببینید یک
اصل کلی خیالی شما با یک مثال بر باد فنا رفت . بله تصویر پشگل
گوسفند ، تجلی اراده شماست . اما همجنس ذهن شما که نیست!! ذهن شما
نسبت به تصویر بسیار متعالیست در حالیکه علت آنست . بهمین ترتیب
است رابطه ی وجود حقیقی که همان خداست با موجودات .
باز هم میگویم این یک تشبیه است . در هر تشبیهی فقط یک یا چند وجه شبه
وجود دارد . امیدوارم باز جواب ندهید که ما که تصویر ذهنی نیستیم !!!!
تصویر ذهنی از این جهت گفته شده که تنها حالتی که ما میتوانیم به چیزی
هستی بدهیم همینجاست. بقیه اتفاقات، هستی بخشی نیست بلکه تبدل و
تطور است .
تمام مطالبی که گفتم بانحاء مختلف و به زبانها و بیانهای مختلف در کتب
فلسفه اسلامی آمده و تقریبا هیچ ابتکاری از من نیست . مگر شرح و بسط
آن . حتی مثال ذهن و تصویر ذهنی عینا در خود اسفار اربعه آمده (البته نه
با این شرح !)
اگر باز هم حکم حضرتعالی اینست که شما عالم به فلسفه اسلامی هستید
و ما جاهل ،چشم !! لطف آنچه تو اندیشی!! حکم آنچه تو فرمایی!!
با تشکر از مسئولین محترم سایت و عرض خسته نباشید و پوزش بابت
کامنتهای طولانی من .
شما میگویید که معلول چیزیست که وجودش به علت وابسته باشد بطوریکه اگر علت نباشد معلول هم نباشد این گفته از هرکسی باشد اشتباه است مطهری اشتباهات فراوانی دارد که اگر این گفته متعلق به او باشد براشتباهاتش میافزاید ایا پدرتان علت به وجود امدن شما نیست؟ اگر پدرتان نباشد شما هم تیست خواهیدشد؟مثال نور ولامپ چند تای دیگر عین خودش دارد بنا برادعای شما کل داستان علت ومعلول را درجهان هستی تعطیل کرده منحصر به یکی دومورد نمودید مگر انکه در فهم مسئله دچار بدفهمی شده باشید که قطعا چنین است اینکه اگر علت نباشد معلول هم نیست پسرجان بصورت پیشینی است بلی اگر پدر شما نبود شما هم نبودید ولی بصورت پیسنی بعد از بهوجود امدن شما پدرتان نباشد هم شما هستید بلی اگر درخت سیب نباشد سیبی درکار نخواهدبود ولی بعد از بوجودامدن سیب دیگر خود سیب وجودی مستقل دارد وربطی به درخت ندارد رابطه ذهن وپشکل گوسفند قطعا ذهن شما با پشکل گوسفند رابطه عمیقی دارد چون انسانها نمیتوانند مانندتصویر ذهنی فاقد اراده باشند خدا وقتیکه اراده اعطا کند هویت ووجود هم همراه ان میاید
شما مدعی هستید که بسیار هیوم را خونده اید ولی در عین حال میگویید که هیوم اگر برهان علیت را علمی بداند ومنحصر جهان ماده بداند او هرگز فیلسوف بزرگ نیست وادعا کردید که هیوم علیت را قانونی منطقی میداند اینها درحالیست که هیوم اولین کسی بود که برهان علیت رازیر سوال برد وبرای اثبات خدا کافی ندانست واولین اشکال هیوم بر برهان علیت استقرایی بودن ان بود وحتما میدانید که استقرا در قوانین واحکام منطقی جایی ندارد استقرا فقط در احکام علمی که تجربی هستند صدق میکند بنابراین با استقرایی دانستن برهان علیت درواقع هیوم میگوید که این برهان علمی وتجربی واماده فروریختن است البته اشکالات دیگری هم هیوم وارد کرده مانندانکه اگر خدا این جهان راخلق کرده تاقبل از ان چه میکرده است ویا اینکه اگر این جهان کاملترین صورت ان باشد خدا نیازدارد که جهانهای دیگری ساخته باشد تا نسبت به انها اینرا کاملتر بداندولی از همه ی اینها گذشته انچه باید مورد توجه قرار گیرد اینست که هیوم علیت را منحصر در جهان ماده میدانست وانرا قانونی علمی تجربی میدانست که اماده فرو ریختن است
اینهمه توهین وغرورکاذب که اقا سعید ابرازداشتنددرارتباط با ازلیت ماده که نمیپذیرفتندومن بارهاگفتم که در فلسفه اسلامی ماده زمانا قدیم است ولی ایشان انکار میکردند ومسخره میکردند حالا توجه شما را جلب میکنم به کتاب علل گرایش به مادیگری از ایت الله مطهری ص 117
باز از جمله نمونه های نارسایی غربی این است که خیال کرده اند نظریه ازلیت ماده با اعتقاد به خدا منافی است وحال انکه هیچ ملازمه ای مین این نظریه وانکار خداوند نیستحکمای الهی معتقدند لازمه اعتقاد به خداوند اعتقاد به ازلیت ودوام فیاضیت اوست که مستلزم ازلیت خلق است در ادامه چند سطر پایین تر مینویسد که این دانشمند روسی چون دیده ابن سینا از طرفی قائل به ازلیت ماده است وبرای زمان ابتدا قایل نبوده دقت میفرمایید ابن سینا ماده را به گفته مطهری ازلی میدانسته وبه گفته مطهری حکمای الهی معتقد به ازلیت ماده بودندودرص 119 میگوید مانعی نیست که یک موجود وجود ازلی وابدی داشته باشد ودرعین حال وجودش از غیر باشد توجه میفرمایید من باید با اقا سعید که فلسفه نمیداند روی ابتدای کار وروی مفروضات بحث کنم وایشان نمیپذیرد در حالیکه بحث باید متمرکز شود روی اینکه چطور ماده که ازلی وابدی است میتواند مخلوق باشد بجای این من باید روی ازلی بودن ماده که فلسفه اسلامی هم انرا پذیرفته بحث کنم چون ایشان مفروضات را نمیداند درابتدای کار گیر است
واما راجع به سنخیت علت ومعلول که ایشان اینجا را هم انکار میکرد
مطهری در علل گرایش به مادیگری ص126میگوید
یکی اینکه گروهی به اصطلاح الهی خواسته اند از راه نفی علیت وبه قول خودشان ازراه اختیار وازراه نفی ضرورت علی ومعلولی وانکار سنخیت علت ومعلول وجود خدا را اثبات کنند هرکس که اند ک اشنایی با الهیات اسلامی داشته باشد می داند که قبول اصل علیت اصل ضرورت علی ومعلولی واصل سنخیت علت ومعلول جزالفبای الهیات است
توجه میفرمایید ایشان حتی الفبای الهیات را نمیداند که سنخیت علی ومعلولی از الفبای الهیات است بعد با این نادانی باز هم رجز میخواند!
در مورد هیوم مطهری در ص142 همین کتاب میگوید
خلاصه نظریات هیوم در تقریر وبیان برهان نظم این است
الف-برهان نظم یک برهان تعقلی محض بر اساس بدیهیات نیست برهانی تجربی است ومولود تجربه طبیعت است وباید واجد شرایط براهین تجربی باشد
توجه میفرمایید اقا سعید میگفته از همه بیشتر هیوم خوانده است !وهیوم برهان نظم را اگر علمی وتجربی بداند اقا سعید او را یک فیلسوف بزرگ نمیداند اقا سعید اصرار داشت که هیوم معتقد بود برهان نظم یک برهان علمی تجربی نیست بلکه یک برهان منطقی است
میبینید من باید روی بدیهیات با ایشان گفتگو میکردم ایشان از ابتدای کار روی مفروضات گیر کرده وهمه چیز را وارو یاد گرفته بعد با دماغ باد کرده کلی ادعا هم دارد !