گروه گفتوگوی پایگاه تحلیلی بنیاد باران، سلسله نشستهای اخلاقپژوهی با عنوان «اخلاق، زمینهای برای گفتوگوی ادیان» با حضور علما و دانشمندان زرتشتی، یهودی، مسیحی و مسلمان برگزار میکند که طی آن مشترکات میان ادیان، مورد بحث و تاکید قرار میگیرد. در اولین جلسه این برنامهها، آرش آبائی ، پژوهشگر و مدرس علوم دینی یهود، اخلاق در یهودیت را توضیح داد. در ادامه متن و صوت سخنرانی وی آمده است:
موضوع بحث ما اخلاق یهودی یا اخلاق در یهودیت است. از آنجا که ممکن است همه دوستان، پیش زمینه مناسب یا هماهنگ در مورد مبانی یهودیت و شناخت جزئیات این دین نداشته باشند، تصمیم بر این شد که در ابتدا یک مقدمه کلی در مورد یهودیت گفته شود. لذا نیمی از جلسه اول را به یهودیت، به طور کلی اختصاص میدهیم و بعد خصوصیات و کلیات اخلاق یهودی را عرض میکنم و در جلسه آینده وارد جزئیات بیشتری میشویم و دورههای تحول اخلاق یهودی که از چهار دوره تشکیل میشوند را بررسی میکنیم.
- تاریخ قوم یهود
ابتدا تاریخ مختصری از دین یهود میآوریم. میدانیم یهودیت از مجموعه ادیان ابراهیمی است و از 3300 پیش سال پیش تا نزدیک 70 میلادی، این قوم به طور عمده در سرزمین کنعان یا فلسطین یا اسرائیل که بعدا به دو حکومت اسرائیل و یهودیه تقسیم شد، ساکن بودند. هرچند اتفافاتی این میان افتاده، مثلا زمانی، توسط بختالنصر به اسارت آمدند به ایران و در زمان کوروش، عدهای از آنها برگشتند. اما به هر حال یک دوره سکونت کامل 1300 ساله در آنجا هست. این اقامت گاهی با حکومت خودشان توام بوده، گاهی دستنشانده و مستعمره بودند. از سال 70 میلادی با حمله رومیها و سقوط معبد بیتالمقدس دوم، تقریبا پایان حکومت یا تسلط یهودیان بر آن سرزمین بوده و به طور عمده، پراکنده شدند. هر چند هرگز از آنجا ریشه کن نشدند. یعنی جوامعی در آنجا حضور داشتند. حتا به تدوین تلمود یا کتب دیگری پرداختند. اما دیگر آن حکومت اصلی یا سکونت اصلی از آنجا رخت بربست. از سال 70 میلادی، عمده آنها اول به بابل آمدند (تقریبا عراق امروزی، بغداد و مناطق اطراف آن) و مناطقی از ایران. بعد از مدتی، به دو شاخه تقسیم شدند. گروه اصلی به اسپانیای مسلمان رفتند و گروهی هم در اروپای مسیحی پراکنده شدند. یعنی بعد از ورود اسلام، هسته جامعه یهودی به دو شاخه تقسیم شد. بعد از مدتی، دو گروه یهودیان سرزمینهای اسلامی و یهودیان سرزمینهای مسیحی شکل گرفتند. باز بعد از دوران تفتیش عقاید و فشارهایی که آمد، حولوحوش 1500 میلادی باز هسته مرکزی یهودیان اسپانیا و آن یهودیانی که در سیطره حکومتهای اسلامی بودند، به سرزمین های عثمانی مهاجرت کردند و اطراف منطقه جلیل یا فلسطین امروزی ساکن شدند. عدهای هم همچنان در اروپا باقی ماندند. عدهای هم در کشورهای شرقی مانند ایران و برخی از کشورهای اسلامی بودند. ولی آن هسته اصلی ابتدا از سرزمین مقدس به بابل مهاجرت کرد و سپس پراکندگی در جاهای دیگر رخ داده است.
- متون مقدس یهودیت
مجموعه شریعت یهود، بر اساس متونی شکل گرفته که آن متون عمده، در زبان عبری، عهد عتیق یا تَنََخ است و تلمود. عهد عتیق، البته اصطلاحی است که مسیحیان به کتب مقدس یهود دادند در مقابل عهد جدیدی که اعتقاد داشتند با ظهور حضرت عیسی، پیمان جدیدی بسته شده است. ولی مجموعه کتب مقدس یهود که تا 2300 سال پیش (یعنی از زمان موسی تا آخرین نبی بنی اسرائیل)، در یک بازه هزار ساله شکل گرفته که نام تنخ را بر خود دارد، به سه بخش تقسیم میشود. بخش اول، تورات است یعنی کتاب موسی که پنج جلد است. طبق اعتقاد یهود، تمام این بخش از کتاب مقدس، در دوران حضرت موسی در آن 40 سالی که رهبری بنی اسرائیل را برعهده داشت، مکتوب شد و به بنی اسرائیل تحویل داده شد. کتابی که از آفرینش جهان و داستانهای پیامبران شروع میشود و احکامی که در آن ذکر شده، اساس شریعت یهود را تشکیل میدهد. بطور کلی 613 حکم یا امر دینی را در 5 جلد کتاب تورات احصا کرده اند. بعد از حضرت موسی، انبیای دیگری آمدند که اینها یا خودشان نبوتی را انجام دادند و مکتوب بوده، یا سرگذشت آنها و وقایع تاریخ دورانشان نوشته شده در کتابهایی، که کتابهای بعد از تورات نام دارند و به دو بخش تقسیم میشوند: کتب «نِویئیم» که معنی آن انبیاست و کتب «کِتوبیم» یعنی مکتوبات. نویئیم سرگذشت تقریبا تمام انبیای یهود، پس از حضرت موسی تا آخرین نبی است و وقایعی که رخ داده در سرزمین مقدس، پادشاهیها، شکستها، جنگها و همه اتفاقاتی که افتاده را دربر دارد. مکتوبات یا کتوبیم، آن هم بخشی از تاریخ یهود در همین دوران است و بخشی از آن، آثار برخی از انبیا است. به عنوان مثال، زندگی حضرت داوود و سلیمان در کتاب پادشاهان ذکر شده است از مجموعه انبیا یا نویئیم، اما آثار این دو نفر که یکی از آنها مزامیر حضرت داوود است و سه کتاب امثال سلیمان و غزل غزلها و جامعه سلیمان، جزو مکتوبات است. به همین صورت، مجموعه کتابهایی که به عنوان کتب مقدس یهود شکل گرفتند، 24 جلد میشوند. یعنی 5 جلد تورات و 8 جلد انبیا یا نویئیم و 11 جلد، مکتوبات. بعدا مسیحیت، همین کتابها را تقریبا به عنوان کتب مقدس خودش پذیرفت، به علاوه کتب دیگری که شامل انجیلها و کتب رسولان و دیگر موارد است. اما کتابهایی در این میان، بعدا در اعتبارشان یا در قداستشان تردید به وجود آمد. یهودیها و بعدا پروتستانها، تقریبا کتب مقدسشان در بخش همین عهد عتیق یا تنخ یکسان است. کاتولیکها، چند کتاب را بیشتر از آن مجموعه عبری قبول دارند که این مورد اختلاف است. اما به هر حال این کتب مقدسی که در بازار میبینید و رایج است، آنها معمولا کتبهای مسیحیت پروتستان است. با این که بخش عهد عتیقش 39 جلد ذکر شده اما دقیقا همان متن عهد عتیق عبرانی است که 24 جلد است. تقسیمبندی کتابهایشان فرق دارد. در تقسیمبندی یهودیت بعضی از نبوت انبیا که خیلی کمحجم بوده، مثلا شاید کمتر از 10 صفحه بوده یا چند فصل خیلی کوتاه بوده، را به عنوان کتاب جدا محسوب نکردند و مجموعه 12 جلدی را داخل یک کتاب آوردند. اما خود مسیحیان اینها را 12 جلد محسوب کردند. به عبارتی تقسیمبندیها فرق دارد اما حجم و محتوای عهد عتیق یا آن کتب مقدس عبرانی یا یهودی تقریبا بین یهودیت و مسیحیت یکسان است. ما هرجا از کتاب مقدس، صحبت میکنیم، منظور عهد عتیق و عهد جدید است که عهد عتیق، کتب مقدس یهود است که در مسیحیت هم مشترک است.
همانطور که گفتم، احکام یا شریعت یهود، فقط از تورات استخراج شده، یعنی کتب سایر انبیا هرچند شامل نبوتها یا حکایاتی و گفتارهایی از آنها است، ولی آنها شریعت یا حکم دینی جدیدی به تورات اضافه نکردند. آنها بیشتر بر همان احکام تورات تاکید کردند یا به جنبههای اخلاقی پرداختند یا از گناهان و ستمها نهی کردند یا سعی کردند فریضهای که فراموش شده بوده یا از نظر مردم کماهمیتتر بوده، به آن تاکید کنند. به هر حال به عنوان شریعت یهود، حکم شرعی جدیدی از کتب انبیا یا مکتوبات استخراج نمیشود، مگر استنادات یا تاکیداتی یا شواهد تاریخی. این بخش را «تورات کتبی» میگویند. یعنی آنچه کتبا به عنوان کتب مقدس در اختیار یهودیت قرار گرفت.
بخش دیگری است که به باور یهودیت این بخش، به عنوان تورات شفاهی محسوب میشود. چون بسیاری از احکام تورات، همان 613 حکم که گفتم، در حد یک جمله در تورات بیان شده، و اصلا نحوه اجرای آن مشخص نیست. معروفترین آن مثلا در ده فرمان تورات گفته شده که در روز شنبه کار نکن. کار کردن در شنبه منع شده است، ولی خود «کار» یعنی چه؟ هر کسی میتواند تعبیر خودش را از کار داشته باشد و مصداقهای آن هم در تورات آنچنان گشترده و دقیق ذکر نشده است. باور بر این است که حضرت موسی درباره این موضوع، یا واقعا مصادیق را میگفته یا علما و روحانیون استخراج میکردند که مصداق کار چیست. خیلی فرمانهای دیگری هم هست که در تورات خیلی مختصر ذکر شده و جزئیات اجرایی آن ذکر نشده است. بنابر باور یهود، اینها به صورت شفاهی در میان جامعه بنی اسرائیل در طول آن 1300 سال، سینهبهسینه نقل میشده، تا جایی که بعد از آن تبعیدی که ذکر کردم، دیگر احتمال نگه داشتن آنها به صورت شفاهی یا محفلی یا استاد وشاگردی وجود نداشته و لزوم تدوین اینها حس میشود که در سه مرحله، مجموعه آییننامههای اجرایی احکام تورات، مدون میشود. مجموعه اول به نام «میشنا» است که حدود 1800 سال پیش(در 6 جلد و 63 رساله) تدوین شده که جزئیات اجرایی تمام احکام تورات را در خودش دارد. یعنی آن 613 احکام، وقتی وارد جزئیات شده شاید به چند هزار حکم اجرایی منتهی شده است. سپس نیاز بود مباحثی بین علمای یهود که منجر به این احکام شده، هم ثبت شود، و حدود صد سال بعد آن مباحثات نیز گردآوری میشود و این منجر میشود به تدوین تلمود اورشلیمی یا فلسطینی که حجم گستردهتری داشت. البته احکام، همان بوده اما شرح و بسط و زمینههای فقهی آن در آنجا ذکر میشود. باز 200 سال بعد، یعنی حولوحوش 500 میلادی، مجموعه تلمود بابلی تدوین میشود که تقریبا 4 برابر حجیمتر از تلمود اورشلیمی یا فلسطینی بود و در بابل یعنی در ایران قدیم وحدود بغداد فعلی ، تدوین شد. تلمود بابلی، شامل 37 رساله بود. یعنی آن میشنایی که در 64 رساله نوشته شد، بر هر رسالهای معمولا یک تلمود یعنی یک شرح و بسط خیلی حجیمتر نوشته شد. با تدوین تلمود بابلی، تقریبا دفتر اجتهاد و شریعت یهود بسته شد. یعنی از آن زمان یعنی 1500 سال پیش به این طرف، یهودیت، دو مجموعه تنخ یعنی عهد عتیق و تلمود را به عنوان منابع دین و شریعت و فقه خودش در اختیار داشت و تا امروز هم همینها منابع اصلی شرع یهودیت محسوب میشوند. بعد از آن هر تلاش فقهی و دینی که صورت گرفت، سادهسازی تلمود، منظمسازی آن، فهرستبندی، کمحجم کردن و احتمالا فتاوای جدیدی بود که بنابر اقتضای زمانه تدوین میشد. در نهایت، یکی از آخرین کارهایی که انجام شد در کارهای فقهی، در حدود 500 سال پیش در زمان حضور بخشی از یهودیان در امپراطوری عثمانی بود، که یک مجموعه چهارجلدی به عنوان «شولحان عاروخ» تدوین شد ومثل توضیحالمسائلهای امروز مراجع شیعه است. در آن مجموعه دیگر بحثهای فقهی و مباحثی که کاربرد نداشته، کنار گذاشته شده است و به عنوان این که دستنامهای روی میز یک خاخام یا یک فرد متشرع وجود داشته باشد، احکام به صورت فهرستبندی شده و خیلی منقح، جمعآوری شده است. این کتاب احکام را به زبان خیلی سادهتر آورده و تقریبا آخرین کاری بود که طی دوره فقهی یهود صورت گرفت. اما تقریبا میشود گفت نسبت به تلمود، چیزی تغییر نکرد، مگر این که بعد از آن تا به امروز، مسئله جدیدی رخ دهد و در کتب فقهی، آن مسئله هم ذکر شود.
این سیر شکلگیری احکام یهود بود که خدمت شما ذکر کردم. علاوه بر این منابع که مکتوب هستند و یک عالم، مستقیم به آن ها مراجعه میکند، منابع دیگری هم برای شریعت یهود وجود دارد. مانند روایاتی که به دوران ما رسیده و احکام ثانویه یا فتواهای ثانویه که اعلام شده، رسمهایی که در جوامع بوده، سیره برخی از علما که ملاک شریعت قرار گرفته و همان تفقه یا استنتاجهای فقهی. ولی به هر حال میشود گفت تفاوتی که با فقه شیعی دارد، همان اجتهاد است که تقریبا باب اجتهاد، نه کاملا، ولی تا حد زیادی با تدوین تلمود بابلی در 1500 سال پیش، بسته شد. بعد از آن مگر اتفاق جدیدی بیافتد و نیاز به فتوای جدیدی باشد. ولی به هر حال فقه و شریعت یهود ثابت است و البته بسیار حجیم. یعنی به لحاظ احتیاطها و مصلحتهایی که هست، سیر شکل گیری احکام را خیلی سختگیرانه و حجیمتر، دورهبهدوره مشاهده میکنیم تا امروز. این در مورد منابعی است که یهودیت در شریعت بر آن متکی است.
- اعتقادات در یهودیت
یهودیت، یک دین بسیار متنمحور است. یعنی همانطور که گفتم بسیار به منابع مکتوب خودش وابسته است، چه تورات، چه عهد عتیق و چه تلمود. همه چیز را در متن، چه متن مقدس و چه متنی که علمای قدیم تلمودی نوشتند، جستوجو میکنند و لذا به مکتوبات خودش خیلی وابسته است. متعاقب آن، شریعت بسیار فربهی دارد. یعنی از لحظهای که از خواب برمیخیزید تا لحظهای که میخوابید و هر کاری که در طول روز انجام میدهید، حکم شرعی برای آن وجود دارد که از این لحاظ، شریعت بسیار فربه است. خصوصیت دیگری که یهودیت دارد، تکلیفمحوری است. یعنی مسئله اصلی یهودیت، معنا یا فلسفه یا هستیشناسی نیست. مهمترین موضوعی که یهودیت با آن شروع میشود، تکلیف است. یهودی نمیپرسد خدا کیست؟ سئوال اولش این نیست. یا نمیپرسد چه اتفاقی برای دنیا افتاده است؟ سئوال اول یک یهودی، طبق شریعت یهود این است که من برای رضایت آن خدا باید چه کنم. بعد از آن اگر شرایطی بود، حالا میپرسیم که این خدا که بوده یا تاریخ ما چه بوده یا معنای اینها چیست یا دلیل اینها چیست. ولی اصل قضیه، تکلیفمحوری و عمل کردن است و این خصوصیت خیلی بارز یهودیت است. اینها را از این بابت میگویم که اخلاق هم از همین بستر بلند میشود و همین خصوصیات را به ارث میبرد.
در مورد اعتقادات، یهودیت با الاهیات شروع نمیشود بلکه با متن تورات و همین احکامی که هست شروع میشود. بنابراین تا سالها و قرن ها، تقریبا هرگز در یهودیت بحث الاهیات یا اعتقادات به شکل مستقل وجود نداشته است. هر چه که بوده، همانی بود که در تورات نوشته شده بود و شکل الهیات و اعتقادات یهودی ، حداکثر باور به خدا بوده است. به عبارت دیگر، تفاوت یهودی و غیریهودی در زمان خودش، باور داشتن به خدای واحد بوده است. اما با ظهور ادیان دیگر، یعنی مسیحیت و اسلام و رویارویی اینها با یهودیت، به نوعی گفتوگوها و تقابلهایی بین ادیان شکل میگرفت و در این میان، مسیحیت، اعتقادنامهای و اصولی داشت و بعدا اسلام هم اصولی داشت و اعتقادهایی داشت. سئوال پیش میآمد که شما یهودیان چه دارید؟ علیرغم حجم گسترده شریعت، اعتقادات شما کدام است؟ نمیشد در پاسخ، ارجاع بدهند به کل 5 جلد تورات یا به مجموعه 24 جلدی عهد عتیق یا به یک مجموعه 37 جلدی بسیار حجیم و غامض تلمودی. به هر حال باید اصولی عنوان می شد که این اصول را نهایتا موسیبنمیمون، یک عالم فقیه و فیلسوف یهودی در حدود 900 سال پیش، نهایی کرد. او کسی بود که در دربار خلفای اسلامی منصبی داشت و در دورانی بود که گفتوگوی ادیان در آن زمان شکل گرفت و لذا لزوم تدوین اعتقادنامه یهود بیشتر حس میشد. بنابراین از پنج جلد تورات، آن چکیده اعتقادی یا ایمانی را استخراج کرد و در 13 بند، مجموعه اعتقادات یهودیت را تدوین کرد. هر چند این کار موسیبنمیمون با مخالفت علمای زمان خود همراه بود و آنها میگفتند چرا میخواهید کل اعتقاد یهود را در 13 جمله بیان کنید؟ عدهای میگفتند که تعداد آن بیشتر است و عدهای میگفتند کمتر است، اما به هر ترتیب 13 مورد نهایی شد و تا امروز آنها به عنوان اصول ایمان و اعتقاد یهود، پذیرفته شدهاند. هر کدام از این 13 اصل، ممکن است چند صفحه توضیح و مستندات توراتی داشته باشد، اما خلاصه آن، چنین است: 1- خداوند متبارک، موجود، یعنی حاضر و ناظر است، یعنی هم وجود دارد و هم کنترل و نظارت اعمال میکند. 2- او واحد و یکتاست. 3- او جسم ندارد و شباهتی هم به جسم ندارد. 4- او مقدم بر هر موجود قدیمی در جهان است. 5- عبادت موجودی غیر از او جایز نیست. یعنی عبادت فقط شایسته خداوند است. 6- او از نیات و افکار انسانها آگاه است. تقریبا میشود گفت این شش بند به خود خدا و الوهیت او میپردازد. 7- نبوت حضرت موسی حقیقت دارد. 8- حضرت موسی به لحاظ نبوت یعنی درجه نبوی از دیگر انبیای بنی اسرائیل برتر است. یعنی طبق شهادت تورات، تنها کسی بود که بلاواسطه با خدا صحبت میکرد. 9- تورات مقدس، وحیانی است، یعنی وحی الاهی است. 10- تورات تغییرناپذیر است، یعنی تغییر نکرده و نخواهد کرد. این بخش را میتوان به عنوان بخش نبوت ایمان یهود تلقی کرد. 11- خداوند پاداش و مجازاتی برای اعمال انسان در نظر گرفته است. 12- ماشیح یعنی منجی موعود یهود خواهد آمد. 13- مردگان در آینده زنده خواهند شد. باید گفت که تمام این سیزده بند، اعتقاد شخصی یا مجموعه توافق بین علما نبوده است، بلکه از کل آیات تورات، این موارد به عنوان بخش اعتقادی استخراج شده و پذیرفته شده است.
اما نگاه دیگری که یهودیت نسبت به خودش و غیرخودش دارد. یهودیت دین خود را راهی میداند برای هم سعادت دنیوی و هم اخروی و هم رستگاری انسان. اصطلاحا چیزی که در تلمود به آن گفته میشود «سهم داشتن از جهان آخرت». یعنی هدف آن است که فرد به جهان آخرت راه پیدا کند و سهمی داشته باشد. منظور از سهم، جایگاه والا است. همین احکام تورات هم راه این راهیابی است. اما سئوال این بود که غیر از آن چه؟ کسانی که یهودی نیستند چه؟ پاسخ این سوال در خود تورات است. یعنی تورات وقتی که تاریخ جهان را به زعم خودش بیان میکند، از آفرینش تا موسی و بعد از موسی که شریعت یهود، اعطا میشود، ما احکامی را هم قبل از موسی میبینیم که به احکام «بنینوح» معروف هستند. البته از زمان آدم اینها را در تورات میبینیم، اما یک فرمان چون بعد از طوفان نوح به او داده شد، به نام بنی نوح ثبت شده است. یهود معتقد است که هر انسانی در جهان که این احکام بنی نوح را رعایت کند، او رستگار است و سهمی از جهان آخرت دارد. اما یهودیت میگوید من قرارداد سنگینتری را امضا کردم و به تبع آن در صورت رعایت، جایگاه بهتری خواهم داشت و اگر نه، جریمه سنگینتری هم خواهم داشت. این 7 احکامی که یهودیان معتقدند هر انسانی در جهان، صرفنظر از این که چه دینی دارد رعایت کند، رستگار میشود، عبارتند از: 1- منع بت پرستی، 2- منع کفرگویی. یعنی اعتقاد به خدا و عدم شرک در این دو فرمان است. 3- منع قتل، 4- منع زنا و 5- منع دزدی. 6- منع استفاده از گوشت حیوان زنده، یعنی فرمان ذبح. چون اعتقاد یهود طبق تورات این است که انسان تا قبل از طوفان نوح، گیاهخوار بوده و از گوشت استفاده نمیکرده و این فرمان ذبح، بعد از طوفان نوح به او داده شد و مجاز شد که گوشت هم استفاده کند. 7- ایجاد دادگاه عادلی که عدالت و رعایت این احکام را پیگیری کند.
خود بنی اسرائیل در ابتدا ده فرمان را دریافت کرده که این ده فرمان اساسی و پایهای تورات شمرده میشود. بعدا در طول آن 40 سال، سایر احکام داده شده که به 613 حکم رسید. این 10 فرمان که تقریبا شبیه همان 7 فرمان هستند، عبارتند از: 1- من خدا خالق تو هستم. 2- برای تو معبودان دیگری در بر من نباشد. باز همان خداپرستی و منع شرک. 3- نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نبر که منع قسم خوردن یا حرمت نام مقدس خداست. 4- روز شنبه را مقدس بدار و در آن کار نکن که این خاص یهودیت است. 5- پدر و مادرت را احترام نما. 6- قتل نکن. 7- زنا نکن، 8- دزدی نکن. 9- شهادت دروغ نده. 10- اموال همنوعت را حسد مبر و به آن هوس مورز. این ده فرمانی بود که به بنی اسرائیل داده شد در بدو خروج از مصر و آزادی از بندگی و بعد طی آن 40 سال، احکام دیگری داده شد که مجموعه شریعت یهود را تشکیل میدهد. به این ترتیب یک دید کلی نسبت به تاریخ و منابع و شریعت یهود، فهرستوار پیدا کردیم. از اینجا میخواهیم وارد مبحث اصلی شویم که اخلاق یهودی است.
- ویژگیهای اخلاق دینی
لازم است ابتدا یک تعریف فلسفی و عام از اخلاق ارائه دهیم؛ اخلاق عبارتست از عدم وارد ساختن رنج غیر لازم به انسان. این تعریف را از آنجایی که من شاگرد آقای مصطفی ملکیان هستم، از ایشان اقتباس کردم. این اخلاق سکولار یا عام یا فلسفی است که طبق آن هیچ رنج غیرلازمی به انسان، چه به خود انسان و چه به دیگری نباید وارد شود. این اساس اخلاق است. اما ما در کنار این اخلاق فلسفی، اخلاق دینی هم داریم. اخلاق دینی تقریبا تعریفش این است که عمل نیک یا خیرخواهانهای انجام میشود، اما این طبق دستور دین است، بر اساس دینی که به آن معتقد هستیم یا در چارچوب آن قرار داریم. دین هم چون معمولا الاهی است، هدفاش، کسب رضایت خداست. یعنی عمل اخلاقی براساس آن چارچوب دینی انجام میشود و هدف آن هم انجام تکلیف و کسب رضایت خداست. بنابر آن تعریف عام، به محض این که هر قیدی بر تعریف اولیه بیاوریم، مانند اخلاق دینی و اخلاق یهودی یا اخلاق هر دین دیگر، اخلاق از آن مطلق بودن و آزاد بودنش درآمده و چارچوبی ایجاد میکنیم که من، منظور خاصی از این اخلاق دارم. وگرنه نیاز نبود این جلسه را تشکیل دهیم و بگوییم اخلاق یهودی چیست یا اخلاق مسیحی چیست. معنای کلی اخلاق را همه میدانستیم یا به کتب فلسفی اخلاق مراجعه میکردیم. اما وقتی میگوییم اخلاق دینی، یعنی چیزی است که آن را از اخلاق عام متفاوت کرده است. آن تعریف عام که عدم وارد ساختن رنج غیرلازم به انسان بود، در اخلاق دینی عوض میشود و تبدیل به چیز دیگری میشود. یعنی ممکن است رنجی به انسان وارد شود اما به خاطر دینی بودنش یا به خاطر کسب رضایت الاهی یا تکلیف دینی، این رنج را لازم تلقی کنیم. در صورتی که در اخلاق غیردینی شاید این اخلاق شمرده نشود و گاهی حتی ضداخلاق شمرده شود. به هر حال ما برای اخلاق دینی که اخلاق یهودی هم داخل آن قرار میگیرد، چهار خصوصیت میشماریم و البته لزوما هر چه من میگویم در مورد اخلاق دینی و اخلاق یهودی، مطلق نیست و در حد فهم خودم این چهار مورد را ذکر میکنم. اولین مورد این که منشا اخلاق دینی، الاهی است. یعنی اخلاق انسانی یا اخلاق فلسفی را انسان تشخیص میدهد که چه، اخلاقی است یا چه اخلاقی نیست، برمبنای عقل و استنتاجهای خودش. اما اخلاق دینی را اصطلاحا خدا تعیین میکند. هرچند ظاهرش هم معقول و انسانی باشد ولی ارزش اخلاق دینی به الاهی بودنش است نه به منطقی بودن یا همان اخلاقی بودن آن. دو، هدفش کسب رضایت خداست، نه لزوما رنج نرساندن به انسان. یعنی هدف اصلی رضایت خداست، این وسط، آن تعریف اخلاق فلسفی هم اگر محقق شد، چه بهتر. ما بیشتر تکلیف انجام میدهیم تا رعایت حال انسانها. سوم این که ضمانت اجرایی آن الاهی یا شرعی است. ما در اخلاق غیردینی معمولا یا ضمانت اجرایی نداریم یا عرف و قضاوت اجتماعی، پشتوانه آن است. اما در دین، خدایی است که این خداست که عقوبت میکشد یا پاداش میدهد. به هر حال پشتوانه الاهی یا شرعی دارد. چهارم، نتیجه اخلاق دینی، لزوما اینجهانی نیست. در جهان دیگری نتیجه آن دیده میشود. برخلاف اخلاق عام که ما فقط برای این جهان، رعایت حال انسانها را میکنیم یا منع رنج رساندن را رعایت میکنیم. اما چون قرار است اخلاق دینی، نتیجهاش در جهان دیگرهم دیده شود، پس اصلا مبنا فرق میکند و رفتارها لزوما منطبق بر اخلاق عام نیست. این اخلاق دینی بود که خواستم تفاوت آن را بگویم با اخلاقی که ما با اخلاق غیر دینی که میشناسیم.
باز، این اخلاق دینی، پیشفرضهایی دارد که تقریبا مشابه همانهاست که گفتیم. اولا پیشفرض اول آن، وجود خداست. یعنی با وجود خدا و این که خدا باشد یا نباشد، مبنای اخلاق، تغییر میکند. یعنی اخلاق فلسفی کاری ندارد که خدایی هست یا نه. انسان، مخاطب آن است و عدم رنج انسان. اما در اخلاق دینی، علاوه بر انسان، خدایی هم هست. او هم دخیل است در این رابطه اخلاقی و رفتار اخلاقی. لذا پیشفرض اخلاق دینی، وجود خداست. این پیشفرض در اخلاق غیر دینی نیست. پیشفرض دوم، دوساحتی بودن انسان است که انسان، یک ساحت مادی یا دنیوی دارد و یک ساحت معنوی یا الاهی دارد که بعدا در آخرت، زندگی خود را ادامه میهد. این فرض، باز تغییر رفتارهایی را در اخلاق میدهد که ممکن است در اخلاق فلسفی نباشد. سه، وجود همان نظام پاداش و مجازات الاهی است. یعنی غیر از جامعه انسانی، یک مرجع دیگری هم قرار است کنترل کند یا حاصل این کار اخلاق دینی ما را ارزیابی کند. چهارمین پیشفرض هم وجود آخرت، یعنی جهانی غیر از این جهان است، یا به موازات آن یا در ادامه آن که باز اخلاق دینی بر این اساس شکل میگیرد (این موارد از درسگفتار استاد دکتر صادق نیا ذکر شد). با این تعریف خیلی مختصر و چکیده اخلاق دینی، وارد اخلاق یهودی میشویم که اخلاق یهودی چه خصوصیاتی دارد، علاوه بر این اخلاق دینی که قاعدتا باید همه ادیان در آن مشترک باشند.
- ویژگیهای اخلاق یهودی
ابتدا باید این را بگوییم که چیزی به نام اخلاق یهودی در تورات وجود ندارد یا اساسا چیزی به نام اخلاق وجود ندارد. در تورات، هر چه هست، احکام اجرایی است. حالا تلقی ما این است که این حکم اخلاقی است و آن حکمِ دیگر آیینی است یا عبادی است. اما خود تورات، چنین تقسیم بندی ندارد. ده فرمان، احکام خداست. ما میگوییم حکم «بتپرستی نکن» در رابطه با خداست، ولی «شنبه کار نکن» یک امر آیینی است و اصلا اخلاقی نیست. گفته یک روز کار نکن، این یک قرارداد است. ولی احترام به والدین، حکمی اخلاقی است، مثل «دزدی نکن» که آن هم یک حکم اخلاقی است. در تورات، چنین تقسیمبندیای وجود ندارد. یهودیت معتقد است احکام گفته شده، بدون تبعیض و بدون این که گزینش کنیم، همه باید انجام شوند. اما به هر حال اساسی وجود دارد که آن اخلاق یهودی بعدا شکل میگیرد و بعدا حتا مکاتب دیگری از آن استفاده میکنند. دو آیه در تورات آمده که مبنای اخلاق یهودی قرار گرفته است و آن چیزی که ما امروز به آن اخلاق میگوییم. معروفترین آن در تورات، سفر لاویان است (جلد سوم تورات، فصل 19، آیه 18). میگوید «انتقام نگیر و کینه نورز و همنوعت را مانند خودت دوست بدار». این جمله ی «همنوعت را مانند خودت دوست بدار»، اصل اخلاق یهودی شده که بعدا به عنوان Golden Rule، تمام مکاتب اخلاقی چه دینی و چه غیر دینی و چه فلسفی، بر این آیه استوار شده است. همان تعریف اولی که گفتم که نرساندن رنج غیرلازم به انسان دیگر، ریشهاش همین «همنوعت را مانند خودت دوست بدار» است. بعدا عالم تلمودی دیگری حدود هزار سال بعد، به نام هیلل داستانی ذکر میکند. یک نفر پیش او آمد، در آستانه در گفت من همینطور که ایستاده ام، کل تورات را همین الان به من بگو. او همین آیه را بیان کرد. گفت آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران روا مدار. این چکیده کل تورات است، بقیه تورات، تفسیر همین آیه است. حالا سر فرصت برو یاد بگیر. در حقیقت آن تعریف اصیل اخلاق فلسفی، از وجه سلبی این آیه استفاده میشود. همنوعت را دوست بدار مانند خودت، یعنی کاری برای او کن. اما آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگری روا مدار یا مپسند. یعنی اگر آزار نرسانی، کف اخلاق را رعایت کردی. این حداقل اخلاق شده، پایه اخلاق فلسفی که اخلاق یهودی هم بر همین آیه استوار است. آیه دیگری است که آن هم یکی از اساسهای اخلاق یهودی در تلمود قرار گرفته است. هر چند که این آیه که خواندم یعنی دوست داشتن همنوع مانند خود، معروفتر است و بیشتر ذکر میشود. آن آیهای است در سفر پیدایش (جلد اول تورات، فصل 2) هنگامی که خدا دنیا را میآفریند و سپس انسان را میآفریند، میگوید «خداوند انسان را به شکل خدا آفرید»، یعنی به شکل معنوی خدا آفرید. این باز اساس دیگری برای اخلاق است. حتا بعضی از علما این را بالاتر از اصل اول دانستند. چون وقتی میگوییم همنوعت را مانند خودت دوست بدار، یا آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگری هم روا مدار، رفتار اخلاقی وابسته به من است. من چه را دوست دارم، همان کار را انجام دهم؛ یا من چه را دوست ندارم، بر دیگری روا ندارم. شاید من ظلمپذیر باشم، شاید عزت نفس نداشته باشم و همین رفتار را با دیگری هم میکنم. اما این که میگوید خدا انسان را به شکل معنوی خدا آفرید، یعنی همه انسانها یک درجه استاندارد دارند. همه انسانها خدایی هستند و هیچ کس پایینتر از دیگری نیست. همه در یک درجه خاص قرار دارند و باید حرمت آنها یا کرامت آنها را حفظ کرد. به هر حال این دو آیه در تورات، اساس اخلاق یهودی را تشکیل میدهند. هر چند که آن آیه اول یعنی دوست داشتن همنوع مانند خود، در متون و روایات بیشتر ذکر میشود.
بعد از این کلیات اساسی که ذکر کردم، به ویژگیهای اخلاق یهودی میرسیم که باز اینها را من جمع آوری کرده ام و میتواند بیشتر از اینها باشد یا کلیتر از اینها باشد. ولی آنچه من درک کردم، اینها از اخلاق یهودی است که در جلسه بعد، وارد ریز آن و مصادیق آن میشویم.
اولین مورد، متن محور بودن است. چون دین یهود به شدت بر آیات و متون عهد عتیق و تلمود متکی است، همه چیز را در آن جستوجو میکند. گفتیم این اخلاق دینی است، یعنی قرار نیست خود انسان چیزی را تشخیص دهد. همین که ریشه الاهی داشته باشد، کافی است. این ریشه الاهی هم در تورات است یعنی در عهد عتیق (کتاب مقدس) و تلمود است ، یا حداکثر تفسیر این آیات و جملات. به عبارت دیگر چیزی از خارج از این چارچوب دینی وجود ندارد.
ویژگی دوم، قوممحور بودن آن است. یا به عبارتی یهودیمحور. یهودیت، با یک قومیت شروع میشود به عنوان بنیاسرائیل. 12 طایفه که از 12 فرزند یعقوب شکل گرفتند. ولی در طول تاریخ، امتزاجها و اختلاطهایی رخ داد. دیگر قومیت یا نژاد بلاموضوع شد. این قومیت در شکل نژادی از اول هم آنچنان موضوعیتی نداشت. چون به هر حال ازدواجهایی و اختلاطهایی رخ داد، ولی منظور این است که این اخلاق، یهودیمحور است. مخاطبش یهودی است، مخاطبش بنیاسرائیل است. در تورات، هم عموم انسانها و هم بنیاسرائیل را مخاطب قرار میدهد. بخشهایی از تورات، انسان را مخاطب قرار میدهد ولی در بسیاری از احکام که گفتم با شریعت مشترک است، میگوید شما که قوم من هستید، شما که بنی اسرائیل هستید. یعنی مخاطب عمده ی اخلاق یهودی، بنی اسرائیل یا یهودیان هستند. بنابراین شکل قومی و انحصاری دارد.
خصوصیت سوم، جامعهمحوری است. این ویژگی اخلاق البته بیشتر توراتی است، هرچند بعدها خواهیم دید که تطوراتی در این خصوصیت رخ میدهد، اما در شکل اولیه اش ، جامعهمحور است. یعنی وقتی امر اخلاقی را میگوید یا منع میکند، خطاب به همه است، خطاب به جامعه است. چیزی مثل سربازخانه که میگویند اگر یک نفر خطا کرد همه تنبیه میشوند. یعنی با همه سر و کار دارد. اینجا فرد مهم نیست. اخلاق یهودی توراتی هم بیشتر این گونه است. من کلیات را میگویم. یعنی جامعه را خطاب میدهد که شما باید اینطور باشید. اگر گناهی کنید، همه آواره میشوید و به تبعید میروید. یعنی بلا بر سر همه میآید. این عقوبتها و پاداشها بر جامعه است، نه لزوما بر فرد.
خصوصیت چهارم و پنجم که در خصوصیت اخلاق دینی هم ذکر کردیم، منشا آن الاهی است و هدف آن هم الاهی است و رضایت خدا. یعنی هم از خدا یا کلام خدا و وحی ریشه گرفته، و هدفش هم باز کسب رضایت همان است. هر چند ادعا این است که با رعایت آن، انسانها سعادتمند و خوشبخت میشوند، اما مبدا و مقصد در اخلاق یهودی، خداست.
ششم، تقدس اخلاق است. این اخلاقی است که مقدس است. مقدس بودن یعنی اوامری الهی و دینی داده شده که بخشی از آنها اخلاقی تلقی می شود اما در تمام احکام تقدس حاکم است. 613 احکام در تورات داده شده و شما با رعایت این احکام، مقدس میشوید و به خدا ملحق و نزدیک میشوید. یکی از راههای رسیدن به خدا آنطور که در تورات گفته، شبیه شدن به خداوند، یعنی مثل او رفتار کردن است. حالا ما چطور میتوانیم مثل یک نفر رفتار کنیم؟ صفتهای او را بشناسیم و همانطور رفتار کنیم. بنابراین صفات خدا که صفات اخلاقی است در تورات آمده است. البته صفات زیادی ذکر شده ولی 13 صفت ویژه برای خدا در یک آیه ذکر شده است و باید این 13 خصلت را از نظر اخلاقی رعایت کنیم، نه به خاطر خود خوب بودن این خصلتها، به خاطر این که خدا این شکلی است و ما میخواهیم شبیه او شویم. یعنی باز خود اخلاق هم تقدس دارد و حکم الاهی است.
مورد هفتم، نوع گرایش اخلاق یهودی است. در دیدگاه امروزی فلسفه اخلاق، اخلاق به سه مکتب تقسیم میشود. مکتب وظیفهگرا، مکتب نتیجهگرا و مکتب فضیلتمند یا فضیلتگرا. اخلاق وظیفهگرا، یعنی اخلاقی که یک آییننامه جلوی فرد میگذارند و اخلاقیات را میشمارد و میگوید من باید اینها را انجام دهم. معروف است که کانت میگوید راست بگو ولو افلاک درهم بریزد. یعنی وظیفه من راستگویی است. اخلاق نتیجهگرا میگوید من راستگویی یا دروغگویی را برحسب نتیجه آن می سنجم. چه بسا دروغگویی من باعث سعادت و خیر شود. یعنی نتیجه است که عمل من را اخلاقی جلوه میدهد. چه بسا دروغ در جایی اخلاقی باشد و در جایی راست گفتن غیراخلاقی باشد. در مکتب فضیلت هم میگویند انسان خود به چنان درجهای میرسد که هر کاری انجام دهد، اخلاقی است، مانند یک پیامبر و یک قدیس که هر کاری میکند عین اخلاق و مظهر اخلاق است. در یهودیت هر چند که ما این تفکیک را نمیبینیم و در هر جایی ممکن است رگههایی از هر سه باشد اما اصل اخلاق یهودی و بدنه آن اخلاق، وظیفهگراست. یعنی اخلاق یهودیت و اخلاق توراتی، شکلش وظیفهگراست. بعدا در دوران تلمودی یا پساتلمودی، مصلحتاندیشی یا اخلاق نتیجهگرا را هم تا حدی میبینیم. ولی اصل اخلاق توراتی، وظیفهگراست که دستور میدهد این کار باید انجام شود و شرط هم نمیگذارد، که در این صورت، این حکمی است که باید انجام شود. بنابراین اخلاق یهودی (بطور کلی) وظیفهگراست.
هشتمین ویژگی، این است که هیچ مرزی بین فقه و اخلاق وجود ندارد. یعنی آنچه در یهودیت است، عین شریعت و عین فقه است. ما هستیم که اسمش را عبادت، اخلاق، فقه یا هر چیز دیگر میگذاریم. مانند ده فرمانی که ذکر شد. شما دزدی را میتوانید در آیین کیفری قرار دهید، میتوانید در اخلاق قرار دهید، یا احترام والدین یا حسد نبردن یا هر چیز دیگر را به همین ترتیب. تورات میگوید فرمان خداست، چه آن 10 فرمان، چه گسترشیافته آن613 حکم و چه بعدا قریب چند هزار حکم اجرایی تلمودی، که همگی باید اجرا شوند. مهم نیست شما چه برچسبی به آن میزنید، همه احکام باید به یک اندازه اجرا شود. کسی نمیتواند بگوید از این احکام، خداپرستی اصل قضیه است و حالا احترام به والدین، چیزی کنارش است. خداپرستی، احترام به والدین، تعطیلی روز شنبه، همه در یک تراز قرار دارد، یک اندازه دارد و همه باید به یک چشم دیده شود.
ویژگی نهم اخلاق یهودی، عدم عصمت است. یهودیت مطلقا به عصمت معتقد نیست. از حضرت موسی در یهودیت بالاتر نداریم، ولی خود حضرت موسی هم خطا میکند. در تورات هم میگوید که به خاطر خطایش مجازات نیز میشود. این شکلی از اخلاق است که میخواهد بگوید این اخلاق آسمانی نیست. اخلاقی زمینی است و انسان هم خطا میکند ولی همچنان میتواند اخلاقمند باشد. به اصطلاح، ما انسان کامل نداریم. انسانی که در آسمان قرار بگیرد و ما دستمان به او نرسد. همه زمینی هستند. موسی که پیامبر بود، او هم زمینی بود و خطا کرد. این، اخلاق را خیلی ملموستر و دست یافتنیتر میکند. کسی نمیگوید این اخلاق برای از مابهتران و مقربین و پیامبران است. هر چه هست اجرایی است و همه میتوانند به آن دست پیدا کنند. عنوانی در ادبیات دین یهود است با عنوان «حسید» یا «حاسید» یعنی پرهیزگار و پارسا. این شکلی از اخلاقی زیستن است. فرد پارسا یا پرهیزکار کسی است که مستحبات را به اندازه واجبات جدی میگیرد و رعایت میکند. چنین فردی، در ادبیات دین یهود، فرد اخلاقمند شمرده شده است. عارفان یهودی، حاسید شمرده میشوند. برخی از مکاتب عرفان یهود، حسیدیسم نامیده میشود. چون اینها کسانی بودند که در مستحبات هم سختگیری میکردند و بخشی از این مستحبات، اخلاقیات بوده. این اخلاقیات را رعایت میکردند و طبق چیزهایی که خواهم گفت، حتی احکام دین را هم اخلاقی رعایت میکردند. رعایت اخلاقی احکام دین یعنی چه؟ این خصوصیت بعدی اخلاق یهودی است.
یعنی توصیه شده که احکام دینی و قوانینی فقهی را هم نوعی اخلاقمندتر رعایت کنیم. مثلا قتل در یهودیت قابل بخشش توسط اولیای دم نیست. ولی فرض کنیم چنین چیزی باشد. یعنی قانون و فقه این قدرت را داده که قصاص کنید و حق فقهی و شرعی شماست. اما شما میتوانید فراتر از فقه بروید و ببخشید. این یعنی اخلاقی عمل کردن. یعنی فقه را اخلاقیتر عمل کنید و فراتر از فقه جلو بروید. هرچند میتوانید دزد را مجازات کنید، قاتل را مجازات کنید یا زانی را مجازات کنید، اما میتوانید هم کوتاه بیایید و فراتر از فقه عمل کنید. این همان حاسید بودن است. همان اخلاقی عمل کردن در مورد احکام دین است. در همین رابطه، جملهای در تلمود و ادبیات پساتلمودی ذکر شده که گفته شده، البته نقل به مضمون، که میگوید با تورات میشود دنیا را آباد کرد و با تورات میشود دنیا را ویران کرد. یعنی 613 حکم الاهی و شرع الاهی داده شده، اما این که شما چطور همین حکم خدا را رعایت کنید، میتوانید با آن دنیا را بسازید و میتوانید با همینها دنیا را نابود کنید. یعنی با سختگیریها و مصلحتنسنجیدنها. یعنی همان بخش اخلاق قضیه است که میشود مقداری نرمتر همین احکام را رعایت کرد که این در اخلاق یهودی در مورد آن بحث شده است.
مورد دوازدهم همانطور که گفتم، اخلاق یهودی عملی و واقعی است و مصداق عملی دارد. یعنی ایدهآل نیست. چیزی است که در زندگی روزمره جاری است و معمولا قابل پیگیری است. به جز دو سه مورد هوس و کینه و حسد، مواردی که به عنوان اخلاق در یهودیت میشناسیم، میشود تشخیص داد که آیا فلان فرد اینطور عمل کرد یا نکرد. یعنی قابل پیگیری است. خصوصیتی که در اینجا هست این که هیچ خصلت دنیوی، ترک نمیشود. یعنی ما در یهودیت، تحت لوای اخلاق، تارک دنیا نداریم. کسی ازدواج را ترک کند یا کسی درآمد را ترک کند. اخلاق درعین زندگی عادی و روزمره قابل دستیابی است.
مورد سیزدهم که خیلی مهم است، خودداری از ارتکاب گناه بر انجام امر ثواب ارجح است. خلاصه این که هدف، وسیله را توجیه نمیکند و در اینجا هدف اخلاقی وسیله غیراخلاقی را توجیه نمیکند. در یهودیت و شریعت یهود، آن 613 احکامی که گفتیم و فرعیاتش، به دو دسته تقسیم میشوند: اوامر یعنی احکام ایجابی، و نواهی یعنی احکام سلبی. چیزهایی که باید پرهیز کرد. بجز یکی دو مورد از اوامر (مثل فرمان ختنه کردن) اگر فرمان خدا را نادیده بگیری، میتوان امید به بخشش داشت، اما در مورد نواهی اینگونه نیست. یعنی اگر کسی هیچ کدام از فرمانهای امر تورات و شریعت یهود را رعایت نکرد، فقط در یک لحظه بگوید اشتباه کردم، یعنی توبه کند، قلبی یا لفظی، تمام است، بخشیده می شود. اما نهیها، یعنی منعها را کسی زیر پا بگذارد، عقوبت آنها متفاوت است. بعضی از آن گناهان توبه لفظی میخواهد، بعضی یک روز خاصی (یوم کیپور) در یهود باید بیاید، روزه بگیرد و توبه کند. برای بعضی گناهان ، علاوه بر موارد قبل، باید مجازات شود یا مصیبتهای زندگی را برخودش بپذیرد. برای بعضی گناهان هم علاوه بر موارد قبل، باید تا لحظه مرگ هم در حال توبه باشد و درد لحظه مرگ، او را میبخشد. بعضی هم که موکول به آخرت میشود که آنجا اصل مجازات است. یعنی تفاوت بین امر ایجابی دینی و امر سلبی دینی، از زمین تا آسمان است. به همین دلیل این اصل شریعت به اخلاق هم سرایت میکند که گفته شده اگر کسی سرجایش بنشیند، و هیچ گناهی نکند، او رستگار خواهد شد. لذا فردی نمی تواند بگوید من 4 گناه کردم، در عوضش 12 امر صواب هم انجام دادم. این 4 گناه با آنها میرود و 8 تا میماند. این طور نیست در شریعت یهود، و به تبع آن در اخلاق یهود، دو دوتا چهارتا نداریم که جمع و تفریق کنیم. مطلقا نمیشود از طریق گناهی، یا امری غیراخلاقی، به امر اخلاقی دست یافت. مثالهایش در عهد عتیق هست. خدا دستور روزه داده ولی بعدا خودش در گفتار انبیا اعتراض میکند که مگر من گفتم روزه بگیرید، و بنشینید یک اعمال عبادی انجام دهید ولی از آن طرف حق بیوه زن و یتیم را ضایع کنید. لذا اگر ظلمی شد و ازای آن گفتید عوضش من روزه گرفتم و عبادت کردم، کتاب مقدس به صراحت میگوید که این قابل قبول نیست. یا در خود تورات آیهای است که میگوید خدا رشوه نمیگیرد که چشمش را ببندد. به خدا که نمیشود پول داد. یعنی تو نمیتوانی چشم خدا را با اعمال اخلاقی ببندی، عوضش کار دیگری کنی. میگوید خدا این را با آن عوض نمیکند یعنی اصطلاحا رشوه نمیگیرد. بنابراین هدف اخلاقی نمیتواند وسیله غیراخلاقی را توجیه کند. یک روزهای است، یک روزی است در یهودیت به نام روزه کیپور، یوم کیپور که یک روزه طولانی 24 ساعته است و تمام روز شبیه اعتکاف مسلمانها باید در کنیسه بنشینند و دعا کنند و روزه بگیرند تا یک بار در سال گناهان بخشیده شود. اما در تلمود گفته شده که این روزه که در تورات دستور داده شده، بین تو و خداست، بین تو و انسانها نیست که بگویی من سر مردم کلاه گذاشتم، حالا توبه میکنم. میگوید نه، حق او را باید بدهی یا رضایتش را باید کسب کنی. این روزه و توبه در مورد این است که روز شنبه نباید کار میکردی، کار کردی. چند عمل شرعی بین خودت و خدا را زیر پا گذاشتی، حالا توبه میکنی. ولی رابط بین انسانها را عبادت خداوند، پاک نمیکند.
مورد چهاردهم، نسبی بودن اخلاق است. نسبیت در اخلاق یهودی، هم در داخل یهود هست و هم بین یهود و غیر یهود است و هم نسبیت زمانی در آن میبینیم. نسبیت آن، چون تمامش در شریعت است و اخلاق، بخشی از شریعت یهود است. مخاطب تورات، برحسب این که زن باشد یا مرد فرق میکند. یعنی احکامی است که بر زن واجب نیست یا بر مرد واجب نیست یا متفاوت است رفتار با زن و مرد. بنابراین اخلاق هم گاهی این شکل را دارد و عام نیست و بسته به اینکه زن هستی یا مرد، حکماش فرق میکند. حتی بین مردان یهودی هم طایفههایی هست. طایفه کاهنان بوده، طایفه لاویان بوده و طایفه سایر بنی اسرائیل. باز هر کدام اینها در برابر شریعت یهود متفاوت هستند. پادشاه یهودی هم احکام خاص خود را دارد. بنابراین اخلاق یهودی هم نسبت به یهودی و غیریهودی در بعضی موارد متفاوت است. بنابراین اخلاق در یهودیت در بعضی موارد با این توضیحی که گفتم، ذاتی نیست، بلکه آیینی و ابلاغی است. خود اخلاق، ذات ندارد. اخلاق نسبی است، بر حسب این که مخاطب شما کیست. علاوه بر این، امروز میبینیم که بخشی از اخلاقیات توراتی در زمان خودش اخلاقیات محسوب میشده و امری اخلاقی بوده، اما امروزه با تغییر شرایط و زمان، چه بسا دیگر از موضوعیت اخلاقمند بودن افتاده و حتا ممکن است به ضد اخلاق هم تبدیل شود. البته خود یهودیت این باور را ندارد ولی ما به عنوان یک ناظر بیطرف اگر نگاه کنیم، این گونه است. یک مثال در مورد قوانین غلام و برده است. سه هزار سال پیش، بردهداری جزء زندگی مردم و جامعه بود. دستوراتی در تورات داده شده که با غلام عبرانی باید چگونه رفتار شود. در پایان یک مدت لازم که یک دوران هفتساله بوده در ازای آن بدهی که داشته یا محکومیتی که داشته و به غلامی فروخته شده بود او باید آزاد شود. اگر زن است باید به گونه ای دیگر رفتار شود. یا این که هنگام آزاد شدن باید توشه یا سرمایه برای زندگی به او داده شود. یا اینکه در تلمود در ذکر جزئیات قوانین بردهداری، جمله معروفی است که میگوید کسی که غلامی خریده، گویی اربابی برای خود اختیار کرده است. به این معنا که اگر خودت به عنوان صاحب برده در جای نرم میخوابی، غلام هم باید در جای نرم بخوابد. اگر تو این غذا را میخوری، غلامت هم باید از همان بخورد. این در زمان خودش، هنگامی که بردهها اصلا در حد حیوان هم نبودند، اخلاقیترین حکم بود. ولی امروزه، اصل قضیه غیراخلاقی است. یعنی میبینیم که بخشی از اخلاق دینی یهودی، ممکن است از اخلاقمند بودن ساقط شود یا حتی به ضد خودش تبدیل شود.
ویژگی بعدی اخلاق یهودی، تقبیح اخلاق به اصطلاح «سِدُومی» است. سدوم اسم یک شهر در تورات بوده که مردم آن از سوی خداوند مجازات شدند، بخاطر بیتفاوتی مردماناش. اخلاق سدومی، یعنی تقبیح بی تفاوتی اخلاقی. داستانی که در تورات آمده این است -البته در روایت تفسیر شده- مردم قوم لوط (برادرزاده ابراهیم) مردمی بودند که ظاهرا ظلم نمیکردند، اما بی تفاوت بودند. یعنی یک غریبه که وارد شهر میشد، کسی موظف نبود به او جا یا غذا و پناه دهد. کسی ظلم نکرد. یعنی هیچ دادگاهی نمیتوانست آن مردم را محکوم کند. ولی از نظر اخلاقی بیتفاوت بودند. یعنی نمیشود محکوم کرد. مثل این که ما یک صحنه تصادف و مصدومی را میبینیم، به آسیبدیدگان کمک نمیکنیم و رد میشویم. ما از نظر قانون مجرم نیستیم ولی کاری غیراخلاقی کردیم. ما میتوانسیم جان او را نجات دهیم ولی ما که قاتل نبودیم، ما که به این آدم نزدیم، ما فقط رد شدیم. این را در اخلاق یهودی، اخلاق سدومی میگویند. یعنی اخلاق مردم سدوم که در نهایت خدا آنها را مجازات کرد چون نسبت به واکنش اخلاقی بیتفاوت بودند. کنشمند نبودند. برای همین لزوما باید عملی انجام داد. آیهای در تورات است که میگوید هرگاه الاغ، حتی الاغ دشمنت را دیدی که زیر بار خم شده، از او چشمپوشی نکن و برو کمک کن که بارش را کنار بگذارد و حیوان بلند شود. یعنی میگوید تو نه آن بار را روی دوشش گذاشتی، نه آن الاغ برای تو است. حتی با آن طرف، دوستی هم نداری ولی تو نباید نسبت به امر اخلاقی بیتفاوت باشی و باید کمک کنی. بنابراین، در تورات و بعدا در اخلاق یهودی، بیتفاوتی، بیاخلاقی شمرده شده است.
مورد بعدی اینکه تفاوتی میان رفتارهای اخلاقی از نظر دینی نیست. یعنی نمیشود سبک سنگین کنیم و بگوییم این امر اخلاقی کوچک است، و دیگری ارزشمندتر است. معمولا برای احکام شرعی در تورات، مجازاتها ذکر شده ولی پاداشها کمتر ذکر شده است. به عنوان مثال، دو مورد که پاداش آن ها ظاهرا یکسان است، اما یکی خیلی عظیم است و یکی در نظر نمیآید یا اصلا حکم به حساب نمیآید. اولین مورد در ده فرمان است که فرمان پنجم آن میگوید پدر و مادرت را احترام نما. در ادامه آن در آیه تورات میگوید «بخاطر آن که طول عمر پیدا کنی در سرزمینی که در آن زندگی میکنی». یعنی پاداش آن طول عمر است. از سوی دیگر فرمانی است که میگوید اگر سر راهت دیدی پرندهای روی جوجههایش خوابیده و تو میخواهی جوجهها را برداری و استفاده کنی، مادر و جوجهها را همراه با هم نگیر. مادر را پرواز بده تا برود، پس از آن جوجهها را بردار. مثلا یک امر اخلاقی است یا برای بقای نسل است. در ادامه این آیه گفته این کار را بکن،« به خاطر این که طول عمر پیدا کنی در سرزمینی که زندگی میکنی». یعنی پاداشاش عین احترام به والدین است، اما این کجا و آن کجا، ولی حاصل و پاداش هر دو یکی شمرده شده است. این شاخصی است که نشان میدهد امور اخلاقی در یهودیت، کوچک و بزرگ ندارند. همه آنها در یک تراز اهمیت قرار دارند.
مورد دیگر، موردی است که شاید بیشتر شعاری باشد تا فقهی و اجرایی، جملهای است در تلمود است که میگوید «رعایت اخلاق بر شریعت ارجح و مقدم است» که بیشتر معاشرت با خلایق را تشویق میکند. اساسا یکی از اسامی اخلاق در ادبیات دین یهود، معاشرت با مردم است. میگوید معاشرت تو با مردم مهمتر است تا این که از نظر دینی یا فقهی چه میکنی. یعنی اخلاق را بر فقه ترجیح داده است. هر چند که فقه این را نمیپذیرد که من مثلا گوشت حرامی بخورم، یا تقدس شنبه را زیر پا بگذارم و در عوض آن آدم خوشاخلاقی باشم. اما گاهی میخواهد ارزش اخلاق را با امور فقهی و عبادی همدرجه کند.
و اما مورد آخری که من از ویژگیهای اخلاق یهودی پیدا کردم این است که همین رفتارهای اخلاقی، اگر در ملاء عام و در اجتماع باشد، ارزش آن بسیار بیشتر است و زیر پا گذاشتناش هم مجازات بیشتری دارد. این که من یک امری را با دوستم انجام دهم یا در یک جمع کوچک انجام دهم تا این که در ملا عام مرتکب عمل مثبت یا منفی اخلاقی شوم، پاداش و مجازات اینها بسیار سنگینتر شمرده شده است.
این 18 ویژگی اخلاق یهودی است که من پیدا کردم و به نوعی خصوصیات کلی اخلاق یهودی است که به هر حال از بستر خود یهودیت برمیخیزد و از داخل متون تورات و عهد عتیق و تلمود استخراج میشوند. بعد از این، در جلسه آینده ما به دورههای تاریخی شکلگیری اخلاق یهود و خصوصیات هر کدام میرسیم.
.
.
سخنرانی آرش آبائی در سلسله نشستهای «اخلاق، زمینهای برای گفتوگوی ادیان»
صوت سخنرانی آرش آبائی
.
.