ما را به رندی افسانه کردند / پیران جاهل شیخان گمراه
حافظ
۱- انحای طردگری فقهی
از نظر تاریخی، دو ساز و کار برای طرد دگراندیشان در تاریخ فقاهت شیعی شکل گرفته است. یکی از این دو ساز و کار اما بیش از دیگری شناخته شده است. «تکفیر» (کافرخوانی) مشهورترین ساز و کار فقهای طردگرا برای کنار زدن دگراندیشان عمدتا برونحوزوی بوده است. اما فقیهان طردگرا، که البته از نظر تاریخی شامل تمام فقیهان نمیشوند، در کنار تکفیر و در مواردی به جای آن، از «تضلیل» (گمراهخوانی) نیز برای طرد دگراندیشان سود بردهاند. گمراهخوانی اما بیشتر برای طردِ دگراندیشانِ عمدتا درونحوزوی استفاده شده است.
این نوشته، دعوتی است به پژوهش در باب گوشهای مهم اما کمتر پژوهیده از تاریخ فقاهت شیعی. یکی از نتایج به دست آمده از این نوشته این است: تاریخ جامع تکفیر (های صورت گرفته از سوی فقیهان شیعه) هنوز نوشته نشده است. اما حتی اگر چنین تاریخ جامعی هم نوشته شود، باز جای نوشتن تاریخ تضلیل خالی است ـــ پدیدهای شبیه به تکفیر اما تا حدودی متمایز و بسا پرکاربردتر از آن.
این نوشته دعوتی است به تاریخنگاری تضلیل در کنار تاریخنگاری تکفیر، به بهانه یکی از اخیرترین موارد گمراهخوانی.
۲- گوشهای از تاریخ گمراهخوانیِ
در ساز و کار طردگری فقهی، فرد «بدعتگذار» (یعنی کسی که چیزی به دین افزوده که در آن نیست) یا فرد «منحرف» کسی است که «گمراهی» او به سرحدّ «خروج از» اسلام نرسیده است. اما «کافرِ ارتدادی» کسی است که پیشتر مسلمان بوده اما «گمراهی»اش به حد «خروج از» اسلام رسیده است. اما این تعریفی انتزاعی است و در واقعیت، گاهی تمایز میان گمراهخوانی و کافرخوانی دشوار مینماید.
چنانکه اشاره کردم تاریخ گمراهخوانیهای درونحوزوی هنوز نوشته نشده است. در ادامه، از باب فتح باب، به چهار نمونه از تاریخ این پدیده اشاره گذرایی خواهم کرد.
۲.۱- گمراهخوانی، مورد میرزا محمّد اخباری
گرچه فقیهان اصولی شیعه عموما مایلند که تبار فقاهت خود را به عصر امام صادق بازگردانند، اما از نظر تاریخی نهاد فقاهت اصولی در تشیّع عمر چندان بلندی ندارد (کمی پایینتر در باب معنای «اصولی» توضیح خواهم داد). نخستین جوانههای نهاد فقاهت اصولی در عهد قاجار به بار نشست، گرچه بذر آن در عصر صفوی و حتی پیش از آن پاشیده شده بود. در تشیع نخستین (یعنی قرون اولیه پس از غیبت کبری) محدّثان (جمعآوران و متخصّصان حدیث) نمایندگان تشیّع بودند و نه فقیهان در معنای مصطلح کلمه.
نخستین کارزار بزرگ گمراهخوانی در میان روحانیان شیعه، در عهد قاجار و در نزاع میان دو گروه موسوم به «اخباری»ها و «اصولی»ها شکل گرفت. اخباریها گروهی از روحانیان شیعه بودند که سودای محالی را در سر میپروراندند. آنها در مخالفت با مرجعیتیابی بعدتر فقیهان در مسیر بسط تشیّع، در صدد احیای مرجعیّت محدّثان اولیّه شیعه بودند. اخباریها با اختیاراتی که فقیهان اصولی در عصر غیبت امام زمان برای خود قائل بودند به مخالفت برخاستند. شاید از همه مهمتر اینکه اخباریها با این ادّعای فقیهان اصولی که غیر فقیه باید در احکام شرعی از فقیه تقلید کند، مخالفت ورزیدند.
از نظر اخباریها تقلید از فقیه حرام بود و همه باید مستقیما با مراجعه به احادیث معتبر امامان شیعه تکلیف شرعی خود را کشف میکردند. اما از نظر اصولیها غیر فقیهان موظف بودند که در احکام شرعی از فقیهان تقلید کنند و نه اینکه خود مستقیما به احادیث مراجعه کنند (برای روایتی کوتاه و روشنگر از تفاوت دینشناختی اخباریها و اصولیها بنگرید به رساله «منیة الممارسين» اثر عالِم اخباری عبدالله سماهیجی، به تصحیح و مقدمه اندرو نیومن، بولتن سوآس، ۱۹۹۲). اختلاف اخباری-اصولی از اواخر عصر صفوی آغاز شده بود. اما با شکلگیری آرام-آرام نهاد «مرجعیت تقلید» از عصر قاجار این نزاع لبههای تیز خود را یافت و به نبرد نهایی نزدیک شد. این نبرد با پیروزی اصولیها به پایان رسید.
اما در این نبرد، تنها سلاح استدلال نبود که موجب پیروزی اصولیها بر اخباریها شد. ضربه نهایی در حذف اخباریها را عامل خشونت بازی کرد ـــ خشونت حاصل از تضلیل و تکفیر اخباریها به دست اصولیها. در این کارزار خونآلود، کشمکش تراژیک میرزا محمّد اخباری (۱۱۷۸-۱۲۳۲ قمری)، عالِم اخباری متولّد هند و مقتول به کاظمین، با فقیهان اصولی عراق (و تا حدودی ایران) نمونهای تعیینکننده و نکتهآموز است. رسول جعفریان از این نزاع با عنوان «یکی از کممانندترین منازعات در میان علمای شیعه» یاد میکند (مقدمه جعفریان بر «دو رساله از کاشف الغطاء علیه میرزا محمد اخباری»، تهران: کتابخانه مجلس، ۱۳۹۱، ص ۲۱).
میرزا محمد اخباری را میتوان آخرین احیاگر اخباریگری به حساب آورد. میرزا در کاظمین به دفاع سرسختانه و صریح از اخباریگری پرداخت به طوری که سرآخر گروهی از فقیهان اصولی در فتوایی رسمی او را «کافر» و «واجب القتل» خواندند. چیزی نگذشت که محمّد اخباری در اثر حمله جمعی خشمگین به منزلش تکه-تکه شد. گرچه قتل او با انگیزههای سیاسی و نه صرفا عقیدتی صورت گرفت، اما زمینه این قتل را فتوای جمعی از فقیهان اصولی علیه میرزا محمد اخباری فراهم آورد.
فتوای قتل میرزا محمد اخباری را موسی کاشف الغطاء صادر کرد و جمعی دیگر از فقیهان اصولی نیز زیر آن را امضا کردند. اما پیشتر، پدر موسی یعنی جعفر کاشفالغطاء رسالهای در ردّ میرزا محمد اخباری نگاشته بود و در آن رساله میرزا را فاسق، شهرتطلب و بی سواد خوانده او را لعن کرده بود. میرزا محمد اخباری چنان نفوذی یافته بود که نه تنها، به روایت کاشفالغطاء در این رساله، کسانی تحت تأثیر تبلیغات اخباریان در اصفهان دست به دیوارنویسی علیه مجتهدان زده بودند که میرزا توانسته بود نظر مثبت فتحعلی شاه قاجار را نیز به خود جلب کند.
گمراهخوانی میرزا محمد از سوی کاشف الغطاءِ پدر به کافرخوانی وی از سوی کاشف الغطاءِ پسر انجامید و اسباب سیاسی نیز زمینه قتل را فراهم کرد. این نمونهای تاریخی است از اینکه چگونه تضلیل میتواند به تکفیر بینجامد و تکفیر به ضمیمه زمینه سیاسی میتواند به قتل منجر شود.
۲.۲- گمراهخوانی، مورد نعمتالله صالحی نجفآبادی
نعمتالله صالحی نجفآبادی (۱۳۰۲-۱۳۸۵ شمسی) متولد نجفآباد اصفهان، از مجتهدان و تاریخپژوهانی بود که یکی از کتابهایش با عنوان «شهید جاوید» جنجال عظیمی به پا کرد. او در این کتاب، که به سال ۱۳۴۹ خورشیدی منتشر شد، تحلیلی متفاوت از انگیزه قیام امام حسین ارائه کرد. بر اساس دیدگاه رایج شیعی، امام حسین از جزئیات شهادت خود خبر داشت و وظیفه او حرکت در مسیر شهادتی بود که برای او در آسمانها رقم خورده بود و صرفا از این راه بود که اسلام حفظ میشد. صالحی با این رأی مخالفت کرد و معتقد بود که امام حسین از جزئیات شهادت خود خبر نداشت و هدف او از رفتن به سمت کوفه، «تشکیل حکومت اسلامی» بود و نه شهادت. این رأی، علم مطلق امام را ردّ میکرد و نیز امام را در رسیدن به هدفش، که از نظر صالحی «تشکیل حکومت اسلامی» بود، شکستخورده مینمود.
این کتاب جنجال بسیاری به پا کرد و مراجع تقلید وقت مانند شهابالدّین مرعشی نجفی و محمدّرضا گلپایگانی با آن به صورت علنی به مخالفت برخاستند. گلپایگانی گفته بود: «هر کس مقلّد من است حرام است این کتاب را بخواند». همچنین جمعی از فضلای حوزه آن زمان (مانند رفیعی قزوینی، محمّدحسین طباطبایی، فاضل لنکرانی و صافی گلپایگانی) بر این کتاب ردّیّه نوشتند. روحانیان منبری نیز نویسنده کتاب را به «وهّابیگری» متّهم کردند. فضای مخالفتها چنان سنگین شد که علی مشکینی، یکی از کسانی که بر کتاب تقریظ (تأیید) نوشته بود، علنا تأیید خود را پس گرفت.
با این حال، صالحی نجفآبادی از رأی خود کوتاه نیامد و این نیز به دامنه اعتراضات افزود. محمّد آل طه از منبریهای نزدیک به بیت گلپایگانی از مردم خواسته بود علیه نویسنده این کتاب کفن بپوشند. آل طه بیش از چهار دهه پس از جنجال کتاب «شهید جاوید» در مصاحبهای صالحی نجفآبادی را «منحرفی» توصیف کرد که «روح الحاد» داشت.
با این حال، صالحی نجفآبادی گرچه «گمراه» خوانده شد، اما تکفیر نشد و به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
۲.۳- گمراهخوانی، مورد محمّدحسین فضلالله
محمدحسین فضلالله (۱۳۱۴-۱۳۸۹ شمسی) از مراجع تقلید شیعه متولد نجف بود. از او به عنوان «پدر معنوی حزبالله لبنان» یاد میشود. فضلالله در یکی از سخنرانیهای علنیاش، که فایل تصویری آن بعدها منتشر شد، قضیّه «آتش زدنِ» در و «کوبیده شدنِ» میخِ در به سینه حضرت زهرا و «سیلی خوردنِ» ایشان و «شکسته شدنِ» دنده آن حضرت در اثر هجوم به بیت جهت بیعت گرفتن از امام علی برای خلافت ابوبکر و در پی آن «سقط» فرزند حضرت زهرا و نهایتا فوت آن حضرت «بر اثر» جراحات حاصل از این هجوم را به زیر پرسش کشید و «ناباورانه» خواند.
استدلال او آن بود که دلایل تاریخی حکایت از آن دارد که امام علی و نیز جمعی از بنی هاشم نیز در زمان محاصره در منزل بودهاند. در چنین وضعیتی، «هجوم» و «آسیب زدن» به همسر امام با روحیه دفاع از مظلوم و صیانت از ناموس ـــ روحیهای که در امام علی و بنی هاشم موجود بود ـــ نمیخواند. از نظر او باورکردنی نیست که چنین هجومی رخ داده باشد و علی و اصحابش بیکار نشسته باشند و دفاعی نکرده باشند. وانگهی، فضلالله به این نکته اشاره کرد که باور مذهبی «شکستن پهلوی» حضرت زهرا، اصلی از اصول دین یا مذهب نیست و در نتیجه، انکار آن فرد را از دین یا مذهب خارج نمیکند.
فضلالله در کتاب خود با عنوان «زهراء القدوة» (بيروت: دار الملاك، ٢٠٠١، صص ۱۰۹-۱۱۰) نیز این نظر را ابراز کرد که گرچه «تهدید» به آتش زدن منزل حضرت زهرا از نظر تاریخی برای او مسلّم است، اما عملی شدن این «تهدید» برای او ثابت نیست، گرچه آنرا نفی هم نمیکند.
این نظر جنجال بسیاری برانگیخت و ردّیّههای چندی بر رأی فضلالله نوشته شد. اما تندترین واکنش را میرزا جواد تبریزی (از مراجع تقلید وقت) و حسین وحید خراسانی ابراز داشتند. آنها در پاسخ به استفتایی، فضلالله را «ضالّ و مضلّ» (گمراه و گمراهکننده) خواندند. صادق روحانی نیز از رأی این دو مرجع حمایت کرد.
متن فتوای صادق روحانی جالب و به بحث ما در تمایز میان تضلیل و تکفیر به طور ویژه مرتبط است. صادق روحانی پس از برشمردن موارد متعدّدی که از نظر او نشانه «گمراهی» فضلالله است، اینگونه مینویسد: «کتب او از کتب ضلال است، اما اينها موجب مرتد شدن او نمیشود، بنابراين تکفير دليلی ندارد بلکه او ضالّ مضلّ است.» مدتی بعد، جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیّه قم طی بیانیهای از فتوای وحید خراسانی و میرزا جواد تبریزی علیه محمّدحسین فضلالله حمایت کردند ـــ درست شبیه بیانیّهای که علیه آرای کمال حیدری صادر شد و در ادامه به آن خواهم پرداخت.
فضلالله هم مثل صالحی نجفآبادی، فقط «گمراه» خوانده شد و «از دین خارج» به حساب نیامد و به مرگ طبیعی در گذشت.
۲.۴- گمراهخوانی، مورد اخیر کمال حیدری
کمال حیدری (متولد ۱۳۳۵ خورشیدی) فقیه عراقی مقیم قم است. او اولین بار با نقد «وهّابیّت» به شهرت رسید. او سالها در شبکه کوثر (شبکه عربی برونمرزی صدا و سیمای ایران) به نقد «وهّابیّت» میپرداخت. برنامههای او از یک سو واکنشهایی انتقادی در شبکههای مذهبی اهل سنّت و نیز شبکههای شیعی مستقلّ از جمهوری اسلامی برانگیخت و از سوی دیگر تحسین بخش قابل توجّهی از شیعیان را به همراه داشت. حیدری «وهّابیّت» را از اهل سنّت جدا میدانست و خواستار وحدت شیعه و سنّی بود.
با این حال، او نسبت به میراث حدیثی اهل سنّت نقدهای صریحی روا میداشت. اما کم-کم نقدهای او دامن فقهای بزرگ شیعه در گذشته و حال را نیز گرفت و در نهایت حیدری شروع به نقد میراث حدیثی شیعه کرد. حیدری حدود چهار سال پیش در یکی از صریحترین اظهار نظرهای خود ادعا کرد که: «بسیاری از میراث حدیثی شیعه تقلّبی (مدسوس) است و از یهودیّت، مسیحیّت و مجوسیّت وارد تشیّع شده است». فراتر از این، او در مصاحبهای ابراز داشت که بخشی از روایاتِ حتّی معتبر امامان شیعه نیز امروز دیگر قابلیّت اجرا ندارد، زیرا زمانه دیگر شده است: «بسیاری از کارهای ائمهی ما در زمان ما قابل اجرا نیستند».
اینجا بود که دامنه انتقادها از او چنان بالا گرفت که به مراجع تقلید شیعه رسید و برنامه حیدری در شبکه کوثر دیگر ادامه نیافت. حیدری که گویی قصد عقبنشینی نداشت، کم-کم در اذهان عمومی چهره جنجالی جدیدی یافت. او که پیشتر «قهرمان» نقد «وهابیت» بود و از این راه محبوبیّتی در میان شیعیان کسب کرده بود، حالا رفته-رفته به چشم کسی نگریسته میشد که قصد «نابودی» تشیّع را دارد.
حیدری طرحی نواندیشانه موسوم به «اصلاح فهم دینی» ارائه کرده است. او به «قرآنمحوری» در فرایند فهم اسلام دعوت میکند و معتقد است محوریّت روایات در میان اهل سنّت و شیعیان موجب اختلاف و دشمنی میان این دو مذهب اسلامی شده است. او بسیاری از احادیث شیعه و سنّی را ساختگی میداند. کمال حیدری نقد میراث حدیثی شیعه و سنّی را به معنای نابودی تشیّع و تسنّن نمیداند، بلکه حرکتی در راستای وحدت اصولی شیعه و سنّی در پرتو ایده «بازگشت به قرآن» میداند. از نظر او قرآن به تشیّع یا تسنّن دعوت نمیکند و از این رو «بازگشت به قرآن» به معنای بازگشت شیعه و سنّی به سرچشمه اصلی وحدتبخششان است.
حیدری گرچه کوشیده است از خود در مقابل اتّهامها دفاع کند، اما لحن بیپرده و حضور پررنگ ـــ و تا حدودی حرفهایِ ـــ رسانهایِ او و همچنین پیشروی وی در طرح بحثهای حسّاسیّتبرانگیز برای جامعه شیعی موجب شده است که نه تنها طرح اتهامها علیه او ادامه یابد که هر روز بر دامنه و تنوّع آن افزوده شود. دیگر فقط مقتدی صدر نیست که از پدرش، محمّد صدر، در مقابل انتقادهای حیدری دفاع میکند و یا تنها صادق روحانی (از مراجع تقلید) نیست که از استادش خویی در مقابل انتقادهای حیدری دفاع میکند، یا فقط محمود هاشمی شاهرودی (از مراجع تقلید) نیست که تشکیک در میراث حدیثی شیعه را کار «عمّال صدّام معلون» میخواند، بلکه حالا وحید خراسانی، لطفالله صافی گلپایگانی و بشیر نجفی (از مراجع تقلید شیعه ساکن نجف) هم در پاسخ به پرسشی مکتوب که در آن تلویحا از شرعی بودن آرای منسوب به حیدری پرسش شده است، آرای حیدری را «مخالف تشیّع» میدانند.
جمعی از مدرّسان سطوح عالی حوزه علمیّه قم نیز طی بیانیّهای بدون ذکر نام حیدری آرای او را «خلاف حق و شکآلود» خواندند. بیانیّه مدرّسین سطوح عالی حوزه علمیّه قم اما به یک معنا حتّی از واکنش مراجع تقلید هم مهمتر است. از آنجا که تقریبا تمام این مدرّسان در مسیر مرجع شدن در آینده دور یا نزدیک قرار دارند و نیز ارتباط آنها با بدنه حوزه علمیّه و جامعه شیعیان چه بسا مستقیمتر از مراجع تقلید است، واکنش گمراهخوانانه آنها حکایت از آن دارد که چالش درونحوزوی با کمال حیدری در دهههای آینده نه تنها کاهش نخواهد یافت، بلکه تعداد مراجع تقلیدی که علیه او فتوا به «گمراهی» خواهند داد، احتمالا در آینده افزایش خواهد یافت.
۳- حاصل کلام
ساز و کار فقهی طردگرایانه تکفیر از آنجا که میتواند منتهی به قتل فرد شود، تا به حال بیشتر نظر تحلیلگران و مورّخان را به خود جلب کرده است. اما گمراهخوانی گرچه بسیار بیشتر از کافرخوانی در میان حوزویان رخ میدهد، نظر چندانی جلب نکرده است. اما دیدیم که چگونه در مورد میرزا محمّد اخباری، لعن و گمراهخوانی نهایتا به تکفیر و قتل او انجامید. از این رو، به نظر میرسد که گمراهخوانی نیز بایستی به قدر کافرخوانی نظر تحلیلگران و تاریخنگاران نهاد فقاهت شیعی را به خود جلب کند.
و نکته آخر این که در مواجهه با انتقادهای روشنفکران به آرای دینشناختیِ روحانیان سنتی و یا در مواجهه با آرای دینشناسانه متفاوت نواندیشان دینی، روحانیان سنتی معمولا این گونه پاسخ میدهند که برای نظر دادن در حوزه دین، فرد باید به حدّ اجتهاد رسیده باشد، در غیر این صورت حقّ نظر دادن در حوزه دین را ندارد. اما تاریخ گمراهخوانی نشان میدهد که این پاسخ تنها بهانهای برای خاموش کردن منتقدان است. زیرا حتّی مجتهدان دگراندیش هم در بیان آرای اجتهادی خود آزاد نیستند و اگر دگراندیشان بیرونی سایه تکفیر را بر سر خود میبینند، دگراندیشان اندرونی هم سایه تضلیل را بر شانههای خود حس میکنند ـــ تضلیلی که با تکفیر، دستکم در مواردی، فاصله چندانی ندارد.
.
.
شیخان «گمراه»؛ از تضلیل تا تکفیر
یاسر میردامادی
.
.
اندیشه در همه حوزه های فکری کاری مستحسن است. این فعالیت مفید بایست همراه با انصاف باشد. در انتخاب موضوعات و عنوان و موضوع مورد انتخاب در صدا نت سو گیری دیده می شود. اگر با اندیشه اسلام و یا روش روحانیت مخالف هستید اشکالی ندارد، اما بایست عدالت، انصاف، و صداقت آکادمیک را نیز رعایت بفرمایید.
به چه علت در باب “فلسه فلسفه غرب” اشکال و نقد مطرح نمی فرمایید؟
تشکر از روشنگری با قلم ساده و روشن
مقاله خیلی مفیدی بود. من که باورم را به تاریخ از دست داده ام. مطلب دروغی گفته می شود و همان مطلب برای نسلهای بعد تابو می شود و کسی را جرات نقد کردن آن نیست چرا که اکنون جزء مسلمات شده است!
پس به چه ایمان آورده اید ؟افسانه؟
مثلا علم.
ممنون بابت مقاله خوبتون.
ولی من احساس می کنم خلط مبحث شده و موضوع صحیح تفکرات جدید و کاربردی با نقد تاریخ ادغام شده که سهوی یا عمدی موجب انحراف اذهان می گردد.
در مورد برخی حکمها و قول و فعلهایی که مختص زمان قدیم بوده و اکنون قابل اجرا و یا حتی تعمیم نیست همه متفق القول هستیم ولی در مورد مباحث تاریخی که تاریخ شناسان تایید کردند و نقل های متواتر در تایید آن آمده به نظر بنده نقد یا رد آن از منظر شخصی کاری مشکوک به غرض ورزی یا خط گرفتن از جایی می باشد.حادثه کربلا و بحث شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نظر استدلالی و یا بحث اجماعی نیست که قابل نقد باشد بلکه رخدادی تاریخی با اسناد کافی و قابل ذکر در تشیع و البته بیشتر در تسنن است.
بسم الله الرحمن الرحیم
این که به مسئله تضلیل و تکفیر نگاهی علمی همراه با تحلیلی تاریخی صورت گیرد ایده ای بسیار مهم و روشنگر است البته اگر بدون غرض و گرایشهای خاص صورت گیرد ولی به این نکته باید توجه داشت که اصل تضلیل و تکفیر به لحاظ معنایی برای جایی که راه مستقیم و روشنی ترسیم شده باشد کاملاً معقول و منطقی است لذا در قرآن کریم «سوره حمد» به صراط مستقیم و طرفهای مقابل آن اشاره شده است. بله در اندیشه نسبی گرایی و یا پلرالیزم که صراط مستقیم نفی می شود مسئله تکفیر و تضلیل بی معنی است. مصداق تضلیل و تکفیر نیز در هر قشر و گروهی ممکن است اتفاق بیفتد از جمله در خود روحانیت که این را تاریخ نشان داده و نشان می دهد. البته در اینکه چه چیزهایی موجب تضلیل و تکفیر می شود ممکن است در بعضی امور اختلاف وجود داشته باشد که این نیز طبیعی است چرا که قرار نیست همه علماء حوزه در همه جزئیات و مسائل نظری یکسان داشته باشند. همانگونه در این مصادیق معاصر که در این نوشته ذکر شده نظرات همه علماء یکسان نیست.
کلیت مطلب حق با شماست ولی به صورت کلی یک قشر را مورد خطاب قرار دادن صحیح نیست و در یک مطلب تاریخی با این رویکرد تند جلو رفتن هم همچنین . مثلا در بحث میرزا محمّد اخباری دو نوع برخورد نوشته اند (میرزا محمد از آن پس در کاظمین اقامت گزید. در آن زمان اسعد پاشا و داوود پاشا بر سر فرمانروایی بغداد با یکدیگر در رقابت بودند. میرزا محمد به اسعد پاشا پیشنهاد داد که با انجام کارهایی خارقالعاده میتواند او را بر رقیبش چیره سازد. داوود پاشا که نگران بود به سرنوشت اشپختر دچار شود زمینه قتل میرزا محمد را فراهم آورد و مردم را بر علیه او شورانید. این احتمال نیز وجود دارد که علمای اصولی در مرگ میرزا محمد دست داشته باشند.)
در آخر عرض میکنم بزرگواران اصل تفکر ناب انسانی است نه شیخ است و نه دکتر .
آقا یاسر عزیز،
سلام،
ممنون باید بود از این گزارش بی طرفانه ی خوب تون.
اما بینی و بین الله، شما که از بحث «برساخته گیِ» همه ی اشکال فرهنگ و تمدن بشری آگاهید، چرا پس یک کلمه اشاره نکردید به این قضیه که تمام این داستان ها، از روز یکِ یکِ یکْ
برساخته های همین آدم های معمولی هستند، از ظهور اولین دین مبین بشری در «گه بک لی تپه» ی جنوب ترکیه در 12600 سال پیشتر، تا طلوع آخرین شان. روشنگری هم که کار جانبدارانه نیست.
پس لطفا روشن گری بیشتری بفرمایید.