برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش

برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش

مقدمه:

بنابر تصور رایج از قرآن و نزول آن بر پیامبر، این کتاب دربردارنده سخنان خداوند است که پیامبر در طی فرآیند وحی دریافت کرده و مأمور به انتشار آن برای مردم بوده است. در رویکردی متفاوت به این مسئله، عبدالکریم سروش مدعی شده است که پیامبر منتقل کننده سخنان خداوند نیست، زیرا از آنجاکه خداوند وجودی بی صورت و فاقد ذهن و اراده و بلکه به معنایی عین جهان است، نمی‌‌تواند منشأ بسیاری از کارها باشد که به او نسبت داده می‌‌شود و از جمله نمی‌‌تواند سخن بگوید. آنچه در قرآن آمده تنها بیان خواب‌‌ها و رؤیاهای پیامبر است که (در بیشتر موارد) باید به عنوان رؤیاهایی صادقه قلمداد شوند. از طرف دیگر، درک واقعیت این رؤیاها و فهم کنه آنها نیازمند خواب‌‌گزارانی است که پیام واقعی آنها را منتقل کنند.

دربارۀ رویکرد “خوابگزاری” سروش از جهات متفاوتی می‌‌توان بحث کرد. می‌‌توان به دنبال شواهد تاریخی یا درون دینی له و علیه آن برآمد. می‌‌توان از منظر منطق و روانشناسی به بررسی این نکته پرداخت که آیا جمله‌‌های قرآن با توجه به ساختارهای نحوی و معنایی آنها می‌‌توانند برگرفته از رؤیای پیامبر باشند یا خیر. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که از یک طرف، جمله‌‌های مذکور، علاوه بر اشاره به مفاهیم محسوس، به مفاهیم انتزاعی و مجرد نیز اشاره داشته و از طرف دیگر، ساختار نحوی برخی از آنها (به نحو جملات کلی، شرطی و شرطی خلاف واقع) مانع از آن می‌‌شود که مابازایی در تخیلات رؤیایی و شبه حسی پیامبر داشته باشند. این نکته خودبخود به مسئله مهم دیگری پیوند می‌‌خورد که سروش تا به حال درباره آن سخن نگفته است: طبیعت رؤیا. به هیچ وجه روشن نیست که آیا نظریه سروش مبتنی بر تئوری روانشناختی- فلسفی خاصی از رؤیاست یا تلقی او از رؤیا کمابیش همان تصور عامیانه مردم از خواب‌‌هایشان می‌‌باشد. واضح است که، با توجه به نقش قرآن و کلام وحیانی در تکوین و پیدایش تمدن اسلامی، نظریه “رؤیای رسولانه ” سروش بدون داشتن پشتوانه علمی- فلسفی قابل قبولی درباره طبیعت رؤیا و خصوصیات معرفتی-شناختی آن سخت ابتر و بی‌‌خاصیت خواهد بود. این درست مانند آن است که کسی از منزلت معرفتی باورهای حسی بگوید بدون آنکه نظری و دلیلی درباره قابل اعتماد بودن ادراک حسی ارائه کند. همان‌‌طور که تجربه یا ادراک حسی زمینه‌‌ای است که باورهای ادراکی در متن آن متولد می‌‌شوند، رؤیا نیز زمینه و فرایندی است که، بنابر نظر سروش، باورها و جمله‌‌های قرآنی در متن آن بروز و ظهور می‌‌یابند. نمی‌توان از اعتبار معرفتی باور سخن به میان آورد اما نسبت به زمینه‌‌ای که به ظهور آن منجر می‌‌شود بی‌‌تفاوت ماند. اما در این نوشتار مختصر، من خواهم کوشید، مستقل از جنبه‌‌های یاد شده، پی‌‌آمدهای نظریه سروش را تنها از منظر ارتباط معرفتی بیننده رؤیا (پیامبر) با تعبیر باطنی آن رؤیا بررسی کنم.

برای سهولت در پیگیری بحث، قرآن را می‌‌توان مجموعه‌‌ای از جملات تصور کرد که برخی توصیفی و برخی دیگر تکلیفی و امری هستند. نمونه‌‌های ذیل می‌‌توانند برآورندۀ مقصود باشند. در قرآن آیات بی‌‌شماری وجود دارند که نقش اصلی‌‌شان توصیفی است مانند آیاتی که برانگیخته شدن مردم از گور و محاسبه اعمالشان را درقیامت بیان می‌‌کنند. از طرف دیگر آیات بسیاری هستند که مردم را به ایمان به خدای عالم، قادر، بخشنده و حسابرس روز جزا دعوت و تکلیف می‌‌کنند. همچنان که گفته شد، سروش جملات توصیفی قرآن را (که بیشتر صبغه متافیزیکی دارند) بیان آنچه پیامبر در رؤیا می‌‌بیند می‌‌داند. از آنجاکه او ظاهراً خداوند را فاقد علم، قدرت و… دانسته و معاد (به معنای رایج روحانی و جسمانی آن) را نیز غیرممکن می‌‌داند، پس این قبیل جملات توصیفی را باید در تعبیر ظاهری‌‌شان کاذب قلمداد کرد، اما همین گزاره‌‌ها در تعبیری باطنی (که خواب‌‌گزار باید معین کند) صادق خواهند بود زیرا از نظر سروش رؤیاهای پیامبر (حداقل در بیشتر موارد) رؤیاهایی صادقه‌‌اند.

در خود قرآن حداقل به دو نوع رؤیا اشاره می‌‌شود. آنچه میان این دو نوع رؤیا مشترک است این است که جمله‌‌هایی که برای توصیف آنها به کار گرفته می‌‌شود در تعبیر ظاهری کاذب یا بی‌‌معنا بوده اما در تعبیری باطنی (که شناسایی آن نیازمند به یک خوابگزار است) صادق هستند. از طرف دیگر، آنچه که این دو نوع رؤیا را از یکدیگر متمایز می‌‌کند موقعیت معرفتی رسول (یا بنده برگزیده) خدا در قبال آن رؤیاست. در نوع اول، رسول به تعبیر باطنی رؤیا علم ندارد اما در نوع دوم علم دارد.

مثال:

یوسف۱: رؤیا: «ماه و خورشید و ستاره یوسف را سجده می‌‌کنند…». اما یوسف از تعبیر باطنی این خواب آگاه نیست.

یوسف۲: رؤیا: «هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را می‌‌خورند…» یوسف به تعبیر باطنی این رؤیا علم دارد.

همین دو حالت ممکن است برای پیامبر در قبال رؤیاهای خود رخ دهد: پیامبر۱ از تعبیر باطنی رؤیاهای خود آگاه نیست (همانند یوسف۱)، بلکه به تعبیر ظاهری آنها باور دارد؛ ولی پیامبر۲، همانند یوسف۲، از تعبیر باطنی رؤیاهای خود اطلاع دارد. اما چنین تفکیکی، نظریه سروش را با یک معمای دوگانه روبرو می‌‌کند: یا پیامبر اسلام از جنس پیامبر۱ است و یا از جنس پیامبر۲ (البته این امکان نیز هست که پیامبر در حالی که می‌‌داند رؤیاهایش تعبیر باطنی دارد از آن تعابیر آگاه نباشد اما از آنجا که، به عنوان یک واقعیت تاریخی، چنین نکته‌‌ای هرگز از طرف پیامبر اعلام نشده است، مشکلات این فرض کمابیش همانند فرض پیامبر۲ است که خواهد آمد). مشکل اینجاست که در هر دو حالت ایمان و دینداری از معنای خود کاملاً تهی گشته و به ضد خود بدل می‌‌شوند.

پیامبر۱:

چون پیامبر۱ به تعبیر باطنی رؤیاهایش واقف نیست، طبیعتاً آنها را در معنا و تعبیر ظاهریشان می‌‌پذیرد. بدین ترتیب، پیامبر۱ به دسته‌‌ای از گزاره‌‌های کاذب باور خواهد داشت. اگرچه جملات قرآن، بنابر تعبیری باطنی، صادق‌‌اند، اما پیامبر بدان معانی واقف نیست. به بیان دیگر، او از «غیب» این گزاره‌‌ها یا معانی غیبی آنها اطلاعی ندارد. «غیب» در اینجا وسیع‌‌تر از آنچه «نادیدنی» است می‌‌باشد و، برخلاف معنای مرسوم آن، قطعاً نمی‌‌تواند مقوم ایمان باشد زیرا بنا به فرض پیامبر۱ اساساً نمی‌‌داند که این جملات از معنایی باطنی نیز برخوردارند.

پیامبر۱ به این جملات تنها در معنای ظاهریشان باور و بلکه ایمان دارد و مردم را به قبول آنها دعوت می‌‌کند. به خاطر این گزاره‌‌های کاذب وارد نبرد و جنگ با مخالفان خود می‌‌شود. کدام مخالفان؟ مخالفانی که می‌‌گویند این گزاره‌‌ها کاذب‌‌اند (قیامت وجود ندارد و…). به خاطر باورهای کاذبی که پیامبر دارد، خون‌‌ها ریخته می‌‌شود، خانواده‌‌ها از هم گسیخته می‌‌شوند و شهرها نابود می‌‌گردند. رسالت پیامبر۱، با توجه به این مفروضات، چیزی جز دعوت مردم به یک توهم نیست. توهمی که نام دین را به خود می‌‌گیرد. از طرف دیگر، مردمی که از قبول این توهم سر باز می‌‌زنند (مستقل از انگیزه‌‌هایشان)، کافر و مشرک و مستوجب قتل قلمداد می‌‌شوند. در رسالت پیامبر۱، گویا جایگاه مومن و کافر جابجا می‌‌شود: مومنان به گزاره‌‌هایی کاذب (تعبیر ظاهری جملات قرآن) ایمان دارند، ولی کافران به کذب این گزاره‌‌ها آگاهند و در برابر حقیقت جحود و انکار نمی‌‌ورزند.

ممکن است گفته شود که از آنجاکه سخنان قرآنی پیامبر، در تعابیری باطنی، صادقند پس پیامبر، به این معنا، سخنان صادقی اظهار می‌‌کند. چنین تفسیری اگرچه صدق را به سخنان پیامبر باز می‌‌گرداند اما علم او به محتوای باورهایش را از او سلب می‌‌کند. پیامبر سخنانی صادق اظهار می‌‌کند اما دیگر نمی‌‌داند چه می‌‌گوید. از این جهت وضعیت معرفتی پیامبر۱ (حداقل در قبال گزاره‌‌های متافیزیکی قرآنی)، بی‌‌شباهت به وضعیت ساکنین ماتریکس (در فیلم ماتریکس) نیست. ساکنین ماتریکس باورهایی دارند که آنچه صدق محتوایشان را تضمین می‌کند کاملاً متفاوت با تصوری است که خود از این محتوا دارند. آنها از این تعابیر واقعی بی‌‌خبرند و نمی‌‌دانند که بازیچه دست ماشین‌‌ها بوده و جهان ظاهری‌‌شان توهمی بیش نیست. آنچه محتوای واقعی باورهای آنها را تعیین می‌‌کند، نه جهان خارج توهمی بلکه کامپیوتر عظیمی است که علت آن باورها است.

با توجه به نکات فوق، واضح است که دعوت پیامبر۱ از مردم برای عمل به این جمله‌‌های کاذب همان‌‌قدر معقول است که دعوت یوسف۱ از مردم برای ستایش خود (بر پایه رؤیایش در مورد سجده خود توسط ماه و خورشید). هر دو عمل با تکیه بر مقدماتی کاذب به بیراه می‌‌روند. تنها مقدمات صحیح می‌‌توانند معقولیت استنتاجات عملی فرد را تضمین نمایند.

پیامبر۲:

پیامبر۲ (همچون یوسف۲) از تعبیر باطنی رؤیاهایش آگاه است اما، برخلاف یوسف۲، آن را اعلام نمی‌‌کند. در هیچ جا سراغ نداریم که پیامبر در مقابل معانی ظاهری گزاره‌‌های قرآنی، تعبیرهای باطنی کاملاً متفاوتی از آنها را نیز بیان کرده باشد. قرآن تنها دربردارنده یک کتاب است. با تفسیر راهنمایی (از جانب پیامبر) همراه نیست. فرق پیامبر۲ با پیامبر۱ در این است که، اگرچه هر دو مردم را به قبول گزاره‌‌هایی کاذب دعوت می‌‌کنند، پیامبر۲ این کار را با علم به کاذب بودن آنها انجام می‌‌دهد. پس قصد او فریب مردم و دروغگویی است. او فرقی با پیامبران کذاب که مردم را به قبول سخنان کاذب خود فرا می‌‌خوانند ندارد. پیامبر۲ می‌‌خواهد مردم را در یک ماتریکس متافیزیکی محصور سازد.

از طرف دیگر، خداوند در هردو حالت (۱) و (۲) خداوندی فریبکار است. در مدل (۱) همه، از جمله پیامبر، فریب خدا را می‌‌خورند اما در مدل (۲) خدا و پیامبر در فریبکاری شراکت دارند. در رویکرد سروش، کافر و مومن نیز جای خود را با یکدیگر عوض می‌‌کنند. در هر دو حالت (۱) و (۲) کفار و مشرکین به لحاظ معرفتی از مرتبت بالاتری نسبت به مومنین برخوردارند، زیرا از قبول گزاره‌‌هایی کاذب امتناع می‌‌کنند.

دو تعبیر از رویکرد سروش به مسئله وحی

مفروض اصلی رویکرد سروش تفکیک میان ظاهر و باطن (واقعیت) معنای جملات قرآنی است. آنچه برای او اهمیت دارد این است که برای جملاتی که، در تعبیر ظاهری، کاذبند، تعبیری باطنی نیز تصور شود به نحوی که در آن تعبیر صادق باشند. نکته مهم این است که تعبیرها و مدل‌‌های متعددی می‌‌توانند وجود داشته باشند که جملات مزبور در آنها صادق باشند. این مسئله به ما امکان می‌‌دهد که بتوانیم دو تعبیر کلی رئالیستی و غیررئالیستی (از منظر حضور هویت “خداوند” در تعبیر) را از رویکرد سروش داشته باشیم.

۱- تعبیر رئالیستی: در این تعبیر، که ظاهراً مورد قبول خود سروش نیز هست، وجود خداوند در هر دو حالت (۱) و (۲) فرض می‌‌شود. برای این منظور لفظ ‘الله’ باید به گونه‌‌ای تعبیر باطنی شود که با مدلول عرفی آن به اندازه کافی هم‌‌پوشانی داشته باشد. اما حداقل دو مسئله حصول چنین امری را دشوار می‌‌سازد. مسئله اول وجهی انتولوژیک و مسئله دوم خصلتی معرفتی دارد. از مجموعه سخنان سروش چنین به نظر می‌‌آید که او به سمت تلقی‌‌ای کاملاً غیرارتدکس از خداوند تمایل دارد. در آن صورت معلوم نیست که این تلقی چقدر هم‌‌پوشانی با تلقی عرفی از خداوند داشته باشد که بتوان آن را ادامه رویکرد عرفی یا گسست کاملی از آن قلمداد کرد. مسئله دوم جنبه معرفتی دارد. همچنان که دیدیم، نه در حالت (۱) و نه در حالت (۲)، تعبیر واقعی جملات قرآنی که موضوع آنها خداوند و نحوه رابطه او با انسان و عالم است هیچگاه در اختیار بشر قرار نمی‌‌گیرند. پیامبر۱ از این تعابیر بی‌‌اطلاع است و پیامبر۲ از بیان آنها سرباز می‌‌زند. بدین ترتیب خداوند در چارچوب نظریه “رؤیای رسولانه” به امری غیرقابل شناخت بدل می‌‌شود. اینجا این پرسش مطرح می‌‌شود که اگر قرار است خداوند امری ناشناخته باقی بماند، اساساً چه نیازی به فرض آن است. اگر قرار است امورات ما با توسل به تعبیرهای ظاهری جمله‌‌های قرآنی سپری شود (که در واقع امر نیز تمدن اسلامی بر همین اساس شکل گرفته است) دیگر چه نیازی به فرض هویت علیحده‌‌ای به نام ‘الله’، در ورای این ظواهر داریم. در تاریخ فلسفه، مشابه این امر در مورد هویت “جهان خارج” رخ داد. گرایش‌‌های تجربه‌‌گرایانه، بنابر طبیعت خود، به چیزی خارج از داده‌‌های حسی و روابط آنها احتیاج نداشتند. از نظر آنها همه چیز بر اساس این داده‌‌ها و ظواهر حسی قابل بیان بود و تنها اموری که قابل شناختن بودند نیز روابط میان همین داده‌‌های حسی بود. بدین ترتیب “جهان خارجِ” غیرقابل شناخت، از نظر آنها زائد قلمداد شده و به صورت طبیعی از ساختارهای مفهومی‌‌شان حذف شد. از دل چنین تأملاتی بود که فنومنالیسم راسل و کارنپ پا به عرصه تفکر فلسفی گذاشت.

۲- تعبیر غیررئالیستی: در حالیکه در تعبیر رئالیستی نظریه سروش، خداوند به صورت هویتی زائد پدیدار می‌‌شود، در تعبیر غیررئالیستیِ این رویکرد به صورت طبیعی حذف می‌‌شود. رویکرد سروش با نبودن خدا هم سازگار است. زیرا همچنان که گفته شد، آنچه در رویکرد او اهمیت دارد فرض تعبیرهای باطنی صحیح در برابر تعبیرهای ظاهری کاذب از جملات قرآنی است. اما برای اینکه این گزاره‌‌ها تعبیر باطنی صحیحی داشته باشند لازم نیست حتماً وجود خدا فرض شود. به بیان دیگر لازم نیست که فرض شود که لفظ ‘الله’ هم در تعبیر ظاهری و هم در تعبیر باطنی به موجود واحدی اشارت دارد (همچنان که ‘یوسف‘ در تعبیر ظاهری و باطنی رؤیای یوسف در مورد سجده کردن ماه و خورشید به او به خودش اشاره می‌‌کند). لفظ ‘الله’ می‌‌تواند به گونه‌‌ای تعبیر شود که، از یک طرف، صادق بودن جملات قرآنی حاوی آن لفظ (در آن تعبیر) تضمین شود، و از طرف دیگر، خداوند را بدل به هویتی کند که، فاصله بسیاری با تلقی عرفی از این هویت داشته باشد (همان گونه در رؤیای یوسف ‘ماه’ و ‘خورشید’ دلالت بر مادر و پدر یوسف دارند). این نکته باید واضح باشد که اگر فاصله انتولوژیک تعابیر عرفی و باطنی یک لفظ به اندازه کافی زیاد باشند، در آن صورت فرآیند تعبیر به حذف هویت عرفی منجر می‌‌شود. در ادبیات فلسفی بعضاً می‌‌بینیم که برخی خداوند را همان “وجدان اخلاقی” بشر یا عین “قوانین طبیعی” قلمداد می‌‌کنند. روشن است که چنین تعابیری از ‘خداوند’ قبل از هرچیز به حذف کامل مصداق عرفی این لفظ می‌‌انجامد. این روند همچنین به صورت مشخص‌‌تری در برخی از تعبیرات اخیر طبیعت‌‌گرایانه عصب‌‌شناختی از پدیده وحی دنبال می‌‌شود که آن را ناشی از اختلالات مغزی افراد مدعی پیامبری قلمداد می‌‌کنند.

کدام یک از این دو تعبیر از رویکرد سروش پذیرفتنی‌‌ترند؟ تعبیر رئالیستی، علاوه بر مشکلات درونی آن، بسیار پرهزینه است. برای تثبیت آن باید پرسش‌‌های بسیاری را پاسخ گفت: چرا بایدخداوند مردم را با فرستادن پیامبران گمراه کند؟ این امر چگونه می‌تواند مصداقی از هدایت از سوی خداوند محسوب شود؟ و…. اما در مدل غیررئالیستی پرداخت هیچ یک از این هزینه‌‌ها لازم نیست؛ چرا که در اساس خداوند در این تعبیر حذف می‌‌شود. می‌‌توان تعابیری را فرض کرد که گزاره‌‌های قرآنی در آنها صادق باشند بدون اینکه لازم باشد به وجود خداوند (به معنای عرفی آن) متعهد شوند، که البته این همان چیزی است که لائیسیته مدتها است آن را اعلام کرده است: خدا مرده است و بشر در طی پیشرفت خود به تدریج بر اسطوره‌‌هایی که خود ساخته غلبه می‌‌کند. در این متافیزیک حداقلی، بشر حاکم بر سرنوشت خویش است در حالیکه متافیزیک سروش او را به اسارت در یک ماتریکس متافیزیکی توهمی و پرستش موجودی فریبکار فرا می‌‌خواند. اگر قرار است که این دومی دربردارنده پیام دین و انبیا باشد، گذار از سنت به خداناباوری نه تنها معقول که غیرقابل اجتناب خواهد بود. منادیان لائیسیته از سروش به خاطر برملا ساختن طبیعت دیانت تنها می‌‌توانند سپاسگزار باشند.

.


.

برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش

نویسنده: دکتر حمید وحید دستجردی

منبع: رادیوزمانه – ۲۸ تیر ۱۳۹۵

.


.

23 نظر برای “برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش

  1. انچه دکتر وحید دستجردی نادیده گرفتند اینست که دکتر سروش معتقد به حرکت از پایین به بالاست وحرکت از بالا به پایین را محال میداند حرکت وتجدید ارادت الهی را از لوازم ماده دانسته ودرمورد خداوند انرا محال میداند پس خداوند کسی را قرار نیست که فریب بدهد ! چون اصلا خداوند پیامی ارسال نمیکند نبوت حاصل مکاشفه پیامبرانه است جهد وکوشش ومکاشفه محمد نتیجه اش رویاییست که حاصل ان قران است پیامبر انچه را میدیده گزارش میکرده است انچه باید مد نظر قرار گیرد اینست که خداوند وملکوت ودستگاه خداوندیش اغاز و انجامش را باید طوری برای محمد که انسانی بوده مفهوم میشد نتیجه مکاشفه این بود که معاد وبهشت وجهنم و فرشتگان و… بدینگونه برای محمد که انسانی بوده به تجسم دراید واو هم این مسئولیت را درخود میدیده که انرا برای انسانهای دیگر به همان وجه که دیده توصیف نماید کلمات قاصر است برای به تصویر و تصور دراوردن خدا و … ذهن محمد انچه را انچنان درک میکرده روایت نموده است
    ضمنا دکتر سروش هرگز منکر معاد نبوده است منتها عذاب و پاداش انرا طور دیگری تعبیر میکند ومثال لیف وحمام را ایشان طرح نمودند که انسان گناه کار را یک لیف زبری میکشند وتا ناپاکی انرا بزدایند وانگاه لایق غرق شدن دروجودالهی شود

    1. پاسخ سوال شما در یک سوال نهفته است
      پس چرا در این ۱۴۰۰ سال، شخصی همانند محمد نیامد و کتابی همانند قرآن نوشته نشد؟

      1. چون دیگر این خاک پیامبر پرور نیست دوران پیامبری به اتمام رسیده در عصر حاضر عقل حرف اول واخر را میزند
        هروقت کتابی همانند مثنوی نوشته شد کتابی هم مانند قران نوشته خواهد شد هروقت کتابی مانند شاهنامه نوشته شد کتابی هم مانند قران نوشته خواهد شد هرقت کتابی مانند گلستان وبوستان نوشته شد کتابی هم مانند قران نوشته خواهدشد
        هر کتابی فقط وفقط یکبار نوشته میشود بار دومی ندارد وبار دوم ان کتاب نیست بلکه کتاب دیگریست که نوشته شده است قران هیچ خصوصیت خاصی ندارد که از دیگر کتب مشهور انرا جدا کرد اگر قران خاص است باید بتوانید از نوشته های ان دفاع عقلانی کنید که اینکار امکانپذیر نیست

  2. باسلام و ضمن سپاس از دکتر وحید و سایت صدانت،
    آ) به نظرم میرسد که علاوه بر پیامبر1 و 2، پیامبر3 و … هم میتوان تصور کرد که احتمالاً منظور دکتر سروش نیز لزوماً انواع 1 و 2ی آن نیست. برای مثال در مورد حضرت ابراهیم (و ماجرای او با فرزندش) با پیامبر3 مواجه ایم که خوابش (یا وحی اش) را “درست تعبیر نمیکند”.
    ب) به گمانم دکتر وحید گرچه محققانه نگاه برون دینی را لحاظ کرده اند، اما به طور منسجمی به چیزی که دکتر سروش “پارادایم شیفت” می گویند ملتزم نمانده اند و به نظر میرسد در مواضعی از نقدشان (خصوصا آن جا که از خداوند فریبکار و تلقی عرفی از خداوند و جمع بندی شان در پاراگراف آخر میگویند) تا حدی تحت پارادایم سنتی به نقد نظریۀ رویای رسولانه پرداخته اند.
    پ)به نظر من متافیزیکی که دکتر سروش از آن بهره می برد (شاید بتوان آن را نوعی وحدت وجود نامید) متافیزیک سنگینی است که به شرح و توضیح بسیاری نیازمند است و در مقالات و سخنرانی های ایشان غایب است…

    1. اگر بتوان حتی یک مورد پیامبر یک و یک ممورد پیامبر دو در نظریه ی سروش متصور شد که بیشتر از آن تمکان پذیر است، سخن نویسنده قابل تامل و پذیرش است.

  3. در حالی که در طول تاریخ توصیف دانشمندان از جهان خارج با ادعای واقعیت داشتن آن ها impact با عمر و میزان محدود داشته است چگونه می توان به آن چه از سخنان پیامبر حاصل شده حاصل رویای یک فرد باشد و هزار و سی صد اندی سال در دورانی که نسبی گرایی طرفداران زیادی دارد مورد تحلیل فلسفی قرار گیرد و تبیین صدق احتمالی آن محل دعوا باشد.

  4. جدای از مسأله امکان ارائه تبیینی قابل قبول از توصیف آقای سروش، صدق و رویا در بیان ایشان بسیار غیر شهودی، غیر رایج، و مهمتر از همه غیر قابل تعریف منسجم و ناسازگار با رویا و صدقی است که در جهان واقع با آن مواجه هستیم.

  5. متنی که در افکار عمومی مقدس است وپایه واساس یک دین را تشکیل میدهد واین دین اتفاقا در قدرت وحکومت هم هست وبراساس همین متن احکام حقوقی وجزایی بر مبنای انچه در 1400 سال پیش گفته شده . صادر میکند حالا فیلسوفان این متن را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده اند که 1- ایا واقعا این متن مقدس است ؟2- ایا واقعا این متن از جانب خدا امده است ؟ 3- ایا احکام وقوانین ان ابدی وغیر قابل تغییر است ؟4- ایا گفته های تناقض الود متن را با چه معیاری میتوان با محک عقل سنجید وانرا مورد پسند عقل جلوه داد؟ 5- اگر راهی برای اشتی عقل با متن نیست ایا راههای دیگری برای توجیه متن موجود است ؟
    اینها وبسیاری سوالات دیگر فیلسوف را به راهی برد تا از همه ی امکانات استفاده کرده متن را طوری توجیه عقلانی کند وچون دکتر سروش چنین راهی ندید رویا را طرح نمود تا از این طریق هم پاسخ به تناقضات قرانی داده باشد وهم به صراحت بگوید که خدا چنین متنی نفرستاده واین حاصل مکاشفه ی محمد است
    تعبیر شما از رویا وصدق با انچه دکتر سروش میگوید متفاوت است صدق به معنای انکه انچه بیان شده دروغ نبوده واقعا محمد انرا میدیده ولی در عالم واقع ان اتفاق افتاده مسئله ی دیگریست که دکتر سروش انرا نمیپذیرد مثلا اینکه قران میگوید عده ای از یهودیان بدلیل اینکه روز شنبه ماهیگیری کردند تبدیل به بوزینه شدند!!! دکتر سروش میگوید این را به صورت رویا به تجسم محمد درامده ومحمد انچه را دیده گزارش کرده ولی ایا در عالم واقع عده ای از انسانها تبدیل به بوزینه شده باشند را قبول ندارد منظور از صدق درستی در بیان انچه میدیده است . میباشد ولی لزوما این عمل در عالم واقع اتفاق نیافتاده ومیتواند هر کدام تعبیری داشته باشد

  6. آیا آقای سروش دفاع می کند؟ رد می کند؟ مسلمان است؟ اسلام عقلانی است؟ رؤیا است سوری یال است؟
    آیا ایشان خود سخن خود را درک می کند؟

    ظاهرا خود مواضع آقای سروش به رؤیا قرابت بیشتری دارد.
    ظاهرا فلسفه را خیلی جدی گرفته و از جهان واقعیت فاصله گرفته.

  7. از آقای دستجردی ممنونم . مقاله جالبی بود . نقدی که من به دکتر سروش دارم اینست که ایشان مفروضاتی اساسی و بنیادین را نادیده میگیرند . این مفروضات بنیادین چیست ؟

    1- اثبات خدا
    2- اثبات نبوت عامه : یعنی حتا اگر فرض کنیم جناب خدا اثبات بشود ، مرحله بعدی آنست که اثبات کنیم که “عقل ” و ” اخلاق ” متعارف بشر جوابگوی نیازهای بشر نیستند . بنابراین نیاز به پیامبر هست .

    3- اثبات نبوت خاصه : یعنی اینکه مثلا اثبات کنیم که جناب موسی پیامبر خدا بوده است . البته آنچنانکه افتد و دانی بعضی ها میگویند جناب موسی اصلیترین پیامبر خداست ، بعضی میگویند عیسا ، بعضی محمد ص و بعضی زرتشت و قس علیهذا .

    و اما بعد ( نقدها ) :
    – اولا جناب خدا تا به حال اثبات نشده است ، و ادله له خدا یا بسیار ضعیفند و یا از بن باطل . مضاف بر آنکه خدای روکاغذی و استدلالی ( حتا به فرض قوت ) دلی را محکم نمیکند . بقول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ ( منظورم از دیدن هم تجربه مستقیم است و هم تجربه غیر مستقیم ) .

    – دوما مسئله نبوت عامه هم به رای العین باطل است . ملل سکولار زندگیشان صدها مرتبه از ملل دیندار ( علی الخصوص مسلمانان ) بهتر است . علت اینکه زندگی آنها بهتر است واضح است : علم و صنعت و اقتصاد و امثال ذلک ربطی به دین ندارد .در مورد اخلاقیات هم داستان همینگونه است . اخلاق ربطی به دین ندارد . اخلاق یک ویژگی ذاتی ( نه ذات ارسطویی ) انسان است . کاستن رنج دیگران همه جا خوب و مقبول است ( گرچه تفاوت مصادیق ممکن است ) . بد بودن آزار دیگران همه جا مقبول است . خود کلام شیعه هم ذاتی بودن ارزشهای اخلاقی را تایید میکند .( = چه خدا باشد چه نباشد ظلم به دیگران بد است ) . نتیجه آنکه دین یک چیز ضروری نیست ، یا به بیان دیگر دین صورتبندی فرهنگ اخلاقی دوران ابتدایی بشر بوده است .

    – سوما : میرسیم به دار مکافات ، یعنی اثبات نبوت خاصه : اثبات نبوت خاصه ( و در اینجا اسلام ) منوط است به اثبات الهی بودن آموزه های آن پیامبر ( = یعنی قرآن ) . اگر شما به مکتوبات خود حوزه علمیه مراجعه کنید ( که بزعم من در راس آنها آیت الله هادی معرفت قرار دارند ) و دلایل اثبات الهی بودن قرآن را جستجو کنید ، چیزی نخواهید یافت . یعنی هیچ دلیل درست و درمان و عقلانی ای نخواهید یافت . فقط شبه دلیل مییابید و بس .

    و اما جناب سروش : اساسا کلام ( علم کلام ) سروش از ریشه و بن با کلام سنتی فاصله دارد . نه خدایش خدای سنت است ، و نه وحی اش ( فهمش از وحی ) وحی سنت . خدای سروش یک خدای منسلخ از جهان نیست . یعنی خدای سروش درون تک تک ما حضور دارد . وحی نزد سروش همان تجربه معنوی و یافته های معنوی است . بیراه نیست اگر بگویم محمد ص برای سروش بیشتر یک استاد معنوی ( مرشد ) است تا یک پیامبر . منتها گویا سروش او را از مابقی اساتید معنویت ( حتا مولوی که سروش دلباخته اوست ) بالاتر میداند . البته من قصد ارزشگذاری ( سلبا و ایجابا ) ندارم ، و فقط توصیف دریافتی خودم را بیان کردم .

    1. ایشان چند جا جسته و گریخته به این موارد اشاره کرده اند.
      برای مثال درباره ی خدا در سخنرانی شان در بررسی ارای داوکینز و …

  8. این یکی از جذاب ترین نقدهای جالب آقای دکتر وحید بعنوان فیلسوفی مسلمان بر سروش است. اگر به منتقد دین گوش کنید از موضع دین و موضع علم می گوید. نه بگو موضع دین و موضع دینی تر: علم. فایرابن : علم افسانه جدید است.

  9. اقای غیرعقلانی دکتر سروش مسلمان است ولی میگویددر قران گفته ها واحکام وقوانینی است که با عقل بشری همخوانی ندارد ونمیشود انها را دربست پذیرفت وبه انها همانطور عمل کرد کاریکه داعش انجام داد منتها ما شیعیان اصلا قران نمیدانیم وقران نمیخوانیم واگر هم بخوانیم فقط قسمت عربی انرا به قصد قربت میخوانیم شیعیان بسیاری هستند که قران را چندین وچند بار ختم کرده اند ولی اصلا نمیدانند در قران چه نوشته شده ولی تا دلتان بخواهد گوش بفرمان علمای دین هستند چون انها بجای مسلمین فکر میکنند مسلمان نیازی نمیبیند که بیاندیشد تقلید کورکورانه وسپردن خود را به دست فقیه اسانتر میداند بنابراین قران نمیخواند ویا فقط عربی انرا بدون انکه بداند چه میگوید میخواند دکتر سروش میگوید این قران دلایل عقلی برای گفته هایش وجود ندارد بنابراین اینها را پیامبر بصورت رویا دیده واینها صورتواقعی ندارد ونیاز به تعبیر دارد تا کسی سراغ نص گرایی نرود تا داعش شود داعش هم میخواست عین قران عمل کند سر از جنایت دراورد دکتر سروش بدنبال راه برون رفتی از این وضعیت است که نظریه رویای رسولانه را طرح کرد

    1. متوجه ارتباط توضیح شما با نقد فلسفی ایشان نمی شوم. طوری که من متوجه می شوم، سوالی در این متن وجود دارد که به سختی میشود نادیده اش گرفت و مبتنی است بر این اصل:
      (اصل-0)اگر فاصله انتولوژیک تعابیر عرفی و باطنی یک لفظ به اندازه کافی زیاد باشند، در آن صورت فرآیند تعبیر به حذف هویت عرفی منجر می‌‌شود.
      من به دو شیوه اصل-0 را متوجه می شوم:
      (اصل-1)
      اگر فاصله انتولوژیک تعابیر عرفی و باطنی یک لفظ به اندازه کافی زیاد باشند، در آن صورت فرآیند تعبیر (مشخصا) هویت عرفی وجود ندارد.

      (اصل-2)
      اگر فاصله انتولوژیک تعابیر عرفی و باطنی یک لفظ به اندازه کافی زیاد باشند، در آن صورت در فرآیند تعبیر تعهدوجودشناسی به وجود هویت عرفی وجود ندارد.

      در اصل-1 نفی پشت سور وجودی است و در اصل-2 نفس پشت کل جمله. اتفاقا هر دوی این تعابیر در قالب پیامبر 1 و پیامبر 2 و بالتبع در تفسیر رئالیستی و سوررئال ایشان ظاهر شده اند و البته هر دو در مقابل سوال مشخصی قرار دارند:
      سوال- در این نظریه چه نیازی به فرض وجود خداوند که مقوم باور دینی است، وجود دارد؟
      اتفاقا توضیحی بسیار قوی و منسجمی وجود دارد که باورهای دینی، خصوصا پدیده وحیانی را مرتبط به نوع خاصی از صرع Temporal Lobe Epilepsy (TLE) می دانند. لطفا نگاه کنید به
      https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/18171635
      و
      https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/9681585
      .
      دو نکته عرض کنم: یکم اینکه این سوال کاملا جدی هست. خواهش می کنم بدون ربط دادن “خاک شناسی به پیامبر پروری یا عدم آن”، “مسلمان بودن یا نبودن سروش”، “نیت قرب و عدم آن حین قرائت قرآن در جوامع شیعی” توضیح بدین بدین چه نیازی به فرض وجود خداوند در هر یک از قرائت های 1 و 2 هست؟
      نکته دوم اینکه با اینکه قطعا قضاوت کردن در این مساله مشکل هست، شخصا فکر می کنم اگر چارچوب نظریه رویاهای رسولانه را بپذیریم، توضیح TLE خیلی منسجم تر و واضح تر و معقول تر به نظر من می آید.
      ممنونم.

      1. دکتر وحید مسئله فریب خدا را طرح کردند وبدین ترتیب اشکال وارد کردند من هم نوشتم که در نظریه دکتر سروش اصلا خدا پیامی نمیفرستد تا اینکه بخواهد فریبکار باشد در نظریه دکتر سروش که با مقدمه خدای وحدت وجودیست خدا معرض حوادث واقع نمیشود که بخواهد برای هر حادثه ای ایه ای وسوره ای بفرستد تجدید اراده الهی محال است البته ایت الله مطهری در عدل الهی هم به این نکته اشاره میکنند که خدا بایک اراده جهان را خلق واداره میکند اسفار ملا صدرا هم تجدید اراده الهی را محال میداند در نظریه دکتر سروش حرکت از بالا محال است که ایشان حرکت را از لوازم ماده میداند بنابراین خدا پیامی نمیفرستد بلکه حرکت از پایین به طرف بالاست از طرف محمد وبا جهد و کوشش و مکاشفه ایشان اتصالی صورت گرفته کشف وشهودی بوده ومحمد وظیفه ی خود میدانسته که انرا با مردم در میان بگذارد
        اینکه شما سوال میکنید چه نیازی به وجود خداست اساس گفته های محمد وجود خدا بوده است مکاشفه ی محمد در ارتباط با خدا صورت گرفته شما بجای انکه دنبال تعهد وجود شناسی باشید ویانگران هویت عرفی باشید بهتر است توجه داشته باشید که مخاطب قران شما نیستید مخاطب قران مردمان عصر نزول هستند وانها اگر مشکلی داشتند پیامبر حاضر وناظر بوده خود ایشان جوابگو میشدند شما انچه میتوانید از متنی بشدت وابسته به زمان ومکان وتاریخی مانند قران بگیرید دستورات وتوصیه های عام اخلاقی انست
        انچه باید مدنظر گیرد اینست که
        1- قران نمیتواند کلام خدا باشد چون خدا معرض حوادث واقع نمیشود و…
        2- وقتیکه اطمینان حاصل شد که قران کلام خدا نیست چه میماند؟کلام محمد ورویای محمد
        برای پاسخگویی به تناقضات قرانی پذیرفتن رویایی بودن قران بهتر میتواند جوابگو باشد

        1. خیلی ممنونم از پاسخ تون. گرچه تقریبا هیچ نکته جدیدی ای در مورد سوالی که مطرح شده پیدا نکردم. نقد فلسفی وحید “مبتنی” بر فرض خدای تبهکار و فریب گر نیست، نکته ای است که ریشه مستقیمی در فلسفه زبان دارد و آنقدر واضح رو روشن است که به سختی می شود پنهانش کرد و به نظر من (صادقانه) محتاج بررسی جدی است. اما (من باب احترام گذاشتن به نوشته شما) چند نکته عرض کنم:
          نوشته اید:
          “در نظریه دکتر سروش که با مقدمه خدای وحدت وجودیست خدا معرض حوادث واقع نمیشود که بخواهد برای هر حادثه ای ایه ای وسوره ای بفرستد تجدید اراده الهی محال است”
          فکر می کنم پذیرفتن وحدت وجود یا رد کردن آن ربط مستقیمی به تجدید اراده در خداوند ندارد. این که خداوند تجدید اراده را نمی پذیرد مورد پذیرش عموم فلاسفه سنت اسلامی بوده چون صفات خداوند را عین ذات و نه عارض بر آن می دانسته اند. برای همین بوده که می گفتند “شاء و فعل ازلا (و ابدا)”.
          نوشته اید:
          “در نظریه دکتر سروش حرکت از بالا محال است که ایشان حرکت را از لوازم ماده میداند”
          مساله حرکت در فلسفه اسلامی باب وسیعی دارد و مساله وحی ارتباط مستقیمی با حرکت ندارد. حرکت چه وضعی چه اینی از لوازم ماده است و از شئونات ماده و البته ماده در تصویر فلاسفه اسلامی با نظریه ماده و صورت ارسطویی گره خورده است و وحی که بخودی خود از سنخ دانش و امری مجرد تلقی می شده تحت این مقوله قرار نمی گیرد (و از باب حرکت بکلی خارج است). بنابراین هیچ ربطی به نظریه خاص سروش در مورد وحی در این زمینه نمی بینم.
          نوشته اید:
          ” شما بجای انکه دنبال تعهد وجود شناسی باشید ویانگران هویت عرفی باشید بهتر است توجه داشته باشید که مخاطب قران شما نیستید”
          از توصیه شما متشکرم البته شخصا تلاش میکنم جواب سوال را پیدا کنم و فکر نمی کنم علاقه ای به دنبال کردن توصیه تان داشته باشم.
          نوشته اید:
          “شما انچه میتوانید از متنی بشدت وابسته به زمان ومکان وتاریخی مانند قران بگیرید دستورات وتوصیه های عام اخلاقی انست”
          موافق نیستم. در قرآن مثل تمام کتب الهی متافیزیک مشخصی وجود دارد و تقلیل پیام ان به “توصیه های عام اخلاقی” با متنی که پیش روی من و شماست سازگار نیست.
          نوشته اید:
          “انچه باید مدنظر گیرد اینست که…”
          فلسفه جای تعیین تکلیف و “باید” تعیین کردن برای دیگران نیست. خصوصا نویسنده این متن که یک فیلسوف مهم است و پاسخ ایشان را با تمسک به اقتدار پنهان ،پشت ادبیات بالا به پایین، نمی توان داد. اگر پاسخی به سوال مشخص و واضحی که در این متن وجود دارد، خوشحال میشوم نظرتان را بخوانم و الا حتما شنیده اید که “صلاح کار کجا و من خراب کجا”.

          دست آخر متاسفام برای قضاوت کردن اما متن نوشته شما، به شدت غیر فنی، غیر فلسفی، فارغ از کوچکترین تحلیل مثبت و سازنده و متاسفانه به شدت حاشیه رو و حاوی اقتدارگرایی پنهان و خصلت منبری دارد. به عنوان نکته ای دوستانه، شخصا تمایل دارم متن “من” نشان دهنده شخصیت “من” باشد نه کس دیگر. متاسفم برای گفتن این نکته اما قرض گرفتن زیاد از نثر سروش، برای من جذاب نیست. گرچه کاملا درک می کنم تقلید از نویسنده جذاب و کاریزماتیکی مثل سروش برای من و شما وسوسه کننده است.
          نکته نهایی (و امیدوارم برای آخرین بار) این که دو تفسیر ممکن 1 و 2 در مقابل سوالی قرار دارند که هر روایت سازگار واقع گرا از ایمان دینی باید به آن پاسخ دهد. در این فرض 1 و2 چه نیازی به وجود خداوند هست؟ در جهان ممکنی که به جای پیامبر اسلام فردی هست که عینا همین جملات را بر زبان می آورد اما درگیر توهم است، روایت سروش از پدیده فرد مذکور تفاوتی با روایت ایشان از پیامبر اسلام در جهان واقع ندارد. پس
          “چرا در این روایت نیازی به فرض وجود خداوند هست؟”

          1. اما کلمه فریبکار را دکتر وحید چندین بار بکار برده است بدون انکه در نظر بگیرد که در نظریه دکتر سروش خدا پیامی نمیفرستد تا بخواهد فریبکار باشد جواب شما را صراحتا میدهم ولی باز شما بگویید مطلب تازه ای ندیدم !
            اقا جان دکتر وحید میگوید خدای سروش فریبکار است ! من هم در جواب گفتم خدای سروش پیامی نمیفرستد تا فریبکار باشد
            اشتباه میکنید انانیکه به خدا واحد متشخص باور دارند همان خداییکه نص قران معرفی میکند که غضبناک میشود خشمگین میشود دلش به رحم میاید و مهربان میشود و….تغییر میکند و تغییر حالت میدهد که اینها همه از لوازم ماده است وهمه نتیجه حرکت است اینکه شما میگویید تمام فیلسوفان مسلمان قبول دارند که تجدید اراده الهی محال است خوب شما بفرمایید پس خدا چگونه قران را فرستاد ؟ چگونه خدا معرض حوادث واقع شد وبرای هر حادثه ای اراده ای نو کرد وایه ای و سوره ای فرستاد ؟
            این شخصیت پیامبر است که او را از فرد متوهم جدا میکند محمد انسان منحصر به فردی بود او خود پیامش را با جلب توجه افکار عمومی به خدا اغاز کرد هرگز شخصیت پیامبر را با یک انسان معمولی متوهم نمیتوان قیاس کرد دکتر سروش میگوید خدا محمد را افرید ومحمد قران را .
            واما اینکه میپندارید من ازدکتر سروش تقلید میکنم سخت در اشتباه هستید من نظریه ایشان را برای نویسنده مقاله وخوانندگان گرامی توضیح دادم واماده گفتگو وشنیدن هم هستم برداشت وفهم من از نظریه دکتر سروش را برایتان نوشتم واین بدین معنی نیست که من مقلد دکتر سروش هستم خیر من در سایت ایشان نقدهای بسیاری برایشان نوشتم وحتما بدانید نظر من باایشان زاویه دارد ودر مسایل مختلف یکسان نیست البته این به معنی مقایسه من با دکتر سروش نیست که جایگاه ایشان بسیار بالاتر از اینهاست ونیازی به گفتن من هم نیست دکتر سروش از نوادر روزگار هستند وامثال ایشان به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد ولی همانطور که میدانید فلسفه واهالی ان تعبد و تقلید در کارشان نیست رابطه مرید ومرادی ندارند
            من هم انچه به نظرم درست تر میاید به ان معتقدم هرچند خلاف نظر دکتر سروش باشد

  10. متافیزیک علم تجربه گرا بسیار بزرگتر از دین، ادعا بسیار بیشتر و تبیین های موجود از آن غیر موفق بوده اند. توهمات نیو پوزیتیویستی و فیزیکالیستی موجود به شکل مکنون در مواضع هنوز شنیده از سوی افرادی که شکست تلاشهای گذشته را نمی توانند بپذیرند می شود.

  11. مشکل اساسی دکتر وحید اینست که گمان میکند یک دسته گزارههای کاذب در برابر یکدسته گزارههای درست قرار گرفته اند وپیامبر 1 ازکاذب بودن گزارهها اطلاع ندارد وپیامبر 2 از کاذب بودن گزارهها اطلاع دارد ولی اعلام نمیکند
    بهیچوجه چنین نیست کدام گزارهها کاذب هستند؟معاد و جزا وپاداش در مکاشفه محمد چنین به نظر امده که اعلام کرده هدف نهی مردم از اعمال بد و تشویق انان به اعمال نیک است که هر کدام بی پاسخ نمیماند جزا وپاداشی دارد چگونگی این جزا وپاداش مسئله است که ذهن بشری محمد انرا در عالم رویا چنین دیده وعینا انرا گزارش داده است
    این چه قضاوتیست که کسی بگوید این گزارهها کاذب هستند وبعد انرا با گفته کافران مقایسه کند !ایا دعوت به اعمال نیک گزارههای کاذب هستند؟کاذب دانستن رویای رسولانه محل نزاع است رویای محمد کاذب نبوده بلکه صورتی بوده برای فهم بشر از کائنات وملائک وخدا و معاد هیچکدام کذاب نبوده بلکه برای به فهم بشری درامدن این متافیزیک سنگین راه دیگری نبوده واین چنین به فهم بشری محمد درامده واو انرا گزارش کرده است بنابراین نه پیامبر1 ونه پیامبر 2 هیچ گزاره کاذبی را گزارش نداده اند بلکه گزارههای صادق برای به فهم بشری درامدن چنین جامه ای به تن کردند

    1. در خط 2 خط 1 را فراموش کردید!
      سئوال خط 5 نیز نشان می دهد که مفهوم گزاره را نمی دانید!
      مقاله صدا نت تنها سیر استدلالی ارائه شده بوسیله سروش راارائه و تناقض درونی را نشان می دهد همین.

  12. اشکال شما هم این است متن وحید را متوجه نشدید. لااقل کمی دقت بفرماییدایشان بیان سروش را بازسازی و نتایج را بیان کردند.ایشان خط به خط سخن ایشان را بیان کردند و نتیجه را ارائه کردند. فرض شخصی جایی ندارد. کمی دقت بفرمایید و از جانب نویسنده اظهار نظر نفرمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *