معرفی کتاب والدن اثر هنری دیوید ثورو توسط علی غزالیفر
در دست کس نیفتد زین خوبتر کتابی
گاهی خویشتنداری در برابر کتابی بسیار سخت است؛ زیرا تسلط خود را از دست میدهیم و در برابر شکوه ژرف و متعالی آن کتاب کاملا خلع سلاح میشویم. شاعر بزرگ انگلیسی، ویستن هیو آودن (1907-1973)، میگوید: “کتاب مهم کتابی است که ما را بخواند و نه به عکس”. گاهی کتابی پیدا میشود که انسان را میخواند، آگاهی او را شخم میزند و تا اعماق روحش را حفاری میکند. گاهی وقتها آدمی با خواندن کتابی پوستاندازی میکند و یکی از پوستههای زندگی از جلوی چشمش کنار میرود. کتابهای خوب معمولا روشن میکنند اما برخی به آتش میکشند و میسوزانند. کتاب خوب فقط با ذهن آدم برخورد نمیکند، بلکه همه ابعاد وجودش را در خود فرومیبلعد. حتی عواطفش را منفجر میکند. هیجانات از مرکز هسته وجود شخص همچون آتشفشانی خروشان فوران میکنند، احساسات انسان به اوج انبساط میرسند و مرزهای جهان او را از هم میدرند. همه این اتفاقات فقط با خواندن تنها چند صفحه رخ میدهد. آخر یک کتاب چقدر میتواند خوب باشد؟! کتابی که تا این حد موثر و تکاندهنده است، آدم را به این گمان میاندازد که نکند روح داشته باشد؟ شاید!
از میان هزاران هزار کتاب فقط یک مورد اینطور از آب درمیآید؛ کتابی که از اقیانوس روح به این ساحل بایر پرتاب شده است. کمتر کسی میتواند به اعماق جان و جهان فرو رود و با دست پر برگردد؛ زیرا زیرزمین روح جهان، برفراز اذهان بشری قرار دارد و سقف ذهن بشریت گردوخاک آستانه حیاط عوالم باطنی است. جان میلتن (1608-1674) میگوید: “یک کتابِ خوب، خونِ زندگانیِ گرانمایهی یک روحِ باتجربه است و نمادیست از یک زندگی ماورای زندگانی خاکی”. بعضی از کتابها چیزهایی دارند که ارواح انسانی از گذشتههای دور و نامعلوم به دنبال آنها بودهاند. این کتاب هم یکی از خلأهای کهنه و پهناور روح را پر میکند. یک روح تشنه ذره ذره آن را میبلعد. و انسان در آن یکی خویشاوندان ازلی روح خودش را پیدا میکند و آرام میگیرد. اینک میتوان گفت واقعا چیز جدیدی به جهان پا گذاشته است. هر رخداد بزرگی که از دل عالم بیرون آمده باشد، ردپای خود را در این جهان بصورت مکتوب بهجای میگذارد. روح بزرگ مینویسد.
امرسن (1803-1882) گفته است: “اگر کسی کتابی بهتر از همنوعش بنویسد یا پندی نیکوتر بدهد، حتی اگر در قلب جنگل مسکن گزیده باشد، جهان راه خود را بهسوی خانه او خواهد گشود”. دوست و همراه کوچکترش ، هنری دیوید ثورو (1817-1862)، مصداق کامل معنای حقیقی و مجازی چنین سخنی است. او – که به قول خودش “از تشییع جنازه بشر برمیگشت تا در طبیعت غرق شود” – بیش از دو سال در جنگل کنار دریاچه “والدن” زندگی کرد و کتابی با همین عنوان نگاشت و مجموعهای از بهترین و نغزترین پندها را به بشریت عرضه کرد؛ کتابی که تک تک جملات آن همچون تکههای طلا میدرخشد و کل آن ثروتی عظیم و گنجی بزرگ است. او با زندگی و نوشتههای خود راه و روشی جدید برای زیستن به آدمیان نشان داد. او آنچه را که میاندیشید زیست و تجربه زیسته خود را نگاشت؛ چیزی بس بسیار کمیاب، چرا که به قول کانت (1724-1804): “[متاسفانه] امروز هر کس بنا بر آنچه میآموزد زندگی کند، خیالباف شناخته میشود”. کسی که از زندگی لرزان بر پوسته نازک به ستوه آمده است، میتواند در والدن غوطهور شود؛ بلکه خود را در آن غرق سازد و خفه کند تا نفسی بکشد.
ما گاهی چنان به یک شیوه خاص زندگی عادت میکنیم که نه تنها آن را طبیعی بهشمار میآوریم، بلکه گمان میکنیم که اصلا خود زندگی چیزی غیر از این نیست. اما شاید بزرگترین اشتباهی که در زندگی از ما سر میزند همین باشد که یک شیوه از زندگی را مساوی با خود زندگی بدانیم. واقعیت آن است که هیچ شیوهای از زندگی طبیعی نیست، بلکه فقط یک انتخاب و یک محصولِ مصنوعِ ذهن و ساختهی دست بشر است. اما علیرغم چنین وضعیتی، گه گاهی کسانی پیدا میشوند و بر ما نهیب میزنند و اصل زندگی را به یادمان میآورند؛ به یادمان میآورند که آنچه در پیش گرفتهایم تنها یکی از هزاران راهی است که در زندگی میتوان در پیش گرفت. و از همه مهمتر آنکه راههای بهتری هم هست که میتوان پیمود. اما ما – تک تکِ خودِ خودِ ما – همه آنها را با سرگرمی و دلخوشی به وسائل و ابزارهای جالب و جذابی که وارد زندگی خود میکنیم، از یاد میبریم و حواسمان نیست که به قول ثورو “اختراعات ما معمولا اسباببازیهای زیبایی هستند که توجه ما را از امور جدیتر منحرف میکنند. آنها چیزی نیستند مگر ابزارهایی پیشرفته برای غایاتی عقبافتاده؛ غایاتی که پیش از این هم بهراحتی قابل دستیابی بودند”.
راه زندگی روزبهروز بر ما تنگتر میشود و ما هزاران شکل و شیوه زندگی را که میشد برگزید از دست میدهیم. در این میان بهطور خاص جنبههای درونی انسان و ابعاد معنوی زندگی فراموش میشود. حقیقتا آدمها با شلوغکردن زندگی و شلوغکردن در زندگی میخواهند به چه برسند؟ اکثریت قریب به اتفاق آدمیان به دنبال جایی یا جایگاهی در آینده هستند که در آن استقرار و آرامش پیدا کنند. اما هیچ کس در پی این نیست که هماکنون در درون خود به وضع و حالی برسد که در آن آرام و قرار گیرد. کیست که بتواند همچون ثورو رو به همه انسانها فریاد بکشد: “حیات چنان عزیز است که نمیخواهم چیزی را که زندگی نیست بِزِیَم. میخواهم عمیق زندگی کنم و تمامی مغز استخوان حیات را بمکم. چنان استوار و ساده سر کنم که هر آنچه را زندگی نیست از پا درآورم… و من تا مغز استخوانم به سرنوشتم عشق میورزم”. حقیقت انسان در این جهان حرکت و کثرت متلاشی میشود و از هم فرومیپاشد، مگر اینکه تا خرخره در باطن عالم فرو رود.
مصیبت بعدی ما نادیدهگرفتن جزئیات زندگی است؛ با سرعت و بدون تأمل، گذشتن از کنار همه آنها. اما زندگی مگر چیزی غیر از این جزئیات ساده و کوچک است؟! صدای غرش موجهای بزرگ دریا چیست، بهجز مجموع صدای ریز و ناچیز قطرات کوچک آب؟! ثورو در این اثر خویش نه تنها نسبت به زندگی، بلکه بصیرتهایی بس عمیق و خیرهکننده نسبت به جزئیات، ظاهرا، پیشافتاده زندگی به ما عرضه میکند: خوراک، پوشاک، آشپزی، آبتنی، آزادی، تنهایی، ذرت و سیبزمینی، گیاهان، جانوران، آدمیان، پخت نان، زمین و آسمان، کار، پول و ثروت، فقر، فرش، خانه، مطالعه، طبیعت، روزها و شبها، آب و هوا، لوبیا، فصول سال، وسائل و ابزار، تمدن، تکنولوژی، شهر، روستا و بسیاری چیزهای کوچک و بزرگ دیگر؛ مثل کوهها و مورچهها.
این اثر کتابی در میان دیگر کتابها نیست. محصولی مصنوعی نیست که بهصورت گلخانهای در کتابخانهای نوشته شده باشد. این متن از دل خود زندگی روییده است؛ محصولی کاملا طبیعی با طعمی خاص و بس ممتاز. از آن نوع کتابهایی است که “برایمان جنبهای جدید به چهره اشیا میافزایند. چه بسیار انسانها که با خواندن یک کتاب عصری نو را در زندگی خویش آغاز کردند! چه بسا برای ما کتابی وجود داشته باشد که معجزه رویداده در زندگیمان را بیان کند و تازههایی از معجزه را برای ما آشکار سازد”. “والدن” را هم باید مصداق همین سخن ثورو تلقی کرد و در رجوع به آن تعلل نکنیم. خود نویسنده در اینباره هشدار میدهد: “در ابتدا بهترین کتابها را مطالعه کنید! در غیر این صورت، ممکن است هرگز این فرصت را پیدا نکنید که آنها را بخوانید”.
خواندن این آثار آغاز بیپایانی دارد. یک کتاب خوب هیچگاه تمام نمیشود؛ نه آنکه بارها خوانده شود – که میشود – بلکه به این معنا که در جان انسان کاشته میشود، ریشه میزند، رشد میکند، میبالد و محصول میدهد. کتاب خوب دروازه بیکرانی رو به یک افق نامتناهی است و خواندن آن تنها یکی از شیوههایی است که میتوان در آن حضور داشت. این نوع آثار آدم را بسیار پرتوقع بار میآورند. کسی که چنین نوشتهای را فقط بچشد، دیگر میلی به سایر نوشتهها نخواهد داشت؛ نه میلی به خواندن نوشتهای دیگر و نه میلی به نوشتنی طور دیگر. البته همه کسانی که کتاب میخوانند، نمیتوانند کتاب بنویسند، اما میتوانند در مورد کتابهایی که خواندهاند مطلبی بنویسند. کتاب خوب باعث ترشح حس و حال عمیق خواننده است. و او هم اندکی از ترشحات حس و حال خود را که به شکل قطرات واژگان متبلور شده است روی کاغذ میپاشد. کتاب خوب خوانندگانش را مجبور میکند که در موردش چیزی بنویسند. کسی که نمیتواند کتاب خوب بنویسد، میتواند در مورد کتابهای خوب قلم بزند و نوشتن در مورد کتابهای خوب، بخشی از خود آنهاست و مشارکت در افقی است که بر ما طلوع کرده است. اینگونه است که آن دروازه بیکران به روی ما گشوده باقی میماند.
.
.
معرفی کتاب والدن اثر هنری دیوید ثورو توسط علی غزالیفر
کتاب «والدن» نوشته هنری دیوید ثورو با ترجمه سیدعلیرضا بهشتیشیرازی توسط انتشارات روزنه منتشر شده است.
.
.
آقای غزالی فر
درود بر شما
به سهم خود که خواننده ی نوشته تان هستم، از معرفیِ این اثر ارزشمند برای مخاطبان تان بسیار سپاس گزاری می کنم.
کاش که اندیشه ی جاری در این کتاب بتواند در جامعه ی ما ظهور و بروز عملی پیدا کند.
امیدوارم متن فارسی این کتاب، اندیشه ی درخشان هنری دیوید ثورو را به شایستگی توانسته باشد به مردم ایران معرفی کند.
از توجه حضرتعالی بسیار سپاسگزارم.
بنده بسیار بیشتر از شما تشکر میکنم؛ زیرا در واقع آشنایی خودم را با ثورو وامدار ترجمه های بسیار خوبتان هستم.
پیش از این نیز ترجمه خوب حضرتعالی از رساله نافرمانی مدنی را در سایتی دیگر معرفی کرده ام:
http://alef.ir/vdcawunei49nwu1.k5k4.html?30txt
جناب آقای غزالی فر،
تمنا می کنم، وظیفه ی کمترین خواننده بود که ادا شد.
در مورد ثورو، شما خیلی لطف دارید.
از 17 سال پیش، به امید چنین روزها و روزهایی نوتر بود که ترجمه ی رساله اش را در اینترنت گذاشتم. این روزها، سوال در مورد فکر ثورو در حال مطرح شدن است، و چه خووب!
در مورد یادداشت دقیق تان و نظر بسیار مثبت تان به کار مترجم ناشناخته ی «نافرمانی مدنی»، چند روز بعد، از شما به خاطر همان خوانش دقیق متن، تشکر و قدردانی کردم و حتی آدرس شما را از دوستان آن سایت خواستم.
کامنت اضافه نشد. باز این کار چند بار تکرارش نشد، دوستان باز هم منتشر نکردند. هر بار تاییدیه ی دریافت کامنت هم می آمد.
ولی خوشبختانه، این جا، صدا نت است و در صدا نت صدا گم نمی شود، هر چند ضعیف.
خوشحال می شوم ایمیل جنابعالی را دریافت کنم.
با احترام، کمترین
ببخشید دو ترجمه از کتاب هست. یکی علیرضا بهشی و یک ترجمه از طاق دره. به نظر شما کدام یک کامل تر است و یا به متن اصلی بیشترین نزدیکی را دارد
درود جناب کشانی عزیز
می شه لطفن بفرمایید ترجمه دو تا کتاب “ طبیعت “ و “ والدن “ کی منتشر می شوند ؟
با سلام.
از نظر اين حقير همه بزرگاني مثل : ثورو ، ويتمن ، هاثورن ، متأثر و تحت نظر بزرگي بنام ” رالف والدو امرسون ” هستند.
امرسون است كه نظريه تعالي گرايي و خود را بشكل يك شاهكاري هنري در آوردن را تدوين و مطرح كرد ؛ اوست كه موجب شد امثال ثورو و ويتمن … به اين سطح برتر زندگي دست پيدا كنند.
ولي متأسفانه هنوز ما ايرانيان از خواندن آثار امرسون محروم هستيم.
جناب آقای سپهر، سلام و درود،
فرمایش تان صحیح است.
در همه ی موارد، انسان ها تاثیر می پذیرند و تاثیر می گذارند و در عین حال، انسان های برجسته، هویت مستقل و متفاوت خود را نسبت به اسلاف و اخلاف فکری، بارز می کنند.
در این مورد خاص، ثورو و ویتمن از معلم خود امرسون، بسیار آموخته اند و در عین حال، نقش خود را زده اند.
جای آن است کسانی آستین بالا بزنند و امرسون را هم، به دقت و با درستی، به فرهنگ سرزمین مان معرفی کنند.
امرسون در سر گور ساده ی ثورو، با حسرت و غبطه، چنین می گوید:
«او آزادترین انسان شهرش بود؛ آزادی اش چنان بود که سایر مردمان در مقایسه با او، بردگانی بیش نبودند»
با احترام، کمترین
ضمن عرض سلام و احترام
جناب دکتر طاق دره که پیشتر کتاب “والدن” ثورو را ترجمه کرده بودند اکنون در حال ترجمه و آماده سازی کتاب “طبیعت” امرسون هستند!
جناب غزالی فر عزیز، نوشته ی رشک برانگیز شما در معرفی کتاب ” والدن ” خود یک شاهکار ادبی است. من ان را هر روز دارم می خوانم تا وقتی که تک تک جملان حفظم شود. درود بر شما.
عبدالمحمد دلخواه مترجم ” الگوی عشق “
من دو سال پیش بود که درمورد این کتاب خوندم و واقعا تشنه داشتن و خوندنش شدم اما متاسفانه ترجمه نشده بود، اسمشو روی کاغذ نوشتم زدم به کتابخونم که پیداش کنم و واااقعا خوشحالم که می بینم ترجمش اومده، انقدر ذوق زده ام که دارم میرم نمایشگاه کتاب پیداش کنم. امیدوارم غرفه نشر روزنه تو نمایشگاه کتاب داشته باشدش.
به به! جناب آقای غزالی فر قلم را لغزانده اید و ذهن و زبان ما را رقصانده اید. درود!
سلام و سپاس بابت معرفی کتاب «والدن». ضمناً دو نکته را باید خاطر نشان کنم. اول آنکه کتاب والدن با وجود سخنان نغزی که جای جای آن را آراسته است شاید به دلیل غرابت سبک نوشتار گاه مطولش برای خوانندۀ امروزین تا حدی “ملال آور” جلوه کند. ای کاش گزیده گویی آن به اختصار در یک نوشتار جداگانه گرد آورده شود. دوم آنکه کوشش ارزندۀ مترجم فارسی کتاب را باید ارج نهاد، ولی این ترجمه گاه در حد برگردانی تحت اللفظی گنگ و نامفهوم است، و پانوشت های گاهگیر و احیاناً کم دقت مترجم نیز کمکی به رفع این کاستی نکرده است. کسی چون جناب غزالی فر را می طلبد که یک بار دیگر ترجمۀ نه چندان موفق را بازبینی و ویرایش کنند.
ضمن عرض سلام و احترام
ترجمه جناب دکتر طاق دره از این کتاب را هم ببینید خالی از لطف نیست!
از همۀ ارباب فضل پوزش می خواهم. ولی ترجمۀ فارسی والدن اثر برجسته ثورو را نپسندیدم. برگردان فارسی بسیار فرودست تر از متن اصلی بود و به ترجمۀ ضعیفی از اثری قوی می مانست. باز هم پوزش می خواهم
خانم سیمای گرامی چرا پوزش می خواهید. بنده که پیشتر به مطالعۀ کتاب ارجمند والدن پرداخته بودم وقتی شنیدم برگردان فارسی آن منتشر شده بی درنگ رفتم و نسخه ای از این ترجمۀ کذایی خریدم. در راه برگشت به خانه بی معطلی شروع به خواندن کردم و وقتی به خانه رسیدم بسیار مأیوس شده بودم. ترجمه ای ضعیف با نثر سست در واقع نوعی بی حرمتی به نویسندۀ عالیقدر کتاب بود. آرزو داشتم که با نثری به برازندگی قلم جناب کشانی در ترجمۀ رسالۀ نافرمانی مدنی روبرو می شدم که چنین نشد! با احترام