بار دیگر صدای پای رمضان میرسد. برای عدهای این صدا، یادآور تحمیل سبک زندگی ستبر متدینانه بر گُردهی نحیف زندگی شخصی آدمیانی است که میخواهند به شیوهی خود باشند؛ وقتی مجبورند عادیترین بخشهای سبک زیستشان، مثل خوردن لقمه نانی یا نوشیدن جرعه آبی را نیز در خفا و هراس انجام دهند. برای این عده، پیدا شدن سر و کلهی مزاحم و ملالآور ماه رمضان، که زود میآید و دیر میرود، خاطرات نیکی به دنبال ندارد. برای عدهای دیگر اما این ماه یادآور شیرینی حضور امر الوهی است، یادآور ربّنای شجریان، یادآور دورهمیهای افطار، خلوت سحر، مویههای دل شب و شبزندهداریهای قدر. برای عدهای دیگر اما چه بسا رمضان نه این باشد و نه آن، و شاید حتی هم این باشد و هم آن.
باری، صرف نظر از طرز فکر و سبک زیستتان اگر میخواهید در ماه رمضان، شیوهی مطالعاتی خود را با حال و هوای این ماه تنظیم کنید (منظورم، البته، حال و هوای غیر تحمیلی این ماه است!) و نیز سبک موسیقیای که گوش میدهید را قدری رمضانی کنید، من سیاههای از کتابها/مقالات و نیز آلبومهایی تهیه کردهام که به نظرم همه حال و هوایی باطنی و در عین حال سنجشگرانه دارند. حالی اگر دستتان داد، به قول عین القضات همدانی، «ما را به دعا یادآر».
Major themes of the Qur’ān مضامین اصلی قرآن کریم]], Fazlur Rahman
(کاش این کتاب به فارسی ترجمه شود).
خدا و انسان در قرآن: معنیشناسي جهانبيني قرآنی، توشيهيکو ايزوتسو، ترجمه احمد آرام.
ترس و لرز، سورن کرکگور، ترجمهی عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشر نی.
«راه رجعت یک فیلسوف به ایمان»، ویلیام آلستون، ترجمهی هومن پناهنده، کیان، شمارهی ۵۲، صص ۳۶-۵۳ (نقش موسیقی در دگرگشت ایمانی آلستون، شایستهی توجه است).
کسوف خداوند (مطالعاتی در باب رابطه دین و فلسفه)، مارتین بوبر، ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب، تهران: فرزان روز (بوبر چونان ساحری سحّار خدا را غیب میکند، همگی زل میزنیم به کلاه سیاه ساحر که از داخل آن خرگوش سفیدی بیرون بیاید. شعبدهبازی تمام میشود و گویی که ساحر سحرش را از یاد برده باشد. ما هنوز به کلاه زل زدهایم. داخل کلاه اما فقط سکههای چندی است که برخی تماشاگران از روی بی میلی برای ساحر ریختهاند).
من و تو، مارتین بوبر، (چونان تابلویی نقاشی است که کلمات، رنگ آن است).
قدیس مانوئل، میگل د. اونامونو، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات رادمند (کفر گرم که همزاد ایمان تازهشونده است، با هنرمندی در تار و پود این رمان ریزدوزی شده است).
سیاه مشق، سایه (هوشنگ ابتهاج)، تهران: کارنامه (اگر امر باطنی بخواهد خودش را نشان ندهد ولی باشد، میشود شعر سایه).
فیه ما فیه، مولوی (تصحیحهای مختلف)، (به منبر آبرو میدهد).
نامههای عین القضات همدانی، (از قرآنهای پارسی است) ج ١ و ٢: به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران: منوچهری، ۱۳۶۲. جلد سوم به اهتمام علینقی منزوی، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷.
عبهر العاشقین فی احوال العشق، روزبهان بقلی شیرازی، به تصحیح هانری کربن و محمد معین.
درد جاودانگی، میگل د. اونامونو، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، تهران: ناهید.
ایمان یا بی ایمانی، مکاتبات اومبرتو اکو و کاردینال مارتینی، ترجمهی علی اصغر بهرامی، تهران: نشر نی (نمونهای از گفتوگوی روشنگر و همدلانهی ایمان و بیایمانی، که بیش باد).
دوزخرفات، سروش پاکزاد (با مقدمهی ابراهیم نبوی)، نشر اچ اند اس مدیا:۱۳۹۰، (برای آن کس که به مسأله خدا از منظر الهیات سلبی مینگرد، طنزهای نقادانهی الهیاتیِ سروش پاکزاد، نه تنها توهینآمیز نیست، بلکه بتشکنانه و شمایلسوز است).
منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری (خود متن از شرحهای پر طول و درازش گویاتر است).
اوصاف پارسایان، عبدالکریم سروش، تهران: نشر صراط.
آلبوم «هیچم خبر از هیچ»، تار میلاد درخشانی. کاری است کارستان که آدمی را باخودش سوار بر ابرهای خیال میکند. ساز دیجریدو (ساز بادی بومیان استرالیایی) نیز بر اثیری بودن حال و هوای اثر افزوده است.
آلبوم «گریهی بید»، تار و آواز محمدرضا لطفی (چیزی از جنس اشارتهای پنهانی است، صدای قلنداروار لطفی و زخمههای آتشیناش، شرری به جان آدمی میافکند).
آلبوم «سیر»، سه تار مسعود شعاری، ( تکهی آغاز تِرَک نخست که صدای شلوغی بازار است و کسی، شاید جورابفروشی، با لهجهای شیرین میگوید: «مشکی؟» و سپس ساز شعاری آرام روی آن آغاز میشود، هر بار که گوش میکنی انگار نامکرّر است. چگونه امری عادی و حتی پیش پا افتاده مثل صدای شلوغی یک بازار در روزی معمولی خرده-خرده تو را برمیکند، تصعید میکند و تو در آن سیر انگار در بازار زرکوبانی و آهنگ زرکوبان به وجدت آورده، گویی به چشم میبینی که جهان به خود وانهاده نیست، که… چند لحظهای، با این حال، بیش نمیپاید این حال، خاکستر گرماش اما ممکن است تا مدتها با تو بماند).
.
.
هین بفرما لقمههای باطنی
نویسنده: یاسر میردامادی
منبع: فیسبوک یاسر میردامادی
.
.
کاش به جای این همه کتاب، قران با ترجمه ای روان خوانده بشه
اونجاش که میگه در دین هیچ اجباری نیست را میتونید روانتر ترجمه کنید تا حاکمان و دیکتاتورهای مذهبی بفهمند یا نه
با سلام و احترام
قطعا همه این کتاب ها برای همگان مفید نیست(کاش مخاطب سنجی دقیق تری صورت می گرفت!)
جای لب لباب مثنوی و دیوان حافظ هم خالی است
مضاف بر آن با دوستمان موافقم که ای کاش متون اصلی دین با ترجمه ای روان و خوشخوان هم معرفی می شد!
قرآن کریم
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
بسیار ممنون از جناب میردامادی عزیز و دانشمند که ما رو هم در این ضیافت معنوی دعوت کردند