سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «چگونه نشانه خدا باشیم؟»

سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «چگونه نشانه خدا باشیم؟»

در طول تاریخ فرهنگ بشری بسیاری از فرزانگان، همه عارفان و تقریبا همه بنیانگذاران ادیان و مذاهب و حتی بعضی از فیلسوفان در یک نکته بایکدیگر هم داستان بودند و آن اینکه در جهان هستی و مخصوصا درعالم انسانی نشانه های خدا هست و به چشم می خورد. گاهی این سخن را درخصوص کل جهان عالم هستی و گاهی در خصوص عالم انسانی می شنویم که خدا درجهان هستی نشانه هائی از خود باقی گذاشته است و همه پدیده های عالم طبیعت و انسانی می توانند آیه و نشانه ای از خدا باشند…

?در طول تاریخ فرهنگ بشری بسیاری از فرزانگان، همه عارفان و تقریبا همه بنیانگذاران ادیان و مذاهب و حتی بعضی از فیلسوفان در یک نکته بایکدیگر هم داستان بودند و آن اینکه در جهان هستی و مخصوصا درعالم انسانی نشانه های خدا هست و به چشم می خورد. گاهی این سخن را درخصوص کل جهان عالم هستی و گاهی در خصوص عالم انسانی می شنویم که خدا درجهان هستی نشانه هائی از خود باقی گذاشته است و همه پدیده های عالم طبیعت و انسانی می توانند آیه و نشانه ای از خدا باشند. آیه یا نشانه چیزی است که با مشاهده آن یاد چیز دیگری می افتیم و یا دلالت و راهنمائی می شویم به وجود چیز دیگری. مانند وقتی که با بوئیدن گلی به یاد گلی می افتیم و به لحاظ فلسفی این گل به وسیله آن بو نشان داده شده است، گل مدلول بو هست و بو دال بر این گل است. یا مانند وقتی که با شنیدن صدائی راهنمایی شدیم و یاد هنرمند خواننده آن افتادیم. این آوا نشانه وجود هنرمنداست و یا دال بر وجود آن هنرمند است.

?شکی نیست که اگر چیزی بناست دال بر چیزی باشد باید با ان چیز مناسبت داشته باشد. درواقع می بایست میان دال و مدلول و میان نشان دهنده و نشان داده شده سنخیت وجود داشته باشد و هر چیزی نشانه هر چیزی نیست. از هرگلی به هرگلی راهنمائی نمی شویم از هر آوایی به هر هنرمندی راهنمائی نمی شویم.
حال سخن بر سر این است که اگر قرار باشد در جهان هستی اموری آیه وجود خدا باشند و با دیدن اموری به یاد خدا بیفتیم، یا دلالت شویم بر اینکه خدائی هست، چه چیزهائی ما را به یاد خدا می اندازد؟

?هرچیزی ما را به یاد خدا نمی اندازد. اگر در یک انسان با تکبر و نخوت مواجه شدیم به یاد شیطان می افتیم و مسلما با دیدن یک انسان فریبکار به یاد خدا نمی افتیم، وقتی در انسانی خلف وعده دیدیم و وفای به عهد ندیدیم به یاد خدا نمی افتیم و یاد شیطان می افتیم. چون شیطان نماد فریبکاری و خلف وعده است.
اما چه چیزهائی مارا به یاد خدا می اندازد؟ نخستین بار در آثار افلاطون حکیم یونانی به این پرسش پاسخ داده شد که؛ سه چیز است که ما آن چیزها را به صورت آرمانی در خدا می بینیم:
1-حقیقت ویا راستی2- خیر و یا نیکی3-جمال و یا زیبائی

?این سه پدیده هست که وقتی در جهان با مصادیق آن ها روبرو می شویم، دیر یا زود، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا نا آگاهانه به یاد خدا می افتیم. حتی برای کسی هم که منکر وجود خداست، این پدیده ها گوشزدی است بر وجود خدا، هر چند این پدیده ها برای او کفایت اثبات وجود خدا را نکند.
انسان با حقیقت به یاد خدا می افتد و نه به یاد شیطان، با خیر به یاد خدا می افتد و نه به یاد شیطان و با جمال به یاد خدا می افتد و نه به یاد شیطان.

?در عالم انسانی اگرانسانهائی را طرفدار حقیقت و راستی دیدیم، حقیقت جو دیدیم، انسانی که مردم را با حقایق آشنا می کند. حقیقت هرچیز را با مردم درمیان می گذارد و به دنبال ایجاد تعصب و استدلال گریزی، پیش داوری، بی مدارائی، خرافه پرستی و آرزو اندیشی در انسانها نیست.
تا توان دارد حقیقت را به مخاطبان خود القاء می کند، چنین کسی آیه خداست، نشانه خداست و آیت الله است. خدا حق است و طرفدار حقیقت است. خدا طرفدار اباطیل و خرافات و جهل های مرکب نیست.

?دسته دوم انسانهائی هستند که طرفدار خیر هستند و اخلاقی زندگی میکند، با صداقت، عشق، تواضع و شفقت زندگی میکنند. رد امانت میکنند و نه خیانت در امانت، وفای به عهد می کنند و نه خلف وعده و به آنچه می گویند التزام می ورزند، اینها آیت الله هستند، نشانه های خدا هستندچون ما را به یاد خدا می اندازند. چون خدا چنین است. و قتی که در قرآن می گوید: لن یخلف الله وعده: خدا محال است به وعده خود وفا نکند. بنابراین کسانی که به وعده هائی که می دهند عمل می کنند آیت الله هستند و نه کسانی که به هیچ وعده ای از وعده های داده شده شان عمل نمی کنند. کسانی که همه مواهب الهی را امانت تلقی می کنند و در هیچ موهبتی خیانت نمی کنند، اینها نشانه های خدا هستند.

?اما دسته سوم که خوشحالم از اینکه امروز در خدمتشون هستم، انسانهائی هستند که طرفدار جمال و زیبائی هستند. خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد، هنرمندان از این جهت آیت الله هستند. اگر بد بین باشیم و جهان را زشت ببینیم، هنرمندان از زشتی جهان می کاهند و از دیدگاه خوش بینانه جهان را زیباتر می کنند. اگر معتقد باشیم جهان زیباست هنرمندان بر زیبائیهای جهان می افزایند. کاری که خود خدا می توانست بکند بر عهده هنرمندان گذشته است. هنرمندان از این منظر مکمل خدا هستند و نشانه خدا و آیت الله.
کسانی که از این سه مقوله بیرون هستند، نشانه خدا نیستند.
درنهایت کسی نشانه خداست که خدا را در حقیقت، خیر و زیبائی همراهی کند.تمام کسانی که در عالم علم به دنبال حقیقت هستند و تمام کسانی در زندگی دنبال اخلاقی زیستن هستند و تمام کسانی که هنرمندی پیشه کرده اند را باید نشانه خدا بدانیم.
امیدوارم اگر ما در هر سه جهت نشانه خدا نیستیم حداقل در یکی از این جهات نشانه خدا باشیم.

.


.

صوت سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «چگونه نشانه خدا باشیم؟»

.


.

عنوان سخنرانی: «چگونه نشانه خدا باشیم؟»

سخنران: مصطفی ملکیان

در جمع برخی از هنرمندان

16 آذر 1395

.


.

1 نظر برای “سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «چگونه نشانه خدا باشیم؟»

  1. تو نیکی میکن و در دجله انداز …
    همان به که نامت به نیکی برند
    شاید نیکخواهی هم عصاره‌ این سه نشانه باشد. بعبارتی نیکی بدنبالش آن دو تای دیگر را نیز احتمالا میآورد.
    ۱_ دنیای زیبایی، دنیای حرفه ای گری و نخبه گرایانه ست که‌ اجتماعی رقابتی و تفاخرانه و حسودانه را می‌ آفریند و حدی ندارد و عوارض ثانوی تحمیل میکند مثلا اینهمه تجارت و تجاوز گرفته از دختران و پسران کازینوها و حرامسراها تا جنگ و جدال بر سر الماس و طلا و مد و تجملات و …. پدیده ناچیزی نیست که‌ دستکم گرفته شوند. حتی در طبقات مشروع نیز موجب انواع خیانت های زناشویی و ازدواج های متعدد و اجباری میشود. بدین ترتیب زیبایی با همه ارزشها و غایاتش لزوما موجب نیکی و حقیقت نمی‌شود و به هجو و طنز لودگی حسودانه منجر میشود و حماسه آفرین هم نیست و جنبش کلان اجتماعی را سبب نمی‌شود. هرچند ممکنه سبک زندگی را تغییر دهد. برای همین عمر رنسانس کوتاه بود.
    ۲_ اما حقیقت رهایی بخش کهک گاها حماسه ساز هم میشود و به همان میزان هم در معرض تبدیل به دروغهای مصلحتی بوده و حتی عوامفریبی و شیادی بالقوه نیز بعید نیست. مثل سواستفاده علمی ( از تسلیحات و ویروس و … ). در بهترین حالت، همچون کشف نازیبایی و ناتوانی خویشتن ، تبدیل به درام تراژیک هم میشود نهایتا. هر تن نحیفی را یارای تحمل سرسنگینی حقایق نیست. شاید عصر روشنگری عالمانه با همه شکوه و جلالش، همچون جمال رنسانسی فاقد عنصر خیر و نیکی بود تا توازن را ثبات بخشد.
    ۳_ اما خیر و نیکی را ظاهراً پارادوکسی یا عوارضی ثانوی متصور نیست، اصلا دروغ مصلحتی از سر نیت همین نیکخواهی ابداع گشته تا پیچیدگی های روان انسانی را اندکی تسکین دهد. فقط در نیکخواهی ست که‌ فرشتگان خود را نازیبا میکنند تا زشتان احساس حقارت و تنفر نکنند، اغنیا میبخشند تا فقرا گرسنه و تشنه نمانند. اقویا می بازند تا ضعفا حس پیروزی بچشند. اینجاست که‌ کمال بر جمال برتری می یابد و نجابت و شرافت ازین سرچشمه ها میزاید. فقدان خیر و نیکی بمراتب عوارض حادتری دارد و ممکن ست نبوغ را تبدیل به جنون هم بنماید. روان کودکان در گهواره خیر و نیکی، بمراتب سالمتر و آزاده تر پرورش می یابند و لذا بی جهت نیست که‌ تنها استثنایی که‌ راه حقیقت را میزند همانا یک نیت خیر ست که‌ جامه مصلحتی میپوشد که‌ در باطنش فراحقیقتی ست. مگر مادران، فرزندانشان را به غایت جمال و کمال نبینند و ندانند؟! و بالعکس!
    شاید بتوان با الهام از سعدی چنین گفت که ملک از خردمندان، جلال یابد و از صالحان، کمال گیرد و از هنرمندان، جمال آراید. بدین ترتیب کمال و جمال و جلال، این سه گانه های نیرو و انرژی جهانی مثل هرچیز دیگری، نیازمند توازن و تعادل اند، در درون و بیرون تا زندگی فردی و اجتماعی بسامان برسد.
    یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
    که حسنی ندارد ایاز ای شگفت
    گلی را که نه رنگ باشد نه بوی
    غریب است سودای بلبل بر اوی!
    به محمود گفت این حکایت کسی
    بپیچید از اندیشه بر خود بسی
    که عشق من ای خواجه بر خوی اوست
    نه بر قد و بالای نیکوی اوست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *