مخارج نوجوانان

مخارج نوجوانان

درآمد: فشارهای اجتماعی دنیای مدرن و تلاش برای پذیرش در گروه همسالان، نوجوانان را وامی‌دارد تا در رقابتی پایان‌ناپذیر بر سر مصرف کالاها شرکت کنند، رقابتی که هزینه‌های مصرفی خانواده را به طور فزاینده‌ای افزایش می‌دهد. این مقاله به بررسی علل تغییر فرهنگ مصرف نوجوانان نسل جدید می‌پردازد.[1] 

اداره‌ی آمار ملی با انتشار جدیدترین «پیمایش مخارج خانوارها» در بریتانیا درباره‌ی ساختار فعلی بودجه‌ی یک خانواده‌ی معمولی گزارش داده است: افرادی که با هم زیرِ یک سقف زندگی می‌کنند، به چه منظوری پول خرج می‌کنند و چه کسی برای چه چیزی پول می‌دهد؟ بر اساس این گزارش، یک «نوجوان معمولی» در بریتانیا سالانه بیش از 1000 پوند برای تلفن‌های همراه، اِم‌پی‌تری پِلیِرها و دانلودها، 240 پوند برای اصلاح مو، و 300 پوند برای کفش‌های ورزشی خرج می‌کند. اینها تنها هزینه‌های رایج نیستند بلکه برای محاسبه‌ی کل بودجه‌ی نوجوانان باید پول بلیت سینما، نایت‌کلاب و پوشاک را هم در نظر گرفت. یک نوجوان معمولی فکر می‌کند که برای زندگی مناسب، و در واقع «عادی» و برای مقبولیت در میان همسالان خود و جلب احترام آنها به چیزهای دیگری هم نیاز دارد: چیزهایی مانند تلفنِ همراه، که بموقع به نسخه‌ی «جدید و بهبودیافته» ارتقا می‌یابد و با تازه‌ترین زنگ‌ها روزآمد می‌شود، لپ تاپ، تلویزیون و دی‌وی‌دی پلیر در اتاق اختصاصی، بعضی از آلات موسیقی و کلاس موسیقی و … . در کل، بر اساس این گزارش، سبک زندگی یک نوجوان معمولی، سالانه 9000 پوند هزینه دارد. اگر تورم را در نظر بگیریم، این رقم 12 برابر مبلغی است که 30 سال قبل یک نوجوان معمولی خرج می‌‌کرد.

برای این که این ارقام را بفهمیم و موضع بگیریم، باید به دو نکته‌ی دیگر توجه کنیم. نکته‌ی اول: اکنون نوجوانان در مقایسه با زمان آغازِ محاسبات آماری، پول خرج کردن را از سن بسیار کمتری شروع می‌کنند- و این سن همچنان در حال کاهش است. برای مثال، اخیراً یکی از مؤسسات خیریه‌ی آموزشی در تحقیقی دریافت که هفت‌ساله‌ها نه تنها می‌خواهند که تلفن همراه داشته باشند بلکه مایلند که این تلفن‌ها زنگ‌های مُدِ روز و جدیدترین بازی‌ها را هم داشته باشند.

نکته‌ی دوم: نوجوانانِ دهه‌ی 1970، همچون جانشینان امروزیِ خود، شیفته، فریفته و مسحورِ عجایب بازی‌های کُنسولی، واکمن‌ها یا فیلم‌های سینمایی بودند؛ اما در آن دوران، همه‌ی این چیزهای دلخواه (شاید به استثنای بلیت سینما) به طور نسبی بسیار گران‌تر بودند و بنابراین، در مقایسه با نمونه‌های پیشرفته‌ترِ فعلی، عده‌ی کمتری به آنها دسترس داشتند. این چیزهای دلخواه کالاهایی تجملی و رؤیایی به شمار می‌رفتند نه مایحتاج اولیه، و تملک آنها نشانه‌ی بخت و اقبالِ بلند شمرده می‌شد، نه انتظاری مشروع یا حق یا وظیفه. حال که این چیزهای دلخواه ارزان‌ترند، قیمت آنها به طرز وسوسه‌انگیزی کاهش می‌یابد و به نحو فریبنده‌ای در دسترس قرار دارند، به دست آوردنِ آنها بخشی عادی از زندگی «طبیعی» و معمولیِ «هر کسی» شده «که سرش به تنش می‌ارزد» و دیگر تملک آنها رویدادی استثنائی و خارق العاده نیست که آن را جشن بگیرند، به یاد سپارند، و از خدا یا بخت و اقبالِ مساعد تشکر کنند. نتیجه‌ی غیرمنتظره اما محتومِ این امر از بین رفتن پیوند عاطفی با این   دارایی‌هاست : آنچه واقعاً اهمیت دارد لحظه‌ی اکتساب است و نه دوستیِ پایدار. نیمی از تلفن‌های همراهِ نوجوانان گم می‌شوند، و کفش‌های ورزشی، اندکی پس از این که خریده می‌شوند، دلِ نوجوانان را می‌زنند و در سطل آشغال می‌افتند. چیزها به همان سرعتی که مُد می‌شوند، از مُد می‌افتند. در بین انبوه وسایلی که به سرعت به دست می‌آیند و دور انداخته می‌شوند، به ندرت چیزی «مایه‌ی مباهات و عزیز» می‌شود؛ و اگر هم بشود، حتماً به سرعت از چشم می‌افتد. آنچه باید همیشه زنده نگه داشته شود، سبک است و نه وسائل؛ و این سبک،  می‌طلبد که لوازم جانبی آن وسایل با سرعتی فزاینده تعویض شوند.

نامه‌ی اندیشمندانه‌ی جاکومو سِگانتینی، یکی از خوانندگان ایتالیایی آثارم، مرا برانگیخت تا دنیای نوجوانان را بازبینی کنم. او نوشت: «واقعیتِ زندگی من کاملاً متفاوت است. تا حد ممکن، کم مصرف می‌کنم چون پول ندارم. این وضعیت، باعث سرخوردگی‌ام نشده بلکه مرا به نادیده گرفتنِ پیام‌های بازاریابی عادت داده است.» دلیلی ندارم که به صداقت جاکومو شک کنم و تنها می‌توانم قدرت اراده‌اش را بستایم، حتی اگر بخش عمده‌ای از این قدرت ناشی از فشارِ ضرورت باشد. جاکومو سِگانتینی به اختیار یا اجبار، خلاف جریان (جریانی نیرومند) شنا می‌کند. شمار فراوانی از دیگر مردان و زنانِ جوان، درست مثل او «پول ندارند» که مخارج نوعی سبک زندگی را تأمین کنند که به عقیده‌ی بسیاری مسئله‌ی مرگ (اجتماعی) یا زندگی (اجتماعی) است. عده‌ی زیادی، مصرف کنندگانِ «ناموفق» یا «ناکام»، ناتوان یا شکست خورده به شمار می‌روند اما این وضعیت باعث خوشحالی آنها نیست و اگر می‌توانستند چنین انتخابی نمی‌کردند. «پیام‌های بازاریابی» همه جا حاضرند و به طرز آزارنده‌ای مُصر و مکّارند؛ هر چند حیرت‌انگیزترین قدرت آنها ناشی از این واقعیت است که «مخاطبان» هم‌سال آنها («نوجوانان معمولی») با ترس آمیخته به احترام به آنها گوش می‌‌کنند و تا جایی که می‌توانند (و بیش از توانِ خود) می‌کوشند تا از فرامین و دستورات آنها اطاعت کنند. بنابراین، فقط نباید به «نادیده گرفتنِ» تبلیغات تجاری عادت کنیم بلکه بیش از هر چیز باید به «نادیده گرفتنِ» فشارِ شاید کمتر آزارنده اما قطعاً مؤثرِ اطرافیانِ خود و چشم‌پوشی از فشارِ معیارهایی عادت کنیم که اطرافیانمان می‌کوشند خود را با آن مطابقت دهند و انتظار دارند که معاشرانشان نیز چنین کنند. نادیده گرفتن، بی‌اعتنایی و غلبه بر فشارِ اجتماعی شجاعت زیادی را می‌طلبد. این کار مستلزم اعصابی پولادین و شخصیتی قوی است؛ در واقع، شخصیتی بسیار قوی که تربیت، پرورش و حفظ آن به رغم همه‌ی مشکلات آسان نیست.

سی سال قبل تنها عده‌ای خاص و برگزیده، افرادی بسیار مصمّم و شجاع، صبورانه پس انداز می‌کردند تا رایانه‌ی شخصی یا بلیت فیلم‌های کارگردانان و یا بازیگران محبوبِ خود را بخرند. اما در سال‌های اخیر، تنها عده‌ای خاص، بسیار مصمّم و مقاوم، از مقروض شدن برای خریدن جدیدترین اِم‌پی‌تری پلیرها و دانلود کردن تازه‌ترین آهنگ‌ها خودداری کرده‌اند. جاکومو سِگانتینی می‌تواند یکی از این افراد خاص و نه چندان پرشمار باشد، و حدس می‌زنم که خاص بودن برای او آسان به دست نیامده است؛ خاص بودن باید اغلب دردناک و گاهی حتی تحقیرآمیز بوده باشد و تسلیمِ موج شدن هزینه‌ی مالی دارد. شنا کردن خلاف جریان آب هم هزینه دارد؛ در این مورد، هزینه، مالی نیست اما سنگین‌تر است و بیشتر صدمه می‌زند. در یکی از نامه‌هایم نوشتم که سرنوشت، گزینه‌ها را تعیین می‌کند اما انتخاب از میانِ آنها بسته به شخصیت خودِ آدم است. با توجه به انتخاب‌های سگانتینی باید گفت که شخصیت او در خورِ ستایش و احترام است.

تأکید جاکومو بر این که «نیندیشیدن به آینده» محال است، مرا متأثر کرد. با توجه به تاریخ نامه‌ی او (چند ماه پس از افولِ اعتباری اخیر و سقوط بازارهای کار) به نظر می‌رسد که این بار، جاکومو دارد دوباره به صف اکثریت عظیمی ‌از همسالانِ خود می‌پیوندد. گویا زندگی در میان چرخشِ سرگیجه آور، مهیّج و نفس‌گیرِ کالاها و هیجانات جدید که تا چندی پیش ابدی به شمار می‌رفت، دارد از حرکت باز می‌ایستد؛ اگرچه آهنگش کاهش یافته و به احتمال زیاد تا مدتی لنگ لنگان خواهد رفت. جاکومو سِگانتینی به درستی می‌گوید که «نه چند دوجین بلکه صدها هزار» جوانی که با او به دنیای بزرگسالان قدم می‌گذارند با چالشی مواجهند که شش ماه قبل هیچ تصوری از آن نداشتند و قطعاً از مهارت لازم برای رویارویی با آن بی بهره بودند. آنها یاد گرفته بودند که با  فزونیِ گزینه‌ها و فرصت‌ها کنار بیایند؛ اما حالا باید به سرعت بیاموزند که چگونه در جهانی مبتلا به کمیابیِ گزینه‌ها و فرصت‌ها زندگی کنند. آیا شغلی برایم وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چه نوع شغلی است؟ برای دستیابی به آن باید چه کار کنم؟ می‌توان به چند شغلِ ممکن اشاره کرد اما هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که این شغل‌ها هنوز هم وجود داشته باشند، و آن قدر باقی بمانند که مهارت‌های لازم برای آنها را کسب کنیم.

خوشحال می‌شوم اگر جاکومو بتواند، آن طور که می‌گوید، به صف «جامعه‌شناسانِ جوان» بپیوندد. اما باید به او (و هر کسی که چنین فکری در سر دارد) هشدار دهم که پیوستن به این صفوفِ خاص، زندگیِ وی را آسان‌تر نخواهد کرد. با توجه به شخصیت او، این کار ممکن است بر دلواپسی‌هایش بیفزاید و از همان مقدار آرامش خاطری که برایش باقی مانده نیز بکاهد. زیرا به عنوان یک جامعه‌شناس، بارها و بارها در زندگی حرفه‌ای درخواهد یافت که «آدمیان فقط چیزی را می‌آ‌موزند که به دردِ اجدادشان می‌خورد. درست زیستن چیزی است که تنها می‌توان به مردگان آموخت»- این سخنانِ فرناندو پسوا است که بسیاری او را نویسنده‌ی «یکی از مهم ترین متونِ جهانِ مدرن» می‌دانند.

.


.

مخارج نوجوانان

نویسنده: زیگموند باومن

برگردان: عرفان ثابتی

[1] این مقاله برگردان اثر زیر است:

Zygmunt Bauman (2010)’ Teenager spending’ in 44 Letters from the Liquid Modern World, Polity, pp.42-45.

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *