فقه شیعه در زمانه مردم‌سالاری، آزادی و برابری

فقه شیعه در زمانه مردم‌سالاری، آزادی و برابری

اشاره: حسن جمشیدی، دین پژوه مشهدی، معتقد است اولین ویژگی انسان امروز نظر داشتن به عقل سیال تاریخی است. او انسان کنونی را آزاد، عاشق و عالم به زمانه می‌داند و عصر ما را عصر آزادی انسان می داند، عصری که کلیشه‌های جنسیتی را کنار زده و چون می‌داند به امر واقع دسترسی ندارد تفکری این‌دنیایی دارد. جمشیدی تداوم حیات فقه شیعه را در چنین زمانه‌ای که دموکراسی میراث غالب و بزرگ تجربه بشری است، توأم با چالش‌های رنگارنگ می‌بیند. این پژوهشگر به تبيين خصلت‌های انسان و جامعه‌ مدرن می‌پردازد و از جامعه‌ اطلاعاتی، نفی تبعيض عليه زنان، کثرت‌انگاری و دموكراسی به عنوان مبانی جهان جديد سخن می‌گوید و نسبت جهان جدید با فقه شیعه را می‌سنجد. او سرانجام به موضوع «عصری‌سازی» فقه شيعه اشاره می‌کند.

گفتنی است اين مصاحبه‌ در سال ۱۳۸۳ با این صاحب نظر عرصه‌ فقه و الهیات انجام شده است. حسن جمشیدی از پژوهشگران کنشگر مشهدی در حوزه الهیات و فلسفه است. او همچنین سابقه‌ای در تصحیح متون فلسفه و عرفان اسلامی دارد. از وی در سال های ۸۶ و ۸۷ خورشیدی تصحیح دو کتاب «ابواب الهدی» و «مصباح الهدی» از میرزا مهدی اصفهانی توسط نشر بوستان کتاب قم به چاپ رسیده است. وی در فقه و اصول شاگرد آیات عظام زنجانی، مرتضوی و چندین سال در درس خارج آیت الله العظمی عز الدین زنجانی  حضور مستمر داشته است. جمشیدی در فلسفه و عرفان اسلامی هم چندین سال شاگرد سید جلال الدین آشتیانی و آیت الله سید عزالدین زنجانی بوده است.

 این‌گفت‌وگو ابتدا در دو هفته‌نامه‌ی «آفتاب صبح نیشابور»، سال سوم، شماره ۶۰، ص ۳ به تاریخ ۱۸ اسفند  ۱۳۹۷ منتشر شده است و در «صدانت» بازنشر می‌شود.

بگذارید همان ابتدا بی مقدّمه این پرسش صریح را مطرح کنم: چه اشکالی دارد که بر اساس جهان‌بینی برآمده از قرآن و روایات زندگی کنیم و زیست‌جهان جدید را به کل کنار بنهیم؟

 

اشکال‌اش این است که آيات قرآنی، روايات نبوی و نیز روایات منقول از امامان شیعه اصولا با توجه به فضای جامعه انسانی روزگار نزول این آیات و روایات شکل گرفته‌اند. انسان‌شناسی سنّتی ما نیز بر مبنای همین آيات و روايات شکل گرفته است. ما با فلسفه‌ ارسطو و كليات سعدی هم همین‌طور برخورد می‌كنيم و با بررسی آنها می‌گوييم مردم روزگار ارسطو و سعدی در فلان فضا سیر می‌کرده‌اند، وليكن فكر من اين است كه انسان امروز دیگر در آن فضا و موقعيت‌ها سیر نمی‌کند. به نظرم مهم‌ترين مشكل ما در حوزه‌های فقهی همين است؛ ما میراث‌دار فقهی هستیم که در آن با انسانهای زمان‌مند و مکان‌بند سروكار داريم. انسانهايی كه در آن زمان با شرايط خاص زمان خودشان بوده‌اند در مقابلِ انسانهايی كه امروزه در وضعيت متفاوت كنونی به سر می‌برند.

از نظر شما انسان جدید چه ویژگی‌هایی دارد که او را از انسان قدیم متمایز کرده؟ آیا به نظر شما گسستی بنیادی میان انسان قدیم و جدید رخ داده است؟

بله به نظر من این گسست بنیادی بوده است. برشمردن ویژگی‌های انسان امروز، این گسست بنیادی را به ما نشان خواهد داد.

اولين ويژگی انسان امروز نظر داشتن به «عقل سيّال تاريخی» است. اگر در گذشته مبنای تعريف عقل دست يافتن به تميز «خوب» و «بد» بود، ما امروزه نمی‌‌توانيم چنين تعريفی ارائه كنيم يعنی هر تعريفی بدهيم فردا تعريف ديگری عرضه می‌شود و کارزار تعریف‌ها را پایانی نیست. تعریف‌ها و مفاهیم به تعبیری «حالت ژله‌ای» دارند. البته من روح كلی حاكم بر انسان امروز را می‌گويم چون ممكن است افرادی باشند كه مصداق اين كلام نيستند اما نادرند و «النّادر كالمعدوم».

ویژگی دوم انسان امروز آن است که انسان امروز نظر به فرد «عاشق» و «آزاد» دارد. اگر ما بخواهيم راهگشای انسان امروز باشيم، باید به این نکته توجه کنیم که او برده نيست و اصلاً برده‌داری دیگر معنا ندارد. فرزند من تعجب می‌كند كه در زمان امام صادق، غلام و برده و کنیز بوده است. به گمان من به خاطر همين یک مورد كافی است كه خداوند همه‌ دست‌اندرکاران نظام‌های قدیم را مجازات كند كه چرا در طول تاريخ تن به نظام برده‌داری داده‌اند. اين كثيف‌ترين، زشت‌ترين و ناعادلانه‌ترين كاری است كه بشر در تاريخ مرتكب شده و معتقدم كه كاری پست‌تر از برده‌داری نيست و البته اصل شکل‌گیری آن ارتباطی به حوزه‌ اديان ندارد ولی هنوز آن رفتار زشت وجود دارد گرچه در روزگار ما شكل‌ آن تغيير يافته و از برده‌داری کلاسیک تقریبا چیزی باقی نمانده است.

ويژگی سوم انسان امروز «آرام» بودن و «شلوغ» نبودن است. انسان امروز مثل انسان‌های گذشته خشن و بی‌رحم نیست. اين همه علاقه به محيط زيست از همين رو است. در حالی كه در گذشته فردی از كشتار هزاران تن لذت می‌برد اما امروزه سهراب سپهری و امثال او حاضر به كشتن مگسی نخواهند بود.

ویژگی چهارم آن است که انسان امروز به یک معنا انسانی «هدايت شده» است و از حضور انبياء، ائمه معصومين و فقها استفاده خود را برده است. در صدر اسلام خانواده‌هایی بودند كه مؤمن نبودند بعد ايمان آوردند اما امروزه نسل‌هاست كه افراد مسلمان‌اند. حتی ما در بازگفتن عقايد هم گاهی درمی‌‌مانيم كه مثلا به فردی كه همه‌ خاندانش مسلمان بوده‌اند چه چیزی را بگوييم که قبلا نداند.

پنجم، در جهان مدرن با انسان عالِم بیشتری مواجه هستيم. با كسانی روبرو هستيم كه هر ساعت در معرض بارش اطلاعات اند. اكنون منابع خبری چنان زیاد است که ما دست به گزينش خبر می‌‌زنيم. اگر در زمانی با پيک و شتر خبر می‌‌بردند اكنون پشت اينترنت ابتدا بايد بسياری از اطلاعات را حذف كنيم و بخشی اندك را گزينش كنيم. زمانی بوده است كه ابوبكر نيمه وقت خلافت می‌‌كرده است، این قدر امور ساده و غیر پیچیده بوده است. اكنون رئيس‌جمهورها گمان نكنم كه سه-چهار ساعت بيشتر برای استراحت زمان داشته باشند.

ویژگی ششم آن که فضای امروز جامعه، فضای «باز» است نه «بسته». شما ممكن است جامعه را ببنديد اما ذهن‌ها را، ماهواره‌ها را و اينترنت را نمی‌توانيد ببنديد. در جهانی باز زيست می‌كنيم. ما در عصر اطلاعات زندگی می‌كنيم.

ویژگی هفتم انسان امروز آن است که ما با انسانی مواجه‌ايم كه در حوزه‌های طبیعت‌شناسی مدام در حال تغيير و تحول است. اين طور نيست كه وقتی كه گاليله مدعی شد زمين به دور خورشيد می‌گردد، تغييری در زندگی حتی عادی مردم نيافريد. همه‌ کشفیات علمی فضای جديدی می‌آفرينند كه متناسب با ديدگاه‌های نو پدید می‌آیند. هرچند كه بزرگانی در حوزه‌های علمیّه به خیال خودشان ثابت فرموده‌اند كه قائل به علم جدید یا قدیم بودن تغييری در زیست و احكام اسلامی به وجود نمی‌‌آورد ولی من معتقدم ساده‌انديشی است كه اين گونه بيانديشيم. يعنی با اسب از مشهد به گلمكان رفتن با حركت امروزی با ماشين فرقی ندارد؟ واقعاً پاركينگ ما همان طويله است و يا اينكه پمپ بنزين همان علّافی سابق است؟ اين پنچرگيری همان نعل‌بندی قدیم است؟ اين تحولات، بنيادين است و مشاغل جديدی بر مبنای تقسيم كار در عصر مدرن شكل گرفته است. امروزه آيا كسی به شكار برای گذران زندگی می‌رود يا اينكه با ماكروويو غذا گرم می‌کند؟ البته این مثال‌ها که زدم مثال‌های فنّاوری بود اما فنّاوری جدید بر علم جدید بنا شده است. بنابراين نمی‌‌توان ادعا كرد نيازها و شرايط انسان همواره ثابت است.

هشتم، در جهان امروز «جنسيّت‌محوری» كنار گذاشته شده است. امروزه حتی در نيروهای نظامی و انتظامی هم زنان به كار گرفته می‌‌شوند. جهان امروز مدعی تساوی حقوق زن و مرد در كار، شغل و درآمد حاصل از آن است. اكنون در بسياری از حوزه‌ها تبعيض‌های گذشته از ميان رفته است و مفهوم جنسيّت به مثابه مبنای تبعیض ديگر معنا ندارد. البته تفاوتهای خصلتی افراد باقی می‌ماند ولی این ربطی به جنسیّت ندارد و جنسيت نبايد تبعيض به دنبال بياورد. اين خواست جهان جديد است.

نهم، تفاوت ديگر انسان امروز با گذشته اين است كه انسان امروز به دنبال اين نيست كه بداند خدا از او چه می‌خواهد، بلکه می‌خواهد بفهمد خواسته‌ خودش از خدا چيست. من به دنبال اين‌ام كه بفهمم دين به كدام نيازهايم پاسخ می‌‌دهد. مثلا مزلو طبقه‌بندی جدیدی از نيازهای انسان ارائه کرده است. به راستی فقه ما با ادبيات تقاضامندی‌های انسان گذشته و تفاوت آن با نیازهای بشر جدید چه می‌خواهد بكند؟

دهم، انسان امروز نه تنها نظر به واقع ندارد بلكه يقين دارد كه به واقع دسترسی ندارد. وقتی می‌‌خواهد به «واقع» دست يابد بايد از ده‌ها فاكتور بگذرد و تازه آن موقع هم به واقع مطلق دست نيافته بلكه به برداشتی از واقع مطالب با موازين خود-تراشيده و خود-پرداخته‌اش دست يافته است و آن را واقع فرض كرده تا مشكل‌اش فعلا حل شود. او نمی‌خواهد یا نمی‌تواند به واقع دست يابد بلکه می‌خواهد تحليلی از ديدگاه‌های متفاوتی كه طرح شده داشته باشد كه ببيند كدام راه‌گشاتر است و كدام نه. ما هميشه با ذهن‌های افراد طرف هستيم و نه حاقّ واقع. حتّی اگر ما در آستانه‌ ذهنی افراد قرار بگيريم به اين معنا نيست كه در آستانه‌ واقعيت ذهنی افراد قرار گرفته‌ایم و اصلاً نمی‌توانيم واقعيت را آن‌چنانی که هست درك كنيم. البته كسانی هستند كه مدعی‌اند واقع، کما هو حقّه، قابل كشف است لكن اينها انسان امروز نيستند، يا فلان آقا زنان را مجبور به نشستن در كنج خانه می‌‌داند و آنها را موجودات «دراز گيسو» به حساب می‌‌آورد ولی اين آقا اگر چه نزديك به زمان ماست اما از زمانه‌ ما دور است.

يازدهم، ويژگی ديگر انسان امروز «منتقد» بودن او و تقدس‌زدایی است. حتی مسيحيان کاتولیک هم پاپ را آنچنان که در سده‌های میانه مقدس می‌انگاشتند دیگر مقدس نمی‌دانند؛ حداقل، گروه‌هايی و انديشمندانی در درون آیین کاتولیک هستند كه دیگر چنين نمی‌‌انديشند. نه فقط در میان کاتولیک‌ها که فضای اكثريت جوامع اين گونه است. چنانكه قانونی از مجلس بگذرد كه پاپ مقدس است، از او انتقاد می‌كنند و اين ويژگی انسان امروز است و دست خودش هم نيست. زمانه دیگر شده است. اگر به او مجال بدهيد خدا را هم نقد می‌كند. اين تلقّی نقادانه و تقدس‌زدا اما با تلقّی «كفار» ديروز فرق دارد. ما آنها را «كافر» نمی‌گوييم بلكه «منتقد» می‌دانيم و نقدشان هم حالت سيّال و منعطفی دارد.

دوازدهم، انسان امروز ـــ حتی اگر به جهان آخرت باور داشته باشد ـــ نظر به زندگی آن‌جهانی و ابدی ندارد و تفكر «اين دنيایی» دارد. انسان امروز حتی اگر به آخرت باور داشته باشد در عین حال باور دارد که اگر شما زندگی دنيايی مرا خوب بكنيد زندگی آخرتم را خوب خواهيد كرد، ولی اگر توان مديريت همين ۶۰-۷۰ سال زندگی دنیایی مرا نداشته باشيد چطور ادّعای آبادانی آخرت مرا می‌توانید بکنید؟ لذا انسان امروز نگاه به زندگی امروز دارد و هر دينی اعم از بوديسم، مسيحيت و هندوئيسم اگر بتواند اين نظرگاه را تأمين كند به او اقبال می‌كند. اگر كسی امروزه مطرح كند كه زندگی این‌دنیایی ما اهمیتی ندارد ممکن است زاهد خوبی باشد اما با روح جهان جدید بیگانه است.

سيزدهم، در زندگی انسان امروز شهرنشینی اصل است و زندگی در فضاهای بیرون شهری مثل زندگی روستایی در حال کاسته شدن است. شهرنشينی هم اقتضائات خاص خود را دارد. در گذشته یکی از امتيازهای فلان شخصیت مؤنثّ مقدس آیین ما آسياب كردن آرد بود ولی امروزه كسی وقت چنین کاری را ندارد، می‌رود سر کوچه آرد آماده می‌خرد و آسیاب کردن آرد را هم فضیلت نمی‌انگارد حتی اگر نوستالژیک بداند. در آپارتمانهای امروزی «چهار ديواری اختياری» معنا ندارد اگر صدايت قدری زياد باشد با مشت به ديوار می‌كوبند. افرادی كه خيال می‌كنند زندگی سنتی داشته‌اند وقتی به آپارتمان‌نشینی روی می‌آورند، کاملا حس می‌کنند که وارد دنیای جدیدی شده‌اند.

چهاردهم، انسان امروز نيازمند «معنويت» است و در این شكی نيست. انسان گذشته نظر به دين داشت ولی نظر انسان امروز به معنويت است كه هر دينی آن را ارائه ‌دهد به آن میل می‌کند و اگر هم در دین نیافت به سوی معنویت مستقل از دین می‌رود. انسان امروز برای خود حقّ گزينش‌گری قائل بود. دیگر نمی‌توان چیزی را بر او تحميل كرد. انسان امروز بهترين را به تشخیص خود برمی‌گزيند. انسان امروز «عابد» نيست بلكه «عاشق» است و معنويت را عاشقانه و نه متعبدانه در هر حوزه‌ای كه بپسندد انتخاب می‌كند. يعنی با انسان «انتخابگر» مواجه‌ايم. تحول و تغيير هم ذاتی انسان امروز است و ثبات، حالت استثنایی دارد.

پانزدهم، انسان امروز نظر به «علم» دارد نه به «قطع». يعنی ما معتقديم كه «قطع» امكان‌پذير نيست. اصلاً شما به چه چيزی می‌خواهيد قطع پيدا بكنيد؟ ما در پی علمی هستيم كه راهكارش مشخص است. يا از راه «استدلال» به ما رسيده و يا از طريق «حسّ» و ما از پريدن كلاغ قطع پيدا نمی‌كنيم. علم هم ضريب احتمال دارد.

شانزدهم، انسان امروز «تكثّر» را باور دارد. او نظر به ديدگاه‌های متفاوت دارد. ما پذيرفته‌ايم كه يك ديدگاه نمی‌تواند حاکم باشد و بايد ديدگاه‌های متفاوت را به رسميّت شناخت. حال، در اينجا بر سر تكثّر مطلق يا تكثر نسبی (غير مطلق) بحث در می‌گيرد و نه بر سر نفی تکثّر.

ویژگی هفدهم انسان مدرن آن است که انسان مدرن نظر به «ذهن پيچيده» دارد و از راه حل‌های کلیشه‌ای و ناپژوهیده و از پیش آماده گریزان است.

شما ویژگی‌های انسان مدرن را از دیدگاه خودتان برشمردید، ویژگی‌هایی مثل عقلانیّت، علم‌محوری، شهرنشینی، آزاداندیشی و پرهیز از مردسالاری. با توجه به نگاه انسان جديد و  تمایز (اگر نه تضادّ) آن با ديدگاه سنّتی فقيهان، آیا به نظر شما امكان تأسيس فقهی عصری وجود دارد؟ اگر فقه عصری ممکن است چه ویژگی‌هایی دارد؟

من معتقدم كه خواسته یا ناخواسته اين اتفاقات و تأثيرگذاری‌ها بر فقه ما رخ داده است. مثلاً در گذشته اجماع فقيهان تا حدودی ممكن بود ولی حالا قم، مشهد، اصفهان، كربلا و نجف هر كدام حوزه‌ای هستند برای خودشان، دیگر چه رسد به پراكنش فقيهان در هند، افغانستان و لبنان؛ با این وضعیّت چطو می‌توان اجماع درست كرد؟

از دوره‌ای به بعد می‌بينيم كه عملا حجّيت اجماع ساقط شده است و از همين اواخر اجماع را به دو شكل منقول و محصّل رد می‌كردند. در اين قسمت وقتی نگاه بيرونی به نظر فقها داشته باشيم، می‌‌بينيم در برخی عرصه‌ها دچار تناقض نظرات شده‌اند. فقیه در خیلی موارد مبنای فتوای خود را تغيير نداده اما در رویارویی با معضلات مردم ديدگاه و فتوايش دستخوش تغيير شده است. مثلا فتاوای آقای صانعی به نظرم از منظر تبيين و استدلال فقهی دچار مشكل است اما ايشان به درستی دريافته كه با اوضاع امروز ادامه‌ فتاوای گذشته غير ممكن است و از طرفی ایشان مواجه با روند مشکلات عینی زندگی مردم شده است. مثلاً سراغ بلوغ دختر كه می‌رود با مشكل فقهی مواجه است. و یا مثلا با توجه به داد و ستد فراوان با اديان دیگر من كمتر فقیهی را سراغ دارم كه متدینان به ادیان دیگر را واجد «نجاست ذاتی» بداند بلکه، اگر هم هم‌چنان قايل به نجاست باشد، آن را «عرضی» می‌داند.

با این حال، فقيهان اگرچه دريافته‌اند نوسازی در جامعه رخ داده اما تا کنون قادر به تطبيق مبنایی با زمانه خود نبوده‌اند. صد سال قبل زنان «ناقص‌العقل» را صفتی برگرفته از خطبه‌ای منسوب به حضرت امير می‌دانستند و آن را موجب افتخار برای جنس مرد می‌‌دانستند ولی الان حتی خانم‌های طلبه (چه رسد به غیر آن‌ها) به نقد این سخن در نهج‌البلاغه می‌‌پردازند. مثلا آقای جوادی آملی با تکلّفات بسیار كوشيده تا اين روايت را توجيه كند كه مراد از «هنّ نواقص العقول» چيست و اين يعنی حتی آقای جوادی آملی هم در «نقص» عقل زنان ترديد دارد. جوادی آملی که میراث‌دار بوعلی و حاج ملاهادی سبزواری است با ابن‌سينا كه زنان را «حيوانات دراز گيسو» می‌‌پنداشت و يا ملّاهادی سبزواری که نظر مشابهی داشت، تفاوت زيادی در این باب دارد.

از این‌ها گذشته، امروزه ما با مشكل جمع «مردم‌سالاری» و «دين» رو در رو هستیم. در هر صورت باید بپذيريم كه دين را اگر در مقابل مردم‌سالاری قرار دهیم به وضع بهتری نمی‌رسیم بلکه سر از نظام هيتلری در خواهیم آورد. هيچ چيز در برابر دموكراسی قرار نمی‌گيرد که سر از نظام‌هایی شبیه رضاخان و محمدرضا شاه‌ در نیاورد. طرح شما بايد بهتر از دموكراسی باشد نه بدتر از آن. يعنی نواقص آن را نداشته باشد ولی مزايای آن را داشته باشد (اگر چنین چیزی ممکن است). برخی خيال می‌كنند همين كه گفتيم «حكومت اسلامی» اين نقطه‌ مقابل دموكراسی است. نقطه‌ مقابل دموكراسی، استبداد است و بس. هیچ نقطه روشنی در مقابل دموکراسی وجود ندارد. حکومت اسلامی شما بايد امتيازات دموكراسی را داشته باشد و از نواقص آن مبرّی باشد (البته اگر اصلا چنین چیزی ممکن باشد). دموكراسی يعنی نقدپذيری، یعنی رعایت حقوق اقلیّت و به کرسی نشستن رأی اکثریت و امکان عزل شفّاف و غیر خشن حاکمان. دموکراسی یعنی حکومت مادام العمر نداریم. بعضی به خطا دموکراسی را به انقلاب فرانسه ربط می‌دهند در حالی که دموكراسی تجربه‌ جمعی بشری است.

ما نظام سلطنتی، فاشيسم و نازيسم را تجربه اصیل بشری نمی‌دانيم آن‌ها را نظام‌های زودگذر پلید بشری می‌دانیم. در نظام هيتلری اين خواسته‌ يک فرد خودكامه بود كه در نهایت به همه چیز شكل می‌داد. در استبداد يك نفر حاكم است و بقيه محكوم‌اند. دموكراسی اما تجربه‌ دير هنگام تمام بشريّت است. پس نگوييم دموكراسی غربی بلکه بگوییم دموكراسی بشری. تا بگوییم دموکراسی تجربه‌ای غربی است، حضرات می‌گویند خوب ما که شرقی هستیم پس دموکراسی به ما ربطی ندارد. اين دموكراسی فقط از فلسفه‌ غرب تغذيه نكرده است. آن فلسفه از جوامع اسلامی هم گذر كرده است. از نظر تاریخی در میان مسلمانان هم افرادی كه در مقابل دموكراسی حرف زده‌اند طرد شده‌اند. در ايران خودمان مردم شعار «حكومت اسلامی» را نپذيرفتند بلكه فرياد زدند «جمهوری اسلامی». در همین رابطه امام خمينی به حشو نهفته در «جمهوری دموكراتيك» اشاره كردند كه مگر جمهوری غير دموكراتيک هم داريم؟ برخی می‌گویند دموکراسی به درد نمی‌خورد زیرا موجب می‌شود که بوش و ريگان بر سر کار بیایند اما این منتقدان در نظر نمی‌گیرند که بوش و ریگان در چارچوب دموكراسی روی كار آمدند و حکومت‌شان هم موقّتی بود. برخی منتقدان هم حكومت هيتلر را مثال می‌زنند که در ظرف مردم سالاری به قدرت رسيد. اما هیتلر نقد پذير نبود و تحمل مخالف را نداشت.

من معتقدم که اگر امام زمان هم در فضای كنونی بيايند «دموكراتیک» عمل می‌‌كنند الّا اينكه ایشان ايده‌ای بياورند كه مزايای دموكراسی را داشته باشد و نواقص‌اش را نداشته باشد و آن ایده هم قبول عام بیابد.

.


.

فقه شیعه در زمانه مردم‌سالاری، آزادی و برابری

گفت‌وگوی یاسر میردامادی با حسن جمشیدی به کوشش حسن خواجوئی

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *