عدالت، جنّ نیست!

عدالت، جنّ نیست!

سلام
نقد آقای مهدی نصیری را خواندم و ممنونم از ایشان؛ اما کاش بحث‌های سیاسی روز را پیش نمی‌کشیدند و تحلیل‌شان را دربارۀ جنگ‌های منطقه نمی‌آوردند. دربارۀ داعش و خاستگاه آن باید مستقلا گفت‌وگو کرد.

?ایشان تمدن غرب را منشأ ناهنجاری‌ها و علت نگون‌بختی‌های بشر قلمداد کرده‌اند. اولا من تمدن غرب را تمدن مغرب‌زمینی‌ها نمی‌دانم، بلکه عنوان «تمدن جدید بشری» را بر آن صادق‌تر می‌دانم؛ چنانکه گسترۀ فرهنگی و جغرافیایی آن بسیار فراتر از اروپا و آمریکاست؛ حتی روسیه و سوسیالیست‌‌های دموکرات هم خود را جزئی از این تمدن می‌دانند. البته خاستگاه آن غرب جهان بوده است؛ چنانکه حدود هزار سال پیش، خاستگاه تمدن بشری، شرق عالم و جهان اسلام بود. ثانیا جدی‌ترین نقدها بر این تمدن در آثار خود غربی‌هاست و این خود نشانۀ پویایی و ترمیم‌پذیری آن است. ثالثا ما می‌توانیم سه موضع در برابر تمدن جدید بشری داشته باشیم: تسلیم محض، اصلاح، براندازی. شکل اول را کمتر کسی به زبان آورده است؛ اگرچه بدون طرفدار هم نیست. شکل دوم، طرفداران بیشتری دارد. شکل سوم(براندازی) هم هوادارانی دارد که بیشتر در کشورهای اسلامی و کرۀ شمالی و اندکی هم در آمریکای لاتین و آفریقا زندگی می‌کنند.

?کسانی که با بنیان‌های مدرنیته مخالف‌اند و این تمدن را سزاوار براندازی می‌دانند، نخست باید نشانی دقیق تمدن پیشنهادی خود را بدهند تا کسانی مانند من، دست به انتخاب بزنیم. کسی دنبال «نام» نیست که عنوان‌های کلی و مبهمی مانند «تمدن الهی» یا «تمدن معنوی» کافی باشد و همگان دست‌های خود را بالا ببرند. لازم است دقیقا تفهیم کنند که می‌خواهند چه چیزی را جایگزین دموکراسی و تکنولوژی کنند؛ با ذکر جزئیات و شواهد تاریخی و اصول و برنامه‌ها و مراحل. هر انسانی که در این دنیا اندکی زیسته باشد، آسیب‌ها و آفت‌های تمدن جدید را می‌داند.

?وقتی دستگاه آفرینش هم خالی از شرّ و شیطان نیست، چگونه کسی می‌تواند از تکنولوژی یا دموکراسی حمایت مطلق بکند؟ اما سخن در جایگزین‌های بهتر است. جایگزین‌هایی که آقایان نام می‌برند، اولا بیشتر از «نام» نیست و ما هیچ تجربه‌ای از آن نداریم که نقد را بگذاریم و به نسیۀ ایشان دل ببندیم؛ ثانیا بیشتر از جنس اهداف است تا روش‌ها و برنامه‌ها. مثلا می‌گویند ما می‌خواهیم تمدنی بسازیم که در آن عدالت و اخلاق و… باشد. این اهداف، بسیار مقدس است؛ اما با چه روش‌هایی می‌خواهند به این اهداف نزدیک شوند؟ چه نوع حکومتی را پیشنهاد می‌کنند؟ چه برنامه‌هایی در چنته دارند؟

?هیج کس مخالف عدالت نیست؛ اما عدالتْ جن هم نیست که شما نام آن را ببرید و او دست‌به‌سینه حاضر شود. عدالت، یک آرزو است و رسیدن به حداقلی از آن، نیاز به فرایندی بسیار پیچیده در چهار حوزۀ سیاست، تربیت، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی دارد. شما برای افراشتن ستون‌های عدالت، چه روش‌هایی را پیشنهاد می‌کنید؟ حالا روش هم نمی‌خواهیم، دقیقا بفرمایید که منابع‌تان برای کشف روش‌ها و برنامه‌های عملی چیست؟ وحی؟ متون روایی؟ آیا منظورتان از متون روایی، کتاب‌هایی مانند بحار الانوار است یا شما به متونی دست یافته‌اید که ما از آن بی‌خبریم؟ اگر منظورتان همان کتاب‌های معهود است، بفرمایید که آیا همۀ اختلافات دربارۀ سند و دلالت و دامنۀ شمول آنها حل شده است؟ چرا تا امروز نتوانسته‌ایم از این متون، نظام‌هایی برکشیم و بسازیم که «بُهِتَ الذی کفر»؟

?شما چه تعریفی از تمدن دارید که گمان کرده‌اید توصیه‌های اخلاقی و برخی باورهای مذهبی، برای تمدن‌سازی کافی است؟ آیا فقط ما دنیا و آخرت‌مان را دوست داریم و جهانیان آنقدر مسخ شده‌اند که اگر نظام برتر و پاسخگوتری هم ببینند، آن را نمی‌پذیرند؟ بفرمایید که بندۀ عوام از کجا بدانم که حق با کدام دین‌شناس است؟ حق با آن دین‌شناسی است که رسالت دین را تربیت انسان می‌داند و بس، یا آن دین‌شناس که می‌خواهد دین را با هر مسئله‌ای در جهان درگیر کند؟ اما اگر منظورتان از منابع، عقل و وحی است، آنگاه وارد بحث جدی‌تری در حوزۀ انسان‌شناسی و دین‌شناسی خواهیم شد که باشد تا وقت دگر

?این را هم بگویم که تمدن جدید بشری، قالبی دارد و محتوایی. قالب آن در حوزۀ سیاست، دموکراسی است و در سپهر فرهنگ، لیبرالیسم. محتوای این تمدن هم اعتماد به بلوغ بشری است. این قالب و محتوا در برخی کشورها کم‌وبیش به منصۀ ظهور درآمده و در برخی کشورها بیشتر دست‌مایۀ سوء‌استفاده بوده است. اما به هر حال تمدن جدید بشری می‌تواند به شما بگوید: «این است آنچه از دست من برمی‌آمد. اگر شما راه بهتری سراغ دارید، این گوی و این میدان. پس همۀ وقت خود را صرف انتقاد از من نکنید. راهتان را در نظر و عمل نشان دهید تا اندک‌اندک جهان بشری به شما اقبال کند. انتقاد، آسان است. اگر می‌خواهید من را از چشم‌ها بیندازید، معجزۀ خودتان را آشکار کنید. اگر می‌خواهید اقبال ببینید، باید چیزی بیش از مشتی نقد و شعار و چنگ انداختن به چهرۀ این و آن در چنته داشته باشید.»

.


.

عدالت، جنّ نیست!

پاسخ رضا بابایی بر نقد مهدی نصیری

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *