سیدحسین نصر زیر ذره‌بین روزنامه شرق

سیدحسین نصر زیر ذره‌بین روزنامه شرق

صفحات 8 و 9 روزنامه شرق شماره 3198 – پنج شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۷ – به بررسی آثار سیدحسین نصر و نقد آنها پرداخته است. عطا کالیراد (پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی)، ، امیرمحمد گمینی (استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران)، عرفان خسروی (دیرینه‌شناس)، محمدرضا توکلی‌صابری (نویسنده و مترجم آثار علمی) نویسندگانی هستند که در این شماره از روزنامه شرق درباره نظرات سیدحسین نصر پیرامون علم و تاریخِ علم نوشته‌اند. که در ادامه می‌آید. در پایان این مطلب می‌توانید فایل pdf این مطالب را دریافت کنید.

.


.

نصر و توهم توطئه در جامعه علمی

عطا کالیراد. پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

«به تماشا می‌نشینی و می‌پرسی چرا، اما من آنچه را که نبوده ‌است تجسم می‌کنم و می‌پرسم چراکه نه؟»
جرج برنارد شاو، بازگشت به متوشالح
به عقیده جان مینارد اِسمیت (2004-1920)، زیست‌شناس و تکامل‌دان برجسته انگلیسی، در نمادگرایی و تصادف (۱۹۸۱) علت اصلی سردرگمی شمار بسیاري از مردمان، از‌جمله اندیشمندان، در برابر نظریه تکامل زیستی ماهیت این نظریه به مثابه روایتی در باب آفرینش است؛ برخلاف غالب روایات متعددی که در فرهنگ‌های مختلف در باب خلقت موجودات زنده مطرح می‌شود، نظریه تکامل زیستی فاقد هرگونه معنای نمادین است و راه را بر تفاسیر مختلف می‌بندد و روایتی که به دست می‌دهد تمامی سازوکارها و وقایع مورد نیاز برای وقوع چنین روایتی را آشکارا در برابر ما قرار می‌دهد.
این توضیح و توضیحات دیگر شاید توضیح دهند که چرا افراد اندیشمند گهگاه در فهم و درک نظریه تکامل ناتوانند. البته ناتوان‌بودن از فهم برخی مفاهیم یک حوزه‌ علمی به‌هیچ‌روی شرم‌آور نیست و تمامی علم‌ورزان نیز تنها در حوزه محدودی توانایی دارند و از درک عمیق بسیاری از موضوعات علمی عاجزند، اما استفاده از این جهل به‌مثابه داربستی برای برافراشتن نقدی بر این موضوعات و حوزه‌های علمی از عجایبی است که بیشتر، شاید به واسطه پیامدهای فلسفی آن، درخصوص نظریه تکامل زیستی صادق است.
دیدگاه‌های متفکری مانند سیدحسین نصر در باب تکامل زیستی گرچه شاید در چارچوب سنت‌گرایی بگنجد، اما به‌تنهایی براي هر آن کس که حتی آشنایی سطحی با این مباحث داشته باشد، سرگیجه‌آور است. پروفسور نصر که صرفا چند واحد زیست‌شناسی را در دوران تحصیلش در دانشگاه ام‌آی‌تی گذرانده است، خود را مجاز می‌داند که شاکله زیست‌شناسی مدرن در تمام دانشگاه‌های معتبر دنیا را نقد کند. وی در جوان مسلمان و دنیای متجدد، اظهار می‌کند که «… در زمینه مطالعه و طبقه‌بندی انواع گیاهان و حیوانات همچنان زیست‌شناسی ارسطویی مبنای مطالعات زیست‌شناختی است». (ص ۲۶۷)؛ کمترین آشنایی با نظام طبقه‌بندی موجودات زنده و گردشی سرسری در میان صفحات کتب مرجع زیست‌شناسی در سطح دبیرستان، ناآگاهی گوینده را هویدا می‌کند.
در جایی دیگر می‌فرمایند که «علی‌رغم آن‌همه شواهد زیست‌شناختی در رد و ابطال نظریه تکامل […] هنوز این انتقادات چندان جدی گرفته نمی‌شوند» (ص ۲۷۰). همانند تمامی متون همسنگی که در این باب نگاشته شده‌اند، نصر علاقه چندانی به فهرست‌کردن شمه‌ای از این شواهد نیز ندارد و چنان می‌نگارد که گویی این پیش‌فرض واقعیتی مسلم بوده‌ و نیازی به گشودن این مسئله نمی‌بیند. این باور نصر به توطئه‌ای نظام‌مند در مراکز علمی غرب به منظور سرکوب اشاعه هرگونه نظری در رد تکامل زیستی در اسلام، علم، مسلمانان و فناوری عریان‌تر بیان می‌شود. چنین باوری در میان هواداران طراحی هوشمندانه در ایالات متحده نیز بسیار رایج است و بیشتر ناشی از عدم آشنایی و تسلط به زبان فنی این حوزه است تا انعکاسی از واقعیت موجود و ماهیت نشر پژوهش‌های علمی. به‌عنوان کسی که چندی در بطن این رشته در غرب تحصیل و پژوهش کرده‌ام باید بگویم که علم‌ورزان در رقابتی دائم به منظور انتشار پژوهش‌های انقلابی‌اند و نشریات برجسته علمی نیز همواره در پی انتشار چنین پژوهش‌هایی به منظور جلب هرچه بیشتر توجه. پروژه دانشنامه عناصر دِنا
(ENCODE) نمونه‌ای بسیار جالب از چنین پدیده‌ای است: نتایج مرحله دوم این پژوهش در ۲۰۱۲ در قالب ۳۰ مقاله مختلف، از جمله شش مقاله در نشریه نِیچِر، منتشر شدند و ادعای اصلی این پژوهش مبنی‌بر عملکرد زیستی بخش‌های عمده‌ای از ژنوم انسان (مجموعه محتوای ژنتیکی موجود در هر یاخته پیکر انسان) با برخی فرض‌های ژنتیک جمعیت که از عمود‌های خیمه تکامل است، جور درنمی‌آمد و همین مسئله منجر به انتشار مجموعه‌مقالات در نشریات مختلف در این خصوص شد و بحثی طولانی در این باب در میان زیست‌شناسان حوزه‌های مرتبط در گرفت که بخشی از آن تا به امروز نیز ادامه دارد. نمونه‌های بسیاری از این دست را می‌توان به آسانی در تاریخ تفکر تکاملی یافت؛ به‌عنوان‌مثال مکتب خنثی‌گرایی (neutralism) از دهه ۶۰ میلادی با پژوهش‌های موتو کیمورا (۱۹9۴-۱۹24) بر بی‌اثری غالب تغییرات مولکولی انباشته‌شده در طی تکامل بر شایستگی زیستی جانداران تأکید می‌کرد و در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ رواج بسیار داشت، اما نقد مستمر این دیدگاه به همراه تولید انبوهی از داده‌های زیستی به پدیدآمدن مدل نسبتا خنثی (nearly neutral) منجر شد؛ این بحث در باب نقش انتخاب طبیعی در تغییرات مولکولی همچنان نیز در جریان است و در ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی، شماره‌ای ویژه از نشریه سترگ زیست‌شناسی مولکولی و تکامل (MBE) به نقد و بررسی تکامل خنثای مولکولی در پرتوهای داده‌های تازه و مدل‌های جدید پرداخت. مسلما چنین فضای پویایی از نقد و تبادل‌نظر در چارچوب توهم توطئه نصر و امثال او جایی نخواهد داشت. مسئله اصلی این است که ارائه مدلی جدید و نقد مدل‌های پیشین در حوزه‌ای از علم نیازمند تسلط عمیق بر مفاهیم بنیادین آن حوزه است؛ ویژگی‌‌ای که آشکارا در نقد عالمی
مانند نصر یافت نمی‌شود.
نصر ظاهرا فروکاست‌گرایی موجود در نظریه تکامل زیستی را نیز برنمی‌تابد و به‌عنوان یک نقد منطقی متذکر می‌شود که «آیا آنها [مراد تکامل‌دانان] دراین‌باره یک لحظه هم فکر می‌کنند که بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبیات مثل آثار دانته و شکسپیر چگونه از یک سوپ مولکولی ایجاد شود؟» (ص ۱۶۴). در روش علمی قاعده این است که برای بحث و بررسی درباره پرسش‌ها محدودیت‌های قوه تخیل فرد را با محدودیت‌های سازوکار پیشنهادی اشتباه نگیریم. اینکه قوه تخیل راقم این سطور – که شیرینی‌پز نیست- اجازه تصور تبدیل آرد، شکر و سایر مخلفات به شیرینی ناپلئونی را نمی‌دهد، دلیلی منطقی بر ناممکنی این دگرگونی نخواهد بود.
خوانش نصر از نظریه تکامل که آشکارا از ناآگاهي عمیق و فراخی در رابطه با نظریه تکامل حکایت دارد، پرسشی جدی را در ذهن نگارنده ایجاد می‌کند: آیا نصر اساسا در این باب در ناآگاهي به‌سر می‌برد و میلی نیز به فهم این مسئله ندارد یا آنکه چارچوب فکری او را ملزم به چنین تفسیر غریبی از تکامل می‌کند؟

.


.

نصر و تاریخ علم تمدن اسلامی

امیرمحمد گمینی. استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

پروفسور سیدحسین نصر از بزرگان نهضت سنت‌گرایی است. آثار متعدد او در نقد تمدن مدرن و ستایش نگرشی که او «سنت» می‌نامد، به زبان‌های بسیاری از جمله فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. نصر نه‌تنها منتقد علم مدرن و دلبسته به علم قدیم است، بلکه تحصیلات دانشگاهی او در رشته تاریخ علم است. نگاهی به آثار فراوان نصر در تاریخ علم نه‌تنها می‌تواند میزان دقت تاریخی و علمی او و هم‌فکرانش را نشان دهد، بلکه ممکن است نکات مفیدی را در روش‌شناسی تاریخ‌نگاری علم روشن کند.
شاید بتوان گفت که نخستین‌بار دیوید کینگ (1941-)، مورخ پرکار و پرآوازه نجوم و ریاضیات اسلامی بود که درباره اشتباهات متعدد، ارجاعات کور و بدفهمی‌های موجود در یکی از آثار عمومی نصر در تاریخ علم اسلامی هشدار داد. کینگ که فقط بخش نجومی کتاب علم در اسلام (ترجمه احمد آرام) را بررسی کرده بود، نوشت:
«این اثر که [برخلاف ادعا] به «پژوهش و تحلیل» هیچ متنی دست نزده است، مملو از ادعاهایی بدون سند کافی و اشتباهات آشکار است. بیشتر عبارات نصر که به یک فرد یا اثر یا کشف خاصی اشاره می‌کند، دارای نوعی تحریف یا اغراق است که نشان از ناآشنایی او با منابع اصلی یا علوم ریاضی و نجوم دارد… . این کتابی نیست که یک آماتور نوشته باشد؛ نویسنده استاد تاریخ علم است… . به نظر می‌رسد که ارتباط او با حوزه پژوهشی روز در رشته تاریخ علم به کلی قطع است (کینگ، دیوید. «نقد و بررسی فصول نجومی و ریاضی کتاب علم در اسلام سیدحسین نصر». مجله میراث علمی ایران و اسلام.(5) 1. شماره پیاپی 9، 1395: ص 103)».
کینگ که بر اشتباهات علمی بخش نجومی کتاب تمرکز کرده بود، درباره این سخن نصر که «یکپارچگی علوم کیهانی [در اسلام] از بافت معرفتی وحی قرآنی منشعب می‌شود» (روی جلد) گفت: این طور ادعاها را باید «بیشتر یک تفسیر و برداشت شخصی بدانیم تا یک پژوهش تاریخی» (کینگ:103). او عبارتی را از کتاب نصر نقل می‌کند که شایسته تأمل بیشتری است:
«مسلمانان تمام دانش فنی لازم را برای برانداختن نظام بطلمیوسی، از جمله شناخت نظام خورشید‌مرکزی در اختیار داشتند اما چنین نکردند، زیرا نه اهمیت نمادین نجوم سنتی را فراموش کرده بودند و نه این واقعیت را که بهترین راه برای یادآوری حضور الهی به اغلب انسان‌ها آن است که محدودیت عالَم مخلوق را به ایشان تذکر دهیم (نصر، علم در اسلام، ص. 143 / 133a)».
بیایید ببینیم معنی این عبارت چیست. انگار نصر می‌خواهد بگوید دانشمندان مسلمان در جست‌وجوی کشف حقایق علمی و طبیعی عالم نبودند. ایشان گویا وظیفه‌ای مهم‌تر داشتند و آن وعظ مذهبی بود و می‌خواستند با نظریه‌های علمی خود دل مسلمانان را به سوی خدا ببرند. قطعا دانشمندان اسلامی در فعالیت‌های علمی خود انگیزه‌های دینی فراوانی داشتند و تفکر در آیات الهی را ارزشمند می‌دانستند. ولی آیا این اهانت به کلیت فعالیت‌های علمی و دینی آن دانشمندان نیست که گمان کنیم ایشان عینت علمی را در الویت قرار نمی‌دادند و به‌واسطه انگیزه‌های دینی، به مردم واقعیات را نمی‌گفتند؟ پروفسور نصر به این عبارت درباره نظریه‌های علمی جدید اکتفا نمی‌کند و در جایی دیگر از کتابش ادعا می‌کند که منجمان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا به این دلیل توانستند به نظریه خورشید‌مرکزی دست یابند که «… در کیهانی می‌زیستند که پیش از آن رنگ دینی خود را باخته و رنگ دنیوی و غیردینی پیدا کرده بود، به نتایجی رسیدند که با نتایج مسلمانان که هم از اندیشه‌های خود بهره می‌گرفتند و هم از آلات نجومی، اختلاف فراوان داشت» (ص56). از اینجا معلوم می‌شود که نصر نه‌تنها حتی از انگیزه‌های دینی فعالیت‌های علمی منجمانی چون کپرنیک، گالیله و کپلر خبر ندارد، بلکه تنها راه پیشرفت و تحول در علم را کنارگذاشتن دین و عقاید دینی می‌داند.
مظفر اقبال در مصاحبه خود با پروفسور نصر درباره نقد کینگ بر کتابش سؤال می‌کند و پاسخ می‌شنود که بله «کینگ باعث اندک اصلاحاتی شد… و به این خاطر از او متشکرم… هرچند موضوع مهم‌تر، کل دیدگاهی است که تاریخ علم اسلامی را در آن بررسی کرده‌ام» (نصر، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، نشر علمی‌وفرهنگی 1396: ص89). بنابراین نصر برای بی‌دقتی‌های فنی‌اش اهمیت زیادی قائل نیست و ارزش اصلی را در پیام ایدئولوژیکش می‌داند. ولی آیا این دقیقا همان چیزی نیست که یک پژوهشگر دقیق اهل احتیاط و تقوای معرفتی را از دیگر استادان بلندآواز و میان‌تهی جدا می‌کند؟
یکی دیگر از مثال‌های بی‌دقتی‌های فنی نصر در حوزه تاریخ علم مدخل «قطب‌الدین شیرازی» است که برای کتاب زندگی‌نامه علمی دانشمندان (Gillispie (ed.) , Dictionary of Scientific Biography) نوشته است. من در نوشته‌ای دیگر نشان داده‌ام (مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، دوره 48، شماره 2، پاییز و زمستان 1394) که نصر گمان می‌کند فلسفه اشراق شیخ شهاب‌الدین سهروردی ربطی به علم‌المناظر یا نورشناسی هندسی یا همان علم اُپتیک دارد و به‌واسطه همین توهم، خیال می‌کند که قطب‌الدین شیرازی، که کتابی در شرح فلسفه اشراق دارد، باید دارای دستاوردهای بزرگی هم در علم اپتیک باشد. نتیجه اینکه نصر در فهم آن چند صفحه‌ای که شیرازی از کتاب نجومی نهایةالإدراک فی درایة الأفلاک به نورشناسی هندسی اختصاص داده است، دچار بدفهمی عمیقی می‌شود؛ چنان‌که تحلیل ساده شیرازی از ورود پرتو نوری به اتاقی و انعکاس آن به اطراف را با نظریه‌ای پیشرفته درباب ایجاد رنگین‌کمان اشتباه می‌گیرد. البته دستاوردهای قطب‌الدین شیرازی در علم هیئت بسیار ارزشمند است و من در کتابم، دایره‌های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهان‌شناسی در تمدن اسلامی، گوشه‌ای از آنها را به تفصیل معرفی کرده‌ام. علاوه بر این بررسی وقت‌گیری لازم است تا حجم اشتباهات علمی موجود در دیگر آثار نصر از جمله کتاب علم و تمدن در اسلام را مشخص کند؛ کاری که نویسنده این سطور شاید در آینده انجام دهد اما در اینجا می‌توانیم به همان دیدگاه کلی نصر درباره تاریخ علم اسلامی برگردیم.
پرویز هودبوی، فیزیکدان دانشگاه ام‌آی‌تی، در کتاب اسلام و علم (نشر مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384) با انتقادات نصر بر علم مدرن به شدت مخالفت کرده است. اما با کمال تأسف هودبوی در این نکته با نصر هم نظر است که «کارکرد متعین علوم طبیعی [دوران اسلامی] غایت‌شناسانه بود و نظم الهی کیهان را جست‌وجو می‌کرد که مختصات اصلی آن از طریق وحی نازل شده بود (هودبوی، ص5-164)». من در جایی دیگر، در نقد کتاب شکل‌گیری علم اسلامی، نشان داده‌ام که نمی‌توان گفت که علوم تمدن اسلامی برگرفته از اسلام بود یا دربست در خدمت الهیات قرار می‌گرفت (فصلنامه نقد کتاب کلام، فلسفه و عرفان، شماره 15-16، پاییز و زمستان 1396). البته احکام دینی مسائل علمی جدیدی، چون تعیین اوقات شرعی و جهت قبله، برای ریاضیدانان مطرح کرده بودند، ولی نه عمده فعالیت‌های علمی دانشمندان برای اهداف شرعی بود و نه حل این‌طور مسائل به معنای بسته‌شدن راه تحقیق آزاد علمی. اتفاقا نیازهای شرعی انگیزه‌ای راهگشا برای تفکر درباره انواع مسائل ریاضی جدید فراهم کرد که پیشینیان یونانی دانشمندان اسلامی به آنها فکر نکرده بودند.
من البته منکر نیستم که دانشمندان اسلامی دارای دیدگاه‌های متافیزیکی و حتی اسطوره‌ای درباره عالم بودند، بسیاری از دانشمندان دوره اسلامی در آثار کلامی یا فلسفی‌شان از سلسله‌مراتب هستی، علیت طولی، نفوس افلاک و نظریات متافیزیکی و کلامی متعددی سخن گفته‌اند. با این وجود مطالعه آثار علمی آنها نشان می‌دهد که دیدگاه‌های الهیاتی‌شان را در فعالیت علمی‌شان دخیل نمی‌کردند. ایشان برای حفظ عقاید دینی و فلسفی خود نیازی نمی‌دیدند که پیش‌فرض‌های الهیاتی را وارد کار علمی کنند. اگر هم این پیش‌فرض‌های متافیزیکی گاهی پیدا می‌شد، از علمی‌بودن دستاوردهای آنها نمی‌کاست (رجوع کنید به کتابم دایره‌های مینایی، نشر حکمت سینا: صص29-40).
تصور نصر از علم تمدن اسلامی باعث می‌شود که در قضاوتش درباره علم مدرن نیز جانب انصاف را رعایت نکند. او نمی‌تواند بپذیرد که «طبق فهم مدرن از علم، اینکه آیا دانشمندان به خدا اعتقاد دارند یا نه، به علمی که آنها پیگیری می‌کنند، ارتباطی نداشته باشد». به عقیده او «کل رویه علم مدرن براساس به فراموشی سپردن وجه معنوی موجود در طبیعت است و این یعنی قطع دستان خدا از آفرینشش». بنابراین خرده می‌گیرد که چرا یک فیزیکدان ملحد و یک فیزیکدان کاتولیک هر دو مشترکا جایزه نوبل فیزیک را برنده می‌شوند (نصر، 1396: ص86). ولی آیا واقعا علم مدرن و شناخت اسرار هستی از روش‌های غیردینی به بی‌دینی جوانان منجر می‌شود؟ آیا علم تمدن اسلامی که نصر آن را الگوی علوم اسلامی معرفی می‌کند، کمتر از علوم مدرن غیردینی بود؟ آیا بی‌دینی دانشمندانی چون زکریای رازی مانع ورود او به فعالیت‌های علمی می‌شد؟ آیا نقطه‌ای از علوم تمدن اسلامی می‌توان یافت که ایمان دینی یک دانشمند به‌طور مستقیم یا حتی غیرمستقیم در محتوای کار علمی او وارد شده باشد؟ عجیب نیست که مسلمانان میراث‌دار علوم دانشمندان مشرک یونانی، چون اقلیدس و بطلمیوس، بودند. در واقع نه علوم تمدن اسلامی دینی بود و نه علم مدرن ضددین. اگر چیزی باعث رویگردانی جوانان از عقاید دینی است، همین اظهارنظرهای نصر است.
ساده‌اندیشی نصر درباره محتوای علوم تمدن اسلامی در نقاط دیگری نیز در مقایسه با علم مدرن خود را نشان می‌دهد. مثلا شکایت می‌کند که «تئوری‌های کیهان‌شناختی [مدرن]… هرچند سال یک‌بار عوض می‌شوند» (نصر، 1396: ص92). این اظهارنظر از سوی کسی که تحصیلاتی در تاریخ علم دارد، بسیار عجیب است. تاریخ علم تاریخ تحولات و انقلا‌ب‌ها در نظریه‌های علمی است. در تمدن اسلامی نیز شاهد عرضه نظریات نو و حتی انقلاب‌هایی هستیم؛ مثلا انقلاب علمی ابن هیثم در اُپتیک و نقدهای منجمان مکتب مراغه بر مدل‌های سیاره‌ای بطلمیوس که منجر شد به اینکه هرچند سال یک‌بار مدل‌های سیاره‌ای جدید عرضه کنند (رک. دایره‌های مینایی: فصل دوم). ولی مگر تغییر و تحول در علم لازمه آن نیست؟ و مگر جز یک نگاه جزم‌اندیش می‌تواند از علم و تاریخ آن توقع سکون داشته باشد؟

.


.

دایناسورها و پرهای آنها

عرفان خسروی. دیرینه‌شناس

جدی‌ترین نقد حسین نصر در دین و نظم طبیعت به نظریه تکامل، حول دو محور می‌گردد:۱ انکار غایت‌گرایی زیستی و تسری تصور مکانیکی به عالم حیات. هر دو اتهام البته از دید زیست‌شناسی نوین کرامتی است سبب حشمت و تمکین؛ اما نصر دست به دامن مدعیاتی دیگر نیز می‌شود تا تکامل را مبحثی غیرعلمی و پرچم‌دار ایدئولوژی بی‌خدایی نشان دهد.

دوراهی مردود

او در یادداشت‌های مربوط به فصل چهارم دین و نظم طبیعت، «خصمانه‌ترین شکل الحاد مورد تأیید علم» را برخاسته از زیست‌شناسی تکاملی می‌شمرد و شاهد را از مقایسه «کسی چون استفان هاوکینز (Stephen Hawkins) [کذا فی‌المتن] و ریچارد داوکینز (Richard Dawkins)» می‌آورد. این افتراق میان نظریه تکامل و خداباوری که وجه اتفاق نصر و داوکینز است، به نظر بسیاری زیست‌شناسان و فیلسوفان دیگر، حتی فیلسوف خداناباوری مثل الیوت سوبر، دوراهی مردود برخاسته از کژفهمی است۲. برخی تفسیرهای دیگر نصر از آرای داروین نیز همچنان نشان‌دهنده فهم سطحی نصر از موضوع است. مثلا نصر در دین و نظم طبیعت می‌گوید توصیف تکاملی «سلسله‌مراتب طولی زنجیره حیات یا سلسله وجود را که طبق معمول به صورت «مکانی» -یعنی به صورتی همیشه حاضر- تلقی می‌شد، به سلسله‌ای زمانی و افقی مبدل ساخت». گرچه پیش از داروین نوعی سلسله‌مراتب طولی زنجیره حیات در ذهن طبیعی‌دانان وجود داشت، اما این‌ برداشت که نظریه داروین نردبان حیات را در محور زمان بازآرایی کرده، یکی از مهم‌ترین کژفهمی‌های رایج درباره نظریه تکامل است۳.

پارادوکس زنون-نصر

نصر که تحصیلات خود را از رشته زمین‌شناسی آغاز کرده، مدعی است نظریه تکامل و اشکالات علمی آن را به خوبی می‌شناسد. در همین کتاب، او اذعان می‌کند هدفش «ارائه نقدی مابعدالطبیعی، دینی، منطقی یا حتی علمی درباره نظریه تکامل نیست»، اما بی‌درنگ از «بی‌معنایی [نامعقولیت] مابعدالطبیعی منطقی» این نظریه و نیز از «حجم وسیع شواهد دیرین‌شناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» سخن می‌گوید. به‌جز نصر، بسیاری دیگر از منتقدان نظریه تکامل نیز ادعا کرده‌اند آنچه در سنگواره‌ها یافت‌ شده است، در نظر ایشان هرگز نشان‌دهنده توالی تغییرات تدریجی نیست۴. این گروه از منتقدان نظریه تکامل، همیشه بر تفاوت‌های ریز و درشت میان جانداران مختلف دست می‌گذارند، به‌خصوص بر سنگواره‌هایی که تصور می‌شود خویشاوند موجودات امروزی باشند و ادعا می‌کنند: «این تفاوت‌ها نمی‌تواند به صورت تدریجی تغییر کرده باشد». در حقیقت کسانی مثل نصر که بر «حجم وسیع شواهد دیرین‌شناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» احتجاج می‌کنند، نسخه ‌نوینی از پارادوکس‌های زنون الئایی را در کار کرده‌اند. همان‌گونه که زنون استدلال می‌کرد آشیل بادپا در مسابقه با لاک‌پشت هرگز به رقیب کندپای خود نمی‌رسد، منتقدان نظریه تکامل می‌گویند «فلان سنگواره به‌قدری با فلان جانوران امروزی متفاوت است که نمی‌تواند در تغییرات تکاملی به آن برسد». ساده‌ترین جواب به این انتقاد، شبیه همان پاسخی است که به پارادوکس آشیل و لاک‌پشت داده می‌شود: برخی زنجیره‌های نامتناهی که به صفر میل می‌کنند، مجموع متناهی دارند؛ بنابراین نه‌تنها آشیل می‌تواند در زمانی متناهی به لاک‌پشت برسد، بلکه موجودات زنده امروزی نیز می‌توانند از نسل موجودات متفاوتی در گذشته تکامل یافته ‌باشند. نکته مهمی که در نسخه تکاملی پارادوکس زنون (بهتر است بگوییم پارادوکس زنون-نصر) نباید فراموش شود، اینجاست که تمام تجلیات رنگارنگ و چندبُعدی حیات، تبلوری از توالی خطی اسیدهای هسته‌ای (DNA و RNA) است؛ بنابراین تفاوت‌های ریز و درشت میان جانداران مختلف، قابل تحویل به تفاوت‌هایی در توالی رمزگان وراثتی آنهاست و وقتی این تفاوت را اندازه می‌گیریم، متوجه می‌شویم تفاوت برخی گونه‌های ظاهرا متفاوت با یکدیگر بسیار اندک است. این یعنی در زمانی متناهی، جهش‌های بختانه در کنار انتخاب طبیعی (که به صورت غیربختانه برخی جهش‌ها را حذف و برخی را حفظ می‌کند)، می‌توانند چنین تفاوتی بیافرینند و ژنومی را به ژنوم دیگر تبدیل کنند. اگر بپذیریم ساختار ژنتیک همه جانداران گذشته زمین نیز احتمالا شبیه جانداران امروزی بوده، طبیعی است که بتوان برای مثال  ادعا کرد پرندگان بی‌دندان امروزی از نسل نیایی تکامل‌ یافته‌اند که دندان داشته است، به‌خصوص اگر بدانیم ژن‌های رمزکننده ساختمان دندان همچنان در ژنوم پرندگان وجود دارد؛ اما چون توالی راه‌انداز این ژن‌ها خاموش است، پرنده‌های امروزی بی‌دندان شده‌اند. این حقیقت به علاوه نشان می‌دهد روند تکامل، همواره از طریق کمترین تغییرات ژنتیک انجام شده و مثلا برای اینکه نیای دندان‌دار پرندگان در تکامل بی‌دندان شود، ساده‌ترین جهش ممکن (خاموش‌شدن توالی راه‌انداز) کافی بوده است؛ اما آیا می‌توان به‌ همین شیوه استدلال کرد که پرندگان از نسل موجوداتی با ظاهر کاملا متفاوت تکامل یافته‌اند؟

پدربزرگ پردار و پیش از او

آرکیوپ‌تریکس (Archaeopteryx) پرنده سنگواره‌ای است که در سال ۱۸۶۰ کشف شد و به‌خاطر داشتن بال‌هایی با سه انگشت پنجه‌دار، دم بلند سوسمارمانند و آرواره‌ای دندان‌دار، به‌عنوان ابتدایی‌ترین پرنده و شاهد تکامل پرنده‌ها از نسل دایناسورها معرفی شد. در دهه‌های پایانی سده بیستم، مخالفان نظریه تکامل ادعا کردند آرکیوپ‌تریکس فاصله ریخت‌شناختی زیادی با هر دو دسته دارد و نمی‌تواند خویشاوند هیچ‌کدام باشد. دیدیم که دست‌کم از نظر ژنتیک تغییرات بسیار جزئی در ژنوم آرکیوپ‌تریکس می‌تواند به تکامل پرندگان بی‌دندان منتهی شود، اما با توجه به اینکه تقریبا درباره ساختار ژنوم دایناسورها هیچ نمی‌دانیم۵، درباره ارتباط ریخت‌شناسی آرکیوپ‌تریکس و دایناسورها چه می‌توان گفت؟ در پاسخ به این ادعا، مقاله پژوهشی جالب ریخت‌شناختی آرکیوپ‌تریکس را با دایناسورهایی که نوعا خویشاوندان این پرنده شمرده می‌شوند، مقایسه و روند انباشت این یافته‌های سنگواره‌ای را نیز در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۲۰۱۰ میلادی بررسی كرد. این مقاله با استفاده از مقایسه‌های ریخت‌شناختی موردعلاقه مخالفان نظریه تکامل اما با اتکا به داده‌های یافت‌شده در دهه‌های اخیر، نشان داد در دهه‌های آغازین سده بیستم، انواع کشف‌شده دایناسورها آن‌قدر نادر بودند که فاصله ریخت‌شناختی زیادی بین آرکیوپ‌تریکس و دایناسورها به چشم بیاید، اما تا ۲۰۱۰، آن‌قدر انواع مختلف دایناسورهای ریزودرشت کشف شدند که بتوان سیر تکامل آرکیوپ‌تریکس از دایناسورهای متعارف را قدم‌به‌قدم در این سنگواره‌های نویافته تماشا کرد۶. برخلاف ادعای حسین نصر و خلقت‌گرایان مسیحی، این یافته‌های دیرینه‌شناختی حاکی از ظهور دفعی گونه‌ها نیست؛ بلکه مسیر تغییرات تکاملی به‌قدری کامل کشف شده که در عمل عبارت‌هایی مثل «حلقه گمشده»۷ منسوخ شده‌اند.

تکامل عضو نامربوط

اما فنی‌ترین نقدی که نصر به نظریه تکامل ارائه می‌کند، مربوط به پیدایش سازگاری‌هایی از قبیل بال پرندگان است که تنها در حالت کامل می‌تواند برای پرواز استفاده شود، اما ضروری است که از صورتی ابتدایی‌تر تکامل‌ یافته ‌باشد که به درد پرواز نمی‌خورد: «وقتی شما پرنده‌ای را در حال پرواز می‌بینید، هیچ منطقی برای این فرض وجود ندارد که بال به‌تدریج از یک عضو نامربوط به پرواز ایجاد شده باشد»۸. این همان پرسشی است که جرج میوارت، زیست‌شناس معاصر داروین و منتقد نظریه انتخاب طبیعی، طرح کرده بود. میوارت مثل داروین قائل به تکامل بود، منتها با سازوکار انتخاب طبیعی موافق نبود. پاسخ‌های نظری محکمی در 60 سال اخیر به این اشکال داده شده که از همه جامع‌تر، پاسخ گولد و وربا بود که نشان دادند سازگاری‌های تکاملی، می‌توانند پس از اینکه برای مقصود خاصی انتخاب شدند و توسعه یافتند، در ترکیب با سازگاری‌های دیگر یا شرایط جدید، نقش‌های تازه‌ای بپذیرند۹. بال پرندگان نمونه خوبی از اندام‌هایی است که به قول نصر از «عضوی نامربوط» تکامل یافته، ولی به‌رغم نصر و هم‌فکران او، منطقی قوی این فرایند را تشریح و توجیه می‌کند. نمونه مشهور دیگری که ساختاری پیچیده از تکامل و پیوستگی اجزای نامربوط متفاوت تکامل یافته، تاژک باکتری‌هاست. در تاژک باکتری‌ها بیش از 20 نوع پروتئین مختلف وجود دارد که ظاهرا بدون برخی از آنها، تاژک کاملا غیرفعال و بی‌فایده است. اغلب منتقدان تکامل می‌پرسند چگونه ممکن است 20 نوع پروتئین مختلف هم‌زمان جهش یافته و مورد انتخاب طبیعی قرار گیرند، درحالی‌که اگر 19‌تای آنها جهش می‌یافتند و یکی که مهم‌تر بود، جهش نمی‌یافت، تاژکی غیرفعال و بی‌فایده به وجود می‌آمد که نمی‌توانست مورد انتخاب طبیعی قرار بگیرد. در پاسخ باید گفت اولا همه پروتئین‌های تاژک برای عملکرد آن ضروری نیستند و حذف برخی از آنها، تنها عملکرد تاژک را کاهش می‌دهد و البته برخی جهش‌های دیگر هم هستند که ممکن است عملکرد تاژک را از حالت طبیعی فعلی حتی بهبود دهند. بنابراین ساختار تاژک در باکتری‌ها حتی در حالت کاملا بهینه هم نیست، بلکه در شرایطی «نسبتا بهینه» قرار دارد، اما مهم‌تر اینکه ساختار تقریبا تمام پروتئین‌های تاژک، مشابه پروتئین‌های مستقلی است که خارج از تاژک عملکردی منفرد و طبیعی دارند؛ مثلا به نظر می‌رسد قسمت حرکت‌دهنده تاژک نوعی پمپ پروتئینی مخصوص جابه‌جایی یون است که پیش از پذیرفتن نقش حرکتی در تاژک، به‌عنوان ساختار جابه‌جاکننده یون‌ها (از خلال غشای یاخته) مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته و تکامل یافته است. درست مثل ماجرای باکتری که پمپ‌های پروتئینی سر از ساختار تاژک درآوردند، به کمک دایناسورهای پرداری که در همین دو، سه دهه اخیر کشف شدند، می‌دانیم بال نیز در حقیقت از عضوی نامربوط (دست) در بدن دایناسورها تکامل یافته است؛ دایناسورهایی با جثه‌های مختلف، از نیم‌متری تا ۱۰ متری که بدنی پوشیده از پر داشتند؛ پرها در برخی نمونه‌ها، تنها به کار گرم‌نگاه‌داشتن سطح بدن می‌آمد و در برخی به شکل شاه‌پرهایی بلند از اطراف دم و پشت دست‌ها روییده بودند. این شاه‌پرها به دستان دایناسورها ظاهری شبیه بال پرندگان امروزی می‌داد؛ ولی ساختارشان کاملا غیرِآيرودینامیک است و به درد پریدن نمی‌خورد. پرهای این دایناسورها نشان می‌دهد شاه‌پرهای غیرپروازی به مقصود دیگری جز پرواز، ازجمله جلب توجه جنس مخالف برای جفت‌یابی، مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته‌اند. گام آخر پیدایش بال‌های پروازی تنها تغییری جزئی در نسبت و ابعاد پرها بوده تا بال‌های نمایشی، به ابزاری تکامل یابند که علاوه‌بر جلب نظر، به کار پریدن نیز می‌آید۱۰.

پي‌نوشت‌ها:

1- pp. 144-146 and 160, in Seyyed Hossein Nasr, (1996), Religion and the Order of Nature, The 1994 Cadbury Lectures at the University of Birmingham, Oxford University Press.

این کتاب با عنوان دین و نظم طبیعت، به ترجمه انشالله رحمتی در سال ۱۳۸۵ از سوی نشر نی منتشر شده است. صفحات ۱۹۳-۱۹۵ و ۴۴۲ را ببینید.

2- p. 112 and 178, in Elliott Sober, (2008), Evidence and Evolution, the Logic Behind the Science,
Cambridge University Press.
Michael Ruse, (2000), Can a Darwinian Be a
Christian?, Cambridge University Press.

در مورد آرای مسلمانان موافق تکامل نگاه کنید به عرفان خسروی و سیاوش تفضلی، (۱۳۹۰)، مقام زیست‌شناسی فرگشتی و منتقدان آنها، (صص. ۱۶۶-۱۵۳) در جمشید درویش (ویراستار)، مجموعه مقالات همایش تاریخ، فلسفه و منطق زیست‌شناسی ایران، دانشگاه فردوسی مشهد. همچنین به صص. ۲-۷ (مقدمه ویراستار علمی)، عرفان خسروی، (۱۳۹۴)، دایره‌المعارف مصور آفرینش، نشر سایان.

۳ – عرفان خسروی، (۱۳۹۳)، جانورنامه و رفع یک سوءتفاهم تاریخی، (صص. ۱۷۳-۲۱۹) مجله تاریخ علم، دوره ۱۲، شماره ۲. goo.gl/jM6EUj
عرفان خسروی، (۱۳۹۷)، بارقه‌هایی متأخر از طرز فکری متقدم: دامن‌گیرترین کژفهمی‌ها نسبت به نظریه تکامل، (صص. ۳۳-۲۷)، رشد آموزش زیست‌شناسی، دوره ۳۱، شماره ۳.

goo.gl/mZJwgQ

۴ – مثلا:

Duane T. Gish, (1995), Evolution: the Fossils Still Say No!, Institute for Creation Research.

E. Lutz, (1995), A review of claims about

Archaeopteryx in the light of the evidence, (pp. 18–21) Creation Res. Soc. Q., vol. 32.

۵ – عرفان خسروی، (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷)، سنگواره‌ها و ژن‌ها، پیشرفت‌های دیرینه‌شناسی در سایه مطالعات مولکولی، (صص. ۹-۸)، شرق، شماره ۳۱۵۰.

goo.gl/CrkY5

6- Phil Senter, (2010), Using creation science todemonstrate evolution: application of a creationist method for visualizing gaps in the fossil record to a phylogenetic study of coelurosaurian dinosaurs,
(pp. 1732-1743), Journal of Evolutionary Biology, vol. 23, no. 8.

در مورد این مقاله و پیوستگی ریخت‌شناختی پرندگان و دایناسورها نگاه کنید به «آیا پرنده‌ها دیگر دایناسور نیستند؟»، ص. ۱۹۸ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگ‌نامه دایناسورها، شناخت‌نامه جامع دایناسورهای ایران  و جهان، نشر طلایی.

۷ – عرفان خسروی، (۱۳۹۲)، آیا پرندگان خزنده‌اند؟ نگاهی مقایسه‌ای به توسعه و تحول دانش رده‌بندی، (صص. ۱۶-۶)، رشد آموزش زیست‌شناسی، دوره ۲۹، شماره ۲.

goo.gl/wJz494

۸ – ص. ۹۶ در سیدحسین نصر و مظفر اقبال، (۱۳۹۶)، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، ترجمه مهدی کفایی و حسین کرمی، نشر علمی ‌فرهنگی.

۹ – فرایندی که Exaptation یا نوسازگاری نامیده می‌شود. درباره مفهوم نوسازگاری و مثال‌هایی از قبیل تکامل تاژک یاخته‌ای، نگاه کنید به:

«ویژگی‌های پیچیده و تغییرات انباشتی» صص. ۱۳۸-۱۳۵ در ارسلا گودینو (۱۳۸۸)، مینوی طبیعت، ترجمه عرفان خسروی، سرای دانش.

Walter J. Bock, (1959), Preadaptation and Multiple
Evolutionary Pathways, (pp. 194-211) Evolution, vol. 13, no. 2.
Stephen J. Gould and Elizabeth S. Vrba, (1982),
Exaptation, a Missing Term in the Science of Form, (pp. 4-15), Paleobiology, vol. 8, no. 1.

۱۰ – نگاه کنید به «تکامل پر در دایناسورها» صص. ۵۱ و «تکامل پرواز در دایناسورها» ۱۸۴-۱۸۵ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگ‌نامه دایناسورها، شناخت‌نامه جامع دایناسورهای ایران و جهان، نشر طلایی.

.


.

نصر و علم مدرن

محمدرضا توکلی‌صابری. نویسنده و مترجم آثار علمی

پس از اینکه گالیله دوربین‌های نجومی خود را به سوی آسمان گرداند و گلوله‌هایش را روی سطوح شیبدار رها کرد، انقلابی عظیم در دانش و فلسفه به راه انداخت؛ انقلابی که هنوز هم ادامه دارد. تا پیش از آن فلاسفه به روش عقلانی و منطقی به کار مطالعه جهان و هستی می‌پرداختند و در کار تجربی دانشمندان دخالت می‌کردند. کار مهم گالیله این بود که نشان داد روش مشاهده و آزمایش در کار شناخت طبیعت دست بالا را دارد و باید در نهایت صحت‌وسقم روش عقلانی را محک بزند. با این کار او اهمیت ابزار قدرتمند آزمایش و تجربه را بیشتر به بشر شناساند که بهتر از پیش جهان طبیعی را توضیح دهد. ابزاری که سبب شد انسان دورترین کهکشان‌ها و ریزترین جانداران را ببیند و به اوج آسمان‌ها و ژرفنای اقیانوس‌ها سفر کند.
باوجوداین، هنوز هم در عصر ما کسانی هستند که این قدرت عظیم و این دستاورد بزرگ را نمی‌بینند و سعی دارند آنها را کوچک بشمارند. آنها جهان پیشا-گالیله‌ای را بهتر می‌پسندند؛ جهانی که در آن همه‌چیز به هم پیوسته بود. زمین مرکز جهان بود و بقیه سیارات به دور زمین می‌چرخیدند. افلاک سرنوشت آدمی را تعیین می‌کردند و بیماری‌ها در اثر اخلاط یا تأثیر ستارگان بر انسان بودند و اماله و بخور و معجون گیاهان دارویی همه بیماری‌های انسان را درمان می‌کردند. دانشمندان و علمای گذشته داناتر و جامع‌تر از دانشمندان معاصر بودند، زیرا دانش آنها طیف وسیعی از معارف را دربر می‌گرفت. عامل نگرش این افراد، ایدئولوژی، فلسفه و دیدگاه مذهبی خاص آنهاست.
دکتر سیدحسین نصر یکی از کسانی است که کتب و مقالات متعددی در زمینه تاریخ و فلسفه علم در اسلام نوشته و از سنت‌گرایانی است که معتقد است جهان اسلام به علم اسلامی نیاز دارد؛ یعنی آن نوع دانش‌ورزی‌ای که بر اساس مبانی و اعتقادات اسلامی بنا شده باشد. دکتر نصر به‌کلی علوم تجربی جدید را مجزا از تعریف علم می‌داند و حتی طلب آن را غیراسلامی دانسته و آن را نکوهش می‌کند. دکتر نصر در مقاله «اسلام و علم» می‌گوید: «بسیاری از مسلمانان سعی کرده‌اند که نشان دهند اسلام برخلاف مسیحیت با علم تضادی ندارد، اما آنچه منظور آنها بوده است علم به معنای معرفت و علوم سنتی بوده است نه علوم جدید». (کتاب اسلام و جامعه معاصر) دکتر نصر معتقد است که علوم جدید با اسلام ناسازگار است، زیرا باعث بی‌اعتقادی جوانان به دین می‌شود. به عقیده او علم باید خصایصی داشته باشد که ایمان مسلمانان را از میان نبرد. او معتقد است «علومی که مسلمانان تولید کردند به‌هیچ‌وجه همانند علوم جدید یا دانشورزی اسلام را به چالش نخواند. آنها مانند دانشجویان امروزی که با خواندن ریاضیات و یا شیمی تکالیف مذهبی خود را ترک می‌کنند نماز خود را ترک نکردند. چیز بسیار مهمی علوم نوین امروز را از علوم سنتی پیشین جدا می‌سازد. این «چیز» در مرکز مسئله مقابله اسلام و علوم نوین قرار دارد. تا وقتی که این «چیز» یا عواملی که علوم نوین را از علوم سنتی مجزا می‌کند مشخص و شناخته نشود هیچ امیدی به حل تهدید و چالش ناشی از علوم جدید برای علوم سنتی و جهان‌بینی اسلامی نیست. هرچقدر هم وجود این مسئله انکار شود و گفته شود که اسلام با علم موافق است از گسترش این علم دنیوی، که اساسش بر فراموشی خداوند قرار دارد و فرسایش پایه‌های بنای ایمان اسلامی جلوگیری نمی‌کند». (همان منبع)
یکی از جنبه‌های دیگر مخالفت دکتر نصر با علوم جدید تحویل‌گری (reductionism) علم است. او می‌گوید که اسلام تحویل‌گری علوم و کاهش آنها را به شعبه‌های اختصاصی‌تر نمی‌تواند بپذیرد، زیرا این علوم متافیزیک را به روان‌شناسی، روان‌شناسی را به زیست‌شناسی، زیست‌شناسی را به شیمی و شیمی را به فیزیک تقلیل می‌دهند و به‌این‌ترتیب تمام عناصر واقعیت را به پایین‌ترین سطح نمود، یعنی حیطه فیزیکی می‌برند. اعتراض دکتر نصر به تحویل‌گری دانش‌ورزی بی‌مورد است، زیرا این تقسیم‌بندی تضادی با علم اسلامی ندارد. مگر علمای اسلام هم در قرون متوالی علم را تخصصی‌تر و منشعب‌تر نکردند؟ مگر آنها جبر و حساب را تخصصی‌تر نکردند یا آن‌طوری که خودشان گفته‌اند، داروشناسی را از طب جدا نکردند. اگر همان سنت علمی مسلمانان هم تا حال ادامه یافته بود، احتمالا مسلمانان هم مانند مسیحیان به همین راه افتاده بودند. علم یک کوشش پویا و فعال انسانی است و نمی‌تواند رشد و توسعه نیابد. هم‌اکنون تحصیل در همه رشته‌های فیزیک یا نجوم برای هیچ‌کس ممکن نیست، چه برسد در رشته‌های دیگر مانند طب و الهیات و فلسفه آن‌طور که حکما و دانشمندان اسلامی و مسیحی عمل می‌کردند.
دکتر نصر در کتاب «علم و تمدن» در اسلام می‌گوید در تاریخ اسلام چهره مرکزی و اصلی در انتقال علم مرد فرزانه یا حکیم بوده است. حکیم معمولا یک طبیب، نویسنده، و یا شاعر بوده است. در چهره حکیم می‌توان وحدت همه علوم را مشاهده کرد که رشته‌های مختلف علم را تدریس می‌کرده است. حکیم یا همه‌چیزدان دکتر نصر همان مدرسان
(scholars) یا مردان رنسانس (renaissance men) هستند که یکی از آخرین و بهترین نمونه آنها لئوناردو داوینچی ایتالیایی بود که کارهای هنری او در زمینه نقاشی و مجسمه‌سازی و کارهای علمی‌اش در زمینه مکانیک، فیزیک و رشته‌های دیگر معارف بشری بسیار پیشرفته‌تر از بسیاری از حکمای اسلامی هم‌عصرش  و پس از آنهاست.
دکتر نصر چنان درگیر و عاشق گذشته است که نهایتا به دستاوردهای دانش و اندیشه در چهار قرن گذشته بها نمی‌دهد و آن را امتیازی منفی برای انسان‌ها می‌داند، زیرا از بار ماوراءالطبیعه خالی شده‌اند. دکتر نصر و امثال ایشان به‌جای نازیدن و بالیدن به گذشته علم بهتر است کوشش‌های خود را صرف تشویق علم جدید در حوزه‌های گوناگون کنند (به‌ویژه علوم نظری را)، تا شاید در درازمدت کسی پیدا شود تا متافیزیک اسلامی را با دانش‌ورزی جدید تطابق دهد. دانش‌ورزی نمی‌تواند خود را تابع متافیزیک کند، بلکه این متافیزیک و ماوراء‌الطبیعت است که از دانش‌ورزی تأثیر می‌پذیرد و خود را با آن تطابق می‌دهد. بنابراین سانتی لانا درست می‌گوید که ابوریحان اگر به‌جای کپرنیک یا گالیله بود، همان کار آنها را می‌کرد که نشانه حقیقت‌جویی دانش‌ورزان واقعی بدون توجه به مصالح فلسفی و مذهبی در فرایند کشف علمی است.

.


.

فایل pdf تمام نوشته‌های فوق در روزنامه شرق

.


.

3 نظر برای “سیدحسین نصر زیر ذره‌بین روزنامه شرق

  1. انگاره های ضدعلمی نصر به ویژه از طریق شاگردان و پیروانش مانع رشد علم در ایران بوده است . نقد نصر هر چند دیرهنگام اما ضروری و ستودنی است .

  2. نام آقای نصر تنها نام ایرانی در فهرست صد فیلسوف زنده جهان است،اما شهرت ایشان در غرب به دلیل رویکرد ایشان در مواجهه با مشکلات و بحرانهای جهان مدرن میباشد.در واقع ایشان برای غربی که در مدرنیسم غوطه ور است،حرفی برای گفتن دارد(حتی مهم نیست که نظر او درست یا اشتباه باشد،همین که طرح مسئله میکند برای آنها غنیمت است).اما تردید نباید کرد که استقبال از ایده های ایشان در جایی مانند ایران که هنوز در حال چالش با سطحی ترین ابعاد مدرنیته است و کمتر درکی از اعماق این زیست جهان دارد،حرکتی ضد فرهنگی و نوعی ضدیت با پویش ترقی خواهانه علمی صنعتی جامعه ایرانی است.

    1. منظور حضرت عالی آن است که حتما باید صبر کنیم تا به همان جهان مدرنیته پیشرفته غرب برسیم و با آفات این مدرنیته مواجه شویم و بعد حرفهای نصر را گوش بدهیم؟!یعنی علاج واقعه قبل از وقوع نکنیم؟!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *