روشنفکری دینی؛ خاستگاه‌، افق‌های پیش رو

روشنفکری دینی؛ خاستگاه‌، افق‌های پیش رو

به تعبیر دوستان محترمی که این مقاله به لطف و پیشنهاد آنها نگاشته شد، باید بر موضوع “امکانها و افقهای پیش روی نواندیشی دینی در ایران” متمرکز می‌شدم، موضوعی که ترکیب مفهوم هسته‌ای آن مناقشه‌انگیز است: «نواندیشی دینی»! آیا «نواندیشی» همان «روشنفکری» است یا از آن متمایز است؟ آیا این دو اصطلاح بر دو معنای متفاوت دلالت دارند؟ اگر آری آن تفاوت کدام است و اگر نه، دغدغۀ تفاوت‌افکنان و انگیزۀ آنها برای این تفکیک چیست؟
روزی در حلقه‌ای از دوستان با تمایلات دینی و روشنفکرانه قرار بود کارت دعوتی به‌صورت دو زبانه تهیه شود. مترجم به‌راحتی در برابر عبارت «زنان مسلمان نواندیش»،، تعبیر «Intellectual Muslim Woman» گذارده بود. با مشاهدۀ آن معادل انگلیسی بحثی در گرفت: Intellectual معادل انگلیسی «روشنفکر» است، اما برای «نواندیش» چه ترجمۀ انگلیسی باید در نظر گرفت؟

مقدمه

به تعبیر دوستان محترمی که این مقاله به لطف و پیشنهاد آنها نگاشته شد، باید بر موضوع “امکانها و افقهای پیش روی نواندیشی دینی در ایران” متمرکز می‌شدم، موضوعی که ترکیب مفهوم هسته‌ای آن مناقشه‌انگیز است: «نواندیشی دینی»! آیا «نواندیشی» همان «روشنفکری» است یا از متمایز است؟ آیا این دو اصطلاح بر دو معنای متفاوت دلالت دارند؟ اگر آری آن تفاوت کدام است و اگر نه، دغدغۀ تفاوت‌افکنان و انگیزۀ آنها برای این تفکیک چیست؟
روزی در حلقه‌ای از دوستان با تمایلات دینی و روشنفکرانه قرار بود کارت دعوتی به‌صورت دو زبانه تهیه شود. مترجم به‌راحتی در برابر عبارت «زنان مسلمان نواندیش»، تعبیر «Intellectual Muslim Woman» گذارده بود. با مشاهدۀ آن معادل انگلیسی بحثی در گرفت: Intellectual معادل انگلیسی «روشنفکر» است، اما برای «نواندیش» چه ترجمۀ انگلیسی باید در نظر گرفت؟

ممکن است بتوان دو مفهوم «نواندیش» و «روشنفکر» را هم‌معنا، و دو اسم برای یک مسما دانست، اما برخی بین آن دو فرق می‌گذارند. از منظر فرق گذارندگان گویی «روشنفکر» معادل انتلکتوئل، و بدینسان فرزند مدرنیتۀ غربی است؛ اما «نواندیش» تعبیر مناسبی است برای کسی که اگر چه اندیشه‌اش در سنت ریشه دارد، اما چندان قدیمی هم نمی‌اندیشد، بدیع و خلاقانه نظریه‌ورزی می‌کند و در عین حال غربی نیز نیست. شاید به نظر برسد «نواندیش» در عین برخورداری از نگاه نو، از بلایای مدرنیته مصون است!

در بارۀ واژۀ «روشنفکر» مشکل آنجا حاد می‌شود که وصف «دینی» نیز بر آن افزوده، و ترکیب «روشنفکری دینی» ساخته شود. در برابر این ترکیب مخالفت‌های مضاعف ابراز شده است. هم از سوی روشنفکران سکولار و هم دین‌داران سنت‌گرا، و هم در سال‌های اخیر به طرز جالب توجهی از جانب کسانی که خود روزگاری نام‌شان در زمرۀ «روشنفکران دینی» فهرست می‌شد. گویی تعبیر روشنفکر دینی پارادوکسیکال و به اصطلاح متنافی‌الاجزا است.

با عنایت به این مناقشات لفظی، پیش از آن‌که مسئلۀ افق پیش روی این جریان فکری به بحث کشیده شود، جا دارد عنوان بحث مورد مداقه قرار گیرد. در این مقاله می‌کوشیم با تدقیقی در الفاظ روشنفکری و نواندیشی، با مروری بر خاستگاه مفهوم مورد نظر، در بارۀ پرسش اصلی، یعنی افق‌های پیش روی این جریان بابی برای تأملات بیشتر بگشاییم.

۱. تأملی در خاستگاه مفهوم روشنفکری

روشنفکر کیست؟ چه تمایزی با دانشمند/ کاربر حرفه‌ای علم دارد؟ نسبت آن با دین از یک سو و مدرنیته از سوی دیگر چیست؟ سرانجام تمایز «روشنفکری» با «نواندیشی» چیست؟
احیاناً در این باره مناقشه نیست که مفهوم روشنفکری ریشه در مدرنیته دارد. ممکن است بتوان جسته‌و‌گریخته عناصری از روشنفکری را در آحادی از انسان‌های دوران ماقبل مدرن نیز یافت، اما به‌طور متمایز و مشخص، بر سپهر مدرنیته بود که ستارۀ روشنفکری درخشید. به گمانم روشنفکر را می‌توان در کوتاه‌ترین عبارت، این گونه تعریف کرد: «دانای دردآگاه خردباور».
«دانایی» او را از عوام متمایز می‌کند؛ «دردآگاهی» وجه تمایز روشنفکر از دانشمندی است که دغدغه‌اش افزایش اطلاعات و گسترش مرزهای دانش است و نه کاستن از درد و رنج دیگران، در حالی که روشنفکر دانایی را در خدمت تأمین خیر برای انسان‌ها و کاستن شرّ از زندگی‌شان می‌خواهد؛ و سرانجام «خردباور بودن»، روشنفکر را از مصلح اجتماعی سنتی متمایز می‌کند، بدین معنا که فصل‌الخطاب برای روشنفکر «خرد خودبنیاد» است، نه چیزی از جنس شهود انسان‌های خاص.

در دوران پیشامدرن هم می‌شد دانایی یافت که از غم بینوایان رخ‌زرد باشد، یعنی دانایی و دردآگاهی را با هم داشته باشد، اما از آنجا که چنان کسی از زاویۀ دید انسان مدرن، و داوری خرد محض و خودبنیاد و قوانین طبیعت و حقوق بشر، به جهان و انسان نمی‌نگرد، روشنفکر نامیده نمی‌شود. برخورداری از چنین منظری است که شخص را در زمرۀ روشنفکران به معنای دقیق کلمه قرار می‌دهد.

مفهوم روشنگری (روشن‌اندیشی) برآمده از بستر مدرنیتۀ اروپایی، ابتدا در تمایز از «سنت» بروز کرد، اما رفته‌رفته مشخصه‌های دیگری نیز بر او افزوده شد. در ابتدا روشنفکر کسی بود که جهان را نه در پرتو آنچه وحی و فرامین امر قدسی نامیده می‌شد، بلکه در پرتو خرد محض، فهم می‌کرد؛ اما رفته‌رفته چیزی از جنس «مسئولیت اجتماعی» و «رسالت تاریخی» نیز بدان ملحق شد و تمایزی بین «روشنفکر» مدرن با «دانشمند» مدرن پدید آمد.
در سنت، سایۀ فهم مقدس از هستی همه جا گسترده بود، فهم مقدسی که در بسیاری موارد می‌توانست «خردگریز» و در مواردی حتی «خردستیز» باشد. روشنفکر کسی بود که می‌خواست در ابهام طی طریق نکند، بلکه در پرتو خرد به گیتی بنگرد؛ البته با اذعان به همۀ محدودیت‌های خرد! توأمان دیدن این «مزیت» و «محدودیت» خرد خودبنیاد مدرن بسیار مهم است. نامبردارترین تقریر کنندۀ مفهوم روشنفکری (روشن‌اندیشی) ایمانوئل کانت است که هم کتاب سترگی همچون «نقد خرد ناب» می‌نویسد و هم مقاله‌ای دربارۀ چیستی روشن‌اندیشی. در دهه‌های آخر قرن هجدهم، هنگامی که یک شهروند آلمانی از ضرورت ازدواج مذهبی در دوران موسوم به روشن‌اندیشی می‌پرسد، بابی گشوده می‌شود برای تأمل در چیستی «روشن‌اندیشی». پاسخ بدین پرسش از سوی کانت، آن جملۀ معروف است:

«روشن‌اندیشی همانا به‌درآمدن آدمی است از کودکی به تقصیر خویشتن؛ و منظور از کودکی، ناتوانی انسان در به‌کار بردن فهم خود، بی‌مدد دیگری‌است». [کانت، روشن‌اندیشی چیست؟ (what is enlightenment)]

این معنای روشن‌اندیشی ممکن است شامل همۀ معرفت مدرن شود، حتی معرفت علمی (scientific knowledge)؛ بدین معنا که روشنفکر طبیعت و انسان و جهان را در پرتو دانش و معارف جدید فهم می‌کند، نه آموزه‌هایی که محصول تفسیر متون مقدس‌اند. تا اینجا، دانشمند و روشنفکر دو مفهوم جدا از هم نیستند، اما به‌تدریج تفکیکی بین دو مفهوم «دانشمند» و «روشنفکر» پدید آمد. آنچه در مرحلۀ دوم تعیّن مفهوم روشنفکری بدان افزوده شد و آن را از «دانشمند» مدرن جدا کرد، مسئولیت اجتماعی و اهتمام به تغییر در مناسبات قدرت و ثروت بود که نه فقط بر نوع نگرش انسان‌ها، بلکه بر نحوۀ زندگی انسان‌ها، اثرگذار باشد. به‌طور خلاصه وجه اشتراک دو مفهوم دانشمند و روشنفکر، تکیه داشتن هر دو بر «خرد خودبنیاد» و فاصله‌گیری هر دو از سلطۀ فهم سنتی از جهان است. اما افتراق این دو مفهوم آن است که دانشمند گسترندۀ مرزهای دانش است و نظریه‌پردازی در خدمت بسط علم؛ اما عنوان روشنفکر به کنشگری اطلاق می‌شود که موضوع فعالیتش زندگی ملموس انسان‌ها است. روشنفکر به تبعیض، سلطۀ نامشروع، ستم ناروا و بی‌عدالتی حساس است و نظریه‌پردازی او معطوف به بسط آزادی و عدالت است. برای نیل به مقصود، او می‌کوشد با زدودن آنچه خرافه نامیده می‌شود، چشم انسان‌ها را به واقعیت هستی و حقوق و تکالیف‌شان بگشاید. محصول فعالیت روشنفکر به گسترش مرزهای معرفت علمی منجر نمی‌شود بلکه به تعمیم اخلاق و اصلاح نگرش انسان به هستی و اصلاح از نهادهای اجتماعی می‌انجامد.

مطالعه در تاریخ کنش روشنفکری در قرون نوزده و بیست میلادی در جهان، حاکی است که این جریان فکری اجتماعی، هر چه از نقطۀ آغاز فاصله می‌گیرد بیشتر با گفتمان چپ سوسیالیستی-مارکسیستی گره می‌خورد. اگر جوهرۀ اندیشۀ روشنفکرانۀ ایمانوئل کانت با گرایش‌های لیبرال قرابت بیشتر دارد و نیز با باورهای اخلاقی مسیحی-پروتستان عجین است، اما گرامشی و سارتر و فانون به جریان چپ فکری متمایل‌اند و از سنت دینی کمابیش فاصله می‌گیرند.

۲. مروری بر روشنفکری در ایران

یک قرن پیش، در مواجهۀ ایرانیان با مفهوم جدید انتلکتوال غربی، این کلمه ابتدا به «منورالفکر» و سپس به «روشنفکر» ترجمه شد. روشنفکر ایرانی فردی آشنا با مظاهر دنیای جدید بود. او از مناسبات و ارتباطات جدیدی، غیر از سنن عادت شدۀ ماضی، خبر داشت و منادی تغییری بود که برای همگان به‌درستی نتایجش آشکار نبود. روشنفکر از علم جدید و نظامات انسانی، حقوقی و اجتماعی جدیدی خبر داشت که معلوم نبود آیا زلزله‌ای است که درجۀ شدت و میزان خسارات ناشی از آن هنوز برآورد نشده، یا باد موافقی است که امید می‌رفت کشتی بلا زدۀ متأثر از فقر و قحطی و طاعون و بی‌عدالتی و استبداد را به ساحل نجاتی رهنمون شود! بدین‌سان «منورالفکر» گاه متضمن مفهومی مثبت بود و گاه برچسبی منفی. همین برداشت دو گانه بود که در نام کتابی از جلال آل‌احمد جلوه کرد: «در خدمت و خیانت روشنفکران»!

روشنفکر ایرانی در آغاز، «از سر تا پا غربی شدن» را ندا در داد، غرب در کلی‌ترین معنا؛ اما این غرب چه بود؟ آیا یکپارچه نظم و آزادی و رفاه و علم و پیشرفت بود، یا این سکه روی دیگری نیز داشت؟ در میان متفکران ایرانی، پس از ندای نخستین غربی شدن، دو دسته مخالف برای غرب پیدا شد، یکی از میان عالمان حوزوی متعلق به میراث سنت، و دیگر از میان تحصیلکردگان دانشگاهی و بعضاً در فرنگ درس‌خوانده که در تقابل سنت و مدرنیته، یا دوگانۀ شرق (/آسیا) در برابر غرب، می‌خواستند جانب غرب را فروگذارند، خویشتن خویش را دریابند و به‌اصطلاح مانع از باخودبیگانگی شوند. برای روحانی غرب‌ستیز، فرنگی بودن مساوق با اباحه‌گری و الحاد بود و مظاهر آن فرهنگ به هیچ روی با اسلامیات قابل جمع نبود؛ و برای نحله‌ای از دانشگاهیان غرب‌ستیز، واژۀ «غرب» دلالت داشت بر چیزی همچون غروب معنویت و غلبۀ نفسانیت و زمینی برای بازی نظام سرمایه‌داری، که نسبت خود را با جوامع شرقی بر اساس ارتباط استعماری تعریف می‌کرد.

به گمان نگارنده اگر چه پرسش‌افکنی غرب‌ستیزان در بارۀ‌ برخی مظاهر مدرنیته و مدرنیزاسیون غرب جدید، به‌کلی بی‌وجه نبود، اما به دلیل فقدان نگاه سنجش‌گرانه و نوعی تقلیل‌گرایی کل‌نگرانه، در کنار وجوه آسیب‌ناک غرب‌گرایی، غفلتی نسبت به دست‌آورهای غرب نیز در این هجمه علیه غرب، پدید ‌آمد. آن دست‌آوردها عبارت بود از: حقوق بشر مدرن، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی و جهان‌شناسی مدرن، و نهادهای مدرن اجتماعی کارآمد که راهی برای نیل به آرمان‌های انسان، از انسان ایرانی پیشرفت‌خواه و طالب وضعیت بهتر می‌گشودند.

در میان روحانیان، نائینی یک استثنا بود. اگر چه اندیشۀ نائینی، در میراث وحیانی و سنت اسلامی ریشه داشت و نمی‌توان او را روشنفکر فرزند مدرنیته دانست، اما او ازجمله عالمان دینی بود که چشم بر مواهب دنیای متجدد نبسته بود. او می‌کوشید مفاهیمی همچون آزادی را اگر چه با تعبیر حریت، از سنت دینی بازخوانی کند. شاید واضعان اصطلاح «نواندیشی دینی» با عنایت به تمایز اندیشه‌های کسانی همچون نائینی، مطهری، منتظری، کدیور از دو جریان دیگر، این اصطلاح را واجد معنایی متمایز می‌دانند؛ یکی جریان «سنت‌گرای» متعلق به حوزه‌های علمیه که تنها میراث «سلف صالح» را معتبر می‌داند و اقتضائات دوران جدید را به رسمیت نمی‌شناسد، و دیگر جریان «روشنفکری» که گویی از مدرنیتۀ ‌مبتنی بر خرد خودبنیاد و فارغ از سنت و آموزه‌های قدسی مایه می‌گیرد.

تا اینجا می‌توانیم چهار جریان تأثیرگذار در فضای فکری سال‌های آغازین سدۀ اخیر ایران را بدین‌گونه فهرست کنیم:
یکم) جریان سنتی بیگانه با مظاهر و دست‌آوردهای مدرنیته؛
دوم) عالمان دینی نواندیش که به بنیادهای دینی پایبنداند اما چشمی هم به دست‌آوردهای تجدد دارند و با تأویل‌گرایی موسع می‌کوشند تعارض دین و مدرنیته را ناچیز بنمایانند و چنانچه تعارضی محرز گردد، جانب دین را رها نخواهند کرد؛
سوم) جریان روشنفکرانی که منادی «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» بوده‌اند؛

چهارم) جریان روشنفکران غرب‌ستیز که اگر چه اولاً‌ با مبانی اندیشه‌ای تجدد و مظاهر غرب مدرن آشنایند، ثانیاً فرزند سنت حوزوی نیستند، اما به یک خویشتن متمایز با تمدن متجدد اهمیت می‌دهند، و در مواجهه با غرب و مدرنیته، موضع ستیز اتخاذ می‌کنند.

به گمان نگارنده جریان معروف به «روشنفکری دینی» جریان پنجمی است که با پویایی و تأثیرگذاری چشم‌گیر، در سه دهۀ‌ اخیر بسا قوی‌تر از چهار جریان دیگر در جامعۀ ایرانی منشأ اثر بوده است.

۳. روشنفکری دینی

در میان چهار جریان یاد شده، متفکران متعلق به جریان روشنفکری غیردینی، به‌ویژه در نیمۀ نخست راه، در نسبت با غرب غالباً در دو سر یک طیف قرار می‌گیرند: یک سر «شیفتگی» و اقبال، سر دوم «تقابل» و ادبار. از ملکم‌خان تا روشنفکران چپ دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ شمسی در دو سر این طیف می‌گنجند. عالمان دینی سنت‌اندیش نیز که اساساً غرب را نمی‌شناختند، و بدان توجه کافی نداشتند. متفکران دینی موسوم به نواندیش نیز که چشم بر دست‌آوردهای دنیای متجدد نبسته بودند، مبانی معرفتی‌شان اصولاً‌ از آبشخور سنت تغذیه می‌شد. به نظر نمی‌رسد اهتمام این جریان، میوه‌ای چندان بیش از محصولات «فقه پویا» داشته باشد. متفکران متعلق به این جریان با توسل به اجتهاد در سدد بوده‌اند از دل سنت پاسخی برای پرسش‌های جدید استخراج کنند. گویی در ذخیره‌گاه سنت دینی، بالقوه جوابی از پیش آماده برای سؤال‌های انسان‌ها در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها وجود دارد، تنها کافی است فقیهی مبرز و مسلط به متن، در عین حال آشنا به اقتضائات زمان و مکان، دست به کار شود و به استنباط و استخراج آن پاسخ‌های از پیش موجود بپردازد.

البته تلاش فقیهان پویا در جای مستلزم تقدیر است، اما نیازهای معرفتی، جهان‌شناختی و اجتماعی انسان امروز بسی فربه‌تر از آن است که بتوان تنها در چهارچوب فقه ولو پویا بدان پاسخ گفت. پرسش حادی که جریان یاد شده به حد کافی بدان پاسخ نمی‌دهد اینهاست: چنانچه بین آموزه‌های صریح نص، با دست‌آوردهای علم طبیعی و علوم انسانی و حقوق بشر جدید تعارضی پیدا شود، باید جانب کدام را گرفت؟ آیا تمامی اقتضائات دنیای جدید، ولو با حربۀ اجتهاد پویا از بستر سنت دینی قابل اسخراج است، یا در عین احترام به آورده‌های فقه پویا، ما فراتر از سعۀ فقه و کلام سنتی نیازمند فهم مدرن از هستی و مناسبات جامعۀ جدید و بسط اموری همچون اخلاق جهانی هستیم؟

روشنفکری دینی البته در بر گیرندۀ طیف متنوعی است. برخی زیر مجموعه‌های این طیف، اقبال بیشتری به سنت، و امید بیشتری به پویایی فقه دارند و برخی کمتر. اما آنچه روشنفکران دینی را زیر یک چتر جمع می‌کند این است که اولاً پذیرفته‌اند که مدرنیته انکارناپذیر/ اجتناب‌ناپذیر است، ثانیاً در عین حال بین سنت و مدرنیته با وجود تمایزی اصولی، دیواری سترگ کشیده نشده است. می‌توان پنجره‌ای بین سنت و مدرنیته گشود، مدرن بود اما به بازخوانی انتقادی سنت پرداخت. همچنانکه میراث مدرنیته نیز در جای خود مقتضی بازخوانی انتقادی است.

اما آیا این میل دو سویۀ روشنفکری دینی مستلزم نوعی پارادوکس و ناسازگاری است؟ روشنفکر دینی به اعتبار تعلق به مدرنیته نمی‌تواند جانب علم جدید را فرو گذارد، اما به اعتبار وصف دینی طبعاً باید حرمت دین را نیز نگاه دارد، این دوگانگی چگونه قابل حل است؟ چه مواهبی از رهگذر روشنفکری دینی نصیب می‌شود که نگاه‌داشت آن را موجه می‌کند؟

مهم‌ترین تفاوت روشنفکر دینی با عالم دینی نوگرا آن است که خرد مدرن نزد روشنفکر دینی حذف شدنی و نادیده انگاشتنی نیست. مهم‌ترین تفاوت روشنفکر دینی با روشنفکر غیردینی نیز این است که روشنفکر دینی به‌رغم پذیرش پاره‌ای تعارضات بین دین و علم جدید، و به‌رغم اجتناب‌ناپذیر دانستن معرفت مدرن، در مغز و گوهر آموزه‌های دینی مواهبی سراغ دارد که به‌راحتی آمادۀ صرف نظر از آن نیست. در میان آموزه‌های ادیان گوهر‌هایی ناب، گر چه محفوف به اعراضی دارای تاریخ مصرف، نهفته است. کار روشنفکر دینی بازخوانی دین، استخراج آن گوهرها و زدودن غبار آن اعراض به‌منظور خدمت به انسان امروز است.

بدین‌سان روشنفکر دینی در عین تعلق به خرد خودبنیاد مدرن، خوشبینانه در گوهر آموزه‌های دینی می‌نگرد و می‌کوشد این دو را به هم نزدیک کند. این نگاه ترکیبی و ابتکاری، مبتنی بر نوعی معرفت‌شناسی مدرن است. روشنفکر دینی آزادی‌ها و حقوق بنیادین انسان‌ها را چنان می‌فهمد که در حقوق بشر مدرن تجلی یافته است. از این رو می‌کوشد با نشر آگاهی، این وجه از مدرنیته را تا جای ممکن محقق سازد، اما همزمان در می‌یابد که انسان برای نیک زیستن و نیل به سعادت، به یک «نظام معنایی» نیز حاجت دارد تا نسبت او را با هستی و نیز مناسبات اجتماعی و اخلاقی او را تنظیم کند. به گمان روشنفکران دینی برای پاسخ‌گویی بدین وجه از نیازهای انسان مدرن، بازخوانی سنت دینی مغتنم و بایسته است.

روشنفکر دینی نورافکن خرد مدرن به دست دارد. او اذعان می‌کند که بدون این نورافکن، جهان چنانکه هست دیده نمی‌شود، اما این اذعان متضمن دو نکتۀ اساسی نیز هست: نخست آن که این نورافکن در عین اجتناب‌ناپذیر بودن، محدودیت‌هایی دارد و فارغ از نقص نیست، اما چه می‌توان کرد که بدیلی نیز برای آن وجود ندارد و جز نقد مدام و پویش برای استکمال تدریجی آن چاره‌ای نیست. نکتۀ‌ اساسی دوم این که آن نورافکن ابزار احصا و نگریستن است، اما نگریستن متعلق می‌خواهد و متعلق این نگریستن اگر در یک ساحت «طبیعت» است، در ساحت دیگر «فرهنگ» است و ادیان ذخیره‌‌گاه‌های اجتناب‌ناپذیر فرهنگ بشری‌اند.

روشنفکر دینی روشنفکر است چون دریافته است از منظر نجوم، فیزیک و پزشکی نیوتنی، گپلری، انشتینی و پاستوری بهتر می‌توان طبیعت را فهمید تا از زاویۀ دید امپدوکلسی، بقراطی، جالینوسی و بطلمیوسی، و سپس طب و فیزیک بوعلی و بیرونی و رازی. اما در عین حال در‌می‌یابد که در مغز پیام موسی، عیسی، بودا و محمد پیامی برای زیستن بختیارانه وجود دارد که اجتناب از آن کم سلیقگی و مستلزم تحمل حرمان است. به همین‌سان معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی کانتی و زبان شناسی ویتگنشتاینی و درک راولزی از عدالت و اقتصاد، با همۀ‌ نقدپذیر بودن این نحله‌ها، پنجره‌ای برای روشنفکر در نگاه به هستی و انسان و مناسبات جوامع انسانی می‌گشاید که نمی‌توان آن را درک کرد و در عین‌حال نادیده‌اش گرفت. اما همچنین توسل به این نگاه ایجاب نمی‌کند که ناب‌ترین پیام‌های عدالت و سماحت در خطبۀ‌ ۲۰۶ و ۲۱۶ نهج‌البلاغه مغفول افتد، آموزه‌های نامۀ علی به مالک مغتنم دانسته نشود و بتوان چشم بر لطایف حماسه‌پردازی فردوسی و عاشقانه‌های نظامی و سعدی بست و عارفانه‌های عطار و مولوی را فرو گذارد.

برقراری دیالوگی خلاق بین معرفت‌شناسی مدرن با ذخیره‌های ناب فرهنگی به‌جا مانده از سنت، مستلزم دانش و مهارت‌های خوانش نقادانۀ میراث سنت و مدرنیته است و این کار در صلاحیت کسانی است که اسطرلاب مدرن در دست، فراتر از ارتفاعات زمینی، اجرام آسمان معنوی را نیز درخور رصد می‌یابند. اینان روشنفکر دینی نام می‌گیرند.

۴. دریچه‌ای به پرسش‌ها و افق‌های پیش رو    

اگر بر اساس آنچه گذشت «روشنفکری دینی» را بتوان از ناسازگاری درونی معاف دانست، و آن را تعبیری در نظر آورد که معنای خاصی افاده می‌کند و در بیان منظور کارگشا است، اینک پرسشی دیگر در برابر آن مطرح است: آیا این نحله به پایان خود رسیده است؟ برخی معتقد‌اند روشنفکری دینی ظرفیت و رسالتی داشته است که آن را به انجام رسانده و پایان یافته است و به تعبیر یکی از متفکران که خود زمانی بدین نحله تعلق داشت، و به باور بنده هنوز ذیل این عنوان قرار می‌گیرد: «توفیق روشنفکری دینی در عمل به نفی و محو روشنفکری دینی می‌انجامد»[1]. بررسی این سخن به مجال مناسب نیاز دارد و تفصیل آن در اینجا نمی‌گنجد. به گمان ما سنت روشنفکری دینی با امواج و گفتمان‌های متعدد، از اندیشه‌های سیدجمالدین اسدآبادی تا آراء اندیشمندان متأخر و همروزگار ما، با وجود همۀ نقدها که بر آنها وارد است، همچنان زنده‌ است و برای پاسخ به پرسش‌های فراوانی ظرفیت قابل اعتنایی دارد.

گفت‌وگوی بین سنت و مدرنیته پروژه‌ای نیست که بدین آسانی به انجام رسد. در سنت هم وجوه نابی وجود دارد که باید استخراج شود و هم وجوه آسیب‌ناکی که باید غربال یا بازسازی گردد. عالمان دینی نواندیش که گاه با عنوان احیاگران دینی از آنها یاد می‌شود، به سهم خود خدمت می‌کنند و به استخراج وجوه مطلوب و مکنون سنت دینی مدد می‌رسانند، اما این امر رسالت روشنفکران دینی را منتفی نمی‌کند، بدین دلیل که معرفت‌شناسی و روش‌های خرد مدرن شرط لازم این نوع بازخوانی مبتکرانه است. اگر متفکر نواندیش، حسن حنفی (متولد ۱۹۳۵- استاد فلسفه دانشگاه قاهره) به قصد احیای آنچه «چپ اسلامی» می‌خواند، رجوع به اندیشه‌های سیدجمال را مغتنم بلکه ناگزیر می‌داند، حکایت از ظرفیت این نحله دارد.[2] برای پاسخ به پرسش‌های کلان ناظر بر نسبت «دین و مدرنیته» و «انتظارات بشر از دین» و «معناداری و امکان تحقق آنچه مدرنیتۀ بومی (ایرانی-اسلامی) خوانده می‌شود»، به‌نظر نمی‌رسد بتوان آراء روشنفکران دینی را فرو گذارد.

نمونه‌هایی از پرسش‌های امروزین که به گمان ما پاسخ بدانها مستلزم رویکرد مبتنی بر روشنفکری دینی است بدین قرار است:

  • مناسبات حقوقی و نظم اجتماعی؛ مسئلۀ بیمه، دیه، ارث. آشنایان با مسائل این حوزه‌ها گواهی می‌دهند که بغرنج‌های این عرصه‌ها بدون درک ژرف از حقوق پایۀ بشر قابل حل نیست. آیا براستی تفاوت دیۀ مقتول ناشی از یک تصادف جاده‌ای در ماه موسوم به حرام، باید با ماهی غیر آن فرق کند؟ این اصل مستظهر به کدام قاعدۀ عقلی است؟ آیا نقض آن مستلزم نقض نص است؟ آیا براستی حق بیمه عمر یک مقتول تصادف جاده‌ای به صرف آن که مسلمان، یا مرد نیست، باید با مسلمان و مرد تفاوت داشته باشد؟ این تفاوت مصداق تبعیض نیست؟ بدون تلاش توأمان متخصصان حقوق بشر مدرن از یک سو، و تلاش عالمان دینی دارای دغدغۀ عدالت و رفع تبعیض از سوی دیگر، این مناقشه قابل حل نخواهد بود. اگر برای یک جامعۀ کاملاً سکولار حل این مناقشه تنها به تخصص در علم حقوق موکول باشد،‌ و برای یک جامعۀ دینی-سنتی عالمان دینی برای پاسخگویی به این نیاز کافی باشند، اما برای جامعه‌ای با فرهنگ دینی و در عین حال زیست کننده در دنیای امروز، آن دو تخصص به تنهایی کافی نیستند. سویۀ نخست حل مسئله به عهدۀ روشنفکرانی است که در عین تسلط به انسان‌شناسی و حقوق‌بشر مدرن پروای آموزه‌های دینی را نیز دارند، و سویۀ دوم مسئله به عهدۀ عالمان دینی مبتکر و نواندیش است.
  • مناسبات قدرت و عرصۀ سیاست؛ اگر طالبان و داعش با استناد به نص، به خشونت مبادرت می‌ورزند، واکنش سودمند این نیست که فارغ‌دلانه بگوییم اینها از اسلام بویی نبرده‌اند و اسلام راستین آنی نیست که آنها تبلیغ می‌کنند. چاره آن است که مبانی اسلام سیاسی به دقت بازخوانی شود و نسبت آن با اقتضائات دنیای مدرن و دموکراسی و حق برابر آحاد مردم برای مشارکت در تعیین سرنوشت و حق انتخاب سبک زندگی تقریر گردد. این کار بدون «دانایی دردآگاهانۀ خردباورانه» و در عین حال آشنایی با مبانی آموزه‌های اسلامی میسر نیست. واجد چنین آگاهی مضاعفی روشنفکر دینی خوانده می‌شود.
  • اخلاق کاربردی (اخلاق و حوزه‌هایی همچون زیست‌فناوری، پزشکی، اقتصاد، محیط‌زیست، مهندسی)؛ انسان امروز به جدّ با دوراهه‌ها و تعارضات اخلاقی در موقعیت‌های خاص مواجه است. برای عبور از این تعارضات هم شگردهای عقلانی سکولار وجود دارد و هم دینی. برای یک جامعه با فرهنگ دینی، ترکیبی از راهبردهای مدرن-دینی سودمند است که روشنفکران دینی نامزدهای ذی‌صلاح مجهز به این راهبرد‌اند.

افق پیش روی روشنفکری دینی، افق پیش روی جامعه‌ای است که می‌خواهد _یا ناگزیر است_ مدرن و در عین حال بهره‌مند از آورده‌های سنت دینی باشد. عبور از افراطی‌گری دینی، احترام به دیگری، حفظ محیط‌زیست، مستلزم گفتگوی سنت-مدنیته و گفتگوی دیروز-امروز است. این مهم موکول به تسلط به امکانات خرد انتقادی و در عین حال آشنایی کافی با سنت دینی است و این رسالتی است بر دوش روشنفکری دینی، رسالتی که به نظر نمی‌رسد بدین زودی به پایان رسد.

[1] . آرش نراقی، نشریۀ راه نو، شماره ۹، ۱۳۷۷؛ اینک بازنشر شده در: سنت و افق‌های گشوده، نگاه معاصر، تهران، ۱۳۹۵، ص:۸۱.

[2] . رجوع کنید به کتاب: نقد گفتمان دینی، نصر حامد ابوزید، ترجمه حسن یوسفی اشکوری و محمد جواهرکلام، یادآران، ۱۳۸۳، ص ۱۸۴.

.


.

روشنفکری دینی؛ خاستگاه‌، افق‌های پیش رو

اردشیر منصوری – آذر ۱۳۹۵

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *