سی دی ماه سال جاری (1395) ساعت 11:30 دقیقه صبح خبری تمام ایران را به بهت و حیرت فرو برد: «ساختمان پلاسکو فروریخت». در زمان نگارش این مطلب و پس از گذشت بیش از یک هفته از این ماجرا هنوز کار آواربرداری و خارج کردن پیکرهای جان باختگان پلاسکو به اتمام نرسیده است. در این حادثه و طبق اعلام رسمی سازمان آتشنشانی 16 نفر از پرسنل غیور این سازمان کشته شدهاند. جز این نفرات تعدادی از شهروندان عادی نیز جان خود را از دست دادند.
پس از فروریختن پلاسکو، مانند هر اتفاق دیگری که در کشور ما بعد از یک رویداد تاثیرگذار شروع میشود، مهمترین کار یافتن مقصر بود. این اتفاق باید یک مقصر میداشت همانگونه که هر معلولی علتی دارد این فاجعه نیز باید مقصری به عنوان علت داشته باشد. کاندیدهای مقصران فراوان بود اما شهرداری و به تبع آن شورای شهر بیشتر در مظان اتهام بودند.
در اینجا من قصد ندارم که بگوییم شهرداری یا چه سازمان و ارگانی مقصر اصلی است هرچند تصور میکنم ای کاش که پیش از این از وقوع چنین فاجعهای جلوگیری میشد و امروز شاهد از دست رفتن جوانان این مرز و بوم نبودیم. اما چند وقت پیش از طریق کانال تلگرامی خبرگزاری مهر کلیپی را تماشا میکردم که مربوط به یکی از جلسات شورای شهر در اردیبهشت ماه سال 1393 بود. این جلسه با حضور شهردار وقت و البته فعلی برگزار میشد. بنظر میرسید که موضوع یا یکی از موضوعات این جلسه در رابطه با وضعیت ایمنی ساختمان پلاسکو و یا ساختمانهای نظیر آن بود. قالیباف در این جلسه یک دوراهی اخلاقی در رابطه با پلاسکو یا ساختمانهای مشابه آن را مطرح میکند، من در اینجا، به نقل مضمون آن سخنان، تنها موضوع را منحصر میکنم به پلاسکو:
1. اگر باید شهرداری پلاسکو را پلمپ میکرد آنگاه صاحبان مشاغل آنجا متضرر میشدند.
2. اگر نباید شهرداری پلاسکو را پلمپ میکرد آنگاه شهرداری به وظیفه خود عمل نکرده بود.
قالیباف در این باب از نمایندگان شورا سؤال میکند: «[پلاسکو را باید] ببندم یا نبندم؟». در واقع او اظهار میکند:
3. (الف) یا باید شهرداری پلاسکو را پلمپ میکرد یا (ب) شهرداری نباید پلاسکو را پلمپ میکرد.
این سؤال مهمی است چرا که پاسخ این سؤال بر اساس قبول هر یک از موارد بالا این است که:
4. (ج) یا صاحبان مشاغل پلاسکو متضرر میشدند یا (د) شهرداری به وظیفهاش عمل نکرده بود.
دو راهی اخلاقی دقیقاً در همین جا اتفاق می افتد یعنی بین انتخاب الف یا ب و در نتیجه بین: «قبول قربانی کردن وظیفه به پای متضرر نشدن صاحبان مشاغل یا قبول کردن قربانی شدن صاحبان مشاغل به پای عمل به وظیفه». به زعم قالیباف اگر در مورد 3 وی الف را انتخاب میکرد (که در نتیجه ج اتفاق میافتاد) آنگاه داد و فریاد مردم، که گویا همان صاحبان مشاغل پلاسکو و غیره باشند، در میآمد که چرا در وضع اقتصادی آن زمان و نیز نبود شغل و بیکاری دست به چنین عملی زده است و حتی برخی، بنظر قالیباف، او را متهم میکردند که با این عمل قصد دارد چوب لای چرخ دولت بگذارد. اما اگر مورد ب را انتخاب میکرد (که در نتیجه د صادق بود) آنگاه اگر سه نفر (دقیقاً وی اشاره میکند سه نفر) در آتش بسوزند، همه شهرداری متهم میکنند که خواب بوده است و به وظیفهاش عمل نکرده است. اینگونه است که قالیباف بین یکی از طرفین 33 میماند. اما قالیباف به هرحال بین انتخاب پلمپ کردن یا نکردن، دومی را انتخاب میکند و وظیفه را به پای متضرر نشدن صاحبان مشاغل قربانی میکند.
این انتخاب قالیباف مرا به یاد ماجرای کشتی دار در مقاله به یاد ماندنی «اخلاق باور» کلیفورد میاندازد. کلیفورد در آن مقاله صاحب کشتی را تصور میکند که کشتیاش کهنه و فرسوده شد و تاب و تحمل چندان برای مسافرت دیگری ندارد. اما خود را، با این توجیه که خداوند خیرخواه بندگانش است و نمیخواهد آنها را به سختی دچار کند، متقاعد میکند که یکبار دیگر کشتی را با مسافرانش به دریا بفرستد. اما کشتی تاب این سفر دریایی را نمیآورد و غرق میشود و تمام مسافران خود را به کام مرگ میکشد. پرسشی که کلیفورد مطرح میکند این است که آیا کشتی دار حق داشت با این دلیل که خداوند بد بندگانش را نمیخواهد کشتی را به دریا بفرستد؟
پرسشی که در اینجا وجود دارد از همین قبیل است: «آیا قالیباف اخلاقاً حق داشت، با توجه به دلایلی که شرح آن آمد پلاسکو را پلمپ نکند؟» به همین ترتیب آیا اعضای شورای شهر اخلاقاً حق داشتند در مقابل این عمل قالیباف سکوت کنند؟
من گمان میکنم قالیباف در این ماجرا برحسب پیامدگرایی سودانگارانه عمل کرده است. اما وی نتوانسته بود بدرستی سود و زیان این ماجرا را تخمین بزند و در نتیجه نتوانسته بود دلیل مناسبی را برای قبول (الف) ترتیب دهد؛ به عبارت دیگر او در تخمین پیامدها بسیار ضعیف عمل کرده است. زمانی که او با (الف) و (ب) مواجه شد هیچ گاه تصور نمیکرد که نتیجه انتخاب (ب)، که عمل نکردن به وظیفه باشد (یعنی د)، به چه میزان میتواند وحشتناک باشد. همانگونه که وی عنوان میکند حد تصورش این بود که حداکثر 3 نفر میتوانند بسوزند (که خود این هم که او توجهی به جان 3 نفر نداشته است و جان آنها را کم بهاتر از متضرر شدن صاحبان مشاغل پلاسکو میداند، جای تأسف دارد) اما او اصلاً فکر نمیکرد که ممکن است نه 3 نفر بلکه بیش از 16 نفر جان خود را از دست بدهند و کل ماحصل صاحبان مشاغل به یکباره به کوهی از خاک تبدیل شود و خسارتی بالغ بر 1500 میلیارد تومان برجای بگذارد.
تعجبآورتر این است که خود قالیباف دقیقاً این جمله را نیز بیان میکند که: «اگر شما وارد پلاسکو شوید وحشت میکنید و باید فردا صبح در آنجا را ببندم». اما این هم نتوانسته است قالیباف را متقاعد کند. این نشان میدهد قالیباف حتی اگر واقعاً سود و زیان پلمپ نکردن پلاسکو را توانسته تخمین بزند اما بین پیامدهای ضرر آنی و حتمی آن (یعنی ج) و پیامدهای عظیمتر که در آینده از عمل نکردن به وظیفه (یعنی د) ممکن است پیش آید، نتوانسته بهدرستی قضاوت کند و کفه قضاوت او به سمت ضررهای آنی و حتمی، به دلیل آنی و حتمی بودن آن، چربیده است و مصلحتبینانه در اینجا قضاوت میکند. احتمالاً او هم برای جلوگیری از ضرر آنی این انتخاب، مانند بسیاری از ما که در شرایط این چنینی برای جلوگیری از ضرر آنی که آن را حتمی می دانیم ضررهای محتمل آینده را که ممکن است پیش آید یا نیاید کنار میگذاریم و میگوییم «انشالله چیزی نمیشود»، ضررهای آنی و حتمی را به ضررهای ممکن آینده و بزرگتر ترجیح داده است.
بنابراین من معتقد هستم که عمل قالیباف و مجموعه شورای شهر در همراهی با او در انتخاب (ب) اخلاقی نبوده است. اولاً از این جهت که دلایل آنها دلایل درستی نبوده است و دوم از این جهت که ضرر ممکن حاصل از انتخاب (ب) حتی با توجه به اینکه ممکن بوده است اما بهقدری عظیم بوده است که به ضرر آنی و حتمی آن میچربیده است و کسی که بخواهد عاقلانه و اخلاقی تصمیم بگیرد نمیتواند آنها را بهسویی بنهد. نمونه خود پلاسکو دقیقاً این دلیل را تأیید میکند.
از سوی دیگر این نشان میدهد نه تنها قالیباف قدرت تصور خوبی در تخمین سود و زیان انتخابش نداشته است بلکه مشاوران مناسبی هم در حوزه اخلاق نداشته است. متاسفانه این یکی از مشکلات جامعه ماست که تصور میکنند فلاسفه هیچ سودی برای آنها ندارند اما این ماجرا میتواند این را نشان دهد که حضور یک فیلسوف اخلاق به عنوان مشاور در سطح چنین تصمیماتی چقدر سودمند است.
.
.
دوراهی اخلاقی در ماجرای پلاسکو
میثم مولایی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق
منبع: دین آنلاین
.
.
در مطلب شما یک خطای راهبردی است آن هم اینکه تنها دو راه حل برای مشکل در نظر گرفتید . در عالم واقع اکثر اوقات می شود راه حلهای دیگری یافت. مثلا راه های مختلفی برای تامین هزینه ایمن سازی پلاسکو هست که برای یک مدیر هوشمند قابل تصورند. مثلا ارایه طرحی برای گرفتن وام برای ایمن سازی با حمایت بیمه ها و تضمین شهرداری. و… اصلا هنر مدیر در یافتن این راه هاست.
با ناصر موافقم، هزار راه حل بالقوه متصورست: چطور برای ساختمانهای خودشان، میلیاردها وام و بودجه و …. شبانه و مخفیانه تصویب میشود؟!
ببینید تنش و درگیری با سازمان بیمه بقدری بوده که هشتاد درصد کسبه امتناع میکردند. بعید نیست آن ۲۰ درصد باقیمانده هم چنین روزی را فعالانه و مشتاقانه، پیش بینی و زمینه سازی نکرده نباشند.! شاید آن درخت پلاستیکی از درونش پوسیده و ذوبیده.