شکی نیست که ما پیشگویی درباره آینده نمی توانیم بکنیم و از محل بحث ما خارج است! پس مطلقا نمی توان پیش گویی کرد. اما سخن من بر سر این است که زندگی من برای هیچکس حتی قابل پیش بینی هم نیست. به چهار دلیل درباره آینده حتی پیش بینی هم نمی توان کرد:
۱)دلیل اول اینست که پیش بینی همیشه نیاز به یک گزاره کلی دارد، اما زندگی من چندتایش در جهان وجود دارد؟ فقط یکی! بنابراین گزاره کلی این نداریم که بر اساس آن بتوانیم پیش بینی کنیم. ما چند تا آب در جهان داریم؟ الی ما شاء الله! اگر داشته باشیم که هر آبی در ۱۰۰ درجه سانتی گراد به جوش میآید، آن وقت میشود گفت که این آب هم مصداقی از مصادیق مفهوم آب است پس این هم اگر ۱۰۰ درجه دما ببیند به جوش خواهد آمد. اما زندگی هر کدام از ما چند تایش در کل جهان وجود دارد؟ فقط یکی! همانطور که هیچ کدام از ما تکرار پذیر نیستیم، زندگی هیچکدام از ما هم تکرار پذیر نیست. هر انسانی موجودی است unique و منحصر به فرد و دیگر نسخه بدل و رونوشت ندارد که بخواهیم قاعده و قانون کلی در بیاوریم تا بر اساس آن بشود پیش بینی کرد.
۲)معلوم نیست که آخر زندگی کی باشد. پس چون انتهای زندگی معلوم نیست پس درباره زندگی هیچکس نمی توان پیش بینی کرد. مثلا ممکن است شما بگویید که هر وقت کسی از کلاس فلانی رفت بیرون، خسته است و بنابراین من پیش بینی خواهم کرد که امروز بعد از آن کلاس خسته خواهم شد اما من در پاسخ خواهم گفت به شرط اینکه زنده از آن کلاس بیرون بروید! پس چون آخر عمر مشخص نیست نمی توان از امثال و نظایری که در زندگی دیگران پیش آمده بگویید که من میتوانم در مورد زندگی خودم پیش بینی کنم.
۳)زندگی من که فقط به خودم بستگی ندارد که بتوانم درباره آن پیش بینی کنم. صورت و سیرت زندگی من به میلیاردها میلیارد عامل بستگی دارد که فقط یکی از آن عوامل خودم هستم!
۴)خود من هم ذوق و سلیقه هایم در طول عمر تغییر میکند. مثلا می گویم زندگی ام را چنان برنامه ریزی کردم که تا نود سالگی لاغر بمانم اما ممکن است در نود سالگی نظرم تغییر کند. زندگی ای که برنامه ریزی میکنیم بر اساس عقاید و احساسات و عواطف و خواسته های اکنونی من است.
خب پس به این دلایل ما نمی توانیم زندگی را برنامه ریزی یا پیش بینی کنیم. این یک عقیده است که زندگی آینده به هیچ وجه پیش بینی پذیر نیست. ما حتی یک ثانیه بعدمان هم پیش بینی پذیر نیست چه برسد به ده یا بیست سال بعد. حال که پیش بینی پذیر نیست آن وقت یک مسئله پیش میآید که این چه سودی برای زندگی فیلسوفانه دارد؟
ببینید کسانی از قدیم به ما می گفتند(حکیمان و فلاسفه و عرفا)که تا میتوانید برای کاستن از درد و رنج های خودتان و برای افزایش لذت های خودتان زندگی اینجایی و اکنونی کنید. همیشه زندگیتان اینجایی و اکنونی باشد. زندگی اینجایی و اکنونی یعنی همه ساحت های وجودیتان مثل بدنتان باشد؛ بدنتان نه یک ثانیه از زمان عقب میافتد و نه یک ثانیه از زمان جلو میافتد. طوری زندگی کنید که ذهن و روانتان هم نه یک ثانیه از زمان عقب بیفتد و نه یک ثانیه از زمان جلو بیفتد. با اینکه هیچکدام از ما برای ۱۵ دقیقه هم نمی توانیم چنین کاری کنیم! تحقیقات فراوانی نشان دادهاند که ما انسان های عادی از ۲۴ ساعت شبانه روز، ۱۵ دقیقه آن را هم در زمان حال زندگی نمی کنیم. همچنین حکیمان می گفتند این نحوه زندگی کردن که فقط بدن در زمان حال زندگی کند، درد و رنج زندگی را چندین برابر افزایش میدهد و لذت زندگی را هم چندین برابر کاهش میدهد. بنابراین به ما توصیه میکردند که اگر میخواهید کمترین درد و رنج ممکن و بیشترین لذت ممکن را از زندگی ببرید همه ساحت های مختلف وجودتان(یعنی بدنتان، ذهنتان و روانتان) همه در زمان حال زندگی کنند.
حال این نوع زندگی کردن چقدر سود دارد و این سود ها چقدرش برای ما قابل تحصیل است یا نیست آن یک بحث دیگری است. اما یک مسئله ای وجود دارد و آن اینکه من الان در زمان حال خیلی دوست دارم که دو کیلو بستنی بخورم. از یک طرف هم شما گفتید که اصلا در بند گذشته و آینده نباشم. خب حال من چند دقیقه ای دو کیلو بستنی میخورم و در این چند دقیقه لذت میبرم اما بعد از دقایقی کم کم شکم درد پیدا میکنم و بسا مشکل برایم پیش میآید! آن وقت وقتی که لذت این یک ربع را با درد و رنج های ساعت های آینده و درد و رنج های پزشک پیدا کردن و در ترافیک تهران سوار اتومبیل شدن و رفتن و درد و رنج درمان و…. روی هم رفته می بینم که خیلی کار اشتباهی کردم که دو کیلو بستنی خوردم. با اینکه در زمان حال زیستن و در اینجا و اکنون بودن اقتضا میکرد که ببین چه چیزی الان به تو لذت میدهد و آن را بخور. اما وقتی که خوردم می بینم بسا درد و رنج دیگر در آینده به خاطر این عملم در پی میآید که آن وقت که محاسبه میکنم، میبینم روی هم رفته درد و رنج بیشتر بود. آن وقت به نظرم میآید که پس زندگی اینجایی و اکنونی، غلط است. وقتی این گونه موارد را در نظر میگیریم، میگوییم پس حتما در هر لحظه ای، در آن لحظه زندگی نکنم و ببینم آن چیزی که الان برایم پیش آمده در آینده مجموع نتایج و پیامد هایش را حساب کنم و ببینم که آیا این بستنی را بخورم یا نخورم. پس نمی توانم در محاسباتم فقط لذات اینجا و اکنون را در نظر بگیرم، بلکه باید مجموع لذات اینجا و اکنون بعلاوه همه لذت هایی که در آینده در پی این لذت خواهند آمد و بعلاوه همه درد و رنج هایی که در آینده خواهند آمد را محاسبه کنم و اگر دیدم لذت ها بیشتر شد آن بستنی را بخورم و اگر دیدم درد و رنج بیشتر شد آن بستنی را نخورم. از این جهت است که به آن نظریه اولی، لذت طلبی ناسنجیده میگویند و به این نظر دومی، لذت طلبی سنجیده میگویند. میگویند هدونیست ها بعضی مثل آریستیپوس بودند که به هدونیزم(لذت گرایی) نسنجیده قائل بودند اما بعضی را لذت گرایان سنجیده میدانند مثل اپیکوریان. و به نظر میآید که هدونیزم سنجیده قابل دفاع تر است. اما در هدونیزم سنجیده هم یک مشکل به وجود میآید. و آن اینکه چون هدونیسم سنجیده را پدر و مادر من بلد بودهاند و به من از ایام کودکی گفته اند که درس بخوان و تکلیف را انجام بده و… تا سال ها بعد یک جوان طراز اول بشوی. خب من اکنون از این فوتبال اکنون صرف نظر میکنم و از فیلم سینمایی هم صرف نظر میکنم، مهمانی هم نمی روم و…. در عوض همیشه درس میخوانم و صبح ها زود بیدار میشوم و شروع میکنم به مطالعه کردن و الی آخر. تا اینکه سی و هفت ساله میشوم و دو ماه دیگر مدرک تخصصی جراحی قلب را به من میدهند، اما ناگهان سکته میکنم و میمیرم. خب حال این سی و هفت سال را در واقع چه کردم؟ چه کسی ضمانت میکرد که تا آن سن زنده بمانم؟ اما از آن طرف هم فرضا دوستم هم در یک تصادف میمیرد اما کل عمرش را خوش گذرانی کرده بود! حال چه باید کرد؟ نسنجیده اش آن مشکل را دارد و سنجیده اش هم این مشکل را دارد! مگر کسی میتواند بگوید من زنده خواهم ماند؟ ضمن اینکه فقط زنده ماندن نیست، ممکن است من سی و هفت سال زحمت بکشم اما در امتحان نهایی جراحی مشکلی برایم پیش بیاید و نتوانم امتحان بدهم و حاصل تمام زحماتم را بر باد دهد! چرا که جراح شدن فقط در دست من نیست، برای جراح شدن همه آن درد و رنج ها و مشقت ها فقط یکی از شرایط لازم جراح شدن بوده اند ولی میلیاردها شرط دیگر هم باید به این شرط لازمه ملزم میشد و حال تنها یکی از آن ها ملزم نشد! پس اگر بخواهم هدونیسم نسنجیده را ملاک قرار دهم، مشکلش این است که همیشه ممکن است یک لحظه لذت ببرم و لحظات فراوانی درد و رنج بکشم و اگر هم هدونیسم سنجیده را ملاک قرار دهم مشکلش این است که لحظاتی درد و رنج را تحمل میکنم برای اینکه لحظات بعدش لذت ببرم اما ممکن است آن لحظات بعد هم درد و رنج سراغمان بیاید! در واقع هدونیسم سنجیده با همان مانعی که گفتیم برخورد کرد؛ با این مشکل که زندگی آدمی پیش بینی پذیر نیست.
خب اکنون چه کنیم؟ اینجاست که زندگی فیلسوفانه میگوید هدونیسم نسنجیده نه؛ اما هدونیسم اندکی تا قسمتی سنجیده بله. بنابراین چیزهایی که نتیجه اش چند سال بعد است را کنار بگذارید چون هیچ نتیجه اش مشخص نیست. بنابراین من نه آریستیپوس را میتوانم بپذیرم و نه میتوانم اپیکوریان را بپذیرم. و بنابراین چاره ای جز این ندارم که زندگی فیلسوفانه را در مقام عمل به خاطر این مولفه عقیدتی معرفتی که آینده ما قابل پیش بینی نیست اما کاری را که میخواهد در نظر بگیرد فقط آینده تقریبا یقینی اش را در نظر بگیرد و آینده هایی که در پرده های ابهام هستند را در نظر نمی گیرد را بپذیرم.
نکته بعدی ای که در زندگی فیلسوفانه وجود دارد این است که زندگی فیلسوفانه زندگی ای است که به فهم عرفی خیلی بها نمیدهد. فهم عرفی مجموعهی عقایدی است که همه آدمیان فارغ از درس خواندهها و درس ناخواندهها و فارغ از اینکه در چه زمان و مکانی زندگی میکنند، معمولا همه به آن ها قائل اند. پس به طور خلاصه مجموعه عقاید مشترک بین همه آدمیان. این فهم عرفی در بسیاری از موارد از تعمیم های شتاب زده به دست آمده است. تعمیم شتاب زده یعنی اینکه تو به اندازه کافی مداقه نمیکنی و وقتی n تا موجود را همواره دارای دو صفت دیدی، موجود n+1 ام را هم اگر دارای صفت اول دیدی، حکم میکنی که صفت دوم را هم دارد. به این میگویند تعمیم شتاب زده. مثلا در زندگیتان بیست تا دوست دیده اید که هیچ وقت به شما خیانت نکردهاند بعد فهم عرفی میگوید دوست به دوست خیانت نمی کند و بعد بر این اساس ارتباط دوستانه ای برقرار میکنید و بعد ناگهان یکی از این دوستان به شما خیانت میکند و شما شوکه میشوید. شوپنهاور فیلسوفی بود که دائما به ما می گفت که در فهم های عرفی همیشه تجدید نظر کنید. پدر و مادر و معلمان و مربیانتان الی ما شاء الله تعمیم های شتاب زده را به عنوان قانون معرفی میکنند و بعد ناگهان میبینید این قانون شکست خورد و شوکه میشوید؛ و بعد که دقت میکنید میبینید اصلا قانونی وجود نداشته است و یک تعمیم شتاب زده بوده است. و ما خیلی مواقع شکست های عملی مان ناشی از اعتماد به تعمیم های شتاب زده است. تعمیم شتاب زده هرگز شان قانون و طبعا کارکرد قانون را ندارند و بنابراین ما نباید به آن ها اعتماد کنیم و مناسبات را بر آن ها تنظیم کنیم.
.
.
مشاهده ی فتوکلیپ در یوتوب
مشاهده ی فتوکلیپ در آپارات
دانلود صوت استفاده شده در فتوکلیپ ۱۱ مگابایت
برای ساخت این فتوکلیپ از سومین جلسه از مجموعه جلسات درسگفتار زندگی فیلسوفانه استفاده شده است.
.
.
عرض سلام واحترام.
بااحترام وارج گذاری به تمام اساتیدمی خواستم عرض کنم بدون تعارف استاد ملکیان ازسایر بزرگواران نحوه ی بیان و ارائه مطالب شونبهترهستش.
البته بالابودن میزان دانش ایشون هم به جای خودمحفوظ!
امابه قول معروف که می گن فلانی نفسش حقه واقعا درمورداستادملکیانم همین جوره!
بااغلب دوستان هم که دراین مواردصحبت می کنیم اکثرا همین نظررو دارن!
حتی به تجربه هم می بینم افرادی که این آثار و سخنرانیهای اساتیدرودراختیارشون میذاریم وبهشون معرفی میکنیم خودشون اذعان می کنن که مطالب وسخنرانی های استادملکیان بیشتربراشون جذابیت داشته ومفیدترواقع شده!
به شخصه منت دار زحمات وفراهم آوردن این امکان
سهولت دست رسی به مطالب وسخنرانی های اساتید ارجمند هستم
خواهشی که داشتم درصورت امکان ودست رسی تون مباحث بیشتری درموردحوزه های مختلف ارایه بدین.
مثل تاریخ ومکاتب هنری، جامعه شناسی،روان شناسی،
مکاتب واندیشه های سیاسی، نظریه ها ونقد ادبی
چون بیشتر سخنرانی ها ومطالب ارایه شده بیشتردرحوزه ی دینی وعرفان هستش!
تنوع مباحث به نظرم درکنارمباحث ارزش مند وسودمندی که ارایه میدین سبب بالارفتن کیفیت کار وبیشترشدن مخاطبین شمامی شه!
وصدالبته من وامثال بنده هم بیشترازاین هم سپاس گزارخواهیم بود!
البته درمورد بیشتر بودن مباحث دینی وعرفان منظورم به طورکلی درموردسایت هاواغلب کانال های تلگرامی بودکه بیشترفایل های صوتی که قرارمی دن موضوعات شون حول محور مباحث دینی ویاعرفانی هستش
( عرفانی مخصوصا”مولاناومثنوی” که دیگه یه جورایی توی ذوق می زنه ودرحال لوث شدنه ازبس که بافراوانی انواع شرح هاوبحث ها وتفسیرهاازافرادمختلف درکانال ها وسایت هادرموردشون
مواجهیم )