اخلاق اقلیمی، اخلاق قحطی یا اخلاق انقراض؟

اخلاق اقلیمی، اخلاق قحطی یا اخلاق انقراض؟ سخنی در باب تقدم سبزگرایی فردی بر سیاست‌ورزی سبز

اخلاق اقلیمی، اخلاق قحطی یا اخلاق انقراض؟

سخنی در باب تقدم سبزگرایی فردی بر سیاست‌ورزی سبز

نویسنده: محمدعلی طباطبایی (مهر داد)

[email protected]

تصور کنید جزء فرزندان ارشد خانواده‌ای پرجمعیت و به نسبتِ جمعیت کم‌درآمد هستید. پدر خانواده هر روز مایحتاج غذایی خانواده را تأمین می‌کند و به خانه می‌فرستد. مدیریت و توزیع این اقلام به عهدۀ فرد خاصی نیست و در واقع کاری موکول بر عهدۀ تمام افراد خانواده است. در این وضعیت چند حالت متصور است:

حالت اول: فرزندان بزرگ‌تر یا قوی‌تر اقلام مقوی‌تر و خوشمزه‌تر را تصاحب می‌کنند و کوچک‌ترها به هرچه ماند، می‌سازند.

حالت دوم: آنان‌که قوی‌ترند، عدالت را حاکم می‌کنند و تلاش می‌کنند اقلام غذایی را به گونه‌ای تقسیم کنند که به همه کمابیش مواد مشابهی برسد.

حالت سوم: آنان که قوی‌ترند، صبر می‌کنند تا کوچک‌ترها هرچه می‌خواهند بخورند، و آن گاه بزرگ‌ترها به آنچه مانده می‌سازند.

حالت‌های اول و سوم آشکارا مردود و غیراخلاقی‌اند؛ چون در این دو حالت به هر حال عده‌ای محروم می‌مانند. پس فعلا روی حالت دوم تمرکز می‌کنیم. اکنون فرض کنیم که پس از مدتی به دلیل پرجمعیت‌تر شدن یا کم‌درآمدتر شدن خانواده، حتی در حالت دوم هم مواد مورد نیاز به همۀ اعضا نمی‌رسد. اکنون چه باید کرد؟

فرزندان ارشد خانواده بهترین راه را در این می‌یابند که از پدر خانواده بخواهند از مخارج غیرضروری خودش بزند و مبلغ بیشتری را صرف مایحتاج غذایی فرزندانش کند. این اتفاق هم می‌افتد و پس از مدتی باز وضعیت سخت می‌شود. این بار فرزندان به این نتیجه می‌رسند که تغییراتی در رژیم غذاییشان ایجاد کنند و اقلام گران‌قیمتی مثل گوشت، یا بی‌خاصیتی مثل برنج، کم یا حذف شوند و جایشان را به غذاهای ارزان‌تر و پرخاصیت‌تر بدهند. یکی از فرزندان که تخصصی در تغذیه دارد، تلاش می‌کند با همین وجه موجود، تمام نیازهای تغذیه‌ای افراد خانواده را به نحوی تأمین کند که هیچ یک از فرزندان دچار سوءتغذیه یا مشکل دیگری نشوند.

اکنون اگر باز هم جمعیت خانواده بیشتر، یا درآمدش کمتر شود چه باید کرد؟ در این حالت، خانواده از تمام مخارج دیگر، اعم از پوشاک، مسکن، آموزش، تفریح و… می‌زنند تا بتوانند اولیه‌ترین نیازشان، یعنی غذا را تأمین کنند. به این ترتیب کم‌کم فرزندانی با لباس‌های مندرس در خانه‌ای فرسوده و ویران و بدون هیچ آموزش و تفریحی فقط به این دلخوشند که لقمه نانی هست که بخورند. اکنون اگر باز هم وضعیت بدتر شود چه؟ در این حالت، کم‌کم (همه یا تعدادی از) اعضای خانواده باید تن به گرسنگی و سوءتغذیه و تبعات ناشی از آن بدهند.

مثال بالا، در سخت‌ترین شرایطش، نمادی از وضعیت امروز جامعۀ ایران (و در نگاهی وسیع‎تر، کل جهان) است؛ با این توضیح ضروری که «وجه نقد» در مثال بالا، نمادی از منابع آبی کشور (و جهان) است. در ایران امروز ما هشتاد میلیون جمعیت داریم که باید از راه کشاورزی غذایشان را تأمین کنند. کشاورزی طبیعتا به منابع آبی نیاز دارد. اما کل منابع آبی ما صد میلیارد متر مکعب در سال است که از این میزان به طور طبیعی اجازۀ برداشت تنها بیست میلیارد متر مکعب را برای کشاورزی و شرب داریم؛ باقی این منابع آبی سهمی است که خود طبیعت از ما طلب می‌کند تا خرج نیازهای دیگرمان کند (در مثال بالا، خرج پوشاک و مسکن و…). بنابراین، هشتاد میلیون جمعیت باید با بیست میلیارد متر مکعب آب سالیانه خود را سیر کنند. این یعنی هر فرد باید به گونه‌ای غذا بخورد که روزانه بیشتر از 685 لیتر آب نبرد. اما رژیم غذایی ایرانیان فعلا به گونه‌ای است که دست‌کم روزانه حدود 3000 لیتر آب می‌برد؛ یعنی سالانه حدود 88 میلیارد متر مکعب (بیشتر از چهار برابر ظرفیتی که طبیعت ایران برای ما در نظر گرفته است). بنابراین ما همین الان در حال محرومیت از بسیاری از نیازهای اساسی‌ای هستیم که قرار بوده است مادر طبیعت برای ما فراهم کند (مثل خاک، تنوع زیستی، رطوبت، پوشش گیاهی و…). بدتر اینکه ما همین نیاز غذایی را با راندمان آبی پایین برداشت می‌کنیم و بنابراین تمام صد میلیارد متر مکعب داراییِ آبی‌مان را فقط و فقط خرج خوراکمان می‌کنیم (این راندمان آبی پایین همان خرج و مخارج اضافی پدر خانواده در مثال بالاست). اکنون هیچ چیز دیگری برای تأمین سایر نیازهایمان باقی نگذاشته‌ایم. الان ما در وضعیت خانواده‌ای هستیم که هرچند هنوز کارش به گرسنگی و سوءتغذیه نکشیده، اما نه پوشاکی دارد، نه مسکنی، نه آموزشی، نه تفریحی و نه هیچ امکانات دیگری. فقط و فقط از عهدۀ غذای روزانه‌مان برمی‌آییم؛ دیگر نه خاکی داریم، نه پوشش گیاهی‌ای، نه ذخایر آب زیرزمینی‌ای، نه رطوبتی، نه تنوع زیستیِ مقبولی و نه هیچ چیز دیگر از آنچه برای یک زندگی طبیعی سالم نیاز است.

این تازه در حالتی است که جمعیت خانواده و درآمدمان ثابت بماند. درحالی‌که برآوردها نشان می‌دهد در سال‌های آینده جمعیت کشور بیشتر، و منابع آبی ما محدودتر خواهد شد. بنابراین، ما ناگزیر و با سرعت در حال حرکت به سمت گرسنگی (قحطی) و بعد از آن مرگ (انقراض) هستیم. برآوردها به ما می‌گویند آن آیندۀ ناخوشایند چندان دور نیست که ما در زمان حیاتمان آن را نبینیم.

یک نکتۀ مهم فقط ناگفته ماند: ما در رسیدن به وضعیت کنونی، دو مرحله از مراحلی را که خانوادۀ مثالی بالا طی کرده بودند، طی نکرده‌ایم و بنابراین در این میان چوب ندانم‌کاری خودمان را هم می‌خوریم. آن دو مرحله، یکی حذف مخارج اضافی پدر و دیگری تغییر رژیم غذایی خانواده است. ما با تمام محدودیتی که در منابع آبی‌مان داریم، هنوز نتوانسته‌ایم سیاست‌ها و رفتارهای سیاست‌مداران و تولیدکنندگانمان را تغییر دهیم؛ چنان‌که تغییری هم در رژیم غذایی خودمان نداده‌ایم تا به وضعیتی برسیم که هم استفاده‌ای بهینه‌تر از منابع آبی‌مان داشته باشیم و هم نیازهای غذایی روزانه‌مان به درستی تأمین شود. در این میان، برخی از «فرزندان ارشد» در مثال بالا (که من آنان را «روشنفکران محیط‌زیستی» می‌نامم)، معتقدند که نیاز خاصی به تغییر رژیم غذایی نیست و فقط باید به فکر مخارج اضافی پدر خانواده بود.

به این سخن دکتر ناصر کرمی، استادیار اقلیم‌شناسی دانشگاه برگن نروژ، توجه کنید:

«نسبت سبک زندگی سبز به محیط زیست مثل نسبت امور خیریه به اقتصاد است. البته که ما باید در زندگی خیر و نیکوکار بوده و بی چشمداشت به تنگدستان کمک کنیم. اما خامدستانه است که گمان کنیم با انعام و صدقه می توان فقرا را دارا و جهان را سرشار از برابری و عدالت کرد.

بر همین مبنا توسعه پایدار و حفظ محیط زیست فقط از مسیر تکاپوی دائم در حوزه سیاست واقتصاد به دست می آید و سبک زندگی سبز عمدتا امری اخلاقی است با حوزه تاثیر محدود در چارچوب خانه.

 جهان با براندازی شر به خیر می رسد نه با خیریه».

در تقویت این نگاه، ایشان بارها مقالاتی با این مضمون منتشر کرده است که فعالان محیط‌زیست در ایران باید هر چه سریع‌تر وارد عرصۀ سیاست شوند و از آن طریق مطالبات خودشان را به پیش ببرند؛ وگرنه «عارفان منزه خامگیاهخوار» راه به جایی نمی‌برند و…

به باور من، وجود چنین نگاهی در میان فرهیختگان محیط‌زیستی ما، اگر فاجعه‌بارتر از اصل بحران محیط‌زیست نباشد، حداقل به همان اندازه فاجعه‌آفرین است‌فآاآ. دکتر کرمی هم به عنوان یک روشنفکر محیط‌زیستی ایرانی، دقیقا همان اشتباهی را می‌کند که بیش از صد سال است تقریبا تمام روشنفکران ایرانی مرتکب شده‌اند و حاصلش هم همین وضعیت جامعۀ ایرانی است که می‌بینیم و آن اشتباه این است که گمان می‌کنند اصلاحات اجتماعی باید از بالا به پایین صورت بگیرد، نه از پایین به بالا. اما فاجعه‌بارتر این است که می‌بینیم هنوز یک متخصص اقلیم‌شناسی و فعال محیط‌زیست با همۀ خیرخواهی‌اش برای آب و خاک کشور، بر این پندار است که سبک زندگی سبز به مثابۀ فعالیت‌های خیریه است؛ درحالی‌که واقعیت این است که نسبت سبک زندگی سبز با سیاست و اقتصاد، همان نسبت فرهنگ با نهاد سیاست و نسبت مصرف‌کننده با تولیدکننده است، که اگر فرهنگ نباشد سیاستی هم نیست و اگر مصرف‌کننده‌ای نباشد، تولیدکننده‌ای هم نخواهد بود. می‌توان به رسم معهود در محافل فلسفی، صدها صفحه دربارۀ تقدم یا تأخر فرهنگ بر/از نهادها بحث‌های انتزاعی و بی‌حاصل کرد. اما من در اینجا به جای بحث‌های انتزاعی، ترجیح می‌دهم یک واقعیت عینی را یادآوری کنم و قضاوت را به خود دکتر کرمی و دیگر طرفداران آن نگاه واگذار کنم:

فرض کنیم (فرض محال که محال نیست)، با تلاش‌های سیاست‌ورزانۀ فعالان محیط زیست در ایران، سال دیگر در این موقع دولتی بر سر کار باشد که ملتزم به تمام قواعد سبز است. بنابراین، کنترل شدیدی بر چگونگی برداشت از منابع طبیعی (آب، معادن، جنگل‌ها، خاک و…) اعمال می‌کند؛ بسیاری از صنایع آلاینده و کاهندۀ ذخایر طبیعی (مثل کشاورزی، نفت، برق، پتروشیمی، سیمان و…) را تعطیل می‌کند و به جای آنها رو به صنایع پاک‌تر می‌آورد (و انبوهی از اصلاحات زیست‌محیطی دیگر). به طور طبیعی نتیجه آن خواهد بود که باید واردات انبوهی از محصولات کشاورزی و غیرکشاورزی را چندده یا چندصد برابر کند؛ زیرا هیچ تغییری در الگوی مصرف ایرانیان رخ نداده و تنها تغییری که اتفاق افتاده، تغییر «سیاست»های حاکمیت است. کشوری که تولیداتی هم‌سطح وارداتش ندارد، به ناچار باید از کیسه خرج کند و در کیسۀ ما چه چیزی جز نفت و چوب و مواد معدنی و محصولات کشاورزی یافت می‌شود؟ ما چه محصولی برای صادر کردن داریم که بدون آسیب زدن به طبیعت بتواند ارزی وارد کشور کند؟ نتیجتا، در کمتر از یکی دو سال، یکی از این دو وضعیت حاکم خواهد شد: یا دولت از مردم خواهد خواست که اجبارا (و نه به عنوان عملی مستحبی مثل امور خیریه) کم‌مصرف‌تر زندگی کنند، یا خیلی زود خود دولت تحت فشار مردمی که از گرانی و تورم و کمبود به ستوه آمده‌اند، از سیاست‌هایش عقب‌نشینی خواهد کرد. تجربه نشان داده حتی قدرت‌مندترین اقتصادهای جهان هم در چنین وضعیتی محیط‌زیست را قربانی راحت‌طلبی مردم می‌کنند.

غم‌انگیز است که دکتر کرمی به‌درستی اشاره می‌کند که «سبزها باید برای کاهش فقر در جهان و برابری و عدالت اقتصادی، مجدانه‌تر بکوشند» تا مجال تخریب محیط‌زیست را از پوپولیست‌ها بگیرند؛ اما به این نکته اشاره نمی‌کند که اتفاقا سبک زندگی مصرف‌گرای تک‌تک ما انسان‌ها است که هر روز جمعیت بیشتری را در کشورهای فقیر، فقیرتر می‌کند. اکنون دکتر کرمی به این پرسش پاسخ دهد: کدام دولت یا تولیدکننده‌ای در جهان امروز در حال تولید کالا و تخریب طبیعت برای مریخیان است؟ مگر نه اینکه همۀ این تخریب‌ها برای پاسخ به ولع ما مصرف‌گراهای دورنیندیش است؟ اگر مصرف‌گرایی در سطح جوامع فروکش کند، دیگر تولیدکنندگان تخریب‌گر برای چه کسی کار کنند؟ ای کاش دکتر کرمی که در ایندپندنت فارسی به بهانۀ سوختن جنگل‌های آمازون به گیاهخواران طعنه می‌زند، نگاهی هم به ایندپندنت انگلیسی می‌انداخت تا بداند چگونه سبک زندگی گوشتخوارانه (که مورد دفاع ایشان است) نقشی عمیق‌تر از بولسونارو در سوختن جنگل‌های آمازون دارد (خلاصۀ مطلب آن که برزیل بزرگ‌ترین صادرکنندۀ گوشت جهان است و تولیدکنندگان گوشت برای تولید بیشتر نیاز به زمین‌های بیشتری دارند تا بتوانند علوفه و سویای بیش از 200 میلیون دام برزیلی را تأمین کنند و به همین دلیل است که جنگل‌ها را می‌سوزانند تا بتوانند گوشت بیشتری تولید کنند. بنابراین گوشتخواران سراسر جهان در سوختن جنگل‌های آمازون سهم دارند؛ حقایق تکان‌دهنده‌تر را در همان گزارش بخوانید). بنابراین، بولسوناروها تنها پیاده‌نظامِ جاده‌صاف‌کن برای تأمین غذای محبوب دکتر کرمی و دوستانشان هستند. اما خُب همیشه آسان‌تر برای ما انسان‌ها آن است که ریشه‌ها را رها و به پوسته‌ها حمله کنیم.

دکتر کرمی در اینجا پاسخ متینی خواهد داشت: چنان دولتی نه با چنین سرعتی روی کار خواهد آمد و نه با چنین شتابی دست به این تغییرات گسترده می‌زند؛ در عوض، همه چیز بسیار تدریجی خواهد بود و در این اصلاحات تدریجی همه چیز به خوبی و خوشی حل خواهد شد. این پاسخ متین تنها در یک حالت مقبول است و آن در حالتی است که در این اصلاحات تدریجی، تمرکز فقط بر اصلاحات نهادی نباشد، بلکه اصلاح فرهنگ مصرفی مردم هم لحاظ شده باشد. یعنی وضعیت به گونه‌ای به پیش برود که مثلا پانزده سال دیگر (اگر دیگر چیزی از طبیعت ایران باقی مانده باشد)، کم‌کم فرهنگ مردم به سطحی رسیده باشد که هم خودشان محیط‌زیستی باشند و هم دولتی محیط‌زیستی (به معنای درست کلمه) را بر سر کار آورند و ریاضت‌های وابسته به آن را هم بپذیرند. با پذیرش این حالت، دیگر نمی‌توانیم نقش مردم را در حد امور خیریه تنزل دهیم. هیچ گاه در یک جامعۀ فاقد سواد و عمل سیاسی، یک دمکراسی بالغ بر سر کار نمی‌آید. بنابراین، اگر می‌خواهیم مثلا پانزده سال دیگر یک دولت یا حاکمیت محیط‌زیستی داشته باشیم، باید تا آن زمان سطح آگاهی و کنش‌های محیط‌زیستی اکثریت جامعه را چنان بالا برده باشیم که نه‌تنها دولتی محیط‌زیستی را بر سر کار بیاورند، بلکه با درک بالایی که از اهمیت این موضوع دارند، دشواری‌های مسیر سبز شدن را هم تحمل کنند و کمک کنند تا آن دولت به تدریج بر باندهای مافیایی ضدمحیط‌زیست پیروز شود (برای ملموس شدن بحث، نگاه کنید به جامعۀ آمریکا که چگونه پس از تحمل فقط چند سال ریاضت‌های اقتصادی اوبامایی برای حفظ محیط‌زیست، به تنگ آمد و جای او را به دونالد ترامپی داد که تمام مواضع محیط‌زیستی را به منافع اقتصادی فروخت).

ظاهرا، دکتر کرمی یک اصل سادۀ عمل سیاسی را فراموش کرده‌اند: هیچ جریان فکری یا سیاسی یا فرهنگی‌ای نمی‌تواند در عرصۀ سیاسی کوچک‌ترین امیدی به پیروزی داشته باشد، مگر اینکه پیش از ورود به این عرصه یک جریان عظیم اجتماعی را پشت سر خود به راه انداخته باشد. البته پس از این اصل ساده، یک اصل پیشرفته‌تر هم وجود دارد و آن این است که حتی جریان‌های فکری یا سیاسی یا فرهنگی‌ای که با پشتیبانی یک جریان عظیم اجتماعی وارد عرصۀ سیاست شوند، بسیار زود از میدان به در خواهند شد اگر تنها با شعار و پروپاگاندا و تهییج احساسات توده‌ها را بسیج کرده باشند، نه با تعمیق شعور آنان در حدی که توأم با اکتِ متناسب در سطح فردفردِ جامعه شده باشد.

به همین دلیل است که من، درست در نقطۀ مقابل دکتر کرمی، مؤکدا بر این نکته اصرار می‌ورزم که فعالان محیط زیست پیش از ورود به عرصۀ سیاست، باید ابتدا خودشان را به بالاترین حد آگاهی و عمل محیط‌زیستی برسانند و بعد با تلاش‌های مداوم برای ترویج این نگاه در سطح جامعه، روزگاری آفرینندگان یک جریان عظیم اجتماعی در ایران باشند که نه‌تنها آگاهی بالایی از لحاظ زیست‌محیطی دارد، بلکه در سطح تک‌تک اعمال روزمره اصول سبزگرایی را رعایت می‌کند. تنها با اتکاء به چنین سرمایۀ اجتماعی کلانی است که می‌توان وارد عرصۀ سیاست‌ورزی شد و امید به موفقیت داشت. این هدف تنها از مسیر فرهنگ‌سازی و آموزش حاصل می‌شود، نه سیاست‌ورزی بی‌پشتوانه.

فعال محیط‌زیستی که هنوز نتوانسته در زندگی شخصی خودش از لذات سطحی مثل گوشتخواری، بنزین‌سوزی و مصرف‌گرایی دست بکشد (چه‌رسد به آنکه دیگران را مجاب به اتخاذ چنین سبک‌هایی در زندگی کند)، چگونه می‌خواهد غول سیاست را مجاب کند که دست از آسوده‌خواری بردارد و تن به ریاضت‌های سبز دهد؟ قبول کنیم که دست‌کم در زمینۀ محیط‌زیست همه‌چیز از سطح فرد آغاز می‌شود و سپس به کلان‌ترین نهادها می‌رسد. به راستی چرا بولسوناروها در آلمان و فرانسه ظهور نمی‌کنند؟ بی‌شک یکی از مهم‌ترین دلایل آن است که مردم آلمان و فرانسه بیشتر از مردم برزیل و حتی آمریکا آموزش‌های محیط‌زیستی دیده‌اند و به ارزش‌های آن ایمان دارند.

***

اکنون بازمی‌گردم به همان بحث اصلی خودم دربارۀ ضرورت آغاز اصلاحات محیط‌زیستی از سطح زندگی روزمرۀ مردم. من پیش‌تر در مقالۀ «اخلاق اقلیمی؛ در فضیلت و ضرورت خام‌گیاهخواری در عصر حاضر» نشان دادم که بهینه‌ترین رژیم غذایی ممکن برای شرایط امروز ما خام‌گیاهخواری یا دست‌کم گیاه‌خواری حساب‌شده (یعنی پخته‌گیاهخواری مبتنی بر حداقل نان و برنج) است که می‌تواند تمام نیازهای غذایی ما را با کمترین آب مصرفی فراهم آورد؛ با این حال، همین رژیم هم روزانه دست‌کم دو هزار لیتر آب می‌برد؛ تازه با فرض اینکه راندمان آبی در کشاورزی کشورمان در سطح متوسط جهانی باشد؛ یعنی در شرایطی که حکومت و تولیدکنندگان سیاست‌ها و روش‌هایشان را به گونه‌ای اصلاح کنند که ما از لحاظ راندمان آبی در کشاورزی به متوسط جهانی برسیم؛ وگرنه، اگر با همین وضعیت کنونی به کشاورزی ادامه بدهیم، حتی با خام‌گیاهخواری هم ما همچنان در وضعیتی خواهیم بود که مجبور خواهیم بود به جای «آب خوردن از طبیعت»، خون طبیعت را بخوریم (یا به عبارت دیگر، به جای شیر خوردن از پستان مادر طبیعت، گوشت این مادر را بکَنیم و بخوریم) و البته که آن هم روزی به اتمام خواهد رسید و در آن روز دیگر حتی برای حرف زدن از «اخلاق قحطی» و «اخلاق انقراض» هم دیر شده باشد.

بنابراین، امروز، که روز روزش است، باید روشنفکران و اخلاقیان ما دربارۀ «اخلاق اقلیمی» حرف بزنند و از طرفی جامعه را به به سطحی از آگاهی محیط‌زیستی برسانند که افراد جامعه خودخواسته سبک زندگی سبز را برگزینند، و از طرف دیگر مردم را نسبت به وظایفی که حکومت و تولیدکنندگان در حفظ محیط‌زیست بر عهده دارند، مطلع سازند تا یک مطالبۀ عمومی فراگیر در جامعه ایجاد شود که حکومت و تولیدکنندگان را ملزم به تجدیدنظر در سیاست‌ها و روش‌هایشان کند.

در آغاز گفتم که اگر امروز کاری نکنیم، به زودی کارمان به قحطی و سپس انقراض خواهد کشید. پس اگر امروز دربارۀ «اخلاق اقلیمی» حرف نزنیم، شرایط چنان به سرعت وخیم می‌شود که دیگر هیچ فرصتی برای نظریه‌پردازی دربارۀ «اخلاق قحطی» و «اخلاق انقراض» نخواهیم داشت. بنابراین، شاید بد نباشد در همین جا اشاره‌ای گذرا به این مفاهیم هم داشته باشیم تا دست‌کم به تصوری مبهم دربارۀ آنها دست یابیم:

«اخلاق قحطی» دربارۀ دوراهی‌های اخلاقی در شرایط قحطی بحث می‌کند؛ مثل تصمیم‌گیری دربارۀ اینکه در وضعیت قحطی خودکشی اخلاقی‌تر است یا کشتن دیگران (چه برای خوردن گوشتشان، یا برای کم کردن عائله)؛ اگر قرار بر خوردن گوشت انسان شد، چه کسی باید گوشت دیگری را بخورد؟ پدر پسر را یا برعکس؟ اگر قرار بر کشتار گروه کثیری از مردم شد تا دیگران زنده بمانند، ملاک تصمیم‌گیری دربارۀ نامزدان کشتار چیست و افراد با چه اولویت‌بندی‌ای در فهرست مرگ قرار می‌گیرند؟ معلولان ذهنی و جسمی؟ مجرمان؟ کم‌هوشان؟ کم‌سوادان؟ فقیران؟ پیران؟ مردان؟ اولویت در فهرست زندگی با چه کسانی است؟ فیلسوفان؟ استادان دانشگاه؟ مهندسان؟ پزشکان؟ مادران؟ یا …؟ به نظر می‌رسد حتی فکر کردن دربارۀ این مسائل هم به غایت چندش‌آور و منزجرکننده است، چه برسد به اینکه واقعا به چنان شرایطی برسیم.

اما اگر نتوان اخلاق قحطی را به درستی به نتیجه (نظری و عملی) رساند، زودازود به وضعیتی می‌رسیم که ناچار شویم دربارۀ اخلاق انقراض بحث کنیم؛ بحثی که این بار قطعا فقط بحثی نظری است و در نتیجۀ عملی تغییری ایجاد نمی‌کند. در این وضعیت فیلسوفان اخلاق از این بحث می‌کنند که آیا اگر بر سر دوراهی «انقراض گونۀ انسان به قیمت نجات سایر گونه‌های حیات» یا «انقراض میلیون‌ها گونۀ جانوری و گیاهی برای حفظ انسان تا چند سال بیشتر» قرار بگیریم، کدام وضعیت را باید انتخاب کنیم؟ هر دو گزینه نهایتا منجر به نابودی گونۀ انسان خواهند شد؛ بنابراین فقط بحث بر سر این است که آیا چند سال ماندگاری بیشتر گونۀ انسان بر روی زمین، ارزش آن را دارد که کل حیات زمینی نابود شود؟ کسانی که سر سوزنی دربارۀ عظمت حیات زمینی بدانند، به خوبی درک می‌کنند که این بحث (حتی در مقام نظر) از بحث «اخلاق قحطی» هم زشت‌تر و شرم‌آورتر است.

متأسفانه هنوز روشنفکران جامعۀ ما هیچ تصوری از واقعیات پیش رو ندارند و به همین دلیل با فراغ بال و خیالی آسوده خود را با بحث‌های نظری کم‌اهمیت و درجۀ چندم سرگرم می‌دارند؛ درست مانند راننده‌ای که در یک سراشیبی تند و مرگبار، به جای تمرکز بر چگونگی کنترل خودرو، مشغول بحث با سرنشینان دربارۀ سیاست و اقتصاد و جامعه و… است. جامعه‌ای که به سبب نادانی شهروندان و ندانم‌کاری مسئولانش در معرض مخاطرات اقلیمی‌ای است که به‌زودی طومار حیات آن جامعه را در هم می‌پیچد، روشنفکرانش به هر مسئله‌ای غیر از این موضوع بپردازند، در اولویت‌بندی مسائل، سخت به بیراهه رفته‌اند؛ چراکه تمام مباحث روشنفکرانه مبتنی بر «وجودِ انسان» است؛ پس در وضعیتی که اصل این وجود به مخاطره افتاده، هیچ بحث دیگری در اولویت نیست، تا زمانی که این خطر برطرف شود.

* تصویر انتخاب شده نمایی از تظاهرات برزیلی ها در اعتراض به آتش سوزی ها در جنگل های آمازون. روی یکی از تابلوها نوشته شده: گیاهخواری به خاطر زمین.

9 نظر برای “اخلاق اقلیمی، اخلاق قحطی یا اخلاق انقراض؟

  1. خیلی ممنون از مقاله خوبتون
    تقریبا خلاصه ادعای شما این بود که باید تغییر در رفتار مردم به وجود اورد برای مواجهه با بحران پیش رو نه تغییر در رفتار سیاستمداران .
    حرف صحیحی است اما مجموعا چه تفاوت ادعایی با مقاله قبلیتان دارد ؟

    1. سپاس از توجهتان.
      مدعا همان مدعاست، اما به زبانی ساده تر. چون مقالۀ قبلی طولانی و بیش از حد تخصصی بود، یک بار دیگر آن را به زبان ساده ترجمه کردم. کامنت های مقالۀ قبلی نشان می داد که برخی تنها با نگاهی به تیتر مقاله دربارۀ آن نظر داده اند (شاید به دلیل طولانی بودن مقاله) و برخی هم با اینکه مقاله را کامل خوانده اند، نتوانسته اند از پس فرمول ها و اصطلاحات علمی پی به مدعای اصلی مقاله ببرند. به این دلیل، این بار کوشیدم که کوتاه تر و گویاتر بنویسم. امید که موفق بوده باشم.

      1. صحیح می فرمایید . از شما و تلاشتان سپاسگذارم .
        ولی به نظرم شما در حقیقت دو ادعای مختلف در مقالاتتان دارید.
        یکی اینکه بحران محیط زیست وجود دارد
        دوم اینکه برای بحران محیط زیست باید تغییری در رفتار مردم به وجود آورد
        و سوم اینکه خام گیاهخواری راهکار عبور از این بحران است .
        به نظر من ادعای اول و دوم ادعاهایی صحیح و مهمند اما شما باید اول بر روی صرف این دو فوکوس می کردید و مخاطب را برای آنها قانع می کردند و سپس به بیان راهکارهای خود میپرداختید . (چه بسا فردی ادعای اول و دوم را بپذیرد و ادعای سوم را نه )
        اما گویی مقاله خرج ادعای سوم می شود .
        و گویی ادعاهای اول و دوم مقدمه ادعای سوم هستند.
        و این خود یک خطای راهبردی در مقاله است
        شاید اگر مقالاتتان به سه بخش تقسیم می شد و هر کدام یک ادعا را بیان و اثبات می کرد
        برای مخاطب جذاب تر بود.
        باز هم از تلاش و مساعی شما سپاسگذارم .
        و امیدوارم انسان های سبز چون شما در ایران زمین بیش تر و بیشتر شوند.

  2. با خوندن این مطلب واقعا به خشم اومدم آقای طرفدار محیط زیست تو که اسم همه صنایع رو ردیف کردی و گفتی که این صنایع آلوده کننده محیط زیست هستند و فورا باید تعطیل بشن و اونا رو صنایع پاک پرسود جایگزین کنند میشه که اسم اون صنایع رو ببری اصلا صنعتی هست تو دنیا و آینده که بدون تغییر محیط امکان داشته باشه تو با این کارت محیط زیست انسان رو نابود میکنی تمدن بشری یعنی باید معطل چهار تا سگ و گربه یا قوچ وحشی باشه که تو که بهترین شرایط زندگی میکنی و نه درد نون شب داری جمعه ها بری کوهگردی. تا کیفیش رو بکنی یعنی انسانب که اشرف مخلوقاته از بقیه جاندارت کمتره این که بقیه موجودات از منابع طبیعت کمترین استفاده رو می برن معنیش این نیست که اونها خیر خواهند بلکه ناتوانند و گرنه اونها هم اگه بتونند استفاده حداکثری از طبیعت می کنند

    1. از اینکه از خواندن متنی اخلاقی چنین به خشم آمده‌اید، متأسفم. البته این خشمناکی شما کاملا قابل درک است؛ آشکار است که شما هنوز مثل مردمان قرن هجدهم فکر می کنید که انسان‌ها می‌توانند بدون وجود سایر حیوانات و گیاهان، همچنان به حیاتشان بر این کرۀ خاکی ادامه دهند. دوست عزیز؛ لطفا کمی مطالعه کنید. اخلاق اقلیمی بیش از آنکه نگران “چهار تا سگ و گربه یا قوچ وحشی” باشد، دقیقا دل‌نگران حیات خود انسان‌هاست؛ انسان‌هایی که به خاطر ندانم‌کاری و افراط در برداشت بیش از حق طبیعی‌شان از منابع طبیعت، هم حیات خودشان را به خطر انداخته‌اند، هم حیات کل زیستمندان زمین را. با کمی مطالعه خواهید آموخت که “اکوسیستم” به معنای خانه‌ای است که هر یک از گونه‌های جانوری یا گیاهی، تشکیل‌دهندۀ یکی از آجرها یا ستون‌های آن هستند و با حذف هر یک از این گونه‌ها، این خانه یک گام به ویرانی کامل نزدیک‌تر می‌شود و طبق برآورد سازمان ملل، ما امروز در حال از بین بردن یک چهارم از کل این آجرها و ستون‌ها هستیم.
      همچنین خواهید دانست که، بر خلاف تصور شما، واقعا صنایع پاک‌تری هم وجود دارند که آسیبشان برای محیط‌زیست بسیار کمتر از صنایع فعلی است؛ مثل نیروگاه‌های خورشیدی، بادی و هسته‌ای. بحث در این زمینه مفصل است؛ اگر مایل بودید بیشتر بدانید، لطفا از طریق ایمیل با من در تماس باشید. با آرزوی بهروزی.

  3. بله. سه ادعا وجود دارد و با همان ترتیبی که فرموده اید. اما من در سه مقاله ای که تا کنون در صدانت منتشر کرده‌ام، به هر سه پرداخته‌ام. البته اثبات ادعای اول، خارج از حیطۀ علوم انسانی است و ما فقط با مراجعه به اجماع دانشمندان علوم طبیعی آن را می‌پذیریم. این اجماع را در مقالۀ «اخلاق اقلیمی، در ضرورت و فضیلت خامگیاهخواری» نشان داده‌ام. ادعای دوم، بحثی در میانۀ علوم طبیعی و علوم انسانی است که در مقالۀ «در عیب و هنر روشنفکران محیط زیستی» و در همین مقالۀ حاضر به آن پرداخته‌ام. ادعای سوم هم با تفصیل فراوان در همان مقالۀ «اخلاق اقلیمی، در ضرورت و فضیلتِ خام گیاهخواری» مطرح شده است.
    با این همه، شکی نیست که مخاطب اول مقالات من کسانی هستند که با اصل وجود بحران محیط زیست در عصر حاضر همدلی دارند. بنابراین، پیش نیاز هر سه مقاله، انبوه کتاب‌ها و مقالاتی هستند که به زبانی علمی بیان می کنند که «بحران محیط زیست» دقیقا به چه معناست و تغییر سبک زندگی افراد (در کنار تغییر سیاست‌های دولت‌ها و روش‌های تولید) چقدر در عبور موفق از این بحران، اهمیت دارد.

  4. اولا این که توضیح بدید که این همه که گونه های جانوری منقرض شدند چه تاثیر مخربی بر گونه های دیگه گذاشت اتفاقا وقتی که دایناسورها منقرض شدند باعث شکوفایی و تکامل پستانداران شد مثلا اگه گرگ ها که این همه ضرر به گله های دام میزنند نباشند چه ضرری به حال ما انسان ها دارند شاید بگید که جمعیت سایر گونه ها رو کنترل می کنند ما این. هدف رو با شکار هم می تونیم تامین کنیم و یا اگر حیوانات گیاه خوار نباشند دام های ما جای آنها رو خواهند گرفت دوم اینکه جریان تغییرات اقلیمی انسانساخت. بیشتر یک شو تبلیغاتی است و مبنای علمی ندارد و توسط دانشمنان تراز اول مثل فریمن دایسون رد شده است گفته شده است که دی اکسید کربن. منتشر شده در جو تنها 2% منشا صنعتی دارد و بقیه از عوامل محیطی متاثر است مانند آتش فشان ها علاوه بر این ها افزایش تابش خورشید رو هم نباید نادیده گرفت سوم این که هیچ صنعتی رو من سراغ ندارم که بشه بدون تغییر محیط امکان تاسیس و بهره برداری داشته باشد نیروگاه خورشیدی با اینکه در ظاهر کربن دی اکسید تولید نمی کند اما فضای زیادی رو اشغال می کند و این انرژی نه به لحاظ اقتصادی فعلا قابل ذخیره سازی نیست و نه صادرات در نهایت اینکه صنعتی است با هزینه بالا و بهره
    وری اندک

    1. دوست عزیز؛ من هم بسی خوشحال خواهم شد اگر تمام پیش‌بینی‌های اقلیم‌شناسان دربارۀ تغییرات اقلیمی غلط باشد؛ اما اخلاق باور ما را ملزم می‌کند در مسائل علمی به اجماع اهالی آن علم مراجعه کنیم. فریمن دایسون فیزیکدان بسیار بزرگی است؛ اما بارها و بارها در مصاحبه‌هایش تأکید کرده که در اقلیم‌شناسی نه تخصصی دارد و نه علاقه‌ای دارد که مطالعات تخصصی کند. از این رو وقتی قاطبۀ اقلیم‌شناسان اظهارات شاذ او دربارۀ مفید بودن گرمایش جهانی را انکار می‌کنند، تمسک به اظهارات امثال او در یک بحث علمی فایده‌ای ندارد و فقط مصداقی از تشبث به حشیش است.
      متأسفانه سایر مسائلی هم که دربارۀ انقراض گونه‌ها و صنایع پاک مطرح کرده‌اید، به همین اندازه دلبخواهی و بی‌بنیان است. هزاران دانشمند در سراسر جهان در حال تأکید بر اهمیت این موضوعات هستند و حال یک نفر پیدا می‌شود که بدون هیچ تخصص و مطالعه‌ای منکر این نظریات علمی می‌شود. اگر اخلاق باور این را از شما می‌پذیرد، این شما و این هم شواذ مطلوبتان؛ اما به‌گمانم بهتر است این قبیل شبه‌استدلال‌ها را در جایی غیر از محافل علمی و فلسفی مطرح کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *