به سراغ مختار نوری ، نویسنده این کتاب رفتیم تا درباره کتاب و نوع مواجهه خود با مدرنیته، با توجه به مواجهات متفکران غربی در این باب، گفتوگویی داشته باشیم. ایشان مدیرگروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه هستند و آثار قلمی دیگری نیز دارند. ایشان در ادامه مباحث این کتاب، به بحث متفکران ایرانی میپردازد و بر آن است که شایگان متاخر، میتواند نمونه خوبی در مواجهه با مدرنیته باشد چنانکه چارلز تیلور.
هرچند کار مختار نوری را باید ازجمله کارهای مثبت قلمداد کرد اما بهنظر میرسد برای «فهم مدرنیته و نسبت ما با عالم مدرن»، «ریشههای ظهور مدرنیته» و «سیر آن در غرب» و «سیر مدرنیزاسیون در اقصای عالم» نظر عمیقتری لازم است.
داریوش شایگان پس از انقلاب و انتشار «انقلاب دینی چیست؟» در فرانسه بر آن شد که راه ما جز از میان مدرنیته نمیگذرد و اگر بناست نوری از پس ظلمات مدرنیته پیدا شود، لابد پس از مدرنشدنمان خواهد بود. به این سیاق شایگان گرچه مدرنیته را ظلمت فرض کرده است اما ما را ناچار از ورود به آن میداند. میدانیم تکوین مدرن در ممالک مدرن، بهزور یا واداشته (forced) و صرفا با «برنامهریزی» نبود بلکه با نحوی خودآگاهی (Self-consciousness) هم همراه بود. خودآگاهی مدرن آن زمان تقریبا بیرقیب و قدرتمند بود و با این وصف مدرنیته زمانی تحقق یافت که اولا هنوز آثار و عوارض نخواستنیاش هویدا نبود و مدرنیته برای خلایق در حکم یک اتوپیا و آرزو بود و ثانیا قرین با نحوی خودآگاهی بود. اکنون که خلایق کمابیش با «بهشت زمینی موعود مدرنیته» آشنایند و میدانند که دیگر مدینهای بدون فقر و بیماری و جامع جمیع کمالات در کار نیست و نیز در این زمانه که دیگر خودآگاهی مدرن قابل دفاع نیست و بیرقیب محسوب نمیشود، آیا مدرنشدن به سیاق سابق، ممکن است؟ آیا با توجه به نقدهای پستمدرن و حتی پذیرش و قبول نقدهای اساسی از جانب هواداران مدرنیته، باز میتوان مانند سابق «مدرنیته» را تجویز کرد و درصورت تجویز، آیا محقق تواند شد؟ آیا مدرنیته –مانند دوران تکوینش- آرزوی کسی هست؟ شایگان در این موارد پاسخی نمیدهد. او صرفا میگوید کانت و بعضی فیلسوفان دوران تکوین مدرنیته «بهداشتی» هستند و باید آنها را ترجمه و بلکه ترویج کرد و منتقدان مدرنیته مانند هیدگر، غیربهداشتی. این مواجهه نحوی انصراف از تفکر و خود را به کوری زدن است. بههر حال شایگان تندادن به مدرنیته قالبی و آنچه از مدرنیته باقیمانده است را بهعنوان راهحل معرفی میکرد و طبعا این تندادن، چون در دوران سستی و ضعف مبانی فکر مدرن توصیه شده است، لابد باید کور و بیمبالات باشد و چشمش را بر نارساییها و اشکالات و بحرانهای مدرنیته ببندد و آنها را در نظر نیاورد یا آنکه از سر اجبار و با کراهت و صرفا در ساحت «عرف عام» و «مرحله همگانی علم و صنعت» باشد که در این صورت، بدون خودآگاهی (خودآگاهیای که دیگر نمیتواند مدرن باشد) راهی بهجایی نخواهد داشت جز آشفتگی مضاعف.
دکتر نوری با اشاره به تیلور از تعامل میان سنت و مدرنیته سخن میگویند اما این تعامل آیا لازم نیست ذیل یک خودآگاهی (حال فلسفی، مابعدالطبیعی یا غیر از آن) صورت گیرد؟ آیا این تعامل معاملهای بینیاز از فکر است؟ شاید تعبیر ایشان «جعبهابزار نظریهها» هم دال بر این باشد که تفکر لازم نیست و نظریهها کافیاند آنهم درحد ابزار. این دیگر تعامل با مدرنیته نیست، چشمبستن بر مشکلات، بحرانهای فکری مدرن و نحوی نزدیکبینی است. نزدیکبینیای که میتواند موجب تشدید و مضاعفشدن بحرانهای مدرن باشد ولو فرضا مشکلاتی کوتاهمدت را تاحدی چاره کند. البته ایشان از ابزارانگاشتن مدرنیته شکایت میکنند اما جمیع مباحث ایشان راهی به سوی خلاصی از ابزارانگاری را نشان نمیدهد و بهنظر میرسد نهایتا در همان دامی که از آن میگریختند باقی ماندهاند. متن این مصاحبه برای داوری پیش نظر شماست. ادامه مطلب “گفتوگو با مختار نوری: تکلیفمان با تقریرهای متفاوت از مدرنیته روشن نیست”