نوشتار سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان «اقبال گاهی زود می‌آید»

نوشتار سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان «اقبال گاهی زود می‌آید»

اقبال گاهی زود می‌آید[1]

دکتر سيد حسن اسلامي اردکانی

چکیده

نوشته حاضر بهانه‌ای است برای همدمی و همسخنی دوباره با اقبال لاهوری، متفکر اصیل و جسور مسلمان که شعر را رسانه‌ای برای انتقال آرمان فکری و اجتماعی خود ساخت. با این نگاه، این نوشته شش بخش را در بر می‌گیرد. در بخش نخست به اجمال زمانه اقبال و وضع مسلمانان و دیدگاه‌هایی که برای رهایی از وضع نامطلوب آن روزگار ارائه شده بود، معرفی شده است. بخش دوم نظریه خودی اقبال را معرفی می‌کند. در بخش سوم نقدهای اقبال بر اندیشه‌‌های ملی‌گرایانه و سکولار را در جامعه اسلامی تحلیل می‌شود. چهارمین بخش نظریه اقبال درباره قرآن و ضرورت بازگشت به آن را گزارش می‌کند. پنجمین بخش به اقبال و خاندان علی (ع) اختصاص دارد. ششمین و فرجامین بخش در باب همگرایی جامعه اسلامی و نقش آموزه‌های دینی در آن است. ادامه مطلب “نوشتار سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان «اقبال گاهی زود می‌آید»”

مژگان خلیلی: چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟ (قسمت سوم)

مدرنیته و قطع ارتباط با جهان

چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟

مژگان خلیلی[1]

قسمت سوم:

مدرنیته و قطع ارتباط با جهان

قسمت اول را اینجا و قسمت دوم را اینجا بخوانید

 

گسست از جهان:

استنلی‌کاول[2] مفسر فلسفه ویتگنشتاین، در کتاب «دنیای دیده‌شده»[3] طی تاملات فلسفی‌ خاص‌اش که با تکیه برنمونه‌های زیاد هنری و ادبی نظیر نقاشی و فیلم و … انجام ‌می‌دهد، می‌نویسد:

«…قبلا آن‌چه نقاشی، فراتراز اتصال به‌ واقعیت، طلب می‌کرد در واقع مجاب‌کردن ‌جهان برای این نبود که خودش ‌را برای ما آشکار کند بلکه برعکس، می‌خواست که ما برای جهان ظهورکنیم و خودمان ‌را برای‌آن آشکار کنیم. در یک نقطه، « درآمدن درِآگاهی ‌ما از لولای ‌جهان»[4] ذهن ما را، بینِ «ما» و «حضورما» درجهان قرارداد. در نتیجه، ذهنیت ما تبدیل شد به آن‌چه نزد ما حاضرست و فردیت تبدیل شد به انزوا. قبلا مسیر باور پیداکردن به واقعیت، از راه تصدیق ِهمین حضورِ بی‌پایانِ خودمان بود! » (WV:22)

به باورکاول، مسائل فلسفی‌ای که در اثر حادثه‌ی ‌مدرنیته به این جدایی‌آگاهی انسان ازجهان منجرشده و ذهن انسان مدرن‌ را، میان او و جهان قرارداده، به ‌صورتی از«شک‌گرایی» منجرشده که برای بازیابی دوباره‌ی‌خودش،  به شکل‌های‌ گوناگون در نوشته‌های دکارت، هیوم،[5] کانت،[6] امرسن،[7] نیچه،[8] هایدگر[9] و ویتگنشتاین ظهور کرده است. (PoH: 245) ادامه مطلب “مژگان خلیلی: چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟ (قسمت سوم)”

نوشتار زهیر میرکریمی: چکیده‌ای از مقاله‌ی «طناب‌های آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل

نوشتار زهیر میرکریمی: چکیده‌ای از مقاله‌ی «طناب‌های آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل

چکیده‌ای از مقاله‌ی «طناب‌های آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل

زهیر میرکریمی

کوین فُن بِلَدِل[1] در مقاله‌ی «طناب‌های آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» کوشیده است تا نشان دهد که بر خلاف نظر بیشینه‌ی مفسران مسلمان که واژه‌ی «سبب» در قرآن را به معنای وسیله، مسیر، و راه گرفته‌اند، این واژه در کیهان‌شناسی قرآن معنایی ویژه دارد و در دورانِ باستانِ متأخر در سده‌های ششم و هفتم میلادی به معنای «طناب‌های آسمانی» بوده است. در باورهای کیهان‌شناختیِ مردمانی که در دوران باستان متأخر در سرزمین‌های شرق مدیترانه و عربستان می‌زیسته‌اند، با طناب‌های آسمانی می‌شده است به‌طور جسمانی یا روحانی بر سقفِ گنبدِ آسمان و بالاترین نقطه‌ی عالم، یعنی جایگاه خدا و فرشتگان، بالا رفت و از عالم عِلوی پیام آورد. او برای اثبات مدعای خود در این مقاله به‌ویژه از متن سُریانی «افسانه‌ی اسکندر» که در قرآن در روایت ذوالقرنین بازگویی شده است بهره برده است. ادامه مطلب “نوشتار زهیر میرکریمی: چکیده‌ای از مقاله‌ی «طناب‌های آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل”

سلسله نشست‌هایی با پروفسور مایکل روس؛ جلسۀ اول: عدم تعارض دینداری با نظریۀ تکامل داروینی و بیان دلیل ندانم گرایی آقای روس

سلسله نشست‌هایی با پروفسور مایکل روس؛ جلسۀ اول: عدم تعارض دینداری با نظریۀ تکامل داروینی و بیان دلیل ندانم گرایی آقای روس

سلسله نشست‌هایی با پروفسور مایکل روس

جلسۀ اول: عدم تعارض دینداری با نظریۀ تکامل داروینی و بیان دلیل ندانم گرایی آقای روس

ادامه مطلب “سلسله نشست‌هایی با پروفسور مایکل روس؛ جلسۀ اول: عدم تعارض دینداری با نظریۀ تکامل داروینی و بیان دلیل ندانم گرایی آقای روس”

گفت‌وگو با مختار نوری: تکلیف‌مان با تقریرهای متفاوت از مدرنیته روشن نیست

گفت‌وگو با مختار نوری: تکلیف‌مان با تقریرهای متفاوت از مدرنیته روشن نیست
کتاب سه تقریر رقیب درباره مدرنیته نوشته دکتر مختار نوری به‌بررسی مواجهه متفکران معاصر غرب با مدرنیته می‌پردازد. نوری در این کتاب سه‌گانه خروج، اعتراض و وفاداری را خلق کرده‌ است. او برای خروج از مدرنیته که به‌معنای نقد مدرنیته و حرکت به‌سمت پست‌مدرن است، میشل فوکو و لیوتار، در تقریر اعتراض به مدرنیته به‌منظور بازگشت به سنت‌هایی مثل سنت‌های یونانی که فضیلت‌محور است مکاین‌تایر و لئو اشتراوس و در تقریر وفاداری به مدرنیته که یعنی «نقد ترمیم‌کننده گسست‌های آن» جان رالز و یورگن هابرماس را معرفی می‌کند. ایده نویسنده کتاب را می‌توان این‌گونه بیان کرد که با بازخوانی این متفکران و نوع مواجهه آنها با مدرنیته، شاید بتوانیم سهم و جایگاه نظری و فکری خود را در 100 سال اخیر نسبت به «مدرنیته» شناسایی کنیم تا بلکه مواجهه معقول‌تر و عمیق‌تری با مدرنیته داشته باشیم.

به سراغ مختار نوری ، نویسنده این کتاب رفتیم تا درباره کتاب و نوع مواجهه خود با مدرنیته، با توجه به مواجهات متفکران غربی در این باب، گفت‌وگویی داشته باشیم. ایشان مدیرگروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه ‌هستند و آثار قلمی دیگری نیز دارند. ایشان در ادامه مباحث این کتاب، به بحث متفکران ایرانی می‌پردازد و بر آن است که شایگان متاخر، می‌تواند نمونه خوبی در مواجهه با مدرنیته باشد چنانکه چارلز تیلور.
هرچند کار مختار نوری را باید ازجمله کارهای مثبت قلمداد کرد اما به‌نظر می‌رسد برای «فهم مدرنیته و نسبت ما با عالم مدرن»، «ریشه‌های ظهور مدرنیته» و «سیر آن در غرب» و «سیر مدرنیزاسیون در اقصای عالم» نظر عمیق‌تری لازم است.

داریوش شایگان پس از انقلاب و انتشار «انقلاب دینی چیست؟» در فرانسه بر آن شد که راه ما جز از میان مدرنیته نمی‌گذرد و اگر بناست نوری از پس ظلمات مدرنیته پیدا شود، لابد پس از مدرن‌شدن‌مان خواهد بود. به این سیاق شایگان گرچه مدرنیته را ظلمت فرض کرده است اما ما را ناچار از ورود به آن می‌داند. می‌دانیم تکوین مدرن در ممالک مدرن، به‌زور یا واداشته (forced) و صرفا با «برنامه‌ریزی» نبود بلکه با نحوی خودآگاهی (Self-consciousness)  هم همراه بود. خودآگاهی مدرن آن‌ زمان تقریبا بی‌رقیب و قدرتمند بود و با این وصف مدرنیته زمانی تحقق یافت که اولا هنوز آثار و عوارض نخواستنی‌اش هویدا نبود و مدرنیته برای خلایق در حکم یک اتوپیا و آرزو بود و ثانیا قرین با نحوی خودآگاهی بود. اکنون که خلایق کمابیش با «بهشت زمینی موعود مدرنیته» آشنایند و می‌دانند که دیگر مدینه‌ای بدون فقر و بیماری و جامع جمیع کمالات در کار نیست و نیز در این زمانه که دیگر خودآگاهی مدرن قابل دفاع نیست و بی‌رقیب محسوب نمی‌شود، آیا مدرن‌شدن به سیاق سابق، ممکن است؟ آیا با توجه به نقدهای پست‌مدرن و حتی پذیرش و قبول نقدهای اساسی از جانب هواداران مدرنیته، باز می‌توان مانند سابق «مدرنیته» را تجویز کرد و درصورت تجویز، آیا محقق تواند شد؟ آیا مدرنیته –مانند دوران تکوینش- آرزوی کسی هست؟ شایگان در این موارد پاسخی نمی‌دهد. او صرفا می‌گوید کانت و بعضی فیلسوفان دوران تکوین مدرنیته «بهداشتی» هستند و باید آنها را ترجمه و بلکه ترویج کرد و منتقدان مدرنیته مانند هیدگر، غیربهداشتی. این مواجهه نحوی انصراف از تفکر و خود را به کوری زدن است. به‌هر حال شایگان تن‌دادن به مدرنیته قالبی و آنچه از مدرنیته باقی‌مانده است را به‌عنوان راه‌حل معرفی می‌کرد و طبعا این تن‌دادن، چون در دوران سستی و ضعف مبانی فکر مدرن توصیه شده است، لابد باید کور و بی‌مبالات باشد و چشمش را بر نارسایی‌ها و اشکالات و بحران‌های مدرنیته ببندد و آنها را در نظر نیاورد یا آنکه از سر اجبار و با کراهت و صرفا در ساحت «عرف عام» و «مرحله همگانی علم و صنعت» باشد که در این صورت، بدون خودآگاهی (خودآگاهی‌ای که دیگر نمی‌تواند مدرن باشد) راهی به‌جایی نخواهد داشت جز آشفتگی مضاعف.

دکتر نوری با اشاره به تیلور از تعامل میان سنت و مدرنیته سخن می‌گویند اما این تعامل آیا لازم نیست ذیل یک خودآگاهی (حال فلسفی، مابعدالطبیعی یا غیر از آن) صورت گیرد؟ آیا این تعامل معامله‌ای بی‌نیاز از فکر است؟ شاید تعبیر ایشان «جعبه‌ابزار نظریه‌ها» هم دال بر این باشد که تفکر لازم نیست و نظریه‌ها کافی‌اند آن‌هم درحد ابزار. این دیگر تعامل با مدرنیته نیست، چشم‌بستن بر مشکلات، بحران‌های فکری مدرن و نحوی نزدیک‌بینی است. نزدیک‌بینی‌ای که می‌تواند موجب تشدید و مضاعف‌شدن بحران‌های مدرن باشد ولو فرضا مشکلاتی کوتاه‌مدت را تاحدی چاره کند. البته ایشان از ابزارانگاشتن مدرنیته شکایت می‌کنند اما جمیع مباحث ایشان راهی به سوی خلاصی از ابزارانگاری را نشان نمی‌دهد و به‌نظر می‌رسد نهایتا در همان دامی که از آن می‌گریختند باقی مانده‌اند. متن این مصاحبه برای داوری پیش نظر شماست. ادامه مطلب “گفت‌وگو با مختار نوری: تکلیف‌مان با تقریرهای متفاوت از مدرنیته روشن نیست”

دوره‌ی یکم از درس‌گفتارهای آنلاین فلسفه‌ی اخلاق حسین دباغ

دوره‌ی یکم از درس‌گفتارهای آنلاین فلسفه‌ی اخلاق حسین دباغ

به همت موسسه‌ی فرهنگی صدانت دوره‌ی یکم از درس‌گفتارهای آنلاین فلسـفه‌ی اخلاق با تدریس حسین دباغ ارائه می‌شود. حسین دباغ دانش‌آموخته دکتری در فلسفه اخلاق، گرایش روان‌شناسی و عصب پژوهی اخلاق در دانشگاه های رِدینگ و آکسفورد انگلستان است. وی اکنون مدرس دانشگاه آکسفورد و پژوهشکده‌ی علوم شناختی در ایران است. ادامه مطلب “دوره‌ی یکم از درس‌گفتارهای آنلاین فلسفه‌ی اخلاق حسین دباغ”

شماره چهارم ویژه نامه پرسش روزنامه اصفهان زیبا: بحران مرگ فراگیر، زندگی بشر در میان بحران های جهانی

شماره چهارم ویژه نامه پرسش روزنامه اصفهان زیبا: بحران مرگ فراگیر، زندگی بشر در میان بحران های جهانی

زندگی در میان پرده بحران، آن هم بحرانی که در آن مرگ فراگیر دامن بشریت را می گیرد، چگونه است؟ این پرسش است بسیار اساسی که اینک با توجه به بحران اخیر، برای بهبود کیفیت زندگی، برای بخشیدن جانی دوباره به آن اهمیت می یابد.

مرگ واژه ای است که برای برخی از آدمیان تداعی کننده ترس و دلهره ای عمیق و برای برخی دیگر دریچه ای به سوی امید است؛ ولی معمولا بشر نسبت به آنچه بدان آگاهی ندارد، از زاویه ترس می نگرد. مرگ هم همیشه وادی ناشناخته ای برای انسان بوده و آگاهی درباره آن تقریبا ناشدنی است. مرگ از منظر برخی، پایان وجود انسان و زندگی است و از منظر عده ای دیگر، تبدیل نوع زندگی و تغییری عمیق در پیمایش سیر عالم و گام نهادن در مرحله ای جدید است. حال آنچه پس از مرگ رخ می دهد، از بزرگترین مجهولات زندگی بشری بوده که جز ابزارهای این دنیایی، ابزار خاص دیگری برای اکتشاف آن، وجود نداشته است. گرچه مکاتب و ادیان در رابطه با مرگ، نظریات گوناگونی را بیان کرده اند ولی همگی گویای این وضعیت بوده اند که مرگ، پایان وجود انسان نیست. امید و باور به جهانی فراتر و یا در امتداد این جهان، بسترساز بسیاری از تئوری پردازی های آن جهانی شده است. انسان آن هنگام که تصور کرد، زمانی خواهد آمد که قطعا دیگر وجود نخواهد داشت و چراغ ذهنی که تا دیروز می اندیشید و بودن را تجزیه می کرد، ممکن است دیگر نباشد، به آینده ناامید شد و اندک اندک به سوی پوچی گام برداشت. محصول طبیعی این ناامیدی، پوچ انگاری کل مسیر زندگی است. ادامه مطلب “شماره چهارم ویژه نامه پرسش روزنامه اصفهان زیبا: بحران مرگ فراگیر، زندگی بشر در میان بحران های جهانی”

نوشتار مصطفی سلیمانی با عنوان «کرونا و نگاهی اخلاقی به تجمعات»

نوشتار مصطفی سلیمانی با عنوان «کرونا و نگاهی اخلاقی به تجمعات»

کرونا و نگاهی اخلاقی به تجمعات

مصطفی سلیمانی[1]

دغدغه این روزهای متدینین:

این روزها و در آستانه ماه محرم، به دلیل افزایش آمار مبتلایان به ویروس کرونا، دغدغه بسیاری از مذهبی‌ها و متدیّنین، چگونگی برگزاری مراسم عزاداری أبی‌عبدالله(ع) است. این دغدغه‌ها تاکنون واکنش‌های مختلفی را از سوی مخالفین و موافقینِ برگزاری مراسم عزاداری أبی‌عبدالله(ع) برانگیخته است. در این میان، آن‌چه که مسلّم است، نظر فعالان حوزه سلامت است، که با توجه به شرایط کنونی، با برگزاری هرگونه مراسم و تجمع، حتی با وجودِ تعهدِ تجمع‌کنندگان نسبت به رعایت پروتکل‌های بهداشتی، مخالف برگزاری این مراسم‌ها هستند.

ادامه مطلب “نوشتار مصطفی سلیمانی با عنوان «کرونا و نگاهی اخلاقی به تجمعات»”

مژگان خلیلی: چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟ (قسمت دوم)

«بازی زبانی»، «شکل زندگی» و «فلسفه»

 چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟

مژگان خلیلی[1]

قسمت دوم:

«بازی زبانی»، «شکل زندگی» و «فلسفه»

قسمت اول را اینجا بخوانید

۱- درآمد:

برای فلسفه‌ورزی در مفهومی نوین و وام گرفته شده از فلسفه دوم ویتگنشتاین، ضروری است‌ با هدفِ دستیابی به «آن‌چه‌که هست» تصویری از جهان‌مان دریافت کنیم تا بعد بتوانیم با تمرکز روی تصویرِ این «شکل‌زندگی»، روایتی از روابط درون آن و نسبت‌هایی که از این طریق، درباره‌ی خود و جهان‌مان اندیشیده‌ایم به دست بیاوریم.  باید پیدا کنیم پاره‌های تفکر فلسفی درباره‌ی چگونگی ِزندگی‌مان ‌کجا گسیخته مانده و پنهان رها شده، که با بازنگری و اندیشیدن درباره‌ی‌ کل آن، تداوم منطقیِ‌ جایگاهی‌که حالا محصولِ‌ آن هستیم، پی بگیریم و بتوانیم به افق‌ها و مرزهای «آن‌چه داریم و هستیم» آگاه شویم تا از این مسیر فلسفه‌ورزی درباره‌ی راهی برای پیوندِ نو به جهان، ممکن شود.  اما توجه به این نکته بسیار ضروری است که در این‌جا، منظور از «آن چه که هست» بازتاب واقعیت نیست و دنبال تبیینی از بازتابِ واقعیت، یا آن‌چه به اصطلاح در واقعیت در جریان دارد، نیستیم بلکه دنبال بینش و حکمتی هستیم که نگاه ما را به تصویری که از جهان‌مان به دست آورده‌ایم، نشان دهد. ادامه مطلب “مژگان خلیلی: چگونه رابطه‌مان را با جهان از نو برقرار کنیم؟ (قسمت دوم)”

رضا داوری اردکانی در گفت‌وگو با هومان دوراندیش: نباید می‌گفتم غرب نفسانیت است / میرشکاک علیه اینشتین یاوه گفته است

رضا داوری اردکانی در گفت‌وگو با هومان دوراندیش: نباید می‌گفتم غرب نفسانیت است/ میرشکاک علیه اینشتین یاوه گفته است

رضا داوری اردکانی در گفت‌وگو با هومان دوراندیش:

 

نباید می‌گفتم غرب نفسانیت است / میرشکاک علیه اینشتین یاوه گفته است

هومان دوراندیش: رضا داوری اردکانی، در بین اهالی فلسفه در ایران، جزو افرادی است که به مخالفت با تجدد و اومانیسم و لیبرالیسم و علم و دموکراسی شهره است. آقای داوری البته اتهام علم‌ستیزی را رد می‌کند و اگرچه می‌گوید به دموکراسی نقدها دارد، اما نقدهایش به دموکراسی را دال بر دفاع از استبداد نمی‌داند. وی در مجموع جهان  جدید را خوش ندارد ولی می‌گوید ما در مقام عمل چاره‌ای جز پذیرش تجدد و دموکراسی و توسعه نداریم. منتقدین این فیلسوف کهنسال، او را نا ساینتیستی می‌دانند که به تاریخ علم آشنا نیست و لاجرم نباید بر کرسی ریاست فرهنگستان علوم تکیه می‌زده؛ چه رسد به اینکه 22 سال در این مقام باقی بماند. اما دکتر داوری در این گفت‌وگو می‌گوید که اولا دانشمندان از بالا و از بیرون به علم نظر نمی‌کنند، ثانیا دانشمندان ایرانی هم در قیاس با خود او، آشنایی بیشتری با تاریخ علم ندارند. دکتر داوری البته سوال انتقادی را چندان خوش ندارد و در مجموع مایل است که سوالات انتقادی روزنامه‌نگاران را با تعابیری چون “دعوی” و “دشمنی” نادیده بگیرد و بی‌پاسخ بگذرد. بدیهی است که روزنامه‌نگار باید صدای افکار عمومی باشد و از مریدی و ایفای نقش “مسئول روابط عمومی” متنفذین و قدرتمندان و مشاهیر پرهیز کند؛ اما جدا از این نکته، گاهی سوالات انتقادی منتهی به پاسخ‌های خردمندانه و به دور از عصبانیت، بالاترین کمک یک روزنامه‌نگار به فیلسوف صاحب‌مقامی است که خودش و مرادش و مریدانش از دیرباز در بین لایه‌های مهمی از جامعه فکری ایران متهم‌اند که از غرب فقط فاشیسمش را پسندیده و برگرفته‌اند و از آزادی فقط اباحه‌گری‌اش را خوش دارند. آقای داوری چند دهه است که عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است و همکاران ایشان در این شورا، رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس و بسی از دیگر چهره‌های سیاسی برجسته کشور بوده‌اند. چنین شخصیتی قطعا در ساختار قدرت سیاسی جایگاه در خوری داشته و افکارش که چند دهه نیز با استقبال حکومت مواجه بوده، قاعدتاً نسبتی با وضع کنونی حاکم بر کشور دارد. بنابراین وظیفه هر روزنامه‌نگاری در مواجهه با فیلسوفی از این دست، طرح بدون لکنت و البته بدون ناسزای پاره‌ای از سوالات افکار عمومی است.  

ادامه مطلب “رضا داوری اردکانی در گفت‌وگو با هومان دوراندیش: نباید می‌گفتم غرب نفسانیت است / میرشکاک علیه اینشتین یاوه گفته است”