سلسله جلسات «درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس» با تدریس دکتر حسین دباغ در تیر و مرداد 1395 طی چهار جلسه در آکادمی اگزیستانسیل برگزار شده است.
جلسه اول درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه اول: در این جلسه تلاش می کنم زوایای پنهان وجود آدمی را با تمرکز بر بحث های روان شناسی و عصب شناسی شناختی بررسی کنم. به باور من، مطالعات روان شناسانه و عصب شناسانه از سه «زندان» برای ما آدمیان حکایت می کنند. زندان اول، زندان «تعصبات پنهان» ماست و اینکه زیست ما آدمیان مطابق با برخی باورهای ناخودآگاه ماست. این باورهای ناخودآگاه رفته رفته بدل به تعصباتی (مثل نژادپرستی) می شود که حتی با خطا دانستن آنها به سادگی از وجود آدمی رخ بر نمی بندد.
زندان دوم، زندان «عواطف» است. در این جلسه از شان عواطف در وجود آدمی سخن می رود و اینکه در تقابل دانستن عقل (دلیل) و عاطفه خطاست. مطالعات عصب شناسانه نشان می دهد دو وضعیت عقلانی و عاطفی ما چنان به هم گره خورده اند که ما حتی بدون عواطف و احساسات نمی توانیم عقلانیت خودمان را به کار گیریم. ما در زندان عواطف زندگی می کنیم و مفر و مخلصی وجود ندارد. با این حال، همین عواطف بسیاری از داوری های ما را گل آلود می کند و باید محدود و اصلاح شود. عواطف همچنین به ما کمک می کند که در انتخاب و تصمیم گیری های روزمره سریع تر عمل کنیم. اگر وجود ما عقلانیت محض بود بسیاری از هزینه-فایده های ما شاید تا ابد به طول می انجامید!
زندان آخر «بدنمندی» ماست. ذهن و ذهنیت ما آدمیان را نمی توان جدا از بدن و جسم آدمیان دانست. ما آدمیان اگر بدن و جسم دیگری داشتیم، ذهن و ذهنیت دیگری می داشتیم. ذهن بدنمند ما باورهای ما نسبت به دنیای پیرامون را محدود می کند. راست دست ها لزوما مثل چپ دست ها نمی اندیشند. گویی ما در ابدان خودمان نیز اسیر شده ایم.
شناخت این سه زندان مقدمه شناخت احوال اگزیستانسیال ماست. ما تا ندانیم با چه روان، مغز و ذهنی زندگی می کنیم، نمی توانیم بفهمیم بسیاری از اضطراب ها، دلهره ها، ترس ها و اعوجاجات روانی ما از کجا آمده است.
صوت جلسه اول درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه اول درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس از حسین دباغ | ۲۹ تیر ۹۵
.
.
جلسه دوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه دوم: چخوف درست می گفت که آدمیان بهتر خواهند شد اگر به آنها نشان دهیم شبیه چه چیزی هستند. برای درک هر چه بهتر خودمان، در این جلسه به یکی از مفاهیم وجودی که به شکل روزمره با آن سر و کار داریم می پردازیم؛ یعنی مفهوم اضطراب. از استعاره منطوی در مفهوم اضطراب به مثابه نیرو آغاز می کنیم و سپس به انواع اضطراب می پردازیم. رولو می، روانشناس اگزیستانسیال آمریکایی، اضطراب را بر دو قسم می دانست: اضطراب نرمال (طبیعی) و اضطراب اگزیستانسیال (وجودی). اضطراب نزد رولو می به مثابه نیرویی است که به سمت ما میآید، هجوم می آورد و چیزی را به حرکت و جنب و جوش وا میدارد. اصلا و اساسا شان عواطف چنین است که در بسیاری از مواقع بدون آنکه ما خبر داشته باشیم به ما هجوم میآورند.
اضطراب نرمال زودگذر است و حتی نقش تکاملی و ابقایی بازی می کند. برای مثال فروید معتقد بود تمدن محصول اضطراب و ترس اولیه ما آدمیان است. از طرف دیگر، در اضطراب اگزیستانسیال، فرد به تعبیر رولو می با خودش به نوعی تعارض می رسد. اگر فرض کنیم ما با دو «خود» روبرو هستیم، در اضطراب اگزیستانسیال این دو «خود» با یکدیگر گلاویز میشوند به طوری که گویی یک شان از وجود ما علیه شان دیگر وجود ما شورش میکند و آن را بیگانه می خواند. فروید هم معتقد بود وقتی یک خود خواسته ای غیرمنطقی از خود دیگری مطرح می کند فرد دچار اضطراب می شود. در حقیقت، در فرد مضطرب گویی یک خودبیگانگی موج می زند؛ وجود فرد دوپاره می شود و بیگانه ای به جای خویشتن می نشیند.
احوال اگزیستانسیال عموما به نحو غیرآگاهانه در درون ما ریزش می کند و آن چنان در وجود ما مقیم می شود که با وجود ما یکی می شود. این معنای از اضطراب را نمی توان با ترس یکی گرفت. به همین جهت، اضطراب اگزیستانسیال را می توان طور دیگری هم معنا کرد: یک معنا را می توان به اسطوره آدم و حوا برگرداند و اینکه آدم از وقتی وجود پیدا کرد وجودش با اضطراب پیوند می خورد و سرشتش با اضطراب آمیخته می شود. معنای دیگر اضطراب وجودی با «مرگ» و «زوال» و «نیستی» و «عدم» عجین شده است. ما آدمیان روز به روز تجربه زوال داریم و دیگر آن آدم پیشین نیستیم. درست به همین معناست که کیرکگور اضطراب را ترس از هیچ می دانست و تیلیش بنیان اضطراب را در اگاهی وجودی از نیستی خلاصه می کرد.
برای درمان اضطراب رجوع به تعالیم فیلسوفان یونان (رواقیون و اپیکوریان) کارگشا خواهد بود. این فیلسوفان معتقد بودند آنچه ما را آزار می دهد خود وقایع نیستند، احساس و نظر ما درباره آنهاست. همچنین ما را دعوت می کردند تا به مفهوم رضایت (اتاراکسیا) و سادگی روی بیاوریم. نیچه درست می گفت که فیلسوفان طبیبان فرهنگ اند. ما محتاج فلسفه درمانی هستیم تا درست تفکر کردن را بیاموزیم. بسیاری از اضطراب های ما آدمیان ناشی از درست فکر نکردن است. تمرین های آمده در رفتار درمانی شناختی (CBT) نیز از اهمیت زیادی در این زمینه برخوردار است.
صوت جلسه دوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه دوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس از حسین دباغ | 5 مرداد ۹۵
.
.
جلسه سوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه سوم: در جلسه پیشین گفتیم که عواطف ناسازگاری می آورد؛ تعادل روانی ما را بر هم میزند و منجر به اضطراب می شود. شاید چندان خطا نباشد اگر بگوییم فلسفه اگزیستانسیالیسم نیز با یک اضطراب آغاز شده است: آورده اند که کیرکگور وقتی به این اندیشه رسید که در حال پیر شدن است و چیزی به این عالم نیفزوده است، به تکاپو افتاد که باید جور دیگری زندگی کند، جور دیگری بیاندیشد و جور دیگری باشد! اضطراب حاصل از پیری و مرگ را شاید بتوان علت وجودی فلسفه اگزیستانسیالیسم دانست. در حقیقت، دو «هیچ» است که عمده اضطرابهای ما را تشکیل میدهد: «هیچ چیز» و «هیچ کس». اولی همان اضطراب مرگ است و دومی اضطراب تنهایی. البته در اینکه کدام یکی از این دو خاستگاه اصلی اضطرابهای ماست میان فلاسفه و روانشناسان اختلاف است. در این جلسه درباره اضطراب تنهایی سخن میگوییم و در جلسه بعدی درباره اضطراب مرگ. همچنین نشان میدهیم که «خودآگاهی» و «بدن مندی» میتواند این دو اضطراب را برای ما تبیین کند.
اگر فلاسفه اگزیستانسیال درباره بسیاری امور اختلاف داشته باشند دست کم در یک چیز مشترکند و آن اینکه «آدمی بی رحمانه تنهاست». روانشناسان و فیلسوفان (رولو می و اروین یالوم) از چندین نوع تنهایی سخن می گویند: تنهایی فیزیکی؛ تنهایی غیرفیزیکی؛ تنهایی بین فردی، تنهایی درون فردی و تنهایی اگزیستانسیال. در تنهایی بین فردی، بی کسی رخ می دهد و فرد از دیگران جدا می افتد. در تنهایی درون فردی، با اینکه فرد بی کس نیست اما اجزا مختلف وجود او از هم فاصله می گیرد (همان که فروید Isolation می نامید). گویی فرد خودش خودش را خفه می کند و از خود «بیگانه» میشود. فرد با حذف کردن خودش دیگر نمیتواند تشخیص دهد که چه باوری دارد؛ چرا که تمام لحظات خودش را وابسته به دیگران میبیند.
اما تنهایی اگزیستانسیال؛ در عمق همه جدا افتادگیها تنهایی عمیقتر و اساسیتری جای دارد که به ارتباط ما با هستی بر میگردد. این تنهایی به رغم ارتباط با دیگران و خود همچنان وجود دارد. تنهایی اگزیستانسیال مثل درهای است که به جدایی از هستی اشاره دارد. به عنوان نمونه کافیست که به پدیده اگزیستانسیال مرگ بیاندیشید. به تعبیر هایدگر، مرگ تنهاترین تجربه اگزیستانسیال بشری است که هیچ کس قادر نیست آن را با کسی شریک شود.
اریک فروم (در کتاب های هنر عشق ورزیدن و گریز از آزادی) معتقد است که آگاه شدن از تنهایی اگزیستانسیال خاستگاه تمامی اضطرابهای آدمی است و بنیادی ترین دلواپسی را برای آدمی به وجود می آورد. دلواپسی تنهایی وقتی رخ نشان می دهد که میفهمیم تنها به این عالم پا میگذاریم و تنها آن را ترک می کنیم. در این خلال هر چقدر تلاش میکنیم به هم نزدیک شویم میفهمیم که «وصل ممکن نیست؛ همیشه فاصلهای هست». ما تلاش میکنیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم اما در همان حال متوجه میشویم که همچنان تنهاییم و هیچگاه نمیتوانیم با خودمان و دیگران یکی شویم.
تنهایی اگزیستانسیال به ما میآموزاند که به تعبیر هایدگر در این عالم «غریب» یا به تعبیر کامو «بیگانه» هستیم. فرد (دازاین) وقتی درگیر جهان ظاهری، روزمره و گمراه کننده میشود و موقعیت اگزیستانسیال خودش را از دست میدهد آنگاه اضطراب (از مرگ) او را آگاه از تنهایی میکند. همانطور که مارتین بوبر آورده است، تنهایی اگزیستانسیال همیشه وجود دارد و در فضا پخش است. این ما هستیم که گاه گیرندههایمان را خاموش میکنیم. با این حال، ما مجبوریم برای خودمان دنیایی درست کنیم؛ مشغول شویم و غفلت پیشه کنیم. گویی تئاتری برپاست اما دفعتا پرده ها بالا میرود و تنهایی رخنه می کند و سرشت سوگناک زندگی بر ما هجوم میآورد. هزینه رشد و تکامل ما بعد از اینکه از رحم مادر جدا میشویم تنهایی است. اگر ترس از تنهایی مدام در حیطه خودآگاه ما بود نمیتوانستیم زندگی طبیعی کنیم. تنهایی باید به درستی واپس رانده شود تا آسایش داشته باشیم.
حال با این مقدمه، تکلیف چیست؟ اگر هیچ چیزی تنهایی ما را از میان نمی برد و ما نهایتا در تنهایی های خود شریک هستیم، چاره چیست و چه باید کرد؟ اول اینکه نباید وحشت کرد! درست است که هر یک از ما به سان کشتیای تنها هستیم که در دریایی تیره و مه آلود گرفتار شدهایم اما دست کم همه با هم تنهاییم و همه با هم در این وحشت گرفتاریم. کافیست نور کشتیهای همدیگر را ببینیم و تنهایی یکدیگر را لمس کنیم.
صوت جلسه سوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه سوم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس از حسین دباغ | 12 مرداد 95
.
.
جلسه چهارم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه چهارم: جلسه پیش در باب هیچ چیز (تنهایی) سخن گفتیم. در این جلسه (به عنوان جلسه آخر) درباره هیچ چیز یا مرگ سخن خواهیم راند. کمتر اندیشمندی را می توان پیدا کرد که در طول حیات فکری خودش این مسئله فربه فکری گریبان او را نگرفته باشد. از افلاطون و ارسطو گرفته تا هیوم و شوپنهاور و هایدگر و فروید و کامو و… وقتی در باب مرگ می اندیشیدند دست کم در یک امر مشترک بودند: اینکه از مرگ خلاصی ای نیست! به تعبیر هایدگر، مرگ قطعی ترین احتمالی است که برای ما در زندگی رخ می دهد! بسیاری از آدمیان همنوا با فیلسوفان اگزیستانسیال این تجربه را از سر گذرانده اند که مرگ از اصلی ترین اضطراب ها است. در حقیقت، یکی از مهمترین پیامدهای مرگ آگاهی و اضطراب مرگ احساس بی خانمانی و غربتی است که ما را در بر می گیرد. در این جلسه من تلاش می کنم بر جنبه رهایی بخش از مرگ آگاهی تاکید و تکیه می کنم. استدلال می کنم که از قضا تامل در مرگ اگاهی یکی از وجوه درمان اگزیستانسیال است؛ یعنی مرگ آگاهی می تواند به ما کمک کند تا اضطراب را درک کنیم و با ایجاد دگرگونی گسترده در دید ما از سطح آن کم می کند.
ما آدمیان از کودکی استعاره ای میان خواب و مرگ برقرار می کنیم و درک نخستینی از مرگ پیدا می کنیم. همین درک نخستین است که ما را دلواپس می کند؛ دلواپس اینکه ما اکنون “وجود” داریم ولی روزی فرا می رسد که نیستیم. گویی مرگ جایی نشسته است و به ما می نگرد ولی ناگهان قصد ما می کند و پس از آن است که دیگر گریز و گزیری از آن نیست. این آگاهی از اجتناب ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه زندگی برای ما تعارض اگزیستانسیال به وجود می آورد و ما را در موقعیت مرزی قرار می دهد.
هگل درست می گفت که تاریخ فلسفه شرح رویارویی انسان با مرگ است. فلسفه ورزی و فلسفه پردازی می تواند آدمی را برای مرگ آماده کند و چگونه مردن را به آدمی بیاموزد. سر آن اینست که اندیشه مرگ نجات بخش است. وقتی بیاموزیم خوب زندگی کردن چگونه است، چگونه خوب مردن را خواهیم آموخت و بالعکس. بی سبب نبود که آگوستین معتقد بود در رویارویی با مرگ آدمی متولد می شود. زندگی و مرگ چنان در هم تنیده اند که یکی ذیل و ظل دیگری فهم می شود. رنگ های زندگی تنها با پس زمینه سیاه قابل تشخیص است. این سخن معروف سقراط که «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد» را باید به همین معنا فهم کرد: وقتی کسی معنای زندگی را به خوبی درک نکرده باشد گویی مرده است و «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید». کسی که زندگی نیکویی را تجربه نکند نمی تواند با مرگ مواجه شود. وحشت ما آدمیان از مرگ وحشت مردن همراه با نازیسته هاست.
همچنین روانشناسان به ما نشان داده اند که وقتی رضایت از زندگی میان آدمیان بیشتر باشد تجربه مرگ کمتر دردسر آفرین است. اضطراب مرگ با میزان رضایت از زندگی رابطه معکوس دارد. نیچه می گفت آنچه رسیده و پخته می شود خواهان مرگ می شود. آدمیان نارس است که به مرگ با وحشت نگاه می کنند. انسان در صورتی در مواجهه با مرگ تاب می آورد که زندگی را به تمامه زیسته باشد.
نکته آخر اینکه اندیشه مرگ و مرگ آگاهی «هویت زدایی» می کند به این معنا که زواید شخصیتی آدمی را هویدا می کند. فرد متوجه می شود چه اموری به او تعلق ندارد و خود حقیقی او کدامست؛ چشم انداز فرد به زندگی و ساختار زندگی فرد را عوض می کند و شکل می دهد.
صوت جلسه چهارم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس
جلسه چهارم درسگفتارهای روانشناسی اگزیستانس از حسین دباغ | 19 مرداد 95
.
.
با سلام
واقعا خسته نباشید. خیلی خوب و جدید بود برای خود من.
لطف بفرمایید قسمت های بعدی رو هم اپلود کنید. ممنون
سلام و عرض احترام؛ ممنون از شما. سعی میشود تا فردا یا نهایتا پسفردا جلسه دوم را نیز بارگزاری کنیم.
سلام و عرض ادب به شما فرهیختگان گرامی. بسیار مفید و آگاهی رسان بود. منتظر آپلود 3 جلسه دیگر هستم و از شما گرامیان سپاسگزارم.
سلام خسته نباشید
لینک جلسه دوم خراب است.
لينك دانلود جلسه دوم :
https://dl.dropboxusercontent.com/s/fe3xcl2osg3elsp/Existential%20Psychology2.mp3
لینک جلسه دوم خراب است. لطقا مجددا اپلود کنین
لینک جلسه دوم خراب است. لطقا مجددا اپلود کنین
ایشان بقدری از تکیه کلامهای احیانا و اتفاقا استفاده میکنند که معنی عبارات و جملات مغشوش میگردد
خسته نباشید سپاس فراوان
سلام جلسه چهارم که به نظر می آید بایستی نوعی نتیجه گیری عملی از مباحث سه جلسه قبلی باشد بسیار بتأخیر افتاده آیا قصد عمل به وعده “بزودی” را هرچند دیر ندارید؟!
با سلام جلسه چهارم بسیار طول کشید
مختصر و مفید
با درود
جلسه سوم و چهارم قابل دانلود نیست.لطفا لینک جدید دانلود جلسه سوم و چهارم را بگذارید. با سپاس
تمام جلسات در سرور جدیدی نیز آپلود شد
با سپاس فراوان
سلام عالی بود
قسمتهای دیگری هم دارد ؟ لطفا آنها را هم آپلود کنید
با سلام ادرس و تلفن اكادمي اگزيستانسيليسم را مي خواستم
سلام و عرض ادب
من فایل جلسهی اول رو گوش کردم و بگم که متاسفانه پر از اشتباه بود؛ اینکه انسان از ده درصد مغزش استفاده میکنه نه تنها فکت نیست که گزارهای نادرسته ایضا صحبتهای دیگری که در مورد سایکوپد و اوتیسم از دیدگاه عصبشناسی به میان آمد. دوگانهی عقلانیت و عواطف اصلا به گونهای که مطرح شد در روانشناسی مورد بحث نیست. مفهوم سلف و شکلگیری آن کاملاً مستقل از Theory of Mind است و بسیار زودتر از توان ذهنخوانی و متاکاگنیشن برای انسان به دست میآید.
آزمایش ذهنخوانی احتیاج به اتاق تاریک ندارد و نورونهای آینهای آن ارتباطی را که در جلسه مطرح شد با فرآیند خودآگاهی ندارند.
استفاده از مفهوم سلف هیوم بیمورد بود و …
سلام استاد،من این چهار جلسه رو هر چند وقت یکبار گوش میکنم و هر بار از زوایای مختلف خودم را مورد واکاوی قرار میدم،البته درسگفتارهای دیگر استاد حسین دباغ را هم گوش میدم و پیشنهاد میکنم درسگفتار الهیات استعاری از حسین دباغ هم گوش دهید ،ممنو از شما 🙌