رگ حرف ۵ ، در باب بخشایش و فراموش کردن

رگ حرف 5 ، در باب بخشایش و فراموش کردن

 در باب بخشایش و فراموش کردن
آیا بخشیدن مستلزم فراموش کردن است؟

لابد شما هم این سخن معروف را شنیده‌اید که «ببخش اما فراموش مکن». می‌خواهم این بار در رگ «بخشایش» خیمه بزنم و به طور ویژه در نسبت میان «بخشایش» با «فراموش کردن» درنگ کنم: بخشیدنی که همراه با فراموش کردن باشد، چه اشکالی دارد؟ آیا بخشیدنی که همراه با فراموش نکردن باشد، واقعاً بخشیدن است؟

فراموش مکن و گر نه …

چرا بخشایش نباید توأم با فراموش کردن باشد؟ یک دلیل مهم برای این نکته را می‌توان در یکی از توییت‌های پائولو کوئیلو (متولد ۱۹۴۷)، رمان‌نویس نامور برزیلی یافت: «ببخش اما فراموش مکن، و گر نه دیگر بار آسیب خواهی دید. بخشایش نگرش تو را عوض می‌کند. فراموش کردن اما موجب می‌شود که درس نگیری». اما چه چیز را نباید فراموش کرد؟ دست‌کم سه احتمال در این باب می‌توان مطرح کرد: ۱- این‌که دیگری به ما بدی کرده است ۲- این‌که به دیگری نباید ستم کرد ۳- این‌که ستم صورت گرفته موجب شده است که شیوه‌هایی معقول برای جلوگیری از ستم دیگری بیابیم. اگر منظور از جمله‌ی کوئیلو مورد دوم و سوم است، کاملاً حق با اوست که نباید فراموش کرد. اما مورد نخست چه؟ ممکن است کسی استدلال کند که مورد سوم و مورد نخست با هم مرتبط‌ است: اگر فراموش کنم که فرد خاصی به من ستم کرده است، در مقابل او بی دفاع خواهم شد و او دیگر باره فرصت ستم خواهد یافت. در چنین موردی بله، نباید پس از بخشایش، ستم‌کاریِ ستم‌کار را فراموش کرد. اما موردی را در نظر بگیرید که فرد ستم‌کار دیگر ستم خود را، نسبت به من و دیگری تکرار نخواهد کرد. در چنین موردی آیا بخشیدن مستلزم فراموش کردن ستم‌کاریِ فرد ستمکار است؟

وقتی می‌بخشیم چه می‌کنیم؟

پاسخ به این پرسش بستگی به این دارد که منظور ما از «بخشایش» چیست؟ بخشایش اساساً متفاوت از پذیرفتن استدلال دیگری در دفاع از خود است: وقتی به استدلال‌های کسی که گمان می‌کنید کار ناشایستی در حق شما انجام داده است، گوش می‌دهید و استدلال‌های او در دفاع از خودش شما را قانع می‌کند، شما او را نبخشیده‌اید، بلکه او در نظر شما تبرئه شده است. بخشایش جایی پیش می‌آید که شما به حق فکر می‌کنید که دیگری کاری انجام داده است که استدلالی برای دفاع از آن وجود ندارد. بخشودن به این معنا، کاری بی دلیل است و از همین رو عمل رادیکالی است. اما آیا بخشیدن نامعقول است؟ خیر. بخشیدن نه تنها نامعقول نیست، بلکه بخش مهمی از انسانیت انسان به بخشایش وابسته است: کسی که هیچ گاه نمی‌بخشد، خصوصاً در هنگام قدرت، از انسانیت چیزی مهم کم دارد. بخشایش، به تعبیری، آن است که آدمی نسبت به کسی که واقعاً به او ستم کرده است، دل خود را صاف کند آن هم در جایی که کاملاً حق اوست که چنین کاری نکند. یعنی نه تنها نسبت به او کینه و خشم نداشته باشد، بلکه نسبت به او نومید و بی اعتنا هم نباشد.

بخشایش، به این معنا، دست‌کم در ابتدا مستلزم فراموش نکردن است: برای این‌که ببخشم باید بدانم چه چیزی را می‌بخشم و برای این که بدانم چه چیزی را می‌بخشم باید دست‌کم اصل موضوع را فراموش نکرده باشم. اما پس از بخشایش چه؟ به نظر می‌رسد که اگر آدمی دلایلی در اختیار دارد مبنی بر این‌که فرد ستم‌کار، در موقعیت مشابه، ستم خود را تکرار نخواهد کرد و نیز از کرده‌ی خود پشیمان است، آن‌گاه در چنین موقعیتی پس از بخشایش «شایسته است که» آدمی بکوشد ستم‌کاری ستم‌کار را فراموش کند. اما این به معنای توانایی جدا کردن ستم‌کار از ستم است. بدی ستم را نمی‌بایست فراموش کرد اما بدی ستم‌کار را چرا. اما آیا در چنین موقعیتی «باید» ستم ستمکار را فراموش کرد؟ دلم را نسبت به او پاک کرده‌ام، آیا ذهنم را هم باید از ستم‌کاری او در گذشته خالی کنم؟ به نظر می‌رسد که بخشایش تمام عیار، در چنین مواردی حتی مستلزم تلاش برای فراموش کردن ستم‌کاری فرد ستم‌کار در گذشته است.

تا به حال بحث من در این باب بود که آیا بخشیدن مستلزم فراموش کردن است یا خیر. اما بر عکس آن چه: آیا فراموش کردن به معنای بخشیدن است؟ نه همیشه، و در مواردی حتی درست به عکس است: برای آن‌که او را نبخشم، فراموش‌اش می‌کنم. برای نمونه‌ای درخشان و پیچیده از کسی که فراموش می‌کند اما نمی‌بخشد، می‌توانید فیلم امریکایی «یادآور» (Memento) به کارگردانی کریستوفر نولان (سال ۲۰۰۰ میلادی) را ببینید.

یاسر میردامادی/ رگ حرف ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *