رگ حرف ۱۰ ، آیا تغییر عقیده همیشه نامطلوب است؟

رگ حرف 10 ، آیا تغییر عقیده همیشه نامطلوب است؟

ولش کن ثبات ندارد!

آیا تغییر عقیده همیشه نامطلوب است؟ .

لابد شما هم شنیده‌اید که گاهی در بدگویی از شخصی می‌گویند: «فلانی ثبات ندارد»، یا «بهمانی ده بار نظرش را عوض کرده». این نوع انتقادها می‌گویند وقتی عقیده یا سبک زیست فردی عوض می‌شود، آن فرد دیگر قابل اعتماد و تحسین نیست و در نقطه‌ مقابل اگر کسی طی سالیان دراز بر عقیده و سبک زیست خود پایدار و پابرجا ماند، قابل اعتماد و تحسین است. همین تازگی‌ها روزنامه‌نگاری در صفحه‌ی فیس‌بوک‌اش به یکی از روشنفکران بنام ایرانی این‌گونه انتقاد کرده بود که فلانی بعد از ۱۵ سال هنوز سرگردان است. من این بار می‌خواهم در رگ این حرف که «ثبات تحسین‌برانگیز است و تغییر مشکوک» خیمه بزنم و با آن مخالفت کنم و در عوض به سود این ادعا استدلال کنم که «ثبات» یا «تغییر» هیچ کدام، به خودی خود، نه فضیلت است و نه رذیلت؛ آن‌چه در این میان فضیلت است، «رو-راست بودن با خود» است، خواه این رو-راستی به ثبات بینجامد، خواه به تغییر.

اولین اشکال ثبات‌گرایی آن است که ثبات‌گرایان معمولا این طرف بام‌شان گرم است و آن طرف بام‌شان سرد. اگر کسی تغییر عقیده بدهد و به دیدگاه آن‌ها بگرود، آن‌گاه فراموش می‌کنند که تغییر عقیده در نظرشان بد بود و ثبات عقیده خوب. در این حالت، فردی را که به آن‌ها پیوسته با القابی تحسین‌آمیز مانند «مستبصر» و «هدایت شده» می‌ستایند. اما اگر کسی از دیدگاه آن‌ها بگسلد و به دیدگاه دیگری روی بیاورد، آن‌گاه دوباره یادشان می‌افتد که ثبات خوب بود و تغییر بد و از این رو آن فرد را با القابی مانند «تجدیدنظر طلب» و «هُرهُری مسلک» می‌نوازند.

اما اشکال جدی‌تر آن است که ثبات‌گرایان انگاری خود را معصوم می‌دانند، زیرا در غیر این صورت چگونه می‌توان در ستایش ثبات سخن گفت؟ هر عقیده و سبک زیستی، بدون هیچ استثنا، ممکن است از اساس خطا باشد و یا دست‌کم احتمال خطا در آن می‌رود؛ اگر از اساس هم خطا نباشد، شاخ و برگ و جزئیات مهم آن ممکن است خطا باشد. حتی اگر کسی با این داوری مخالف باشد و به فرض اعتقاد داشته باشد که می‌توان عقیده و سبک زیستی داشت که حتی احتمال خطا هم در آن نمی‌رود، باز هم بازی تمام نیست. زیرا چنین کسی اگر بخواهد ادعای خود را جدی بگیرد، باید به سود ادعای خود استدلال کند و به نقدها پاسخ دهد. اما همین که چنین فردی شروع به استدلال کردن و پاسخ به نقدها کرد، این کار او به معنای دست کشیدن از ثبات‌گرایی است. چرا؟ زیرا وقتی خود را به واقع در معرض استدلال و نقادی قرار دادی، دیگر نمی‌دانی چه پیش خواهد آمد و چه کسی دیگری را قانع خواهد کرد. شاید ثبات‌گرا طرف مقابل را قانع کرد، اما شاید هم طرف مقابل ثبات‌گرا را قانع کرد. بر این اساس، وارد شدن جدی و اصیل به استدلال و نقادی به معنای خداحافظی با ثبات‌گرایی و آمادگی برای تغییر است.

همه‌ی این‌ها را گفتم اما از آن سوی بام هم نباید افتاد. یعنی نباید فکر کرد که اگر کسی در عقیده‌ای ثابت ماند حتما ایرادی در کارش است و هر نوع تغییر عقیده و سبک زیستی افتخارآمیز است. کاملا ممکن است که فردی با خودش رو-راست بوده باشد و آمادگی تغییر را هم داشته باشد، اما حتی پس از سال‌ها همچنان عقیده و سبک زیست‌اش کم و بیش ثابت باقی بماند. چنین کسی ثبات‌گرا نیست، زیرا آمادگی تغییر را دارد اما تا کنون دلایلی برای تغییر در خود نیافته است. ثبات‌گرا ثبات را می‌ستاید، اما فرد مزبور ستایش‌گر ثبات نیست، گرچه در عمل تغییر چندانی نکرده است. از سوی دیگر کاملا ممکن است که فردی همواره در کار تغییر عقیده و سبک زیست خود باشد ولی این کار را نه از روی جستجوگری حقیقت که از روی همرنگی با جماعت و مُد زمانه انجام داده باشد. چنین کسی اهل تغییر است اما شایسته‌ی ستایش و اعتماد نیست زیرا با خودش رو-راست نبوده و یا به تعبیر دیگر فرد اصیلی نبوده است.

میگل د. اونامونو (۱۹۳۶-۱۸۶۴ میلادی) فیلسوف، الاهی‌دان و ادیب اسپانیایی، در یکی از رمان‌های خود تغییر عقیده‌ای را که به شکلی نازک‌کاری شده و اصیل صورت گرفته با مهارت به تصویر می‌کشد. او کشیشی را در دهکده‌ای دورافتاده نشان می‌دهد که در گذر روزگار خداناباور شده است. با این حال، تغییر عقیده در او چنان اصیل و رو-راست اتفاق می‌افتد که او را مبدل به یک قدیس می‌سازد. بنگرید به «قدیس مانوئل نیکوکار شهید»، در: هابیل و چند داستان دیگر، میگل د. اونامونو، ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی.

یاسر میردامادی/ رگ حرف ۱۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *