رگ حرف ۲ ، بچه، خر و گرگ

رگ حرف ۲ ، بچه، خر و گرگ

 شاید شما هم این جمله را شنیده باشید که می‌گویند: «بگذار بچه‌ی درون‌ات گاهی بیرون بیاید و بازی کند». منظور از «بچه‌ی درون» آن جنبه‌ی معصوم و بی آلایش هر بزرگسال است که ممکن است در بزرگسالی هم حفظ شده باشد و یا از دست رفته باشد. این جمله از ما می‌خواهد که اجازه دهیم بچه‌ی درون‌مان هم جایی در دنیای بزرگسالی ما داشته باشد. این توصیه‌، در عین ابهامی که دارد، توصیه‌ی کاملاً به جایی است. دنیای عبوس، جدی و پرسرعت بزرگسالان، به طراوت، شوخ و شنگی و کندی دنیای بچه‌ها هم نیاز دارد تا به تعادل برسد. آن کس که بچه‌ی درون‌اش مرده است، و یا اجازه‌ی بازی در دنیای بزرگسالی‌نمی‌یابد، بعید است آدم متعادلی باشد.

 خرِ درون

بگذارید از بحث در باب «بچه‌ی درون» بگذریم و به مهم‌ترین جنبه‌ی درون آدمی بپردازیم: «خرِ درون». شاید شما هم شنیده باشید که می‌گویند: «آدم‌ها فقط بچه‌ی درون ندارند، خرِ درون هم دارند». خرِ درون آن جنبه‌ی حماقت‌آمیز وجود آدمی است که گاهی با بچه‌ی درون اشتباه می‌شود، اما در واقع با آن متفاوت است. بچه‌ی درون جنبه‌ی ساده و بی آلایش آدمی است، جنبه‌ای که «هیچ آداب و ترتیبی» نمی‌جوید. بچه‌ی درون، بر خلاف خر درون، احمق نیست، بلکه اصیل است و به شیوه‌ی خود است. خر درون اما آن جنبه‌از وجود آدمی است که می‌خواهد آداب و ترتیبی بجوید، حتی می‌خواهد «فلک را سقف بشکافد»، لزوماً ساده و بی آلایش نیست، گمان می‌برد که زرنگ است و نیت خالصی دارد اما احمق است و خراب می‌کند و حتی فاجعه می‌آفریند.

گرگِ درون

حال بگذارید از یک جنبه‌ی دیگر درون آدمی هم رونمایی کنیم: «گرگِ درون». این بخش احتمالاً آشناترین بخش وجود آدمی است، گرچه به نظر من مهم‌ترین بخش نیست. گرگ درون، آن بخش از وجود آدمی است که می‌خواهد بیشترین استفاده از موقعیت‌ها را ببرد اما با کمترین قبول مسؤولیت و یا بدون قبول هر گونه مسؤولیتی. کسی که در نوشتن یک مقاله‌ی علمی دستبرد فکری می‌زند و یا در جلسه‌ی کنکور تقلب می‌کند، می‌خواهد زیرآبی برود و لایی بکشد، و به تعبیری می‌خواهد بیشترین منفعت را بدون هر گونه مسؤولیتی به دست آورد. اصولاً هر جایی که پایِ کسب سود بدون قبول مسؤولیتِ متناسب با سود در میان باشد، گرگِ درون در آن‌جا حاضر و آماده است.

خرِ درون و سادگی مقدس

خوب، تا به این‌جا سه بخش مهم از وجود آدمی را برشمردم. اما حالا حرف حسابم چیست؟ حرف حساب من در یک جمله این است: هر سه بخش وجود آدمی می‌تواند فاجعه بیافریند، اما بر خلاف آن‌چه ممکن است به نظر برسد، فاجعه‌آفرینیِ خر درون، قابل مقایسه با گرگ درون نیست. برای توضیح جنبه‌ی فاجعه‌‌آمیز خر درون می‌توان از تاریخ و فیلم کمک گرفت. با این حال، گرچه دور و بر خودمان پر است از مثال‌های درخشان تاریخی در این باب، بگذارید باز از دور دست‌ها مثال بزنم.

جوردانو برونو (۱۶۰۰-۱۵۴۸میلادی) عارف، فیلسوف، ریاضی‌دان و منجم ایتالیایی-که در میانه‌ی کوهی از هیزم به تیرکی بسته شده بود تا به حکم دستگاه تفتیش عقاید کلیسایی به جرم ارتداد شمع‌آجین‌ شود- پیرمردی را دید که با زحمت تکه چوبی را با خود می‌کشید تا بر توده‌ی چوب‌های دور تا دور وی بیفکند، تا این‌که در ثواب سوزاندن کافری شریک باشد و خدا از او راضی گردد و بهشت نصیب‌اش شود. برونو نگاهی به او افکند و زیر لب گفت: ای سادگی مقدس!

برونو زده است به خال. خر درون، بسیاری از اوقات، لباس تقدس به تن می‌کند و از همین رو فاجعه می‌آفریند. حتی گرگ درون اگر بخواهد فاجعه‌ای عظیم بیافریند، باید لباس خر درون، یا همان سادگی مقدس، به تن کند. زیرا گرگ درون در لباس خودش بالافاصله شناسایی می‌شود و مردم آن را پس می‌زنند، اما سادگی مقدس را به سادگی نمی‌توان تشخیص داد. گاه تا می‌آیی بفهمی آن‌چه را که در قالب تقدس، زلالی و پاکی به خورد تو داده‌اند، چیزی نیست جز خر درون، می‌بینی چند نسل سوخته‌اند و تاریخ کژ و کوژ شده است. توجه به این نکته نیز مهم است که تقدسی که در سادگی مقدس نهفته است، تنها تقدس دینی نیست، بلکه تقدس عرفی، مثل ملی‌گرایی، هم می‌تواند باشد.

بسیاری از فاجعه‌های تاریخ را کسانی آفریدند که نیت خیر داشتند و حتی تقوای‌شان مثال‌زدنی بود.کافی است به تاریخ تفتیش عقائد کلیسای مسیحی در قرون وسطی مراجعه کنید تا ببینید چه کشیش‌های خوش‌نیت و با تقوایی در کار شکنجه، کشتن و سوزاندن کافران، ساحران و بددینان بودند. پس به تقوی و نیت خیر به دیده‌ی شک باید نگریست، زیرا سادگی مقدس درست در همین تقوی و نیت خیر لانه می‌کند.

خر درون‌ات را بشناس!

اما چگونه می‌توان سادگی مقدس را تشخیص داد؟ چگونه می‌توان فهمید خر درون، لباس تقدس به تن کرده است، به طوری که گاهی از دست آن حتی آدمی مجبور می‌شود به گرگ درون پناه ببرد؟ به طور خلاصه کسی که طرح‌های بلندپروازانه در سر دارد، بی آن‌که قدم‌های پیش‌بینی شده، کوتاه و دست‌یافتنی برای رسیدن به آن بردارد و می‌خواهد یک شبه ره صد ساله برود، کسی که کلی‌گویی و ابهام‌بافی پیشه کرده است و جزئی، مشخص و ابطال‌پذیر سخن نمی‌گوید، کسی که راه نقد سخنان‌اش را به هر شیوه‌ای می‌بندد، کسی که بر دهان نقادان خاک می‌پاشد و در دهان چاپلوسان زر می‌نهد، چنین کسی حتی اگر نیت خیر داشته باشد (یعنی گرگ درون نباشد)، نمونه‌ای از سادگی مقدس یا همان خر درون است.

برای درک ملموس سادگی مقدس، می‌توانید تا شماره‌ی بعد (و یا تا هر وقت که دل‌تان خواست) فیلم کانادایی «نداء» (The Calling) ۲۰۱۴ را ببینید و خصوصاً به گفت‌وگوی اثرگذار انتهای فیلم، میان شخصیت اصلی آن -که نمونه‌ی کاملی از سادگی مقدس، و درست از همین رو جنایت‌آلود و فاجعه‌بار است- با کارآگاه زن پلیس دقت کنید.

 یاسر میردامادی / رگ حرف ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *