دینداری خلّاق !

دینداری خلّاق !

دینداری خوب، دینداری خلاقانه است. یعنی دست به انتخاب بزنی و بخش‌های لطیفانه‌تر متون دینی را برجسته کنی، محوریت ببخشی و دیگر بخش‌های متن را در سایه‌ی آن بفهمی، تأویل کنی و یا تاریخمند بدانی.

مثلاً «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» را محور کنی و در پرتو این قاعده هرآنچه را متضمن نوعی اکراه در دین است، تأویل کنی و نپذیری. یا «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» را مبنا کنی و هر آنچه عقل و شهود اخلاقی‌ات می‌گوید که با سرشت «رحمت» سازگار نیست، به نحوی تأویل کنی یا منسوخ بدانی. یا «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» را پایه و اساس بدانی و هر باور و توصیه‌ای را که عادلانه نمی‌بینی در سایه‌ی آن فهم کنی.

شاید بگویی آخر قرآن گفته نباید «یؤمن ببعض و یکفر ببعض» بود. (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ). اما به گمان من مواجهه‌ی خلاقانه و به‌گزینانه با متن مقدس، کفر به بعض آن نیست. کفر به بعض کتاب، یعنی عناد و لجاجت. اینجا تو لجاجتی نداری. در پرتو مضامین لطیفانه‌تر دین، باقی مضامین را می‌چینی و تأویل می‌کنی و یا کنار می‌گذاری و منسوخ قلمداد می‌کنی.

ضمناً، مگر آنان که معتقدند آیاتی در قرآن منسوخ شده است، «یکفر ببعض» هستند؟ اینکه با نظر به آیاتی که آنان را اصل و مبنای دین می‌دانی، باقی آیات و یا روایت دینی را زمان‌مند بدانی، چیزی شبیه همان باور به ناسخ و منسوخ در قرآن است که اغلب مسلمانان و علما به آن قایلند. تو اما برخی آیات را سرمدی و جاودان می‌دانی و آیات معارض را زمان‌مند و نسخ‌پذیر. فرقی نمی‌کند.

یک نکته‌ی مهم دیگر. قرآن خودش هم نگفته باید از همه‌ی آیات آن تبعیت کرد. گفته در قرآن محکم هست و متشابه و آنان که انحراف قلبی و کژدلی دارند از آیات متشابه تبعیت می‌کنند.(منْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ) اصلاً به نظر می‌رسد قرآن هم دام ابتلاست (وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً) و اینکه می‌فرماید:‌ (وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً) یعنی همین. یعنی آنان که آیاتی را مبنا، محور و قاعده می‌کنند که با روح رحمانی دین نمی‌سازد، ستمگرند و حاصل کارشان خسارت است. هر چه بیشتر به قرآن عمل می‌کنند، زیان‌بارتر می‌شوند. من این آیه را اینجوری می‌فهمم. یعنی خسارت آنان ناشی از اعراض از قرآن نیست، بلکه اتفاقاً‌ برآمده از رویارویی غیراخلاقی‌شان با قرآن است.

بگذار روشن‌تر بگویم. به ما توصیه شده که از بهترین ابعاد قرآن و کتاب‌های مقدس تبعیت کنیم:
«الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
در این آیه، به نظر بسیاری منظور از «القول»، قرآن است. من با این نظر موافقم. جاهای دیگری هم خدا قرآن را «القول» می‌خواند. (أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ)
در آیه‌ی دیگری در خصوص تورات می‌گوید و اینکه ای موسی از قومت بخواه که بهترین آن را فراگیرند:
«وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّهٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا»
پس معلوم می‌شود در کتاب‌های مقدس هم باید به‌گزین باشیم و سراغ از احسنِ مضامین بگیریم. اینکه احسنِ کتاب مقدس چیست، بستگی به حس اخلاقی و لطافت نگاه ما دارد.
یکی از موارد ابتلا و امتحان انسان‌ها این است که در رویارویی با کتاب‌های مقدس سراغ کدام دسته از آیات و مضامین می‌روند.

الگوی دینداری خلاقانه، زنبور عسل است. قرآن می‌گوید خدا به زنبور عسل هم وحی می‌کند. که برو و از همه‌ی ثمرات تناول کن و راه‌های پروردگارت را فروتنانه بپوی. ولی زنبور عسل، خلاق است. برآیند این وحی، شهدی می‌شود رنگین که مایه‌ی درمان و شفا است. (وَ أَوْحی‏ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ. ثُمَّ کُلی‏ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی‏ سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ). می‌شود ما هم مثل زنبور عسل با متن مقدس رفتار کنیم و خلاقانه از دلِ آنچه در قرآن‌ است، شهد و شربتی درمان‌گر بسازیم؟ وقتی زنبور می‌تواند چرا ما نتوانیم؟

اصلا بیا به مفهوم خلافت خدا در روی زمین نگاه کنیم. انسان خلیفه‌ی خداست و از مأموریت‌هاش آبادانی زمین است(هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا). مثلاً مواد خامِ اولیه را که خدا موهبت کرده، استخراج می‌کند و از آن چیزهای بهتر و کاراتر می‌سازد. این انسان خلاق که با مواهب و عطایای خدادادی، خلاقانه رفتار می‌کند بهتر نیست تا آنکه صِرفاً به همان‌ها اکتفا می‌کند و چیزی اضافه نمی‌کند؟
من فکر می‌کنم خدا بندگانی را که خلاقانه از مواد خام دین، چیزهای زیبا و کارا می‌سازند بیشتر دوست دارد.

من فکر می‌کنم کاری که عرفا و یا فقها کردند همین بوده است. مثلاً مقوله‌ی محبت را ببین که اشاراتی اجمالی و گذرا در قرآن دارد، وقتی به دست خلاقانه‌ی عارفان می‌افتد می‌شود عشق‌نامه‌‌های دل‌نواز…. مثلا نگاه کن چه خلاقیتی موج می‌زند در دینداری مولانا؟

شاید بگویی ما از بدعت‌گذاری در دین نهی شده‌ایم. (مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ). بله قبول دارم. اما حدیث می‌گوید: ما لیس منه. یعنی آنچه متناسب با اصل و سرشت دین نیست. ور نه خودت می‌دانی که در زمان خلفای راشدین چه خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها و بداعت‌ها که شکل گرفت و چون با سرشت و روح دین، مغایر نبود، مقبولیت یافت.
مگر پیامبر(ص) نفرموده سعی کنید سنت‌های نیکو و روش‌های زیبا بیافرینید؟ (مَنْ سَنَّ فِی الإسلام سُنَّهً حَسَنَهً فَعُمِلَ بِها بعْدَهُ کُتِب لَه مثْلُ أَجْر من عَمِلَ بِهَا وَلا یَنْقُصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ). می‌فرماید هر کس روش نیکو و زیبایی در «اسلام»‌ پایه‌گذاری کند، مأجور است. متأسفانه این تشویق و توصیه‌ی پیامبر را با بدفهمی‌مان از مقوله‌ی بدعت، تقریباً نادیده گرفته‌ایم. پیامبر ما را به خلاقیت و ابداع شیوه‌های نیکو در دین فراخوانده است.

خوب شاید بپرسی چگونه می‌شود دینداری خلّاقی داشته باشیم؟
به نظرم دست‌ِ‌کم یکی از مهمترین لوازم خلاقیت این است که به دیگر معارف بشری و دستاوردهای انسانی، با دیده‌ی عنایت نگاه کنی. هر چه پنجره‌های آگاهی و عواطف‌ات به سمتِ هواهای تازه بازتر باشد، امکان اینکه از الیاف دین، لباسی پُربها بیافرینی، بیشتر است.

راستی یک نکته‌ی دیگر و آن اینکه:
اگر دینداری خوب، دینداری خلاقانه است، پس ما نباید نگاهی منفی به خلاقیت‌هایی که طی این قرن‌ها در دین اتفاق افتاده، داشته باشیم. مگر البته آن دست‌کاری‌هایی که با روح و سرشت دین، بیگانه است. ما باید به همه‌ی آنچه مسلمانان خلّاق، طی این سده‌ها آفریده‌اند، توجه کرده و از آنها شیوه‌آموزی کنیم. شعار بازگشت به قرآن و سنت اگر به معنی نادیده گرفتن اینهمه قرن، پرورش خلاقانه‌ی مسلمانان باشد، شعار نادرستی است با آثاری ویرانگر.
مثل این می‌ماند که بخواهی درختی را قطع کنی و بگویی اصل، آن ریشه است و یا اینکه نگذاری جوانه‌ای ببالد و درخت شود.

اصلاً بیا مثالی برایت بزنم. کسی چند قلم مواد اولیه به تو می‌دهد تا غذا بپزی. اگر خلاق نباشی، غذایت می‌شود شور یا تُند و دلِ آدم را می‌زند. من فکر می‌کنم ما باید یاد بگیریم آشپز‌های خوبی باشیم.
مثال زیباتری قرآن زده است: باران که از آسمان می‌بارد، اگر خاک، پاک و خلّاق باشد گیاهان رنگارنگ می‌رویند و اگر زمین نامرغوب باشد، رویش آن بی‌فایده و اندک است. (وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا). به تعبیر سعدی: «باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شوره‌بوم، خس»

جای دیگری می‌گوید از آسمان، آب نازل می‌کنیم و رودخانه‌ها به قدر گنجایش خود از آن نزولات آسمانی برخوردار می‌شوند. (أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا).
یعنی خیلی مهم است که گنجایی تو چقدر باشد.

شاید بگویی وقتی قرار است اینهمه پرورنده و خلاق با متون دینی روبرو شویم، اصلاً بهتر نیست خودمان از اول شروع کنیم؟
به باور من، تجارب تاریخی مؤیدند که خاک دین آن غنا و حاصل‌خیزی را دارد. ببین چه انسان‌های شریف، شکفته و جهان‌افروزی در دامن دین بالیده‌اند و به افق‌های بلندی رسیده‌اند.
سنت‌های دینی آن مایه‌وری را دارند که بتوانیم با حفّاری‌های تازه به چشمه‌های تازه برسیم و یا با غوّاصی‌های بیشتر، گوهرهای بیشتری پیدا کنیم.

راستی، یک حرف دیگر! در مواجهه‌ی خلاقانه با دین، تدین، عاریتی نیست، بلکه اصیل است. ریشه‌های‌ فرد در خاک یک سنت دینی است، اما شکوفه‌ها و میوه‌های درختش، طعم و بوی ویژه‌ی خود را دارند.
تمثیل قشنگی است نه؟ دو درخت را تصور کن که هر دو ریشه در یک خاک دارند، اما هر یک شاخ و برگ‌ها و میوه‌های ویژه‌ی خود. مثلاً‌ شمس تبریزی! در دامن سنت اسلامی بالیده، اما دینداری‌اش، تجربه‌‌ای اصیل و ویژه‌ی خودش است. این حرف‌های شمس را ببین:

«قومی مقلّد دلند، قومی مقلّد صفا، قومی مقلّد مصطفی، قومی مقلّد خدا، از خدا روایت کنند. قومی هم مقلّد خدا نباشند، از خدا روایت نکنند، از خود گویند.»
«گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز.
گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا!»
«مرا رساله‌ی محمد رسول الله سود ندارد، مرا رساله‌ی خود باید. اگر هزار رساله بخوانم که تاریک‌تر شوم.»

این‌ حرف‌ها ظاهر کُفرآمیزی دارند، اما به گمان من نشانه‌ی اصالت تدیّن شمس تبریزی هستند و بهترین گواه بر امکان رویارویی خلّاقانه با دین.

شاید فکر کنی این رویکرد، خیانت به دین خداست و یا زدنِ زیرآبِ دین. اما من فکر می‌کنم رویارویی خلاقانه با دین، به بقا و غنای آن می‌انجامد. آنان که خلاقانه به سراغ دین می‌روند و با به‌گزینی و انتخاب «احسن آیات»، فهم زیبا و لطیفی از دین به دست می‌دهند، ناصران خدا و دین او هستند. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ)

.


.

دینداری خلّاق !

نویسنده: صدیق قطبی

.


.

4 نظر برای “دینداری خلّاق !

  1. فهمیدن دقیقتر دین و شناخت کاملتر موضوعات دینی نیاز به تخصص و توان تحقیق و آگاهی از منابع اصیل دینی دارد. این کاملا با گزینش های سلیقه ای و تفسیر به رای متفاوت است ، چه رسد به اینکه اهداف دیگری در کار باشد. واضح است که تخصص به تنهایی هم شرط کافی نیست. برای کسانی که در پی آیمان و تقوا هستند راهنمایی ها انجام گردیده و الگو ها مشخص شده اند و حجت بر همه تمام است.
    اگر باب انتخاب های سلیقه آی باز شود ، این فقط گل آلود نمودن آب است . اولویت ها را خود دین تعیین نموده است و ما حق تعیین اولویت ها در دین را نداریم.

    1. دوست گرامی
      دین باید به هر قیمتی پویا باشد. دینی که در منابع اصیل آن کلمه ای از خودرو و تلفن همراه وجود ندارد و ۵۰ درصد زندگی همه ما با این دو وسیله می گذرد نمی دانم به چه درد این زمان و این دوران می خورد.
      هدف تفسیر به میل نیست، بلکه تطبیق مدرنیته و دین است. لطفا کمی روشن فکر باشید

      1. تأسفی عمیق برای شما باید داشت که پویایی دین را با درج خودرو و تلفن و ابزار در منابع آن ارزیابی می کنید و تطبیق ساده انگارانه مدرنیته و دین را روشنفکری می نامید. متأسفانه رویکرد سطحی و تقلیل گرایانه این نوع تفکر آفت و مانع جدی در برابر همان چیزی است که به عنوان رابطه دین و مدرنیته در ایران معاصر مطرح بوده است. عدم شناخت عمیق دین و دین داری و نیز عدم آگاهی عمیق نسبت به مدرنیته و بنیادهای آن و از همه مهمتر بی هنری در برقراری ارتباط صحیح و هم افزا بین آن دو از سیه بختی های جریان روشنفکری و حتی برخی به اصطلاح دین داران است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *