و خدا مرد نبود … «نگاهی به الاهیات فمینیستی»

و خدا مرد نبود ... «نگاهی به الاهیات فمینیستی»

نیمه‌ی دوم قرن بیستم، شاهد شکل‌گیری و بروز شاخه‌های جدید الاهیات (مسیحی و تا حدودی یهودی و به مقدار اندکی اسلامی) بود. الاهیات رهایی‌بخش (liberation theology) یکی از این شاخه‌های نوپدید الاهیاتی در مسیحیت بود که ابتدا در کلیسای کاتولیک امریکای لاتین شکل گرفت و  دغدغه‌ی محرومان اقتصادی و مبارزه با شکاف فقیر-غنی را داشت. یکی دیگر از این شاخه‌های الاهیاتیِ نوپدید، الاهیاتِ فمینیستی یا الاهیاتِ زنانه‌نگر (feminist theology) است که تحت تأثیر الاهیات رهایی‌بخش شکل گرفت.

الاهیات فمینیستی ، چنان‌چه از نام‌اش پیداست، شاخه‌ای از فمینیسم است. فمینیسم را کمابیش می‌توان -چه به عنوان فعالیتی فکری و چه به عنوان جنبشی سیاسی و اجتماعی- به عدالت‌خواهی برای زنان و تلاش برای پایان دادن به تمام انحای تبعیض جنسیتی (sexim) تعریف کرد. گرچه فمینیسم به طور عمده از ابتدای قرن نوزدهم شروع به شکل یافتن کرد، اما الاهیات فمینیستی به طور خاص از ۱۹۷۰ میلادی به بعد، در پی موج دوم فمینیستی، به عنوان شاخه‌ای مجزا از الاهیات، در دپارتمان‌های الاهیات و دین‌پژوهی در مغرب زمین شکل گرفت.

برخی از اهدافی که الاهیات فمینیستی دنبال می‌کند، عبارت است از: تلاش برای ارتقای وضع زنان در گروه‌های دینی (جواز اسقف شدن زنان در کلیسای انگلیکنِ ولز، که اخیراً تصویب شد، ثمره‌ی یک نمونه از این تلاش‌هاست)، بازخوانی انتقادی تصویر، تفکر و زبانِ مردمحور و مردانه‌محور در باب خدا در الاهیاتِ سنتی، و خوانشی زنانه‌نگر (فمینیستی) از متون دینی و احکام مربوط به زنان در  متون دینی.

به عنوان نمونه، بسیاری از الاهی‌دانان فمینیست معتقدند برای ارجاع زبانی به خداوند، باید ضمیرهای غیر جنسیتی (non-gendered) یا چند جنسیتی (multi-gendered) به کار بست. مثلا به جای آوردن ضمیرِ ‘He’ برای ارجاع به خداوند در انگلیسی، باید ‘S/He’ به کار برد و یا به جای God از God/ess استفاده کرد.۱ به نظرِ بسیاری از فمینیست‌ها، تبعیض‌زدایی از زبان، خصوصاً زبان الاهیاتی، یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای همه‌گیر کردنِ برابریِ جنسیتی و زدودن ذهنیتِ تبعیض‌گرا در امور جنسیتی است، زیرا ذهن و زبان به طرزی تنگاتنگ با یکدیگر هم‌بسته‌اند و تغییر عادت‌های زبانی به دگرگشت‌های فکری می‌انجامد و به عکس.

الاهیات فمینیستی امروزه شاخه‌ها یا فرم‌های متفاوتی دارد۲ که یکی از شاخه‌های مهم و رو به رشد آن، فلسفه‌ی دینِ فمینیستی (feminist philosophy of religion) است. در ادامه‌ نگاهی گذرا به این شاخه‌‌ی مهم از الاهیات فمینیستی خواهیم انداخت.

 فلسفه‌ی دین شاخه‌ای از فلسفه است که به ارزیابیِ عقلانی باورهای دینی می‌پردازد و فلسفه‌ی دین فمینیستی می‌کوشد عناصر مغفولی مانند جنسیت (gender)، بدن و گرایش جنسی (sexual orientation) را در ارزیابی باورهای دینی وارد آورد. در نظر الاهی‌دانان فمینیست، دین و نیز فلسفه‌ی دین، حتی تا به امروز، سرشار از تعصّب جنسیّتی (gender bias)، پدرسالاری (Patriarchy)، مردسالاری (masculinity) و مردانگی‌سالاری (androcentrism) بوده است.۳ در این نوشتار کوتاه، به دست دادنِ حتی سیاهه‌ای گذرا از مباحث و مسائل عمده‌ای که عموماً در فلسفه‌ی دین فمینیستی  طرح می‌شود، ممکن نیست. به جای آن، نگاهی گذرا می‌افکنیم به صرفاً یکی از مهم‌ترین موضوعات مورد بحث در فلسفه‌ی دین فمینیستی: نقد تصویر رایج از خدا.

 به نظر فیلسوفان دین فمینیستی، خدا در ادیان سامی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) گرچه در ساحتِ نظر انگاری فراجنسیتی ترسیم می‌شود، اما در متن و بطن این ادیان، خدا مردی است سرکوبگر. خدایِ مرد، زن را تبدیل به دیگری‌ای فرودست می‌سازد و زمینه برای سرکوب‌اش را فراهم می‌نماید. بر این اساس، این فیلسوفان کار خود را تلاش نظری برای زنانه کردنِ خداوند، یا دو جنسیته کردنِ خداوند (خدایِ مادر و خدایِ پدر) و یا جنسیت‌زدایی از خدا می‌دانند. برای نیل به این مقصود، آنان در برخی از صفاتی که به خدا در ادیان سامی اطلاق می‌شود، تجدیدنظر می‌کنند. یکی از مهم‌ترین صفات خدا (divine attributes) در این ادیان، قادرِ مطلق بودن (omnipotence) است: إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره: ۲۰ و موارد متعدد دیگر). قدرت مطلق در این‌جا به معنای داشتن سلطه‌ی بی قید و شرط بر همگان است، که از نظر تاریخی صفاتی مردانه انگاشته می‌شود. قادریّت مطلق خداوند، بر این اساس، به نحوی صورت‌بندی می‌شود که خدا مرد پرزوری آسمانی می‌گردد و این ریشه‌ی تبعیض جنسیتی و مروّج مردسالاری و مردانگی‌سالاری در دین است (برای تفاوت میان مردسالاری با مردانگی‌سالاری به پانوشت ۳ مراجعه شود).

از این رو، الاهیات فمینیستی با الاهیات پویشی (process theology) در نقد تصویر خدا چونان قادر مطلق هم‌داستان اند. الاهی‌دانان پویشی و فمینیستی هر دو معتقدند خداوند همانند انسان‌ها تغییر می‌کند و رو به تکامل می‌رود. مطابق این دیدگاه، خداوند تغییرپذیر است و این با تصویر سنتی از خدا، که می‌گوید «آن‌چه تغیّر نپذیرد» خداست، تفاوتی بنیادین دارد. این‌ ایده که خداوند تغییرپذیر است، پیامد‌های بسیار مهمی برای ترسیم رابطه‌ی انسان و خدا دارد. در تلقی سنتی، خداوندْ قادر، قاهر و مسیطر است، و رابطه‌ی خدا و انسان مانند رابطه‌ی ارباب و برده، از بالا به پایین است. اما در تلقی فمینیستی-پویشی، رابطه‌ی خدا و انسان، رابطه‌ای دیالوگی، دو سویه و پهلو-به-پهلو است. در این تلقی، این تنها انسان‌ها و یا به طور کلی جهان نیست که به خداوند وابسته است، بلکه خداوند نیز به انسان‌ها و جهان وابسته است. این دیدگاه، دوگانه‌ی خدایِ فرادست-انسانِ فرودست (خصوصاً زنِ فرودست) را مورد بازنگری قرار می‌دهد و از هم‌نشینی خدا و انسان و تعامل دو سویه‌ی آن‌ها سخن می‌گوید.۴

 آلفرد نورث وایتهد (Alfred North Whitehead) ریاضی‌دان، فیلسوف و الاهی‌دانِ پویشیِ انگلیسی، هم‌بستگی انسان و خدا در این تلقی را، در عبارتی مشهور، این‌گونه بیان می‌کند: «این‌که بگوییم خداوند متعالی از جهان است، همان مقدار صادق است که بگوییم انسان متعالی از خداست. این‌که بگوییم خداوند جهان را آفریده است، همان مقدار صادق است که بگوییم جهان خداوند را آفریده است».۵

فیلسوفان و الاهی‌دانان فمینیستی از این طریق کوشیده‌اند مرد و پدرِ آسمانی را به زمین بکشند و خدا را روبروی انسان بنشانند تا از این طریق بتوانند مرد و پدر زمینی را نیز از خدایی بیندازند. این تلقیِ متفاوت، راه را برای انسانی کردن تصویر خداوند و در پیِ آن تبعیض‌زدایی و تساوی‌گراییِ جنسیّتی می‌گشاید.

در میان فیلسوفان و الاهی‌دانان فمینیستی که در کارِ پروراندن تصویری زنانه‌نگر از خداوند اند، لوس ایری‌گرِی (-۱۹۳۰ Luce Irigaray) فیلسوف، زبان‌شناس، روان‌کاو و نظریه‌پرداز فمینیستیِ بلژیکی-فرانسوی به طور ویژه قابل ذکر است. ایری‌گری به جای تلاش برای بی‌جنسیت کردنِ خداوند، که در نظرِ او به مردانه‌ کردنِ دوباره‌ی خداوند می‌انجامد، می‌کوشد تصویری زنانه از خداوند بپرورد، و مفهوم کلیدی برای وی در این راه، حسّاس کردنِ خداوند است. او خدا را از موجودی متعالی تصویر شده که از حساسیّت‌های انسانی نیز تعالی می‌جوید، به موجودی مبدّل می‌سازد که به نحوی حساسیّت‌مند متعالی است. او این خدا را «امرِ متعالیِ حسّاس» ( the sensible transcendental) می‌نامد. در کتاب مشهور خود با عنوان «اخلاقِ تفاوتِ جنسی» (An Ethics of Sexual Difference) می‌پرسد: «چرا باید فرض کنیم که خدا، به جای آن‌که تحققی -این‌جا و اکنونی‌- در تن و از رهگذرِ تن داشته باشد، همیشه امر متعالی دست‌نایافتنی باقی می‌ماند؟»۶

حساس بودن چنین خدایی بدان معنا است که تن، یعنی مرکز حساسیّت، امری کانونی در الاهیات می‌گردد و حتی تعالیِ خدا بدونِ تن‌مندی توضیح‌دادنی نیست. کانونی کردنِ تن در تصویرسازی از امر متعالی، شدن و صیرورت (becoming) را به جایِ هستی (being) می‌نشاند. خدا که در تلقی رایج، موجود ناتن‌مندی متعالی تصویر شده است، با «هستن» توضیح داده می‌شود نه با «شدن»، زیرا تغییر با ماده و تن سر و کار دارد و خدا تن‌مند و در نتیجه مادی ترسیم نمی‌شود. اما در این تلقی که خدا تن‌مند است و در نتیجه حسّاس، شدن و صیرورت از صفات اصلی خدا می‌گردد.

تنانه و حسّاس کردنِ خداوند، زنانه کردنِ اوست. اگر خدایِ مرد، به مردِ خدا می‌انجامد، خدایِ زن -از آن رو که حسّاس، تن‌مند و در مسیرِ شدن است- به انسانی حسّاس و در مسیرِ شدن می‌انجامد.۷

.


.

۱       – این مشکل البته در زبان فارسی – که در آن ضمیر جنسیتی وجود ندارد و به مرد و زن هر دو با «او» و «تو» و مانند آن اشاره می‌شود، و نیز واژه‌ی خدا بر خدای مذکر و مؤنث، هر دو قابل اطلاق است- وجود ندارد؛ اما در زبان عربی این مشکل عمیقاً وجود دارد و مثلاً در قرآن و سنت اسلامی همیشه به خداوند با ضمیر مذکّر «هو» یا «انتَ» اشاره می‌شود و یا به آن با اسم مذکر «الله» اشاره می‌گردد. بر این اساس می‌توان تصّور کرد -گرچه تصورّی نه چندان قریب- که با گسترش الاهیات اسلامیِ فمینیستی، روزی فرا برسد که ویراستی فمینیستی از قرآن ارائه شده و در آن ضمایر مذکر برای ارجاع به خداوند و گروه‌های مختلف مردم، مبدّل به ضمایری غیرجنسیتی یا چندجنسیتی شود و از واژه‌ای جنسیت‌رها برای اشاره به نام خدا استفاده گردد. با این حال، دست‌کم در یکی از آیات قرآن، هنگام بحث از مسلمانان، تمام ارجاعات، به جز آخرین ارجاع، با تساویِ زبانیِ جنسیتی آمده است، گرچه ضمیر مذکر همیشه مقدم آمده است: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّـهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا (احزاب: ۳۵). در شأن نزول (سبب شکل گرفتن) این آیه، مفسران داستانی را ذکر می‌کنند بدین مضمون که یکی از زنان مسلمان، به نام اسماء از زنان دیگر پرسید آیا در قرآن چیزی در باب زنان نیز آمده است؟ پاسخ منفی بود. آن زن به پیش محمدِ پیامبر رفت و گفت: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است؟» پیامبر گفت، چرا؟ اسماء جواب داد: به خاطر اینکه در اسلام و قرآن فضیلتى درباره‌ی آن‌ها همانند مردان نیامده است. سپس این آیه نازل شد. بنگرید به: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۳۰۸. با این حال، شأن نزول این آیه هر چه که باشد، به نظر فمینیست‌ها آیه‌ی دیگری از قرآن (آیه‌ی ضرب) که از جمله در آن به مردان، تحت شرایطی امر به کتک زدنِ زنان‌شان می‌کند (نساء: ۳۴)، به شکل وسیعی ضدّ زنانه انگاشته شده است. گرچه مفسران مسلمان امروزه کوشش‌های بسیاری برای خوانش ناضدّ زنانه از آیه‌ی ضرب کرده‌اند، اما هر یک از این کوشش‌ها با نقدهایی مواجه بوده است، به طوری که می‌توان ادعا کرد هنوز مشکل آیه‌ی ضرب، در اسلامِ معاصر حل نشده است.

۲  – شاخه‌هایی مانند: الاهیات فمینیستیِ چند فرهنگی (Intercultural)، فلسفه‌ی دینِ فمینیستی، الاهیات فمینیستیِ ناظر به همه‌ی ادیان (feminist theology of religion)، الاهیات فمنیستیِ پساسنتی (post-traditional)،

     الاهیات فمینیستی تفسیرشناسیِ انجیلی (biblical hermeneutics) و الاهیات فمینیستیِ عقیدتی (dogmatic feminist theology). برای تفصیل این شاخه‌ها بنگرید به بخش دوم این اثر:

Susan Frank Parsons, ed., The Cambridge Companion to Feminist Theology (Cambridge: Cambridge Univ. Press, 2002).

۳  – مردسالاری با مردانگی‌سالاری، گرچه در مواری هم‌پوشانی دارد، اما یکسان نیست. در مردسالاری، «جنس مرد» برتر انگاشته می‌شود به طوری که هیچ زنی را، مادامی که تغییر جنسیت نداده است (و چه بسا حتی پس از آن)، بدان برتری راهی نیست. اما در مردانگی‌سالاری، «خصلت مردانه» برتر دانسته می‌شود، به طوری که اگر زنی، با وجود جنسیت‌اش، این «خصلت‌های مردانه» (نوع پوشش، حرکات، قدرت بدنی، سلطه‌گری، زبان ویژه و غیره) را در خود درونی سازد، او را بدان برتری راهی هست. بر این اساس، چنان‌چه کمی پس‌تر توضیح خواهم داد، خدا در ادیان سامی «مردانه» (و نه مرد) تصویر شده است. و هر جا سخن از خدای مرد یا خدای پدر می‌رود، منظور خدای دارای صفات مردانه و پدرانه است.

۴  – برای تفصیل نگاه فمینیستی به خدا و امر متعالی، بنگرید به بخش سوم و چهارمِ این مدخل:

Nancy Frankenberry, “Feminist Philosophy of Religion,” in The Stanford Encyclopedia of Philosophy, ed. Edward N. Zalta, Winter 2011.

۵  –

Alfred North Whitehead, Process and Reality: An Essay in Cosmology (New York: The

Free Press, 1978), 348

۶ –

Luce Irigaray, An Ethics of Sexual Difference (Ithaca, N.Y.: Cornell University Press, 1993), 148.

۷ – برای گزارشی از ماجرای ایده‌ی خدا در فلسفه‌ی فمینیستی، بنگرید به این مقاله:

Marjorie Hewitt Suchocki, “The Idea of God in Feminist Philosophy,” Hypatia 9, no. 4 (Fall 1994): 57-68.

.


.

و خدا مرد نبود …

نگاهی به الاهیات فمینیستی

یاسر میردامادی

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *