میزگرد نقد و بررسی کتاب وهابیت و خشونت گرایی اسلامی از منظر جامعه شناسی

گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی کتاب وهابیت و خشونت گرایی اسلامی از منظر جامعه شناسی نوشته سید جواد میری عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را نقد و بررسی کردند.

این نشست یکشنبه ۵ دی ماه با حضور بیژن عبدالکریمی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد تهران شمال، حسن محدثی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و نویسنده کتاب در محل سالن اجتماعات انجمن جامعه شناسی ایران، در نیم طبقه اول دانشکده علوم اجتماعی تهران واقع در زیر پل گیشا برگزار شد.

.


.

صوت میزگرد نقد و بررسی کتاب وهابیت و خشونت گرایی اسلامی

.


.

یک نظر برای “میزگرد نقد و بررسی کتاب وهابیت و خشونت گرایی اسلامی از منظر جامعه شناسی

  1. هر که چون لاله کاسه گردان شد
    زین جفا رخ به خون بشوید باز
    شرمش از چشم می پرستان باد
    نرگس مست اگر بروید باز
    در سخنرانی برهوت روشنفکری ، جناب عبدالکریمی هم یکی به نعل و یکی هم به اسب زده و آسمان روشنفکران را به ریسمان آخوندان بافته و ضمنأ روشنفکران را ملامت فرمودند که حتی یک پراید هم ندارند تا به افتخارش احیانا خودارضایی کنند. لابد کاسه لیسان را شاسی بلند رانتی و عقدهای زوری، افتخار و اعتباری بسی آبرومندانه تر از زندانیان فاحشه نصیب شأن گشته. گویی فقط آمده بود تا فحشی بدهد و خودی شیرین کند تا مجوز تدریس آکادمیکش منقطع نگردد. زیرا مکررا قسم میخورد که‌ قصد بحث سیاسی ندارد. خب یا مکن با پیلبانان دوستی یا بر ترس ات غلبه کن. در تواریخ لطایف آمده که‌ قزوینی نعره زنان و نفخ کنان به شکار شیر میرفت، گفتند چرا هوار میکشی؟ گفت تا شیران بترسند! گفتند پس چرا روده های خودت هم آژیرکشان میشود؟! گفت باری خودم هم میترسم آخه !! خلاصه هرچه خواست گفت و در نهایت هم افزودند که هیچ راه حلی و راهکاری در آستین ندارند. ضرب المثلی نیمه معقول گوید که‌ حتی مرغان هم به اندازه تخم شأن و سایز خروجی اش قدقد سرایی میفرمایند. باری بهر جهت، حتی دخل و خرج خود را ندانستن و در رشته غیرتخصصی سخن راندن آنهم بدین شدت و حدت، پرواضح است که‌ برای اهداف معرفت‌شناسانه طراحی نشده، شاید موسم و موعد بار عام سلطانی بوده تا به امید صله و سکه ای کاسه گردانی شود. نشان بدان نشان که‌ مکررا گوشزد میکرد که در انتخابات شرکت کنید!! گویی با شگرد یک بام و دو هوا، خویشتن را از مخمصه می رهاند. در صبحی ملانصرالدین گفت دیشب خوابی دیدم که با خوش شانسی و نیک اقبالی از پنجه خرسی نجات یافتم چراکه در زمین خیس و گلی حتی پای خرس هم لغزان و لیزان میشود . گفتند: حقا که شجاع مردی که‌ تنبانت را از ترس نیالوده ای؟!! گفت: پس خیال میکنید که آن شانس و بخت مضاعف و مکرر پای لیزنده خرس، از کجا نصیبم گشته بود!!

    هر که چون لاله کاسه گردان شد
    زین جفا رخ به خون بشوید باز
    شرمش از چشم می پرستان باد
    نرگس مست اگر بروید باز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *