نقد دیدگاه پلنتینگا مبنی بر بداهت وجود خدا و گزاره های دینی توسط مصطفی ملکیان

نقد دیدگاه پلنتینگا مبنی بر بداهت وجود خدا و گزاره های دینی توسط مصطفی ملکیان

بعضی ها معتقدند که ما به گزاره خدا وجود دارد قائلیم چون این گزاره بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد بنابراین کسی که قائل است گزاره خدا وجود دارد بدیهی است طبعا اعتقادش بر این است که اثبات گزاره خدا وجود دارد نیازی به اقامه برهان ندارد.

اما یک نکته وجود دارد و آن اینکه کسی که میگوید گزاره خدا وجود دارد بداهت دارد به نظرم باید سه عقبه را پشت سر بگذارد که اگر بخواهد این سه عقبه را پشت سر بگذارد پشیمان می شود و این سه عقبه از آن عقبه هاییست که و ماادراک مالعقبه !

عقبه اول : ایضاح مفهومی خود واژه بداهت

اول باید مشخص کند بدیهی کدام یک از موارد زیر است ؟

۱.     نیازمند دلیل نیست ولی اقامه دلیل برایش ممکن است .

۲.     نیازمند دلیل نیست ولی اقامه دلیل برایش محال است .

۳.     نیازمند دلیل هست ولی اقامه دلیل برایش ممکن است .

۴.     نیازمند دلیل هست ولی اقامه دلیل برایش محال است.

در یک ستون حاجت به دلیل را در نظر بگیرید و در یک ستون امکان یا عدم امکان استدلال را.

مسلما حالت سوم بدیهی نیست و آن اینکه حاجت به دلیل دارد و امکان دلیل هم برایش هست.

اما بدیهی به کدام مورد از سه تای دیگر می گوییم؟

مورد اول یا دوم یا چهارم ؟

سوال: مورد چهارم که بدتر از مورد سوم است !

پاسخ : این امر به این دلیل است که انسان همیشه باید استدلال را مبتنی کند بر مقدماتی؛ وقتی نمی شود مبتنی کرد به مقدمات ناچاریم آن را بدیهی بگیریم .

سوال : یعنی حالتی روانشناختیست ؟

پاسخ : بگذارید چند مثال بزنم :

مثال۱: فرض کنید که اگر الف ب است و ب ج است آنگاه الف ج است آیا برای این ضرب می شود دلیل اقامه کرد ؟ چون هر دلیلی بخواهید اقامه کنید باید برگردید به ضرب اول از شکل اول و برای صحت این ضرب دیگر نمی شود دلیل آورد .

یعنی گاهی اوقات چون نمی توانیم دلیل اقامه کنیم می گوییم این چیز بدیهی است چون می گوییم آخه بابا جان مگر در هر دلیلی نباید یک صغرایی بیاوریم یک کبرایی می گوییم چرا بعد می گوییم مگر مآل همه ادله موفق بالآخره به ضرب اول از شکل اول نمیرسد ؟ آن وقت چیزی که نمیشود برایش استدلال کرد ناقلاها اسمش را می گذارند بدیهی!

مثال ۲ : کی از الآن تا هفتاد سال دیگر می تواند اثبات کند مستقل از ذهن من جهان خارج وجود دارد ؟ توجه می کنید ؟ دلیل نمیشود برایش آورد تا نمیتوانیم برایش دلیل آوریم می گوییم اینکه بدیهیست که مستقل از ذهن ما جهان خارجی وجود دارد .

مثال ۳:  اگر کسی اصل علیت را قبول نداشته باشد و بگوید برایم دلیل بیاورید محال است برایش دلیل بیاوریم . چرا محال است ؟ به دلیل اینکه اگر شما بر اصل علیت دلیل ندارید مگر می توانید برایش دلیل بیاورید ؟ چون استدلال یعنی اینکه مقدمات علت می شوند برای نتیجه یا به تعبیر ادق قبول مقدمات علت می شود برای قبول نتیجه .

مثال ۴:  برتراند راسل می گفت من معتقدم جهان خارج ۵ دقیقه پیش به وجود آمده است ؛ چه کسی می تواند حرف من را رد بکند ؟ چه برهانی میشود اقامه کرد که جهان هستی ۵ دقیقه پیش به وجود نیامده است چون دلیل نداریم می گوییم بدیهیست که …

مهمین طور فعلل و تفعلل را ادامه دهید

مثال ۵ : مثلا یکی گفت که جهان هستی به گونه ای ساخته شده که در هر شبانه روزی یک دهم به طول و عرض و عمق عالم طبیعت اضافه می شود . چگونه می شود سخنش را رد کرد ؟ اینکه بگوییم امروز اندازه گرفتیم یک متر بود فردا صبح هم می بینیم یک متر است پاسخ آن  این است که اندازه متری( که به وسیله آن اندازه گیری می کردیم )هم یک دهم زیاد شده است .

اما اگر دقت کنید به محض اینکه به این گونه موارد برمیخوریم یک راهی داریم برای نشان دادن موافقت خودمان و یک راه هم داریم برای نشان دادن مخالفت به مخالفان

برای موافقت خودمان می گوییم بدیهیست

برای مخالفان می گوییم هذا سوفسطایی

این شق سوم را اضافه کردم تا این را بگوییم که واقعا برخی موارد حاجت به دلیل دارند ولی دلیل نمی توانیم برایش بیاوریم.

چرا ؟ چون اگر بنابر این بود که بشود بر هر چیزی اقامه دلیل کرد ما بالمآل به دور می افتادیم یا تسلسل دیگر چاره ای نداریم ! اگرچه کسی هم قبول نداشته و مطالبه دلیل از ما می کند .

اینهایی که دلیل نداریم بدیهیند یعنی آنهایی که نوع بشر دلیل ندارد اگر نوع بشر دید برای یک گزاره ای نمی تواند دلیل بیاورد ولو آن گزاره محتاج دلیل هم باشد ولی در واقع ما در عداد بدیهیات به حسابش می آوریم .

اما ایضاح مفهومی چندان دشوار نیست که دومی دشوار است و آن تشخیص مصداقی بدیهیات است :

عقبه دوم :تشخیص مصداقی بدیهیات

بدیهیات چه مواردی هستند ؟ فرض کنیم بدیهی یا این بود یا آن بود ! آیا فقط انسان باید گزاره های تحلیلی به اصطلاح کانت را بدیهی بدانت یا علاوه بر آن تحلیلی به اصطلاح قدمای ما را باید بدیهی دانست و یا علاوه بر آنها باید وجدانیات را نیز بدیهی دانست ؟ مثلا من تشنه ام یا من غمگینم .

آیا باید محسوسات را هم بدیهی دانست ؟ آیا آن گزاره هایی که عجز دارد ذهن ما از عدم اقرار به آنها ، آنها را هم باید بدیهی دانست ؟

تعداد بدیهیات بسیار بسیار مورد اختلاف است از زمان ارسطو الی زماننا هذا همه کسانی که قائلند به یک سلسله گزاره های بدیهی،  اختلاف دارند .

حال کار به جایی می رسد که در زمان ما یک انسان فکور از دنیای متمدن بزرگ مثل پلنتینگا می گوید گزاره خدا وجود دارد هم بدیهی است یعنی بدیهیات این قدر از نظر او گسترش پیدا کرده است،که می گوید گزاره خدا وجود دارد هم بدیهی است و زندگی پس از مرگ وجود دارد هم بدیهی است  و جالب این است که مثلا مسیح خداست هم بعضی از متألهان مسیحی معتقدند این هم از بدیهیات است میخواهم بگویم اگر خیلی گَل و گشاد برخورد کردید فقط به سود من و شما تمام نمیشود ها گاهی اوقات به سود دشمنان ما هم تمام میشود !

یک وقت می گویند مسیح خداست هم شد بدیهی؛ حالا خر بیار و باقالی بار کن !!!

که آخر چه گونه خدا وجود دارد شد بدیهی…

ولی واقعا وقتی پلنتینگا می گفت گزاره خدا وجود دارد میگفت   properly basic است؛ یعنی اساسا پایه!

عقبه سوم : دلیل بر بداهت هر گزاره

فرض کنید کسی بگوید گزاره p  مثل «خدا وجود دارد» این را بدیهی می دانم .

حالا صحبت بر سر این است که گزاره« گزاره p بدیهیست» این نظریه باید اثبات شود وگرنه هر کسی هر گزاره ای را می تواند ادعا کند بدیهی می دانم .

هر کسی بداهت را ادعا کرد بر گزاره p  ؛ این هم  یک گزاره ایست دیگر ، این گزاره دیگر نظری است یعنی اثبات بداهت گزاره p نیاز به دلیل دارد .

تفاوت عقبه دوم و سوم

مسئله دوم این بود که تعداد بدیهیات محل اختلاف است اما در مسئله سوم در دانه دانه این بدیهیات نیازمند دلیلیم.

ملاک بداهت و وضوح نوعی است

 بداهت هیچ وقت نگفتیم وضوح است وضوح هم که می گوییم وضوح عندالفرد نیست «من تشنه ام» برای من نیاز به دلیل ندارد اما بداهتی که الان می گوییم برای نوع بشر باید باشد یا از شق اول یا دوم یا چهارم باشد؛یعنی هر کسی آنچه در درون خودش میابد بدون هیچ دخل و تصرفی به زبان می آورد  برای خود او بدیهی است اما برای نوع بشر بدیهی نیست ؛ ملاک بداهت نوع است؛حاجت به دلیل ندارد ملاک نوع بشر است ، اگر یک نفر پیدا کردیم گفت یک چیزی برایم بدیهی است اما نوع بشر گفتند برای ما بدیهی نیست؛ (در حقیقت) دیگر بدیهی نیست .

  آیا کسی که می گوید گزاره خدا وجود دارد بدیهی است آیا او این بداهت را اثبات هم کرده است ؟

منشأ دیدگاه پلنتینجا مبنی بر بداهت وجود خدا

میدانید پلنتینجا چه می گوید ؟ بدون اینکه خودش در جایی تصریح کند من این را چند سال پیش گفته بودم وقتی خودش هم آمد ایران پذیرفت وقتی به او گفته شد .

 ایشان تحت تأثیر ویتکنشتاین است؛ ویتکنشتاین می گفت بدیهی بودن یا نبودن امر مطلق نیست و به نحوه زندگی ربط دارد .

ایشان دیدگاهی دارد که به نام بازی زبانی شهره است از نظر بازی زبانی(language game)  او چیز دومی درست می شود به نام نظریه شکل زندگی (form of life) از این نظریه ،نظریه دیگری درست می شود به نام جهان تصویر (word picture) .

این نظریست که نمیخواهم واردش شوم . ویتکنشتاین می خواهد بگوید بابا جان ورد پیکچر است که برای آدمیان وضوح و عدم وضوح درست می کند ، غموض و عدم غموض درست می کند ، ابهام و عدم ابهام درست می کند ؛ یعنی چه ؟ یعنی یک جهان تصویر خاصی انسان دارد یک گزاره خاصی برای او بدیهیست یعنی چه ؟ یعنی برایش واضح است بنابراین از نظر ویتکنشتاین بدیهی بودن یا نبودن و نظری بودن و نبودن به نوع بشر بستگی ندارد و مطلق نیست و امریست کاملا نسبی . کسانی که جهان تصویر مشترک دارند برایشان یک چیزهایی نیاز به دلیل ندارد و یک چیزهای دیگری نیاز به دلیل دارد یک گروه دیگری که جهان تصویر دیگری دارند یک چیزهایی برایشان نیاز به دلیل ندارد و یک چیزهای دیگری نیاز به دلیل دارد.

و به همین ترتیب هرکس یعنی صاحب یک جهان تصویر هر کس هم که باشیم برایمان یک چیزهایی این قدر واضح است که نیاز به دلیل ندارد و …

چون این گونه ویتکنشتاین میگفت دیگر نمیشود گفت یک گزاره ای برای همه نوع بشر بدیهی است یا برای همه نوع بشر نظری است مگر اینکه در میان جهان تصویرهای عدیده ای که در طول تاریخ بشر پدید آمده یک چیزهایی مشترک باشد که به میزان اشتراک هایی که جهان تصویرها دارند یک چیزهایی وضوح همه گیر دارند و یک چیزهایی غموض همه گیر دارند ولی در صورتی که این جهان تصویرها هیچ مؤلفه مشترکی نداشته باشند در این صورت ما هیچ بدیهی مطلقی نداریم و هیچ نظری مطلق هم نداریم .

نظر ویتکنشتاین این است که بدیهی و نظری کاملا به جهان تصویر آدمیان بستگی دارد و جهان تصویرتان به شکل زندگیتان بستگی دارد و شکل زندگیتان به بازی زبانیتان بستگی دارد .

فلذا هر گروه دیگری یک بدیهیات دیگری و یک نظریات دیگری دارند.

اما اگر بین جهان تصویرها مؤلفه یا مؤلفه های مشترکی پیدا شد به مقداری که مشترک شده جهان تصویرهای ما آدمیان با هم ممکن است یک چهارتا نظری مشترک داشته باشیم یا چهارتا بدیهی مشترک داشته باشیم که خود ویتکنشتاین به گفته اکثر شارحانش همچنین چیزی را معتقد نیست که آن هم داست طولانی دیگری دارد.

حالا پلانتینجا این نظر جهان تصویر پلانتینجا را پذیرفته است البته هیچ کجا در آثارش ندیده ام تا الآن که با شما دارم صحبت می کنم اما خود من وقتی داشتم آثار ایشون را میخواندم کاملا به نظرم آمد این سخن تحت تاثیر آثار ویتکنشتاین است .

در سفری که آمد به ایران وقتی به او گفته شد ایشان قبول کردند وقتی گفته شد به ایشان پذیرفت جهان تصویر را .

ایشان می گوید جهان تصویر مسیحیان را در نظر بگیرید گزاره خدا وجود دارد نیاز به دلیل ندارد کما اینکه در جهان تصویر بوداییان هم سمسره و چرخ زندگی نیاز به دلیل ندارد و تناسخ دلیل ندارد . اگر کسی گفت تناسخ دلیل ؟ این معلوم میشود که ولو شناسنامشون بودایی هست معلوم میشه در واقع بودایی نیستند .

حال میخواهد اینگونه بگوید ما مسیحیان خیال نکنید خلاف عقلانیت عمل کردیم  ما مسیحیان برای چیزی که نزد خودمون واضح است دلیل نمی آوریم هر عاقلی همین گونه است!

کما اینکه برای ما مسلمانان وجود خدا واضح است و از این جهت جهان تصویرمان مشترک است اما برای ما معاد واضح است و تناسخ نیاز به دلیل دارد و برای بودایین تناسخ واضح است و معاد نیاز به دلیل دارد.

حال خیلی بی ادبانه بخواهیم بگوییم این برای عمه یمان خوب است یعنی عمه جناب پلانتینجا و عمه من ملکیان خوب است ؛ برای خدامون خوب نیست !

آخر این که چیزی بیش از این نشد که هر کسی میتواند عضو یک فرقه ای شود و بگوید آنچه این فرقه برایش دلیل دارند ما برایش دلیل نداریم  به این دلیل که ما عضو این  فرقه ایم و به نظر من یک حرف خیلی خیلی سخیف است !

البته قدمای ما که می گفتند خدا وجود دارد و برخی عرفا ما میگفتن ؛ البته از راه جهان تصویر نمی گفتن ؛ بسیاری از قدما و عرفای ما معتقد بودن گزاره ی «خدا وجود دارد »بدیهیست و در دعا داریم متی تحتج علی دلیل یدل علیک ؟  الغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون  هو  المظهر لک .

این هم از همین عداد است و اینها هم بدیهی میدانند اما نه از راه جهان تصویر و شکل زندگی و بازی زبانی  که به نظرم حرف سخیفیست این حرف.

سوال : در قرآن هم هست؟

پاسخ : بله؛ قرآن می گوید افی الله شک

سوال : پس به نظرحضرت عالی این بداهت و وضوح برای نوع بشر ملاک بهتری است ؟

پاسخ : بله بله ! من به نظرم اگر کسی میخواد بگوید باید نشان بدهد برای نوع بشر وضوح دارد ! وگرنه من آخر نمیدانم چه جور میشه …؟ به هرحال یک همچنین حرفی هم زدن دیگر! بزرگان عالمم از این حرفا میزنن دیگر؛ ما که اصلا ارادت نداریم خدمتشان.  من تعجب می کنم یک آدمی در اوایل قرن بیست و یکم و اوایل قرن بیستم در آمریکا به عنوان یک الهیدان و حتی فیلسوف و اپیستمولوژیست بیاید حرف از این بزند که گزاره خدا وجود دارد و زندگی پس از مرگ و یک تئولوژی دارد در جلد سوم کتابش[۱] می گوید حتی مسیح خداست هم properly basic یک گزاره اساسا پایست ؛ خب این از آن حرفهاست!

سوال : این حرف برای ویتکنشتاین متأخر است؟

پاسخ: بله ویتکنشتاین تحقیقات فلسفی نه ویتکنشتاین رساله منطقی فسلفی

[۱] .احتمالا مقصود استاد کتاب روبه روست:

plantinga, warrant: The currrent Debate, New york: Oxfotd University press,۲۰۰۰

.


.

دانلود فایل متنی نقد دیدگاه پلنتینگا

دانلود فایل صوتی نقد دیدگاه پلنتینگا

.


.

منبع: بخشی از جلسه ۴ درس‌گفتار براهین نفی و اثبات خدا ، دانشگاه تربیت مدرس،دهه۸۰

.


.

1 نظر برای “نقد دیدگاه پلنتینگا مبنی بر بداهت وجود خدا و گزاره های دینی توسط مصطفی ملکیان

  1. سلام
    اگر ممکن است درسگفتار براهین نفی واثبات خدا ( ۴جلسه)که اینجا بخشی از آنرا آورده آید به صورت کامل در سایت قرار دهید.ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *